display result search
منو
تفسیر آیات 1 تا 5 سوره انبیاء _ بخش اول

تفسیر آیات 1 تا 5 سوره انبیاء _ بخش اول

  • 1 تعداد قطعات
  • 37 دقیقه مدت قطعه
  • 3 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 1 تا 5 سوره انبیاء _ بخش اول"

مکی بودن سوره انبیا و مطلق بودن معارف آن
غفلت مشرکان در اثر عدم پذیرش ندای رسالت و فطرت
عامل غفلت مشرکان: دلبستگی به بازیچه دنیا

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَهُمْ فِی غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ ﴿1﴾ مَا یَأْتِیهِمْ مِنْ ذِکْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ إِلَّا اسْتَمَعُوهُ وَهُمْ یَلْعَبُونَ ﴿2﴾ لَاهِیَةً قُلُوبُهُمْ وَأَسَرُّوا النَّجْوَى الَّذِینَ ظَلَمُوا هَلْ هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ أَفَتَأْتُونَ السِّحْرَ وَأَنْتُمْ تُبْصِرُونَ ﴿3﴾ قَالَ رَبِّی یَعْلَمُ الْقَوْلَ فِی السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ ﴿4﴾ بَلْ قَالُوا أَضْغَاثُ أَحْلَامٍ بَلِ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ شَاعِرٌ فَلْیَأْتِنَا بِآیَةٍ کَمَا أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ ﴿5﴾

مکی بودن سوره انبیا و مطلق بودن معارف آن
چون سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» مثل سوره «کهف» و «مریم» و «طه» در مکه نازل شد و به تعبیر برخی از مفسران این چهار سوره جزء عتایق ...‌اند آن سوره‌هایی که قبل از سایر سور نازل می‌شدند می‌گفتند عتیق‌اند عتیق یعنی قدیم عتیقه یعنی کهن آن سوره‌های اولیه را می‌گفتند عتایق این چهار سوره را می‌گفتند جزء عتایق ... است که در مکه قبل از سایر سور این چهار سوره نازل شده مطلب دیگر آن است که گرچه فضای نزول این آیه مشرکان مکه‌اند و قسمت مهم عنایت این آیه هم این بخش از آیات هم متوجه مکه است ولی نه مورد مخصص است نه زمینه دیگری برای مانع انعقاد اطلاق یا عموم برای این آیات است گرچه در بخشهای بعدی این آیه اول و دوم سخن از دسیسه مشرکان مطرح است ولی هیچ کدام دلیل اختصاص یا تقیید این آیات به مشرکان حجاز نیست آنها که قرآن را متهم کردند به سحر و پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را متهم کردند به شاعر بودن و ساحر بودن و کاهن بودن همان مشرکان حجازند ولی به هیچ وجه این آیه اختصاصی به آنها ندارد

غفلت مشرکان در اثر عدم پذیرش ندای رسالت و فطرت
﴿اقْتَرَبَ لِلنّاسِ حِسابُهُمْ﴾ در ﴿اقْتَرَبَتِ السّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ﴾ سخن از اقتراب قیامت است ولی چون مهمترین حادثه قیامت همان صحنه حساب است که هر کسی مسئول اعمال خودش است آن بخش مهم قیامت را در طلیعه سوره «انبیاء» ذکر فرمود که: ﴿اقْتَرَبَ لِلنّاسِ حِسٰابُهُمْ﴾ و اینها غافل‌اند دو تا عامل وجود دارد برای تنبه یکی عامل درونی که همان عقل و فطرت است که انسان هرگز خود را پوچ نمی‌داند و خود را ابدی تلقی می‌کند و به آینده امیدوار است بنابراین باید برای آینده تلاش و کوشش بکند دوم ادله بیرونی که انبیا و اولیا آمدند ‌«وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ» آنچه را که در درون دلهای مردم نهادینه شد آنها را شکوفا می‌کنند اثاره می‌کنند این گروه یعنی مشرکان و بسیاری از افراد مردم نه به ندای درونی توجه دارند نه به صلای بیرونی لذا غافل‌اند و از دستورهای دینی عقلی و نقلی رو برمی‌گردانند گریزانند

دلبستگی به بازیچه دنیا عامل غفلت مشرکان
منشأ دیگر این است که مهمترین عامل غفلت همین دنیاست که «حب الدنیا رأس کل خطیئه» قرآن کریم گاهی به صورت متن آن جامع کلی را ذکر می‌کند که ﴿إِنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ﴾ گاهی این متن را شرح می‌دهد این مجمل را مفصل می‌کند این را مبین می‌کند می‌فرماید ﴿لا تُلْهِکُمْ أَمْوالُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ﴾ گاهی می‌فرماید که ﴿غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا﴾ گاهی می‌فرماید این مال برای شما وسیله سرگرمی شماست گاهی می‌فرماید تکاثر باعث لهو و شما را سرگرم می‌کند ﴿أَلْهاکُمُ التَّکاثُرُ﴾ به جای اینکه به سراغ کوثر بروید به دنبال تکاثر می‌روید اینها شرح آن متن است تفسیر آن مجمل است پس اگر فرمود: ﴿إِنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ﴾ این را باز کرده در آیات دیگر فرمود: ﴿لا تُلْهِکُمْ أَمْوالُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ﴾ یک، ﴿أَلْهاکُمُ التَّکاثُرُ﴾ دو، در بخشهای دیگر هم جاه و مقام و امثال ذلک را وسیله لهو و سرگرمی قرار داد سه، اینها به منزله شرح آن متن‌اند و انسان به وسیله گرایش به دنیا غافل است

عواقب ملعبه شدن دین
بدتر از همه کسانی‌اند که دینشان را غفلت قرار دادند بالأخره انسان بی دین نمی‌تواند باشد هر مکتبی که دارد به او احترام می‌گذارد برای او حرمت ویژه قائل است دین اوست ولو بت پرستی باشد اینکه فرمود: ﴿لَکُمْ دینُکُمْ وَ لِیَ دینِ﴾ همین است در جریان مصر فرعون که مردم را به پرستش خود دعوت می‌کرد می‌گفت ﴿ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْری﴾ ﴿أَنَا رَبُّکُمُ اْلأَعْلی﴾ این حرفها را می‌گفت به مردم مصر می‌گفت که وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) می‌خواهد شما را از دینتان جدا کند ﴿إِنّی أَخافُ أَنْ یُبَدِّلَ دینَکُمْ أَوْ أَنْ یُظْهِرَ فِی اْلأَرْضِ الْفَسادَ﴾ بنابراین هر مکتبی را که یک ملتی به او احترام بکند دل می‌بندد دین اوست خواه وثنی و صنمی باشد خواه چیز دیگر دین به این معنا هست در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» که انعام که قبلاً گذشت فرمود بعضی دینشان را لهو و لعب قرار دادند یا به این معناست که با دینشان بازی می‌کنند یا نه بعضیها بازیگری را دین قرار دادند آیه 70 سورهٴ مبارکهٴ «انعام» این بود ﴿وَ ذَرِ الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا﴾

ملعبه شدن دین توسط امویان
بعضیها دین را بازیچه قرار دادند ملعبه قرار دادند نظیر اموی و مروانی و امثال ذلک که این قصه را قبلاً هم عنایت فرمودید هم ابوریحان بیرونی نقل کرد هم ابوالحسن عامری این دو نفر از حکمای قبل از هزار سالند هر دو بزرگوار مورد اعتماد علمی‌اند هم ابوریحان نقل کرد هم ابوالحسن عامری که معاویه بعد از پیروزی در بخشی از منطقه‌های غرب شام آنها که بت پرست بودند بتهای آنها را گرفت آن بتهای عادی را که خب از بین بردند سلاطینشان که بت پرست بودند بتهای مجلل و مکلل داشتند او بتها را که مال سلاطین و رؤسای آن منطقه‌های بت پرستی بود به شام آوردند و تزیین کردند و ترصیع کردند و تذهیب کردند بعد از این آرایش و پیرایش به وسیله کشتی برای سلاطین بت پرست هند می‌فرستادند و از این راه تجارت می‌کردند خب این خلیفه مسلمین بود دیگر بت را به عنوان صادرات می‌فروخت به جای اینکه این را بشکند و کار ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) را یاد دیگران بدهد این بت فروشی را ترویج می‌کرد می‌گفت خب یک درآمدی است برای ما. ما که نمی‌پرستیم آنها می‌پرستند خب این دین خود را بازیچه قرار داده بود و اگر وجود مبارک ابی عبدالله با آن وضع قیام کرد دیده اگر قیام نکند کل اسلام رخت برمی‌بندد اینها کسانی‌اند که با دینشان بازی کردند.

مصادیق بازی گرفتن و ملعبه شدن دین در کتاب و سنت
اما یک عده هستند که نه بازیگری را دین قرار دادند مرتب دارد بازی می‌کند حالا یا بازی با توپ است یا بازی با چیز دیگر است مرتب دارد بازی می‌کند بازی دین او شد درست است بازی لازم است ورزش لازم است اما یک گوشه‌ای از روز نه اینکه ‌«آناء اللیل و اطراف النهار‌» انسان تمام وقتش را صرف برنامه‌ریزی برای بازی بکند آن وقت دین اینها می‌شود بازی اینها همان طوری که «دینهم دنانیرهم» یک عده دینارشان دینشان است یک عده هم بازی دینشان است که اگر در آیه 70 سورهٴ مبارکهٴ «انعام» فرمود: ﴿وَ ذَرِ الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً﴾ از این قبیل است خب پس متن را فرمود آن متن را شرح داد و اصل کلی را هم تبیین کرد فروع متفرع بر آن را فرمود فرمود اینها دینشان چون به آن صورت هست به دین راستین توجه ندارند این یک بخش نه تنها توجه ندارند آن روش خود را حق می‌دانند و دین الهی را باطل می‌دانند دو، در صدد خاموش کردن چراغ دین‌اند سه، و با این کار برای این کار توطئه دارند شب نشینی دارند تبییت دارند پشت درهای بسته حرف می‌زنند چهار، خدای سبحان از درون و بیرون باخبر است و همه را گزارش می‌دهد پنج، فرمود اینها شب نشینیها دارند توطئه دارند تبییت دارند بیتوته دارند ﴿یُبَیِّتُونَ ما لا یَرْضی مِنَ الْقَوْلِ﴾ دارند همه اینها را برای پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تشریح کرد که اینها در آن جلسات خصوصی دو تا برنامه رسمی دارند و این دو تا برنامه رسمی را در بین مردم منتشر می‌کنند تا مردم هم دینشان لهو و لعب بشود این توطئه مردم مکه بود.

قرآن تذکره ای برای معارف فطری انسان
فرمود: ﴿اقْتَرَبَ لِلنّاسِ حِسابُهُمْ وَ هُمْ فی غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ ٭ ما یَأْتیهِمْ مِنْ ذِکْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ إِلاَّ اسْتَمَعُوهُ﴾ درست است که قرآن به عنوان معلم است ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ﴾ را خدای سبحان در قرآن بیان کرده به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اسناد تعلیم داد و مانند آن اما در مواردی که حصر می‌کند می‌فرماید ان هادی ﴿إِلاّ تَذْکِرَةً﴾ قرآن فقط مذکر است یادآور است زیرا همه این معارف را ذات اقدس الهی در درون فطرت هر کسی نهادینه کرده یعنی خداوند به انسان لوح نانوشته نداد که به انسان بگوید برو درس بخوان در این لوح بنویس با سرمایه انسان را خلق کرد که ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ اما آن علوم رایج حوزه و دانشگاه را اینها فرمود: ﴿وَ اللّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً﴾ لکن آن علوم اصلی را که علوم میزبان است و صاحبخانه است او را به انسان داد فرمود: ﴿وَ نَفْسٍ وَ ما سَوّاها ٭ فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ و مانند آن علوم دیگر را فرمود شما با درس و بحث یاد می‌گیرید لذا قرآن می‌شود تذکره یعنی عامل یادآوری و یاد سپاری فرمود اینها آنچه را که ما در درون اینها نهادینه کردیم به کار نمی‌بندند از بیرون هر چه یادآوری می‌کنیم به یادشان نمی‌آید ﴿ما یَأْتیهِمْ مِنْ ذِکْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ﴾ کلمه ربّ را هم ذکر فرمود برای اینکه ذات اقدس الهی مربی و مدبر اینهاست این پیام از طرف پروردگار آنهاست پروردگار ما کسی است که آفریدگار ما باشد آنکه ما را آفرید باید ما را بپروراند

بازگشت ربوبیت به خلقت و حقیقت تقرّب الی الله
به دو دلیل در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید که ربوبیت به خلقت برمی‌گردد یعنی کسی که رب است الا و لابد باید خالق هم او باشد برای اینکه او اگر از خلقت و آفرینش خبر نداشته باشد چگونه می‌تواند بپروراند و ثانیاً ربوبیت هم ایجاد ربط و کمال برای یک موجود مستعد و متکامل است و ایجاد ربط و کمال به خلقت برمی‌گردد به اصطلاح کان ناقصه را دارد ایجاد می‌کند یک خلقت خاص نیست ربوبیت یک امر اعتباری که نیست کمال بخشی است ایجاد کمال است دست متکامل را گرفتن و بالا آوردن است دیگران خیال می‌کردند یعنی مبنای علمی بیش از این پیام نداشت که انسان که ترقی می‌کند این کمالات یکی پس از دیگری بالا می‌آید نظیر برجی که بالا آمده اما حکمت متعالیه بر اساس تشکیک وجود یک، و حرکت جوهری دو، می‌فرماید درست است انسان بالا می‌آید انسان مثل برجی نیست که بالا آمده باشد انسان یک شجره طوبایی است که بالا می‌آید نه اینکه آنکه قبلی داشت آنجا هست روی آن یک چیزی می‌آید روی آن چیزی می‌آید روی آن چیزی می‌آید خیر دست قبلی را می‌گیرد و بالا می‌آورد این می‌شود حرکت جوهری یعنی اینکه ما می‌گوییم قربة الی الله یکی دو تا سؤال که از ما بکنند ما دیگر ساکت می‌شویم می‌گوییم ما قربة الی الله داریم بله عبادات ما قربة الی الله است بله به خدا نزدیک می‌شویم بله اما سؤال می‌کنند این چه قربی است زمانی است زمینی است می‌گوییم نه زمانی است نه زمینی بله چه قربی است قرب معنوی آن قرب معنوی را توجیه کن دیگر ساکت می‌شویم حرفی برای گفتن نداریم اما وقتی انسان یک مقداری با علوم عقلی آشنا بشود حرفی برای گفتن دارد تا آنجا که ممکن است پیش می‌رود بعد آنجا که مقدور او نیست توقع هم ندارند ما بالأخره آنچه که در دستگاه اندیشه ماست یا عناوین اعتباری است که بین ما و خدای ما این عناوین اعتباری باشد نظیر ریاست و مرئوسیت و مدیر کل و قائم مقامی و اینها که نیست برای اینکه اینها حقیقت نیست تا ما را به حقیقت برساند مفاهیم معقولات ثانیه منطقی هم نیست چون از اینها کاری ساخته نیست مفاهیم معقولات فلسفی هم نیست چون اینها باری را نمی‌برند ماهیات هم نیست چون ماهیات اگر هم اصیل باشند گسیخته و گسسته‌اند هیچ ماهیتی با ماهیت دیگر رابطه ندارد حقایق وجودی علی التباین هم نیست برای اینکه اگر وجود اصیل باشد و متباین باشد گسیخته است گسیخته که راه نیست ما صراط می‌خواهیم بین ما و خدای ما راه است و ما هم که بالا می‌رویم مثل برج نیست که روی هم بچینند یک کمالی را بدهند یک کمالی روی آن بدهند و ما همچنان همان کودک باشیم این‌‌چنین نیست ولی اگر حقیقت وجو اصیل باشد و تشکیک باشد و حرکت جوهری راه داشته باشد یعنی ما ضعیف و شدید داریم چون تشکیک است اشتداد و تضعّف داریم یعنی ضعیف می‌تواند شدید بشود این می‌شود حرکت جوهری بدون حرکت جوهری راه برای بالا رفتن نیست اگر از ما سؤال بکنند که شما ترقی می‌کنید تعالی می‌کنید چطور می‌گویی ما چه می‌دانیم یک قرب معنوی است آن وقت با عوام دیگر فرقی نداریم چون همین حرف را عوام هم می‌زند دیگر از عوام سؤال بکنید قربة الی الله چیست مکانی است یا زمانی است می‌گوید هیچ کدام یک قرب معنوی است اما قرب معنوی چیست او خبر ندارد ولی وقتی از یک عالم ربانی سؤال بکنید بین ما و خدا این صراط چیست این صراط را تا آنجا که علم پیشرفت کرده توضیح می‌دهد که ممکن است ما بالا برویم نه چیزی نصیب ما بشود ما مثل برج نیستیم یا مثل این مسجد نیستیم که چند طبقه روی ما بیاید ما مثل شجره طوباییم که خود ما بالا می‌رویم این با حرکت جوهری حل می‌شود.

ثمره درک حقیقت و عظمت معارف الهی
خب اگر کسی دینش این شد دیگر لهو و لعب با لهو و لعب می‌خندند یعنی وقتی ببیند یک عده برای یک چیزی دعوا می‌کنند این خنده‌اش می‌گیرد مثل ته سیگار است به تعبیر بعضی از این آقایان اگر چند نفر دعوا بکنند برای جمع کردن ته سیگارها و چوب کبریتهای سوخته شما نمی‌خندید اینهایی که چوب کبریتها را مصرف کردند این چوب کبریت سوخته را انداختند این دیگر به کار کسی نمی‌آید یک عده می‌دوند دنبال این که این را بیشتر جمع بکنند آنکه حکیم است می‌خندد که اینها به دنبال چه دارند می‌روند خدا غریق رحمت کند مرحوم مجلسی(رضوان الله علیه) را ایشان این روایت نورانی را از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) نقل کرده که در مجلس آن حضرت وقتی وجود مبارک آن کلمات نورانی را فرمودند کسی عرض کرد امروز چه جواهری از شما استفاده کردیم حضرت فرمود همین «هل الجوهر الا الحجر» حیف این حرفها نیست که تو او را به جواهر تشبیه کردی طلا یک سنگ زردی است آن وقت این حرفهای ما را به طلا تشبیه کردی «هل الجوهر الا الحجر» این حرف کجا آن حرف کجا خب اینکه بارها به عرضتان رسید اگر ما اشک می‌ریزیم تنها برای فدک و امثال فدک نیست چون اینها در خانه‌شان بسته شد خیلی از آیات برای ما مجهول مانده یعنی آن مشکلات قرآن مانده این چیزهایی که نصیب فخر رازیها و کشاف زمخشری و اینها می‌شود اینها در دسترس هست اما همان مسئله ابدیت خب اینها برای ما مشکل است مسئله بهشت حضرت آدم برای ما مشکل است همین صدر الدین قونوی می‌گوید این دو تا اشکال را من دارم از علمای ظاهر و باطن سؤال کردم کسی جواب نداد الآن هفتصد سال است این اشکال یداً بید در کتابها هست خب اگر آن در خانه باز بود او که می‌گفت که ‌«‌سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی» حل می‌کرد دیگر آن وقت معلوم می‌شد قرآن چیست

مذمت ملعبه شدن و به بازی گرفتن دین
به هر تقدیر فرمود که اینها غافلند دینشان را بازی قرار دادند ورزش چیز بسیار خوبی است اما واقعاً دل ما برای این عزیزان می‌سوزد ‌«آناء اللیل و اطراف النهار‌» تمام تلاش و کوشششان برای همین فوتبال است این ما برای این خلق نشدیم یک چیز دیگر است بازی کردن برای رفع خستگی چیز خوبی است دنیا هم الآن به همین طرف دارد می‌رود نه تنها ایران باشد ایران ما یک صدم مردم جمعیت دنیاییم دنیای کنونی الآن هفت میلیارد جمعیت دارد ما هفتاد میلیونیم یک صدم قابل قیاس نیست نسبت به نود و نه صدم اکثری مردم همین‌اند فضای کنونی دنیا این است حالا قرآن مهمترین داروست و بهترین درمان و شفاست نه تنها داروست شفاست گاهی ممکن است دارو اثر نکند ولی شفا شفاست دیگر ﴿وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ﴾ اکثری قاطع این هفت میلیارد به دنبال همین‌اند وقتی بگویند بازی همه برنامه‌ها را تعطیل می‌کنند تا ببینند چه کسی گل می‌زند ﴿اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَهْواً وَ لَعِباً﴾ پس یا اموی می‌اندیشند که دین را به بازی می‌گیرند یا نظیر ابتلائات روز است که بازی را دینشان قرار می‌دهند هر دو بد است

تبیین عظمت خلقت انسان
فرمود که: ﴿ما یَأْتیهِمْ مِنْ ذِکْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ﴾ او پس پروردگار ماست او ما را آفرید او یک قطره آب را به این صورت درآورد الآن صدها دانشکده است برای اینکه بفهمند این بدن تازه بدن انسان درد و درمان بدن انسان من در حدود بیش از بیست سال 21 سال قبل تقریباً به یک طبیبی مراجعه کردم برای سردرد من او عمری هم گذرانده بود او می‌گفت که پنج سال قبل پزشکان پژوهشگر سر درد دو هزار و پانصد نوع سر درد کشف کرده بودند 21 سال قبل او می‌گفت پنج سال قبل محققان پژوهشگر سردرد 2500 نوع تازه سردرد کشف کرده بود این هم یک قطره آب بود دیگر ﴿أَ لَمْ یَکُ نُطْفَةً مِنْ مَنِیِّ یُمْنی﴾ او را به این صورت در آورد خب صدها دانشکده می‌خواهند همین بدن را بشناسند نمی‌توانند چه رسد به روح که ﴿قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبّی﴾ اصلاً جز خضوع در پیشگاه او نیست این بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) را شما می‌بینید در دعای عرفه صحیفه سجادیه می‌گوید خدایا «أَنَا بَعْدُ أَقَلُّ الْأَقَلِّینَ، وَ أَذَلُّ الْأَذَلِّینَ، وَ مِثْلُ الذَّرَّةِ أَوْ دُونَهَا» من یک ذره‌ام بلکه پست‌تر از ذره‌ام اینکه قرآن ناطق است فرقی بین امام سجاد و حضرت امیر که نیست همه اینها ‌«سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی‌» ‌اند منتها حالا در خانه اینها را بستند حرف دیگر است عرض می‌کند خدایا «أَنَا بَعْدُ أَقَلُّ الْأَقَلِّینَ، وَ أَذَلُّ الْأَذَلِّینَ، وَ مِثْلُ الذَّرَّةِ أَوْ دُونَهَا» وقتی در برابر آن حق تعالی قرار می‌گیرد که یک قطره آب را چطور این کار را کرد جز حیرت چیز دیگری نیست لذا کلمه ﴿رَبّ﴾ را در غالب این آیات ذکر می‌کند این پروردگار شماست این باید شما را بپروراند آنکه یک قطره آب را به صورت لؤلؤ لالا در آورد او باید بپروراند شما کجا می‌روید

غرض سوء مشرکان از استماع کلام الهی
لذا فرمود: ﴿إِذا قُرِی الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا﴾ بعد هم تدبر بکنید اینها ﴿اسْتَمَعُوهُ وَ هُمْ یَلْعَبُونَ﴾ استمعوا ﴿لاهِیَةً قُلُوبُهُمْ﴾ این است که به جایی نرسیدند
پرسش: ...
پاسخ: بله خب غرض این است که اینها گوش می‌دادند ببینند پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) چه می‌کرد تا راه برای دفاع پیدا کنند نه گوش می‌دادند که بفهمند تا قبول کنند گوش می‌دادند که چگونه مبارزه کنند بعد دسیسه کنند در آن جلسه توطئه و تبییت شبانه گاهی می‌گفتند این سحر است گاهی می‌گفتند این شعر است گاهی می‌گفتند این کهانت است خوب گوش می‌دادند که بتوانند بدلی او جعلی او و مانند آن را در آن جلسه توطئه طرح کنند برای همین بود وگرنه به گوششان که بخورد که می‌شود سماع اینها گوش می‌دادند تا نقشه بکشند برای اطفای این نور

بررسی بحث حدوث یا قدوم قرآن
خب یک بحث معروفی بود که تبعات فراوانی داشت که آیا قرآن قدیم است یا حادث ولی به لطف الهی با روشن شدن جوامع علمی دیگر این بحث رخت بربست ولی کم و بیش این حرف در کتابهای عشائره و اینها هست که آیا قرآن حادث است یا قدیم اگر منظور کلام الهی است آنچه را که ذات اقدس الهی اعجاز کرده از فعل خب یقیناً حادث است هر فعلی و هر آفرینشی که ذات اقدس الهی دارد خب یقیناً حادث است دیگر تنها و قدیم خداست اگر منظور علم ازلی است که عین ذات است بله خب آن علم ازلی است و قدیم است و عین ذات فخر رازی می‌گوید که قرآن که شما به این آیه استدلال کردید گفتید محدث است بنا بر اینکه منظور از ذکر پیغمبر نباشد خود قرآن باشد این ذکر محدث است اگر منظور این الفاظ و این حروف است بله این محدث است اما ما که نمی‌گوییم این الفاظ و حروف قدیم است ما می‌گوییم کلام الهی قدیم است خب باید توضیح بدهیم کلام اگر فعل خداست ایجاد شده خداست آفریده خداست خب یقیناً حادث است اگر منظور علم ازلی است که او چیز جدیدی نیست خب البته الآن این حرفها رخت بربست

تبیین معنای آیه ﴿اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ﴾
آنچه را که جناب فخر رازی در بحث تفسیر دارد در بحث دیروز گذشت مسبوق است به حرف جناب زمخشری که تقریباً یک قرن قبل از ایشان است با یک تفاوتی این حرف را زده زمخشری می‌گوید الآن پانصد و اندی سال است که می‌گذرد و ﴿اقْتَرَبَ لِلنّاسِ حِسابُهُمْ﴾ قیامت هنوز قیام نکرده فخررازی می‌گوید حدود ششصد سال است که از این آیه می‌گذرد و قیامت قیام نکرده است لکن در بحث دیروز معنای اقتراب مشخص شده است یکی از محتملات هم می‌تواند این باشد که چون اهمیت معاد باعث آن است که ما او را از او به عنوان قریب و نزدیک تعبیر بکنیم لکن خیلی از مواقع است که آدم یک چیز نزدیکی را دور می‌داند اینکه فرمود: ﴿تَأْتیهِمْ بَغْتَةً فَتَبْهَتُهُمْ﴾ همین است خدا غریق رحمت کند سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبایی را ایشان بارها می‌فرمودند که انسان یک جایی نشسته یا دارد راه می‌رود دفعتاً می‌بیند اوضاع عوض شد یک عده افرادی را می‌بیند که قبلاً نمی‌دید یک صحنه‌هایی را می‌بیند که قبلاً نمی‌دید آنها که قبلاً می‌دید و مأنوس بودند آنها را نمی‌بیند اما نمی‌فهمد چه شد این کسی که مرد اولیای الهی حسابشان خب مشخص است که دنیا و برزخ و قیامت را می‌دانند اما خیلیها نمی‌دانند که مردند دفعتاً می‌بینند که وضع عوض شد اینکه در تلقین میت می‌گویند ‌«أنّ الموت حق» کذا حق کذا حق کذا حق یعنی تو مردی این وضعی که تو داری این مرگ است تو الآن مردی بدان دیگران هم می‌میرند البته خواص می‌دانند که دارند می‌میرند و مردند شما منتظرید که کل نظام برگردد حشر اکبر را ببینید بله آن یک میقات مشخصی دارد ﴿وَ إِنَّ یَوْماً عِنْدَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَةٍ مِمّا تَعُدُّونَ﴾ اما قیامت خودت را می‌خواهی ﴿اقْتَرَبَ لِلنّاسِ حِسابُهُمْ﴾ دیگر بنابراین اگر ما به اعم از قیامت صغرا و کبرا معنا بکنیم و بگوییم اقتراب گاهی به آن است گاهی به این واقعاً هم اقتراب است دیگر.

پرسش: ...
پاسخ:
بازگشت ادّعای ﴿ذلِکَ رَجْعٌ بَعِیدٌ﴾ به انکار معاد
در بحث دیروز گذشت اگر منظور از بعید یعنی از نظر زمانی بعید باشد بله اما آنها سخن از نظر زمانی نبود آنها می‌گفتند ﴿رَجْعٌ بَعیدٌ﴾ نه اینکه قیامت را قبول داشتند می‌گفتند که تا قیامت طول می‌کشد این را خیلی از توده ماها این درد را ممکن است داشته باشیم بگوییم حالا این تسویف تسویف سوف سوف کردن که خیلیها را این تسویف یعنی سوف سوف بعدها بعدها توبه می‌کنم این را گرفتار کرده این گرفتاری ماهاست که قیامت را قبول داریم ولی می‌گوییم تا قیامت خیلی ممکن است طول بکشد ﴿إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً ٭ وَ نَراهُ قَریباً﴾ اما اگر ان ﴿ذلِکَ رَجْعٌ بَعیدٌ﴾ باشد آن چه آنها می‌گویند مستبعد است که قیامت واقع بشود نه زمانش دور است آنها این‌‌چنین نبود که قیامت را قبول داشته باشند بعد بگویند که حالا تا قیامت یک مقداری طول می‌کشد آنها می‌گفتند که ﴿رَجْعٌ بَعیدٌ﴾ یعنی «مستبعدٌ» و خبر قیامت هم که مطرح می‌شد به طنز به یکدیگر می‌گفتند که فهمیدید چه شد می‌دانید چه اتفاق افتاده این چه حرف جدیدی می‌زند آن حرف تازه چیست ﴿إِذا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّکُمْ لَفی خَلْقٍ جَدیدٍ﴾ یک حرف تازه باور نکردنی دارد و آن این است که می‌گوید اگر شما خاک شدید دوباره زنده می‌شوید خب این استبعاد است که می‌گفتند که یک کسی آمده می‌گوید شما که مردید و خاک شدید دوباره زنده می‌شوید ﴿إِذا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّکُمْ لَفی خَلْقٍ جَدیدٍ﴾ خب اگر بعید منظور بعد زمانی باشد بله می‌شود با این آیه هماهنگ کرد اما اگر منظور از این بعید مستبعد باشد که حرف آنهاست با این آیه کنونی ما نمی‌تواند هماهنگ باشد

پرسش: ...
پاسخ:
گفتار مشرکان هنگام قیام قیامت
سورهٴ مبارکهٴ «احقاف» چهل و ششمین سوره است آخرین آیه‌اش این است که ﴿فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَ لا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَ ما یُوعَدُونَ لَمْ یَلْبَثُوا إِلاّ ساعَةً مِنْ نَهارٍ﴾ خب مشابه این هم در سورهٴ مبارکهٴ «طه» و غیر «طه» گذشت می‌فرماید اینها که الآن قیامت را قبول ندارند وقتی قیامت رسید نسبت به قیامت کبرا آشنا شدند گویا یک لحظه در دنیا بودند ﴿سَاعَةً مِن نَهَارٍ﴾ که ساعت معلوم شد یوم معلوم شد عشرة ایام معلوم شد اما این مال کسی است که در زمانی که قیامت قیام کرده است حرف می‌زند نه الآن الآن که قیامت را قبول ندارد ولی وقتی قیامت قیام کرد گویا در نسبت به دنیا وقتی قیامت را می‌سنجند دنیا را نسبت به قیامت می‌سنجند ﴿لَمْ یَلْبَثُوا إِلاّ ساعَةً مِنَ النَّهارِ﴾ که مشابه این در همین سورهٴ مبارکهٴ «طه» و مانند آن که ﴿لَبِثْتُمْ إِلاّ یَوْماً﴾ اینها چند تا آیه بود که در همین سورهٴ مبارکهٴ «طه» و اینها گذشت که آیات سورهٴ مبارکهٴ «حج» را هم «مؤمنون» را هم به همین مناسبت در همان سورهٴ مبارکهٴ «طه» خواندیم که اینها اگر وقتی قیامت را ببینند می‌گویند به اندازه یک روز یا کمتر از یک روز ما بیشتر نماندیم خب بنابراین اینکه فرمود: ﴿لاهِیَةً قُلُوبُهُمْ﴾ این است

توطئه مخفیانه مشرکان حجاز درباره وحی و رسالت الهی
خب اینها چرا این کار را می‌کردند استماع می‌کردند برای چه برای آن توطئه توطئه‌شان چه بود ﴿وَ أَسَرُّوا النَّجْوَی﴾ ‌«‌نجویٰ» یعنی رازگویی خود رازگویی و مناجات در قبال منادات است ‌«‌نجویٰ» در قبال نداست مناجات در قبال منادات است که علنی است پس ‌«‌نجویٰ» یعنی رازگویی این رازگویی را هم روی سرّ و آرام گفتن و زیر گوش هم گفتن و مخفیانه مطرح کردن کردند این یک تأکیدی است ﴿أَسَرُّوا النَّجْوَیٰ﴾ مثل اسرّوا السّر خب چرا این کار را کردند برای اینکه مشورت کردند توطئه کردند می‌خواستند در برابر این دین بایستند بعد وقتی توطئه کردند و یک حرفی را همه جا منتشر کردند اثر سوء تبلیغ خام را به همراه دارد به همه مردم هم درباره پیغمبر حرف ناروا می‌زدند هم درباره قرآن پس نجوا یعنی رازگویی اسرار یعنی سرورزی این رازگویی هم تأکید آن است که این مربوط به مجالس شبانه و توطئه و تبییت اینهاست خب برنامه شبانه آنها چیست دو چیز است ﴿وَ أَسَرُّوا النَّجْوَیٰ﴾ چه کسی این نجوا راه انداخت ﴿الَّذینَ ظَلَمُوا﴾ خب پس ظالمان قریش حجاز جلسه توطئه نجوایی داشتند یک، پشت درهای بسته بود دو، چه می‌گفتند این دو مطلب را ﴿هَلْ هذا إِلاّ بَشَرٌ مِثْلُکُمْ﴾ یک، ﴿أَ فَتَأْتُونَ السِّحْرَ وَ أَنْتُمْ تُبْصِرُونَ﴾ این دو، یک توطئه‌ای یک سلسله توطئه‌ای مربوط به شخص پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود می‌گفتند این هم یک آدم عادی است مثل ما چرا ما زیر حرف او برویم یک توطئه هم مربوط به قرآن کریم و پیام او بود که درباره پیامش می‌گفتند ﴿إِنْ هذَا إِلَّا سِحْرٌ﴾ البته شعر و اینها هم هست که بعداً نقل می‌کند پس جلسات متعدد بود شبهای متعدد توطئه‌های متعدد برنامه‌های رمز و رازدار متعدد گاهی درباره خود پیغمبر حرف می‌زدند می‌گفتند این یک بشری است مثل ما گاهی درباره ره‌آوردش می‌گفتند سحر است شعر است و مانند آن که اعاذنا الله من شرور انفسنا و سیئات اعمالنا.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 37:59

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن