display result search
منو
تفسیر آیات 1 تا 5 سوره انبیاء _ بخش دوم

تفسیر آیات 1 تا 5 سوره انبیاء _ بخش دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 37 دقیقه مدت قطعه
  • 5 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 1 تا 5 سوره انبیاء _ بخش دوم"

توطئه ظالمانه مشرکان حجاز برای نابودی نور الهی
تنوّع اهانت مشرکان نسبت به رسالت و وحی الهی


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَهُمْ فِی غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ ﴿1﴾ مَا یَأْتِیهِمْ مِنْ ذِکْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ إِلَّا اسْتَمَعُوهُ وَهُمْ یَلْعَبُونَ ﴿2﴾ لَاهِیَةً قُلُوبُهُمْ وَأَسَرُّوا النَّجْوَى الَّذِینَ ظَلَمُوا هَلْ هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ أَفَتَأْتُونَ السِّحْرَ وَأَنْتُمْ تُبْصِرُونَ ﴿3﴾ قَالَ رَبِّی یَعْلَمُ الْقَوْلَ فِی السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ ﴿4﴾ بَلْ قَالُوا أَضْغَاثُ أَحْلَامٍ بَلِ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ شَاعِرٌ فَلْیَأْتِنَا بِآیَةٍ کَمَا أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ ﴿5﴾

بطلان سؤال از زمان و مکان وقوع قیامت
جریان قیامت از آن جهت که بعد از برچیدن بساط آسمان و زمین است جای مشخصی برای قیامت مطرح نیست چه اینکه زمان معینی هم برای قیامت مشخص نیست زیرا زمان از حرکت زمین به دور آفتاب و مانند آن انتزاع می‌شود اگر ﴿وَ اْلأَرْضُ جَمیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ﴾ شد ﴿وَ السَّماواتُ مَطْوِیّاتٌ بِیَمینِهِ﴾ شد ﴿إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ﴾ شد ﴿وَإِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ﴾ شد بساط این منظومه شمسی برچیده شد دیگر سخن از شب و روز و تاریخ و سال و ماه و امثال ذلک نیست و اگر احیاناً از بعضی از شواهد زمانی بودن انقراض به دست می‌آید معنایش آن است که اشراط الساعة در چه زمانی رخ می‌دهد اینها قیامت نیستند یعنی اگر ما بگوییم پایان دنیا چه وقت هست دنیا تا چه وقت مثلاً زمین یا آسمان یا شمس و قمر تا چه وقت هستند و از آن به بعد نیستند از این جه قابل تقدیر زمانی هست ولی اینها اشراط الساعة‌اند نه خود ساعة وقتی بساط زمان و زمین برچیده شد سخن از قیامت مطرح است بنابراین فرق است بین اینکه ما بگوییم عمر زمین چقدر است یا عمر آفتاب چقدر است این زمان بردار هست اما اینها ساعت و قیامت نیستند اینها انقراض اینها اشراط الساعة است

دیدگاه علامه طباطبایی درباره حدوث و قدوم کلام و مدلول آن
مطلب دیگر که غالب متکلمان در ذیل این آیه بحث کردند آن بحث دامنه‌دار و بی‌ثمر حدوث و قدم کلام خداست که آیا کلام خدا حادث است یا قدیم که بحث بی‌ثمری هست متاسفانه در اثر تعصّب حوادث سنگینی را هم پشت سر گذاشت ملاحظه فرمودید سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبایی یک بحث جامعی درباره حدوث و قدم کلام الهی دارند عصاره‌شان این است که کلامی که ما می‌گوییم و می‌فهمیم در برابر کلمه است «کلامنا لفظٌ مفیدٌ کاستقم» ما به یک جمله می‌گوییم کلام این یک امر اعتباری است از دو کلمه تشکیل می‌شود از دو اسم یا از یک اسم و فعل تشکیل می‌شود آنچه را که پیش ما کلام است ممکن است نزد اقوام و ملل دیگر محمل باشد چون لغات و وضع لغات و وضع حروف و کلمات قراردادی است آنچه را که پیش ما موضوع است و مستعمل نزد گروه دیگر محمل است پس آنچه را که ما گفتیم کلام ممکن است که اهل زبان و نژاد دیگر کلام نگویند کلام یک امر اعتباری است کلمه یک امر اعتباری است زیرا به وضع متکی است وضع یک امر قرارداد و اعتبار است هذا اولاً امر اعتباری وجود تکوینی و خارجی ندارد ثانیاً وقتی وجود تکوینی و واقعی نداشت نه حادث است نه قدیم ثالثاً پس درباره اینکه این کلام حادث است یا قدیم بحث بحث معقولی نیست اما مطلب چهارم این است که این کلام کاشف از یک مطلبی است مدلولی دارد آن مدلول حالا ما به لفظ عربی و تازی تعبیر می‌کنیم دیگری ممکن است به لفظ فارسی سومی ممکن است به لفظ آذری ممکن است گروه دیگر با الفاظ دیگر و لغات دیگر تعبیر بکنند آن معنا یک امر واقعی است آن معنا یا قدیم است یا حادث اگر ما درباره مخلوق سخن بگوییم از آسمان و زمین بالأخره از مخلوق حرف بزنیم آن مدلول بله حادث است و اگر درباره ذات اقدس الهی سخن بگوییم مدلول این کلمات که می‌گوییم الله سمیعٌ الله قدیرٌ علیمٌ مدلول این کلمات که ذات اقدس الهی و اسمای ذاتی اوست بله اینها قدیم‌اند پس کلام از آن جهت که کلام است در برابر کلمه که به وضع و لغت و ادبیات وابسته است امر اعتباری است و اصلاً وجود ندارد و چون وجود خارجی ندارد نه حادث است نه قدیم هذا اولاً و اگر منظور مدلول اگر مربوط به مخلوق باشد «ای شیء کان من العرش الی الفرش» حادث است اگر مربوط به ذات اقدس الهی باشد که خالق است بله او قدیم است اگر مدلول این کلام خدای سبحان و اسما و صفات ذاتی حق تعالی باشد قدیم است اگر مربوط به فعل خدا باشد حادث است و قرآن کریم از آن جهت که کلماتی است عربی و وضع شده است یک امر قراردادی است اما اگر کسی مطلبی را بفهمد این دیگر تازی و فارسی ندارد بنابراین به دنبال الفاظ و لغات باشد یک سرمایه محدودی است مطلب باشد مخصوصاً جهان بینی باشد این در شرق و غرب عالم خریدار دارد چون دیگر زبانی در آن مطرح نیست.

قدیم یا حادث بودن اطلاق <کلمه> بر مخلوقات و علم الهی
خب پس این سه مطلب شد که اصل کلام امر اعتباری است مطلب اول و اعتباری چون وجود ندارد نه حادث است نه قدیم مدلول این اگر مربوط به خدای سبحان باشد قدیم است و اگر مربوط به مخلوقات الهی باشد حادث است این دو، سوم اگر منظورشان از این کلام علم الهی است بله علم الهی قدیم است و ازلی است و حالا شما خواستید از علم الهی به کلام تعبیر بکنید آزادید مطلب چهارم این است که کلمه یعنی آنچه که نشان غیبه است ما این الفاظ را این مبتدا خبر را این موضوع و محمول را این جمله‌ها را و مفردات را کلمه و کلام می‌نامیم برای اینکه اینها از ما فی الضمیر حکایت می‌کنند اگر مبتدا را یا خبر را کلمه می‌گویند برای اینکه کلمه یعنی ‌«مُعرِب اما فی الضمیر‌» آنچه در غیب است اینها آشکار می‌کنند از آن جهت می‌گویند کلمه چون معنای کلمه اظهار غیب است و صدر و ذیل جهان آیات الهی‌اند و غیب را که خدای سبحان و اسماء حسنای خدای سبحان باشد اینها نشان می‌دهند چون آیات الهی‌اند از این جهت سراسر عالم، کلمات الهی است منتها برخیها کلمه برجسته‌اند نظیر اینکه از وجود مبارک عیسی(سلام الله علیه) به کلمه تعبیر کرده است ﴿إِنَّ اللّهَ یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسیحُ عیسَی ابْنُ مَرْیَمَ﴾ در روایات نورانی ائمه(علیهم السلام) فرمودند که «نحن الکلمات» این هست یا وجود مبارک ولی عصر(ارواحنا فداه) کلمه جامعه تقواست اینها هست اینها کلمات الله‌اند سراسر عالم کلماتی است و این آیه‌ای که در قرآن کریم هست که اگر دریا مرکب بشود و درختها قلم بشوند کلمات الهی تمام نمی‌شود خب این کلمات به همین معناست چون کلمه آیت غیب است ما فی الضمیر و ما فی الغیب را آشکار می‌کند لذا ما این الفاظ را می‌گوییم کلمه پس به همین مناسبت موجودات خارجی را می‌شود گفت ‌«کلمات الله‌» آنکه علامت بودن او کامل است همان طوری که در بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) است که «ما لله عزّوجلّ آیة هی الاکبر منی» اینها می‌شوند کلمات تامات خب پس اینکه بحث بکنیم قرآن حادث است یا قدیم بحثی است ناروا اصل کلماتش یک امر اعتباری است وجود ندارد نه حادث است نه قدیم مدلولش اگر درباره خداست که قدیم است درباره غیر خداست که حادث است و اگر کلام به معنای علم باشد خب علم ذاتی خدای سبحان ازلی است

توطئه ظالمانه مشرکان حجاز برای نابودی نور الهی
خب فرمود این مال ذکر اما اینها که درباره قرآن تصمیم گرفتند می‌خواستند این نور را واقعاً خاموش کنند ﴿یُریدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللّهِ بِأَفْواهِهِمْ﴾ این تعبیر قرآنی هم یک تعبیر بسیار لطیفی است انسان همان طوری که نمی‌تواند با فوت کردن دهان نور آفتاب را خاموش کند با تبلیغات خودش هم نمی‌تواند نور قرآن را خاموش کند ﴿یُریدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللّهِ بِأَفْواهِهِمْ﴾ مگر می‌شود نور آفتاب را با فوت کردن خاموش کرد کسی و چیزی که نورش جزء ﴿نُورُ السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ﴾ است به طریق اولی با تبلیغات و با گفتن و نوشتن و امثال ذلک نمی‌شود خاموش کرد ولی مشرکان حجاز چون در صدد اطفای نور الهی بودند اینها پشت درهای بسته تصمیم می‌گرفتند لذا در قرآن تعبیر شده که اینها با سرّ و رمز و راز این کار را می‌کردند و با یکدیگر هم از راه مناجات و نه منادات سخن می‌گفتند تا کسی نشنود با اینکه در اینجا اسم ظاهر لازم بود قرآن کریم اسم ظاهر آورد دو تا علامت جمع آورد آن وصفش را هم ذکر کرد تا تعلیق حکم بر وصف مُشعر به علیت بشود فرمود: ﴿وَ أَسَرُّوا النَّجْوَی الَّذینَ ظَلَمُوا﴾ خب دیگر اگر ﴿أَسَرُّوا﴾ گفتید دیگر نباید ﴿الَّذِینَ﴾ بگویید آن لغت ‌«‌اکلونی البراغیث» که دیگر لغت مقبول کلی نیست که ﴿وَ أَسَرُّوا النَّجْوَیٰ﴾ اما حالا برای اینکه تصریح بشود این ﴿الَّذِینَ﴾ را که اسم ظاهر است ذکر می‌کند با اینکه ضمیر ﴿أَسَرُّوا﴾ کافی بود یا بگویید ‌«اسرّ الذین‌» یا اگر گفتید ﴿أَسَرُّوا﴾ دیگر ﴿الَّذِینَ﴾ را نیاورید جمع بین ﴿الَّذِینَ﴾ با ﴿أَسَرُّوا﴾ یعنی هم اسم ظاهر هم ضمیر براین این نکته است که این ﴿ظَلَمُوا﴾ را کنار ﴿الَّذِینَ﴾ ذکر بکنند تا تصریح بشود به اینکه این توطئه اینها در اثر ظلم اینهاست

تنوّع اهانت مشرکان نسبت به رسالت و وحی الهی
خب حالا اینها ظالمانی بودند که خواستند به دین ظلم بکنند و خواستند چراغ دین را خاموش بکنند توطئه کردند حرفی را وقتی چند نفر بگویند و در جامعه منتشر بکنند خیال می‌کنند حرف همه مردم است اینها چند جور حرف زدند که هم نشان می‌دهد خودشان متحیرند یک، و هم نشان عمق توطئه است که اینها هر کسی را از هر راه خاصی بتوانند بگیرند و به چاه بیندازند دو، به برخیها گفتند که این را می‌بینید این یک آدم معمولی است آدم معمولی که نمی‌تواند پیغمبر بشود ﴿هَلْ هذَا﴾ با اسم اشاره روشن دیگر ضمیر تعبیر نکردند یا اسم ظاهر نیاوردند نگفتند هو یا نام مبارک حضرت را نیاوردند ﴿هَلْ هذا إِلاّ بَشَرٌ مِثْلُکُمْ﴾ بعد ﴿أَنْتُمْ تُبْصِرُونَ﴾ را هم دارد این ﴿أَنْتُمْ تُبْصِرُونَ﴾ یک ترجیع‌بندی است که به همه اینها می‌خورد این یک، این مگر می‌تواند پیغمبر باشد این تعبیری که ما در ادبیات فارسی هم داریم ﴿هَلْ هذا إِلاّ بَشَرٌ مِثْلُکُمْ﴾ یک وقت است که انسان برای تفخیم می‌خواهد سخن بگوید می‌گوید آن مرد مثل اینکه ﴿ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ﴾ یک وقت برای تحقیر می‌گوییم این مگر می‌تواند این مگر این عرضه را دارد که پیغمبر باشد این تعبیرشان این است ـ معاذ الله ـ ﴿هَلْ هذا إِلاّ بَشَرٌ مِثْلُکُمْ﴾ این ﴿وَ أَنْتُمْ تُبْصِرُونَ﴾ به همه می‌خورد اختصاصی به سحر ندارد خب پس این چون بشر است عرضه پیامبری را ندارد ـ معاذ الله ـ این یک، گفته او هم بیش از سحر نیست و شما هم می‌دانید که این سحر است خب چرا ایمان می‌آورید پس بشریت او از یک سو سحر بودن این کتاب ـ معاذ الله ـ از سوی دیگر گاهی هم درباره آورنده اهانت می‌کنند هم درباره ره‌آوردش اینجا تفکیک شده از آورنده به عنوان اینکه یک بشر معمولی است مثل ماست یاد شده از ره‌آوردش که وحی الهی است به سحر تعبیر شده گاهی با یک کلمه فاعل و فعل هر دو را تحقیر می‌کنند می‌گویند این شاعر است چون شاعر به آدم خیالباف و خیال زده و امثال ذلک می‌گویند نه آن «ان من الشیء لحکمه» خب وقتی یک شخص شاعر بود ره‌آوردش هم شعر است اگر شخص خوابیده باشد ره‌آوردش هم رویاست اضغاث و احلام است اگر شخص مفتری و کاذب باشد ره‌آوردش هم کذب و فریه است اینها کارها را تقسیم کردند به بعضیها گفتند شما به آشنایانتان بگویید اینکه یک بشر معمولی است به بعضیها بگویید ره‌آوردش که سحر است به بعضیها هم می‌گویند که این مفتری است و کارش فریه است به بعضیها بگویید این آدم خواب آلود است اضغاث و احلام آورده به بعضیها می‌گویند این شاعر است در جای دیگر دارد کاهن است و امثال ذلک این تقسیم کار محصول توطئه کسانی است که ﴿وَ أَسَرُّوا النَّجْوَی الَّذینَ ظَلَمُوا﴾ هم اهل مناجات‌اند نه اهل منادات یعنی زیر گوش هم می‌گویند هم پشت درهای بسته می‌گویند هم ظالمانه دارند این چراغ را خاموش می‌کنند اینها دیگر یک جور حرف نمی‌زنند و پله پله به بدتر از سابق می‌رسند

علت تنوّع اهانت مشرکان نسبت به رسالت و وحی الهی
یک وقت است می‌گویند سحر است خب سحر جزء فنون دقیق است مگر هر کسی می‌تواند ساحر باشد گرچه سحر خطرش مهم است اما یک فنی است دقیق بالأخره از هر کسی که ساخته نیست یک علمی است غریب با غین و عمیق و دقیق و حساب شده منتها جزء معاصی کبیره است و ساحر هم مهدور الدم است خب پست‌تر از سحر، فریه است چون دروغ بافی کاری ندارد که فنی نیست علم نیست گفتند فریه است پست‌تر از فریه شعر است چون بالأخره کسی بخواهد افترا ببندد باید که صدر و ساقه مطلب را بسنجد تا نسبت بدهد اما شعر خیالبافی است این شعری که در جاهلیت رواج داشت این شعر را اسلام آمده کاملاً جلویش را گرفته آنها معمولاً در مجامع عمومی با شعر آن محفلها و همایشها را اداره می‌کردند اسلام آمده کاملاً آن مکانهای عمومی و زمانهای عمومی مخصوصاً زمانهای پر برکت و مکانهای پر برکت را منزه از شعر و خیالبافی کرده فرموده که روز جمعه شعر نخوانید یا شب جمعه شعر نخوانید مسجد شعر نخوانید خب در اماکن عمومی جا برای شعر نیست این کار جاهلیت که در بازار عکاظ و امثال عکاظ رواج داشت گرفته چه به اینها داده گفته قرآن بخوانید دعا بخوانید کلمات الهی را بخوانید خطبه‌های اهل بیت را بخوانید اینها را بخوانید خب آن خیالبافیها را گرفته و این براهین عقلی را داده

تأثیر شعر عاقلانه بر زندگی انسان و ماندگاری آثار علمی
اما خدا غریق رحمت کند مرحوم مجلسی اول را مرحوم ملا محمد تقی مجلسی ایشان در شرح من لا یحضره الفقیه ابن بابویه قمی یکی از شروح متقن من لا یحضر همین سیزده جلد مرحوم مجلسی اول است که ملّاتر از مجلسی دوم است چند بار هم این قصه به عرضتان رسید که ایشان در جلد سیزده در خلال نقل کلمات پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که مرحوم صدوق نقل کرد که «ان من الشعر لحکماً» بعد شعر غزنوی شعر رومی اینها را اشاره می‌کند خب او یک آدم ملای ممتازی بود مجلسی اول الآن متاسفانه ذوق و ادبیات و شعرهای عقلی و عارفانه و ادیبانه رخت بربست مستحضرید بخش مهم از تاثیرات الغدیر علامه امینی که حشرش با صاحب علی‌بن‌ابی‌طالب باشد همان ادبیات است چقدر حدیث مگر در این یازده جلد الغدیر هست آنچه که می‌تواند این معارف را منتقل کند ادبیات یعنی ادبیات یک وقت است آدم فیلسوفانه شعر می‌گوید می‌شود حکیم سبزواری یا فقیهانه شعر می‌گوید می‌شود دُرّهٴ نجفی بحر العلوم یا ادیبانه شعر می‌گوید می‌شود سیوطی اینها را کسی نگفته مکروه است یا بد است بنا شد یک وقتی شما تحقیق کنید که این شعری که مذمت شده در شب جمعه نخوانید ولو مرحوم آقا شیخ عباس دارد که ولو حق هم باشد آیا این‌‌چنین است یا نه اگر نظم باشد دو تا فایده دارد هم فایده برهان و معرفت را دارد اندیشه را تأمین می‌کند هم فایده انگیزه دارد گرایش را تأمین می‌کند الآن ما گاهی مقتل را از روایت معتبر و صحیح را از مرحوم کلینی یا مرحوم صدوق می‌خوانیم در اتاقمان نشستیم تنها خب یک قدری متاثر می‌شویم ممکن است یک نمی هم در کنار چشم پیدا بشود اما وقتی همان را یک مداح می‌خواند آدم می‌خواهد خودش را کنترل کند نمی‌تواند ما بخش مهم زندگیمان به انگیزه وابسته است انگیزه یعنی هنر منتها ما نرفتیم این هنر را سامان بدهیم سینماچیها گرفتند ما نرفتیم تلویزیون گرفته ما نرفتیم هنر را سامان ببخشیم دیگران گرفتند ما با هنر زندگی می‌کنیم ما با هنر گریه می‌کنیم ما با هنر می‌خندیم ما با هنر عواطفمان را تنظیم می‌کنیم پنجاه درصد زندگی ما به انگیزه وابسته است پنجاه درصد دیگر به اندیشه هر دو بخش را ما باید تأمین بکنیم اگر این انگیزه‌مان این هنرمان ادبیاتمان این هنر اسلامی‌مان بتواند معقول را محسوس بکند آن روز در سایه فصاحت و بلاغت بود امروز گذشته از فصاحت و بلاغت تصویرهای ادبی هم هست اثرش خیلی بیشتر است به هر تقدیر بخش وسیعی از تاثیرات الغدیر به وسیله همین اشعار ادبی است یک قصه خیلی وضع را عوض می‌کند زبان به زبان گوش به گوش کتاب به کتاب می‌گردد اینها آن روزی که می‌گفتند پیغمبر شاعر است همان شعر جاهلی را می‌گفتند که «احسنه اکذبه» شما در مطول و امثال مطول این قصه را خواندید شعر هر چه دروغتر باشد گیراتر است این شعر جاهلی اما اگر یک شعری بود که «احسنه اصدقه» شد این می‌شود «ان من الشعر لحکمه» این همان حرف مجلسی اول(رضوان الله علیه) درمی‌آید

بررسی اقسام اهانت مشرکان نسبت به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و وحی الهی
به هر تقدیر اینها گاهی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را جدا ره‌آوردش را جدا ذکر می‌کنند می‌گویند ﴿هَلْ هذا﴾ این یک آدم معمولی است مگر این می‌تواند پیغمبر باشد این یکی ﴿أَ فَتَأْتُونَ السِّحْرَ﴾ مال قرآن است مال ره‌آورد او گاهی هر دو را کنار هم ذکر می‌کنند می‌گویند ﴿بَلْ هُوَ شاعِرٌ﴾ منتها شاعر شعر پست‌تر از افتراست افترا پست‌تر از سحر است برای اینکه سحر یک کار عمیق علمی است اینها از بالا شروع کردند به پست‌تر به پست‌تر به پست‌تر رسیدند تا رسیدند به شعر لذا قرآن کریم با ﴿بَلْ﴾ اینها را ذکر کرده ملاحظه بفرمایید ﴿وَ أَسَرُّوا النَّجْوَی﴾ چه کسی؟ ﴿الَّذینَ ظَلَمُوا﴾ حالا گفتند این بدل است برای او یا علی لغت اکل من البراقیس است و مانند آن با آن لغت بعید است قرآن کریم سخن بگوید حالا نتیجه توطئه شبانه پشت درهای بسته چیست یک: ﴿هَلْ هذا﴾ این یک آدم معمولی است مگر این می‌تواند پیغمبر باشد ـ معاذ الله ـ ﴿هَلْ هذا﴾ نه اسم حضرت را بردند نه با ضمیر اشاره کردند ﴿هَلْ هذا إِلاّ بَشَرٌ مِثْلُکُمْ﴾ این ﴿وَ أَنْتُمْ تُبْصِرُونَ﴾ کنارش هست ﴿أَ فَتَأْتُونَ السِّحْرَ وَ أَنْتُمْ تُبْصِرُونَ﴾ آن اولی مال پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دومی مال قرآن حالا وجود مبارک حضرت جواب داد آن جواب را بعد می‌خوانیم ﴿بَلْ قالُوا﴾ سوم: ﴿أَضْغاثُ أَحْلامٍ﴾ آدم خوابیده وقتی بیداری‌اش حساب شده نباشد خوابش هم حساب شده نیست.

سرّ آشفته و مرتّب بودن رؤیای انسان
وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آن طوری که مرحوم کلینی در روضه کافی نقل کرده طرزی شاگردان مخصوص‌اش را تربیت می‌کرد که اینها در شب که می‌خوابیدند به کلاس درس می‌رفتند بسیاری از معارف را در رویا حل می‌کردند حضرت آن طوری که مرحوم کلینی در جلد 8 کافی از امام(سلام الله علیه) نقل می‌کند به شاگردان مخصوص در روز صبحها می‌فرمود که هل من مبشرات دیشب چه دیدی خب این آدم می‌خوابد که چیز بفهمد از بس افراد می‌خورند پرخوری و بدخوری و دیرخوابی این است که یا خواب نمی‌بینند یا اگر خواب می‌بینند اضغاث و احلام است اضغاث احلام یعنی فلّه‌ای می‌بینید آدم وقتی که رفته در بیابان در باغ باغبانها دو قسم‌اند یک عده ماهرند وجین می‌کنند علف هرز را برمی‌دارند این علف آن سبزه‌هایش قابل خوردن است اما آن باغهای هرز که وجین شده نیست علفهای هرزش فراوان است این وقتی که این سبزیها را درو می‌کند یک دسته که می‌آورد اگر این یک دسته سه کیلو وزنش است باید بگردند چند خار خوراکی پیدا بکنند بقیه علف هرز است این ضغث یعنی دسته‌ای فله‌ای گاهی می‌بینید سؤالاتی که می‌شود فله‌ای است حساب شده نیست «حسن السوال نصف العلم» همین است آدم بفهمد چه سؤال بکند چقدر سؤال بکند کجا سؤال بکند چه اندازه سؤال بکند چه چیز را سؤال بکند سؤال فله‌ای معلوم می‌شود این شخص خواب است در درس اما سؤال عمیق علمی معلوم می‌شود گوش داده پیش مطالعه کرده بعد مطالعه کرده بعد مباحثه کرده یک چیزی به ذهنش آمده این را می‌گویند ضغث فله‌ای انباری ضغث، مال چه کسی؟ آدم خواب ـ معاذ الله ـ می‌گفتند که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) خواب است خوابهای آشفته فله‌ای انباری می‌بیند تحویل ما می‌دهد می‌شود یک سوره ﴿أَضْغَاثُ أَحْلاَمٍ﴾

امکان ارتباط با واقع و تعبیر برخی از اقسام رؤیا
خوابها گاهی مستقیماً با خود واقع تماس می‌گیرند مثل وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) ﴿إِنّی أَری فِی الْمَنامِ أَنّی أَذْبَحُکَ﴾ یا نه مستقیماً با واقع در ارتباط نیست خود واقع را می‌بیند به یکی دو واسطه از واقع فاصله می‌گیرد یک منظره‌ای را نفس‌اش ترسیم می‌کند با همان منظره بیدار می‌شود چون خیلی از آنچه را که دید فاصله نگرفت این را به معبر می‌گوید معبر که روانشناس و روانکاو است هم روان خودش را می‌شناسد هم روان خواب بیننده را می‌شناسد این تواناست که از این صورت نقد که در دست این شخص است و بیدار شد و گزارش می‌دهد از این عبور بکند به آن صورت اصلی برسد وقتی عبور کرد به صورت اصلی رسید تعبیر خوبی دارد این را می‌گویند معبر خوب و راه برای تعبیر اما اگر آدم در کوچه پس کوچه‌ها یک فرعی و بن بست و غیر بن بست بگردد و صورتی در ذهنش بماند با همان صورت بیدار بشود این معبر را سرگردان می‌کند این چگونه عبور بکند به مقصد برسد این می‌شود اضغاث و احلام پس گاهی انسان مستقیماً واقع را می‌بیند مثل ﴿إِنّی أَری فِی الْمَنامِ أَنّی أَذْبَحُکَ﴾ یا نه اگر واقع را دید یکی دو واسطه از واقع فاصله می‌گیرد صورت سازی می‌کند صورت پردازی می‌کند با همان صورت پرداخته شده بیدار می‌شود این را به معبر گزارش می‌دهد معبر روانکاو روانشناس می‌تواند عبور بکند به واقع برسد این خواب تعبیر دارد یک وقتی مرتب مثل اینکه یک ساعت با دیگری نشسته حرف می‌زند که بین اول و آخرشان هیچ رابطه‌ای نیست یعنی دو نفر غیر محقق که وارد یک جایی شدند نشستند دارند حرف می‌زنند اولین صحبتی که می‌کنند با آخرین صحبتی که خداحافظی است هیچ ارتباطی بینشان نیست یک ساعت حرف زدند همه‌اش پراکنده این گونه آدمها اگر هم خواب ببینند خوابشان اضغاث و احلام است دسته‌ای است و فله‌ای است و هیچ تعبیری هم برایش نیست.

مراتب اهانت مشرکان نسبت به رسالت و وحی الهی
اینها گفتند ـ معاذ الله ـ وجود مبارک پیغمبر اولاً خواب می‌بیند اینها حرفهای آشفته خواب آلود است آن هم دسته‌ای و انباری و فله‌ای است ﴿أَضْغاثُ أَحْلامٍ﴾ باز ﴿أَ فَلا تُبْصِرُونَ﴾ هم کنارش هست بدتر از او و پست‌تر از او یک فریه است یک آدم خواب می‌بینید هر کاری به کسی ندارد نمی‌خواهد آزار برساند غرض سوء هم ندارد هدف سوئی هم ندارد خب آشفته خواب می‌بیند اما این غرض سوء دارد می‌خواهد به خدا اسناد بدهد دروغ بگوید داعیه کذب را هم دارد ـ معاذ الله ـ و از این پست‌تر این است که شاعر است خیالباف است در بیداری خیالبافی می‌کند خب این ﴿وَ أَنْتُمْ تُبْصِرُونَ﴾ یک ترجیع‌بندی است که روی همه اینهاست ﴿هَلْ هذا إِلاّ بَشَرٌ مِثْلُکُمْ﴾ ﴿وَ أَنْتُمْ تُبْصِرُونَ﴾ ﴿أَ فَتَأْتُونَ السِّحْرَ﴾ ﴿وَ أَنْتُمْ تُبْصِرُونَ﴾ ﴿أَضْغاثُ أَحْلامٍ﴾ ﴿وَ أَنْتُمْ تُبْصِرُونَ﴾ ﴿بَلِ افْتَراهُ﴾ ﴿وَ أَنْتُمْ تُبْصِرُونَ﴾ ﴿بَلْ هُوَ شاعِرٌ﴾ ﴿وَ أَنْتُمْ تُبْصِرُونَ﴾ اینها محصول مشاوره و نجوای پشت درهای بسته است

بیان قرآن در آگاهی خداوند بر توطئه مخفیانه مشرکان
خب آن‌گاه ذات اقدس الهی این آیه را نازل کرده ﴿قال﴾ یعنی وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از طرف ذات اقدس الهی گفت که ﴿رَبّی یَعْلَمُ الْقَوْلَ فِی السَّماءِ وَ اْلأَرْضِ وَ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ﴾ آسمان بروی زمین بروی حرف داشته باشی راز باشد جهر باشد خدا می‌داند حالا شما پشت اتاق در بسته در زمین دارید حرف می‌زنید این قول را چون قول یا سر است یا جهر ﴿وَ إِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفی﴾ ‌«القول إمّا سرٌّ و إما جهرٌ‌» او ﴿القَوْلِ﴾ را می‌داند چه سرّ چه جهر چه منادات چه مناجات چه زمین چه آسمان ﴿رَبّی یَعْلَمُ الْقَوْلَ فِی السَّماءِ وَ اْلأَرْضِ﴾ چرا برای اینکه ﴿وَ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ﴾ هم می‌شنود هم می‌داند چه توطئه‌‌ای کردید چه کسی به شما گفته در اعضای آن انجمن و نجوا چه کسانی بودند همان طوری که فرمود: ﴿إِذْ یُبَیِّتُونَ ما لا یَرْضی مِنَ الْقَوْلِ﴾ در بخشهای دیگر نظیر سورهٴ «فرقان» آیه 5 و 6 فرمود: ﴿وَ قالُوا أَساطیرُ اْلأَوَّلینَ اکْتَتَبَها فَهِیَ تُمْلی عَلَیْهِ بُکْرَةً وَ أَصیلاً﴾ اینها اسطوره‌ها و داستانهاست همان طوری که در پیش عجمها سخن از رستم و اسفندیار است این هم سخن از نوح و ابراهیم و موسی و اینها را ردیف کرده ـ معاذ الله ـ برای ما آورده این اساطیر اولین است برای او می‌خوانند او هم می‌آید پیش ما ادعا می‌کند که من پیامبرم ـ معاذ الله ـ آن‌گاه فرمود: ﴿قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذی یَعْلَمُ السِّرَّ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ إِنَّهُ کانَ غَفُوراً رَحیماً﴾ خدا سرّ را می‌داند آنجا خصوص سرّ را ذکر کرد برای اینکه آنها پشت درهای بسته سرّ داشتند اینجا جامع بین سرّ و جهر را ذکر کرد فرمود: ﴿قالَ رَبّی یَعْلَمُ الْقَوْلَ﴾ بنابراین در وسط تهمتهای ناروای آنها این برهان آمده ﴿قالَ رَبّی یَعْلَمُ الْقَوْلَ فِی السَّماءِ﴾ چون ﴿هُوَ الَّذی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَ فِی اْلأَرْضِ إِلهٌ﴾ آسمان بروید همین خداست زمین بروید همین خداست چون آسمان و زمین مخلوق اوست ﴿رَبّی یَعْلَمُ الْقَوْلَ فِی السَّماءِ وَ اْلأَرْضِ وَ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ ٭ بَلْ قالُوا أَضْغاثُ أَحْلامٍ بَلِ افْتَراهُ بَلْ هُوَ شاعِرٌ﴾

جدال مشرکان درباره رسالت پیامبر اکرم(صل الله علیه و آله و سلم)
حالا گاهی جدال هم می‌کنند برخی از مشرکان حجاز اصلاً قبول نداشتند که بشر می‌تواند پیغمبر باشد ﴿هَلْ هذا إِلاّ بَشَرٌ مِثْلُکُمْ﴾ همین طور است بشر نمی‌تواند پیغمبر باشد اگر پیغمبری هست حتماً باید فرشته باشد مگر بشر توان آن را دارد که با ماورای عالم ارتباط برقرار کند بعد یا به عنوان جدال جدال یا به عنوان اینکه در بین اینها گروهی بودند که قبول داشتند که بشر فی الجمله می‌تواند به مقام نبوت برسد این یا به عنوان جدال است یا به عنوان اینکه این گروه معتقد بودند که بشر می‌تواند پیغمبر باشد گفتند تو اگر پیغمبری معجزه بیاور همان طوری که انبیای دیگر معجزه آوردند

تبیین اعجاز قرآن و عدم پذیرش آن توسط مشرکان
اینها
پرسش: ...
پاسخ: کلمات یعنی این الفاظ اعتباری است یعنی عربی وقتی ما رفتیم فارسی یا آذری می‌بینیم اصلاً محمل است
پرسش: ...
پاسخ: معناست نه خود کلمات ما که مثلاً وقتی رفتیم به زبان آذری یا زبانهای دیگر می‌بینیم این کلمه عین یا کلمه شجر محمل است آنکه راه هست آن مطلب است آن مطلب حق است دیگر
پرسش: ...
پاسخ: چرا اعجاز لفظی ندارد؟ این لفظ را در محیط ادبیات کسی نمی‌تواند بیاورد اگر کسی بخواهد عربی حرف بزند در محیط عربی مثل این نمی‌تواند بیاورد مثل یک سوره نه مثل یک آیه بنابراین آنکه نردبان است مطلب است آن حق است
پرسش: ...
پاسخ: کلمات که نردبان نیست ما چه فارسی بگوییم چه عربی بگوییم آن مطلب نردبان است وگرنه کلمات عبری که آوردند سریانی که آوردند وجود مبارک عیسای مسیح آن کلمات را آورد ﴿إِنّی عَبْدُ اللّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنی نَبِیّاً﴾ آن نردبان است الواح موسای کلیم نردبان است عبری و سریانی و عربی نردبان نیست آن مطلب نردبان است مطلب بله حق است دیگر
پرسش: ...
پاسخ: سرّی که در آن هست یعنی این ‌طور این ‌طور کسی نمی‌تواند حرف بزند می‌شود معجزه
پرسش: ...
پاسخ: خب بنابراین مطلب چه به صورت عبری و سریانی وجود مبارک موسی و عیسی باشد که فرمود: ﴿مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ﴾ یعنی آنچه را که وجود مبارک موسی آورد درست است آنچه را که وجود مبارک عیسی آورد درست است ما هم همان را تصدیق می‌کنیم این عربی است آن عبری است آن سریانی مطلب نردبان معارف دین است الفاظ در خصوص قرآن کریم در بخش سوره معجزه است کسی چه عرب چه غیر عرب بخواهد عربی حرف بزند به این وضع مقدورش نیست این ساختار معجزه است این هم درست است اما خود کلمه این لفظ چون قراردادی است وقتی شما رفتید در محیط عبری و سریانی می‌گویید می‌بینید اصلاً محمل است این شجر را می‌گویند محمل است معنا ندارد اصلاً خب بنابراین ذات اقدس الهی فرمود که آنکه سرّ آسمان و زمین است معلوم نزد خداست پشت درهای بسته هم هر کاری بکنید معلوم خداست ما اتمام حجت کردیم و آخرین پیام ما هم این است که اگر ایمان نیاوردید هلاکت که عذاب الهی است دامنگیر شما می‌شود.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 37:55

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن