display result search
منو
تفسیر آیات 31 تا 44 سوره مؤمنون

تفسیر آیات 31 تا 44 سوره مؤمنون

  • 1 تعداد قطعات
  • 37 دقیقه مدت قطعه
  • 3 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 31 تا 44 سوره مؤمنون"

اصلِ اینکه اعتقاد واجب‌الوجودی در عالم هست آن را غالب مشرکین پذیرفته بودند
مهم‌ترین مشکل مشرکین، انکار معاد بود می‌گفتند انسان که مُرد تمام شده است

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
ثُمَّ أَنشَأْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِینَ ﴿31﴾ فَأَرْسَلْنَا فِیهِمْ رَسُولاً مِّنْهُمْ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُم مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ أَفَلاَ تَتَّقُونَ ﴿32﴾ وَقَالَ الْمَلَأُ مِن قَوْمِهِ الَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِلِقَاءِ الْآخِرَةِ وَأَتْرَفْنَاهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا مَا هَذا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یَأْکُلُ مِمَّا تَأْکُلُونَ مِنْهُ وَیَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ ﴿33﴾ وَلَئِنْ أَطَعْتُم بَشَراً مِثْلَکُمْ إِنَّکُمْ إِذاً لَخَاسِرُونَ ﴿34﴾ أَیَعِدُکُمْ أَنَّکُمْ إِذَا مِتُّمْ وَکُنتُمْ تُرَاباً وَعِظَاماً أَنَّکُم مُخْرَجُونَ ﴿35﴾ هَیْهَاتَ هَیْهَاتَ لِمَا تُوعَدُونَ ﴿36﴾ إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ ﴿37﴾ إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ افْتَرَی عَلَی اللَّهِ کَذِباً وَمَا نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنِینَ ﴿38﴾ قَالَ رَبِّ انصُرْنِی بِمَا کَذَّبُونِ ﴿39﴾ قَالَ عَمَّا قَلِیلٍ لَّیُصْبِحُنَّ نَادِمِینَ ﴿40﴾ فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ بِالْحَقِّ فَجَعَلْنَاهُمْ غُثَاءً فَبُعْداً لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ ﴿41﴾ ثُمَّ أَنشَأْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ قُرُوناً آخَرِینَ ﴿42﴾ مَا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَمَا یَسْتَأْخِرُونَ ﴿43﴾ ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا کُلَّمَا جَاءَ أُمَّةً رَّسُولُهَا کَذَّبُوهُ فَأَتْبَعْنَا بَعْضَهُم بَعْضاً وَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِیثَ فَبُعْداً لِقَوْمٍ لاَّ یُؤْمِنُونَ﴿44﴾

کلمهٴ «ارسال» معمولاً با «إلیٰ» استعمال می‌شود نه با «فی» می‌گویند ﴿أُرْسِلَ إِلَیْهِ﴾ یا ﴿أَرْسَلْنَا إِلَیْهِمْ﴾ و در آیهٴ 72 با «فی» استعمال شده است فرمود: ﴿فَأَرْسَلْنَا فِیهِمْ﴾ یعنی «أرسلنا إلی رسولنا» ﴿فِیهِمْ﴾ یعنی دربارهٴ اینها که این قوم، ظرفِ رسالت و حوزهٴ اجرایی رسالت رسول‌اند از این جهت با «فی» استعمال شد ﴿فَأَرْسَلْنَا فِیهِمْ رَسُولاً﴾ که این رسول از خود آنها بود اینها هیچ بهانه‌ای برای نپذیرفتن نداشتند با فرهنگ اینها آشنا بود سالیان متمادی در بین اینها زندگی کرد و آزمون خوبی داد پس ﴿مِّنْهُمْ﴾ اما آنهایی که نپذیرفتند موانع قبول را ذکر فرمود. این تعلیق حکم بر وصف مُشعل به علیّت است اینکه فرمود: ﴿وَقَالَ الْمَلَأُ﴾ عنوان ملأ یعنی افرادی که چشم پُرکن‌اند جزء اشراف‌اند مُترفین‌اند مُسرفین‌اند متکاثرانند و مانند آن، خود ملأ بودن زمینهٴ برتری خواستن را به همراه دارد (یک) کفری که داشتند مانع قبول بود (دو) کفرِ به توحید، تکذیب آخرت مانع سوم بود اینها حیات را در همین دنیا خلاصه می‌کردند می‌گفتند مرگ، پایان راه است و انسان که می‌میرد می‌پوسد چون مرگ پایان راه است بعد از مرگ خبری نیست در دنیا بر اساس ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَی﴾ باید زندگی کرد. اما انبیا آمدند بفرمایند مرگ، آغاز هجرت است از پوست به در آمدن است نه پوسیدن بعد از مرگ پاداش و کیفر هست پس در دنیا بر اساس ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَکَّی﴾ باید زندگی کرد. این نگاهِ انبیا مورد انکار مُترفین و ملأ و کفّار و منکران معاد بود ﴿وَقَالَ الْمَلَأُ﴾ این ملأ بودن یک سبب از اسباب نکول و انکار است، کفرِ به توحید سبب دوم، تکذیب لقاء الآخره سبب سوم و چهارم. این دو سبب یکجا ذکر شده است تکذیب به لقاء الآخره گاهی آن وسط محذوف است یعنی «کذّبوا بلقاء الله فی الآخره» چون در آخرت خدا را با چشمِ جان می‌بینند. رؤیت خدا با چشمِ ظاهر چه در دنیا چه در برزخ چه در قیامت چه در خواب چه در بیداری در همهٴ مراحل خمسه مستحیل است اما شهود خدا با قلب ممکن است انبیا دیدند اولیا دیدند و ما را هم امر کردند که با چشمِ جان خدا را زیارت کنیم و ببینیم، اگر در دنیا نصیب کسی نشد در قیامت به همه می‌شود که می‌گویند ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ همین کفار چون ﴿یَوْمَئِذٍ یُوَفِّیهِمُ اللَّهُ دِینَهُمُ الْحَقَّ﴾ ذات اقدس الهی در قیامت با یک ظهورِ بیشتری تجلّی می‌کند و همهٴ موانع برطرف می‌شود. برخیها لقاء خدا را در آخرت تکذیب می‌:نند چه اینکه خود آخرت را هم تکذیب می‌کنند، بنابراین دو سبب از اسباب نکول در ﴿کَذَّبُوا بِلِقَاءِ الْآخِرَةِ﴾ یکی «لقاء الله فی الآخره» یکی لقاء خود آخرت. خب اینها این موانع برای قبول هست.

پرسش:...
پاسخ: خب البته، عقیده مقدّم است بر اِتراف، اصل عقیده است دیگر وقتی کسی عقیدهٴ انحرافی داشت مال کمک می‌کند ولی اگر عقیدهٴ انحرافی نداشت مال داشتن آسیبی نمی‌رساند.
فرمود: ﴿وَأَتْرَفْنَاهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾ ملأ بودنِ اینها چون چهرهٴ سیاسی، چهرهٴ اجتماعی، چهرهٴ رسمی نظام و مملکت بودند این می‌شود ملأ، اتراف ناظر به خوش‌گذرانی و عیّاشی اینهاست فرمود: ﴿وَأَتْرَفْنَاهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾ اینها موانع قبول و ایمان است. آنها چه گفتند؟ گفتند: ﴿مَا هَذا﴾ این را به عنوان تحقیر گفتند یعنی این، گاهی که می‌گویند: ﴿نُؤْمِنُ لِبَشَرَیْنِ﴾ یا ﴿فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْنَا﴾ این را خدا بر ما ترجیح داد این را برای ما فرستاد همان طوری که ما در ادبیات فارسی تعبیرات این‌چنینی را هم برای تحقیر به کار می‌بریم عربی هم همین طور است این را برای ما فرستاده! «أهذا الّذی» آیا این را فرستاده! آدم قحط بود این را بفرسته! اینها تعبیر تحقیری است. ﴿مَا هَذا﴾ این تحقیر است ﴿إِلَّا بَشَرٌ﴾ این یک مشکل، ﴿مِّثْلُکُمْ﴾ دو مشکل. قبلاً گذشت که یک شبههٴ کلامی داشتند به صورت برهان، یک شبههٴ کلامی داشتند به صورت جدل. برهان این بود که اصلاً بشر نمی‌تواند با خدا رابطه داشته باشد پیغمبر بشود اگر پیغمبری هست و رسالتی هست حتماً برای فرشته‌هاست (این یک) دوم اینکه «حُکم الأمثال فیما یجوز و فیما لا یجوز واحد» نقض و جدل داشتند که اگر این بشر که با ما فرقی نمی‌کند ما هم با او فرقی نمی‌کنیم چیزی بر او نازل می‌شود کسانی با او سخن می‌گویند باید بر ما هم نازل بشود با هم سخن بگویند چون «حکم الأمثال فیما یجوز و فیما لا یجوز واحد» این دو شبهه در خلال بحثهای دیگر گذشت.

خب ﴿یَأْکُلُ مِمَّا تَأْکُلُونَ مِنْهُ وَیَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ﴾ این تبیین تماثل است که چرا مثل شماست؟ برای اینکه مثل فرشته نیست که با تسبیح زندگی کند که این هم غذا می‌خواهد می‌خورد می‌خوابد مثل شما. بیان مُماثلت به این است که ﴿یَأْکُلُ مِمَّا تَأْکُلُونَ مِنْهُ وَیَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ﴾ نه در اصلِ اَکل و شُرب مثل شما، بلکه در انتخاب مأکول و مشروب هم مثل شما نه تنها «یأکل و یَشرب» بلکه ﴿یَأْکُلُ مِمَّا تَأْکُلُونَ مِنْهُ وَیَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ﴾ پس تماثل کامل است. بعد گفتند: ﴿وَلَئِنْ أَطَعْتُم بَشَراً مِثْلَکُمْ﴾ که این دو محذور را باز ذکر کردند یکی اصل بشریّت یکی تماثل ﴿إِنَّکُمْ إِذاً لَخَاسِرُونَ﴾ خسارت در این است که شما شبیه خودتان را بر خود مسلّط کنید و حرف او را گوش بدهید و مهم‌ترین مشکلی که برای انسانها جوامع بشری بود و هست همین مسئلهٴ معاد است چون مستحضرید که مسئلهٴ مبدأ این خیلی مشکل را حل نمی‌کند اصلِ اینکه اعتقاد واجب‌الوجودی در عالم هست آن را غالب مشرکین پذیرفته بودند (این یک) و واجب‌الوجود وحده، شریک ندارد این را هم غالب مشرکین پذیرفته بودند چون ما دوتا واجب نداریم. خالق کلّ، خالق آسمان و زمین خداست این هم حرفی نداشتند و این خالق هم واحد است و شریک ندارد این هم حرف نداشتند (چهارم) او مدیر کلّ است ربّ‌الأرباب است ربّ نهایی است این هم نسبت به او حرف نداشتند که ﴿وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ﴾ در این امور پنج‌گانه و مانند آن مشرکین هیچ مشکلی نداشتند. می‌ماند مسئلهٴ ربوبیّت حالا انسان را چه کسی باید اداره کند ربّ انسان چه کسی است ربّ کشاورزی چه کسی است ربّ زمین چه کسی است ربّ دریا چه کسی است این کمکها را از چه کسی بخواهیم اینجا گرفتار ارباب متفرّقه بودند و می‌گفتند آن ارباب رابط بین ما و خدایند شفیع‌اند و مقرِّب‌اند ما باید اینها را عبادت کنیم مشکل مشرکین از اینجا شروع می‌شد و مهم‌ترین مشکل اینها هم انکار معاد بود می‌گفتند انسان که مُرد تمام شده است هر کسی هر چه کرد، کرد.

تعبیر سورهٴ مبارکهٴ «ص» و امثال «ص» این است که تمام مشکل این است که ﴿بِمَا نَسُوا یَوْمَ الْحِسَابِ﴾ اینها چون قیامت را فراموش کردند خب اگر ـ معاذ الله ـ قیامتی نباشد چه کنترلی برای اعمال و عقاید و افعال و اخلاق ماست هر کس دستش هر چه رسید می‌کند دیگر، اصرار قرآن کریم بر این است که هم ربوبیّت جزئی و موضعی را ثابت کند که او ربّ شماست اله شماست معبود شماست و هم مسئلهٴ معاد را که هیچ عملی از بین نمی‌رود عمل زنده است (یک) یک موجود زنده می‌افتد در خطّ تولید (دو) برای اینکه ما تعطیل در عالَم هستی نداریم که چیزی موجود باشد و بیکار، اگر ما کاری کردیم می‌افتد در خطّ تولید لوازمی دارد، ملزوماتی دارد، ملازماتی دارد، مقارناتی دارد (سه) همهٴ این تولیدها با ما درگیرند نه با دیگری هیچ اشتباهی در صحنهٴ هستی نیست که عملِ کسی اشتباهاً پاپیچ دیگری بشود این محال است هیچ موجودی اشتباه نمی‌کند اینکه فرمود: ﴿لَّیْسَ لِلاِْنسَانِ إِلَّا مَا سَعَی﴾ همین است ﴿وَأَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرَی﴾ خب، پس اصل اول این است که عمل نابود نمی‌شود دوم این است که هیچ موجودی در جهان بیکار نیست اگر چیزی موجود شد می‌افتد در خطّ تولید لوازمی دارد ملزوماتی دارد ملازماتی دارد مقارناتی دارد طولی نمی‌کشد می‌شود یک اردو. سوم این است که همهٴ اینها با خود فاعل در ارتباط‌اند و لاغیر هیچ عملی این طور نیست که اشتباه بکند پاپیچ دیگری بشود دامنگیر خود آدم می‌شود. چهار هر کسی گرفتار این اردوست ﴿کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَةٌ﴾، ﴿کُلُّ امْرِئٍ بِمَا کَسَبَ رَهِینٌ﴾ این اردو دور آدم را می‌گیرد آدم مَرهون است وقتی بدهکار باشد باید گِرو بدهد دیگر، گِرو با زمین و خانه و فرش نیست این اردو خود آدم را گرو می‌گیرند نفرمود انسانِ معصیتکار باید خانه‌اش را گِرو بدهد یا زمینش را گِرو بدهد که این رَهین، فَعیلِ به معنی مفعول است هر کسی در گرو کار خودش است آزاد نیست اینکه می‌بینید خیلیها دلشان می‌خواهد کارِ خوب بکنند نماز شبی بخوانند چهارتا کار مثبت انجام بدهند خب شما در گرو این اردویی اینها که رهایتان نمی‌کنند آ‌نها را اول اصلاح کند تا آنها اصلاح نشدند که آدم آزاد نمی‌شود که.

خب فرمود: «ألا حُرٌّ یَده هذه اللُّماظة» انسان تا دِیْنش را نداد حقّ الله را نداد حقّ الناس را نداد آزاد نمی‌شود اصحاب یمین این کاره‌اند یا بدهکار نیستند یا اگر بدهکارند دِیْنشان را اَدا می‌کنند فرمود: ﴿کُلُّ امْرِئٍ بِمَا کَسَبَ رَهِینٌ﴾ «إلاّ أصحاب الیمین»، ﴿کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَةٌ ٭ إِلَّا أَصْحَابَ الْیَمِینِ﴾ این مضمون در چند جای قرآن با استثنای اصحاب مَیمنة هست کسانی که در صحابت یُمن و برکت‌اند یا بدهکار نیستند گِرو نمی‌شوند یا اگر بدهکار شدند و گِرو رفتند فوراً خودشان را آزاد می‌کنند خب، اینها آزادند اینها که آزاد بودند دیگر آن حرف را نمی‌زنند که قیامت خبری نیست و ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا﴾ قرآن کریم اصراری که دارد این است که مسئلهٴ معاد را مسئلهٴ روز کند چون انسان هر عملی که انجام بدهد باید جوابش را بدهد دیگر لذا آنکه ثمرهٴ علمی داشت و ثمرهٴ عملی‌اش کم بود این را مشرکین می‌پذیرفتند که بله یک واجب‌الوجودی در عالم هست (یک) واحد هم هست شریک ندارد (دو) ربّ الأرباب و مدیر کلّ هم هست (سه) اله‌الآلهه و همهٴ اینها هم هست (چهار)، اما کار به دست چه کسی است؟ کار به دست ربّ‌الأرض است به دست ربّ‌السماء است به دست ربّ‌الانسان است ارباب متفرّقه است بعد از مرگ هم که خبری نیست. اصرار قرآن این است که بگوید نه، همهٴ کارها به دست خداست (یک) و بعد از مرگ خبری هست هر انسانی گِرو کار خودش است (دو) و هیچ عمل، اشتباه نمی‌کند که مثلاً در نظام هستی این میلیاردها عمل و کار هیچ کدامشان یک ذرّه‌ای اشتباه نمی‌کنند همهٴ اینها به صاحبانشان مربوط است خب.

پرسش:...
پاسخ: خب بله، خودخواهی است دیگر.
پرسش:...
پاسخ: همه‌شان دیگر، خودشان مطیع نیستند اطاعت نمی‌کنند، جامعه را هم به فساد می‌کِشند دیگر، خودشان که یقیناً اطاعت نمی‌کنند اینها سعی می‌کنند که جامعه را هم به فساد بکِشند خب.
پرسش:...
پاسخ: نه، دیگری نیست مگر اینکه رابطه داشته باشد. در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» اوایلش گذشت فرمود اگر علاقه‌مندید که به بچه‌هایتان بد نگذرد به ایتام دیگران ستم نکنید ﴿وَلْیَخْشَ الَّذِینَ لَوْ تَرَکُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّیَّةً ضِعَافاً خَافُوا عَلَیْهِمْ فَلْیَتَّقُوا اللّهَ﴾ اگر می‌ترسید به بچه‌هایتان ستم نشود به ایتام دیگری ستم نکنید این یک ارتباطی بین پدر و فرزند و قبیله و امثال ذلک هست انسان بعد از مرگ نگران اوضاع بچه‌های خودش هم هست دیگر به او هم برمی‌گردد. خب، فرمود اینها این‌کاره‌اند اشراف که خودشان اصلاً عمل نکردند و نمی‌کنند عدّه‌ای را هم نمی‌گذارند که به طرف انبیا بیایند لکن دربارهٴ این افراد مستضعف و پابرهنه و ضعیف اینها را می‌خواستند از دورِ پیغمبرانشان جدا بکنند بعد وقتی دیدند اینها از اطراف پیامبرانشان جدا نمی‌شوند به پیامبرانشان گفتند که ما با این یَقه‌چرکیده‌ها یکجا جمع نمی‌شویم ما با کسانی باشیم که اراذل و اوباش شما هستند تو افراد اراذل را دور خود جمع کردی. در سورهٴ مبارکهٴ «هود» قضیه از همین قرار شروع می‌شد می‌گفتند ما چرا با فقرا و محرومان یکجا جمع بشویم آیهٴ 27 سورهٴ مبارکهٴ «هود» به این صورت نقل شد ﴿فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَوْمِهِ مَا نَرَاکَ إِلَّا بَشَراً﴾ (یک) ﴿مِثْلَنَا﴾ (دو)، ﴿وَمَا نَرَاکَ اتَّبَعَکَ إِلَّا الَّذِینَ هُمْ أَرَاذِلُنَا﴾ آنها هم نسنجیده به دنبال تو راه افتادند ﴿بَادِیَ الرَّأْیِ﴾ بی‌تحقیق به دنبال تو راه افتادند هم رذل‌اند هم غیر محقّق‌اند ﴿وَمَا نَرَی لَکُمْ عَلَیْنَا مِن فَضْلٍ﴾ شما هم مثل مایید برتری نیستید بلکه دروغ هم می‌گویید ـ معاذ الله ـ این توهّم این ملأ بود. در اینجا هم همان توهّم را ذکر فرمود، فرمود آنها گرفتار چنین وهمی بودند. بعد فرمود جریان معاد که مطرح می‌شود اینها می‌گویند: ﴿هَیْهَاتَ هَیْهَاتَ لِمَا تُوعَدُونَ﴾، ﴿هَیْهَاتَ﴾ که اسمِ فعل است یعنی «بَعُدَ»، «بَعُدَ، بَعُدَ» معاد چیز بعیدی است که قرآن دارد اینها استبعاد می‌کنند نه استحاله، دلیلی ندارند ﴿إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً ٭ وَنَرَاهُ قَرِیباً﴾ خب، بعد گفتند: ﴿إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ افْتَرَی عَلَی اللَّهِ کَذِباً﴾ به زعمِ باطل خود خیال کردند آن براهین تام است بشر نمی‌تواند پیامبر بشود طبق برهانِ گمانی، حکمِ امثال یکسان است (این دو) فضیلتی هم بر ما ندارد و دروغ می‌گوید ـ معاذ الله ـ بعد از اینکه آن براهین خیالی را تمام دانستند گفتند که پس این دروغ است و فریه است ﴿إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ افْتَرَی عَلَی اللَّهِ کَذِباً وَمَا نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنِینَ﴾ این عصارهٴ اعتراضات قومِ تبهکار. وجود مبارک آن پیامبر حالا هر که بود هود بود برای قوم عاد، صالح بود برای قوم ثمود، هر کدام بود که حالا بعد روشن می‌شود ﴿قَالَ رَبِّ انصُرْنِی بِمَا کَذَّبُونِ﴾ من آنچه را که ممکن بود از نظر برهان از نظر موعظه از نظر جدال احسن با آنها در میان گذاشتم این ﴿ادْعُ إِلَی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾ وصف همهٴ انبیا(علیهم السلام) می‌تواند باشد. ذات اقدس الهی بعد از اینکه حجّت بالغ شد فرمود: ﴿قَالَ عَمَّا قَلِیلٍ لَّیُصْبِحُنَّ نَادِمِینَ﴾ طولی نمی‌کشد که در هنگام بامداد که عذاب الهی فرا می‌رسد آن صیحه و صاعقه می‌رسد و به حیات اینها در بامداد خاتمه می‌دهد اینها همه پشیمان‌اند ﴿فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ بِالْحَقِّ﴾ یک وقت است که صاعقه‌ای می‌آید جزء حوادث هست پیش‌بینی نمی‌شد اتفاقاً این شخص مثلاً شرّ بالعرض دامنگیرش شد این‌چنین نیست فرمود حساب‌شده صاعقهٴ حساب‌شده مقدار حساب‌شده زمان و زمینِ حساب‌شده به حیات همهٴ اینها خاتمه داد این صاعقه بالحق بود نه بر اساس قضاهای اتّفاقی و مانند آن که صحیح و مَعیب هر دو را آسیب برساند نه این‌چنین نیست این صیحه بالحق بود این صاعقه بالحق بود. ﴿فَجَعَلْنَاهُمْ غُثَاءً﴾ سیل که می‌آید یک مقدار آن خصوصیّتهای آب را به همراه دارد به آن می‌گویند کَفِ آب، زَبَد که ﴿فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفَاءً﴾ یک مقدار هم این برگهای خشک و چوبهای خشک را به همراه می‌آورد، گاهی خدای سبحان می‌فرماید این کفّار مثل زَبدند و آب‌رفت‌اند کسی لازم نیست آنها را از بین ببرد خود فراز و نشیب آب اینها را از بین می‌برد ﴿فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفَاءً﴾ «جُفاء» یعنی آب‌بُرد. یک مقدار این برگهای خشک و چوبهای خشک‌اند که روی سیل می‌آیند اینها را می‌گویند «غثاء» ﴿فَجَعَلْنَاهُمْ غُثَاءً﴾ اینکه فرمود: ﴿فَجَعَلَهُ غُثَاءً أَحْوَی﴾ همین است اول این مزرعه سرسبز و خرّم است بعد پژمرده و به صورت برگِ خشک در می‌آید. فرمود سیل که راه افتاد یک مقدار برگهای خشک و چوبهای شکسته را به همراه می‌آورد اینها این طور شدند اینها را این طور کردیم. ﴿فَجَعَلْنَاهُمْ غُثَاءً فَبُعْداً لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ﴾ این قوم از رحمت خاصّه الهی دورند. خب حالا این چون شرح مبسوطش در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» گذشت.

پرسش:...
پاسخ: نه، اصلاً اتفاق نداریم منتها ما نمی‌دانیم که سببش چیست دیگر، وگرنه هر چه در عالم منظّم هست خب گاهی انسان خیال می‌کند این حادثه اتفاقی است و امثال ذلک خب.
فرمود: ﴿فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ بِالْحَقِّ فَجَعَلْنَاهُمْ غُثَاءً فَبُعْداً لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ﴾ برخیها فرمودند برابر آیات سورهٴ مبارکهٴ «حجر» که فرمود صیحه دامنگیر اینها شد به حیات اینها خاتمه داد اینها مربوط به اصحاب حِجرند مربوط به ثمودند که پیامبرشان صالح(سلام الله علیه) بود سورهٴ مبارکهٴ «حجر» آیهٴ هشتاد به بعد این است ﴿وَلَقَدْ کَذَّبَ أَصْحَابُ الْحِجْرِ الْمُرْسَلِینَ ٭ وَآتَیْنَاهُمْ آیَاتِنَا فَکَانُوا عَنْهَا مُعْرِضِینَ ٭ وَکَانُوا یَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُیُوتاً آمِنِینَ ٭ فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ مُصْبِحِینَ﴾ که این مربوط به اصحاب حجر است مربوط به ثمود و قوم صالح است. خب به قرینهٴ این تعبیری که در آیهٴ محلّ بحث سورهٴ «مؤمنون» است ﴿فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ بِالْحَقِّ﴾ گفتند این صیحهٴ بامداد جریان ثمودِ صالح را در بردارد ولی طبق استنباط برخی از مفسّران که یکی از آنها جناب زمخشری در کشّاف است می‌گوید که قرآن کریم چه در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» چه در سورهٴ مبارکهٴ «هود» بعد از قصّهٴ حضرت نوح، قصّهٴ عاد را که قوم هودند نقل می‌کند در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» بعد از قصّهٴ حضرت نوح که مبسوطاً قصّهٴ حضرت نوح را در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» از آیهٴ 59 به بعد ذکر فرمود: ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحاً إِلَی قَوْمِهِ﴾ بعد از آن جریان دارد ﴿وَإِلَی عَادٍ أَخَاهُمْ هُوداً﴾ به قرینهٴ اینکه در سورهٴ «اعراف» بعد از قصّهٴ نوح، قصّهٴ عاد حضرت نوح را نقل کرد اینجا هم که بعد از قصّهٴ نوح دارد داستان پیامبری را نقل می‌کند این پیامبر هود است و قوم او هم عادند چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «هود» وقتی قصّهٴ حضرت نوح تمام شد جریان ثمودِ قوم هود را ذکر کردند در سورهٴ مبارکهٴ «هود» آیهٴ 26 به بعد تا دو صفحه و نیم قصّهٴ حضرت نوح را مبسوطاً ذکر فرمود بعد از اینکه قصّهٴ حضرت نوح(سلام الله علیه) تمام شد آن‌گاه فرمود: ﴿وَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا نَجَّیْنَا هُوداً ... ٭ وَتِلْکَ عَادٌ حَجَدُوا بِآیَاتِ رَبِّهِمْ وَعَصَوْا رُسُلَهُ﴾ بعد از جریان عاد که پیامبرشان هود بود آن‌گاه در آیهٴ 61 می‌فرماید: ﴿وَإِلَی ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحاً﴾ پس بنابراین طبق این دو قرینه‌ای که یکی در سورهٴ «اعراف» است و یکی در سورهٴ «هود» بعد از جریان حضرت نوح(سلام الله علیه) قصّهٴ هود را ذکر می‌کند نه قصّهٴ صالح را، قصّهٴ عاد را ذکر می‌کند نه قصّهٴ ثمود را اینجا هم آ‌ن قومی که بعد از جریان حضرت نوح ذکر شدند همان قصّهٴ عادند که پیامبرشان هود بود. خب حالا اینها خیلی مهم نیست بالأخره قرآن کریم گاهی قبل از جریان حضرت نوح این قصّه‌های انبیای دیگر را هم ذکر می‌کند بعد مثلاً جریان حضرت نوح را ذکر می‌کند حالا تقدیم و تأخیر مهم نیست. عمده آن است که در همین راستای انبیای بعدی می‌فرماید: ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ قُرُوناً آخَرِینَ ٭ مَا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَمَا یَسْتَأْخِرُونَ﴾ همان طوری که هر فرد یک مرگی دارد هر امّت و جامعه‌ هم یک مرگی دارد جامعه گاهی می‌میرد گاهی زنده است چه دربارهٴ فرد چه دربارهٴ جامعه فرمود وقتی اجل آنها فرا رسید آن ﴿لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ﴾ نشان می‌دهد که هر ملّتی یک مرگی دارد هر ملّتی یک حیاتی دارد و مانند آن، گرچه ممکن است از مرگ ملّت تمدّنِ صحیح و امثال آنها باشد که از تمدّن صحیح محروم شدند ولی به حسب ظاهر ﴿لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ﴾ این اجل چه دربارهٴ فرد چه دربارهٴ جمع فرمود: ﴿إِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ فَلاَ یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ یَستَقْدِمُونَ﴾ این ﴿فَلاَ یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ یَستَقْدِمُونَ﴾ خب ﴿لاَ یَسْتَأْخِرُونَ﴾ گفتن دارد اما ﴿لاَ یَستَقْدِمُونَ﴾ برای چه؟ خب وقتی کسی نرسید هنوز عمر او در دنیا هست خب معلوم است نمی‌میرد دیگر این گفتن ندارد که، چه دربارهٴ فرد چه دربارهٴ جمع فرمود نه جلوتر نه دنبال‌تر اینجا هم فرمود: ﴿مَا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَمَا یَسْتَأْخِرُونَ﴾ گفتند سرّش آن است که همان طوری که تقدّم محال است تأخّر هم محال است.

پرسش:...
پاسخ: بله دیگر، بعد از آنهاست.
پرسش:...
پاسخ: آنکه بعد از طوفان بود بعد از طوفان قصّهٴ عاد و ثمود و امثال ذلک مطرح شد بعد از عاد و ثمود قصّهٴ انبیای دیگر تا برسد به حضرت موسی چون بعد از دو آیه می‌فرماید: ﴿ثُمَّ أَرْسَلْنَا مُوسَی﴾.
پرسش:...
پاسخ: یعنی بعد از این قومِ ثمود گروه دیگری را ما آوردیم که آن خیلی از انبیا هستند آنکه در روایات ما هست که انبیا گفتند 124 هزار نفرند ولی خب در قرآن کریم نام مبارک 25 نفر از اینها تقریباً آمده.
خب، اینکه فرمود هیچ فردی یا جمعیّتی قبل از اَجل نمی‌میرد و بعد از رسیدن اجل هم تأخیر ندارد این سؤال مطرح است که بعد از رسیدن اجل جای این هست که خدا بفرماید مهلتی نیست اما قبل از رسیدن اجل معلوم است که انسان نمی‌میرد دیگر. پاسخش این است که می‌خواهد بفرماید همان طوری که قبل از رسیدن اجل، مرگ ممکن نیست بعد از رسیدن اجل هم تأخیر ممکن نیست. استحالهٴ تأخیر مثل استحالهٴ تقدیم است هر چیزی در جای خود ﴿إِنَّا کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ﴾ پس چه مرگِ فردی چه مرگِ جمعی این طور است البته یک اجلّ معلّقی هست یک اجل مَقضی هست در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «انعام» که فرمود: ﴿قَضَی أَجَلٌ مُسَمّی عِندَهُ﴾ در اول سورهٴ مبارکهٴ «انعام» یعنی آیهٴ دو به این صورت بود ﴿هُوَ الَّذِی خَلَقَکُم مِن ثُمَّ قَضَی أَجَلٌ مُسَمّی عِندَهُ﴾ یک اجل مسمّا داشتیم یک اجل مَقضی که از او گاهی به اجل معلّق یاد می‌کنند در آنجا فرق بین اجل معلّق و اجل مسمّا گفته شد که ذات اقدس الهی یک قَضایی دارد و آن این است که ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾ این قضا عمومی است هیچ ممکن نیست کسی در عالَم دنیا نمیرد چون ﴿وَمَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِن قَبْلِکَ الْخُلْدَ﴾ این قضاست، قدری هست این است که زید چند سال زندگی کند عمرو چند سال زندگی کند این دو مطلب. سوم آن است که قضا قطعی است یعنی مرگ قطعی است اما عمر قطعی نیست که کسی هشتاد سال زندگی کند شصت سال زندگی کند دوتا راه دارد راهش این است اگر بهداشت را رعایت کرد از نظر مسائل ظاهری و طبّی، صدقه داد صِلهٴ رَحِم کرد خیرات کرد مبرّات کرد عمر با برکت پیدا می‌کند، اگر کج‌راهه رفت بیراهه رفت بهداشت را رعایت نکرد دعا نکرد صدقه نداد صِلهٴ رَحِم نکرد عمر کمتری دارد این است اختیار به دست خود این شخص است. مطلب بعدی آن است که در نظام آفرینش لوحِ الهی، قدر الهی، قضای الهی جا برای سرگردانی و ابهام نیست ذات اقدس الهی می‌داند این زید با اختیار خود راه خوب را طی می‌کند و به آن مقصد والا می‌رسد عمرِ طولانی دارد لذا در آ‌نجا ثبت می‌کند که زید هشتاد سال عمر می‌کند و می‌داند برادر او کج‌راهه می‌رود و می‌توانست راهِ صحیح طی کند گرفتار معاصی است گرفتار بدرفتاری است عمرِ کوتاه دارد ثبت می‌کند که آن برادر چهل‌ساله زندگی می‌کند پس در دفتر الهی جا برای ابهام نیست (یک) بشر مختار است (دو) آثار صدقه و صلهٴ رَحم همه چیز محفوظ است (سه) خدا اگر در ازل می‌داند که زید هشتاد سال می‌رود با حفظ مبادی می‌داند یعنی می‌داند که زید می‌تواند بیراهه برود و عمر کوتاه داشته باشد ولی عاقلانه حرکت می‌کند عمر بابرکتی دارد اینجا میننویسند زید هشتاد ساله است نه چون آ‌نجا نوشتند، این شخص باید هشتاد سال زندگی کند یا آنجا نوشتند این باید چهل ساله زندگی کند بلکه چون این هشتاد ساله زندگی می‌کند خدا آ‌نجا می‌نویسد چون برادرش بیراهه می‌رود و زودتر به کام مرگ می‌افتد خدا آنجا می‌نویسد پس اجل مسمّاست عنده و اجل مسمّا عنده این صغرا، ﴿مَا عِندَکُمْ یَنفَدُ وَمَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ﴾ کبرا، پس اجل مسمّا تغییرپذیر نیست این نتیجه. خدا می‌داند زید هشتاد سال زندگی می‌کند «لا یستقدم و لا یستأخر» آن برادرش چهل ساله می‌میرد «لا یستقدم و لا یستأخر» ولی چون زید صحیحاً راه صحیح را عاقلانه طی می‌کند به هشتاد سالگی می‌رسد خدا می‌نویسد نه اینکه خدا می‌نویسد زید باشد هشتاد سال باشد هر کاری که بخواهد بکند، بکند چه صدقه بدهد چه ندهد، چه صلهٴ رَحِم بکند چه نکند، چه بهداشت را رعایت بکند چه نکند این طور نیست بر اساس نظم است که هرگز علمِ ازلی علّت عصیان کسی نخواهد بود

خب، فرمود: ﴿مَا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَمَا یَسْتَأْخِرُونَ﴾ بعد فرمود ما هیچ‌گاه جهان را از وحی و کتاب و رسالت و نبوّت خالی نگذاشتیم ﴿ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا﴾ یعنی وَتْرا یعنی متواتر این قدر پشت سر هم آمدند که می‌گویند متواتر. اینجا از نظر نظمِ رسم‌الخطّی باید ﴿کُلَّمَا﴾ این «ما» باید وصل می‌شد الآن اگر ایران بخواهد اقدام بکند بر اساس قوانین ادبی و عربی قرآ‌ن چاپ بکند واویلای همین قرآن‌سوزها به دست می‌آید که شما قرآن را تحریف کردید خب ما یک «کلّما» داریم یک «کلّ ما» داریم این «کلّما» به معنی هر وقت است و صور است آن «کلّ ما» اسم است و مضاف است و مبتداست شمایی که عالماً عامداً دارید مسجد را با قرآن می‌سوزانید اگر یک وقت ایران اسلامی این «کلّما» را متّصل بنویسد دادتان در می‌آید که ایران، قرآن را تحریف کرده. یک وقت است کسی مغازهٴ کسی را آتش می‌زند می‌گوید من چه می‌دانستم قرآن داخلش است اما شما عالماً عامداً مگر مسجد می‌شود بی‌قرآن باشد مسجد است و رحل است، مسجد است و قرآن است این را عالماً در بحرین و غیر بحرین دارید آتش می‌زنید بعد دلتان می‌خواهد هم خدا شما را حفظ بکند این فرعونِ مصر برای شما عبرت بود دیگر این آل‌خلیفه عمداً خودش را دارد به آتش می‌کِشد مگر ممکن است قرآ‌ن‌سوزی و تخریب مسجد و تخریب حسینیه اینها را آزاد بگذارد اینها را رها بگذارد بهترین راه توبهٴ اینهاست. بالأخره ﴿کُلَّمَا﴾ نه «کُلُّ ما» این ﴿کُلَّمَا﴾ باید متّصل نوشته می‌شد و اما خب حالا الآن قرآ‌ن است و دست اینهاست و اکثریّت هم با اینهاست متأسفانه ایران اگر بخواهد که کجا «إنّما» و «أنّما» را متّصل بنویسیم کجا باید منفصل بنویسیم دادِ واقرآنای اینها در می‌آید ﴿کُلَّمَا جَاءَ أُمَّةً رَّسُولُهَا کَذَّبُوهُ﴾ آن‌گاه ﴿فَأَتْبَعْنَا بَعْضَهُم بَعْضاً وَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِیثَ﴾ اینها فقط نامهایشان هست می‌گویند قَجر بود، پهلوی بود، مصر بود، تونس بود، یمن بود، آل‌خلیفه بود اینها فقط به عنوان اشرار اُحدوثهٴ تاریخ‌اند که «خَذلهم الله ان‌شاءالله تعالی» ﴿فَبُعْداً لِقَوْمٍ لاَّ یُؤْمِنُونَ﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 37:37

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن