- 13
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 8 تا 15 سوره انبیاء
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 8 تا 15 سوره انبیاء"
تفاوت قرآن با سایر کتب علمی
جدال احسن قرآن با مشرکان در حقانیّت وحی و رسالت
بطلان ادّعای مشرکان درباره رسالت با ارجاع آنان به اهل کتاب
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَمَا جَعَلْنَاهُمْ جَسَداً لاَّ یَأْکُلُونَ الطَّعَامَ وَمَا کَانُوا خَالِدِینَ ﴿8﴾ ثُمَّ صَدَقْنَاهُمُ الْوَعْدَ فَأَنجَیْنَاهُمْ وَمَن نَّشَاءُ وَأَهْلَکْنَا الْمُسْرِفِینَ ﴿9﴾ لَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَیْکُمْ کِتَاباً فِیهِ ذِکْرُکُمْ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ ﴿10﴾ وَکَمْ قَصَمْنَا مِن قَرْیَةٍ کَانَتْ ظَالِمَةً وَأَنشَأْنَا بَعْدَهَا قَوْماً آخَرِینَ ﴿11﴾ فَلَمَّا أَحَسُّوا بَأْسَنَا إِذَا هُم مِّنْهَا یَرْکُضُونَ ﴿12﴾ لاَ تَرْکُضُوا وَارْجِعُوا إِلَی مَا أُتْرِفْتُمْ فِیهِ وَمَسَاکِنِکُمْ لَعَلَّکُمْ تُسْأَلُونَ ﴿13﴾ قَالُوا یَا وَیْلَنَا إِنَّا کُنَّا ظَالِمِینَ ﴿14﴾ فَمَا زَالَتْ تِلْکَ دَعْوَاهُمْ حَتَّی جَعَلْنَاهُمْ حَصِیداً خَامِدِینَ ﴿15﴾
تفاوت قرآن با سایر کتب علمی
چون سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» در مکه نازل شد و معارف سوَر مکّی، اصول اعتقادی است و قرآن کتابِ نور است نه تنها کتابِ علمی لذا آن مسائل اندیشه را با انگیزه هماهنگ میکند یعنی مسائل تعلیم را با تزکیه کنار هم ذکر میکند یعنی مسائل معرفتی را با تبشیر و انذار هماهنگ میکند تا این معارف پیاده بشود در کتابهای علمی فقط سخن از اثبات و نفی مدّعاست اما سخن از تبشیر و انذار، وعد و وعید و مانند آن مطرح نیست آن در کتابهای اخلاقی است ولی قرآن از آن جهت که کتاب فنّی نظیر حکمت و کلام و اینها نیست نور است لذا آن معارف علمی را با وعد و وعید و تبشیر و انذار و امثال ذلک کنار هم ذکر میکند.
جدال احسن قرآن با مشرکان در حقانیّت وحی و رسالت
فرمود شما دربارهٴ نبوّت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) چه شبههای دارید اگر میگویید بشر پیغمبر نمیشود این همه انبیایی که آمدند بشر بودند ﴿فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُم لاَ تَعْلَمُونَ﴾ اگر برهان عقلی لازم دارید در سورهٴ «انعام» آمده است که اگر فرشته رسالت خدا را به عهده بگیرد شما او را نمیبینید چگونه احتجاج کنید، چگونه اسوهٴ شما باشد، چگونه سؤالاتتان را با او در میان میگذارید ﴿وَلَوْ جَعَلْنَاهُ مَلَکاً لَجَعَلْنَاهُ رَجُلاً﴾ بر فرض فرشته را برای شما بفرستیم باید به صورت انسان در بیاید پس شما هیچ حجّتی ندارید اگر بگویید چرا معجزه نیامد خب این قرآن کریم معجزه است، ذکر است گذشته از اینکه آوردنش مثل او ممکن نیست فواید فراوانی را هم دارد هم تذکرهٴ دنیا و آخرت است هم ذکر و نامآوری شما را به همراه دارد شرف شماست ﴿إِنَّهُ لَذِکْرٌ لَکَ وَلِقَوْمِکَ﴾ هم ذکر شماست شما را نامور میکند، نامبردار میکند از خمود و افسردگی تاریخی بیرون میآورد هم اینکه معجزه است. آنها میگفتند اگر تودهٴ مردم نتوانند مثل قرآن کریم بیاورند یا برای آن است که جزء نوابغ نیستند و این یا سِحر است یا شِعر یا مردم بزرگتر از آناند که دست به این کار بزنند برای اینکه این یا افیون است و فسون است و فسانه یا فِریه است، یا اضغاث احلام است یا افترا، پس یا دون همّت مردم است یا فوق همّت اکثری مردم یا سِحر و شعر است یا فریه و ضِغث خدا فرمود قرآن منزّه از این امور است و امثال ذلک.
بطلان ادّعای مشرکان درباره رسالت با ارجاع آنان به اهل کتاب
پس دربارهٴ انبیا اگر سخنی دارید این اهل کتاب یعنی یهودیها، مسیحیها، شما که با آنها ارتباط دارید و باند یکدیگر هم که هستید ﴿فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُم لاَ تَعْلَمُونَ﴾ گذشتهها، انبیای گذشته جسدی بودند که اهل غذا بودند اگر بگویید که خب همان انبیای قبلی بَس بودند میگوییم انبیای قبلی ﴿وَمَا کَانُوا خَالِدِینَ﴾ اینها که برای ابد نماندند، نمیماندند، ماندنی نبودند تا شما بگویید که همان انبیای قبلی بَس بود، انبیای قبلی مانند افراد دیگر محکوم مرگ بودند ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾ پس چون آنها خالد نیستند رخت برمیبندند نیازی به نبیّ جدید هست، اگر بگویید چرا انبیای ما میمیرند خب انبیای قبلی هم همین طورند بگویید چرا انبیای ما اهل اَکل و شُرباند انبیای قبلی هم بودند، اگر بگویید با بودن انبیای قبلی نیازی به انبیای بعدی نیست میگوییم ﴿وَمَا کَانُوا خَالِدِینَ﴾ اینها که برای همیشه نمیمانند. کلمهٴ «جسد» را مفرد آوردند چون جنس مراد است نفرمود «وما جعلناهم أجساداً لا یأکلون الطعام» چون منظور جنس است مفرد آوردند فرمودند: ﴿وَمَا جَعَلْنَاهُمْ جَسَداً لاَّ یَأْکُلُونَ الطَّعَامَ﴾ این ﴿وَمَا کَانُوا خَالِدِینَ﴾ دو صبغه دارد که هر دو صبغه جداگانه بیان شده.
پرسش:...
پاسخ: گفت اگر نمیدانید چون سخن از ذکر است اول ﴿مَا یَأْتِیهِم مِن ذِکْرٍ مِن رَّبِّهِم﴾ بعد هم ﴿لَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَیْکُمْ کِتَاباً فِیهِ ذِکْرُکُمْ﴾ کتاب آسمانی ذکرالله است هم تذکرهٴ مردم است هم آن ملّت را صاحب نام میکند از این جهت از اهل کتاب به عنوان اهل ذکر یاد شده است خب.
پرسش:...
پاسخ: نه، بحث در این است که آیا پیامبر میتواند انسان باشد یا نه؟ شما از اهل کتاب سؤال بکنید دیگر. اینها که پیامبر دارند، کتاب دارند، به آن پیامبر ایمان دارند از آنها سؤال بکنید شما که میگویید اگر رسول گرامی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به نبوّت رسیده است باید معجزهای بیاورد ﴿کَمَا أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ﴾ بر اساس جدال آمدید گفتید همان طوری که انبیای دیگر کتاب آوردند تو هم باید کتاب بیاوری معجزه بیاوری پس شما از دریچهٴ جدال دارید میگویید که کاری که انبیای قبلی کردند تو هم بکن خب ما هم میگوییم انبیای قبلی هر طور بودند پیغمبر ما هم همین طور است میگویید نه، از اهل ذکر سؤال کنید کتاب آسمانی ذکر است الآن در این یک صفحه چند جا سخن از ذکر مطرح شد برای اینکه مردم را به نام و یاد خدا متذکّر کنند از آن کتاب آسمانی و کلام آسمانی به ذکر یاد شده است.
پرسش:...
پاسخ:
تطبیق ﴿أَهْلَ الذِّکْرِ﴾ بر اهلبیت(علیهم السلام) در روایات
بله، این روایت هم قبلاً هم خوانده شد در روایات ما تطبیق شده و نه تفسیر مفهومی برای اینکه آن وقت اهل بیتی در کار نبود فقط وجود مبارک حضرت امیر بود در مکّه هنوز وجود مبارک فاطمه به دنیا نیامده هنوز اهل بیت به دنیا نیامدند آن وقت مردم خود پیغمبر را قبول ندارند چه رسد به اهل بیتش به مشرکین مکه که نمیگویند شما بروید از اهل بیت سؤال بکنید که اولاً اهل بیت هنوز وجود پیدا نکردند ثانیاً اینها پیغمبر را قبول ندارند چه رسد به اهل بیت این در روایات هم تطبیق شده منتها در بعضی از روایات ما همان طوری که روزهای اول گذشت تطبیق شده و نه تفسیر مفهومی این تطبیق درست هم هست قرآن که مورد که مخصّص نیست هم به آن استدلال کردند حتی برای رجوع جاهل به عالِم هم به آن استدلال کردند این هم میتواند فیالجمله و نه بالجمله درست باشد بالأخره هر جاهلی باید به عالِم مراجعه کند و عالِم ما اهل بیتاند این تطبیق، تطبیق درستی هم هست در روایات ولی تفسیر مفهومی نیست.
شیوه قرآن در بیان تبشیر و انذار الهی
خب، بعد برای اینکه این روشن بشود تبشیر و انذار و وعد و وعید کنار هم ذکر بشود فرمود ما انبیا را و پیروان آنها را بشارت دادیم مخالفان و معاندان آنها را انذار کردیم این انذار را هم عمل کردیم آن تبشیر را هم عمل کردیم نسبت به شما هم همین کار را میکنیم. ﴿ثُمَّ صَدَقْنَاهُمُ الْوَعْدَ﴾ ما انبیا را وعدهٴ پیروزی دادیم در دنیا، نامورشدن را بهرهٴ آنها کردیم در دنیا، سعادت آخرت را به اینها وعده دادیم نسبت به آینده این به وعدههایمان عمل کردیم ﴿ثُمَّ صَدَقْنَاهُمُ الْوَعْدَ﴾ در اینجا این پنج امر را نگاه کنید در کمتر از یک سطر این پنج مطلب را ذکر فرمود، چه کتابی است! فرمود: ﴿فَأَنجَیْنَاهُمْ وَمَن نَّشَاءُ﴾ یک ضلعش ماضی است یک ضلعش مضارع معلوم میشود وسطها چیزی حذف شده این ﴿وَمَن نَّشَاءُ﴾ به آن ﴿فَأَنجَیْنَاهُمْ﴾ نمیخورد آن برای گذشته است صنعت احتباک که در معانی بیان مطوّل ملاحظه فرمودید این است که اگر چیزی دو ضلع داشته باشد انسان یک ضلعش را ذکر میکند تا دیگری آن ضلع دوم را بفهمد «و حذف ما یُعلم منه جائز» اینجا چهار ضلع است که در بین اضلاع چهارگانه دو ضلع ذکر شده از هر شعر تا آن ضلع محذوف معلوم بشود این دربارهٴ گذشته همهاش فعل ماضی است دربارهٴ آینده همهاش فعل مضارع است «فأنجیناهم و من شِئنا و نُنجی و مَن نشاء» چهارتا یعنی چهار جمله است ما انبیا را و هر کس که خواستیم الآن کسی که مدّعی نبوّت است را نجات میدهیم و هر که را بخواهیم این ﴿وَمَن نَّشَاءُ﴾ بر آن ﴿فَأَنجَیْنَاهُمْ﴾ قابل عطف نیست «فأنجیناهم ومَنْ شِئنا و نُنجی الأنبیاء و مَن نشاء» این چهار مطلب را با کمتر از یک نصف سطر بیان کردند بعد بر اساس سبقت رحمت بر غضب دربارهٴ اهلاک مُسرفین فقط یک ضلعش را ذکر فرمود، فرمود: ﴿وَأَهْلَکْنَا الْمُسْرِفِینَ﴾ دیگر «من نشاء» در آن نیست یا «من شئنا» در آن نیست پنج یعنی پنج امر را در کمتر از یک سطر ذکر کرد «فأنجیناهم و من شِئنا و نُنجی و مَن نشاء» ﴿وَأَهْلَکْنَا الْمُسْرِفِینَ﴾ دیگر «نُهلک» و «مَن نشاء» و امثال ذلک در آن نیست خب، ما این کار را کردیم این تبشیر با انذار هماهنگ است. بعد فرمود: ﴿کَمَا أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ﴾ کتاب آوردند بله، ما هم آوردیم برای پیغمبرمان کتاب نازل کردیم
ذکر بودن قرآن و آثار بهره¬مندی از آن
﴿لَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَیْکُمْ کِتَاباً فِیهِ ذِکْرُکُمْ﴾ اینجا حالا تمام روایاتی که مربوط است به ﴿فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ﴾ اینجا کاملاً قابل تطبیق است اهل ذکر همان اهل بیتاند دیگر ﴿لَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَیْکُمْ کِتَاباً فِیهِ ذِکْرُکُمْ﴾ اگر ﴿إِنَّ الذِّکْرَی تَنفَعُ الْمُؤْمِنِینَ﴾ این کتاب هست، اگر ﴿لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِن مُدَّکِرٍ﴾ که ترجیعبند سورهٴ مبارکهٴ «قمر» است این ذکر، و اگر کسی بخواهد نامور بشود نامبردار بشود با قرآن باشد که نامش میماند ﴿فِیهِ ذِکْرُکُمْ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ﴾ این ﴿أَفَلاَ تَعْقِلُونَ﴾ خیلی قویتر و غنیتر از ﴿إِن کُنتُم لاَ تَعْلَمُونَ﴾ است چون دین میخواهد ما عاقل باشیم و نه عالِم، علم نردبان خوبی است اما خب نردبان به درد به نتیجهٴ نهایی نمیرسد یک طناب خوبی است طناب نتیجهٴ نهایی را به همراه ندارد این طناب را وقتی به مُغنّی دادی خب این میرود تَه چاه، این نردبان را هم وقتی به مُغنّی دادی میرود تَه چاه ولی به مهندس دادی میرود سقف ما باید عاقل باشیم و نه عالِم علم پنجاه درصد راه است فرمود مبادا عالِم شدید اکتفا بکنید در راهید اگر عالِم شدید این علم برای اینکه شما را به عقل برساند ﴿تِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ﴾ اما ﴿وَمَا یَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ﴾ پس کسی که عالِم شد نردبان در دست اوست منتها باید بفهمد به کدام طرف برود طناب در دست اوست منتها باید بفهمد کدام طرف میرود، اگر قرآن هست برای اینکه ما را عاقل بکند عقل همان است که اهل بیت فرمودند «ما عُبد به الرحمن واکتسب به الجنان» بعد برای اینکه این تبشیر و انذار را تثبیت کند میفرماید این «قضیةٌ فی واقعة» نیست که گوشهای در زمانی، در سرزمینی عدهای به تباهی افتادند خدا به حیات آنها خاتمه داد نه، خیلیها را خدا خاک کرد
تفاوت <قصم> با <فصم> و دلالت <قریة>بر اهل آن
یکی از چیزهایی که در آن اوایل به طلبهها میآموختند همین فرق بین قَصم و فَصم بود که قاف و فاء در تلفّظ یکسان نیستند معنای قَصم و فَصم هم یکسان نیست آن شکستنی که سر و صدا دارد و اجزای شیء کاملاً جدا میشود با قاف اَدا میشود میگویند قَصم آن شکستنی که سر و صدا ندارد یا سر و صدایش کم است و اجزا کاملاً از هم جدا نمیشود با فاء یاد میشود میگویند فَصم ﴿وَکَمْ قَصَمْنَا﴾ ما اینها را درهم کوبیدیم ﴿مِن قَرْیَةٍ﴾ منظور اهل قریه است ﴿وَکَمْ قَصَمْنَا مِن قَرْیَةٍ﴾ یعنی اهل قریه برای اینکه خود قریه ظالم نیست ﴿وَکَمْ قَصَمْنَا مِن قَرْیَةٍ کَانَتْ ظَالِمَةً﴾ که این سندِ مَقصوم بودن و درهم کوبیده شدن هم ذکر شده ﴿وَأَنشَأْنَا﴾ بعد از آن قریه ﴿قَوْماً آخَرِینَ﴾ نه «قریةً اُخریٰ» معلوم میشود آنهایی که هلاک شدند قوم بودند سخن از قریه نیست پس به دو دلیل منظور اهل قریه است یکی وصف ظلم است که ظلم برای اهل است نه برای قریه، دوم اینکه فرمود: ﴿وَأَنشَأْنَا بَعْدَهَا قَوْماً آخَرِینَ﴾ نفرمود «و أنشأنا بعدها قریة اُخریٰ».
معنای آیه ﴿فَلَمَّا أَحَسُّوا بَأْسَنَا﴾
خب، اینها وقتی که به خطر افتادند تازه بیدار میشوند وقتی بیدار شدند کمک میطلبند ﴿فَلَمَّا أَحَسُّوا بَأْسَنَا﴾ احساس یعنی به مرحلهٴ محسوس رسید آن شیء وجود مبارک عیسای مسیح وقتی کفر را احساس کرد ﴿فَلَمَّا أَحَسَّ عِیسَی مِنْهُمُ الْکُفْرَ قَالَ مَنْ أَنْصَارِی إَلَی اللّهِ﴾ اگر رذایل اخلاقی فقط در همان اذهان باشد به جامعه سرایت نکند به متن زندگی نیاید نمیگویند احساس شد ولی اگر به متن جامعه آمده دیگر محسوس است هم دربارهٴ کفرِ آن گروه بنیاسرائیل که فرمود: ﴿فَلَمَّا أَحَسَّ عِیسَی مِنْهُمُ الْکُفْرَ﴾ هم در این مورد ﴿فَلَمَّا أَحَسُّوا بَأْسَنَا﴾ آن علائم دور برای تنبّه اینها کافی نبود اما وقتی در دسترس قرار گرفت نشان عذاب را دیدند محسوسشان شد
عکس العمل منکران وحی بعد از مشاهده عذاب الهی
﴿إِذَا هُم مِّنْهَا یَرْکُضُونَ﴾ به شدّت دارند فرار میکنند خب کجا فرار میکنید! رَکض این است که اگر کسی سوار مرکبی شد دو طرف این مرکب را بزند که این مرکب به سرعت برود این را میگویند رکض به راکب و سوارکار وقتی گفتند دربارهٴ او گفتند «رکض فرسَه» یا «رکض برجله الفرس» یعنی این پاهایش را به دو طرف اسب زد این هم به سرعت حرکت کرد این حالت را میگویند رکض. فرمود وقتی اینها عذاب ما را احساس کردند به سرعت به طرف نجات میخواهند حرکت کنند دست و پایشان را گُم میکنند اما خب به کجا میتوانند فرار کنند ﴿أَیْنَ تَذْهَبُونَ﴾ ، «أین تفرّون» ﴿إِذَا هُم مِّنْهَا﴾ یعنی از آن بأس به مناسبت حادثهٴ تلخ فاقرة الظَهْر [کمر
شکن] تعبیر مؤنث آورد ﴿یَرْکُضُونَ﴾
خطاب الهی به منکران وحی بعد از مشاهده عذاب
بعد فرمود: ﴿لاَ تَرْکُضُوا﴾ کجا فرار میکنید این ﴿فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ﴾ مشابه همین است کجا میخواهید فرار کنید قبلاً در چه حال بودید الآن هم بروید قبلاً در خانههایتان مرفّهانه زندگی میکردید یک، و خوشحال و مسرور بودید با اِتْراف به سر میبردید دو، هم مسکنهایتان هم زندگی مُترفانهتان هم به اترافتان برگردید هم به مسکنتان، هم به روش مشئوم زندگیتان بروید آنجا تا از شما سؤال بکنند که چه حادثهای اتفاق افتاده آنگاه شما که شاهد جریان هستید میگویید که خبر از چه بود چگونه عذاب شروع شد چگونه این ملّت سقوط کرد ﴿وَارْجِعُوا إِلَی مَا أُتْرِفْتُمْ فِیهِ وَمَسَاکِنِکُمْ﴾ شما قبلاً این دوتا کار را داشتید خانههای زیبا داشتید یک، خوشگذرانیها هم داشتید دو، حالا بروید به سراغ اِتراف و خوشگذرانیتان یک، به آن مسکنهای مجلّلتان دو، بروید آنجا تا از شما سؤال بکنند، سؤال بکنند که چگونه این ملّت، چگونه این مملکت ویران شده شما پاسخ بدهید یا نه، این یک تهکّم، یک استهزاست که بروید در همان کاخهایتان بنشینید و افراد زیادی که به شما مراجعه میکردند به عنوان خَدمهٴ شما، به عنوان عَبید شما کاری از شما میخواستند کمکی از شما میخواستند همان سؤالها و کمکها و نیازها را با شما در میان بگذارند این دو وجه است ﴿لَعَلَّکُمْ تُسْأَلُونَ﴾ به این معنا.
سقوط منکران وحی و اعتراف آن به ظلم خویش
اینها وقتی احساس خطر کردند راهی هم برای نجات نبود ﴿قَالُوا یَا وَیْلَنَا﴾ وای را صدا میزنند کسی که هیچ چاره ندارد وای را صدا میزند «واویلا»، ﴿یَا وَیْلَنَا﴾ ویل را صدا میزند یعنی غیر از سقوط و خطر و محرومیّت و افسردگی چیز دیگری نیست منادای آنها همین است و آن منادا هم به سراغ اینها خواهد آمد ﴿إِنَّا کُنَّا ظَالِمِینَ﴾ اعتراف میکنند این ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ﴾ مخصوص به آخرت نیست اینکه در آیهٴ یازده فرمود: ﴿وَکَمْ قَصَمْنَا مِن قَرْیَةٍ کَانَتْ ظَالِمَةً﴾ همین قسمت را هم میگیرد چون اینها ظالم بودند به همین وضع گرفتار میشوند الآن این هم همین طور است دیگر اینها ﴿إِنَّا کُنَّا ظَالِمِینَ﴾ لذا مَقصوماند یعنی کوبیدهاند صدای اینها دیگر در نمیآید ﴿فَمَا زَالَتْ تِلْکَ دَعْوَاهُمْ﴾ این واویلا، واویلایشان هست، اعتراف به ظلم هم هست تا اینکه ما اینها را هم مقصوم کردیم خدایِ قاسم جبّارین اینها را قَصم کرده چه کار کرده ﴿حَتَّی جَعَلْنَاهُمْ حَصِیداً خَامِدِینَ﴾
نکته¬ای ادبی در آیه﴿جَعَلْنَاهُمْ حَصِیداً خَامِدِینَ﴾
مستحضرید که جَعل دیگر سهتا مفعول نمیگیرد اما اینجا سهتا منصوب داریم یکی «هم» که ضمیر متّصل است ﴿جَعَلْنَاهُمْ﴾ یکی ﴿حَصِیداً﴾ یکی ﴿خَامِدِینَ﴾ در حقیقت مفعولها همین دوتاست ﴿جَعَلْنَاهُمْ﴾، ﴿خَامِدِینَ﴾ منتها آن حَصید در حدّ مورد تشبیه است یعنی اینها را مثل حصید کردیم اگر این مفعول بود خب باید جمع ذکر میشد «حتّی جعلناهم حصیدین» یا «أحصاداً خامدین» ولی این مفرد است این جمع نیست قبلش جمع است بعدش جمع است ولی خودش مفرد است.
پرسش:...
پاسخ: بله، با قرینه همراه است منظور این است که اگر اینجا میفرمود «أحصاداً» این سؤال بیجواب میماند که «جعل» سهتا منصوب ندارد، سهتا مفعول ندارد یکی «هُم»، یکی «أحصاد»، یکی «خامدین» این معلوم میشود که در حوزهٴ مفعول نیست «جعلناهم خامدین کالحصید» آن حصید چون جنس است دیگر میتواند مورد تشبیه باشد محصود یعنی دروشده وقتی این گندم را ساقههای گندم را قطع میکنند میگویند «یوم حصاد» یعنی درو کردن حالا بعدها به خرمن میرود اینکه فرمود: ﴿جَعَلْنَاهُمْ حَصِیداً﴾ یعنی درو کردیم اینها را اینها سرپا بودند اینها را شکاندیم ﴿وَآتُوا حَقَّهُ یَوْمَ حَصَادِهِ﴾ یعنی روزی که درو کردید حقّ ذویالقربی را بدهید یا حقّ فقرا را اَدا کنید خب، «حتّی جعلناهم خامدین کالحصید» که این دیگر مفعول سوم یا یکی از این مفاعیل ثلاثه قرار نمیگیرد این مورد تشبیه است.
پرسش:...
پاسخ: نه دیگر ﴿خَامِدِینَ﴾ باید مفعول دوم باشد که با «هم» سازگار است که در حقیقت اینها خبرند «هم خامدون» آن وقت دوتا مفعول قرار میگیرند برای «جعل» آن وقت «حصید» یعنی دروشده اینها خامدند مثل آتشی که به صورت خاکستر در آمده یعنی شعلهاش نورانیّتش حرارتش همهاش از بین رفته افسرده شدهاند نظیر حصید. خب، این تعبیرات که فرمود: ﴿حَتَّی جَعَلْنَاهُمْ حَصِیداً خَامِدِینَ﴾ نموداری از آن ﴿وَکَمْ قَصَمْنَا مِن قَرْیَةٍ کَانَتْ ظَالِمَةً﴾ هست اینجا هم که فرمود: ﴿حَتَّی جَعَلْنَاهُمْ حَصِیداً خَامِدِینَ﴾ یعنی این پایان تاریخ نیست باز هم یک عدّهٴ دیگری را ما میآفرینیم چون قبلش فرمود: ﴿وَأَنشَأْنَا بَعْدَهَا قَوْماً آخَرِینَ﴾ بعد از این هم باز یک ملّت دیگر است همین وضع هست و اینها سنّت الهی است.
کاربرد برهان، جدال احسن، تبشیر و انذار در آیات محل بحث
بنابراین هم برهان بر مسئله اقامه شد میشود ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾ هم تبشیر و انذار و وعد و وعید است میشود ﴿یُزَکِّیهِمْ﴾ هم ﴿ادْعُ إِلَی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ﴾ است با ﴿وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾ از یک سو، هم ﴿وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ﴾ است از سوی دیگر تودهٴ مردم را با ذکر داستان و قصّه متنبّه میکنند گرچه برای دیگران هم قصّه آموزنده است ولی برای خواص حکمت است و جدال احسن، برای تودهٴ مردم که خواص هم از آن بهره میبرند موعظهٴ حَسنه است نقل قصّه خیلی کمک میکند چون همهٴ اینها جزء مجموعهٴ سنّت الهی است لذا فرمود ما آنچه را که دربارهٴ گذشتهها گفتیم دربارهٴ آیندهها هم خواهیم گفت برای اینکه نظام ما نظام حق است که آیهٴ بعد در این زمینه است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تفاوت قرآن با سایر کتب علمی
جدال احسن قرآن با مشرکان در حقانیّت وحی و رسالت
بطلان ادّعای مشرکان درباره رسالت با ارجاع آنان به اهل کتاب
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَمَا جَعَلْنَاهُمْ جَسَداً لاَّ یَأْکُلُونَ الطَّعَامَ وَمَا کَانُوا خَالِدِینَ ﴿8﴾ ثُمَّ صَدَقْنَاهُمُ الْوَعْدَ فَأَنجَیْنَاهُمْ وَمَن نَّشَاءُ وَأَهْلَکْنَا الْمُسْرِفِینَ ﴿9﴾ لَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَیْکُمْ کِتَاباً فِیهِ ذِکْرُکُمْ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ ﴿10﴾ وَکَمْ قَصَمْنَا مِن قَرْیَةٍ کَانَتْ ظَالِمَةً وَأَنشَأْنَا بَعْدَهَا قَوْماً آخَرِینَ ﴿11﴾ فَلَمَّا أَحَسُّوا بَأْسَنَا إِذَا هُم مِّنْهَا یَرْکُضُونَ ﴿12﴾ لاَ تَرْکُضُوا وَارْجِعُوا إِلَی مَا أُتْرِفْتُمْ فِیهِ وَمَسَاکِنِکُمْ لَعَلَّکُمْ تُسْأَلُونَ ﴿13﴾ قَالُوا یَا وَیْلَنَا إِنَّا کُنَّا ظَالِمِینَ ﴿14﴾ فَمَا زَالَتْ تِلْکَ دَعْوَاهُمْ حَتَّی جَعَلْنَاهُمْ حَصِیداً خَامِدِینَ ﴿15﴾
تفاوت قرآن با سایر کتب علمی
چون سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» در مکه نازل شد و معارف سوَر مکّی، اصول اعتقادی است و قرآن کتابِ نور است نه تنها کتابِ علمی لذا آن مسائل اندیشه را با انگیزه هماهنگ میکند یعنی مسائل تعلیم را با تزکیه کنار هم ذکر میکند یعنی مسائل معرفتی را با تبشیر و انذار هماهنگ میکند تا این معارف پیاده بشود در کتابهای علمی فقط سخن از اثبات و نفی مدّعاست اما سخن از تبشیر و انذار، وعد و وعید و مانند آن مطرح نیست آن در کتابهای اخلاقی است ولی قرآن از آن جهت که کتاب فنّی نظیر حکمت و کلام و اینها نیست نور است لذا آن معارف علمی را با وعد و وعید و تبشیر و انذار و امثال ذلک کنار هم ذکر میکند.
جدال احسن قرآن با مشرکان در حقانیّت وحی و رسالت
فرمود شما دربارهٴ نبوّت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) چه شبههای دارید اگر میگویید بشر پیغمبر نمیشود این همه انبیایی که آمدند بشر بودند ﴿فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُم لاَ تَعْلَمُونَ﴾ اگر برهان عقلی لازم دارید در سورهٴ «انعام» آمده است که اگر فرشته رسالت خدا را به عهده بگیرد شما او را نمیبینید چگونه احتجاج کنید، چگونه اسوهٴ شما باشد، چگونه سؤالاتتان را با او در میان میگذارید ﴿وَلَوْ جَعَلْنَاهُ مَلَکاً لَجَعَلْنَاهُ رَجُلاً﴾ بر فرض فرشته را برای شما بفرستیم باید به صورت انسان در بیاید پس شما هیچ حجّتی ندارید اگر بگویید چرا معجزه نیامد خب این قرآن کریم معجزه است، ذکر است گذشته از اینکه آوردنش مثل او ممکن نیست فواید فراوانی را هم دارد هم تذکرهٴ دنیا و آخرت است هم ذکر و نامآوری شما را به همراه دارد شرف شماست ﴿إِنَّهُ لَذِکْرٌ لَکَ وَلِقَوْمِکَ﴾ هم ذکر شماست شما را نامور میکند، نامبردار میکند از خمود و افسردگی تاریخی بیرون میآورد هم اینکه معجزه است. آنها میگفتند اگر تودهٴ مردم نتوانند مثل قرآن کریم بیاورند یا برای آن است که جزء نوابغ نیستند و این یا سِحر است یا شِعر یا مردم بزرگتر از آناند که دست به این کار بزنند برای اینکه این یا افیون است و فسون است و فسانه یا فِریه است، یا اضغاث احلام است یا افترا، پس یا دون همّت مردم است یا فوق همّت اکثری مردم یا سِحر و شعر است یا فریه و ضِغث خدا فرمود قرآن منزّه از این امور است و امثال ذلک.
بطلان ادّعای مشرکان درباره رسالت با ارجاع آنان به اهل کتاب
پس دربارهٴ انبیا اگر سخنی دارید این اهل کتاب یعنی یهودیها، مسیحیها، شما که با آنها ارتباط دارید و باند یکدیگر هم که هستید ﴿فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُم لاَ تَعْلَمُونَ﴾ گذشتهها، انبیای گذشته جسدی بودند که اهل غذا بودند اگر بگویید که خب همان انبیای قبلی بَس بودند میگوییم انبیای قبلی ﴿وَمَا کَانُوا خَالِدِینَ﴾ اینها که برای ابد نماندند، نمیماندند، ماندنی نبودند تا شما بگویید که همان انبیای قبلی بَس بود، انبیای قبلی مانند افراد دیگر محکوم مرگ بودند ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾ پس چون آنها خالد نیستند رخت برمیبندند نیازی به نبیّ جدید هست، اگر بگویید چرا انبیای ما میمیرند خب انبیای قبلی هم همین طورند بگویید چرا انبیای ما اهل اَکل و شُرباند انبیای قبلی هم بودند، اگر بگویید با بودن انبیای قبلی نیازی به انبیای بعدی نیست میگوییم ﴿وَمَا کَانُوا خَالِدِینَ﴾ اینها که برای همیشه نمیمانند. کلمهٴ «جسد» را مفرد آوردند چون جنس مراد است نفرمود «وما جعلناهم أجساداً لا یأکلون الطعام» چون منظور جنس است مفرد آوردند فرمودند: ﴿وَمَا جَعَلْنَاهُمْ جَسَداً لاَّ یَأْکُلُونَ الطَّعَامَ﴾ این ﴿وَمَا کَانُوا خَالِدِینَ﴾ دو صبغه دارد که هر دو صبغه جداگانه بیان شده.
پرسش:...
پاسخ: گفت اگر نمیدانید چون سخن از ذکر است اول ﴿مَا یَأْتِیهِم مِن ذِکْرٍ مِن رَّبِّهِم﴾ بعد هم ﴿لَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَیْکُمْ کِتَاباً فِیهِ ذِکْرُکُمْ﴾ کتاب آسمانی ذکرالله است هم تذکرهٴ مردم است هم آن ملّت را صاحب نام میکند از این جهت از اهل کتاب به عنوان اهل ذکر یاد شده است خب.
پرسش:...
پاسخ: نه، بحث در این است که آیا پیامبر میتواند انسان باشد یا نه؟ شما از اهل کتاب سؤال بکنید دیگر. اینها که پیامبر دارند، کتاب دارند، به آن پیامبر ایمان دارند از آنها سؤال بکنید شما که میگویید اگر رسول گرامی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به نبوّت رسیده است باید معجزهای بیاورد ﴿کَمَا أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ﴾ بر اساس جدال آمدید گفتید همان طوری که انبیای دیگر کتاب آوردند تو هم باید کتاب بیاوری معجزه بیاوری پس شما از دریچهٴ جدال دارید میگویید که کاری که انبیای قبلی کردند تو هم بکن خب ما هم میگوییم انبیای قبلی هر طور بودند پیغمبر ما هم همین طور است میگویید نه، از اهل ذکر سؤال کنید کتاب آسمانی ذکر است الآن در این یک صفحه چند جا سخن از ذکر مطرح شد برای اینکه مردم را به نام و یاد خدا متذکّر کنند از آن کتاب آسمانی و کلام آسمانی به ذکر یاد شده است.
پرسش:...
پاسخ:
تطبیق ﴿أَهْلَ الذِّکْرِ﴾ بر اهلبیت(علیهم السلام) در روایات
بله، این روایت هم قبلاً هم خوانده شد در روایات ما تطبیق شده و نه تفسیر مفهومی برای اینکه آن وقت اهل بیتی در کار نبود فقط وجود مبارک حضرت امیر بود در مکّه هنوز وجود مبارک فاطمه به دنیا نیامده هنوز اهل بیت به دنیا نیامدند آن وقت مردم خود پیغمبر را قبول ندارند چه رسد به اهل بیتش به مشرکین مکه که نمیگویند شما بروید از اهل بیت سؤال بکنید که اولاً اهل بیت هنوز وجود پیدا نکردند ثانیاً اینها پیغمبر را قبول ندارند چه رسد به اهل بیت این در روایات هم تطبیق شده منتها در بعضی از روایات ما همان طوری که روزهای اول گذشت تطبیق شده و نه تفسیر مفهومی این تطبیق درست هم هست قرآن که مورد که مخصّص نیست هم به آن استدلال کردند حتی برای رجوع جاهل به عالِم هم به آن استدلال کردند این هم میتواند فیالجمله و نه بالجمله درست باشد بالأخره هر جاهلی باید به عالِم مراجعه کند و عالِم ما اهل بیتاند این تطبیق، تطبیق درستی هم هست در روایات ولی تفسیر مفهومی نیست.
شیوه قرآن در بیان تبشیر و انذار الهی
خب، بعد برای اینکه این روشن بشود تبشیر و انذار و وعد و وعید کنار هم ذکر بشود فرمود ما انبیا را و پیروان آنها را بشارت دادیم مخالفان و معاندان آنها را انذار کردیم این انذار را هم عمل کردیم آن تبشیر را هم عمل کردیم نسبت به شما هم همین کار را میکنیم. ﴿ثُمَّ صَدَقْنَاهُمُ الْوَعْدَ﴾ ما انبیا را وعدهٴ پیروزی دادیم در دنیا، نامورشدن را بهرهٴ آنها کردیم در دنیا، سعادت آخرت را به اینها وعده دادیم نسبت به آینده این به وعدههایمان عمل کردیم ﴿ثُمَّ صَدَقْنَاهُمُ الْوَعْدَ﴾ در اینجا این پنج امر را نگاه کنید در کمتر از یک سطر این پنج مطلب را ذکر فرمود، چه کتابی است! فرمود: ﴿فَأَنجَیْنَاهُمْ وَمَن نَّشَاءُ﴾ یک ضلعش ماضی است یک ضلعش مضارع معلوم میشود وسطها چیزی حذف شده این ﴿وَمَن نَّشَاءُ﴾ به آن ﴿فَأَنجَیْنَاهُمْ﴾ نمیخورد آن برای گذشته است صنعت احتباک که در معانی بیان مطوّل ملاحظه فرمودید این است که اگر چیزی دو ضلع داشته باشد انسان یک ضلعش را ذکر میکند تا دیگری آن ضلع دوم را بفهمد «و حذف ما یُعلم منه جائز» اینجا چهار ضلع است که در بین اضلاع چهارگانه دو ضلع ذکر شده از هر شعر تا آن ضلع محذوف معلوم بشود این دربارهٴ گذشته همهاش فعل ماضی است دربارهٴ آینده همهاش فعل مضارع است «فأنجیناهم و من شِئنا و نُنجی و مَن نشاء» چهارتا یعنی چهار جمله است ما انبیا را و هر کس که خواستیم الآن کسی که مدّعی نبوّت است را نجات میدهیم و هر که را بخواهیم این ﴿وَمَن نَّشَاءُ﴾ بر آن ﴿فَأَنجَیْنَاهُمْ﴾ قابل عطف نیست «فأنجیناهم ومَنْ شِئنا و نُنجی الأنبیاء و مَن نشاء» این چهار مطلب را با کمتر از یک نصف سطر بیان کردند بعد بر اساس سبقت رحمت بر غضب دربارهٴ اهلاک مُسرفین فقط یک ضلعش را ذکر فرمود، فرمود: ﴿وَأَهْلَکْنَا الْمُسْرِفِینَ﴾ دیگر «من نشاء» در آن نیست یا «من شئنا» در آن نیست پنج یعنی پنج امر را در کمتر از یک سطر ذکر کرد «فأنجیناهم و من شِئنا و نُنجی و مَن نشاء» ﴿وَأَهْلَکْنَا الْمُسْرِفِینَ﴾ دیگر «نُهلک» و «مَن نشاء» و امثال ذلک در آن نیست خب، ما این کار را کردیم این تبشیر با انذار هماهنگ است. بعد فرمود: ﴿کَمَا أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ﴾ کتاب آوردند بله، ما هم آوردیم برای پیغمبرمان کتاب نازل کردیم
ذکر بودن قرآن و آثار بهره¬مندی از آن
﴿لَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَیْکُمْ کِتَاباً فِیهِ ذِکْرُکُمْ﴾ اینجا حالا تمام روایاتی که مربوط است به ﴿فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ﴾ اینجا کاملاً قابل تطبیق است اهل ذکر همان اهل بیتاند دیگر ﴿لَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَیْکُمْ کِتَاباً فِیهِ ذِکْرُکُمْ﴾ اگر ﴿إِنَّ الذِّکْرَی تَنفَعُ الْمُؤْمِنِینَ﴾ این کتاب هست، اگر ﴿لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِن مُدَّکِرٍ﴾ که ترجیعبند سورهٴ مبارکهٴ «قمر» است این ذکر، و اگر کسی بخواهد نامور بشود نامبردار بشود با قرآن باشد که نامش میماند ﴿فِیهِ ذِکْرُکُمْ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ﴾ این ﴿أَفَلاَ تَعْقِلُونَ﴾ خیلی قویتر و غنیتر از ﴿إِن کُنتُم لاَ تَعْلَمُونَ﴾ است چون دین میخواهد ما عاقل باشیم و نه عالِم، علم نردبان خوبی است اما خب نردبان به درد به نتیجهٴ نهایی نمیرسد یک طناب خوبی است طناب نتیجهٴ نهایی را به همراه ندارد این طناب را وقتی به مُغنّی دادی خب این میرود تَه چاه، این نردبان را هم وقتی به مُغنّی دادی میرود تَه چاه ولی به مهندس دادی میرود سقف ما باید عاقل باشیم و نه عالِم علم پنجاه درصد راه است فرمود مبادا عالِم شدید اکتفا بکنید در راهید اگر عالِم شدید این علم برای اینکه شما را به عقل برساند ﴿تِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ﴾ اما ﴿وَمَا یَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ﴾ پس کسی که عالِم شد نردبان در دست اوست منتها باید بفهمد به کدام طرف برود طناب در دست اوست منتها باید بفهمد کدام طرف میرود، اگر قرآن هست برای اینکه ما را عاقل بکند عقل همان است که اهل بیت فرمودند «ما عُبد به الرحمن واکتسب به الجنان» بعد برای اینکه این تبشیر و انذار را تثبیت کند میفرماید این «قضیةٌ فی واقعة» نیست که گوشهای در زمانی، در سرزمینی عدهای به تباهی افتادند خدا به حیات آنها خاتمه داد نه، خیلیها را خدا خاک کرد
تفاوت <قصم> با <فصم> و دلالت <قریة>بر اهل آن
یکی از چیزهایی که در آن اوایل به طلبهها میآموختند همین فرق بین قَصم و فَصم بود که قاف و فاء در تلفّظ یکسان نیستند معنای قَصم و فَصم هم یکسان نیست آن شکستنی که سر و صدا دارد و اجزای شیء کاملاً جدا میشود با قاف اَدا میشود میگویند قَصم آن شکستنی که سر و صدا ندارد یا سر و صدایش کم است و اجزا کاملاً از هم جدا نمیشود با فاء یاد میشود میگویند فَصم ﴿وَکَمْ قَصَمْنَا﴾ ما اینها را درهم کوبیدیم ﴿مِن قَرْیَةٍ﴾ منظور اهل قریه است ﴿وَکَمْ قَصَمْنَا مِن قَرْیَةٍ﴾ یعنی اهل قریه برای اینکه خود قریه ظالم نیست ﴿وَکَمْ قَصَمْنَا مِن قَرْیَةٍ کَانَتْ ظَالِمَةً﴾ که این سندِ مَقصوم بودن و درهم کوبیده شدن هم ذکر شده ﴿وَأَنشَأْنَا﴾ بعد از آن قریه ﴿قَوْماً آخَرِینَ﴾ نه «قریةً اُخریٰ» معلوم میشود آنهایی که هلاک شدند قوم بودند سخن از قریه نیست پس به دو دلیل منظور اهل قریه است یکی وصف ظلم است که ظلم برای اهل است نه برای قریه، دوم اینکه فرمود: ﴿وَأَنشَأْنَا بَعْدَهَا قَوْماً آخَرِینَ﴾ نفرمود «و أنشأنا بعدها قریة اُخریٰ».
معنای آیه ﴿فَلَمَّا أَحَسُّوا بَأْسَنَا﴾
خب، اینها وقتی که به خطر افتادند تازه بیدار میشوند وقتی بیدار شدند کمک میطلبند ﴿فَلَمَّا أَحَسُّوا بَأْسَنَا﴾ احساس یعنی به مرحلهٴ محسوس رسید آن شیء وجود مبارک عیسای مسیح وقتی کفر را احساس کرد ﴿فَلَمَّا أَحَسَّ عِیسَی مِنْهُمُ الْکُفْرَ قَالَ مَنْ أَنْصَارِی إَلَی اللّهِ﴾ اگر رذایل اخلاقی فقط در همان اذهان باشد به جامعه سرایت نکند به متن زندگی نیاید نمیگویند احساس شد ولی اگر به متن جامعه آمده دیگر محسوس است هم دربارهٴ کفرِ آن گروه بنیاسرائیل که فرمود: ﴿فَلَمَّا أَحَسَّ عِیسَی مِنْهُمُ الْکُفْرَ﴾ هم در این مورد ﴿فَلَمَّا أَحَسُّوا بَأْسَنَا﴾ آن علائم دور برای تنبّه اینها کافی نبود اما وقتی در دسترس قرار گرفت نشان عذاب را دیدند محسوسشان شد
عکس العمل منکران وحی بعد از مشاهده عذاب الهی
﴿إِذَا هُم مِّنْهَا یَرْکُضُونَ﴾ به شدّت دارند فرار میکنند خب کجا فرار میکنید! رَکض این است که اگر کسی سوار مرکبی شد دو طرف این مرکب را بزند که این مرکب به سرعت برود این را میگویند رکض به راکب و سوارکار وقتی گفتند دربارهٴ او گفتند «رکض فرسَه» یا «رکض برجله الفرس» یعنی این پاهایش را به دو طرف اسب زد این هم به سرعت حرکت کرد این حالت را میگویند رکض. فرمود وقتی اینها عذاب ما را احساس کردند به سرعت به طرف نجات میخواهند حرکت کنند دست و پایشان را گُم میکنند اما خب به کجا میتوانند فرار کنند ﴿أَیْنَ تَذْهَبُونَ﴾ ، «أین تفرّون» ﴿إِذَا هُم مِّنْهَا﴾ یعنی از آن بأس به مناسبت حادثهٴ تلخ فاقرة الظَهْر [کمر
شکن] تعبیر مؤنث آورد ﴿یَرْکُضُونَ﴾
خطاب الهی به منکران وحی بعد از مشاهده عذاب
بعد فرمود: ﴿لاَ تَرْکُضُوا﴾ کجا فرار میکنید این ﴿فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ﴾ مشابه همین است کجا میخواهید فرار کنید قبلاً در چه حال بودید الآن هم بروید قبلاً در خانههایتان مرفّهانه زندگی میکردید یک، و خوشحال و مسرور بودید با اِتْراف به سر میبردید دو، هم مسکنهایتان هم زندگی مُترفانهتان هم به اترافتان برگردید هم به مسکنتان، هم به روش مشئوم زندگیتان بروید آنجا تا از شما سؤال بکنند که چه حادثهای اتفاق افتاده آنگاه شما که شاهد جریان هستید میگویید که خبر از چه بود چگونه عذاب شروع شد چگونه این ملّت سقوط کرد ﴿وَارْجِعُوا إِلَی مَا أُتْرِفْتُمْ فِیهِ وَمَسَاکِنِکُمْ﴾ شما قبلاً این دوتا کار را داشتید خانههای زیبا داشتید یک، خوشگذرانیها هم داشتید دو، حالا بروید به سراغ اِتراف و خوشگذرانیتان یک، به آن مسکنهای مجلّلتان دو، بروید آنجا تا از شما سؤال بکنند، سؤال بکنند که چگونه این ملّت، چگونه این مملکت ویران شده شما پاسخ بدهید یا نه، این یک تهکّم، یک استهزاست که بروید در همان کاخهایتان بنشینید و افراد زیادی که به شما مراجعه میکردند به عنوان خَدمهٴ شما، به عنوان عَبید شما کاری از شما میخواستند کمکی از شما میخواستند همان سؤالها و کمکها و نیازها را با شما در میان بگذارند این دو وجه است ﴿لَعَلَّکُمْ تُسْأَلُونَ﴾ به این معنا.
سقوط منکران وحی و اعتراف آن به ظلم خویش
اینها وقتی احساس خطر کردند راهی هم برای نجات نبود ﴿قَالُوا یَا وَیْلَنَا﴾ وای را صدا میزنند کسی که هیچ چاره ندارد وای را صدا میزند «واویلا»، ﴿یَا وَیْلَنَا﴾ ویل را صدا میزند یعنی غیر از سقوط و خطر و محرومیّت و افسردگی چیز دیگری نیست منادای آنها همین است و آن منادا هم به سراغ اینها خواهد آمد ﴿إِنَّا کُنَّا ظَالِمِینَ﴾ اعتراف میکنند این ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ﴾ مخصوص به آخرت نیست اینکه در آیهٴ یازده فرمود: ﴿وَکَمْ قَصَمْنَا مِن قَرْیَةٍ کَانَتْ ظَالِمَةً﴾ همین قسمت را هم میگیرد چون اینها ظالم بودند به همین وضع گرفتار میشوند الآن این هم همین طور است دیگر اینها ﴿إِنَّا کُنَّا ظَالِمِینَ﴾ لذا مَقصوماند یعنی کوبیدهاند صدای اینها دیگر در نمیآید ﴿فَمَا زَالَتْ تِلْکَ دَعْوَاهُمْ﴾ این واویلا، واویلایشان هست، اعتراف به ظلم هم هست تا اینکه ما اینها را هم مقصوم کردیم خدایِ قاسم جبّارین اینها را قَصم کرده چه کار کرده ﴿حَتَّی جَعَلْنَاهُمْ حَصِیداً خَامِدِینَ﴾
نکته¬ای ادبی در آیه﴿جَعَلْنَاهُمْ حَصِیداً خَامِدِینَ﴾
مستحضرید که جَعل دیگر سهتا مفعول نمیگیرد اما اینجا سهتا منصوب داریم یکی «هم» که ضمیر متّصل است ﴿جَعَلْنَاهُمْ﴾ یکی ﴿حَصِیداً﴾ یکی ﴿خَامِدِینَ﴾ در حقیقت مفعولها همین دوتاست ﴿جَعَلْنَاهُمْ﴾، ﴿خَامِدِینَ﴾ منتها آن حَصید در حدّ مورد تشبیه است یعنی اینها را مثل حصید کردیم اگر این مفعول بود خب باید جمع ذکر میشد «حتّی جعلناهم حصیدین» یا «أحصاداً خامدین» ولی این مفرد است این جمع نیست قبلش جمع است بعدش جمع است ولی خودش مفرد است.
پرسش:...
پاسخ: بله، با قرینه همراه است منظور این است که اگر اینجا میفرمود «أحصاداً» این سؤال بیجواب میماند که «جعل» سهتا منصوب ندارد، سهتا مفعول ندارد یکی «هُم»، یکی «أحصاد»، یکی «خامدین» این معلوم میشود که در حوزهٴ مفعول نیست «جعلناهم خامدین کالحصید» آن حصید چون جنس است دیگر میتواند مورد تشبیه باشد محصود یعنی دروشده وقتی این گندم را ساقههای گندم را قطع میکنند میگویند «یوم حصاد» یعنی درو کردن حالا بعدها به خرمن میرود اینکه فرمود: ﴿جَعَلْنَاهُمْ حَصِیداً﴾ یعنی درو کردیم اینها را اینها سرپا بودند اینها را شکاندیم ﴿وَآتُوا حَقَّهُ یَوْمَ حَصَادِهِ﴾ یعنی روزی که درو کردید حقّ ذویالقربی را بدهید یا حقّ فقرا را اَدا کنید خب، «حتّی جعلناهم خامدین کالحصید» که این دیگر مفعول سوم یا یکی از این مفاعیل ثلاثه قرار نمیگیرد این مورد تشبیه است.
پرسش:...
پاسخ: نه دیگر ﴿خَامِدِینَ﴾ باید مفعول دوم باشد که با «هم» سازگار است که در حقیقت اینها خبرند «هم خامدون» آن وقت دوتا مفعول قرار میگیرند برای «جعل» آن وقت «حصید» یعنی دروشده اینها خامدند مثل آتشی که به صورت خاکستر در آمده یعنی شعلهاش نورانیّتش حرارتش همهاش از بین رفته افسرده شدهاند نظیر حصید. خب، این تعبیرات که فرمود: ﴿حَتَّی جَعَلْنَاهُمْ حَصِیداً خَامِدِینَ﴾ نموداری از آن ﴿وَکَمْ قَصَمْنَا مِن قَرْیَةٍ کَانَتْ ظَالِمَةً﴾ هست اینجا هم که فرمود: ﴿حَتَّی جَعَلْنَاهُمْ حَصِیداً خَامِدِینَ﴾ یعنی این پایان تاریخ نیست باز هم یک عدّهٴ دیگری را ما میآفرینیم چون قبلش فرمود: ﴿وَأَنشَأْنَا بَعْدَهَا قَوْماً آخَرِینَ﴾ بعد از این هم باز یک ملّت دیگر است همین وضع هست و اینها سنّت الهی است.
کاربرد برهان، جدال احسن، تبشیر و انذار در آیات محل بحث
بنابراین هم برهان بر مسئله اقامه شد میشود ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾ هم تبشیر و انذار و وعد و وعید است میشود ﴿یُزَکِّیهِمْ﴾ هم ﴿ادْعُ إِلَی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ﴾ است با ﴿وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾ از یک سو، هم ﴿وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ﴾ است از سوی دیگر تودهٴ مردم را با ذکر داستان و قصّه متنبّه میکنند گرچه برای دیگران هم قصّه آموزنده است ولی برای خواص حکمت است و جدال احسن، برای تودهٴ مردم که خواص هم از آن بهره میبرند موعظهٴ حَسنه است نقل قصّه خیلی کمک میکند چون همهٴ اینها جزء مجموعهٴ سنّت الهی است لذا فرمود ما آنچه را که دربارهٴ گذشتهها گفتیم دربارهٴ آیندهها هم خواهیم گفت برای اینکه نظام ما نظام حق است که آیهٴ بعد در این زمینه است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است