display result search
منو
تفسیر آیات 23 تا 30 سوره مؤمنون

تفسیر آیات 23 تا 30 سوره مؤمنون

  • 1 تعداد قطعات
  • 37 دقیقه مدت قطعه
  • 3 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 23 تا 30 سوره مؤمنون"

وجود مبارک پیامبر باطنش فرشته است و ظاهرش بشر
در هیچ زمان و زمینی نیست که حجّت بر مردم تام نشده باشد

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحاً إِلَی قَوْمِهِ فَقَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُم مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ أَفَلاَ تَتَّقُونَ ﴿23﴾ فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَوْمِهِ مَا هذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یُرِیدُ أَن یَتَفَضَّلَ عَلَیْکُمْ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَأَنزَلَ مَلاَئِکَةً مَا سَمِعْنَا بِهَذا فِی آبَائِنَا الْأَوَّلِینَ ﴿24﴾ إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتَّی حِینٍ ﴿25﴾ قَالَ رَبِّ انصُرْنِی بِمَا کَذَّبُونِ ﴿26﴾ فَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنَا وَوَحْیِنَا فَإِذَا جَاءَ أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ فَاسْلُکْ فِیهَا مِن کُلِّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ وَأَهْلَکَ إِلَّا مَن سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ وَلاَ تُخَاطِبْنِی فِی الَّذِینَ ظَلَمُوا إِنَّهُم مُّغْرَقُونَ ﴿27﴾ فَإِذَا اسْتَوَیْتَ أَنتَ وَمَن مَّعَکَ عَلَی الْفُلْکِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی نَجَّانَا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ ﴿8﴾ وَ قُل رَبِّ أَنزِلْنِی مُنزَلاً مُّبَارَکاً وَأَنتَ خَیْرُ الْمُنزِلِینَ ﴿29﴾ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ وَإِن کُنَّا لَمُبْتَلِینَ ﴿30﴾

بعد از بحث مسئلهٴ توحید و اثبات مبدأ یگانهٴ واحد و احد به جریان نبوّت پرداختند. جریان نبوّت با یک سلسله اشکالات و شبهات روبه‌روست. برخی از اینها شبههٴ علمی بود شبههٴ کلامی بود که قرآن کریم پاسخ داد برخی از اینها شبههٴ علمی نبود مشکلات عملی بود که آن را دارند پاسخ می‌دهند. در اینجا چهار پنج شبهه نقل شده و به هیچ کدام از آن شبهات در این قسمت پاسخ نداده شد زیرا در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» در سورهٴ مبارکهٴ «هود» به همهٴ این شبهات پاسخ داده شده. اشکال اوّلشان این بود که نوح بشر است و بشر نمی‌تواند پیامبر باشد در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» که سورهٴ مکّی است مبسوطاً گذشت که غیر از بشر کسی نمی‌تواند پیامبر باشد زیرا اگر ملائکه پیامبر باشند البته ملائکه رسالت دارند ﴿جَاعِلِ الْمَلاَئِکَةِ رُسُلاً﴾ اما ملائکه را افراد عادی نمی‌بینند مردم باید سؤالاتشان را با رهبرشان در میان بگذارند با پیامبر گفتگو کنند احتجاج کنند امور را به او ارجاع بدهند خب ملائکه که دیده نمی‌شوند ملائکه که با مردم حشر و نشر ندارند ملائکه که نمی‌توانند اُسوه و الگو باشند چگونه پیامبر باشند، اگر ذات اقدس الهی دربارهٴ رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِیهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾ چون پیامبر بشر است می‌تواند اُسوه باشد اما ملائکه که اهل شهوت نیستند اهل غضب نیستند آنها اگر معصوم بودند چگونه می‌توانند اُسوه باشند. در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» آیهٴ هشت و نُه برهان آنها را نقل کرد و رد کرد در آیهٴ هشت سورهٴ مبارکهٴ «انعام» این بود که ﴿وَقَالُوا لَوْلاَ أُنْزِلَ عَلَیْهِ مَلَکٌ﴾ چرا مَلک نیامد؟ فرمود: ﴿لَوْ أَنْزَلْنَا مَلَکاً لَقُضِیَ الْأَمْرُ ثُمَّ لاَ یُنْظَرُونَ﴾ ما ملائکه را در یک فرصت ضروری می‌فرستیم یعنی آنجا که محاجّه بین امّت و پیغمبر به حدّ ضرورت رسید لازم بود مَلک بفرستیم معجزه‌ای به وسیلهٴ پیامبر عمل بشود اگر از آن به بعد ایمان نیاورد دیگر عذاب قطعی است مَلک در آن فرصت نازل می‌شود.

مطلب دوم آن است که اگر ما مَلکی را بخواهیم پیامبر قرار بدهیم حتماً باید به صورت بشر در بیاید برای اینکه اگر آنها مَلک را نبینند چگونه حرف او را می‌شنوند چگونه با او احتجاج می‌کنند ﴿وَلَوْ جَعَلْنَاهُ مَلَکاً لَجَعَلْنَاهُ رَجُلاً وَلَلَبَسْنَا عَلَیْهِم مَا یَلْبِسُونَ﴾ باز هم همین لَبس و اشتباه و امثال ذلک هست. خب خدا غریق رحمت کند مرحوم آقا سیّد نورالدین را در این کتاب تفسیر القرآن و العقل که به وسیلهٴ مرحوم آیت الله اراکی(رضوان الله علیه) این کتاب رواج پیدا کرده در آنجا ذیل همین چون تا جزء هجدهم را که جمعاً سه جلد می‌شود تفسیر کردند مرحوم آقا سیّد نورالدین اراکی را مرحوم آقای اراکی(رضوان الله علیه) به خوبی می‌شناختند هم به علم او، هم به تقوای او، هم به حفظ او گواهی دادند. این بزرگان در جریان جنگی که با انگلیس و اینها داشتند در حوزهٴ علمیه نجف خب اینها فرمودند من با این افراد با سایر رزمنده‌ها رفته بودند جبهه بعد در تفسیر القرآن و العقل هست که تنها کتابی که نزد من بود همین سیوطی بود که برای پسرم درس می‌گفتم. رفته بود جبهه و با انگلیسیها می‌جنگید و پسرش هم برده بود جبهه و برای او هم همین سیوطی درس می‌گفت و غیر از قرآن هیچ کتابی نداشت گفت همهٴ این مطالب را من مطابق با عقل تفسیر می‌کنم نه یعنی قیاس می‌کنم یعنی می‌خواهم بگویم این مطالبی که در قرآن کریم آمده مخالف عقل نیست اما خطوط جزئی، احکام فقهی، احکام اخلاقی اینها را البته باید از روایات کمک گرفت ولی آنکه دارم می‌نویسم به عنوان القرآن والعقل یعنی این مطالبی که در قرآن هست مخالف با عقل نیست عقل هم اینها را تأیید می‌کند.

خب این بزرگوار در ذیل این آیهٴ سورهٴ «انعام» ظاهراً فرمود اگر فرشته بخواهد پیامبر بشود باید شما او را ببینید دیگر یعنی به صورت بشر در بیاید و همین هم که می‌بینید باطنش فرشته است و ظاهرش بشر خب البته هر کسی جرأت ندارد این حرف را بزند ولی مرحوم آقاسیّد نورالدین این فرمایش را دارند که وجود مبارک پیامبر باطنش فرشته است و ظاهرش بشر، اما باطنش فرشته است نه یعنی اینکه فرشته‌ای است به این صورت در آمده یعنی خواصّ فرشته‌ها را دارد، ملکوت فرشته‌ها را دارد، عصمت فرشته‌ها را دارد، علمِ فرشته‌ها را دارد و مانند آ‌ن. به تقدیر فرمود اگر هم ما فرشته را بخواهیم نازل بکنیم باید به صورت بشر در بیاید باز هم همان اشکال شما هست شما که باطن را نمی‌بینید ظاهر را می‌بینید، می‌بینید انسان است، پس بنابراین اگر ما فرشته را نازل کنیم به صورت بشر در نیاید که شما نمی‌بینید حرفش را نمی‌شنوید، اگر به صورت بشر در بیاید همان اشکال شما هست شما که نمی‌دانید این باطنش فرشته است و به صورت بشر در آمده که ﴿وَلَلَبَسْنَا عَلَیْهِم مَا یَلْبِسُونَ﴾ بعد به حضرت فرمود: ﴿وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِن قَبْلِکَ فَحَاقَ بِالَّذِینَ سَخِرُوا مِنْهُم مَا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِءُونَ﴾ اینها حرفی برای گفتن ندارند فقط مسخره می‌کنند و استهزای اینها و مسخره‌های اینها دامنگیر اینها شد اینها را به هلاکت رساند،

بنابراین این شبهه که اینها بشرند (یک) و «حکم الأمثال فیما یجوز و فیما لا یجوز» (دو)، اگر بشر بتواند پیامبر بشود پس ما هم باید پیامبر بشویم بر ما هم فرشته نازل بشود (سه)، هر دو را قرآن کریم جواب داده. اما این شبههٴ اول را که در سورهٴ «انعام» و مانند آن جواب داده اما بشر دیگر فرمود این از سنخی است ﴿لَا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ﴾ مگر هر کسی آن صلاحیّت را دارد که با فرشته‌ها ارتباط برقرار کند تا شما بگویید ﴿لَوْ نَشَاءُ لَقُلْنَا مِثْلَ هذَا﴾ یا چرا بر ما نازل نشده است خب این ﴿لَا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ﴾ است یک طهارت روح می‌خواهد یک عصمت می‌طلبد و مانند آن، پس این شبهه ایشان یعنی این دوتا شبهه رفعه‌شده است ﴿مَا هذَا إِلَّا بَشَرٌ﴾ (یک) ﴿مِّثْلُکُمْ﴾ (دو) ﴿یُرِیدُ أَن یَتَفَضَّلَ عَلَیْکُمْ﴾ هم در سیرهٴ اخلاقی اینها برطرف شده است که حبّ دنیا در اینها نبود اینها مثل افراد ساده زندگی می‌کردند در اوج قدرت هم بودند مثل افراد ساده زندگی می‌کردند در ضعف هم بودند مثل اینها، بعد آنها می‌گفتند: ﴿لَوْ شَاءَ اللَّهُ لَأَنزَلَ مَلاَئِکَةً﴾ خب پس این سه‌تا شبهه گذشت عمده این مشکلی است که در جامعهٴ غیر محقِّق و غیر علمی رواج دارد و آن این است که می‌گویند: ﴿مَا سَمِعْنَا بِهَذا فِی آبَائِنَا الْأَوَّلِینَ﴾ می‌گویند این حرف در بین پدران ما نبود. اینکه می‌گویند نه برای آن است که وجود مبارک نوح اوّلین پیامبر است و سابقه نداشت بلکه چون این سخن از زمان حضرت آدم بود که رهبران الهی خود حضرت آدم و بعد انبیای دیگر تا زمان نوح(سلام الله علیهم) مأموریت داشتند مردم را به خدا دعوت کنند این برهان نقلی. عقل هم که فطرت است در درون همه تعبیه شده است که ﴿فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا﴾ در هر زمان و زمینی بالأخره یا پیغمبر بود یا امام بود یا علمایی بودند که از طرف انبیا مأموریت داشتند. آن وقتی که خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود که در تمام مناطق دوردست پیغمبر نرفته بود که یا امام نرفته بود که اینها علما را می‌فرستادند شاگردان را می‌فرستادند خب مگر در زمان خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) وجود مبارک حضرت همه مناطق حجاز را می‌رفت همه روستاها را می‌رفت یا عالمان و اصحاب و صحابه و شاگردان آن حضرت می‌رفتند پیام را می‌بردند دیگر، اینها حرف پیامبران را می‌رساندند این حرف، حجّت خداست وقتی حجّت خدا حرفِ رسول خدا را برسانند در حقیقت حجّت خدا را به مردم ابلاغ کردند.

پس در هیچ زمان و زمینی نیست که حجّت بر مردم تام نشده باشد چون ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ وَیَحْیَی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ﴾ سلسلهٴ انبیا محفوظ‌‌اند طبق این چند آیه‌ای که در بحثهای قبل خوانده می‌شد که فرمود: ﴿ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا﴾ یعنی مرسلین متواترند. تک تک اینها کنار هم صف بستند شدند متواتر ﴿تَتْرَا﴾ اصلش «وَتْرا» بود «وترا» هم یعنی متواتر وِتْر وتر وتر. ﴿لَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ﴾ فرمود این حرفهای آسمانی را ما پشت سر هم متّصلاً به سمع مردم رساندیم هیچ وقت جهان از صدای توحید خالی نبود، اگر پیامبر نبود امام بود و اگر به امام دسترسی نداشتند شاگردان امام بودند. برهان عامّی که در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» اقامه کرده است آن اجازهٴ فَطْرت نمی‌دهد در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» که آیاتش هم قبلاً خوانده شد فرمود ما انبیا فرستادیم ﴿رُسُلاً مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ﴾ تا اینها در قیامت اعتراض نکنند ﴿لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾.

پرسش:...
پاسخ: همین، آنها هم همین طور است که حالا روشن می‌شود که پدران ما نبود یا ما در غفلت بودیم این خطر را الآن می‌خواهیم با این مقدمه بازگو کنیم. پس از طرف ذات اقدس الهی رُسل متواتر است (یک) صُحف و اقوال و کلمات الهی متّصل است (دو) برهان سورهٴ مبارکهٴ «نساء» هم می‌فرماید اگر حجّت خدا به مردم نرسد اینها در قیامت علیه خدا احتجاج می‌کنند می‌گویند تو که می‌دانستی مرگ، نابودی نیست بعد از مرگ چنین صحنه‌ای هست چرا راهنما نفرستادی ﴿رُسُلاً مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾ که قبلاً هم ملاحظه فرمودید گرچه ﴿بَعْدَ﴾ که ظرف است مفهوم ندارد ولی چون در مقام تحدید است مفهوم دارد یعنی قبل‌الرسل قبل از ارسال رسل بشر می‌توانست در قیامت علیه خدا احتجاج کند ولی بعد از آمدن انبیا، بشر حجّتی ندارد حجّت بشر هم این است که به خدا در قیامت عرض می‌کنند که تو که می‌‌دانستی ما بعد از مرگ چنین جایی می‌آییم چرا راهنما نفرستادی ما که از اینجا بی‌خبر بودیم این حجّت، حجّت بالغه است فرمود برای اینکه مردم حجّت نداشتند ما پشت سر هم انبیا فرستادیم پس هیچ زمان و زمینی نبود که جهان از وحی الهی، دین الهی، شریعت الهی غافل باشد یا بالنبیّ بود یا بالامام بود یا به علما و شاگردانشان. اما مصیبت در این است که مردمِ تقلیدمدار مردمِ غیر محقّق اگر چیزی را پدرانشان انجام داده بودند اینها می‌گویند برهان دست ماست اگر چیزی را پدرانشان انجام نداده بودند می‌گویند برهان درست ماست منتها یکی برهان بر حقّانیّت، یکی برهان بر بطلان، مصیبت این دو قسمت است. بیان ذلک این است که انبیا وقتی حق را می‌آوردند وحی و نبوت را می‌آوردند آنها برای اثبات حق‌بودنِ بت‌پرستی می‌گفتند: ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَی أُمَّةٍ﴾ پدران ما این کار را می‌کردند (یک) هر چه پدران ما می‌کردند حق است (دو) پس بت‌پرستی حق است (سه). اگر حرفی را دربارهٴ بطلان انبیا بخواهند ذکر بکنند می‌گویند آنچه را که شما آوردید این چیزهایی که شما می‌گویید ﴿سَمِعْنَا بِهَذا فِی آبَائِنَا الْأَوَّلِینَ﴾ پدران ما این کار را نکردند (یک) هر چه پدران ما نکرده بودند دلیل بطلان است (این دو) پس روش شما، مَنش شما، منطق شما باطل است (این سه). این دو مصیبت در قرآن کریم هست. این ﴿مَا سَمِعْنَا﴾ معنایش این است که این باطل است دیگر برای اینکه اگر حق بود پدران ما می‌کردند. بت‌پرستی حق است چرا؟ چون پدران ما کردند، توحید باطل است چرا؟ چون پدران ما نکردند.

حالا ملاحظه می‌فرمایید که این مخصوص به جریان حضرت نوح نیست بعد قرنهای متمادی گذشت و گذشت و گذشت تا به حضرت موسی و هارون(سلام الله علیهما) رسید به اینها هم همین را گفتند. قرنها گذشت و گذشت تا به پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسید به او هم همین حرف را زدند. سه طایفه از آیات را الآن شما بررسی می‌کنید یکی برای عصر نوح(سلام الله علیه) است یکی برای عصر میانی زمان موسی و هارون(سلام الله علیهما) است یکی برای عصر اخیر زمان پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اینها می‌گویند چون پدران ما می‌کردند پس حق است، چون توحید را پدران ما نپذیرفتند پس باطل است این ﴿مَا سَمِعْنَا﴾ یعنی این باطل است آن ﴿إِنَّا وَجَدْنَا﴾ که با جملهٴ اسمیه و ﴿إِنَّا﴾ شروع می‌شود یعنی آن حق است حالا شما این براهین را ملاحظه بفرمایید، پس جریان حضرت نوح این طور بود. برسیم به جریان حضرت موسی و هارون(سلام الله علیهما) در آن مقطع ذات اقدس الهی حرفِ آن قول را نقل می‌کند یعنی سورهٴ مبارکهٴ «قصص» آیهٴ 35 به بعد این است ﴿فَلَمَّا جَاءهُم مُّوسَی بِآیَاتِنَا بَیِّنَاتٍ قَالُوا مَا هذَا إِلَّا سِحْرٌ مُفْتَری﴾ چرا باطل است؟ برای اینکه ﴿وَمَا سَمِعْنَا بِهذَا فِی آبَائِنَا الْأَوَّلِینَ﴾ و هر چه را نیاکان ما نکرده بودند باطل بود چون اینها نکردند چنین توحیدی را نداشتند باطل است. اینکه گفتند ﴿مَا سَمِعْنَا بِهذَا فِی آبَائِنَا الْأَوَّلِینَ﴾ نه معنایش این است که این حرفها نبود اینها حرفها خب از زمان حضرت آدم بود بعد حضرت نوح بود بعد حضرت ابراهیم بالأخره خاورمیانه این حرف را پُر کرده دیگر، بعد از جریان حضرت ابراهیم که خدای سبحان می‌فرماید این پدر ملل اسلامی است ﴿مِّلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ﴾ کلّ خاورمیانه را وجود مبارک حضرت ابراهیم پُر کرد که بارها به عرضتان رسید همهٴ موحّدان عالَم فلاسفه، حکما، متکلّمین اینها هر چه در مسائل توحیدی دارند به برکت ابراهیم خلیل است این آمده برهان اقامه کرده از یک طرف، تبر دست گرفته بت‌کده را ویران کرده از طرف دیگر، آن صحنهٴ عمیقِ آتش را پشت سر گذاشته گلستان کرده از طرف سوم، خاورمیانه را گرفت. درست است که آن روز روابط این طور نبود که صبح قضیه‌ای واقع بشود عصر جای دیگر باخبر باشند اما مسئلهٴ ﴿حِرِّقُوهُ وَانصُرُوا آلِهَتَکُمْ﴾ این طولی نکشید که کلّ خاورمیانه را گرفته و توحید فراگیر شده و او شده پدر موحّدان عالَم.

خب این حرفها همه جا بود این مردم مصر که گفتند این حرفها را ما نشنیدیم ﴿مَا سَمِعْنَا بِهذَا فِی آبَائِنَا الْأَوَّلِینَ﴾ یعنی نیاکان ما این را نداشتند (یک) هر چه اینها نداشتند باطل است (دو) پس توحید ـ معاذ الله ـ باطل است این نتیجه، گاهی برای بت‌پرستی اقامه می‌کردند که بت‌پرستی حق است چون نیاکان ما داشتند (یک) پس هر چه نیاکان ما داشتند حق است (دو) پس بت‌پرستی حق است نتیجه. برای بطلان توحید همین برهان را اقامه می‌کردند می‌گفتند چون نیاکان ما نداشتند (یک) هر چه آنها نداشتند باطل است (دو) پس توحید باطل است (سه) این درد از زمان حضرت نوحی تا زمان موسی و هارون(سلام الله علیهما) و از آنجا تا زمان پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود شما در سورهٴ مبارکهٴ «ص» ملاحظه بفرمایید خب این «ص» فرستاد برای وجود مبارک پیغمبر اسلام تا قصّهٴ آن حضرت را نقل بکند دیگر ﴿ص وَالْقُرْآنِ ذِی الذِّکْرِ ٭ بَلِ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی عِزَّةٍ وَشِقَاقٍ ٭ کَمْ أَهْلَکْنَا مِن قَبْلِهِم مِّن قَرْنٍ فَنَادَوْا وَّلاَتَ حِینَ مَنَاصٍ ٭ وَعَجِبُوا أَن جَاءَهُم مُّنذِرٌ مِّنْهُمْ وَقَالَ الْکَافِرُونَ هذَا سَاحِرٌ کَذَّابٌ ٭ أَجَعَلَ الْآلِهَةَ إِلهاَ وَاحِداً إِنَّ هذَا لَشَیْ‏ءٌ عُجَابٌ ٭ وَانطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَاصْبِرُوا عَلَی آلِهَتِکُمْ إِنَّ هذَا لَشَیْ‏ءٌ یُرَادُ ٭ مَا سَمِعْنَا بِهذَا فِی الْمِلَّةِ الْآخِرَةِ﴾ گفتند بروید امری که همه باید روی آن تصمیم بگیریم مراد همهٴ ماست این بت‌پرستی اینکه پیامبر اسلام گفته این را نیاکان ما نداشتند بنابراین آن گروه تقلیدمدار دوتا حرف دارد در نفی و اثبات چیزی را حق می‌داند که نیاکانشان کرده باشند آثار باستانی‌شان باشد چیزی را باطل می‌دانند که نیاکانشان نکرده باشند اینکه می‌گفتند: ﴿مَا سَمِعْنَا﴾ یک برهانی است به دلیل اینکه این اختصاصی به مسئلهٴ تاریخی و امثال ذلک ندارد خب اینها شنیده بودند مگر جریان پیغمبر اسلام یک جریان تازه‌ای بود این همه یهودیها بودند این همه مسیحیها در عالَم بودند با همهٴ اینها زندگی می‌کردند چگونه مسئلهٴ وحی و نبوّت و دعوت به توحید را اینها نشنیدند نه اینکه ما نشنیدیم، پدران ما نشنیدند چون پدران ما نشنیدند نشنیده گرفتند معلوم می‌شود باطل است ﴿مَا سَمِعْنَا بِهذَا فِی الْمِلَّةِ الْآخِرَةِ﴾ یا ﴿مَا سَمِعْنَا بِهَذا فِی آبَائِنَا الْأَوَّلِینَ﴾ نه اینکه ﴿مَا سَمِعْنَا بِهذَا﴾ این یک چیز تازه پیدا شده است خیر، پدران ما این را نداشتند. این ﴿مَا سَمِعْنَا بِهَذا﴾ اگر ﴿فِی آبَائِنَا﴾ نبود یا مانند آن، نشان می‌داد که این یک امر تازه‌ای است حالا یا بدعت است یا نه. می‌گویند در بین نیاکان ما این نبود چون در بین نیاکان ما نبود باطل است و قرآن روی همین جهت تکیه کرد فرمود خب اگر نیاکانتان آدمهای نفهمی بودند شما باید همین کار را بکنید ﴿أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَلاَ یَهْتَدُونَ﴾ خب حالا پدرانتان نکردند، نفرمود این بی‌سابقه بود یا باسابقه بود یا نو نیست فرمود: ﴿أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَلاَ یَهْتَدُونَ﴾ شما باید دنبال آنها بروید این چه حرفی است می‌زنید می‌گویید پدران ما نداشتند خب نداشتند، نداشتند.

بنابراین اینکه فرمود اینها می‌گویند: ﴿مَا سَمِعْنَا بِهَذا فِی آبَائِنَا الْأَوَّلِینَ﴾ این ناظر به این قسمت است که ﴿أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ شَیْئاً وَلاَ یَهْتَدُونَ﴾ ناظر به آن است. در بخشهایی هم از سورهٴ مبارکهٴ «هود» و مانند آن همین برهان را ذکر می‌کند که ﴿أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَلاَ یَهْتَدُونَ﴾ باز هم شما همین حرف را می‌زنید می‌گویید که چون نیاکان ما این حرف را نداشتند. در سورهٴ مبارکهٴ «ص» که مربوط به همین قسمت است در سورهٴ مبارکهٴ «ص» فرمود: ﴿ءَأُنزِلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ مِن بَیْنِنَا بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ مِن ذِکْرِی بَل لَّمَّا یَذُوقُوا عَذَابِ﴾ آن وقت تهدید می‌کند تا به آن بحثهایی که ولو آبائشان چیزفهم نباشند باز هم اینها دنبال حرفهای آبائشان هستند. آیهٴ 22 به بعد سورهٴ مبارکهٴ «زخرف» این است ﴿بَلْ قَالُوا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَی أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَی آثَارِهِم مُهْتَدُونَ ٭ وَکَذلِکَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ فِی قَرْیَةٍ مِن نَذِیرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَی أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَی آثَارِهِم مُقْتَدُونَ ٭ قَالَ أَوَ لَوْ جِئْتُکُم بِأَهْدَی مِمَّا وَجَدْتُّمْ عَلَیْهِ آبَاءَکُم قَالُوا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ کَافِرُونَ﴾ این «أهدیٰ» أفعل تعیین است نه تفضیل فرمود شما که می‌گویید ما پدرانمان یک روشی داشتند ما حرفهای بهتر آوردیم یا ما حق آوردیم، اگر پدرانتان آدمهای بی‌حق بودند غیرمهتدی بودند در ضلالت و کج‌راهه بودند باز شما همان راه را می‌روید؟! خب پس اینکه فرمود: ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَی أُمَّةٍ﴾ را اینها گفتند ﴿وَإِنَّا عَلَی آثَارِهِم مُهْتَدُونَ﴾ پیامبر به آ‌نها فرمود: ﴿أَوَ لَوْ جِئْتُکُم بِأَهْدَی مِمَّا وَجَدْتُّمْ عَلَیْهِ آبَاءَکُم﴾ شما باز چه می‌گویید؟ ﴿قَالُوا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ کَافِرُونَ﴾ این عصارهٴ آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «زخرف» بیان شده. اما اینکه چگونه می‌شود بعضیها برایشان البته اینها مشرکین آنها که تقلیدمدار بودند اینها به خودشان حق می‌دادند که برابر حرف آبائشان ذکر بکنند آنهایی که شبهه داشتند که بین تشریع و تکوین خلط کردند که ﴿لَوْ شَاءَ اللّهُ مَا أَشْرَکْنَا﴾ اینها یک مشکل دیگر داشتند یک عدّه هم که گرداننده‌های این امور بودند اینها حبّ جاه داشتند. مسئلهٴ اینکه ایمان از چه سنخ است حالا باز بحثهای آیات دیگری ممکن است به خواست خدا در پیش داشته باشیم که بحثهای مربوط به اینکه ایمان از چه سنخ است مطرح بشود ولی این را باید بدانیم که نه در بحثهای عقلی شکاف است (یک) نه بحثهای نقلی شکاف دارند (دو) نه عقلی و نقلی با هم شکاف دارند (سه) تمام مشکل این است که ما نفس را باید بشناسیم ما نباید بگوییم ترجیحِ راجح بر مرجوح و مانند آن این مخصوص عقلِ نظر است ترجیح دو قسم است: ترجیحِ علمی این برای عقلِ نظر است ترجیحِ عملی این برای عقلِ عملی است گاهی می‌بینید عقلِ نظری فتوا می‌دهد که اینها همه شبیه هم‌اند افرادی که در یک کارخانه نسّاجی یا غیر نسّاجی چند نفرند پارچه تولید می‌کنند اینها همه مهندسان نسّاجی‌اند از نظر عقلِ نظری برای همهٴ اینها روشن است که این رنگها این بافتها این نَسجها این تارها این پودها از نظر دوام و استحکام شبیه هم است هیچ مزیّتی یکی بر اینها ندارد، اما همینها وقتی که می‌خواهند برای خودشان کُت و شلوار یا قَبا انتخاب بکنند همین مهندسین با اینکه از نظر عقل نظری می‌دانند هیچ تفاوتی بین اینها نیست یکی فلان رنگ را قبول می‌کند یکی فلان رنگ را قبول می‌کند یکی فلان پارچه را قبول می‌کند ترجیح دو، یعنی دو دستگاه جدای از هم فاصله‌دار دارند اینکه می‌گوییم جدا، دهها بار هم گفتیم و باید دقیق بود این است که اگر یک متخصّص قلب‌شناسی یکی از این رگهای مویی گرفته دارد آن را باز می‌کند این باید بی‌رحمانه بگوید هیچ ارتباطی بین این رگ و رگهای دیگر نیست در حالی که اینها تلازم حیاتی دارند صدها پیوند و رابطه دارند، اما وقتی نوبت به دقّتِ عقلی رسید باید بی‌رحمانه گفت هیچ یعنی هیچ ارتباطی بین این و آن نیست. ترجیحِ علمی برای عقلِ نظری است که او درگیر با وهم و خیال و برهان است ترجیحِ عملی با شهوت و غضب و عقلِ عملی است خب از نظر عقل نظری هیچ فرقی بین این رنگها نیست آن ده‌تا مهندسی که ظرفها را تولید کردند از نظر استحکام می‌دانند این ظروف شبیه هم است از نظر رنگ می‌دانند از نظر دوام شبیه هم است اما وقتی خواستند بشقاب و پارچه و نعلبکی تهیّه کنند همین ده نفری که در این کارخانه مهندسی کردند می‌بینیم در انتخاب، اختلاف دارند یکی فلان رنگ را قبول می‌کند یکی فلان رنگ را قبول می‌کند. عمل یک دستگاه اجراییِ کاملاً جدا از علم دارد او هم ترجیح دارد، راجح دارد، مرجوح دارد، امیر دارد، مأمور دارد، دستگاه جدا دارد این نفس «فی وحدتها کلّ القویٰ» همیشه درگیر سه جبهه است در جبههٴ نظر، شهوت و غضب سنگر گرفتند، در جبههٴ نظر، وهم و خیال سنگر گرفتند تا با مغالطات جلوی عقلِ نظری را بگیرند و نگذارند او به برهان برسد با برهان‌نما جلوی برهان را می‌گیرند یعنی با مغالطهٴ صوری و معنوی و لفظی جلوی برهان را می‌گیرند تا او را خفه کنند و او اگر بخواهد از خطای علمی بِرَهد باید جهاد فرهنگی داشته باشد. این مرز کاملاً، کاملاً یعنی جدا. می‌ماند بخش عمل در تصمیم‌گیری شهوت به یک سَمت می‌کِشد غضب به یک سَمت می‌کِشد عقلِ عملی که «ما عُبد به الرحمن واکتسب به الجِنان» جدا می‌شوند، چون نفس مجرّد است اینها کارهایی است در فضای نفس همهٴ اینها مجرّد هم هستند همهٴ اینها با شهود همراه است. خب این دو جبهه. نفس که «فی وحدتها کلّ القویٰ» است در جبههٴ سوم باید اینها را هماهنگ کند این یک مکافاتی است گاهی می‌بینید در این جبههٴ جهاد و در جنگ درون شهوت یا غضب پیروز شدند بر عقلِ نظر، عقلِ نظر فتوای خودش را می‌دهد می‌گوید صد درصد این خوب است اما این می‌گوید این به دردت می‌خورد من مجری‌ام این امّارهٴ بالسّوء میدان می‌گیرد اگر کسی بحثهای نقلی را دنبال بکند آیات و روایات یک دست، بحثهای عقلی را دنبال بکند ادلّه و شواهد فلسفه و کلامی یک دست این دو گروه را بخواهد هماهنگ کند می‌شوند یک دست، ولی اگر کسی سوپرمارکتی فکر کند اهل هیچ کدام از این قشر نباشد همیشه خیال می‌کند این ادلّه گُنگ است.

ادلّه ناطقِ بالحق است منتها درس خواندن لازم است، بنابراین در بخشهای قرآنی پشت سر هم فرمود اینها در میدان جبههٴ جنگ این امّارهٴ بالسّوء این فتوادهنده را خفه کرده این «کَم مِن عقلٍ أسیرٍ تحت هویً أمیر» در سورهٴ مبارکهٴ «احقاف» آیهٴ 23 فرمود اینها عالماً عامداً به ضلالت افتادند ﴿أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَی عِلْمٍ﴾ این صد درصد می‌داند حق با پیغمبر است ولی می‌خواهد مِی‌گساری کند خب چه کسی تصمیم می‌گیرد؟ آنکه حرف اول را می‌زند چه کسی حرف اول را می‌زند؟ آنکه در جنگ پیروز شده چه کسی در جنگ پیروز شده؟ هوس. فرمود الهِ او هوای اوست این تقدیم «اله» بر «هواه» ﴿أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾ این الهِ خود را یعنی آن کسی که باید حرف او را بشنود هوا قرار داده این یقین دارد پیامبر حق می‌گوید این تردید ندارد اما آنکه تصمیم می‌گیرد این عقلِ نظری بیچاره نیست این دهنش بسته است این دهنش را بست یک مُشت خاک ریخت رویش روی این خاک حالا دارد فرمانروایی می‌کند ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾ فرمود این یقین دارد صد درصد که توحید حق است ولی می‌خواهد مِی‌گساری کند و هرزه‌گی ﴿أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَی عِلْمٍ﴾ خب خدا چه گروهی را اِضلال می‌کند؟ برابر آیه سورهٴ مبارکهٴ «بقره» فرمود: ﴿وَمَا یُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِینَ﴾ که اضلالِ کیفری است نه اضلالِ ابتدایی، فِسق هم کج‌راهه رفتن است این شخص اول بیراهه رفت، بیراهه رفت، بیراهه رفت تا شده فاسق، فاسق هم قد تَقدّم مراراً که اسم فاعل نیست صفت مشبهه است این فِسق بر او مَلکه شد چون فسق برای او ملکه شد عالماً عامداً دروغ می‌گوید بنابراین ترجیحِ بلا مرجّح سه دستگاه دارد یک دستگاه مربوط به عقلِ نظر است که درگیر با وهم و خیال است یک دستگاه مربوط به شهوت و غضب است که کار عقلِ عملی است یک دستگاه مربوط به نظم «فی وحدتها کلّ القویٰ» است که باید این دو وزنه را با هم هماهنگ کند به هر تقدیر حالا ممکن است در نوبتهای دیگر مطرح بشود غرض این است که این ﴿مَا سَمِعْنَا﴾ دوتا حرف است دوتا برهان است چرا دعوت توحید باطل است ـ معاذ الله ـ چون پدران ما نگفتند، چرا شرک حق است ـ معاذ الله ـ چون پدران ما گفتند این می‌شود یک ملتِ کورِ تقلیدمحور.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 37:03

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن