display result search
منو
تفسیر آیات 3 تا 10 سوره انبیاء

تفسیر آیات 3 تا 10 سوره انبیاء

  • 1 تعداد قطعات
  • 32 دقیقه مدت قطعه
  • 2 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 3 تا 10 سوره انبیاء"
بیان اصول اعتقادی و شبهات آن در سور مکّی
شبهات مشرکان درباره رسالت در سوره انبیاء
ردّ شبهات مشرکان با حکمت و جدال احسن

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَأَسَرُّوا النَّجْوَی الَّذِینَ ظَلَمُوا هَلْ هذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ أَفَتَأْتُونَ السِّحْرَ وَأَنتُمْ تُبْصِرُونَ ٭ قَالَ رَبِّی یَعْلَمُ الْقَوْلَ فِی السَّماءِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ ﴿4﴾ بَلْ قَالُوا أَضْغَاثُ أَحْلاَمٍ بَلِ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ شَاعِرٌ فَلْیَأْتِنَا بِآیَةٍ کَمَا أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ ﴿5﴾ مَا آمَنَتْ قَبْلَهُم مِن قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاهَا أَفَهُمْ یُؤْمِنُونَ ﴿6﴾ وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَکَ إِلَّا رِجَالاً نُّوحِی إِلَیْهِمْ فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ ﴿7﴾ وَمَا جَعَلْنَاهُمْ جَسَداً لاَّ یَأْکُلُونَ الطَّعَامَ وَمَا کَانُوا خَالِدِینَ ﴿8﴾ ثُمَّ صَدَقْنَاهُمُ الْوَعْدَ فَأَنجَیْنَاهُمْ وَمَن نَّشَاءُ وَأَهْلَکْنَا الْمُسْرِفِینَ ﴿9﴾ لَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَیْکُمْ کِتَاباً فِیهِ ذِکْرُکُمْ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ ﴿10﴾

بیان اصول اعتقادی و شبهات آن در سور مکّی
سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» که در مکه نازل شد و عناصر محوری معارف سوَر مکّی، اصول اعتقادی است به ضمیمه خطوط کلی اخلاق و حقوق، شبهات آنها گاهی دربارهٴ مبدأ، گاهی دربارهٴ معاد و زمانی دربارهٴ وحی و نبوّت مطرح می‌شود در تقدیم و تأخیر نقل شبهات و اجملهٴ آن شبهات بین این سوَر اختلاف هست گاهی ضرورت کلام ایجاب می‌کند که مسئلهٴ توحید مقدّم بشود چه اینکه نظم طبیعی هم همین است گاهی ایجاب می‌کند که شبهات وحی و نبوّت طرح بشود که مورد نیاز مخاطبان بود.

شبهات مشرکان درباره رسالت در سوره <انبیاء>
در این سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» اول مسئلهٴ معاد را اشاره کردند بعد شبهات منکران وحی و نبوّت را یکی پس از دیگری بازگو کردند دربارهٴ نبیّ سه‌تا کلام دارند که دوتایش فرع است و یکی‌اش اصل آن شبهات سه‌گانه‌شان این است که این بشر است و بشر نمی‌تواند پیامبر باشد اگر رسالتی هست به عهدهٴ فرشته است. دوم و سوم که لازمهٴ همین اصل است این است که این نیازمند به خورد و خوراک و خواب و امثال ذلک است و دیگر اینکه در معرض مرگ است مانند افراد دیگر می‌میرد رسول آن است که فرشته باشد و آن دوتا لازم هم داشته باشد نیازی به خورد و خوراک و پوشاک نداشته باشد و مرگ هم او را تهدید نکند و اینکه مدّعی رسالت است بشر است اولاً، دوتا لازم هم دارد یکی مسئلهٴ اکل شرب است دیگری هم مسئلهٴ مرگ و با تحقیر هم از او نام بردند برای اینکه جزء سرمایه‌داران حجاز نبود گفتند که ﴿هَلْ هذَا﴾ این یک آدم معمولی است این مگر می‌تواند پیغمبر باشد این تعبیر هست ﴿هَلْ هذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ﴾ ناظر به این است که این اگر نبوّت بر بشر نازل می‌شد برای یکی از بزرگان طائف یا مکه مثلاً یا مکه و مدینه نازل می‌شد ﴿عَلَی رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ﴾ خب.

ردّ شبهات مشرکان با حکمت و جدال احسن
حالا پاسخهایی که داده شد یکی پس از دیگری بخشی از این پاسخها حکمت است بخشی از پاسخها هم جدال احسن که انبیای قبلی هم مثل بشر عادی بودند مثل شما الاّ اینکه آن مایِز اساسی همان وحی است که به انبیا دادند به شما ندادند هم از راه حکمت پاسخ دادند هم از راه جدال احسن که ﴿ادْعُ إِلَی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾

محورهای اصلی شبهات مشرکان درباره رسالت و وحی الهی
این مقام اول شبهاتش راجع به شخص پیامبر است که او آورندهٴ این پیام الهی است دوم دربارهٴ پیام او سخن گفتند چون اصل رسالت را برای فرشته می‌دانند و بشر را شایستهٴ رسالت الهی نمی‌دانند آنچه را که این بشر آورده رهاورد او را به بهانه‌های گوناگون متّهم می‌کردند برخیها می‌گفتند که سِحر است برخی می‌گفتند کهانت است ، برخی می‌گفتند شعر است، برخی می‌گفتند فُسون است و فسانه، برخی هم می‌گفتند که این رؤیا و امثال ذلک است. حالا یا یک گروه تصمیم می‌گرفتند در مقاطع مختلف این تهمتها را روا بدارند یا گروههای مختلف هر کسی دیدگاهی داشت و دیدگاه خودش را مطرح می‌کرد این چند قول بود عصارهٴ مقام ثانی هم به مقام اول برمی‌گردد یعنی دو اشکالی که در مقام اول بود چهار اشکالی هم که در مقام ثانی هست اینها همهٴ آنها به آن اصل‌الاصول برمی‌گردد چون قبول ندارند که رسول می‌تواند بشر باشد لذا آن دوتا اشکال اکل و شُرب از یک سو، مرگ و میر از سوی دیگر دربارهٴ را پیغمبر نقل کردند و این چهار اشکالی که مربوط به رهاورد اوست از قبیل سِحر بودن، فِریه بودن، اضغاث احلام بودن، شعر بودن را تهمت می‌زدند پس بحث در دو مقام است لکن ریشه‌یابی همهٴ این دو مقام به یک اصل برمی‌گردد و دو اشکال مقام اول و چهار اشکال مقام ثانی هم به یک جا برمی‌گردد یعنی به همان بشریّت فرستاده ﴿هَلْ هذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ﴾ آن هم بشر عادی یک بشر ضعیفی که از طبقهٴ محروم است که اگر هم بشر بر فرض بتواند رسول باشد ﴿لَوْلاَ نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلَی رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ﴾ بشر نمی‌تواند پیغمبر باشد اگر بشری پیغمبر باشد فلان سرمایه‌دار مکه یا فلان سرمایه‌دار مدینه باید باشد یا طائف، پس اصل بشریّت به زعم اینها با رسالت سازگار نیست آن هم بشر مثلاً محروم ﴿هَلْ هذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ﴾ این برای مقام اول. در این مقام اول دوتا لازم و فرعی هم هست که این هم اکل و شرب دارد و این هم می‌میرد که در آیات دیگر مطرح شد و در این قسمت چون لازم نبود در اشکالات ذکر نشد ولی در پاسخ آمده. اما مقام ثانی که دربارهٴ رهاورد او حرف می‌زدند گفتند: ﴿أَفَتَأْتُونَ السِّحْرَ وَأَنتُمْ تُبْصِرُونَ﴾ این ساحر است اگر شما نتوانید مثل این بیاورید مثل آن است که نتوانید مثل ساحر کارِ سِحر انجام بدهید صِرف نتوانستن دلیل اعجاز نیست ممکن است او ساحر باشد این ﴿وَأَنتُمْ تُبْصِرُونَ﴾ ترجیع‌بندگونه در همهٴ این دو مقام که مقام اول سه شبهه، مقام دوم چهار شبهه را در برداشت گرچه ریشهٴ همهٴ آن دو شبههٴ مقام اول و چهار شبههٴ مقام ثانی به یک جا برمی‌گردد ترجیع‌بندش ﴿وَأَنتُمْ تُبْصِرُونَ﴾ است یعنی شما که می‌دانید، شما که می‌بینید این بشر است و مانند آن، ﴿أَفَتَأْتُونَ السِّحْرَ وَأَنتُمْ تُبْصِرُونَ﴾ خب، این ﴿وَأَسَرُّوا النَّجْوَی الَّذِینَ ظَلَمُوا﴾ که پشت درهای بسته این تصمیم را گرفتند این نشان می‌دهد این کارها را تقسیم کردند یعنی در فرصتهای مناسب بین کفّار و مشرکان حجاز این شبهات را تقسیم کردند که هر کسی یک طور حرف بزند.

احاطه الهی بر توطئه آشکار و نهان مشرکان
وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به همهٴ اینها یک پاسخ جامع داد بعد تفصیلاً به هر کدام جواب جداگانه داد فرمود آنچه شما در پشت درهای بسته گفتید خدا می‌داند زیرا اگر ذات اقدس الهی سمیع [وسیله] به جارحه و اُذن و مانند آن بود سرّ و جهر برای او فرق می‌کرد، سرّ و علن برای او فرق می‌کرد، دور و نزدیک برای او فرق می‌کرد اگر کسی بنا بود از راه گوش یا از راه چشم ببیند یا بشنود تفاوت زمان و زمین اثر می‌گذارد اگر دور باشد یا نزدیک فرق می‌کند اگر گذشته باشد یا حال فرق می‌کند ولی اگر بنا شد با اراده بداند و علمش ذاتی باشد نه قُرب و بُعد زمانی اثر دارد نه قرب و بعد زمینی الآن نمونه‌اش بر اساس «من عرف نفسه فقد عرف ربّه» در همه ما هست ما الآن می‌خواهیم داستان حضرت نوح(سلام الله علیه) را تصوّر بکنیم یا جریانی که امروز اتفاق افتاده تصوّر بکنیم برای هر دو یکسان قدرت داریم صِرف تصوّر است دیگر یا بخواهیم این مسجد اعظم را تصوّر بکنیم یا مسجدالحرام را برای ما تصوّر هر دو یکسان است نزدیکی این و دور بودن آن در تصوّر ما اثری ندارد نزدیک بودن حادثهٴ امروز با دور بودن حادثهٴ طوفان نوح(سلام الله علیه) برای ما که بخواهیم تصوّر بکنیم فرقی ندارد، اگر کسی با ابزار چیزی را نمی‌داند با اراده و علم می‌داند سرّ و علن برای او فرق نمی‌کند چون همه جا حضور دارد دیگر. ﴿قَالَ رَبِّی یَعْلَمُ الْقَوْلَ فِی السَّماءِ وَالْأَرْضِ﴾ دور باشد، نزدیک باشد، جهر باشد، سرّ باشد چون ﴿وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ﴾ است یک بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) دارد که «بصیرٌ لا بجارحه» اگر او با ابزار نمی‌بیند با ابزار نمی‌شنود بلکه با علم ذاتی می‌شنود نسبتش به همه علی‌السواست دیگر. خب، این یک جواب اجمالی است که گذشته و آینده را زیر پوشش می‌گیرد آنها یک بار گفتند سِحر است

دیدگاه ادیبان در معنای کلمه ﴿بَلْ قَالُوا﴾
﴿بَلْ قَالُوا﴾ این ﴿بَلْ قَالُوا﴾ را می‌گویند ذات اقدس الهی اضراب کرده است فرق است بین اینکه «قالوا بل أضغاث و أحلام» این اضراب در حرف آنهاست و بین اینکه ﴿بَلْ قَالُوا﴾ این اضراب در کلام خداست یک وقت می‌گوییم آ‌نها اول گفتند سِحر است بعد بالاتر رفتند گفتند اضغاث احلام است بعد گفتند فِریه است بعد گفتند شِعر است که این مراتب چهارگانه در کلمات آنها یکی پس از دیگری حالا یا فراز است یا فرود یا از بالا به پایین می‌آیند یا از پایین به بالا می‌روند این در صورتی است که خداوند فرموده باشد «قالوا بل أضغاث أحلام» یعنی خدا می‌فرماید که اینها ترقّی کردند اضراب کردند از سِحر به ضِغث و از ضغث به فِریه و از فریه به شِعر، اما چون دارد که ﴿بَلْ قَالُوا﴾ این ﴿بَلْ﴾ کلام الله است خدا می‌فرماید از آن جملهٴ قبلی که خدا نقل کرد که آنها گفتند سِحر است بعد خدا اضراب کرد بالاتر را فرمود، فرمود: ﴿بَلْ قَالُوا﴾ این حرف را زدند این تکلّفی است که برخی از مفسّران ادب‌دوست که در این محدوده زیاد فکر می‌کنند گفتند لکن این را جمعاً می‌شود به ذات اقدس الهی نسبت داد که ایشان حکایت کردند چه ﴿بَلْ﴾ مقدّم باشد چه ﴿بَلْ﴾ مؤخّر معنایش این است که اینها گاهی گفتند سِحر است گاهی گفتند ضغث است گاهی گفتند فریه است گاهی گفتند شعر است حالا یا از بالا به پایین آمدند یا از پایین به بالا آمدند یا این مربوط به چهار گروه است یک گروه آن طور گفتند یک گروه این طور نه اینکه یک گروه این چهار حرف را در چهار مقطع زدند چون برخیها گفتند کاهن است و مانند آن، به هر تقدیر برخیها خواستند بگویند که بین «قالوا بل أضغاث أحلام» یک، و بین ﴿بَلْ قَالُوا﴾ فرق است چون در قرآن ﴿بَلْ قَالُوا﴾ است پس اضراب برای خداست اگر می‌فرمود «قالوا بل» این اضراب در کلمات آنها بود. خب، ﴿بَلْ قَالُوا أَضْغَاثُ أَحْلاَمٍ بَلِ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ شَاعِرٌ﴾ در اینجا احتمال این است که این ﴿قَالُوا﴾ در همه جا حذف شده باشد آن وقت اضراب در کلام خداست در همهٴ مقاطع یعنی ﴿بَلْ قَالُوا أَضْغَاثُ أَحْلاَمٍ﴾، «بل قالوا افتراه»، «بل قالوا هو شاعرٌ» این احتمال هم هست. خب، پس این چهار شبهه مربوط به وحی.

جدال مشرکان درباره رسالت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)
خب، حالا اگر این رهاورد وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ـ معاذ الله ـ یا سِحر است یا رؤیاست یا فسون است و فسانه یا شعر است پس معجزه نیست ـ معاذ الله ـ نه، لذا از این به بعد می‌گویند که تو اگر پیامبری پیامبر که نمی‌تواند بشر باشد حالا «لو سَلَّمنا» این می‌شود جدال این «لو سَلَّمنا»، «لو سَلَّمنا» که در کتابها هست یعنی از برهان تنزّل کردیم به جدل رسیدیم جدل آن است که مقدّمات مسّلمهٴ عندالخصم، قیاس را سازماندهی کند اما اگر قیاسی باشد که مقدماتش جزء علوم متعارف است دیگر «سلّمنا» ندارد که خب، این «بل سلّمنا لو سُلّم»، «بل سلّمنا» یعنی برهان دیگر نیست می‌شود جدل حالا اینها جدلی بحث می‌کردند که ما قبول نداریم کسی که پیامبر است می‌تواند بشر باشد حالا بر فرض اگر تو پیامبری و پیامبری با بشریّت سازگار است چه اینکه عدّه‌ای ادّعا می‌کردند مثل آنها باید معجزه بیاوری آن وقت این افتاد در فاز جدل خب.

ردّ ادّعای مشرکان درباره لزوم نزول وحی در الواح
فرمود اینها می‌گویند که ﴿فَلْیَأْتِنَا بِآیَةٍ﴾ این ﴿کَمَا أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ﴾ تشبیهی است که مطوی را به همراه دارد یعنی همان طوری که انبیای قبلی معجزه داشتند تو اگر پیامبری معجزه بیاور اینها یعنی مشرکان حجاز باور نداشتند که بشر می‌تواند پیامبر باشد چه اینکه بحث مبسوطش در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» گذشت ﴿وَلَوْ نَزَّلْنَا عَلَیْکَ کِتَاباً فِی قِرْطَاسٍ فَلَمَسُوهُ بِأَیْدِیهِمْ لَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هذَا إِلَّا سِحْرٌ مُبِینٌ﴾ ما اگر همان طوری که برای موسای کلیم(سلام الله علیه) الواحی فرستادیم کاغذ بفرستیم که ملموس باشد محسوس باشد اینها می‌گویند سِحر است ما که معارفی را در قلب تو القا می‌کنیم ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ ٭ عَلَی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنذِرِینَ﴾ بعد از لبان مطهّرت این حرفها شنیده می‌شود بعد عدّه‌ای در کاغذ می‌نویسند که بعدها می‌شود کاغذ اگر ما کاغذباران هم بکنیم کاغذ از آسمان بیاید اینها می‌گویند نه این یک قرطاس عادی است می‌گویند سِحر است

ردّ ادّعای مشرکان درباره ضرورت فرشته بودن پیامبر
﴿وَقَالُوا لَوْلاَ أُنْزِلَ عَلَیْهِ مَلَکٌ﴾ فرشته‌ای باید برای تو نازل بشود تا او خبر بدهد بعد خدا می‌فرماید: ﴿وَلَوْ أَنْزَلْنَا مَلَکاً لَقُضِیَ الْأَمْرُ ثُمَّ لاَ یُنْظَرُونَ ٭ وَلَوْ جَعَلْنَاهُ مَلَکاً لَجَعَلْنَاهُ رَجُلاً وَلَلَبَسْنَا عَلَیْهِم مَا یَلْبِسُونَ﴾ دوتا پاسخ داد فرمود اگر فرشته نازل بشود کار تمام است ما وقتی به پیشنهاد شما عمل می‌کنیم که اگر عمل کردید نجات پیدا می‌کنید و اگر نکردید عذاب الهی است یک، ثانیاً بر فرض فرشته نازل بشود ما فرشته را پیامبر بکنیم او را باید به صورت بشر در بیاوریم تا حرف بزنید با او، با شما حرف بزند احتجاج کند مشکل شما رابشنود شبهات شما را جواب بدهد باز الکلام، الکلام، اگر ما فرشته را با همان صورت فرشتگی نازل بکنیم که شما نمی‌بینید فرشته را باید به صورت بشر در بیاوریم که شما ببینید، حرف او را بشنوید، با او احتجاج کنید ﴿وَلَوْ جَعَلْنَاهُ مَلَکاً لَجَعَلْنَاهُ رَجُلاً﴾ آن‌گاه باز ﴿وَلَلَبَسْنَا عَلَیْهِم مَا یَلْبِسُونَ﴾ باز هم اشکال. این دو جواب در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «انعام» گذشت اینجا هم می‌فرماید این آقایان می‌گویند چرا فرشته نفرستاد چرا معجزه نیامد

تفاوت معجزه اقتراحی با سایر معجزات
خب منظورتان چیست، اگر ـ معاذ الله ـ در این شک دارید که خوب، یک کسی مثل این بیاورد اگر می‌گویید نه، آنچه را که ما می‌خواهیم بیاید معجزهٴ اقتراحی است یعنی پیشنهادی آن یک خطری آن را همراهی می‌کند معجزه‌ای که خدای سبحان می‌فرستد یا قبول یا نکول عذابش نقد نیست، اما معجزهٴ اقتراحی و پیشنهادی که شما خودتان پیشنهاد بدهید بگویید این کار را برای ما بکن، اگر معجزه‌ای اقتراحی و پیشنهادی بود و خدای سبحان پذیرفت و آن پیشنهاد را عمل کرد و ایمان نیاوردید عذابش قطعی است و خدای سبحان با بودِ پیغمبر نمی‌خواهد عذاب استیصالی را دامنگیرتان کند همین.

پرسش:...
پاسخ: اما اقتراحی نبود.
پرسش:...
پاسخ: خب معجزهٴ جهانی همین است دیگر چون این شبهه الی یوم القیامه هست الیوم هم می‌گویند معجزهٴ پیغمبر چیست یک حرف جهانی را کسی که با کلیّت و دوام آمده به میدان کلیّت یعنی برای کلّ فردٍ فردٍ دوام یعنی الی یوم القیامه همگانی و همیشگی کسی که با این دو اصل به میدان آمده باید حرفش همگانی و همیشگی باشد کلّی و دائم باشد آنکه کلّی و دائم است همین قرآن کریم است.
پرسش:...
پاسخ: بله، ولی اقتراحی نبود نه اینکه آنها پیشنهاد دادند در جریان بزغالهٴ جابر این طور بود در بسیاری از موارد کرامتهایی از حضرت صادر شد که همه دیدند و امثال ذلک، آن درخت هم دیدند برخی از معجزات احتمالاً اقتراحی هست چون جریان نهج‌البلاغه دارد که آن هم ریشه‌ای دارد که چرا عذاب استیصال دامنگیرشان نشد فرمود: ﴿وَمَا کَانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِیهِمْ وَمَا کَانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ یَسْتَغْفِرُونَ﴾ خود وجود مبارک رحمةٌ للعالمین مانع عذاب استیصال است خب.

پرسش:...
عواقب عدم پذیرش معجزه اقتراحی
فرمود اگر سخن از معجزه‌های اقتراحی است این با خطر همراه است ﴿مَا آمَنَتْ قَبْلَهُم مِن قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاهَا﴾ خیلیها پیشنهاد معجزهٴ اقتراحی دادند یعنی پیشنهاد دادند که معجزه‌ای بیاید و ما ایمان می‌آوریم و آن پیامبر ابلاغ کرد که ذات اقدس الهی آن معجزهٴ پیشنهادی را آورد و آنها ایمان نیاوردند و عذاب الهی به حیات آنها خاتمه داد چون که دیگر نمی‌شود با دین خدا و معجزه بازی کرد امروز این را بخواهید فردا آن را بخواهید این برای این. فرمود امّتهایی که قبل از اینها بودند معجزهٴ اقتراحی را دیدند و ایمان نیاوردند و هلاک شدند اینها ایمان می‌آورند! این اینها ایمان می‌آورند یعنی اینها که بدتر از گذشته‌ها هستند ﴿أَفَهُمْ یُؤْمِنُونَ﴾ این مثل نیست بلکه از مثل پَست‌تر است ملاحظه بفرمایید ﴿مَا آمَنَتْ قَبْلَهُم مِن قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاهَا أَفَهُمْ یُؤْمِنُونَ﴾ اینها پیشنهاد می‌دهند که معجزه بیاورید خب معجزهٴ اقتراحی خطر دارد ما این کار را نسبت به اُمم قبلی کردیم آنها هلاک شدند اینها ایمان بیاورند! اینها با اینکه لُدّند ﴿وَتُنذِرَ بِهِ قَوْماً لُّدّاً﴾ اینها هستند، ﴿أَلَدُّ الْخِصَامِ﴾ اینها هستند اینها ایمان بیاورند! ﴿أَفَهُمْ یُؤْمِنُونَ﴾ آن وقت باز که خطر انقراض دامنگیرشان باشد و خطر انقراض هم که مصلحت نیست ﴿مَا آمَنَتْ قَبْلَهُم مِن قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاهَا أَفَهُمْ یُؤْمِنُونَ﴾ اینها ایمان بیاورند! اینها که لُدّدند، ﴿أَلَدُّ الخِصَامِ﴾ هستند.

ردّ جدال مشرکان درباره رسالت با ارجاع آنان به اهل کتاب
خب، اما آن جدال شما که قبول ندارید که بشر بتواند پیغمبر باشد ما بحث برهان را قبلاً گذراندیم حالا آمدید و به عنوان جدل می‌گویید که اگر کسی پیغمبر باشد باید معجزه بیاورد شما سؤال کنید شما که مشرکین‌اید با اهل کتاب رابطه دارید، با یهودیها رابطه دارید، با مسیحیها رابطه دارید دوتایی علیه اسلام توطئه می‌کنید از آنها بپرسید پیغمبرانشان از چه جنسی بودند ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَکَ إِلَّا رِجَالاً﴾ پس چرا شما می‌گویید ﴿هَلْ هذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ﴾ شما که سر و سرّتان با اهل کتاب هست اهل کتاب هم که متأسفانه دربارهٴ شما اغراق می‌کنند و شما را بهتر از مسلمانها می‌دانند همین یهودیها همین مسیحیها اینها چون ارتباطشان با مشرکان و ملحدان بیش از ارتباطشان با مسلمانهاست همین یهودیها، همین مسیحیها می‌گویند این مشرکان و ملحدان متمدّن‌تر و باتمدّن‌تر از مسلمانها هستند که بحثش در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیهٴ 51 گذشت در آن آیهٴ 51 سورهٴ «نساء» این بود ﴿أَلَمْ تَرَ إَلَی الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِتَابِ﴾ همینها که اهل کتاب‌اند بهره‌ای از کتاب آسمانی بردند یهودی یا مسیحی‌اند اینها در باطن ﴿یُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَالطَّاغُوتِ﴾ یک، ﴿وَیَقُولُونَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا هؤُلاَءِ أَهْدَی مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا سَبِیلاً﴾ دو، می‌گویند این مشرکین متمدّن‌تر از مسلمین‌اند خب شما که با آنها سر و سِرّ دارید از آنها سؤال بکنید پیامبران شما از چه گروه بودند فرشته بودند یا بشر، فرمود: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَکَ إِلَّا رِجَالاً﴾ یک، شما گفتید ﴿هَلْ هذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ﴾ نه، درست است به حسب ظاهر بشر است اما ﴿نُّوحِی إِلَیْهِمْ﴾ ما رجالی را به عنوان رهبران الهی فرستادیم که با وحی الهی ارتباط داشتند می‌گویید نه، ﴿فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ﴾ تورات ذکر است، انجیل ذکر است، اینها کتابهای آسمانی‌اند ذکر خدا را به همراه دارند از اینها سؤال بکنید اگر نمی‌دانید به شما می‌گویند که پیامبران اینها بشر بودند رجالی بودند که از وحی کمک می‌گرفتند. تطبیق ﴿أَهْلَ الذِّکْرِ﴾ بر اهل بیت(علیهم السلام) برای آن است که آن کلی است و مورد مخصّص نیست وگرنه مورد این آیه مربوط به اهل کتاب است. ﴿فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ﴾

عدم منافات رسالت انبیا با بشر بودن آنان
خب، حالا برگردیم به سراغ آن شبهه شما گفتید ﴿هَلْ هذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ﴾ و لازمهٴ این بشریّت هم اکل و شرب است و نیاز به لوازم عادی یک، مرگ و میر هم باز تهدید می‌کند دو، خب انبیای قبلی هم همین طور بودند دیگر این موسای کلیم این طور بود وجود مبارک عیسای مسیح این طور بود و انبیای ابراهیمی این طور بودند ﴿وَمَا جَعَلْنَاهُمْ جَسَداً﴾ که ﴿لاَّ یَأْکُلُونَ الطَّعَامَ﴾ یک، ﴿وَمَا کَانُوا خَالِدِینَ﴾ دو، شما می‌گویدی اینها غذا می‌خورند خب بله غذا می‌خورند، شما می‌گویید اینها می‌میرند خب بله می‌میرند نه غذا خوردن مانع وحی‌یابی است نه مرگ و میر لازمهٴ بشریّت این است منتها ما آمدیم از راه وحی به جوامع بشری فهماندیم این حرفِ تازهٴ ماست که انسان مرگ را می‌میراند نه مرگ انسان را از پا در بیاورد این حرفِ تازهٴ ماست که فی شرق العالَم غرب العالَم فی شمال عالَم فی جنوب عالَم این حرف، حرف تازه است که انبیا آوردند که انسان مرگ را می‌میراند نه مرگ انسان را از پا در بیاورد ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾ نه «کلّ نفس یذوقه الموت» هر کسی مرگ را می‌چشد و هضم می‌کند و ابدی می‌شود این حرف، حرفی است که فقط انبیا آوردند در هیچ مکتبی این حرف نیست فرمود ما این حرفهای تازه را آوردیم. ﴿وَمَا جَعَلْنَاهُمْ جَسَداً لاَّ یَأْکُلُونَ الطَّعَامَ وَمَا کَانُوا خَالِدِینَ﴾ بله خب می‌میرند ﴿إِنَّکَ مَیِّتٌ وَإِنَّهُم مَیِّتُونَ﴾ ، ﴿وَمَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِن قَبْلِکَ الْخُلْدَ﴾ اینکه مانع رسالت نیست.

جدال احسن قرآن با مشرکان و ویژگی معجزه اقتراحی
خب، گفتید که ﴿کَمَا أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ﴾ خب ﴿کَمَا أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ﴾ را قبول داشته باشید اگر جدال است جدال احسن است ما هم جدال می‌کنیم اما مقدّماتی که قبل از مسلّم بودن، حق بودن آنها تثبیت شده است آن حقّ معقولِ مقبول جزء مقدّمات جدلی ماست نه صِرف مقبول، فرمود: ﴿وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾ اگر مقدماتیاز حیث مسلّم بودن و مقبول بودن مورد قیاس قرار بگیرد که در رتبهٴ سابقه حق بودن او تثبیت شده است این... منتها از آن جهتی که مقبول است و مسلّم است محور قیاس قرار می‌گیرد. فرمود ما بخواهیم به معجزات پیشنهادی و اقتراحی عمل بکنیم حرف انبیا را تثبیت می‌کنیم انبیا را تعریف می‌کنیم ﴿أَهْلَکْنَاهَا﴾ هم دنبالهٴ کسانی است که ایمان نمی‌آورند و برای انبیا ما وحی می‌فرستیم ﴿ثُمَّ صَدَقْنَاهُمُ الْوَعْدَ﴾ وعده‌ای که به آنها دادیم از راه معجزه و مانند آن صادقانه به این وعده عمل می‌کنیم البته صِدق در اینجا به معنی مطابق با واقع نیست چون وَعد انشا است و انشا صِدق و کذب مصطلح‌پذیر نیست یعنی به وعده عمل کردیم ﴿فَأَنجَیْنَاهُمْ﴾ این انبیا را و مؤمنان به آنها را نجات دادیم ﴿وَمَن نَّشَاءُ﴾ که پیروان انبیا بودند ﴿وَأَهْلَکْنَا الْمُسْرِفِینَ﴾

قرآن، معجزه الهی و عهده¬دار حیات حقیقی انسان
اما گفتید معجزه خب معجزه آوردیم دیگر ﴿لَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَیْکُمْ کِتَاباً﴾ این کتاب یاد خداست، نام خداست شما را هم نامور می‌کند نامبردار می‌کند بعضیها قبل از مرگ مرده‌اند یک سلسله جنازه‌های عمودی‌اند بعد می‌افتند که جنازهٴ افقی اینکه قرآن کریم دربارهٴ یک عدّه دارد ﴿أَمْوَاتٌ غَیْرُ أَحْیَاءٍ﴾ یعنی برخیها قبل از اینکه بمیرند مُردند آن هم با یک تأکید فرمود: ﴿أَمْوَاتٌ غَیْرُ أَحْیَاءٍ﴾ این اثری از حیات در آن نیست خب بعضیها قبل از اینکه مُردند از یادها و تاریخها و صحنهٴ جامعه رخت برمی‌بندند مرده‌اند دیگر اما برخیها برای همیشه زنده‌اند چرا «الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِیَ الدَّهْرُ» برای اینکه آنچه نام خداست و یادخ داست با او زنده‌اند می‌شود وجه الله فرمود: ﴿لَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَیْکُمْ کِتَاباً فِیهِ ذِکْرُکُمْ﴾ شما را جاودانه می‌کند ﴿أَفَلاَ تَعْقِلُونَ﴾ بعد به دنبال یک معجزهٴ دیگر می‌گردید که مثلاً حالا با یک بزغالهٴ سیر بشوند یا موجودات دیگر و آنها که به دنبال بهانه می‌گردند ما آنها را مَقصوم کردیم مقصوم با صاد یعنی درو کردیم و قطع کردیم و ازبین بردیم ﴿وَکَمْ قَصَمْنَا مِن قَرْیَةٍ کَانَتْ ظَالِمَةً وَأَنشَأْنَا بَعْدَهَا قَوْماً آخَرِینَ﴾ . چقدر ما مردم سرزمینی که لدود بودند و اهل لجاج بودند آ‌نها را از بین بردیم و قریهٴ دیگر و ملّتی دیگر را روی کار آوردیم. فتحصّل که شبههٴ اُولیٰ نه دربارهٴ شخص پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رواست و نه دربارهٴ رهاورد او.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 32:19

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن