display result search
منو
تفسیر آیات 105 تا 110 سوره طه

تفسیر آیات 105 تا 110 سوره طه

  • 1 تعداد قطعات
  • 38 دقیقه مدت قطعه
  • 4 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 105 تا 110 سوره طه"

نقش تربیتی معاد و انکار آن توسط مشرکان
عواقب فردی و اجتماعی انکار معاد
ماندگاری اعمال انسان ظهور آثار آن در قیامت

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الْجِبَالِ فَقُلْ یَنسِفُهَا رَبِّی نَسْفاً ﴿105﴾ فَیَذَرُهَا قَاعاً صَفْصَفاً ﴿106﴾ لاَّ تَرَی فِیهَا عِوَجاً وَلاَ أَمْتاً ﴿107﴾ یَوْمَئِذٍ یَتَّبِعُونَ الدَّاعِیَ لاَ عِوَجَ لَهُ وَخَشَعَتِ الْأَصْوَاتُ لِلرَّحْمنِ فَلاَ تَسْمَعُ إِلَّا هَمْساً ﴿108﴾ یَوْمَئِذٍ لاَّ تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَرَضِیَ لَهُ قَوْلاً ﴿109﴾ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً﴿110﴾

تبیین اصول دین محور مباحث شعور مکی و سورهٴ «طه»
سورهٴ مبارکهٴ «طه» چون در مکه نازل شد عناصر محوری معارف سوَر مکّی همان اصول دین است گرچه خطوط کلی اخلاق و فقه و حقوق بیان شده اما مطالب فراوانی که مربوط به اخلاق، فقه، حقوق است اینها در سوَر مدنی است، وقتی هم داستان انبیا(علیهم السلام) را نقل می‌کند آن بخشی که مربوط به اصول دین است آن را برجسته‌تر ذکر می‌کند. در جریان وجود مبارک موسای کلیم که اخیراً بحثش در همین سورهٴ «طه» گذشت براهینی که وجود مبارک موسای کلیم برای اصل وجودِ پروردگار، توحیدِ پروردگار، علمِ خدا، قدرت خدا، معبود بودن و الوهیّت خدا ذکر کرد در اول و آخر داستان حضرت موسی مبسوطاً آمده وقتی فرعون از وجود مبارک موسای کلیم و هارون(سلام الله علیهما) سؤال می‌کند که ﴿فَمَن رَبُّکُمَا یَا مُوسَی﴾ حضرتش فرمود: ﴿رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَی کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی﴾ و همچنین فرمود خدایی که ﴿جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْداً وَسَلَکَ لَکُمْ فِیهَا سُبُلاً وَأنْزَلَ مِن السَّماءِ ماء﴾ هم «کان» تامّه هم «کان» ناقصه، هم جهان را هم مدیریت جهان را خدا به عهده دارد در پایان قصّهٴ وجود مبارک موسای کلیم هم فرمود در آیهٴ 98 ﴿إِنَّمَا إِلهُکُمُ اللَّهُ الَّذِی لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ وَسِعَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ عِلْماً﴾ پس اول و آخر داستان وجود مبارک موسای کلیم به توحید برگشت در اثنا مسئلهٴ وحی و نبوّت و معجزه و مانند آن را ذکر فرمود، بنابراین اگر داستان انبیا را در سورهٴ «طه» یا سایر سوَر مکّی ذکر می‌کند محور اصلی‌اش همان اصول دین است یعنی توحید و وحی و نبوّت و معاد، چون جریان توحید و وحی و نبوّت و معجزه را ذکر فرمود اکنون دربارهٴ معاد بحث می‌کند.

نقش تربیتی معاد و انکار آن توسط مشرکان
مهم‌ترین مسئلهٴ تربیتی معاد است گرچه معاد بازگشت به همان مبدأ است گرچه اصل توحید است ولی سهم معاد در جریان تربیت بیش از سهم توحید است زیرا مشرکان اصلِ وجود خدا را به عنوان واجب‌الوجود قبول داشتند و اینکه خداوند خالق کل است قبول داشتند و اینکه خداوند مدیر کلّ جهان است ربّ‌الأرباب است قبول داشتند که ﴿لَئِن سَأَلْتَهُم مَنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ﴾ مشکل مشرکان این بود که گرفتار ارباب متفرّقه بودند برای زمین یک ربّ، برای آسمان یک ربّ، برای انسان یک ربّ، برای موجودات دیگر ارباب متفرّقه قائل بودند می‌گفتند اینها را ما باید عبادت بکنیم تا ما را به خدا نزدیک بکند و مسئلهٴ معاد را هم منکر بودند کسی که منکر مسئلهٴ معاد باشد و بگوید ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا﴾ و از جریان معاد هم تعجّب بکند به یکدیگر بگویند که یک خبر جدیدی رسیده کسی می‌آید می‌گوید ﴿إِذَا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ﴾ شما خلق جدید دارید مگر می‌شود که ﴿إِذَا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّکُمْ لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ﴾ باشد ﴿ءَإِذَا مِتْنَا وَکُنَّا تُرَاباً ذلِکَ رَجْعٌ بَعِیدٌ﴾ و مانند آن.

عواقب فردی و اجتماعی انکار معاد
اگر جامعه‌ای را معاد را انکار بکند هیچ راهی برای تعلیم و تربیت او نیست برای اینکه روز مسئولیتی در پیش ندارد هیچ کسی چیزی از او سؤال نمی‌کند اوست و رهایی، اگر مسئلهٴ معاد نباشد به هیچ وجه بشر را نمی‌شود تربیت کرد اینکه اینها که منکر معادند وقتی از مسائل مادی خسته شدند رو به عرفانهای کاذب می‌آورند آن عرفانهای کاذب هم یعنی معصیت گسترده و بی‌حدّ و مرز یا نشاط بی‌حدّ و مرز این تازه عرفان آنهاست که بدتر از هر سیّئه دیگر است.

ماندگاری اعمال انسان ظهور آثار آن در قیامت
لذا قرآن کریم روی مسئلهٴ معاد خیلی تکیه دارد می‌فرماید هیچ عملی از بین نمی‌رود و انسان قبل از عمل مالکِ عمل است، قبل از سخن مالک سخن است می‌تواند بگوید می‌تواند نگوید، می‌تواند فلان کار را انجام بدهد می‌تواند انجام ندهد اما وقتی کار را انجام داد یا حرفی را زد مملوکِ قول و فعل است نه مالک آن، هر جا آن فعل یا آن قول می‌رود فاعل و قائل را به دنبال خود می‌برد این طور نیست که انسان بعد از موت هم مالک باشد شما می‌بینید در عالَم رؤیا که نموداری از صحنهٴ برزخ است همین طور است گاهی انسان خوابی می‌بیند شخصیتی را در عالم رؤیا می‌بیند مطالبی را که باید سؤال بکند سؤال نمی‌کند یا از بستگان خودش یا از اموات خودش را خواب می‌بیند آن مطالب مهمّی که باید بپرسد نمی‌پرسد وقتی بیدار شد می‌گوید ای کاش من این مطلب را سؤال می‌کردم آن مطلب را سؤال نمی‌کردم سرّش این است که در عالم رؤیا حرف زدنها تابع مَلکات و اوصاف قبلی خود آدم است نه طبق خواستهٴ خود آدم یک انسان تبهکار در خواب هم که حرف می‌زند حرفهای لغو می‌زند یک انسان وارسته در خواب هم که حرف می‌زند حرفهای آموزنده می‌زند هرگز حرفهای لغو نمی‌زند، بنابراین انسان قبل از عمل و قبل از قول مالکِ قول و فعل خودش است بعد از عمل و بعد از قول مملوکِ فعل و قول خودش است هر جا آنها می‌روند قائل و فاعل را به دنبال می‌برند مثل عالَم رؤیا که بعد انسان وقتی بیدار شد می‌گوید ای کاش من این را سؤال می‌کردم یا ای کاش آن طور سؤال می‌کردم، بنابراین هیچ مسئله‌ای به اندازهٴ معاد آموزنده نیست و در سورهٴ مبارکهٴ «ص» و مانند آن هم فرمود اینها به دنبال تبهکاری افتادند ﴿بِمَا نَسُوا یَوْمَ الْحِسَابِ﴾ چون معاد را فراموش کردند انسان اگر بداند که در برابر هر عمل و فعلی مسئول است بالأخره «المؤمنُ مُلجَمٌ» در دنیا کاری که کرده فوراً یا پنهان‌کاری می‌کند یا خودش را در جایی پنهان می‌کند این کارِ دنیاست ولی در صحنهٴ معاد این‌چنین نیست همهٴ موانع برطرف می‌شود یک، و همهٴ فتور و قصور ترمیم می‌شود دو، هیچ تبهکاری نمی‌تواند فرار بکند و خودش را نجات بدهد سه.

ناتوانی تبهکار در مخفی نمودن اعمال خویش در قیامت
در دنیا یک انسان تبهکار فرار می‌کند پشت دیواری، پشت کوهی، دامنهٴ کوهی خودش را پنهان می‌کند یا اگر نتوانست پشت کوهی برود پشت دیواری برود یک فاصلهٴ مکانی پیدا می‌کند که بالأخره دیگران او را نبینند در قیامت همهٴ این موانع برطرف می‌شود از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) سؤال کردند این کوهها در قیامت چه می‌شود؟ برخیها سؤالِ عالِمانه داشتند برخیها هم سؤال مستهزئانه که اگر معادی هست وضع این کوه چه می‌شود، اگر خدا در قیامت بخواهد افراد را زنده کند این کوهها چگونه می‌شود ﴿یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْجِبَالِ﴾ فرمود: ﴿فَقُلْ یَنسِفُهَا رَبِّی نَسْفاً ٭ فَیَذَرُهَا قَاعاً صَفْصَفاً ٭ لاَّ تَرَی فِیهَا عِوَجاً وَلاَ أَمْتاً﴾ این کوهها را می‌کوبد به صورت یک پودر و شنِ نَرم در می‌آورد یک، این درّه‌ها را با این کوهها پُر می‌کند دو، نه به حسب چشم عِوَج و اَمتی نیست. به تعبیر جناب فرید‌الدین عطار که حالا شاید قبل از او این کلمه و این واژه را به کار بردند ولی ما در کلمات ایشان دیدیم فراز و فرود از تعبیرات جناب شیخ فریدالدین عطار نیشابوری است هیچ فراز و فرودی در سطح زمین نیست نه تنها «لا عَوَج فیها» بلکه «لا عِوَج فیها».

مخفی نماندن اعمال تبهکاران در قیامت
فرق «عَوَج» و «عِوَج» این است که در محسوسات و امور جرمی و جسمی و مادّی اگر یک فراز و فرودی باشد می‌گویند عَوَج است در مطالب علمی اگر شبهه‌ای، اشکالی، نقدی، نقضی باشد می‌گویند در آن عِوَج است در معانی می‌گویند عِوَج نیست، در صوَر محسوس می‌گویند عَوَج نیست دربارهٴ قرآن کریم دارد که ﴿غَیْرَ ذِی عِوَجٍ﴾ چون قرآن یک سلسله معارف و معانی را در بردارد. پاسخ این اشکال را زمخشری بیان کرده دیگران هم تا حدودی پذیرفتند که گرچه مناسب بود خداوند دربارهٴ زمین بفرماید «لاَّ تَرَی فِیهَا عَوَجاً وَلاَ أَمْتاً» نه ﴿عِوَجاً وَلاَ أَمْتاً﴾ لکن آن طوری که خدای سبحان زمین را تَسطیح می‌کند نه عَوج در زمین است نه عِوج، عَوج آن است که محسوس باشد یعنی انسان با چشمِ عادی بتواند آن فراز و نشیب را ببیند، عِوج آن است که نه تنها با چشم نمی‌تواند ببیند با مقیاسهای دقیقِ هندسی هم نمی‌تواند یک میلیمتر کم و زیاد ببیند آن دیگر محسوس نیست آن کارِ عمیق ریاضیِ ریاضیدان است چون آن کارِ عمیق علمیِ ریاضیدان است و جزء محسوسات نیست گرچه متعلّقش محسوس است لذا قرآ‌ن کریم تعبیر به عِوج کرده یعنی هیچ مهندسی نمی‌تواند یک پَستی و بلندی در این سطح زمین پیدا کند.

تبیین معنای کلمه ﴿قَاعاً صَفْصَفاً﴾
پس سطح زمین می‌شود صاف، بیابان صاف را می‌گویند قاع، وقتی مزرعه‌ها دِرو شده می‌گویند قاع شده قِیعه هم همین بیابان صاف است در سورهٴ مبارکهٴ «نور» که اعمال کفّار را بیان می‌کند می‌فرماید: ﴿أَعْمَالُهُمْ کَسَرَابٍ بِقِیعَةٍ﴾ قیعه یعنی این سرزمین صاف و وسیع که هیچ چیزی نیست منتها در پایان این کرانه انسان خیال می‌کند آب است وقتی عصر آفتاب می‌تابد انسان آن منطقه را به جای اینکه بفهمد خبری نیست سراب است آب می‌پندارد ﴿بِقِیعَةٍ﴾ که در آن آب نیست ﴿یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً﴾ خب این سرزمین صاف را می‌گویند قیعه، قاع. این کلمهٴ «صَفصفه» که به باب «دحرج» رسیده است نظیر زلزله آن تکرّر در لرزش را که زَلّ نمی‌فهماند و زلزله می‌فهماند آن تکرّر صف‌بندی را که صفَّ نمی‌فهماند صَفصفه می‌فهماند لذا فرمود: ﴿قَاعاً صَفْصَفاً﴾ یعنی تمام این موجودات زمینی همه صف‌بسته و منظّم‌اند که هیچ انحرافی در آن نیست خب، این برای سطح زمین.

چگونگی رسوا شدن تبهکار در قیامت
افرادی که در صحنهٴ قیامت‌اند برابر سورهٴ مبارکهٴ «ق» ﴿فَکَشَفْنَا عَنکَ غِطَاءَکَ﴾ نه غطائنا یا غطاء الواقع، ﴿فَکَشَفْنَا عَنکَ غِطَاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ﴾ انسان هم چشمش باز می‌شود حِدّت دارد، تیزبینی دارد تا آن دورترین نقطه را می‌بیند. خب، اگر زمین قاع صفصف شد اهل زمین حدیدالبصر شدند شرمنده کجا خودش را پنها کند تازه این برای تجلّی خدای سبحان به اسم الرحمان است اما اگر بخواهد به اسم المُنتَقِم تجلّی کند، به اسم الجبّار تجلّی کند ﴿إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ مُنتَقِمُونَ﴾ تجلّی کند آن چه می‌شود دیگر احدی آن قدرت ﴿لَا یُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ ٭ وَلاَ یُوثِقُ وَثَاقَهُ أَحَدٌ﴾ اما همه اینجا با نرم‌گفتاری و رفتاری با ما معامله می‌کنند ﴿خَشَعَتِ الْأَصْوَاتُ لِلرَّحْمنِ﴾، تازه رحمانش این است. خب، بنابراین اینکه می‌بینید اهل بیت این طور ناله می‌کنند می‌دانند چه خبر است دیگر این درون گناه که انسان این حقیقت را از ذات اقدس الهی دریافت کرده آن روح الهی را دریافت کرده آسمان و زمین را خدا برای او مسخّر کرده این عالماً عامداً در برابر خدا دارد نافرمانی می‌کند.

چگونگی تغییر کوه ها هنگام قیامت
بنابراین مسئلهٴ معاد از نظر تربیتی مهم‌ترین عامل آموزش‌دهنده است لذا بخش معاد را الآن اینجا قبلاً هم اشاره کردند الآن اینجا ذکر می‌فرمایند که اینها سؤال می‌کنند ﴿یَسْأَلُونَکَ عَنِ الْجِبَالِ﴾ فرمود: ﴿فَقُلْ یَنسِفُهَا رَبِّی نَسْفاً﴾ جریان حضرت آدم، جریان حضرت نوح اینها را در قرآن کریم با حصّه حِصّه‌ها بیان کرده معاد هم بشرح ایضاً در جریان جبال این طور نیست که اول بفرماید ما این را می‌کوبیم و ذرّاتش را پراکنده می‌کنیم اودیه، وادیها، درّه‌ها را با این ذرّات پُر می‌کنیم و مانند آن، فرمود این جبالی که شما می‌بینید دوره‌ای می‌رسد که این کَثیب مَهیل می‌شود، کَثیب مَهیل مثل این بیابانهای کویری که گردباد می‌آید این شِنها را روی هم می‌گذارد قدری باران می‌آید رویش این می‌شود یک تپّه شِنی این تپّه هرگز درونش معدن نیست این دیگر گوهرپرور نیست این چون ریشه ندارد گردبادی آمده این شنها را جمع کرده روی هم جمع کرده قدری باران آمده این شده یک تپّه که اگر دست به آن بزنی همه‌اش می‌ریزد این را می‌گویند کَثیب مهیل، فرمود این کوههای ستبری که شما می‌بینید کم کم به صورت کثیب مَهیل در می‌آید این یک مرحله این یک سلسله آیات است که آیندهٴ کوه را ترسیم می‌کند. از این آیه که گذشتیم می‌فرماید: ﴿کَالْعِهْنِ الْمَنفُوشِ﴾ مثل پنبهٴ ندّافی شده این پنبه‌ای که لحاف‌دوزان ندّافی می‌کنند می‌زنند این بالا می‌آید اما ریشه‌ای ندارد یک، درون‌تهی است دو، خیلی سبک هم هست سه، آن جبال راسی که عهده‌دار آرامش زمین بود که ﴿وَجَعَلْنَا فِیهَا رَوَاسِیَ﴾ در بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) دارد که «وَ وَتَّدَ بِالصُّخُورِ مَیَدَانَ أرْضِهِ» مَیدان یعنی اضطرار، خدای سبحان با تودید یعنی به وسیله کوهها جلوی مَیدان و اضطراب زمین را گرفته این را میخکوب کرده خب این کوههایی که خودش نمی‌لرزد و جلوی لرزش و مَیدان و اضطراب زمین را می‌گیرد این کوههای ستبر شده کَثیب مهیل اولاً، ﴿کَالْعِهْنِ الْمَنفُوشِ﴾ ثانیاً، بعد ﴿یَنسِفُهَا رَبِّی نَسْفاً﴾ نَسف می‌کند به باد می‌دهد ثالثاً، اینها تدریجاً این‌چنین می‌شود این طور نیست که حالا دفعتاً به این صورت در بیاید.

مراتب درک انسان از تبدّل کوه ها هنگام قیمت
بعضی از آیات است که انسان واقعاً حریم می‌گیرد اصلاً قدرت ورود ندارد اینکه بحث را عمداً آدم کنار می‌برد برای اینکه می‌بیند اینجا نمی‌دانم شما با دریا مأنوس بودید در دریا شنا کردید یا نه، آنهایی که آشنا هستند می‌دانند این دریا خب نظیر دامنه‌های سرزمین بعضی از جاهایش کوه است بعضیهایش درّه است روشن نیست آنها که با دریا آشنا هستند می‌دانند که این مقداری که رفتند بقیّه رفتنی است یا نه، گاهی جایی است که انسان که هست لبهٴ کوه است از آن به بعد یعنی یک متر به بعد دیگر جا برای پا گذاشتن نیست صد متر یا دویست متر عمق همین یک‌ جاست این الآن که اینجا ایستاده است لبهٴ کوه است آنها که آشنا نیستند این قدم را برمی‌دارند یک متر جلوتر می‌گذارند می‌بینند که [سقوط کردند یا در دریا] غرق شدند زیرش خالی است گاهی بعضی از آیات این است که وقتی آدم وارد می‌شود می‌بیند زیرش درّه است ناچار است که برگردد تا اینجا را آدم می‌تواند بفهمد که جبال کَثیب مهیل می‌شود یعنی چه، جبال [مانند] عِهن منفوش می‌شود یعنی چه، جبال ﴿فَیَذَرُهَا قَاعاً صَفْصَفاً ٭ لاَّ تَرَی فِیهَا عِوَجاً وَلاَ أَمْتاً﴾ می‌شود یعنی چه، اما ﴿وَسُیِّرَتِ الْجِبالُ فَکَانَتْ سَرَاباً﴾ را واقع نمی‌فهمیم چون نمی‌فهمیم می‌آییم می‌گوییم این «کانت» یعنی «صارت» این ﴿سُیِّرَتِ الْجِبالُ﴾ می‌گوید سیر می‌شود، سیر می‌شود، سیر می‌شود بعد معلوم می‌شود که قبلاً سراب بود شما کوه می‌دیدید کوهی در کار نبود چون این قابل درک برای ما نیست بسیاری از مفسّران گفتند این ﴿فَکَانَتْ﴾ یعنی «صارت» یعنی آن روز «صارت سرابا» حالا اگر کسی اهل قرآن باشد می‌گوید «خویش را تأویل کن نِی ذکر را» این «کانت» همان معنی «کانت» دارد نه معنی «صار» آن وقتی که تو کوه می‌دیدی سراب بود جای دیگر را باید می‌دیدی شما در آینه می‌دیدی خیال می‌کردی کوه است اصل را ندیدی که اسمای الهی باشد این را در آینه دیدی خیال کردی کوه است خب، این ﴿فَکَانَتْ سَرَاباً﴾ از آیاتی است که متشابه نیست خیلی روشن است اما زیر پا خالی است انسان جایی تکیه ندارد این جاهاست که «انما یعرف القرآن مَن خوطب به» فقط علی و اولاد علی می‌فهمند که یعنی چه ما به همان مقداری که مشکلات عادی ما حل بشود می‌فهمیم خب، بنابراین ملاحظه فرمودید که ما در مقطع سه‌گانه می‌توانیم پیش برویم اما در مقطع چهارم چون احساس خطر می‌کنیم می‌بینیم غرق می‌شویم ناچاریم برگردیم به مِیل خود معنا کنیم بگوییم ﴿فَکَانَتْ﴾ یعنی «صارت» یعنی کثیب مهیل یک مقطع، عِهن منفوش مقطع دوم، ﴿فَیَذَرُهَا قَاعاً صَفْصَفاً﴾ مقطع سوم اینها را می‌فهمیم اما ﴿وَسُیِّرَتِ الْجِبالُ فَکَانَتْ سَرَاباً﴾ این را واقع نمی‌فهمیم خب، حالا بیاییم توجیه کنیم «کانت» یعنی «صارت» و امثال ذلک، این مراحل هست.

تبدیل زمین به زمینی دیگر در قیمت
حالا این زمین تبدیل می‌شود به زمین دیگر آن هم از آیاتی است که نمی‌فهمیم که در سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» گذشت در آنجا گذشت که ﴿یَوْمَ تُبَدُّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَالسَّماوَاتُ﴾ ما این نظام را عوض می‌کنیم خب اگر تعویض نظام به همین وضع باشد این قابل فهم است اما روایاتی که در ذیل آن آیات است این است که تبدیل می‌کنیم زمین را «بأرض لم تکتَسبْ علیها الذنوب» که رویش معصیت نشده یا زمین را تبدیل می‌کنیم به «خُبزةً نَقیّةً» به یک کُرهٴ نان که همه از او می‌خورند تا حسابها بررسی بشود دیگر خاک نیست خب اینکه باید شهادت بدهد یا شکایت بکند چطور شده نان، معاد چیزی نیست که حالا انسان به فلان آیه تمسّک بکند، فلان آیه تمسّک بکند خب ما را چه موقع از این زمین زنده می‌کنند قبل از اینکه زمین تبدیل بشود به زمین دیگر، خب قبل از اینکه تبدیل بشود حالا که می‌خواهد تبدیل بشود ما کجا می‌رویم یا بعد از تبدیل اگر بعد از تبدیل ما را از زمین بیرون می‌آورند خب این زمین تبدیل شده به ارضی که «لم تُکتَسَب علیها الذنوب» آن وقت ذرّات خاک ما چه می‌شود این وسطها ما کجا می‌رویم همزمان جابه‌جا می‌شویم خب زمین تبدیل شده طبق بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) «بأرض لم تُکتَسَب علیها الذنوب» این مباحث در ذیل آیه سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» گذشت که ﴿یَوْمَ تُبَدُّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَالسَّماوَاتُ﴾.

حتمی بودن تحقق قیامت و عدم درک حقیقت آن
بنابراین مسئلهٴ معاد هم پیچیده‌ترین مسائل دینی است و هم مؤثّرترین مسائل حالا ما چه کار داریم چطور می‌شویم برای ما این اخلاق مهم است این مسئولیت مهم است که یک روز زنده می‌شویم و مسئولیم باید پاسخ بدهیم حالا چطور می‌شویم و چه موقع زنده می‌شویم چه موقع برمی‌گردیم آنها مسئلهٴ علمی است اما این مقدار یقینیِ ماست که ما زنده می‌شویم در برابر اعمالمان مسئولیم، اگر کسی این طور معتقد باشد آ‌ن وقت مواظب گفتارش، رفتارش، اعمالش، نیّاتش خواهد بود فرمود در آن روز الرحمان تجلّی می‌کند تازه الرحمان تجلّی کرد تمام صداها خفه است ﴿فَلاَ تَسْمَعُ إِلَّا هَمْساً﴾.

قطع روابط و ضوابط در جهان آخرت
وقتی وارد این صحنه شدند بالأخره ما با بدن می‌آییم دیگر بی‌بدن که نیستیم ماییم و همین بدن وقتی ماییم و همین بدن مسکن می‌خواهیم، پوشاک می‌خواهیم، خوراک می‌خواهیم، نوشاک می‌خواهیم هیچ چاره هم نیست این دو، پس ماییم و همین بدن اصل اول، اگر ماییم و با این بدن نیازهای ما هم به همراه ماست اصل دوم. در صحنهٴ قیامت در بازار قیامت نه روابط در کار است نه ضوابط ما در دنیا مشکلمان را با یکی از این دو عامل برطرف می‌کنیم یا با ضوابط حل می‌کنیم یا با روابط تجارت می‌کنیم نیاز داریم می‌خریم، می‌فروشیم، مسکن می‌سازیم اینها ضوابط تجاری و اقتصادی ماست اگر کسی نان می‌خواهد می‌خرد، برنج می‌خواهد می‌خرد و تهیه می‌کند اگر نتوانست با ضوابط خودش را اداره کند با روابط خودش را اداره می‌کند پدر است، پسر است، همسر است، عائله‌اند اینها با یک مُعیل اداره می‌شوند آن مسئول اینها را اداره می‌کند پس بنابراین نیازهای ما در دنیا یا با ضوابط حل می‌شود یا با روابط و هر دو را قرآن بست دربارهٴ قیامت فرمود: ﴿لاَ بَیْعٌ فِیهِ وَلاَ خُلَّةٌ﴾ بیع کنایه از مطلق روابط تجاری است خُلّه هم یعنی خلیل و دوست و محبّت و روابط پسری و پدری و امثال ذلک آن روز که ﴿یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ ٭ وَأُمِّهِ وَأَبِیهِ ٭ وَصَاحِبَتِهِ وَبَنِیهِ﴾ همه از یکدیگر جدا هستند چون پدری و پسری نیست همه از خاک برمی‌خیزند اگر پدری و پسری گفته شد به علاقهٴ ما کان است وگرنه آن روز همه از خاک برمی‌خیزند کسی والد و کسی مولود نیست.

ویژگی شافعان روز قیامت
خب، پس روابطی در کار نیست ضوابطی هم در کار نیست می‌ماند شفاعت، حالا آن روز معلوم می‌شود که اهل بیت چه هنری دارند حالا این روایاتی که در ذیل این آیه آمده است لابد ملاحظه فرمودید آن صحنه احدی حقّ حرف زدن ندارد ﴿لاَّ یَتَکَلَّمُونَ﴾ این صحنه ﴿إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَقَالَ صَوَاباً﴾ احدی حقّ حرف ندارد پس ضوابط قدغن، روابط هم قدغن می‌ماند اصل سوم که شفاعت است این شفاعت فقط به دست یک عدّه است انبیا هستند و اولیا هستند و اهل بیت هستند و اینها در آن روزی که ﴿لاَّ یَتَکَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَقَالَ صَوَاباً﴾ آن روز فقط یک عدّه مجازند حرف بزنند و خدا به آنها اجازه می‌دهد هم اینها که شفیع‌اند باید اذن بگیرند هم مشفوع‌له باید مُرتضی‌المذهب باشد ﴿إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَی﴾، ﴿وَلاَ یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَی﴾ یعنی رَضی الله مذهبه او مرتضی‌المذهب باشد یا ﴿إلاّ مَن اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمنِ عَهْداً﴾ صحنهٴ شفاعت را امضا می‌کند.

داعی الهی برای حضور مردم در صحنه قیامت
در ذیل همین آیات روایاتی هست که این داعی که همه را دعوت می‌کند حالا اسرافیل(سلام الله علیه) است یا نه، در بعضی از روایات دارد که وجود مبارک حضرت امیر است بالأخره وقتی فرشته‌ای مجاز باشد که مردم را دعوت کند خب معلّم فرشته که به طریق اُولیٰ این سِمت را دارد دیگر، بنابراین ﴿یَتَّبِعُونَ الدَّاعِیَ﴾ حالا آن داعی چه کسی است، داعی بالاصاله که خود خدای سبحان است فرمود: ﴿یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ﴾ مأموران از طرف ذات اقدس الهی فرشتگان درجه اوّل‌اند اسرافیل(سلام الله علیه) است، انسانهای کامل درجه اول حضرت امیر(سلام الله علیه) است و مانند آن، مردم را دعوت می‌کنند مردم همه سر از قبر برمی‌دارند اینکه وجود مبارک ابراهیم خلیل به دستور خدای سبحان که فرمود: ﴿ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَأْتِیَنَّکَ سَعْیاً﴾، خواند و همه احیا شدند آن داعی به اذن خدا مردم را به نام امامشان می‌خواند همه زنده می‌شوند اینجا هم ﴿یَتَّبِعُونَ الدَّاعِیَ﴾ وقتی که داعی مردم را به نام امامشان دعوت کرد اگر نام غدیر را بُرد یک عدّه صف می‌کِشند نام سقیفه را بُرد یک عدّه دیگر صف می‌کِشند
حشر محبّان علی با علی حشر محبّان دگر با دگر
آن روز مشخص می‌شود خب اگر کسی اینها را باور نداشته باشد می‌شود رها دیگر اما اگر اینها بیّن‌الرشد شد که حسابی هست، کتابی هست به هیچ وجه جا برای نجات از شرمندگی نیست جایی نیست که انسان خودش را آنجا پنهان کند بینشِ افراد هم تیز است ﴿فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ﴾ اگر بینش افراد تیز است و اگر جا برای پنهان شدن نیست «مناجات شعبانیه» حق است که علی رئوس الأشهاد عدّه‌ای بی‌آبرو می‌شوند.

کیفیت حضور مردم در قیامت و بهرمندی از شفاعت
بنابراین سخن گفتن در آن روز فقط برای فرشتگان کل است و اهل بیت(علیهم السلام) که آن روز مجازند حرف بزنند ﴿لاَّ یَتَکَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَقَالَ صَوَاباً﴾ این برای این است و همهٴ مردم هم برایشان روشن می‌شود که ﴿لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ﴾ از یک سو، در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» هم گذشت که اینها می‌فهمند ﴿أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِیعاً﴾ درست است در دنیا می‌گفتند ﴿خُذُوا مَا آتَیْنَاکُم بِقُوَّةٍ﴾ درست است گفتند ﴿یَا یَحْیَی خُذِ الْکِتَابَ بِقُوَّةٍ﴾ درست است به مأموران حفظ نظام گفتند ﴿وَأَعِدُّوا لَهُم مَا استَطَعْتُم مِن قُوَّةٍ﴾ اما آن روز روشن می‌شود که ﴿أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِیعاً﴾ چنین صحنه‌ای است خب این مهم‌ترین عامل برای پرورش و تربیت ماست این جایش در حجاز خالی بود الآن هم در غرب جایش خالی است در بسیاری از کشورها جایش خالی است در این قسمت فرمود: ﴿وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الْجِبَالِ﴾ در خیلی از موارد است ﴿یَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ﴾، ﴿یَسْألونَکَ عَنِ الْأَهِلَّةِ﴾ و مانند آن، خود خدای سبحان جواب می‌دهد یا می‌فرماید قُل، اما اینجا با فاء تفریع فرمود، فرمود معطّلشان نکن فوراً جواب بده این فاء تفریع یعنی متفرّع بر سؤالشان باشد همین که پرسیدند معطّلشان نکن ﴿فَقُلْ﴾ نه «قُل»، فوراً بگو ﴿یَنسِفُهَا رَبِّی نَسْفاً﴾ خدا اینها را درهم می‌کوبد درّه‌ها را با اینها پُر می‌کند صحنه، صحنهٴ صاف خواهد بود ﴿فَقُلْ یَنسِفُهَا رَبِّی نَسْفاً ٭ فَیَذَرُهَا﴾ این جبال را یک، یا ارض را دو، چون حالا وقتی که کوبیده شد و درّه‌ها هموار شد با ارض یکی می‌شود ﴿قَاعاً صَفْصَفاً﴾ که ﴿لاَّ تَرَی فِیهَا عِوَجاً وَلاَ أَمْتاً﴾ عِوج آن فرود است اَمت آن فراز، عِوج آن حضیض است اَمت آن فراز خب، ﴿یَوْمَئِذٍ﴾ در آ‌ن روز ﴿یَتَّبِعُونَ الدَّاعِیَ﴾ امروز ممکن است که بعضیها نکول و فراری داشته باشند ولی آن روز جز پیرویِ داعی هیچ چاره‌ای ندارند که ﴿یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ﴾ آن داعی هم ﴿لاَ عِوَجَ لَهُ﴾ نه اشتباه می‌کند نه کم و زیاد در آن هست و اینها هم بدون کمترین توقّف سرعت می‌کنند سراع دارند مثل جراد مُنتشرند مثل ملخها پَر می‌کشند بر اساس کمال اطاعت و پیروی ﴿وَخَشَعَتِ الْأَصْوَاتُ لِلرَّحْمنِ﴾ تازه الرحمان ظهور کرده وقتی به بخش جهنّم می‌رسد آنجا دیگر مُنتقم ظهور می‌کند ﴿إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ مُنتَقِمُونَ﴾ ﴿وَخَشَعَتِ الْأَصْوَاتُ لِلرَّحْمنِ﴾ لذا ﴿فَلاَ تَسْمَعُ إِلَّا هَمْساً﴾ روابط که بالکل قدغن، ضوابط که بالکل قدغن می‌ماند اصل سوم که مسئلهٴ شفاعت است ﴿یَوْمَئِذٍ لاَّ تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ﴾ هم شفیع باید مأذون باشد هم مشفوع‌له ﴿وَرَضِیَ لَهُ قَوْلاً﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «نبأ» هم دارد که ﴿لاَّ یَتَکَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَقَالَ صَوَاباً﴾ آیهٴ 38 سورهٴ مبارکهٴ «نبأ» این است ﴿یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَالْمَلاَئِکَةُ صَفّاً لاَّ یَتَکَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَقَالَ صَوَاباً﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 38:02

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن