display result search
منو
تفسیر آیات 55 تا 62 سوره مؤمنون

تفسیر آیات 55 تا 62 سوره مؤمنون

  • 1 تعداد قطعات
  • 36 دقیقه مدت قطعه
  • 1 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 55 تا 62 سوره مؤمنون"

حکمتِ عملی تابع حکمت نظری است
آنها که موحّدانه جهان را می‌بینند برای انسان جاودانگی قائل‌اند روحِ مجرّد قائل‌اند

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
أَ یَحْسَبُونَ أَنَّ مَا نُمِدُّهُم بِهِ مِن مَّالٍ وَبَنِینَ ﴿55﴾ نُسَارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْرَاتِ بَل لاَّ یَشْعُرُونَ ﴿56﴾ إِنَّ الَّذِینَ هُم مِنْ خَشْیَةِ رَبِّهم مُشْفِقُونَ ﴿57﴾ وَالَّذِینَ هُم بِآیَاتِ رَبِّهِمْ یُؤْمِنُونَ ﴿58﴾ وَالَّذِینَ هُم بِرَبِّهِمْ لاَ یُشْرِکُونَ ﴿59﴾ وَالَّذِینَ یُؤْتُونَ مَا آتَوْا وَقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلَی رَبِّهِمْ رَاجِعُونَ ﴿60﴾ أُولئِکَ یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَهُمْ لَهَا سَابِقُونَ ﴿61﴾ وَلاَ نُکَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَهَا وَلَدَیْنَا کِتَابٌ یَنطِقُ بِالْحَقِّ وَهُمْ لاَ یُظْلَمُونَ ﴿62﴾

بعد از اینکه پیام مشترک انبیا(علیهم السلام) را بیان فرمود و همگان را به وحدت دینی دعوت کرده است فرمود یک عدّه از این فضیلت فاصله گرفتند و دعوای خاص داشتند آن‌گاه فرمود نگاهِ اینها دربارهٴ مسائل اخلاقی، حقوقی و مانند آن فرق می‌کند سرّش آن است که ارزشهای اخلاقی و حقوقی را آن دانشهای حکمتِ نظری تأمین می‌کند گرچه مسئلهٴ جهان‌بینی یعنی اینکه از بود و نبود عالَم بحث می‌کند با مسائل اخلاقی و حقوقی که از باید و نباید بحث می‌کند جداست لکن یکی فرع است و دیگری اصل.

حکمتِ عملی تابع حکمت نظری است اگر کسی نگاهش به جهان این بود که در جهان مبدأیی هست معادی هست انسان دارای روحِ مجرّد است و مرگ به معنای هجرتِ از یک عالَم به عالم دیگر است و انسان هرگز از بین نمی‌رود و همهٴ عقاید و اخلاق او زنده است بر اساس این جهان‌بینی یک سلسله مسائل ارزشیِ اخلاق و حقوق و مانند آن مطرح است و اگر جهان‌بینی کسی این بود که ـ معاذ الله ـ در جهان مبدأ و منتها، آغاز و انجامی نیست توحید و معادی نیست قهراً وحی و نبوّتی هم نخواهد بود و نشئه عالَم همین نشئه طبیعت است و انسان از گهواره است تا گور نه قبل از گهواره عالمی بود و نه از گور عالَم دیگر، اگر نگاهش به جهان و انسان به این صورت بود آن مسائل اخلاقی و حقوقی را به طرز دیگر می‌بیند.

مطلب دیگر آن است که مفاهیم کلّیِ عدل، حق، صِدق، خیر، حُسن و حَسَن و مانند آن اینها مورد قبول همهٴ جوامع بشری است حق، خیر است و عدل، خیر است صِدق، خیر است حَسَن، خیر است اینها، اما در تعریف اینها و تطبیق این مفاهیم بر مصادیق اختلاف فراوانی است در این بخش از قرآن دو جهان‌بینی را اول مطرح فرمود آن‌گاه دو حکمتِ عملی را دو سلسله اخلاق و حقوق را جداگانه طرح کرد. آنها که موحّدانه جهان را می‌بینند برای انسان جاودانگی قائل‌اند روحِ مجرّد قائل‌اند آنها خیر را در چیز دیگر می‌بینند سرعتِ در خیر را در چیز دیگر می‌بینند و سبقتِ به سوی خیر را هم در چیز دیگر می‌بینند آنها که جهان را در محدودهٴ طبیعت خلاصه می‌کنند و انسان را بین همین دو حدّ گهواره و گور می‌بینند و مراحل بعدی را انکار می‌کنند آنها خیر را، عدل را، صِدق را، حق را و مانند آن را طرز دیگر تفسیر می‌کنند.

اینکه فرمود: ﴿فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُم بَیْنَهُمْ زُبُراً کُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ﴾ آن‌گاه کسانی که موحّدند کسانی که از شرک منزّه‌اند نظر آنها را جداگانه بیان کرد معلوم می‌شود که ملحدان و مشرکان نظر دیگری دارند این‌چنین نیست که حکمتِ عملی یعنی اخلاق و حقوق و سیاست و مسائل اجتماعی جدای از جهان‌بینی باشد البته قبلاً هم چندین بار گذشت که حکمتِ نظری اگر قیاسی تشکیل بدهد که هر دو مقدمهٴ او از بود و نبود سخن می‌گوید هرگز نتیجهٴ باید نمی‌دهد چه اینکه اگر حکمتِ عملی قیاسی تشکیل بدهد که هر دو مقدمهٴ او از باید و نباید سخن می‌گوید هرگز نتیجهٴ بود و نبود نمی‌دهد ولی اگر قیاسی داشتیم که یک مقدمه‌اش بود و نبود بود مقدمهٴ دیگرش باید و نباید یقیناً نتیجهٴ باید می‌دهد و چنین قیاسی هم حتماً باید داشته و داریم. انسان موجودی است مجرّد این مربوط به بود و نبود برمی‌گردد و باید برای موجود مجرّد کمالِ جاودانه تهیّه کرد پس برای انسان باید کمالِ جاودانه تهیّه کرد. این باید را از این قیاسِ مؤلّف از بود و نبود و باید و نباید گرفته شده بعد گفته می‌شود دنیا نشئه فناست آنچه می‌ماند نشئه آخرت است باید رهتوشه آخرت را هم تهیه کرد و مانند آن. طبق رهنمود قرآن کریم هم ﴿مَا عِندَکُمْ یَنفَدُ وَمَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ﴾ بنابراین باید معارفِ اعتقادیِ صحیح، اخلاق صالح که انبیا آوردند احکامی که کتاب و سنّت مشخص کرده است حقوقی را که عقل و نقل تبیین کردند فراهم کرد. در این بخش هم جهان‌بینیِ هر دو گروه را ذکر فرمود که به حکمتِ نظری برمی‌گردد هم مسئلهٴ اخلاق و حقوقِ آنها را ذکر کرد که حکمتِ عملی برمی‌گردد آنها که ﴿أَیَحْسَبُونَ أَنَّ مَا نُمِدُّهُم بِهِ مِن مَّالٍ وَبَنِینَ﴾ کسانی‌اند که قبلاً جهان‌بینی آنها را در آیهٴ 37 همین سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» بیان کرد که گفتند: ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ﴾ اینها آغاز و انجام عالم را منکرند جهان را در محدودهٴ طبیعت خلاصه می‌دانند و انسان را همین می‌پندارند که در تالار تشریح ارباً اربا می‌شود و حیاتِ انسان را هم بین گهواره و گور می‌داند و دیگر هیچ آن‌گاه خیرِ چنین موجودی هم در مال و فرزند و جاه و ثروت است دیگر، این دیگر کوثر نمی‌شناسد این فقط تکاثر می‌داند..

اگر کسی جهان‌بینی او این بود ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ﴾ این حکمتِ نظری آن حکمت عملی را به دنبال دارد، اما اگر مردان الهی از رهنمود عقل و نقل کمک گرفتند و گفتند که انسان یک مسافر ابدی است و گهواره و گور یک منزل از منزلِ طولانی انسانی است که ﴿کَادِحٌ إِلَی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاَقِیهِ﴾ این برای هر نشئه یک برنامهٴ خاصّی خواهد داشت قهراً در قرآن کریم راهی که برای این گروه دوم مشخص فرمود با جهان‌بینی اینها هماهنگ است لذا فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِینَ هُم مِنْ خَشْیَةِ رَبِّهم مُشْفِقُونَ ٭ وَالَّذِینَ هُم بِآیَاتِ رَبِّهِمْ یُؤْمِنُونَ ٭ وَالَّذِینَ هُم بِرَبِّهِمْ لاَ یُشْرِکُونَ﴾ که به هیچ وجه شرک نمی‌ورزند نه شرکِ اعتقادی نه شرکِ عملی مثل ریا و سُمعه و امثال ذلک این گروه ﴿وَالَّذِینَ یُؤْتُونَ مَا آتَوْا وَقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلَی رَبِّهِمْ رَاجِعُونَ ٭ أُولئِکَ یُسَارِعُونَ﴾ اینها اهل خیرند.

خب، در بحث دیروز آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «تغابن» به این صورت اشاره شد که آیهٴ 14 سورهٴ مبارکهٴ «تغابن» این است ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنوا إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِکُمْ وَأَوْلاَدِکُمْ عَدُوّاً لَّکُمْ﴾ نه «أموالکم» سخن از ازواج و اولاد است ﴿إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِکُمْ وَأَوْلاَدِکُمْ عَدُوّاً لَّکُمْ﴾ این به نحو موجبهٴ جزئیه است آنکه به نحو موجبهٴ کلیه است آیهٴ 15 سورهٴ «تغابن» است که ﴿أَنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلاَدُکُمْ فِتْنَةٌ﴾ خب یک موجبهٴ کلیه است که آنچه شما دارید آزمون است نه نشانهٴ خیر، یک موجبه جزئیه این است که بعضی از همسرها و بعضی از اولاد دشمنِ پدرند دشمن همسرند و مانند آن، خب پس اینها یا آزمون‌اند یا دشمن هیچ کدام خیر نیستند خیر آن است که انسان با آنها با عدل و مِهر رفتار بکند، بنابراین آن که تکاثر را خیر می‌داند بر اساس آ‌ن حکمت نظری است که جهان را در محدودهٴ ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا﴾ خلاصه می‌کند آن که کوثر را خیر می‌داند بر اساس اینکه ﴿إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاَقِیهِ﴾ یک موجود ابدی یک کالای ابدی می‌خواهد او می‌گوید: ﴿مَا عِندَکُمْ یَنفَدُ وَمَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ﴾ من که یک موجود باقی و جاودانه هستم باید یک چیز جاودانه داشته باشم وگرنه بین راه خالی‌ام خب یک عدّه هستند که در قیامت عاری محشور می‌شوند گرسنه محشور می‌شوند در بحثهای قبل هم مکرّر این آیات گذشت که بشر در هر مرحله‌ای باشد بالأخره بدن دارد و حاجتمند است غذا می‌خواهد، مسکن می‌خواهد، پوشاک می‌خواهد همه چیز نیاز دارد در دنیا این موارد نیاز خود را با ضوابط یا با روابط حل می‌کند اگر بزرگسال است با خرید و فروش و با اجاره و با عقود اسلامی حل می‌کند اگر خردسال یا کهنسال است با روابط حل می‌کند پدری دارد مادری دارد فرزندی دارد برادری دارد دوستی دارد مشکل او را حل می‌کند گاهی هم با هر دو اصل مشکلاتش را حل می‌کند این بحث دنیاست، اما همین که دنیا سپری شد نه ضوابطی در کار است نه روابطی، نه با عقود اسلامی انسان می‌تواند چیزی را بخرد چیزی را بفروشد اجاره کند و مانند آن نه کسی به داد کسی می‌رسد فرمود: ﴿لاَ بَیْعٌ فِیهِ وَلاَ خُلَّةٌ﴾ این بیع عنوان جامع عقود اسلامی است یعنی هیچ عقدی از عقود تجاری بعد از مرگ نیست که انسان چیزی را بخرد یا بفروشد یا اجاره کند یا مضارعه کند مساقات کند کشاورزی کند دامداری کند اینها نیست کسی هم که به داد کسی نمی‌رسد با روابط و خُلّه و خلیل و دوست‌بازی هم که نمی‌شود کسی پسرِ کسی باشد برادر کسی باشد فرمود: ﴿یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ ٭ وَأُمِّهِ وَأَبِیهِ﴾ خب اگر نیاز است چه اینکه است، اگر ضوابط نیست چه اینکه نیست، اگر روابط نیست چه اینکه نیست انسان که با دست خالی نمی‌تواند برود که، لذا انسان چاره جز این ندارد که بر اساس ﴿تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوَی﴾ حرکت کند هر کسی می‌رود باید همراه خودش ببرد این‌چنین نیست که کسی به داد کسی برسد که خب بالأخره ما هستیم و بدن هست و نیاز هست این می‌شود عقل. این حرف را عقل نظری می‌زند بر اساس آن جهان‌بینی عقل عملی که اصطلاح بر این شد که نیروی اجرایی باشد برای اینکه با این روایاتی که دارد «العقل ما عُبد به الرّحمن واکتسب به الجنان» هماهنگ‌تر است طبق این روایات عقل، نیروی اجرایی است عقل چیزی است که با او انسان عبادت می‌کند بهشت کسب می‌کند

خب وقتی بهشت کسب کرد محصولِ کسب او را به او می‌دهند دیگر حالا این بهشت که اختصاصی به جنّت آخرت ندارد این جنّت برزخی که «القبر روضة مِن ریاض الجنّة» این را شامل می‌شود دیگر خب انسان یک جای خوب فراهم کرده قرآ‌ن هم دارد کسی که مؤمن باشد و عمل صالح داشته باشد اینها ﴿فَلِأَنفُسِهِمْ یَمْهَدُونَ﴾ اینها خانه دارند فرش‌کرده آماده می‌روند به سراغ او دیگر لازم نیست بخرند یا لازم نیست از کسی بگیرند تا بگوییم ﴿لاَ بَیْعٌ فِیهِ وَلاَ خُلَّةٌ﴾ اینها ﴿فَلِأَنفُسِهِمْ یَمْهَدُونَ﴾ برای خودشان آماده می‌کنند چون «العقل ما عُبد به الرّحمن واکتسب به الجنان» نیروی اجرایی است لذا عقل عملی عبارت از نیروی کار است و در تعبیر سورهٴ مبارکهٴ «بقره» و مانند آن دارد که ﴿وَمَن یَرْغَبُ عَن مِلَّةِ إِبْرَاهِیمَ إِلَّا مَن سَفِهَ نَفْسَهُ﴾ آن سفاهت را هم در برابر این عقل می‌داند یعنی کسی که از روش ابراهیم خلیل فاصله گرفته این سفیه است البته آن اگرچه می‌تواند آن شامل عقل نظری هم بشود، بنابراین عقل آن است که بتوان با او بهشت کسب کرد اگر در صحنهٴ درون در این جنگِ دائمیِ نومِ و یَقظه که 75 تیرانداز از یک طرف 75 تیرانداز از طرف دیگر دائماً در جنگ‌اند اگر در این جنگِ فراگیر عقلِ عملی پیروز شد فتوای خود را از عقل نظری و براهین نقلی می‌گیرد و اگر ـ خدای ناکرده ـ شهوت و غضب پیروز شدند فتوای خودشان را از وهم و خیال می‌گیرند نه از عقل، دهن عقل را می‌بندند می‌گویند هر چه ما گفتیم تو باید فتوا بدهی، اگر کسی ـ معاذ الله ـ در جبههٴ جهاد درونی شکست خورد و عقلش اسیر شد و آن شهوت و غضب امیر شدند از عقلِ عملی که کاری ساخته نیست هیچ، از عقلِ نظری بهره‌های سوء فراوانی برده می‌شود اگر ـ معاذ الله ـ این تحصیل کردهٴ حوزوی بود از او می‌خواهند که دین‌تراشی کند نِحله‌تراشی کند تنبّی در برابر انبیا را بازی در بیاورد همهٴ این نحله‌های مجعول از همین عقلِ نظری به اسارت گرفته شده در آمده دیگر، قبلاً هم گذشت اگر آمار انبیا زیاد است آمار متنبّیان اگر بیشتر نباشد کمتر نیست متنبّیان همین تحصیل کرده‌های حوزوی و امثال حوزوی‌اند دیگر وگرنه آدم عادی که نمی‌تواند داعی نبوّت داشته باشد یا دینِ جعلی بتراشد کسی دین جعلی می‌تراشد، کسی نبوّت جعلی می‌تراشد یا کسی مذهب و مکتب جعلی می‌تراشد که این اطلاعات را داشته باشد این عقلِ نظری تحصیل کردهٴ در دیار علوم این وقتی در جبههٴ جهاد اکبر به اسارت در آمد حرف شهوت و غضب دستور داد او می‌نویسد لذا آن جلد دوم ملل و نحل را که ابن هضم شهرستانی نوشتند محصول کار همینهاست دیگر و اگر این شکست خورده حوزوی نبود و دانشگاهی بود او را هم می‌گویند تمام علومی را که دربارهٴ نیروی هسته‌ای و اتمی و اینها ساختی این را باید در ساختن بمب برای انفجار و بمب‌افکنها و کیفیت کشتار مردم ژاپن و امثال ژاپن به کار بگیری این هم می‌گوید چشم،

خب این تحصیلاتش را دو دستی در اختیار شهوت و غضب قرار می‌دهد چون به اسارت آمده، در جبههٴ درون تلاش و کوشش شهوت و غضب این نیست که آن نیروی علمی را بکُشند مثل بیرون، می‌خواهند اسیر بگیرند و از او استفاده کنند. این بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) که فرمود: «کم مِن عقلٍ اسیرٍ تحت هویً امیر» همین است خب اگر آن شده امّارهٴ بالسّوء اینکه تنها به وهم و خیال دستور نمی‌دهد که شما چنین مذهبی را بتراش یا چنین کاری را انجام بده به عقل نظری هم می‌گوید که تو هر چه خواسته شهوت است باید فراهم بکنی او هم همین کار را می‌کند، بنابراین قرآن کریم مسائل حقوقی را مسائل اخلاقی را و مانند آن را می‌فرماید اینها تابع آن جهان‌بینی‌اند اگر کسی جهان‌بینی‌اش ـ معاذ الله ـ این بود ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا﴾ این تکاثر را خیر می‌پندارد و اگر جهان‌بینی‌اش این بود که ﴿إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاَقِیهِ﴾ این کوثر را خیر می‌داند سرعتش هم به طرف این امور یاد شده است سبقتش هم به طرف این امور یاد شده است. بعد از اینکه این صحنه‌ها را ترسیم کرد فرمود اینها برای شما آسان است ما این را که گفتیم بیش از اندازهٴ توانِ شما قانون وضع نکردیم ﴿لاَ تُکَلَّفُ نَفْسٌ إِلَّا وُسْعَهَا﴾ این اصلِ بعدی که فرمود ما هیچ کسی را بیش از اندازهٴ او مکلّف نمی‌کنیم ناظر به همین است آیهٴ 62 همین سور‌ه این است که ﴿لاَ تُکَلَّفُ نَفْسٌ إِلَّا وُسْعَهَا﴾ نه در طبقه‌بندی ما بیش از اندازه حکم می‌کنیم نه در مسائل فردی. در طبقه‌بندی که ﴿وَمَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ﴾ تمام احکام برابر با قِسط و عدل و آسان بودن است که برای همه است.

از نظر طبقه‌بندی که بعضیها که در راه‌اند جزء ابرارند برای آنها یک سلسله وظایف میسور قرار دادیم آنها که بالاتر از ابرارند جزء مقرّبین‌اند برای آنها هم یک سلسله وسایل مناسب حال آنها قرار دادیم این از نظر درجه‌بندی از نظر حالات خاصّی که برای افراد پیش می‌آید از مسافر و حاضر، بیمار و سالم آنجا فرمود خب اگر نماز برای شما ایستاده دشوار است نشسته، اینکه ﴿الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللّهَ قِیَاماً وَقُعُوداً وَعَلَی جُنُوبِهِمْ﴾ گرچه مربوط به نماز نیست به حسب ظاهر ولی روایاتی این را تطبیق کرده بر حالات گوناگون نمازگزار بعضیها هستند که نماز ایستاده برایشان آسان است بعضیها هستند ایستاده برایشان دشوار است باید نشسته نماز بخوانند بعضیها هستند در حال پهلو باید نماز بخوانند فرمود حالات یکسان است پس در هیچ حالتی در هیچ مقطعی نه در نماز نه در مقدمات نماز، نه در روزه نه در مقات روزه خارج از وُسع تکلیفی نکرده است ﴿لاَ تُکَلَّفُ نَفْسٌ إِلَّا وُسْعَهَا﴾ بنابراین آسان است و دشوار هم نیست به هیچ وجه.
مطلب بعدی آن است که در این جمله که فرمود: ﴿وَالَّذِینَ هُم بِرَبِّهِمْ لاَ یُشْرِکُونَ﴾ همان طوری که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) در تفسیر نورانی المیزان این بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) را نقل کرده است که برای خدا هیچ شریکی نیست این یک سخن لطیفی است که در نامه‌های حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهج‌البلاغه است که حضرت به فرزندش(سلام الله علیهما) می‌فرماید.

پرسش:...
پاسخ: معرفت‌شناسی غیر از جهان‌بینی و غیر از ایدئولوژی است معرفت‌شناسی این است که ابزار معرفت ما چیست آیا حس است.

پرسش:...
پاسخ: آخر اینها با هم مقابل هم نیستند. معرفت‌شناسی درجاتی دارد حس و تجربهٴ حسّی یک مرحله است بالاتر از آنها نیمه‌تجربی مثل ریاضی است بالاتر از آنها تجریدی، تجریدی یعنی تجریدی که در فلسفه و کلام مطرح است یک مرحله است بالاتر از آن عرفان نظری است که تجربیِ ناب است و بالاتر از او شهود است که مربوط به عرفان عملی است اینها به معرفت‌شناسی برمی‌گردد اما آن معروف و آ‌ن رشتهٴ فنّی که انسان دربارهٴ آنها می‌اندیشد یا مربوط به بود و نبود است یا مربوط به باید و نباید. آنچه حکمت نظری است جهان‌بینی است یعنی در عالَم چه چیزی هست چه چیزی نیست کاری به ما ندارد که ما چه باید بکنیم این می‌شود حکمت نظری، اما حکمت عملی که از او گاهی به ایدئولوژی هم یاد می‌شود این است که ما باید چه بکنیم چه چیزی باید چه چیزی نباید این ایدئولوژی به اصطلاح به این معنا یعنی حکمت عملی این فرعِ حکمت نظری است اگر در جهان خدایی باشد چه اینکه هست قیامتی باشد چه اینکه هست وحی و نبوّتی باشد چه اینکه هست بنابراین باید و نباید ما مشخص است که چه باید بکنیم، اگر ـ معاذ الله ـ نباشد باید و نبایدِ ما همین است که ﴿أَیَحْسَبُونَ أَنَّ مَا نُمِدُّهُم بِهِ مِن مَّالٍ وَبَنِینَ ٭ نُسَارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْرَاتِ﴾ خب.

پرسش:...
پاسخ: آخر معرفت‌شناسی با جهان‌بینی؟

پرسش:...
پاسخ: می‌بینید «حُسن السؤال نصف العلم» اصلاً سؤال، سؤال نیست بندهٴ خوب خدا معرفت‌شناسی چیز دیگر است جهان‌بینی چیز دیگر است ایدئولوژی چیز دیگر معرفت‌شناسی مراحل پنج‌گانه‌ای دارد که گفته شد، معلوم یا جهان‌بینی است یعنی آن رشته‌های علمی یکی هم حکمت ایدئولوژی است جهان‌بینی این است که در عالَم چه چیزی هست چه چیزی نیست ایدئولوژی این است که چه باید کرد چه نباید کرد معرفت‌شناسی این است که ما جهان را چطور بشناسیم یا باید و نباید را چطور بشناسیم این یک چیز دیگر است آنها یک چیز دیگر است خب.

پرسش:...
پاسخ: بسیار خب، بندهٴ خوب خدا معرفت‌شناسی چیز دیگر است.
﴿أُولئِکَ یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَهُمْ لَهَا سَابِقُونَ﴾ بنابراین اگر کسی جهان‌بینی او الهی بود این امور یادشده را خیر می‌داند و اگر جهان‌بینی او بر اساس ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا﴾ بود آن امور را خیر می‌داند پس تکاثر خیر است نزد کسی که می‌گوید ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا﴾ کوثر خیر است نزد کسی که می‌گوید که ﴿هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ﴾ بعد از اینکه این قصّهٴ دوم را فرمود، فرمود این کار سختی نیست ما برای هر کسی یک کار آسانی را در نظر گرفتیم. در آن بیان نورانی حضرت امیر این بود که اگر خدای سبحان شریکی می‌داشت ـ معاذ الله ـ آن شریک برای هدایت و تربیتِ شما پیامبری می‌فرستاد چون همهٴ پیامبران آمدند گفتند که بیش از یک خدا نیست معلوم می‌شود خدای دیگری نیست چرا؟ زیرا اگر ـ معاذ الله ـ خدای دیگری بود خدا باید به فکر مخلوق خود باشد و او را بپروراند این مقدم و تالی، «لکن التّالی باطل فالمقدم مثله» چون هیچ کسی از غیر خدای واحد احد نیامده معلوم می‌شود غیر از خدای واحد احد، احدی نیست این یک بیان لطیفی است که وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) در آن نامه برای نفی شرک و اثبات توحید ذکر فرمودند.

خب پس هر کسی وسعی دارد اگر وسع دارد به ما گفتند که ﴿سَارِعُوا﴾ یا ﴿سَابِقُوا﴾ این هم وسع ماست منتها در بحث دیروز به این نتیجه رسیدیم که این مراحل پنج‌گانه راهش برای همه باز است یعنی اول معرفت است بعد هجرت است بعد سرعت است بعد سبقت است بعد امامت، اینکه گفته می‌شود ﴿وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَاماً﴾ این بهره برای همه است اختصاصی به اوحدیّ از انسانها ندارد ممکن است کسی اعضای خانوادهٴ او که اهل تقوا هستند او امام متّقین باشد در محدودهٴ خانواده، اگر یک مقدار وسیع‌تر بود امام متّقین باشد در محدودهٴ محل و اهل مسجد و اگر وسیع‌تر بود که مرحلهٴ برتر ﴿وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَاماً﴾ نیازی نیست که ما بگوییم یک قرائت دیگر درست است و آن این است که «واجعل لنا من المتّقین اماما» این‌چنین نیست که همیشه ما مأمور باشیم که دنباله‌رو باشیم به ما گفتند تا می‌توانید جلو بروید نه دنباله‌رو امام باشید نه مأموم، مأموم شدن که هنر نیست امام شدن هنر است بخواهید و می‌شوید ﴿وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَاماً﴾ ما یک امامِ عصر داریم که امام همه است و آن وجود مبارک ولیّ عصر(ارواحنا فداه) است در هر زمانی یکی از این دوازده امام(سلام الله علیهم) امام بودند آنها حسابشان جداست آن بر اساس ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾ «نبوّته، ولایته، امامته» آن دیگر به نصّ است و به نثر است و از حوزهٴ ما خارج است اما این امامت و رهبریِ علمی و رهبری عملی برای همهٴ ما مقدور است به ما گفتند ﴿سَارِعُوا﴾، اما نه تنها به سرعت اکتفا کرده باشند به ما گفتند ﴿سَابِقُوا﴾ سعی کنید جلو بزنید حالا که جلو زدید پیشرو شدید زودتر رفتید آنجا ننشینید به فکر باشید که دیگران را هم دریابید ﴿وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَاماً﴾

خدایا! آن توفیق را بده که من رهبری یک عدّه را به عهده بگیرم خب اگر کسی در مسجدی، در حسینیه‌ای، در محلّه‌ای رهبری فکری و رهبری عملی عدّه‌ای را به عهده گرفت که پرهیزکاران آن محل به او اقتدا کردند این دعایش مستجاب شد برای اینکه گفت ﴿وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَاماً﴾ اما اگر گفت من که به اینجا رسیدم باید به خودم بپردازم این در حقیقت به آخرین مرحله و به قلّهٴ این دستورها راه نیافت این فقط سبقت گرفته جلو افتاد و جلو افتادنِ بی‌خاصیّتی خب حالا جلو افتادی بیش از دیگران چیز یاد گرفتی بیش از دیگران عمل کردی خب به فکر دیگران باش اینکه قرآن کریم از شهدا به این نام یاد می‌برد این تقریباً مصداقِ عملی ﴿وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَاماً﴾ است دربارهٴ شهدا این دو آیه سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» و «بقره» که مکرّر گذشت این است که اینها همیشه به فکر راهیانِ راه خودشان‌اند دیگر نمی‌گویند ما که حالا آمدیم اینجا به روح و ریحان رسیدیم به «روضة مِن ریاض الجنّة» رسیدیم دیگر کاری به آیندگان نداریم برای اینکه اینها دائماً به صورت فعل مضارع یاد شده است ﴿وَیَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم﴾ استبشار یعنی درخواست بشارت و مژده، از چه کسی بشارت و مژده طلب می‌کنند؟ از خدا، چه عرض می‌کنند؟ عرض می‌کنند خدایا مژده ما را بده اینها که راهیان راه ما هستند ما جلو رفتیم و رهبریِ اینها را به عهده گرفتیم که اینها به دنبال ما راه بیفتند الآن کجا هستند چند کیلومتر مانده به ما برسند ﴿وَیَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم﴾ که این ﴿بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم﴾ عدمِ مَلکه است آنهایی که ـ خدای ناکرده ـ راهیِ راه شهدا نبودند اینها در خانه‌هایشان ایستاده‌اند یا در منزلهایشان آرمیده‌اند اینها که حرکت نکردند کسی که حرکت نکند که نمی‌گویند هنوز نرسید که این ﴿بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم﴾ عدم ملکه است اگر کسی در منزلش خوابیده یا دارد استراحت می‌کند به او نمی‌گویند هنوز نرسید کسی که راه افتاده در بین راه است می‌گویند هنوز نرسید.

شهدا با آنهایی که راکد و جامدند که کاری ندارند آنهایی که راهیان راه شهدا هستند شهدا، امامتِ این متّقیان را به عهده دارند به خدا عرض می‌کنند خدایا! اینها کجا هستند در چه مرحله هستند؟ خب این یک سؤالِ استفهامیِ محض نیست استعانت را هم به همراه دارد یعنی خدایا! کمکشان کن که زودتر به ما برسند، امامتِ آنها را به عهده دارند برای اینها امامِ حیّ و میّت ندارد که، چرا در زیارت وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) این آیه را می‌خوانیم که ﴿وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرَوا اللّهَ﴾ این مضمون را می‌خوانیم ﴿فَاسْتَغْفَرَوا اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوَّاباً رَحِیماً﴾ الآن در زیارت‌نامهٴ وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) این آیه هست دیگر یعنی خدا فرمود اگر اینها گناه کردند توبه کردند از خدا درخواست مغفرت کردند به حضور تو آمدند تو هم برای آنها استغفار کردی خدا می‌بخشد خب این شفاعت است این توسّل است در زیارت پیغمبر هم همهٴ ما می‌خوانیم چه ما چه برادران اهل سنّت، خب اینکه امامت را دارد استغفار می‌کند حیّ و میّت که ندارد که شهدا هم همین طورند این شهدا که مرتّب از خدای سبحان به صورت فعلِ مضارعِ مفید استمرار بشارت طلب می‌کنند با درخواستِ اعانت و کمک همراه است به خدا عرض می‌کنند که اینها کجا هستند؟ اینها که گزارشگر و خبرنگار محض نیستند که ببینند الآن اینها چند کیلومتری‌اند که اینها بشارت می‌خواهند بشارت یعنی بشارت خب اگر اینها در راه بمانند که بشارت نیست بشارت وقتی است که این مسافر به مقصد برسد خب رسیدنِ مسافر در راهِ دشوار و صعب‌العبور با عَقبهٴ کعود به کمک الهی نیازمند است درست است که این تکلیف بیش از اندازه نیست ولی برای انسانهای عادی این عَقبهٴ کعود است این فرمود: ﴿فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ﴾

این بیان نورانی امام رضا(سلام الله علیه) که هنگامی که سفرهٴ غذا پهن می‌شد یک کاسهٴ خالی طلب می‌کرد بعد این آیه را قرائت می‌فرمود و از بهترین غذاهای آن سفره در این کاسهٴ خالی می‌ریخت و برای مستمندان می‌داد همین بود دیگر، ظرف خالی طلب می‌کرد می‌فرمود: ﴿فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ ٭ وَمَا أَدْرَاکَ مَا الْعَقَبَةُ ٭ فَکُّ رَقَبَةٍ ٭ أَوْ إِطْعَامٌ فِی یَوْمٍ ذِی مَسْغَبَةٍ﴾ فرمود عَقبه یعنی گردنه، یعنی کُتَل، یعنی پیچ و خم یعنی بالأخره راهی که خیلی صاف نیست فرمود حالا غذایی که شما خوردید سیر شدید تَه‌مانده بود سُور را به دیگران بدهید که آن کارِ ساده است از همین اول اگر چیزی بدهید این عَقبهٴ کعود است این آیه را قبلاً قرائت می‌فرمودند بعد شروع می‌کردند به انفاق بالأخره راه، عَقبهٴ کعود است تا کمک الهی نباشد بسیار سخت است اینها این کار را می‌کنند. فتحصّل که شهید تنها برای راه‌اندازی دیگران خون نداد برای رهبریِ دیگران هم از ذات اقدس الهی مدد طلب می‌کند این می‌شود امامت که ﴿وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَاماً﴾ البته اختصاصی به شهدا ندارد علمایی که مداد آنها افضل و ارجح از دِماء شهداست آنها هم می‌توانند در این کار سهیم باشند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 36:20

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن