- 13
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 28 تا 41 سوره مؤمنون
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 28 تا 41 سوره مؤمنون"
یکی از بهانههای ملأ و مُترفین همان فاصلهٴ طبقاتی بود که حاضر نبودند با طبقهٴ محروم و مستضعف یکجا بنشینند
خدا را کسی وصف نمیکند مگر خود خدا
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
فَإِذَا اسْتَوَیْتَ أَنتَ وَمَن مَّعَکَ عَلَی الْفُلْکِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی نَجَّانَا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ ﴿28﴾ وَقُل رَبِّ أَنزِلْنِی مُنزَلاً مُّبَارَکاً وَأَنتَ خَیْرُ الْمُنزِلِینَ ﴿29﴾ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ وَإِن کُنَّا لَمُبْتَلِینَ ﴿30﴾ ثُمَّ أَنشَأْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِینَ ﴿31﴾ فَأَرْسَلْنَا فِیهِمْ رَسُولاً مِّنْهُمْ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُم مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ أَفَلاَ تَتَّقُونَ ﴿32﴾ وَقَالَ الْمَلَأُ مِن قَوْمِهِ الَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِلِقَاءِ الْآخِرَةِ وَأَتْرَفْنَاهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا مَا هَذا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یَأْکُلُ مِمَّا تَأْکُلُونَ مِنْهُ وَیَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ ﴿33﴾ وَلَئِنْ أَطَعْتُم بَشَراً مِثْلَکُمْ إِنَّکُمْ إِذاً لَخَاسِرُونَ ﴿34﴾ أَیَعِدُکُمْ أَنَّکُمْ إِذَا مِتُّمْ وَکُنتُمْ تُرَاباً وَعِظَاماً أَنَّکُم مُخْرَجُونَ ﴿35﴾ هَیْهَاتَ هَیْهَاتَ لِمَا تُوعَدُونَ ﴿36﴾ إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ ﴿37﴾ إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ افْتَرَی عَلَی اللَّهِ کَذِباً وَمَا نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنِینَ ﴿38﴾ قَالَ رَبِّ انصُرْنِی بِمَا کَذَّبُونِ ﴿39﴾ قَالَ عَمَّا قَلِیلٍ لَّیُصْبِحُنَّ نَادِمِینَ ﴿40﴾ فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ بِالْحَقِّ فَجَعَلْنَاهُمْ غُثَاءً فَبُعْداً لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ ﴿41﴾
مضمون این بخش از آیات در سوَر قبلی گذشت مخصوصاً در سورهٴ مبارکهٴ «هود» بسیاری از این صحنهها گذشت قرآن کریم گاهی به طور اجمال داستانی را ذکر میکند گاهی به طور تفصیل. آنچه در این قسمت از سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» راجع به جریان نوح(سلام الله علیه) ذکر فرمود همان چند برهانی بود که اشاره شد. یکی از بهانههای ملأ و مُترفین همان فاصلهٴ طبقاتی بود که حاضر نبودند با طبقهٴ محروم و مستضعف یکجا بنشینند در سورهٴ مبارکهٴ «هود» آیهٴ 27 به این صورت ذکر شده است که ﴿وَمَا نَرَاکَ اتَّبَعَکَ إِلَّا الَّذِینَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِیَ الرَّأْیِ﴾ یک گروه پابرهنهای به تو ایمان آوردند برای ما نیست که با آنجا یکجا بنشینیم این یکی از بهانههای ایمان نیاوردن آنها بود. پس اینها یک سلسله بهانهٴ کلامی داشتند یک سلسله بهانهٴ سیاسی داشتند یک سلسلهٴ بهانهٴ اخلاقی داشتند و یک سلسله بهانهٴ طبقاتی هم داشتند و آنجا ذکر شده است. بعد از اینکه اینها به سرنوشت طوفان مبتلا شدند ذات اقدس الهی فرمود اصلاً دربارهٴ اینها با من سخن نگویید چه رسد به اینکه شفاعت کنید که آیه 27 سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» این بود که ﴿وَلاَ تُخَاطِبْنِی فِی الَّذینَ ظَلَمُوا﴾ اصلاً دربارهٴ ظالمین با من سخن نگویید و من به شما یاد میدهم شما که رهبر این امّتید هم شما بگویید و هم این امّت بگویید خدا را شکر که ما را از قوم ظالم نجات داد ﴿فَإِذَا اسْتَوَیْتَ أَنتَ وَمَن مَّعَکَ عَلَی الْفُلْکِ﴾ تو بگو چون تو امامِ اینهایی وقتی تو گفتی اینها هم میگویند وگرنه منظور این نیست که تو شخصاً بگو آنها مکلّف نیستند یا آنها مأمور به این امر مستحب نیستند تو بگو یعنی تو به عنوان امامِ این جمعیت بگو تا آنها هم به همراهی تو خدا را شکر کنند ﴿فَقُلِ﴾ چه بگو؟ بگو ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی نَجَّانَا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ﴾ خدا را سپاس که ما را از قوم ظالم و کافر نجات داد و این دو نجات را به همراه دارد یکی نجات از روش و مَنش کافرانه و منافقانهٴ آنها یکی نجات از سرنوشت مَحتوم و مَقهور آنها که غرق بود که ﴿نَجَّانَا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ﴾ هم از روش آنها ما را نجات داد هم اینکه از سرنوشت آنها ما نجات پیدا کردیم نه به کفر مبتلا شدیم نه به طوفان و غرق. بیانی را سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) اینجا دارند که میفرمایند این تعبیر که خدای سبحان به وجود مبارک نوح آموخت که خدا را حمد کند و به وصفِ جمیل بستاید نشانهٴ آن است که نوح جزء مخلَصین است، چرا؟ برای اینکه خدای سبحان حقّ وصفِ خود را از همه گرفت فرمود کسی حقّ وصفِ من ندارد مگر بندگان مخلَص ﴿سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ ٭ إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ﴾ خدا را هیچ کس حقّ وصف ندارد مگر بندگان مخلَص خب اگر بندگان مخلَص حقّ وصف دارند و خود خدای سبحان به نوح(سلام الله علیه) این حق را داد که او را وصف کند معلوم میشود نوح جزء مخلَصین است. این در صورتی است که آن صفات خاصّهای که وصف عمومی را به همراه ندارد باشد وگرنه همگان مأمورند که خدا را حمد کنند همگان مأمورند که در برابر نعمتهای خدا شاکر باشند اگر کسی گفت ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ﴾، اگر کسی گفت ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی نَجَّانَا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ﴾ این جزء آن وصفِ مختص نیست که نشانهٴ مخلَص بودن واصف باشد و چون در اینجا امر به حسب ظاهر متوجّه نوح شد ولی همهٴ آنها مأمور به این کار بودند که بگویند ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی نَجَّانَا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ﴾ اگر این مقدار دلیل بر مخلَص بودنِ واصف باشد باید همهٴ آنها واصفان متّصف به اخلاص یعنی مخلَص باشند این اثباتش آسان نیست البته آن اوصافی که مخلَصین دارند یا در صحنهٴ قیامت اینچنین است البته این سخن حق است چون ذات اقدس الهی موجودی است که هیچ کس او را نمیشناسد مگر اینکه فرستادههای او، او را وصف بکنند و وجود مبارک نوح جزء کسانی است که مجاز است خدای سبحان را وصف بکند و وصف هم کرده است نظیر انبیای دیگر. سرّش اینکه چطور خدای سبحان را هیچ کس نمیتواند وصف بکند مگر بندگان مخلَص چرا ﴿سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ ٭ إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ﴾ برای آن است که اگر کسی به مقام مخلَص رسید از برکت قُرب نوافل برخوردار است (یک) و چون از برکت قُرب نوافل برخوردار شد خدای سبحان در مقام سوم یعنی فصل سوم یعنی مقام وجه و فیض فرمود: «کنته لسانه الّذی یتکلّم به» (دو)، اگر ذات اقدس الهی بر اساس قُرب نوافل، لسانِ این واصف است پس واصف و موصوف یکی است خدا دارد خودش را وصف میکند منتها در مرتبهٴ وجودی فلان پیغمبر. خدا را هیچ کس وصف نمیکند مگر بندگان مخلَص. بازگشت این استثنا به استثنای منقطع است یعنی خدا را کسی وصف نمیکند مگر خود خدا زیرا بندگان مخلَص از قُرب نوافل برخوردارند و ذات اقدس الهی در مقام قرب نوافل زبانِ گوینده است پس این گوینده یعنی حضرت نوح(سلام الله علیه) مثلاً به زبان الهی دارد خدا را وصف میکند «فهو الواصف و هو الموصوف» خب، ﴿فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی نَجَّانَا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ﴾ ذات اقدس الهی یک دستور عمومی و مطلق میدهد که ﴿مَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾ چه نعمتِ علمی چه نعمتِ عملی هر توفیقی دارید از ناحیهٴ خداست خب در برابر هر نعمتی هم باید شاکر بود این یک اصل کلی. گاهی این اصل کلّی را تقطیع میکند تفصیل میدهد شعبه شعبه ذکر میکند میگوید اگر سوار اسب شدید بگو ﴿سُبْحَانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنَا هَذا وَمَا کُنَّا لَهُ مُقْرِنِینَ﴾ اینکه فرمود انعام را برای شما خلق کرده ﴿لِتَسْتَوُوا عَلَی ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذْکُرُوا نِعْمَةَ رَبِّکُمْ﴾ این اختصاصی به انعام ندارد یعنی اسب و اَستر ندارد حالا سیّاره و طیّاره و سفینه را هم در برمیگیرد این برای این. در جریان کشتی هم در خصوص این صحنه فرمود: ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی نَجَّانَا﴾ وقتی سوار کشتی شدید بگویید ﴿بِسْمِ اللَّهِ مَجْریها وَمُرْسَاهَا﴾ جریانِ او، سکونِ او، حرکتِ او به نام خداست اگر با باد حرکت میکند باد را خدا میفرستد و اگر با موتور و برق و امثال ذلک حرکت میکند آنها نعمتهای الهی است پس ﴿بِسْمِ اللَّهِ مَجْریها وَمُرْسَاهَا﴾. وقتی میخواهید از کشتی پیاده بشوید بگویید ﴿رَبِّ أَنزِلْنِی مُنزَلاً مُّبَارَکاً وَأَنتَ خَیْرُ الْمُنزِلِینَ﴾ به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود بگو ﴿رَّبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» و اینها گذشت که هر کاری که من وارد میشوم به نام تو و هر کاری که خارج میشوم به نام تو، ورودی و خروجی به نام تو باشد، اگر کسی با اهداف مشئوم وارد یک حوزه یا دانشگاه یا کاری شد این ﴿مُدْخَلَ صِدْقٍ﴾ ندارد یا اگر ﴿مُدْخَلَ صِدْقٍ﴾ داشت با اهداف مشئوم خارج شده است خروجی او لغیر الله بود این ﴿وَأَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ﴾ ندارد اگر کسی بدأ و حشرش آغاز و انجامش الهی بود این مشمول کسی است که میگوید: ﴿رَّبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ﴾ فرمود وقتی میخواهی قرآن بخوانی ﴿إِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ﴾ یعنی «إذا أردت أن تقرأ القرآن فأستعذ بالله» بگو «أعوذ بالله من الشیطان الرجیم» پس برای همهٴ امور دستور هست هم به صورت جامع که ﴿مَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾ هم به صورت جمیع مثل این موارد یاد شده که بسیاری از موارد را قرآن کریم بازگو کرد. در جریان حضرت نوح فرمود وقتی میخواهی پیاده بشوی این را بخوان. در جریان «مُنزَل» که اسم مکان باب اِنزال است چه وجه است در اینکه خروج از سفینه به طرف زمین را شامل میشود حرفی نیست اما آیا خود سفینه هم منزَل یعنی مکانِ مناسب است یا نه؟ آن را هم برخی احتمال دادند و بعید نیست یعنی وقتی انسان سوار کشتی شد در منزلِ خوب و ملایمی جا کرده است و خدای سبحان او را در مُنزَلِ مناسبی انزال کرده است فرمود: ﴿فَإِذَا اسْتَوَیْتَ أَنتَ وَمَن مَّعَکَ عَلَی الْفُلْکِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی نَجَّانَا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ ٭ وَقُل رَبِّ أَنزِلْنِی مُنزَلاً مُّبَارَکاً﴾ این ظهورش نسبت به خروج از سفینه است ولی ورود سفینه و استقرار در سفینه را هم بعید نیست شامل بشود و هر دو هم این را میگویند. خب پس این نعمتها را ذات اقدس الهی.
پرسش:... پاسخ: بر اساس ﴿مَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾.
پرسش:... پاسخ: هر جا که نعمتِ خداست یک وقت است که شیطنت است آن هواپیمای شکاری بمبافکنی که میریزد روی لیبی و امثال لیبی نظیر ژاپن و امثال ذلک این همان وسیلهٴ شیطان است چیز دیگر نیست این نعمتِ خدا را کفران ورزیدن و در راه باطل صرف کردن است اما هر جا نعمتِ صحیح باشد بر اساس ﴿مَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾ میشود چون در همان جریان سورهٴ مبارکهٴ «نحل» فرمود حالا این انعام و اینها را که میبینید ﴿وَیَخْلُقُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾ چیزهایی را بعد خدا به بازار عرضه میکند که فعلاً نمیدانیم مثل جریان ستارهشناسی و نظام کیهانی فرمود این سماوات هست، سماوات سبع هست، بعضیها قابل دیدن هست بعضیها قابل دیدن نیست ﴿وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ﴾ ما روزانه در نظام سپهری تولید و توالد داریم ستارهای از ستارهای، کهکشانی از کهکشانی، سیاهچالی از سیاهچالی مرتب تولید میشود اینها اینچنین نیست که حالا اگر بشر هم آن مقداری که هست به او دسترسی پیدا کرده این بتواند فضاشناسِ کامل باشد فرمود ما روزانه فضای تازهای و نیروی تازهای را خلق میکنیم ﴿وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ﴾ خب.
پرسش:... پاسخ: اگر نعمت باشد در مسئلهٴ تیراندازی در مسئلهٴ سبق و رِمایه اینها که جزء مستحبّات شرعی است جزء مسابقات و جعاله و امثال ذلک در آن هست اینها که نعمتِ الهی است خب، اگر لهو و لعب نیست بله و اما اگر جزء مسابقات و جزء مسائل پیشرفت یک جمعیّت است خب نعمت الهی است دیگر. فرمود همهٴ اینها را ذات اقدس الهی به شما داد.
مطلب دیگر این است که ﴿وَأَنتَ خَیْرُ الْمُنزِلِینَ﴾ نشان آن است که منزلین فراوانی ما داریم و خدا بهترین مُنزِل است. در بحثهای سابق در ﴿تَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾ آنجا این مسئله مطرح شد که ذات اقدس الهی بسیاری از افعال را به غیر خود نسبت میدهد و بسیاری از اوصافِ فعلی را به غیر خود نسبت میدهد در جریان عزّت فرمود: ﴿وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ﴾ در جریان قوّت به حضرت یحیی فرمود به دیگران فرمود: ﴿وَأَعِدُّوا لَهُم مَا استَطَعْتُم مِن قُوَّةٍ﴾ یا دربارهٴ یحیی(سلام الله علیه) فرمود: ﴿یَا یَحْیَی خُذِ الْکِتَابَ بِقُوَّةٍ﴾ یا به بنیاسرائیل فرمود: ﴿خُذُوا مَا آتَیْنَاکُمْ بِقُوَّةٍ﴾ اینها هست. دربارهٴ رزق فرمود خدا خیرالرازقین است دربارهٴ فصل فرمود خیرالفاصلین است دربارهٴ حکم فرمود خدایر خیرالحاکمین است. در خیلی از موارد خدا به عنوان بهترین مطرح شده است بعد در آیات دیگر همهٴ اینها جمعبندی شده یکجا به نحو توحید گفته میشود ﴿إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلّهِ﴾، ﴿الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعاً﴾، ﴿أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِیعاً﴾ آن وقت چیزی برای دیگری نمیماند که همه یعنی همهٴ این اوصافی که به غیر خدا در آیات دیگر اسناد داده شد در آیات دیگر همهٴ اینها منحصراً برای خدا شد پس معلوم میشود اگر مؤمن عزیز است عزّت الهی است که در اینجا ظهور کرده وگرنه ﴿وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ﴾ با ﴿الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمِیعاً﴾ جمع نمیشود، اگر فرمود خدا خیرالرازقین است در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «ذاریات» هم به صورت حصر فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ﴾ این «هو» که ضمیر فصل است با معرفه بودنِ خبر مفید حصر است ما غیر از خدا رازقی نداریم ﴿إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلّهِ﴾ اگر حصر نشانهٴ آن است که این کمالات برای ذات اقدس الهی است معلوم میشود اگر در غیر خدا پیدا شده است به برکت الهی است به آیات الهی است به اذن الهی است و مانند آن، اِنزال هم از همین قبیل است بعد میفرمود این جریان قصّهٴ حضرت نوح همان طوری که اوّلین داستان نبود آخرین داستان هم نیست صحنههای فراوانی برای ابتلا و آزمون ما هست که یکی پس از دیگری با شما درمیان خواهیم گذاشت ﴿إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ وَإِن کُنَّا﴾ اما ﴿لَمُبْتَلِینَ﴾ ما ابتلا داریم، آزمون داریم، بَلواهایی هم در پیش داریم. جریان نوح آن قدر خفیف و سبک بود یعنی جریان قوم نوح که بعد ذات اقدس الهی اصلاً نامی از آنها نبرد که ما اینها را چه کردیم. اقوام دیگر را قوم شعیب را قوم لوط را، امثال ذلک را فرمود: ﴿فَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِیثَ﴾ یا ﴿فَجَعَلْنَاهُمْ غُثَاءً﴾ این تعبیر هست اما بعد از جریان نوح اصلاً، اصلاً یعنی اصلاً نامی از اینها نیست که اینها را چه کرد، اما ﴿فَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِیثَ﴾ یعنی ما اینها را از بین بردیم فقط در زبالهدان تاریخ است میگویند روزی در این مملکت قَجر بود روزی در این مملکت پهلوی بود اینها حدیث شدند اثری از اینها نیست ﴿فَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِیثَ﴾ فقط در کتابهای تاریخ ماندند در جامعه خبری از اینها نیست این معنای ﴿فَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِیثَ﴾ است که در داستان بعد میآید یا ﴿فَجَعَلْنَاهُمْ غُثَاءً﴾ هم از همین قبیل است اما در جریان نوح اصلاً نام نمیبرد که با اینها چه کرد این لاشهها چه شدند خب کسی که تقریباً نُه قرن و نیم در برابر وحی ایستاد خب چنین ملّتی همین طورند دیگر و اینکه وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «ما اُذوی نَبیٌّ مِثل ما اوذیت» درست است که وجود مبارک نوح(سلام الله علیه) نُه قرن و نیم مصیبت دید اما مسئلهٴ تشکیل حکومت و تشکیل جنگ و تحمیل هشتاد جنگ اعم از غزّه و سَریه و اینها نبود تحمیل هجرت نبود، اسیرگیری نبود، کشتار بیرحمانه نبود، زن و مرد را در حجاز آن طور کُشتن نبود، عمّار یاسر و سمیّه را آن طور شهید کردن نبود لذا حضرت فرمود: «ما اُذوی نَبیٌّ مِثل ما اوذیت» خود وجود مبارک حضرت هم از مکه وقتی که تشریف بردند طائف برای هدایت، تمام این پای حضرت از بس سنگ خورد مجروح شد این طور رنجها دربارهٴ انبیای دیگر نبود. خب به هر تقدیر فرمود ما جریان نوح را برای شما بازگو کردیم ولی سلسلهٴ بشر تا هست وحی و نبوّت هم هست این ﴿لَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ﴾ نشان آن است که کتابهای آسمانی در کنار هماند ﴿ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا﴾ یعنی «وَتْرا» تک تک اینها وَتْر وَتْر کنار هم و متواتر میشوند همیشه هستند هرگز جهان از وحی و نبوّت خالی نیست.
پرسش:...
پاسخ: یک لحظه بود دیگر یک روز بود شهادت یک لحظه بود بالأخره بعدش هم روح و ریحان ﴿وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا﴾ یک لحظه بود خدا غریق رحمت کند سیدناالاستاد میفرمود اینها که در میدان جبهه تیر خوردند دست و پا میزنند اگر کسی از حال اینها باخبر نباشد خیال میکنند اینها در حال جان کَندناند و فشار روح دارند ولی از خود اینها اگر سؤال بکنی در چه حالتاند میگویند مثل یک انسانی که در هوای گرم رسیده به استخر زلال دارد شنا میکند حال آنها این است همان که از وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه) رسیده است که شهدای کربلا چه وضعی داشتند، حضرت فرمود مثل اینکه شما با دوتا انگشتتان گوشت یکی از انگشتها را کمی فشار بدهی در برابر این همه تیر و شمشیر و دشنه، شهدای کربلا بیش از این احساس نداشتند این برای این، این لحظه است. اما کسی پشت سر هم اهانت بشود این چون برای قبل از شهادت است برای این نشئه است خب اذیّت فراوانی دارد دیگر و اینها هم عالماً عامداً اذیّت میکردند. برخیها علم داشتند ولی خب سعی میکردند که کوتاه بیایند ولی بعضیها عالماً عامداً معصیت میکردند در سورهٴ مبارکهٴ «صف» هست که وجود مبارک موسای کلیم هم با چنین گروهی روبهرو بود آیهٴ پنج سورهٴ مبارکهٴ «صف» این است که ﴿وَإِذْ قَالَ مُوسَی لِقَوْمِهِ یَاقَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنِی وَقَد تَعْلَمُونَ أَنِّی رَسُولُ اللَّهِ﴾ شما به صورت یقین با جملهٴ اسمیه یقین دارید من پیغمبرم خب مرا آزار میکنید. نباید گفت چگونه میشود انسان عالِم باشد و معصیت بکند ما باید از این دوتا قضیه جدّاً بپرهیزیم تا به جایی برسیم. ضرورت به شرط المحمول علمی نیست اگر این طور میشد اگر آن طور میشد اینکه ضرورت به شرط المحمول است با نصیحت هم نمیشود مسئلهٴ علمی را حل کرد، اگر ما از اول جلوی قوای عملی را میگرفتیم اگر نصیحت میکردیم اگر عقل زبانش باز بود اگر این اگر، اگر به درد تحقیقات علمی نمیخورد کسی است معصیت کرده در جبههٴ جهاد اوسط یا اکبر این عقل را به بند کشیده تمام فرمانروایی برای شهوت است لذا با اینکه او صد درصد میداند این پیغمبر است او را به زیر تیغ میبرد با اینکه صد درصد میداند که حق با اوست او را به زیر تیغ میبرد مثل اینکه به انسان شما مکرّر نصیحت بکن آقا وقتی میخواهی بروی ورزش بکنی بازی بکنی مواظب باش پایت نشکند پایت را نبندی این گوش نداد، گوش نداد، گوش نداد تا پایش بسته شد حالا مار و عقرب را دارد میبیند شما نمیتوانید بگویید مگر مار و عقرب را ندیدی او یقین دارد مار است، یقین دارد عقرب است، یقین دارد مار سمّی است، یقین دارد سمّ او را میکُشد اما نمیتواند فرار بکند آنکه فرار میکند پاست و پا بسته شد ما در صحنهٴ نفس دو دستگاه ترجیح داریم ترجیحِ بود و نبود داریم و حتی ترجیحِ باید و نباید داریم که اینها کارِ عقل نظری است عقلِ نظری هم متولّی حکمتِ نظری است هم متولّی حکمتِ عملی آنجا که جای فهم و استدلال است این یک مرز است، اما یک مرزی کاملاً یعنی کاملاً جدا این طرف است مرز اراده و اختیار اگر مرید و فعّال و مختار، شهوت بود این بیچاره را مثل یک مرجع معزول کنار میزنند میگوید حرفهایت برای خودت ﴿سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُن مِّنَ الْوَاعِظِینَ﴾ صریحاً به پیغمبر میگفتند چه بگویی چه نگویی برای ما فرق نمیکند این شهوت هم به آن عقلِ نظر که فتوا داد میگوید: «سواءٌ عَلَیت أفتَیْتَ أم لم تُفتیء لا تفاوت لی» من باید کار خودم را انجام بدهم این در جبههٴ جهاد اکبر یا اوسط الآن آنکه حرف اول را میزند امّارهٴ بالسّوء است این امّارهٴ بالسّوء در اثر مرض این حرف را میزند اول البته باید اصلاح کرد باید مواظب بود این مریض نشود اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» میفرماید زنها مواظب باشند برای اینکه اگر ﴿لاَ تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ﴾ برای اینکه اگر رقیقانه سخن گفتند ﴿فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ﴾ با اینکه در عصر پیغمبر بودند آیهٴ حجاب را میخواندند ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ﴾ را میخواندند میدانستند نگاه به نامحرم حرام است فرمود: ﴿فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ﴾ شما حالا مکرّر آیهٴ حجاب را بخوان آیهٴ جهنم را بخوان خب اینکه مشکل علمی ندارد که علم یقیناً علم دارد که خدا فرمود این کار حرام است اما آنکه باید تصمیم بگیرد قلبی است که مریض است فرمود: ﴿فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ﴾ خب یک قلبِ مریض که گوش نمیدهد به ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ﴾ که اینکه مشکل علمی ندارد که ممکن است در این زمینه رساله هم نوشته باشد اما آنکه فرمانروای کلّ قواست امروز شهوت است پس هیچ یعنی هیچ ارتباطی بین دستگاه علم و دستگاه عمل نیست این را باید معالجه کرد اگر ما اول راه صحیح برویم این دستگاهِ عمل مریض نشود آفت نبیند اُفت نکند زحمت نبیند بله این تابع است ببیند که مرجع فتوایش که عقلِ نظر است چه میگوید عقلِ نظر هم بود و نبود را خوب تشخیص میدهد هم باید و نباید را خوب تشیخص میدهد اما آنکه باید اجرا کند و قوّهٴ مجریه دستگاه درونی است ﴿فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ﴾ است.
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر، برای اینکه این هنوز در جبههٴ جهاد اکبر یا اوسط تسلیمِ محض نشد امّارهٴ بالسّوء پیدا نکرد هنوز در میدان جنگ است ما مادامی که نفس میکشیم در میدان جنگیم تا نفس میکشیم و همان طوری که در جبههٴ بیرون سه حالت هست در جبههٴ درون هم سه حالت است در جبههٴ بیرون یا این شخصِ رزمنده فاتح میشود یا شهید میشود یا اسیر، وقتی اسیر شد اسیر است دیگر. در جبههٴ درون هم بشرح ایضاً یا انسان فاتح میشود میگوید که شیطان را من مسلمان کردم یعنی مُنقاد کردم. گوشهای از این در آیهٴ ﴿إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُوا فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ﴾ اینها بصیرند، بینایند، بیدارند، کعبهٴ دلشان بسته است، کلید کعبه در دست خود آنهاست اگر این حرامی لباسِ احرام کرده و میخواهد طواف کند ببیند چه موقع درون کعبه باز میشود که وارد درون کعبه بشود ﴿إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ﴾ این طوافکنندهٴ حرام فوراً میفهمند این را طردش میکنند از مسجدالحرامِ دل ﴿تَذَکَّرُوا فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ﴾ خب اینها فاتحاند. عدّهای گاهی معصیت میکنند گاهی توبه میکنند، گاهی معصیت میکنند گاهی توبه میکنند در همین گیر و دار میمیرند این همان است که «مَن ماتَ علی حُبّ أهل بیت(علیهم السلام)» ولو در فِراشش «مات شهیداً» این در میدانِ جنگ با دشمن شهید شد تسلیم نشد فاتح هم نشد ولی بالأخره شهید شد گروه سوم هم کسانیاند که اسیرند خب حالا شما برای اسیر مکرّر منشور امام بخوان این الآن دست و پایش بسته است این عقل اسیر شد این بیچاره مشکلِ علمی ندارد که این صد درصد میداند قرآن حق است اما آنکه باید باور کند او چیز دیگر است که مریض است بین نفس و بین علم، اراده فاصله نیست یعنی کسی نمیتواند بگوید من نمیخواهم بفهمم همین که مقدّمات حاصل شد شخص فهمید، اما بین نفس و ایمان که فعلِ نفس است و از سنخ فعل است نه از سنخ علم، اراده فاصله است انسان میتواند بگوید من قبول دارم یا قبول ندارم. چرا وقتی یک جایی آتشسوزی شده آن کسی که مأمور آتشنشانی است شعله را کاملاً میبیند و قاه قاه میخندد در حال اِطفاء وظیفهاش را انجام میدهد ولی طنز هم میگوید و میخندد اما صاحب مغازه یا خانه همین که شنید سکته میکند چه چیزی اثر دارد؟ صِرف علمِ به احتراق یا آن تعلّق به مُحترَق آن تعلّق کارساز است نه علم، علم چه اثر دارد بین نفس و بین ایمان، اراده فاصله است انسان میتواند با اینکه صد درصد به مطلبی یقین دارد او را قبول نکند پَس بزند زیرا دو دستگاه است وقتی غالباً البته اینها هماهنگاند برای اینکه ما آن طور نداریم که صریحاً به پیغمبرانشان بگویند ﴿سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُن مِّنَ الْوَاعِظِینَ﴾ و اگر خواستیم از باب تشبیه معقول به محسوس حساب روشن بشود مثل دستگاه چشم است که کاملاً میبیند ولی دَوندگی به عهدهٴ او نیست و دستگاه پاست که دَوندگی به عهدهٴ اوست اینها کاملاً یعنی کاملاً از هم جدایند ولی ما معمولاً وقتی که چیزی را دیدیم فرار میکنیم اتومبیل را دیدیم خودمان را کنار میکشیم برای اینکه هم چشمِ ما سالم است هم پای ما، ولی اگر کسی بیاحتیاطی کرد پایش بسته شد گرفتار شد زنجیری شد او حالا مار و عقرب را دید بعد نمیشود به او اعتراض کرد تو که مار را دیدی چرا فرار نکردی این چه اعتراضی است مگر چشم فرار میکند آنکه باید فرار بکند پاست که بسته است. اگر شهوت حاکم شد دستِ عقل عمل را که «عُبد به الرّحمن واکتسب به الجِنان» میبندد آن عقلِ نظر فتوا میدهد که فلان شیء واجب است این میگوید به دردِ خودت میخورد من الآن باید این را نگاه بکنم چرا؟ چون ﴿فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ﴾ اینکه مریض است نامحرم میخواهد ولو همسر پیغمبر باشد ولو همین شخص مأموم پیغمبر باشد این آیهٴ سورهٴ «احزاب» برای همینهاست دیگر اینها کسانی بودند که نماز پنج وقت را پشت سر پیغمبر میخواندند آیات را از پیغمبر میشنیدند بعد از مسجدالحرام مسجدی روی کُرهٴ زمین مسجدالنبی نیست نماز پنج وقت هم آنجا میخواندند ولو همسر پیغمبر هم باشد این وقتی که قلبش مریض باشد طمع میکند ﴿فَلاَ تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلاَ مَعْرُوفاً﴾ بنابراین نصیحت کردنها، موعظه کردنها که اگر ما حرفِ عقل را گوش بدهیم این برای اوایل امر است در طلیعهٴ جهاد که ما شکست نخوریم ولی اگر اسیر شدیم کار تمام است. به هر تقدیر فرمود: ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِینَ ٭ فَأَرْسَلْنَا فِیهِمْ﴾ داستان بعد از حضرت نوح(سلام الله علیه) انبیایی بودند، بودند، بودند تا جریان حضرت موسی اینها را به طور اجمال ذکر میکند بعد جریان حضرت موسی را صریحاً ذکر میکند فرمود: ﴿فَأَرْسَلْنَا فِیهِمْ رَسُولاً مِّنْهُمْ﴾ به آنها چه گفتیم؟ ﴿أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُم مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ﴾ این کلمهٴ «لا إله إلاّ الله» را به همهٴ انبیا دستور دادند که به امّتهایشان بگویند. در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» آیهٴ 36 به این صورت گذشت ﴿وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ﴾ این ﴿أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ﴾ همان «لا إله الاّ الله» است منتها این «لا إله الاّ الله» گاهی به صورت نَعتِ موصول است میگویند «لا إله غیر الله»، «لا إله الاّ الله» گاهی به صورت نعتِ مقطوع است مثل ﴿مَا لَکُم مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ﴾ که مرفوع است این ﴿غَیْرُهُ﴾ نَعتِ مقطوع است یعنی «هو غیره» بازگشتش به این است «ما مِن إلهٍ غیره» که اگر به جرّ خواندیم «ما مِن إله غیرهِ» این نَعتِ مشهود است و اگر به رفع خواندیم این نعتِ مقطوع است که «هو» مقدّر است خب ﴿مَا لَکُم مِنْ إِلهٍ﴾ که «هو» ﴿غَیْرُهُ﴾، ﴿أَفَلاَ تَتَّقُونَ﴾ آن وقت ﴿وَقَالَ الْمَلَأُ مِن قَوْمِهِ﴾ حالا این رسول را چون عدّهٴ زیادی از مرسلین بعد از حضرت نوح آمدند به عنوان جنس ذکر فرمود، ﴿وَقَالَ الْمَلَأُ مِن قَوْمِهِ الَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِلِقَاءِ الْآخِرَةِ﴾ اینها منکر توحید بودند از لحاظ مبدأ و منکر معاد بودند از لحاظ منتها و مُترفین هم بودند ﴿وَأَتْرَفْنَاهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾ مُترَف بودند، مُسرِف بودند، مرفّه بودند، طبقهٴ بیدرد بودند به تعبیر امام. اینها میگفتند: ﴿مَا هَذا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ﴾ چون آنها دیگر غیر از جنبهٴ جسمیّت که چیزی نمیدیدند میگفتند بشری است مثل شما ﴿یَأْکُلُ مِمَّا تَأْکُلُونَ مِنْهُ وَیَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ﴾ انبیا میگفتند بله، ما ﴿إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ﴾ اما إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحَی إِلَیَّ أَنَّمَا إِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ﴾ آن را دیگر اینها منکر بودند. همین مترفین میگفتند: ﴿وَلَئِنْ أَطَعْتُم بَشَراً مِثْلَکُمْ إِنَّکُمْ إِذاً لَخَاسِرُونَ﴾ که این دوتا حجّت از آن در میآمد قبلاً، اینکه بشر نمیتواند پیغمبر باشد برهان، اگر بشر پیغمبر میشد شما هم پیغمبر میشدید جَدل، دوتا برهان دوتا دلیل بود یکی به صورت برهان یکی به صورت جدل ذکر شده بود که «حُکم الأمثال فیما یجوز و فیما لا یجوز واحد» ﴿أَیَعِدُکُمْ أَنَّکُمْ إِذَا مِتُّمْ وَکُنتُمْ تُرَاباً وَعِظَاماً أَنَّکُم مُخْرَجُونَ﴾ این شما را تهدید میکند که وقتی مُردید یک حیاتِ بعد است اینها جزء فسون و فسانه است انسان که مُرد، مرگ پوسیدن است آخر خط است بعد از مرگ خبری نیست این انبیا فرمودند مرگ از پوست به در آمدن است طلیعهٴ زندگی است هجرت است نه پوسیدن، این تفاوتِ اصلی حرفِ انبیا و مُترفین بود. فرمود: ﴿أَیَعِدُکُمْ أَنَّکُمْ إِذَا مِتُّمْ وَکُنتُمْ تُرَاباً وَعِظَاماً أَنَّکُم مُخْرَجُونَ﴾ یعنی از زمین خارج میشوید چون ﴿مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ وَفِیهَا نُعِیدُکُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُکُمْ تَارَةً أُخْرَی﴾ ﴿هَیْهَاتَ هَیْهَاتَ لِمَا تُوعَدُونَ﴾ میدانید «هیهات» برای استبعاد است قرآن کریم که حرفِ این گروه را نقل میکند فرمود: ﴿وَمَا نَحْنُ بِمُسْتَیْقِنِینَ﴾ اینها برهانی اقامه نکردند بر نفی معاد یقینی هم ندارند فقط استبعاد میکنند استبعاد چه کار به استحاله دارد ما برهان یقینی داریم که معاد حق است اینها استبعاد میکنند میگویند: ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ﴾ یک عدّه زنده میشوند یک عدّه میمیرند همین طور هست بَعثی نیست ـ معاذ الله ـ البته آنهایی که گفتند: ﴿وَمَا یُهْلِکُنَا الاَّ الدَّهْرُ﴾ جزء ملحدانی هم میتوانند باشند که گذشته از انکار معاد، انکار مبدأ را هم دارند اما غالب اینها مشرک بودند مبدأ را قبول داشتند و اینکه میگفتند ما مبعوث نیستیم ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا﴾ راجع به انکار معاد بود که غیر از دنیا خبری نیست و معادی نیست پس معادی نیست وحی و نبوّتی هم نیست و این مدّعی هم ﴿إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ افْتَرَی عَلَی اللَّهِ کَذِباً﴾ اینها الله را قبول داشتند معلوم میشود مشرک بودند ملحد نبودند و ما به این شخص ایمان نمیآوریم آن وقت آن پیامبر هر که بود عرض کرد ﴿رَبِّ انصُرْنِی بِمَا کَذَّبُونِ﴾ آنگاه خدای سبحان فرمود: ﴿عَمَّا قَلِیلٍ لَّیُصْبِحُنَّ نَادِمِینَ ٭ فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ بِالْحَقِّ فَجَعَلْنَاهُمْ غُثَاءً فَبُعْداً لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ﴾ که این قصّهاش و مشابهش در سورهٴ مبارکهٴ «هود» گذشت دیگر در این زمینه بحثی نخواهیم کرد. «و الحمد لله ربّ العالمین»
یکی از بهانههای ملأ و مُترفین همان فاصلهٴ طبقاتی بود که حاضر نبودند با طبقهٴ محروم و مستضعف یکجا بنشینند
خدا را کسی وصف نمیکند مگر خود خدا
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
فَإِذَا اسْتَوَیْتَ أَنتَ وَمَن مَّعَکَ عَلَی الْفُلْکِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی نَجَّانَا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ ﴿28﴾ وَقُل رَبِّ أَنزِلْنِی مُنزَلاً مُّبَارَکاً وَأَنتَ خَیْرُ الْمُنزِلِینَ ﴿29﴾ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ وَإِن کُنَّا لَمُبْتَلِینَ ﴿30﴾ ثُمَّ أَنشَأْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِینَ ﴿31﴾ فَأَرْسَلْنَا فِیهِمْ رَسُولاً مِّنْهُمْ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُم مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ أَفَلاَ تَتَّقُونَ ﴿32﴾ وَقَالَ الْمَلَأُ مِن قَوْمِهِ الَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِلِقَاءِ الْآخِرَةِ وَأَتْرَفْنَاهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا مَا هَذا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یَأْکُلُ مِمَّا تَأْکُلُونَ مِنْهُ وَیَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ ﴿33﴾ وَلَئِنْ أَطَعْتُم بَشَراً مِثْلَکُمْ إِنَّکُمْ إِذاً لَخَاسِرُونَ ﴿34﴾ أَیَعِدُکُمْ أَنَّکُمْ إِذَا مِتُّمْ وَکُنتُمْ تُرَاباً وَعِظَاماً أَنَّکُم مُخْرَجُونَ ﴿35﴾ هَیْهَاتَ هَیْهَاتَ لِمَا تُوعَدُونَ ﴿36﴾ إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ ﴿37﴾ إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ افْتَرَی عَلَی اللَّهِ کَذِباً وَمَا نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنِینَ ﴿38﴾ قَالَ رَبِّ انصُرْنِی بِمَا کَذَّبُونِ ﴿39﴾ قَالَ عَمَّا قَلِیلٍ لَّیُصْبِحُنَّ نَادِمِینَ ﴿40﴾ فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ بِالْحَقِّ فَجَعَلْنَاهُمْ غُثَاءً فَبُعْداً لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ ﴿41﴾
مضمون این بخش از آیات در سوَر قبلی گذشت مخصوصاً در سورهٴ مبارکهٴ «هود» بسیاری از این صحنهها گذشت قرآن کریم گاهی به طور اجمال داستانی را ذکر میکند گاهی به طور تفصیل. آنچه در این قسمت از سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» راجع به جریان نوح(سلام الله علیه) ذکر فرمود همان چند برهانی بود که اشاره شد. یکی از بهانههای ملأ و مُترفین همان فاصلهٴ طبقاتی بود که حاضر نبودند با طبقهٴ محروم و مستضعف یکجا بنشینند در سورهٴ مبارکهٴ «هود» آیهٴ 27 به این صورت ذکر شده است که ﴿وَمَا نَرَاکَ اتَّبَعَکَ إِلَّا الَّذِینَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِیَ الرَّأْیِ﴾ یک گروه پابرهنهای به تو ایمان آوردند برای ما نیست که با آنجا یکجا بنشینیم این یکی از بهانههای ایمان نیاوردن آنها بود. پس اینها یک سلسله بهانهٴ کلامی داشتند یک سلسله بهانهٴ سیاسی داشتند یک سلسلهٴ بهانهٴ اخلاقی داشتند و یک سلسله بهانهٴ طبقاتی هم داشتند و آنجا ذکر شده است. بعد از اینکه اینها به سرنوشت طوفان مبتلا شدند ذات اقدس الهی فرمود اصلاً دربارهٴ اینها با من سخن نگویید چه رسد به اینکه شفاعت کنید که آیه 27 سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» این بود که ﴿وَلاَ تُخَاطِبْنِی فِی الَّذینَ ظَلَمُوا﴾ اصلاً دربارهٴ ظالمین با من سخن نگویید و من به شما یاد میدهم شما که رهبر این امّتید هم شما بگویید و هم این امّت بگویید خدا را شکر که ما را از قوم ظالم نجات داد ﴿فَإِذَا اسْتَوَیْتَ أَنتَ وَمَن مَّعَکَ عَلَی الْفُلْکِ﴾ تو بگو چون تو امامِ اینهایی وقتی تو گفتی اینها هم میگویند وگرنه منظور این نیست که تو شخصاً بگو آنها مکلّف نیستند یا آنها مأمور به این امر مستحب نیستند تو بگو یعنی تو به عنوان امامِ این جمعیت بگو تا آنها هم به همراهی تو خدا را شکر کنند ﴿فَقُلِ﴾ چه بگو؟ بگو ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی نَجَّانَا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ﴾ خدا را سپاس که ما را از قوم ظالم و کافر نجات داد و این دو نجات را به همراه دارد یکی نجات از روش و مَنش کافرانه و منافقانهٴ آنها یکی نجات از سرنوشت مَحتوم و مَقهور آنها که غرق بود که ﴿نَجَّانَا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ﴾ هم از روش آنها ما را نجات داد هم اینکه از سرنوشت آنها ما نجات پیدا کردیم نه به کفر مبتلا شدیم نه به طوفان و غرق. بیانی را سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) اینجا دارند که میفرمایند این تعبیر که خدای سبحان به وجود مبارک نوح آموخت که خدا را حمد کند و به وصفِ جمیل بستاید نشانهٴ آن است که نوح جزء مخلَصین است، چرا؟ برای اینکه خدای سبحان حقّ وصفِ خود را از همه گرفت فرمود کسی حقّ وصفِ من ندارد مگر بندگان مخلَص ﴿سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ ٭ إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ﴾ خدا را هیچ کس حقّ وصف ندارد مگر بندگان مخلَص خب اگر بندگان مخلَص حقّ وصف دارند و خود خدای سبحان به نوح(سلام الله علیه) این حق را داد که او را وصف کند معلوم میشود نوح جزء مخلَصین است. این در صورتی است که آن صفات خاصّهای که وصف عمومی را به همراه ندارد باشد وگرنه همگان مأمورند که خدا را حمد کنند همگان مأمورند که در برابر نعمتهای خدا شاکر باشند اگر کسی گفت ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ﴾، اگر کسی گفت ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی نَجَّانَا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ﴾ این جزء آن وصفِ مختص نیست که نشانهٴ مخلَص بودن واصف باشد و چون در اینجا امر به حسب ظاهر متوجّه نوح شد ولی همهٴ آنها مأمور به این کار بودند که بگویند ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی نَجَّانَا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ﴾ اگر این مقدار دلیل بر مخلَص بودنِ واصف باشد باید همهٴ آنها واصفان متّصف به اخلاص یعنی مخلَص باشند این اثباتش آسان نیست البته آن اوصافی که مخلَصین دارند یا در صحنهٴ قیامت اینچنین است البته این سخن حق است چون ذات اقدس الهی موجودی است که هیچ کس او را نمیشناسد مگر اینکه فرستادههای او، او را وصف بکنند و وجود مبارک نوح جزء کسانی است که مجاز است خدای سبحان را وصف بکند و وصف هم کرده است نظیر انبیای دیگر. سرّش اینکه چطور خدای سبحان را هیچ کس نمیتواند وصف بکند مگر بندگان مخلَص چرا ﴿سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ ٭ إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ﴾ برای آن است که اگر کسی به مقام مخلَص رسید از برکت قُرب نوافل برخوردار است (یک) و چون از برکت قُرب نوافل برخوردار شد خدای سبحان در مقام سوم یعنی فصل سوم یعنی مقام وجه و فیض فرمود: «کنته لسانه الّذی یتکلّم به» (دو)، اگر ذات اقدس الهی بر اساس قُرب نوافل، لسانِ این واصف است پس واصف و موصوف یکی است خدا دارد خودش را وصف میکند منتها در مرتبهٴ وجودی فلان پیغمبر. خدا را هیچ کس وصف نمیکند مگر بندگان مخلَص. بازگشت این استثنا به استثنای منقطع است یعنی خدا را کسی وصف نمیکند مگر خود خدا زیرا بندگان مخلَص از قُرب نوافل برخوردارند و ذات اقدس الهی در مقام قرب نوافل زبانِ گوینده است پس این گوینده یعنی حضرت نوح(سلام الله علیه) مثلاً به زبان الهی دارد خدا را وصف میکند «فهو الواصف و هو الموصوف» خب، ﴿فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی نَجَّانَا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ﴾ ذات اقدس الهی یک دستور عمومی و مطلق میدهد که ﴿مَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾ چه نعمتِ علمی چه نعمتِ عملی هر توفیقی دارید از ناحیهٴ خداست خب در برابر هر نعمتی هم باید شاکر بود این یک اصل کلی. گاهی این اصل کلّی را تقطیع میکند تفصیل میدهد شعبه شعبه ذکر میکند میگوید اگر سوار اسب شدید بگو ﴿سُبْحَانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنَا هَذا وَمَا کُنَّا لَهُ مُقْرِنِینَ﴾ اینکه فرمود انعام را برای شما خلق کرده ﴿لِتَسْتَوُوا عَلَی ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذْکُرُوا نِعْمَةَ رَبِّکُمْ﴾ این اختصاصی به انعام ندارد یعنی اسب و اَستر ندارد حالا سیّاره و طیّاره و سفینه را هم در برمیگیرد این برای این. در جریان کشتی هم در خصوص این صحنه فرمود: ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی نَجَّانَا﴾ وقتی سوار کشتی شدید بگویید ﴿بِسْمِ اللَّهِ مَجْریها وَمُرْسَاهَا﴾ جریانِ او، سکونِ او، حرکتِ او به نام خداست اگر با باد حرکت میکند باد را خدا میفرستد و اگر با موتور و برق و امثال ذلک حرکت میکند آنها نعمتهای الهی است پس ﴿بِسْمِ اللَّهِ مَجْریها وَمُرْسَاهَا﴾. وقتی میخواهید از کشتی پیاده بشوید بگویید ﴿رَبِّ أَنزِلْنِی مُنزَلاً مُّبَارَکاً وَأَنتَ خَیْرُ الْمُنزِلِینَ﴾ به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود بگو ﴿رَّبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» و اینها گذشت که هر کاری که من وارد میشوم به نام تو و هر کاری که خارج میشوم به نام تو، ورودی و خروجی به نام تو باشد، اگر کسی با اهداف مشئوم وارد یک حوزه یا دانشگاه یا کاری شد این ﴿مُدْخَلَ صِدْقٍ﴾ ندارد یا اگر ﴿مُدْخَلَ صِدْقٍ﴾ داشت با اهداف مشئوم خارج شده است خروجی او لغیر الله بود این ﴿وَأَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ﴾ ندارد اگر کسی بدأ و حشرش آغاز و انجامش الهی بود این مشمول کسی است که میگوید: ﴿رَّبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ﴾ فرمود وقتی میخواهی قرآن بخوانی ﴿إِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ﴾ یعنی «إذا أردت أن تقرأ القرآن فأستعذ بالله» بگو «أعوذ بالله من الشیطان الرجیم» پس برای همهٴ امور دستور هست هم به صورت جامع که ﴿مَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾ هم به صورت جمیع مثل این موارد یاد شده که بسیاری از موارد را قرآن کریم بازگو کرد. در جریان حضرت نوح فرمود وقتی میخواهی پیاده بشوی این را بخوان. در جریان «مُنزَل» که اسم مکان باب اِنزال است چه وجه است در اینکه خروج از سفینه به طرف زمین را شامل میشود حرفی نیست اما آیا خود سفینه هم منزَل یعنی مکانِ مناسب است یا نه؟ آن را هم برخی احتمال دادند و بعید نیست یعنی وقتی انسان سوار کشتی شد در منزلِ خوب و ملایمی جا کرده است و خدای سبحان او را در مُنزَلِ مناسبی انزال کرده است فرمود: ﴿فَإِذَا اسْتَوَیْتَ أَنتَ وَمَن مَّعَکَ عَلَی الْفُلْکِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی نَجَّانَا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ ٭ وَقُل رَبِّ أَنزِلْنِی مُنزَلاً مُّبَارَکاً﴾ این ظهورش نسبت به خروج از سفینه است ولی ورود سفینه و استقرار در سفینه را هم بعید نیست شامل بشود و هر دو هم این را میگویند. خب پس این نعمتها را ذات اقدس الهی.
پرسش:... پاسخ: بر اساس ﴿مَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾.
پرسش:... پاسخ: هر جا که نعمتِ خداست یک وقت است که شیطنت است آن هواپیمای شکاری بمبافکنی که میریزد روی لیبی و امثال لیبی نظیر ژاپن و امثال ذلک این همان وسیلهٴ شیطان است چیز دیگر نیست این نعمتِ خدا را کفران ورزیدن و در راه باطل صرف کردن است اما هر جا نعمتِ صحیح باشد بر اساس ﴿مَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾ میشود چون در همان جریان سورهٴ مبارکهٴ «نحل» فرمود حالا این انعام و اینها را که میبینید ﴿وَیَخْلُقُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾ چیزهایی را بعد خدا به بازار عرضه میکند که فعلاً نمیدانیم مثل جریان ستارهشناسی و نظام کیهانی فرمود این سماوات هست، سماوات سبع هست، بعضیها قابل دیدن هست بعضیها قابل دیدن نیست ﴿وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ﴾ ما روزانه در نظام سپهری تولید و توالد داریم ستارهای از ستارهای، کهکشانی از کهکشانی، سیاهچالی از سیاهچالی مرتب تولید میشود اینها اینچنین نیست که حالا اگر بشر هم آن مقداری که هست به او دسترسی پیدا کرده این بتواند فضاشناسِ کامل باشد فرمود ما روزانه فضای تازهای و نیروی تازهای را خلق میکنیم ﴿وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ﴾ خب.
پرسش:... پاسخ: اگر نعمت باشد در مسئلهٴ تیراندازی در مسئلهٴ سبق و رِمایه اینها که جزء مستحبّات شرعی است جزء مسابقات و جعاله و امثال ذلک در آن هست اینها که نعمتِ الهی است خب، اگر لهو و لعب نیست بله و اما اگر جزء مسابقات و جزء مسائل پیشرفت یک جمعیّت است خب نعمت الهی است دیگر. فرمود همهٴ اینها را ذات اقدس الهی به شما داد.
مطلب دیگر این است که ﴿وَأَنتَ خَیْرُ الْمُنزِلِینَ﴾ نشان آن است که منزلین فراوانی ما داریم و خدا بهترین مُنزِل است. در بحثهای سابق در ﴿تَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾ آنجا این مسئله مطرح شد که ذات اقدس الهی بسیاری از افعال را به غیر خود نسبت میدهد و بسیاری از اوصافِ فعلی را به غیر خود نسبت میدهد در جریان عزّت فرمود: ﴿وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ﴾ در جریان قوّت به حضرت یحیی فرمود به دیگران فرمود: ﴿وَأَعِدُّوا لَهُم مَا استَطَعْتُم مِن قُوَّةٍ﴾ یا دربارهٴ یحیی(سلام الله علیه) فرمود: ﴿یَا یَحْیَی خُذِ الْکِتَابَ بِقُوَّةٍ﴾ یا به بنیاسرائیل فرمود: ﴿خُذُوا مَا آتَیْنَاکُمْ بِقُوَّةٍ﴾ اینها هست. دربارهٴ رزق فرمود خدا خیرالرازقین است دربارهٴ فصل فرمود خیرالفاصلین است دربارهٴ حکم فرمود خدایر خیرالحاکمین است. در خیلی از موارد خدا به عنوان بهترین مطرح شده است بعد در آیات دیگر همهٴ اینها جمعبندی شده یکجا به نحو توحید گفته میشود ﴿إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلّهِ﴾، ﴿الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعاً﴾، ﴿أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِیعاً﴾ آن وقت چیزی برای دیگری نمیماند که همه یعنی همهٴ این اوصافی که به غیر خدا در آیات دیگر اسناد داده شد در آیات دیگر همهٴ اینها منحصراً برای خدا شد پس معلوم میشود اگر مؤمن عزیز است عزّت الهی است که در اینجا ظهور کرده وگرنه ﴿وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ﴾ با ﴿الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمِیعاً﴾ جمع نمیشود، اگر فرمود خدا خیرالرازقین است در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «ذاریات» هم به صورت حصر فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ﴾ این «هو» که ضمیر فصل است با معرفه بودنِ خبر مفید حصر است ما غیر از خدا رازقی نداریم ﴿إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلّهِ﴾ اگر حصر نشانهٴ آن است که این کمالات برای ذات اقدس الهی است معلوم میشود اگر در غیر خدا پیدا شده است به برکت الهی است به آیات الهی است به اذن الهی است و مانند آن، اِنزال هم از همین قبیل است بعد میفرمود این جریان قصّهٴ حضرت نوح همان طوری که اوّلین داستان نبود آخرین داستان هم نیست صحنههای فراوانی برای ابتلا و آزمون ما هست که یکی پس از دیگری با شما درمیان خواهیم گذاشت ﴿إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ وَإِن کُنَّا﴾ اما ﴿لَمُبْتَلِینَ﴾ ما ابتلا داریم، آزمون داریم، بَلواهایی هم در پیش داریم. جریان نوح آن قدر خفیف و سبک بود یعنی جریان قوم نوح که بعد ذات اقدس الهی اصلاً نامی از آنها نبرد که ما اینها را چه کردیم. اقوام دیگر را قوم شعیب را قوم لوط را، امثال ذلک را فرمود: ﴿فَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِیثَ﴾ یا ﴿فَجَعَلْنَاهُمْ غُثَاءً﴾ این تعبیر هست اما بعد از جریان نوح اصلاً، اصلاً یعنی اصلاً نامی از اینها نیست که اینها را چه کرد، اما ﴿فَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِیثَ﴾ یعنی ما اینها را از بین بردیم فقط در زبالهدان تاریخ است میگویند روزی در این مملکت قَجر بود روزی در این مملکت پهلوی بود اینها حدیث شدند اثری از اینها نیست ﴿فَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِیثَ﴾ فقط در کتابهای تاریخ ماندند در جامعه خبری از اینها نیست این معنای ﴿فَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِیثَ﴾ است که در داستان بعد میآید یا ﴿فَجَعَلْنَاهُمْ غُثَاءً﴾ هم از همین قبیل است اما در جریان نوح اصلاً نام نمیبرد که با اینها چه کرد این لاشهها چه شدند خب کسی که تقریباً نُه قرن و نیم در برابر وحی ایستاد خب چنین ملّتی همین طورند دیگر و اینکه وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «ما اُذوی نَبیٌّ مِثل ما اوذیت» درست است که وجود مبارک نوح(سلام الله علیه) نُه قرن و نیم مصیبت دید اما مسئلهٴ تشکیل حکومت و تشکیل جنگ و تحمیل هشتاد جنگ اعم از غزّه و سَریه و اینها نبود تحمیل هجرت نبود، اسیرگیری نبود، کشتار بیرحمانه نبود، زن و مرد را در حجاز آن طور کُشتن نبود، عمّار یاسر و سمیّه را آن طور شهید کردن نبود لذا حضرت فرمود: «ما اُذوی نَبیٌّ مِثل ما اوذیت» خود وجود مبارک حضرت هم از مکه وقتی که تشریف بردند طائف برای هدایت، تمام این پای حضرت از بس سنگ خورد مجروح شد این طور رنجها دربارهٴ انبیای دیگر نبود. خب به هر تقدیر فرمود ما جریان نوح را برای شما بازگو کردیم ولی سلسلهٴ بشر تا هست وحی و نبوّت هم هست این ﴿لَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ﴾ نشان آن است که کتابهای آسمانی در کنار هماند ﴿ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا﴾ یعنی «وَتْرا» تک تک اینها وَتْر وَتْر کنار هم و متواتر میشوند همیشه هستند هرگز جهان از وحی و نبوّت خالی نیست.
پرسش:...
پاسخ: یک لحظه بود دیگر یک روز بود شهادت یک لحظه بود بالأخره بعدش هم روح و ریحان ﴿وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا﴾ یک لحظه بود خدا غریق رحمت کند سیدناالاستاد میفرمود اینها که در میدان جبهه تیر خوردند دست و پا میزنند اگر کسی از حال اینها باخبر نباشد خیال میکنند اینها در حال جان کَندناند و فشار روح دارند ولی از خود اینها اگر سؤال بکنی در چه حالتاند میگویند مثل یک انسانی که در هوای گرم رسیده به استخر زلال دارد شنا میکند حال آنها این است همان که از وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه) رسیده است که شهدای کربلا چه وضعی داشتند، حضرت فرمود مثل اینکه شما با دوتا انگشتتان گوشت یکی از انگشتها را کمی فشار بدهی در برابر این همه تیر و شمشیر و دشنه، شهدای کربلا بیش از این احساس نداشتند این برای این، این لحظه است. اما کسی پشت سر هم اهانت بشود این چون برای قبل از شهادت است برای این نشئه است خب اذیّت فراوانی دارد دیگر و اینها هم عالماً عامداً اذیّت میکردند. برخیها علم داشتند ولی خب سعی میکردند که کوتاه بیایند ولی بعضیها عالماً عامداً معصیت میکردند در سورهٴ مبارکهٴ «صف» هست که وجود مبارک موسای کلیم هم با چنین گروهی روبهرو بود آیهٴ پنج سورهٴ مبارکهٴ «صف» این است که ﴿وَإِذْ قَالَ مُوسَی لِقَوْمِهِ یَاقَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنِی وَقَد تَعْلَمُونَ أَنِّی رَسُولُ اللَّهِ﴾ شما به صورت یقین با جملهٴ اسمیه یقین دارید من پیغمبرم خب مرا آزار میکنید. نباید گفت چگونه میشود انسان عالِم باشد و معصیت بکند ما باید از این دوتا قضیه جدّاً بپرهیزیم تا به جایی برسیم. ضرورت به شرط المحمول علمی نیست اگر این طور میشد اگر آن طور میشد اینکه ضرورت به شرط المحمول است با نصیحت هم نمیشود مسئلهٴ علمی را حل کرد، اگر ما از اول جلوی قوای عملی را میگرفتیم اگر نصیحت میکردیم اگر عقل زبانش باز بود اگر این اگر، اگر به درد تحقیقات علمی نمیخورد کسی است معصیت کرده در جبههٴ جهاد اوسط یا اکبر این عقل را به بند کشیده تمام فرمانروایی برای شهوت است لذا با اینکه او صد درصد میداند این پیغمبر است او را به زیر تیغ میبرد با اینکه صد درصد میداند که حق با اوست او را به زیر تیغ میبرد مثل اینکه به انسان شما مکرّر نصیحت بکن آقا وقتی میخواهی بروی ورزش بکنی بازی بکنی مواظب باش پایت نشکند پایت را نبندی این گوش نداد، گوش نداد، گوش نداد تا پایش بسته شد حالا مار و عقرب را دارد میبیند شما نمیتوانید بگویید مگر مار و عقرب را ندیدی او یقین دارد مار است، یقین دارد عقرب است، یقین دارد مار سمّی است، یقین دارد سمّ او را میکُشد اما نمیتواند فرار بکند آنکه فرار میکند پاست و پا بسته شد ما در صحنهٴ نفس دو دستگاه ترجیح داریم ترجیحِ بود و نبود داریم و حتی ترجیحِ باید و نباید داریم که اینها کارِ عقل نظری است عقلِ نظری هم متولّی حکمتِ نظری است هم متولّی حکمتِ عملی آنجا که جای فهم و استدلال است این یک مرز است، اما یک مرزی کاملاً یعنی کاملاً جدا این طرف است مرز اراده و اختیار اگر مرید و فعّال و مختار، شهوت بود این بیچاره را مثل یک مرجع معزول کنار میزنند میگوید حرفهایت برای خودت ﴿سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُن مِّنَ الْوَاعِظِینَ﴾ صریحاً به پیغمبر میگفتند چه بگویی چه نگویی برای ما فرق نمیکند این شهوت هم به آن عقلِ نظر که فتوا داد میگوید: «سواءٌ عَلَیت أفتَیْتَ أم لم تُفتیء لا تفاوت لی» من باید کار خودم را انجام بدهم این در جبههٴ جهاد اکبر یا اوسط الآن آنکه حرف اول را میزند امّارهٴ بالسّوء است این امّارهٴ بالسّوء در اثر مرض این حرف را میزند اول البته باید اصلاح کرد باید مواظب بود این مریض نشود اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» میفرماید زنها مواظب باشند برای اینکه اگر ﴿لاَ تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ﴾ برای اینکه اگر رقیقانه سخن گفتند ﴿فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ﴾ با اینکه در عصر پیغمبر بودند آیهٴ حجاب را میخواندند ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ﴾ را میخواندند میدانستند نگاه به نامحرم حرام است فرمود: ﴿فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ﴾ شما حالا مکرّر آیهٴ حجاب را بخوان آیهٴ جهنم را بخوان خب اینکه مشکل علمی ندارد که علم یقیناً علم دارد که خدا فرمود این کار حرام است اما آنکه باید تصمیم بگیرد قلبی است که مریض است فرمود: ﴿فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ﴾ خب یک قلبِ مریض که گوش نمیدهد به ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ﴾ که اینکه مشکل علمی ندارد که ممکن است در این زمینه رساله هم نوشته باشد اما آنکه فرمانروای کلّ قواست امروز شهوت است پس هیچ یعنی هیچ ارتباطی بین دستگاه علم و دستگاه عمل نیست این را باید معالجه کرد اگر ما اول راه صحیح برویم این دستگاهِ عمل مریض نشود آفت نبیند اُفت نکند زحمت نبیند بله این تابع است ببیند که مرجع فتوایش که عقلِ نظر است چه میگوید عقلِ نظر هم بود و نبود را خوب تشخیص میدهد هم باید و نباید را خوب تشیخص میدهد اما آنکه باید اجرا کند و قوّهٴ مجریه دستگاه درونی است ﴿فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ﴾ است.
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر، برای اینکه این هنوز در جبههٴ جهاد اکبر یا اوسط تسلیمِ محض نشد امّارهٴ بالسّوء پیدا نکرد هنوز در میدان جنگ است ما مادامی که نفس میکشیم در میدان جنگیم تا نفس میکشیم و همان طوری که در جبههٴ بیرون سه حالت هست در جبههٴ درون هم سه حالت است در جبههٴ بیرون یا این شخصِ رزمنده فاتح میشود یا شهید میشود یا اسیر، وقتی اسیر شد اسیر است دیگر. در جبههٴ درون هم بشرح ایضاً یا انسان فاتح میشود میگوید که شیطان را من مسلمان کردم یعنی مُنقاد کردم. گوشهای از این در آیهٴ ﴿إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُوا فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ﴾ اینها بصیرند، بینایند، بیدارند، کعبهٴ دلشان بسته است، کلید کعبه در دست خود آنهاست اگر این حرامی لباسِ احرام کرده و میخواهد طواف کند ببیند چه موقع درون کعبه باز میشود که وارد درون کعبه بشود ﴿إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ﴾ این طوافکنندهٴ حرام فوراً میفهمند این را طردش میکنند از مسجدالحرامِ دل ﴿تَذَکَّرُوا فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ﴾ خب اینها فاتحاند. عدّهای گاهی معصیت میکنند گاهی توبه میکنند، گاهی معصیت میکنند گاهی توبه میکنند در همین گیر و دار میمیرند این همان است که «مَن ماتَ علی حُبّ أهل بیت(علیهم السلام)» ولو در فِراشش «مات شهیداً» این در میدانِ جنگ با دشمن شهید شد تسلیم نشد فاتح هم نشد ولی بالأخره شهید شد گروه سوم هم کسانیاند که اسیرند خب حالا شما برای اسیر مکرّر منشور امام بخوان این الآن دست و پایش بسته است این عقل اسیر شد این بیچاره مشکلِ علمی ندارد که این صد درصد میداند قرآن حق است اما آنکه باید باور کند او چیز دیگر است که مریض است بین نفس و بین علم، اراده فاصله نیست یعنی کسی نمیتواند بگوید من نمیخواهم بفهمم همین که مقدّمات حاصل شد شخص فهمید، اما بین نفس و ایمان که فعلِ نفس است و از سنخ فعل است نه از سنخ علم، اراده فاصله است انسان میتواند بگوید من قبول دارم یا قبول ندارم. چرا وقتی یک جایی آتشسوزی شده آن کسی که مأمور آتشنشانی است شعله را کاملاً میبیند و قاه قاه میخندد در حال اِطفاء وظیفهاش را انجام میدهد ولی طنز هم میگوید و میخندد اما صاحب مغازه یا خانه همین که شنید سکته میکند چه چیزی اثر دارد؟ صِرف علمِ به احتراق یا آن تعلّق به مُحترَق آن تعلّق کارساز است نه علم، علم چه اثر دارد بین نفس و بین ایمان، اراده فاصله است انسان میتواند با اینکه صد درصد به مطلبی یقین دارد او را قبول نکند پَس بزند زیرا دو دستگاه است وقتی غالباً البته اینها هماهنگاند برای اینکه ما آن طور نداریم که صریحاً به پیغمبرانشان بگویند ﴿سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُن مِّنَ الْوَاعِظِینَ﴾ و اگر خواستیم از باب تشبیه معقول به محسوس حساب روشن بشود مثل دستگاه چشم است که کاملاً میبیند ولی دَوندگی به عهدهٴ او نیست و دستگاه پاست که دَوندگی به عهدهٴ اوست اینها کاملاً یعنی کاملاً از هم جدایند ولی ما معمولاً وقتی که چیزی را دیدیم فرار میکنیم اتومبیل را دیدیم خودمان را کنار میکشیم برای اینکه هم چشمِ ما سالم است هم پای ما، ولی اگر کسی بیاحتیاطی کرد پایش بسته شد گرفتار شد زنجیری شد او حالا مار و عقرب را دید بعد نمیشود به او اعتراض کرد تو که مار را دیدی چرا فرار نکردی این چه اعتراضی است مگر چشم فرار میکند آنکه باید فرار بکند پاست که بسته است. اگر شهوت حاکم شد دستِ عقل عمل را که «عُبد به الرّحمن واکتسب به الجِنان» میبندد آن عقلِ نظر فتوا میدهد که فلان شیء واجب است این میگوید به دردِ خودت میخورد من الآن باید این را نگاه بکنم چرا؟ چون ﴿فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ﴾ اینکه مریض است نامحرم میخواهد ولو همسر پیغمبر باشد ولو همین شخص مأموم پیغمبر باشد این آیهٴ سورهٴ «احزاب» برای همینهاست دیگر اینها کسانی بودند که نماز پنج وقت را پشت سر پیغمبر میخواندند آیات را از پیغمبر میشنیدند بعد از مسجدالحرام مسجدی روی کُرهٴ زمین مسجدالنبی نیست نماز پنج وقت هم آنجا میخواندند ولو همسر پیغمبر هم باشد این وقتی که قلبش مریض باشد طمع میکند ﴿فَلاَ تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلاَ مَعْرُوفاً﴾ بنابراین نصیحت کردنها، موعظه کردنها که اگر ما حرفِ عقل را گوش بدهیم این برای اوایل امر است در طلیعهٴ جهاد که ما شکست نخوریم ولی اگر اسیر شدیم کار تمام است. به هر تقدیر فرمود: ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِینَ ٭ فَأَرْسَلْنَا فِیهِمْ﴾ داستان بعد از حضرت نوح(سلام الله علیه) انبیایی بودند، بودند، بودند تا جریان حضرت موسی اینها را به طور اجمال ذکر میکند بعد جریان حضرت موسی را صریحاً ذکر میکند فرمود: ﴿فَأَرْسَلْنَا فِیهِمْ رَسُولاً مِّنْهُمْ﴾ به آنها چه گفتیم؟ ﴿أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُم مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ﴾ این کلمهٴ «لا إله إلاّ الله» را به همهٴ انبیا دستور دادند که به امّتهایشان بگویند. در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» آیهٴ 36 به این صورت گذشت ﴿وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ﴾ این ﴿أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ﴾ همان «لا إله الاّ الله» است منتها این «لا إله الاّ الله» گاهی به صورت نَعتِ موصول است میگویند «لا إله غیر الله»، «لا إله الاّ الله» گاهی به صورت نعتِ مقطوع است مثل ﴿مَا لَکُم مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ﴾ که مرفوع است این ﴿غَیْرُهُ﴾ نَعتِ مقطوع است یعنی «هو غیره» بازگشتش به این است «ما مِن إلهٍ غیره» که اگر به جرّ خواندیم «ما مِن إله غیرهِ» این نَعتِ مشهود است و اگر به رفع خواندیم این نعتِ مقطوع است که «هو» مقدّر است خب ﴿مَا لَکُم مِنْ إِلهٍ﴾ که «هو» ﴿غَیْرُهُ﴾، ﴿أَفَلاَ تَتَّقُونَ﴾ آن وقت ﴿وَقَالَ الْمَلَأُ مِن قَوْمِهِ﴾ حالا این رسول را چون عدّهٴ زیادی از مرسلین بعد از حضرت نوح آمدند به عنوان جنس ذکر فرمود، ﴿وَقَالَ الْمَلَأُ مِن قَوْمِهِ الَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِلِقَاءِ الْآخِرَةِ﴾ اینها منکر توحید بودند از لحاظ مبدأ و منکر معاد بودند از لحاظ منتها و مُترفین هم بودند ﴿وَأَتْرَفْنَاهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾ مُترَف بودند، مُسرِف بودند، مرفّه بودند، طبقهٴ بیدرد بودند به تعبیر امام. اینها میگفتند: ﴿مَا هَذا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ﴾ چون آنها دیگر غیر از جنبهٴ جسمیّت که چیزی نمیدیدند میگفتند بشری است مثل شما ﴿یَأْکُلُ مِمَّا تَأْکُلُونَ مِنْهُ وَیَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ﴾ انبیا میگفتند بله، ما ﴿إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ﴾ اما إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحَی إِلَیَّ أَنَّمَا إِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ﴾ آن را دیگر اینها منکر بودند. همین مترفین میگفتند: ﴿وَلَئِنْ أَطَعْتُم بَشَراً مِثْلَکُمْ إِنَّکُمْ إِذاً لَخَاسِرُونَ﴾ که این دوتا حجّت از آن در میآمد قبلاً، اینکه بشر نمیتواند پیغمبر باشد برهان، اگر بشر پیغمبر میشد شما هم پیغمبر میشدید جَدل، دوتا برهان دوتا دلیل بود یکی به صورت برهان یکی به صورت جدل ذکر شده بود که «حُکم الأمثال فیما یجوز و فیما لا یجوز واحد» ﴿أَیَعِدُکُمْ أَنَّکُمْ إِذَا مِتُّمْ وَکُنتُمْ تُرَاباً وَعِظَاماً أَنَّکُم مُخْرَجُونَ﴾ این شما را تهدید میکند که وقتی مُردید یک حیاتِ بعد است اینها جزء فسون و فسانه است انسان که مُرد، مرگ پوسیدن است آخر خط است بعد از مرگ خبری نیست این انبیا فرمودند مرگ از پوست به در آمدن است طلیعهٴ زندگی است هجرت است نه پوسیدن، این تفاوتِ اصلی حرفِ انبیا و مُترفین بود. فرمود: ﴿أَیَعِدُکُمْ أَنَّکُمْ إِذَا مِتُّمْ وَکُنتُمْ تُرَاباً وَعِظَاماً أَنَّکُم مُخْرَجُونَ﴾ یعنی از زمین خارج میشوید چون ﴿مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ وَفِیهَا نُعِیدُکُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُکُمْ تَارَةً أُخْرَی﴾ ﴿هَیْهَاتَ هَیْهَاتَ لِمَا تُوعَدُونَ﴾ میدانید «هیهات» برای استبعاد است قرآن کریم که حرفِ این گروه را نقل میکند فرمود: ﴿وَمَا نَحْنُ بِمُسْتَیْقِنِینَ﴾ اینها برهانی اقامه نکردند بر نفی معاد یقینی هم ندارند فقط استبعاد میکنند استبعاد چه کار به استحاله دارد ما برهان یقینی داریم که معاد حق است اینها استبعاد میکنند میگویند: ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ﴾ یک عدّه زنده میشوند یک عدّه میمیرند همین طور هست بَعثی نیست ـ معاذ الله ـ البته آنهایی که گفتند: ﴿وَمَا یُهْلِکُنَا الاَّ الدَّهْرُ﴾ جزء ملحدانی هم میتوانند باشند که گذشته از انکار معاد، انکار مبدأ را هم دارند اما غالب اینها مشرک بودند مبدأ را قبول داشتند و اینکه میگفتند ما مبعوث نیستیم ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا﴾ راجع به انکار معاد بود که غیر از دنیا خبری نیست و معادی نیست پس معادی نیست وحی و نبوّتی هم نیست و این مدّعی هم ﴿إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ افْتَرَی عَلَی اللَّهِ کَذِباً﴾ اینها الله را قبول داشتند معلوم میشود مشرک بودند ملحد نبودند و ما به این شخص ایمان نمیآوریم آن وقت آن پیامبر هر که بود عرض کرد ﴿رَبِّ انصُرْنِی بِمَا کَذَّبُونِ﴾ آنگاه خدای سبحان فرمود: ﴿عَمَّا قَلِیلٍ لَّیُصْبِحُنَّ نَادِمِینَ ٭ فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ بِالْحَقِّ فَجَعَلْنَاهُمْ غُثَاءً فَبُعْداً لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ﴾ که این قصّهاش و مشابهش در سورهٴ مبارکهٴ «هود» گذشت دیگر در این زمینه بحثی نخواهیم کرد. «و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است