- 10
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 74 سوره حج
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 74 سوره حج"
اثبات توحید و بطلان بت پرستی از راه نظام خلقت
بیان قرآن مبنی بر ناتوانی بتها در حل مشکلات
لجاجت مشرکین در جهنم مبنی بر اعتقاد نداشتن به خدا
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
یَا أَیُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَن یَخْلُقُوا ذُبَاباً وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَإِن یَسْلُبْهُمْ الذُّبَابُ شَیْئاً لاَّ یَسْتَنقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ ﴿73﴾ مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ﴿74﴾
اقامه برخی شواهد قرآنی بر بطلان شرک
در سورهٴ مبارکهٴ «حج» بعد از اقامهٴ برهان توحید و نفی شرک، فرمود این بتپرستان نه دلیلِ عقلی دارند نه دلیلِ نقلی، نه نصرتی از درون دارند نه نصرتی از بیرون تعبیر قرآن این بود که ﴿وَیَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَاناً﴾ دلیلِ نقلی ندارند که خدا نازل کرده باشد ﴿وَمَا لَیْسَ لَهُم بِهِ عِلْمٌ﴾ نه دلیلِ عقلی دارند که بیّن یا مبیّن باشد و چون ظالماند و در مسائل اعتقادی گرفتار ظلماند که ﴿إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ﴾ این ظالمان نه نصیرِ داخلی دارند نه نصیرِ خارجی ﴿وَمَا لِلظَّالِمِینَ مِن نَّصِیرٍ﴾ بعد در این آیهٴ 73 میفرماید اینها نه تنها دلیلی بر شرک ندارند بلکه دلیل بر بطلان شرک اقامه میشود.
پرسش:...
پاسخ: چون آخر ﴿أُنزَلَ﴾ ظاهرش نقل است دیگر. در قرآن کریم وقتی میفرماید خدا نازل کرد یعنی چیزی را به وسیلهٴ وحی یا الهام نازل کرده است البته آن اِنزال به معنای عام که ﴿وَإِن مِّن شَیْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ﴾ آن انزال، مطلب دیگری است که تجلّی را به همراه دارد در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» هم دارد که ﴿أَنزَلَ لَکُم مِنَ الْأَنْعَامِ ثَمَانِیَةَ أَزْوَاجٍ﴾ یک جُفت شتر، یک جفت اسب، یک جفت گاو، یک جفت گوسفند حالا جفت یعنی مذکر و مؤنث یا وحشی و اهلی بالأخره ﴿أَنزَلْنَا الْحَدِیدَ﴾ هست، ﴿أَنزَلَ لَکُم مِنَ الْأَنْعَامِ ثَمَانِیَةَ أَزْوَاجٍ﴾ هست، ﴿وَإِن مِّن شَیْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ﴾ هست این سه طایفه آیات هست که نسبت به آن انزالِ تکوینی است ولی در برابر علم همان انزالی که فرمود: ﴿مَا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ﴾ همین دلیل نقلی مثل وحی، الهام. حالا دلیلی بر بطلان شرک اقامه میکنند بعد جمعبندی میکنند میفرماید ما مَثَلی زدیم که با این مَثَل مسئلهٴ بطلان شرک روشن میشود
بررسی مفاهیم و مصادیق تمثیلات قرآنی
تمثیل در قرآن کریم کم نیست تمثیل به این معنا نیست که ـ معاذ الله ـ مطلبی را که قرآن کریم بیان میکند واقع نشده باشد ولی نظیر کتابِ کلیله و دمنه به صورت حیوانات تمثیل شده باشد آنچنان نیست یک واقعیت خارجی را که برهان بر او هست برای خواص است همان واقعیّت خارجی را برای تفهیمِ تودهٴ مردم به صورت مَثَل ذکر میکنند لذا در قرآن مطلبی نیست که سادهترین مردمِ عالَم نفهمند هر کسی اندکشعوری داشته باشد این میتواند مطالب قرآن را بفهمد این یک مطلب. مطلب دوم آن است که در قرآن کریم آیاتی است که بسیاری از حکما و فقها و بزرگان در او راجلاند این دو مطلب. جمع بینهما این است که آن مطلب عمیقی که مربوط به آیات مثلاً توحید است آن را قرآن کریم به وسیلهٴ مَثَل رقیق میکند نازل میکند دامنهاش را پایین میآورد تا همسطح فهم تودهٴ مردم باشد که تودهٴ مردم به اندازهٴ خودشان آن را بفهمند و حجّت برای آنها تمام بشود، اما عمقش در اختیار افراد عادی نیست در جریان سورهٴ مبارکهٴ «زخرف» فرمود این قرآن کریم یک حبلِ مَتین است و ما این حبل را آویختیم نه انداختیم چه اینکه بارها گفته شد. فرمود: ﴿إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ٭ وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ﴾ این کتاب که حبل است، طناب است اِنزال او که ما قرآن را نازل کردیم ﴿إِنَّا انزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ﴾ از سنخ انزال مَطر و تگرگ و برف نیست که به صورت تَجافی باشد که ما همان طوری که این آب را به زمین انداختیم قرآن را هم به زمین انداخته باشیم اینچنین نیست بلکه قرآن را اِنزال کردیم یعنی به زمین آویختیم نه انداختیم. از عربی مبین تا علیّ حکیم، از علیّ حکیم تا عربی مبین قرآن است ﴿إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ٭ وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ﴾ لذا این حبلِ آویخته را گفتند حبلِ مَتین است شما به این طناب تمسّک کنید و نجات پیدا کنید ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً﴾ وگرنه حبل و طنابِ انداخته مشکلِ خودش را حل نمیکند چه رسد به اینکه مشکل مُستمسِکان را حل کند. آنچه حجّت است برای همهٴ مردم همین عربی مبین است با ادبیات محاورهای سخن گفته، دلیل اقامه کرده، حجّت آورده، حلال و حرام را بیان کرده و مانند آن، اگر کسی خواست از این مرحله بالاتر برود بر اساس «اقرأ وارْقَ» تدبّر میکند و عمل صالح انجام میدهد کم کم بالا میرود تا اگر نظیر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و اهل بیت شدند اینها به حکیم علیم میرسند و اگر به آن مقام نرسیدند در مقام میانی و وُسطا مطالبی را درک میکنند ولی آنچه برای همهٴ مردم حجّت است این عربی مبین است این عربی مبین را قرآن کریم گاهی به صورت ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾ که برهان عقلی است در میآورد، گاهی همان مطلب را به صورت یک داستان و مَثل ذکر میکند که ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَجُلاً فِیهِ شُرَکَاءُ مَتَشَاکِسُونَ﴾ و مانند آن، که آن تمثیلِ توحیدی، تبیین همان آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» است که در آن بحث گذشت که عدّهٴ زیادی در تبیین آن آیه مشکل داشتند. غرض این است که همان مطلب را قرآن کریم به صورت یک مَثل ذکر کرده که همه میفهمند.
اثبات توحید و بطلان بت پرستی از راه نظام خلقت
در جریان توحید بعد از اینکه برهان اقامه کرده فرمود عالَم را ذات اقدس الهی با نظمِ هندسی و نجومی آفرید این سماوات را او نگه میدارد این زمین را او نگه میدارد و نمیگذارد این کُرات به زمین بریزند و نظمِ عالم به هم بخورد. بعد از اینکه این براهین تام را اقامه کرد برای تودهٴ مردم دلیلِ تمثیلی ذکر کرد که شما این راهی را که رفتید به مقصد نمیرسید شما خدا را آن طوری که مقدور شماست و باید هم بشناسید به همین اندازه هم نشناختید لذا به غیر خدا پناهنده شدید و این بتها را میپرستید خدا آن است که قوی باشد این بتها ضعیفاند، خدا آن است که قاهر باشد اینها مقهورند، خدا آن است که عزیز باشد اینها ذلیلاند مَثلی ذکر میکند میفرماید این بتهایی که شما ساختید و تراشیدید و در کعبه گذاشتید بعد هم طبق بیانی که مرحوم کلینی از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) نقل میکند شما این بتها را معطّر کردید با مِسک و عنبر و امثال ذلک، درها را هم بستید خب از لابهلای این روزنهها و کُوّهها این مگسها میروند آن عنبرها را میخورند، آن مِسکها را میخورند این بتها نمیتوانند از خودشان دفاع کنند، همهٴ این بتها جمع بشوند بخواهند مگس خلق کنند مقدورشان نیست (این یک)، همهشان جمع بشوند بگویند شما زحمت کشیدید این بتها را با مِسک و عنبر معطّرشان کردید این مگسها میآیند رویش مینشینند اینها را میخورند اینها جلوی مگسها را بگیرند نگذارند این مگسها رویشان بنشیند همهشان جمع بشوند هم نمیتوانند جلوی یک مگس را بگیرند (این دو)، خب چرا اینها را میپرستید؟ خب این سادهترین تعبیری است که قرآن دارد هیچ کس روی زمین نیست که اقلّ شعور داشته باشد و این را نفهمد آن براهین ﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ﴾ هم در آن هست، آن آیات سورهٴ مبارکهٴ «حدید» هم هست آن بخش پایانی سورهٴ مبارکه «حشر» هست که برای اوحدی از اهل توحید است این آیه هم هست سرّش آن است که این قرآن حبلِ مَتین است، حبل ممدود است یک طرفش عربی مبین است که همه میفهمند، یک طرفش هم حکیم علیم است که غیر از اولیای الهی و اهل بیت نمیفهمند مراحل میانی هم دارد. لذا فرمود: ﴿یَا أیُّهَا النّاس ضُرِبَ مَثَلٌ﴾ این مَثل برای آن است که آن حقیقتِ خارجی را رقیق بکند دامنهاش را بیاورد پایین در دسترس فهمِ مخاطبِ ساده قرار بگیرد تا بفهمد یک معلّم که سرِ کلاس میرود پای تخته یک مَثل ذکر میکند برای آن است که آن معقول را محسوس کند، آن متخیّل را محسوس کند، آن موهوم را محسوس کند تا در دسترس این شاگرد قرار بگیرد وقتی همسطح فهمِ مخاطب شد او میفهمد لذا مطلبی در قرآن نیست که کسی نتواند این را بفهمد وگرنه حجّت بر همه نخواهد بود اما آیاتی هست که درکش برای خواص مشکل است فضلاً عن العوام ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ﴾ غیر از اینکه فرمود: ﴿وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا﴾ آن دستورِ عام، اینجا یک فرمان خصوصی میدهد میفرماید الآن محلّ ابتلای شما همین است که در برابر بتها خضوع میکنید
بیان قرآن مبنی بر ناتوانی بتها در حل مشکلات
﴿إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ﴾ پس بعد از بیان آن چهار مطلب که دلیل عقلی ندارید نه بیّن نه مبیَّن، دلیل نقلی ندارید نه قرآن نه سنّت بعد از این و بعد از اینکه فرمود: ﴿وَمَا لِلظَّالِمِینَ مِن نَّصِیرٍ﴾ حالا میفرماید از این طرف دلیل برعکس است ﴿إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ﴾ شما باید الله را بخوانید ولی اصنام و اوثان را میخوانید اینها را برای چه میخوانید برای اینکه مشکلتان را حل کنند اینها نه قدرتی دارند نه میتوانند مشکل خودشان را حل کنند ﴿لَن یَخْلُقُوا ذُبَاباً﴾ این ﴿لَن﴾ برای نفی تأکید است و نه تأبید, اگر گفته میشود ﴿لَن﴾ برای نفی تأبید است منظور درازمدت است وگرنه همین کلمهٴ ﴿لَن﴾ در قرآن کریم مُغیّا ذکر شده است فرمود: ﴿فَلَنْ أَبْرَحَ الْأَرْضَ حَتَّی یَأْذَنَ لِی أَبِی﴾ خب اگر ابدی بود که مُغیّا نبود که چیزی که ابد هست حتّی برنمیدارد, مَتی برنمیدارد إلی برنمیدارد اینها برای نفی تأکید است یعنی هرگز به طور تأکید من از اینجا بلند نمیشود تا پدرم اجازه بدهد. خب, در این قسمت که فرمود: ﴿لَن یَخْلُقُوا ذُبَاباً﴾ برای نفی تأکید است ﴿وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ﴾ یعنی همان طوری که جن و انس جمع بشوند بخواهند قرآنی مثل این کتاب بیاورند مقدورشان نیست که در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» بحثش گذشت یعنی آیهٴ 88 سورهٴ «اسراء» این بود ﴿قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَی أَن یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لاَ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً﴾ اینجا هم اگر تظاهر کنند تظاهر نه یعنی ظهور, یعنی ظَهْر نشان بدهند هر کدام ظهیر دیگری باشند پشتوانهٴ دیگری باشند پشت به پشت هم بدهند اینکه میگویند تظاهرات, تظاهرات یعنی این, نه یعین ظهور یعنی پشتیبانی کردند پشتوانهٴ یکدیگر شدند اگر اینها هم تظاهر بکنند ظَهْر به ظهْر هم بدهند بخواهند قرآن بیاورند نمیتوانند. در اینجا هم شبیه همان است ﴿لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ﴾ حالا ولو تظاهر را ذکر نفرمود, اگر هم تظاهر بکنند بخواهند یک مگس خلق بکنند مقدورشان نیست (این یک), دوم: ﴿وَإِن یَسْلُبْهُمْ الذُّبَابُ شَیْئاً﴾ آن طوری که مرحوم کلینی از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) نقل کرد که اینها این بتها را با مشک و عنبر معطّر میکردند و این مگسها از روزنههای این بتکده وارد میشدند و آنها را میخوردند و میگرفتند فرمود: ﴿وَإِن یَسْلُبْهُمْ الذُّبَابُ شَیْئاً لاَّ یَسْتَنقِذُوهُ مِنْهُ﴾ این شیء اندک را که حالا یا مُشک است یا عنبر است یا چیز دیگر است این را نمیتوانند از این مگس بگیرند پس اینها نه تنها مگسآفرین نیستند مشکل خودشان را هم از شرّ مگس نمیتوانند برطرف کنند ﴿ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ﴾ هم مگس ضعیف است که سالِب است هم اینها ضعیفاند که مسلوبمنه و طالباند (این یک), هم شما که طالبِ اینهایید و عابد اینهایید ضعیفاید هم اینها که مطلوب و معبود شما هستند ضعیفاند ﴿ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ﴾ خب این مطلبی است که همه میفهمند.
معرفت نداشتن به حق الله منشا بت پرستی
به دنبال این فرمود شما خدا را درست نشناختید اینکه فرمود: ﴿مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ﴾ معنایش این نیست که اینها به کُنه خدا پی نبردند چون کُنه خدا پی بردنی نیست مستحیل است برای انبیا و اولیا فضلاً از افراد عادی. آن منطقهٴ اول ممنوعه است که مورد تکلیف هم نیست منطقهٴ دوم که اکتناهِ صفات ذاتی است آن هم منطقهٴ ممنوعه است و مورد تکلیف هم نیست منطقهٴ سوم است خدا به عنوان رب است, خدا به عنوان معبود است, خدا به عنوان خالق است, رازق است که اینها وجهاللهاند, فعلاللهاند با مفهومِ اجمالی که از ذات حکایت میکند نه شهود ذات, این اسمای فعلی تکیهگاه پیدا میکنند. فرمود این مقداری که هم مقدور بشر است هم مورد تکلیف است اینها به این مقدار نرسیدند و خدا را آن طوری که باید و شاید نشناختند, چون خدا را آن طوری که مقدور است و مورد تکلیف است و باید بشناسند, نشناختند هم در مسئلهٴ توحید بیراهه رفتند هم در مسئلهٴ وحی و نبوّت کجراهه رفتند. در مسئلهٴ توحید چه در سورهٴ «حج» چه در سورهٴ «زمر» به این صورت فرمود: ﴿مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ﴾ اگر خدا را آن طوری که باید میشناختند, میشناختند و عبادت میکردند دیگر بیگانه را به جای خدا نمینشاندند اینها
اعتراف مشرکین در قیامت بر گمراهی و بت پرستی
در سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» این طور آمده که در قیامت اعتراف میکنند میگویند ﴿تَاللَّهِ إِن کُنَّا لَفِی ضَلاَلٍ مُّبِینٍ ٭ إِذْ نُسَوِّیکُم بِرَبِّ الْعَالَمِینَ ٭ وَمَا أَضَلَّنَا إِلَّا الْمُجْرِمُونَ﴾ در قیامت اعتراف میکنند میگویند بله ما بیراهه رفتیم این بتها را مساوی خدا دانستیم خدا معبود است ما اینها را معبود دانستیم, خدا رازق است ما اینها را رازق دانستیم, خدا قوی است ما اینها را قوی دانستیم, خدا مقرِّب است ما اینها را مقرِّب دانستیم ﴿إِذْ نُسَوِّیکُم﴾ به این اصنام و اوثان خطاب میکند ﴿إِذْ نُسَوِّیکُم بِرَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ ما شما را همتای خدای سبحان میدانستیم. اینکه میگویند مشرک معنایش این نیست که اینها ریاکارند, معنایش این نیست که اینها در عبادت شرکی قائلاند, معنایش این نیست که اینها قدری خدا را عبادت میکنند قدری بتها را, معنایش این است که اینها فقط بتها را عبادت میکنند اینها اصلاً خدا را عبادت نمیکنند منتها این عبادتی که خالصاً برای خداست این عبادتِ خالصِ صد درصد را میدهند به بتها برای خدا شریک قائلاند نه در عبادت مشرکاند اینها که قدری خدا و قدری غیر خدا را عبادت نمیکنند آن میشود ریا, ریا آن است که غیر خدا را در عبادت راه بدهد اینها مُرائی نیستند اینها مخلِصاً, خالصاً لوجه الصنم و الوثن اینها وثن و صنم را عبادت میکنند منتها این عبادتی که صد درصد برای خداست این عبادتِ صد درصد خالص را به صنم و وثن میدهند این معنای شرک است خب لذا در قیامت هم اعتراف میکنند میگویند ﴿إِذْ نُسَوِّیکُم بِرَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ ما اینها را مساوی خدا میدانستیم این عبادتی که صد درصد برای خدا بود ما همین را صد درصد برای بتها قرار دادیم خب, از این جهت اینها میشوند مشرک که برای ذات اقدس الهی شریک قرار دادند. خدای سبحان چه دراین سورهٴ «حج» و چه در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» میفرماید اینها خدا را آن طوری که باید بشناسند نشناختند ﴿وَمَا قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ﴾ نه منظور این است که یک عدّه خدا را آن طوری که هست میشناسند ولی اینها نشناختند نه خیر, آیهٴ 67 سورهٴ مبارکهٴ «زمر» این است ﴿وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَالْأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَالْسَّمَاوَاتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَی عَمَّا یُشْرِکُونَ﴾ خب اینها چون خدا را در بخش توحید نشناختند گرفتار شرک شدند
عدم شناخت توحید مستلزم انکار وحی و رسالت
در بخشهای هدایت و مانند آن هم چون خدا را نشناختند منکر وحی و رسالت شدند آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» قبلاً بحثش گذشت ناظر به انکارِ وحی و رسالت بود فرمود اینهایی که وحی و رسالت را نمیپذیرند اینها خدا را درست نشناختند. در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» بعد از اینکه عدّهای از انبیا(علیهم السلام) را نام میبرد فرمود: ﴿أُولئِکَ الَّذِینَ هَدَی اللّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ﴾ بعد میفرماید آیهٴ 91 همان سورهٴ مبارکهٴ «انعام» ﴿وَمَا قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قَالُوا مَا أَنْزَلَ اللّهُ عَلَی بَشَرٍ مِن شَیْءٍ﴾ خب اگر خداست و خدا را شما درست شناختید خدا ربّ همه است, ربّ زمین است ربّ آسمان است اگر خدای سبحان ربّ زمین است ربّ آسمان است این کواکب را اداره نکند این موجودات زمین را اداره نکند که خدای اینها نمیتواند باشد پس هدایت میکند, تربیب دارد, تربیت دارد, باران میفرستد, آفتاب دارد و مانند آن, ربّ انسان هم است انسان را هم باید بپروراند انسان یک موجود مفکّر مختار با تمدّن تربیت میشود تمدّنش هم در تدیّن اوست. انسان تمدّنی غیر از تدیّن ندارد آن افکارش, آن اخلاقش, آن قانونش که تدیّنِ اوست تمدّن او را فراهم میکند خب اگر خدا, خدای انسان است چه اینکه هست, ربّ انسان است چه اینکه هست, ربّ انسان باید انسان را بپروراند یا نپروراند انسان که مثل درخت نیست که با باران تربیت بشود که, انسان با وحی و قانون و دین تربیت میشود اینها چون خدا را درست نشناختند وحی را منکر شدند. ﴿وَمَا قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قَالُوا مَاأَنْزَلَ اللّهُ عَلَی بَشَرٍ مِن شَیْءٍ﴾ بعد میفرماید خب انبیای دیگر را که کم و بیش شما قبول دارید این میشود جدال احسن ﴿قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْکِتَابَ الَّذِی جَاءَ بِهِ مُوسَی نُوراً وَهُدیً لِلنَّاسِ﴾ آنهایی که اصلِ وحی و نبوّت را منکرند نظیر مشرکین این آیه برای آنها برهان است, آنهایی که نبوّت را تا حضرت عیسی و موسی(سلام الله علیهما) میپذیرند بعد منقطعالآخر میدانند نسبت به آنها جدال احسن است میفرماید شما که اصل وحی را قبول دارید چگونه برای وحی خاتم انبیا تردید کردید پس ﴿مَا قَدَرُوا اللّهَ﴾ گاهی مربوط به مسئلهٴ توحیدِ ربوبی است گاهی مربوط به مسئله وحی و نبوّت است اگر کسی خدا را بشناسد یقیناً وحی و نبوّت را قبول دارد.
سرّ ارسال رسل و اقامه حجج عقلی از منظر قرآن
در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» گذشت که قرآن کریم استدلال میکند میفرماید دلیل اینکه خداوند برای بشر انبیا فرستاده این است که خدا منزّه از نقص و عیب است اگر خداوند برای تربیت بشر, انبیا نمیفرستاد همین بشر در قیامت علیه خدا احتجاج میکرد در قیامت به خدا میگفت خدا! تو که میدانستی ما با مرگ نمیپوسیم میدانستی مرگ, آخر خط نیست میدانستی ما با مرگ به این عالَم میآییم میدانستی که ما از این عالَم بیخبر بودیم نمیدانستیم اینجا چه خبر است اینجا چه میخواهند خب میخواستی یک راهنما بفرستی. خدا میفرماید ما برای اینکه بشر در قیامت علیه ما احتجاج نکند انبیا فرستادیم این در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» گذشت آیهٴ 165 فرمود: ﴿رُسُلاً مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾ درست است «بعد» ظرف است و مفهوم ندارد ولی چون در مقام تحدید است مفهوم دارد یعنی قبل الرسل بشر میتوانست احتجاج کند خب پس خدای سبحان برای ضرورت وحی و نبوّت برهان اقامه کرده به عقل بها داده, به حجیّت عقل بها داده, صحنهٴ قیامت, بشر را آزاد معرفی کرده فرمود بشر در قیامت آزاد است حتی علیه من احتجاج کند بگوید تو که میدانستی انسان بعد از مرگ چنین جایی میآید چرا راهنما نفرستادی لذا ما راهنما فرستادیم تا بشر احتجاج نکند خب اگر کسی خدا را به عنوان هادی, به عنوان ربّ میشناسد یقیناً وحی و نبوّت را میپذیرد لذا چه در سورهٴ «انعام» چه در سورهٴ «حج» چه در سورهٴ «زمر» فرمود اینها چون خدا را نشناختند گاهی در مسئلهٴ توحید مشکل پیدا کردند شرک ورزیدند, گاهی در مسئلهٴ وحی و نبوّت مشکل پیدا کردند و وحی و نبوّت را انکار کردند.
پرسش: حاج آقا بعضی از آیات..در روز قیامت اعتراض میکنند...
پاسخ: چون خدای سبحان حجّت را تمام کرده دیگر, فرمود: ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ﴾ همه براهین را ذات اقدس الهی به وسیلهٴ انبیا مشخص کرده از راه عقل و فطرت خیلی از مطالب را از درون اینها مشخص کرده لذا اینها در قیامت اعتراف میکنند ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ﴾ چیزی را ذات اقدس الهی فروگذار نکرده, اما اگر کسی بیاید بگوید خدا ـ معاذ الله ـ مساوی این صنم و وثن است این صنم و وثن مساوی خداست این همان اشکال را در قیامت پیدا میکند. حالا آمدند گفتند که این مشرکین که نمیخواهند بگویند این چوبها مثل خداست این چوبها را تندیسی, مجسّمهای, تمثّلی از آن معبودها میدانند خب آن معبود هم همین طور است معبود چه فرشته باشد چه قدّیس بشر باشد بدون اذن خدا که کاری انجام نمیدهد. این در جریان اذن هم که مسئلهٴ اینکه خدای سبحان آسمانها را نگه داشته و بدون اذنِ او ساقط نمیشوند این ناظر به تهدید نیست این ناظر به بیان نظم حکیمانهٴ خداست آن آیات تهدید مربوط به چهار عنوانی است که در بخشهای دیگر آمده, در بخشی فرمود: ﴿کِسَفاً مِنَ السَّماءِ﴾ در بخشی فرمود: ﴿حُسْبَاناً مِنَ السَّماءِ﴾ در بخشی فرمود شُهُب ثاقب داریم, در بخشی فرمود اینها رَجْماند این عناوین میتواند تهدید باشد یا برای جن یا برای انس یا برای هر دو, اما سقوط آسمانها برای تهدید نیست چون هیچ کسی مورچه را به طوفان نوح تهدید نمیکند کسی بخواهد حالا موری را تهدید کند میگوید اگر بیراهه رفتی من اقیانوس آرام را روی سرت میریزم این معقول نیست.
لجاجت مشرکین در جهنم مبنی بر اعتقاد نداشتن به خدا
پرسش: حاج آقا اینها درست است آنکه بعضی از مشرکین میگویند اعتراف نمیکنند بعضیها به خازنان جهنم میگویند شما از خدای خودتان...
پاسخ: اینها خدا را قبول ندارند به خازنان جهنم میگویند ما با خدا قهریم تو از خدا بخواه جان ما را بگیرد ﴿یَا مَالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنَا رَبُّکَ﴾ آنجا جای احتجاج نیست از بس لجوج و عنودند به خادم جهنم میگویند تو از خدایت بخواه ما او را قبول نداریم حتی در جهنم هم خدا را به عنوان ربّ خود قبول ندارند میگویند ﴿یَا مَالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنَا رَبُّکَ﴾, ﴿رَبُّکَ﴾ یعنی ﴿رَبُّکَ﴾ نه «ربّنا» ما او را قبول نداریم در جهنّمِ او دارد میسوزد ولی این بشر این است وقتی به لجبازی افتاد در برابر خدا هم میگوید من تو را قبول ندارم با اینکه در آتش دارد میسوزد به مالک و خازن جهنم(سلام الله علیهم) میگوید ما که او را قبول نداریم ما که او را به عنوان خدایی قبول نداریم تو که او را به عنوان خدایی قبول داری از او بخواه که جان ما را بگیرد این است, خب بنابراین وقتی آدم به لجبازی افتاد همین میشود ـ معاذ الله ـ انسان به لجبازی بیفتد چنین چیزی است بالأخره, این قدرت را دارد که از آن طرف مِیل کند از فرشته بالاتر میشود و اگر ـ خدای ناکرده ـ در این اسفلالسافلین بیفتد در قبال خدا به خدا میگوید من تو را قبول ندارم در جهنم هم دارد میسوزد این بشر! خب «أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سیّئات اعمالنا»
اعتقاد به وحی و نبوت مستلزم اعتقاد به توحید
بنابراین اگر کسی در فصل سوم که منطقهٴ ممنوعه نیست خدا را بشناسد نه گرفتار و کجراههٴ وثنیّت و صنمیّت میشود که توحیدش مشکل پیدا کند نه وحی و نبوّت را انکار کند در هر دو بخش حدّ وسط برهان, معرفت الله است اگر خدا را کسی آن طوری که هست بشناسد نه شرک میورزد که در سورهٴ «حج» و «زمر» بیان شده, نه وحی و نبوّت را انکار میکند که در سورهٴ «انعام» مشخص شده در سورهٴ «انعام» گفتند اینها ﴿مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ﴾ چرا؟ برای اینکه ﴿إِذْ قَالُوا مَا أَنْزَلَ اللّهُ عَلَی بَشَرٍ مِن شَیْءٍ﴾ چون وحی و نبوّت را انکار کردند معلوم میشود خدا را نشناختند خدا همان است که خودش را معرفی کرده فرمود من عدلِ محضم, حکیمِ محضم, زیر بار هیچ حجّتی نخواهم رفت, همهٴ حق از من است هر چه حق در عالم هست اعم از دنیا و برزخ و قیامت از خداست نه با خدا, خدا خودش حقّ محض است با او چیزی نیست بود و هست و خواهد بود «کان الله ولم یکن معه شیء» الآن هم «لا یکون معه شیء» بعداً هم «لا یکون معه شیء» چیزی با خدا نیست هر چه هست از خداست ﴿الْحَقُّ مِن رَبِّکَ﴾ خب اگر کسی خدا را بشناسد میشود موحّد, میشود معتقد به نبوّت عام, میشود معتقد به نبوّت خاص. ﴿وَمَا قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قَالُوا مَا أَنْزَلَ اللّهُ عَلَی بَشَرٍ مِن شَیْءٍ﴾ در این مقام هم اینها چون شرک ورزیدند و گفتند ﴿إِذْ نُسَوِّیکُم بِرَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ معلوم میشود خدا را آن طوری که باید بشناسند نشناختند.
ناتوانی و ذلّت بتها مبیّن بطلان بت پرستی
﴿إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ﴾ در برابر ضعیف و ذلیل بودن آنهاست خب شما چگونه میگویید ﴿إِذْ نُسَوِّیکُم بِرَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ ضعیفی را با قوی تسویه میکنید, ذلیلی را با عزیز مساوی میدانید او که دیدید ضعیف بود او که دیدید ذلیل بود او چون ضعیف بود نمیتوانست مگسی را خلق کند این ذباب را آن طوری که معنا کردند گفتند چون «کلّما ذُبّ آبَ» حالا چون در زبانهای دیگر ممکن است این لطافت ملحوظ نشده باشد ولی در عربی که عربی مبین است این لطافت رعایت شده هر وقت این طرد بشود ذَبّ بشود دفع بشود دوباره برمیگردد چون «کلّما ذُبّ آبَ» یعنی «رَجع» از این جهت به او گفتند ذباب, بنابراین این ذباب اگر از آن بت چیزی را بگیرد آنها توان استرداد ندارند پس آنها هم ضعیفاند هم ذلیل و شما ضعیفِ ذلیل را با قویّ عزیز برابر کردید که در سورهٴ «شعراء» آمده ﴿إِذْ نُسَوِّیکُم بِرَبِّ الْعَالَمِینَ﴾, ﴿إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ﴾ شما ضعیفِ ذلیل را شریکِ قویّ عزیز قرار دادید پس ﴿مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ﴾ آن طوری که موظّف بودید و مکلّف بودید و مقدور بود بشناسید آن طور خدای سبحان را نشناختید بیش از آن هم البته از شما توقّعی نیست انسان در حدّ عبادت هم همینها را عبادت میکند بیش از این که مقدور او نیست و مورد تکلیف هم نیست. در جریان زمین که حالا سماوات هفتگانه داریم زمینِ هفتگانه هم داریم گرچه در قرآن کریم تصریحی نشده ما ارضینِ سبع داریم در دعای فرج و دعای قنوت و اینها آمده است «الأرضین السّبع» لکن در سورهٴ مبارکهٴ «طلاق» ذیل آیهٴ دوازده آنجا که دارد ﴿اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَماوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ﴾ آنجا یک بیان نورانی از وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) است که از آن حدیث استفاده میشود که ما ارضین سبع هم داریم.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
اثبات توحید و بطلان بت پرستی از راه نظام خلقت
بیان قرآن مبنی بر ناتوانی بتها در حل مشکلات
لجاجت مشرکین در جهنم مبنی بر اعتقاد نداشتن به خدا
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
یَا أَیُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَن یَخْلُقُوا ذُبَاباً وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَإِن یَسْلُبْهُمْ الذُّبَابُ شَیْئاً لاَّ یَسْتَنقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ ﴿73﴾ مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ﴿74﴾
اقامه برخی شواهد قرآنی بر بطلان شرک
در سورهٴ مبارکهٴ «حج» بعد از اقامهٴ برهان توحید و نفی شرک، فرمود این بتپرستان نه دلیلِ عقلی دارند نه دلیلِ نقلی، نه نصرتی از درون دارند نه نصرتی از بیرون تعبیر قرآن این بود که ﴿وَیَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَاناً﴾ دلیلِ نقلی ندارند که خدا نازل کرده باشد ﴿وَمَا لَیْسَ لَهُم بِهِ عِلْمٌ﴾ نه دلیلِ عقلی دارند که بیّن یا مبیّن باشد و چون ظالماند و در مسائل اعتقادی گرفتار ظلماند که ﴿إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ﴾ این ظالمان نه نصیرِ داخلی دارند نه نصیرِ خارجی ﴿وَمَا لِلظَّالِمِینَ مِن نَّصِیرٍ﴾ بعد در این آیهٴ 73 میفرماید اینها نه تنها دلیلی بر شرک ندارند بلکه دلیل بر بطلان شرک اقامه میشود.
پرسش:...
پاسخ: چون آخر ﴿أُنزَلَ﴾ ظاهرش نقل است دیگر. در قرآن کریم وقتی میفرماید خدا نازل کرد یعنی چیزی را به وسیلهٴ وحی یا الهام نازل کرده است البته آن اِنزال به معنای عام که ﴿وَإِن مِّن شَیْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ﴾ آن انزال، مطلب دیگری است که تجلّی را به همراه دارد در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» هم دارد که ﴿أَنزَلَ لَکُم مِنَ الْأَنْعَامِ ثَمَانِیَةَ أَزْوَاجٍ﴾ یک جُفت شتر، یک جفت اسب، یک جفت گاو، یک جفت گوسفند حالا جفت یعنی مذکر و مؤنث یا وحشی و اهلی بالأخره ﴿أَنزَلْنَا الْحَدِیدَ﴾ هست، ﴿أَنزَلَ لَکُم مِنَ الْأَنْعَامِ ثَمَانِیَةَ أَزْوَاجٍ﴾ هست، ﴿وَإِن مِّن شَیْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ﴾ هست این سه طایفه آیات هست که نسبت به آن انزالِ تکوینی است ولی در برابر علم همان انزالی که فرمود: ﴿مَا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ﴾ همین دلیل نقلی مثل وحی، الهام. حالا دلیلی بر بطلان شرک اقامه میکنند بعد جمعبندی میکنند میفرماید ما مَثَلی زدیم که با این مَثَل مسئلهٴ بطلان شرک روشن میشود
بررسی مفاهیم و مصادیق تمثیلات قرآنی
تمثیل در قرآن کریم کم نیست تمثیل به این معنا نیست که ـ معاذ الله ـ مطلبی را که قرآن کریم بیان میکند واقع نشده باشد ولی نظیر کتابِ کلیله و دمنه به صورت حیوانات تمثیل شده باشد آنچنان نیست یک واقعیت خارجی را که برهان بر او هست برای خواص است همان واقعیّت خارجی را برای تفهیمِ تودهٴ مردم به صورت مَثَل ذکر میکنند لذا در قرآن مطلبی نیست که سادهترین مردمِ عالَم نفهمند هر کسی اندکشعوری داشته باشد این میتواند مطالب قرآن را بفهمد این یک مطلب. مطلب دوم آن است که در قرآن کریم آیاتی است که بسیاری از حکما و فقها و بزرگان در او راجلاند این دو مطلب. جمع بینهما این است که آن مطلب عمیقی که مربوط به آیات مثلاً توحید است آن را قرآن کریم به وسیلهٴ مَثَل رقیق میکند نازل میکند دامنهاش را پایین میآورد تا همسطح فهم تودهٴ مردم باشد که تودهٴ مردم به اندازهٴ خودشان آن را بفهمند و حجّت برای آنها تمام بشود، اما عمقش در اختیار افراد عادی نیست در جریان سورهٴ مبارکهٴ «زخرف» فرمود این قرآن کریم یک حبلِ مَتین است و ما این حبل را آویختیم نه انداختیم چه اینکه بارها گفته شد. فرمود: ﴿إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ٭ وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ﴾ این کتاب که حبل است، طناب است اِنزال او که ما قرآن را نازل کردیم ﴿إِنَّا انزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ﴾ از سنخ انزال مَطر و تگرگ و برف نیست که به صورت تَجافی باشد که ما همان طوری که این آب را به زمین انداختیم قرآن را هم به زمین انداخته باشیم اینچنین نیست بلکه قرآن را اِنزال کردیم یعنی به زمین آویختیم نه انداختیم. از عربی مبین تا علیّ حکیم، از علیّ حکیم تا عربی مبین قرآن است ﴿إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ٭ وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ﴾ لذا این حبلِ آویخته را گفتند حبلِ مَتین است شما به این طناب تمسّک کنید و نجات پیدا کنید ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً﴾ وگرنه حبل و طنابِ انداخته مشکلِ خودش را حل نمیکند چه رسد به اینکه مشکل مُستمسِکان را حل کند. آنچه حجّت است برای همهٴ مردم همین عربی مبین است با ادبیات محاورهای سخن گفته، دلیل اقامه کرده، حجّت آورده، حلال و حرام را بیان کرده و مانند آن، اگر کسی خواست از این مرحله بالاتر برود بر اساس «اقرأ وارْقَ» تدبّر میکند و عمل صالح انجام میدهد کم کم بالا میرود تا اگر نظیر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و اهل بیت شدند اینها به حکیم علیم میرسند و اگر به آن مقام نرسیدند در مقام میانی و وُسطا مطالبی را درک میکنند ولی آنچه برای همهٴ مردم حجّت است این عربی مبین است این عربی مبین را قرآن کریم گاهی به صورت ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾ که برهان عقلی است در میآورد، گاهی همان مطلب را به صورت یک داستان و مَثل ذکر میکند که ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَجُلاً فِیهِ شُرَکَاءُ مَتَشَاکِسُونَ﴾ و مانند آن، که آن تمثیلِ توحیدی، تبیین همان آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» است که در آن بحث گذشت که عدّهٴ زیادی در تبیین آن آیه مشکل داشتند. غرض این است که همان مطلب را قرآن کریم به صورت یک مَثل ذکر کرده که همه میفهمند.
اثبات توحید و بطلان بت پرستی از راه نظام خلقت
در جریان توحید بعد از اینکه برهان اقامه کرده فرمود عالَم را ذات اقدس الهی با نظمِ هندسی و نجومی آفرید این سماوات را او نگه میدارد این زمین را او نگه میدارد و نمیگذارد این کُرات به زمین بریزند و نظمِ عالم به هم بخورد. بعد از اینکه این براهین تام را اقامه کرد برای تودهٴ مردم دلیلِ تمثیلی ذکر کرد که شما این راهی را که رفتید به مقصد نمیرسید شما خدا را آن طوری که مقدور شماست و باید هم بشناسید به همین اندازه هم نشناختید لذا به غیر خدا پناهنده شدید و این بتها را میپرستید خدا آن است که قوی باشد این بتها ضعیفاند، خدا آن است که قاهر باشد اینها مقهورند، خدا آن است که عزیز باشد اینها ذلیلاند مَثلی ذکر میکند میفرماید این بتهایی که شما ساختید و تراشیدید و در کعبه گذاشتید بعد هم طبق بیانی که مرحوم کلینی از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) نقل میکند شما این بتها را معطّر کردید با مِسک و عنبر و امثال ذلک، درها را هم بستید خب از لابهلای این روزنهها و کُوّهها این مگسها میروند آن عنبرها را میخورند، آن مِسکها را میخورند این بتها نمیتوانند از خودشان دفاع کنند، همهٴ این بتها جمع بشوند بخواهند مگس خلق کنند مقدورشان نیست (این یک)، همهشان جمع بشوند بگویند شما زحمت کشیدید این بتها را با مِسک و عنبر معطّرشان کردید این مگسها میآیند رویش مینشینند اینها را میخورند اینها جلوی مگسها را بگیرند نگذارند این مگسها رویشان بنشیند همهشان جمع بشوند هم نمیتوانند جلوی یک مگس را بگیرند (این دو)، خب چرا اینها را میپرستید؟ خب این سادهترین تعبیری است که قرآن دارد هیچ کس روی زمین نیست که اقلّ شعور داشته باشد و این را نفهمد آن براهین ﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ﴾ هم در آن هست، آن آیات سورهٴ مبارکهٴ «حدید» هم هست آن بخش پایانی سورهٴ مبارکه «حشر» هست که برای اوحدی از اهل توحید است این آیه هم هست سرّش آن است که این قرآن حبلِ مَتین است، حبل ممدود است یک طرفش عربی مبین است که همه میفهمند، یک طرفش هم حکیم علیم است که غیر از اولیای الهی و اهل بیت نمیفهمند مراحل میانی هم دارد. لذا فرمود: ﴿یَا أیُّهَا النّاس ضُرِبَ مَثَلٌ﴾ این مَثل برای آن است که آن حقیقتِ خارجی را رقیق بکند دامنهاش را بیاورد پایین در دسترس فهمِ مخاطبِ ساده قرار بگیرد تا بفهمد یک معلّم که سرِ کلاس میرود پای تخته یک مَثل ذکر میکند برای آن است که آن معقول را محسوس کند، آن متخیّل را محسوس کند، آن موهوم را محسوس کند تا در دسترس این شاگرد قرار بگیرد وقتی همسطح فهمِ مخاطب شد او میفهمد لذا مطلبی در قرآن نیست که کسی نتواند این را بفهمد وگرنه حجّت بر همه نخواهد بود اما آیاتی هست که درکش برای خواص مشکل است فضلاً عن العوام ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ﴾ غیر از اینکه فرمود: ﴿وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا﴾ آن دستورِ عام، اینجا یک فرمان خصوصی میدهد میفرماید الآن محلّ ابتلای شما همین است که در برابر بتها خضوع میکنید
بیان قرآن مبنی بر ناتوانی بتها در حل مشکلات
﴿إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ﴾ پس بعد از بیان آن چهار مطلب که دلیل عقلی ندارید نه بیّن نه مبیَّن، دلیل نقلی ندارید نه قرآن نه سنّت بعد از این و بعد از اینکه فرمود: ﴿وَمَا لِلظَّالِمِینَ مِن نَّصِیرٍ﴾ حالا میفرماید از این طرف دلیل برعکس است ﴿إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ﴾ شما باید الله را بخوانید ولی اصنام و اوثان را میخوانید اینها را برای چه میخوانید برای اینکه مشکلتان را حل کنند اینها نه قدرتی دارند نه میتوانند مشکل خودشان را حل کنند ﴿لَن یَخْلُقُوا ذُبَاباً﴾ این ﴿لَن﴾ برای نفی تأکید است و نه تأبید, اگر گفته میشود ﴿لَن﴾ برای نفی تأبید است منظور درازمدت است وگرنه همین کلمهٴ ﴿لَن﴾ در قرآن کریم مُغیّا ذکر شده است فرمود: ﴿فَلَنْ أَبْرَحَ الْأَرْضَ حَتَّی یَأْذَنَ لِی أَبِی﴾ خب اگر ابدی بود که مُغیّا نبود که چیزی که ابد هست حتّی برنمیدارد, مَتی برنمیدارد إلی برنمیدارد اینها برای نفی تأکید است یعنی هرگز به طور تأکید من از اینجا بلند نمیشود تا پدرم اجازه بدهد. خب, در این قسمت که فرمود: ﴿لَن یَخْلُقُوا ذُبَاباً﴾ برای نفی تأکید است ﴿وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ﴾ یعنی همان طوری که جن و انس جمع بشوند بخواهند قرآنی مثل این کتاب بیاورند مقدورشان نیست که در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» بحثش گذشت یعنی آیهٴ 88 سورهٴ «اسراء» این بود ﴿قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَی أَن یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لاَ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً﴾ اینجا هم اگر تظاهر کنند تظاهر نه یعنی ظهور, یعنی ظَهْر نشان بدهند هر کدام ظهیر دیگری باشند پشتوانهٴ دیگری باشند پشت به پشت هم بدهند اینکه میگویند تظاهرات, تظاهرات یعنی این, نه یعین ظهور یعنی پشتیبانی کردند پشتوانهٴ یکدیگر شدند اگر اینها هم تظاهر بکنند ظَهْر به ظهْر هم بدهند بخواهند قرآن بیاورند نمیتوانند. در اینجا هم شبیه همان است ﴿لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ﴾ حالا ولو تظاهر را ذکر نفرمود, اگر هم تظاهر بکنند بخواهند یک مگس خلق بکنند مقدورشان نیست (این یک), دوم: ﴿وَإِن یَسْلُبْهُمْ الذُّبَابُ شَیْئاً﴾ آن طوری که مرحوم کلینی از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) نقل کرد که اینها این بتها را با مشک و عنبر معطّر میکردند و این مگسها از روزنههای این بتکده وارد میشدند و آنها را میخوردند و میگرفتند فرمود: ﴿وَإِن یَسْلُبْهُمْ الذُّبَابُ شَیْئاً لاَّ یَسْتَنقِذُوهُ مِنْهُ﴾ این شیء اندک را که حالا یا مُشک است یا عنبر است یا چیز دیگر است این را نمیتوانند از این مگس بگیرند پس اینها نه تنها مگسآفرین نیستند مشکل خودشان را هم از شرّ مگس نمیتوانند برطرف کنند ﴿ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ﴾ هم مگس ضعیف است که سالِب است هم اینها ضعیفاند که مسلوبمنه و طالباند (این یک), هم شما که طالبِ اینهایید و عابد اینهایید ضعیفاید هم اینها که مطلوب و معبود شما هستند ضعیفاند ﴿ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ﴾ خب این مطلبی است که همه میفهمند.
معرفت نداشتن به حق الله منشا بت پرستی
به دنبال این فرمود شما خدا را درست نشناختید اینکه فرمود: ﴿مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ﴾ معنایش این نیست که اینها به کُنه خدا پی نبردند چون کُنه خدا پی بردنی نیست مستحیل است برای انبیا و اولیا فضلاً از افراد عادی. آن منطقهٴ اول ممنوعه است که مورد تکلیف هم نیست منطقهٴ دوم که اکتناهِ صفات ذاتی است آن هم منطقهٴ ممنوعه است و مورد تکلیف هم نیست منطقهٴ سوم است خدا به عنوان رب است, خدا به عنوان معبود است, خدا به عنوان خالق است, رازق است که اینها وجهاللهاند, فعلاللهاند با مفهومِ اجمالی که از ذات حکایت میکند نه شهود ذات, این اسمای فعلی تکیهگاه پیدا میکنند. فرمود این مقداری که هم مقدور بشر است هم مورد تکلیف است اینها به این مقدار نرسیدند و خدا را آن طوری که باید و شاید نشناختند, چون خدا را آن طوری که مقدور است و مورد تکلیف است و باید بشناسند, نشناختند هم در مسئلهٴ توحید بیراهه رفتند هم در مسئلهٴ وحی و نبوّت کجراهه رفتند. در مسئلهٴ توحید چه در سورهٴ «حج» چه در سورهٴ «زمر» به این صورت فرمود: ﴿مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ﴾ اگر خدا را آن طوری که باید میشناختند, میشناختند و عبادت میکردند دیگر بیگانه را به جای خدا نمینشاندند اینها
اعتراف مشرکین در قیامت بر گمراهی و بت پرستی
در سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» این طور آمده که در قیامت اعتراف میکنند میگویند ﴿تَاللَّهِ إِن کُنَّا لَفِی ضَلاَلٍ مُّبِینٍ ٭ إِذْ نُسَوِّیکُم بِرَبِّ الْعَالَمِینَ ٭ وَمَا أَضَلَّنَا إِلَّا الْمُجْرِمُونَ﴾ در قیامت اعتراف میکنند میگویند بله ما بیراهه رفتیم این بتها را مساوی خدا دانستیم خدا معبود است ما اینها را معبود دانستیم, خدا رازق است ما اینها را رازق دانستیم, خدا قوی است ما اینها را قوی دانستیم, خدا مقرِّب است ما اینها را مقرِّب دانستیم ﴿إِذْ نُسَوِّیکُم﴾ به این اصنام و اوثان خطاب میکند ﴿إِذْ نُسَوِّیکُم بِرَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ ما شما را همتای خدای سبحان میدانستیم. اینکه میگویند مشرک معنایش این نیست که اینها ریاکارند, معنایش این نیست که اینها در عبادت شرکی قائلاند, معنایش این نیست که اینها قدری خدا را عبادت میکنند قدری بتها را, معنایش این است که اینها فقط بتها را عبادت میکنند اینها اصلاً خدا را عبادت نمیکنند منتها این عبادتی که خالصاً برای خداست این عبادتِ خالصِ صد درصد را میدهند به بتها برای خدا شریک قائلاند نه در عبادت مشرکاند اینها که قدری خدا و قدری غیر خدا را عبادت نمیکنند آن میشود ریا, ریا آن است که غیر خدا را در عبادت راه بدهد اینها مُرائی نیستند اینها مخلِصاً, خالصاً لوجه الصنم و الوثن اینها وثن و صنم را عبادت میکنند منتها این عبادتی که صد درصد برای خداست این عبادتِ صد درصد خالص را به صنم و وثن میدهند این معنای شرک است خب لذا در قیامت هم اعتراف میکنند میگویند ﴿إِذْ نُسَوِّیکُم بِرَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ ما اینها را مساوی خدا میدانستیم این عبادتی که صد درصد برای خدا بود ما همین را صد درصد برای بتها قرار دادیم خب, از این جهت اینها میشوند مشرک که برای ذات اقدس الهی شریک قرار دادند. خدای سبحان چه دراین سورهٴ «حج» و چه در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» میفرماید اینها خدا را آن طوری که باید بشناسند نشناختند ﴿وَمَا قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ﴾ نه منظور این است که یک عدّه خدا را آن طوری که هست میشناسند ولی اینها نشناختند نه خیر, آیهٴ 67 سورهٴ مبارکهٴ «زمر» این است ﴿وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَالْأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَالْسَّمَاوَاتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَی عَمَّا یُشْرِکُونَ﴾ خب اینها چون خدا را در بخش توحید نشناختند گرفتار شرک شدند
عدم شناخت توحید مستلزم انکار وحی و رسالت
در بخشهای هدایت و مانند آن هم چون خدا را نشناختند منکر وحی و رسالت شدند آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» قبلاً بحثش گذشت ناظر به انکارِ وحی و رسالت بود فرمود اینهایی که وحی و رسالت را نمیپذیرند اینها خدا را درست نشناختند. در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» بعد از اینکه عدّهای از انبیا(علیهم السلام) را نام میبرد فرمود: ﴿أُولئِکَ الَّذِینَ هَدَی اللّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ﴾ بعد میفرماید آیهٴ 91 همان سورهٴ مبارکهٴ «انعام» ﴿وَمَا قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قَالُوا مَا أَنْزَلَ اللّهُ عَلَی بَشَرٍ مِن شَیْءٍ﴾ خب اگر خداست و خدا را شما درست شناختید خدا ربّ همه است, ربّ زمین است ربّ آسمان است اگر خدای سبحان ربّ زمین است ربّ آسمان است این کواکب را اداره نکند این موجودات زمین را اداره نکند که خدای اینها نمیتواند باشد پس هدایت میکند, تربیب دارد, تربیت دارد, باران میفرستد, آفتاب دارد و مانند آن, ربّ انسان هم است انسان را هم باید بپروراند انسان یک موجود مفکّر مختار با تمدّن تربیت میشود تمدّنش هم در تدیّن اوست. انسان تمدّنی غیر از تدیّن ندارد آن افکارش, آن اخلاقش, آن قانونش که تدیّنِ اوست تمدّن او را فراهم میکند خب اگر خدا, خدای انسان است چه اینکه هست, ربّ انسان است چه اینکه هست, ربّ انسان باید انسان را بپروراند یا نپروراند انسان که مثل درخت نیست که با باران تربیت بشود که, انسان با وحی و قانون و دین تربیت میشود اینها چون خدا را درست نشناختند وحی را منکر شدند. ﴿وَمَا قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قَالُوا مَاأَنْزَلَ اللّهُ عَلَی بَشَرٍ مِن شَیْءٍ﴾ بعد میفرماید خب انبیای دیگر را که کم و بیش شما قبول دارید این میشود جدال احسن ﴿قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْکِتَابَ الَّذِی جَاءَ بِهِ مُوسَی نُوراً وَهُدیً لِلنَّاسِ﴾ آنهایی که اصلِ وحی و نبوّت را منکرند نظیر مشرکین این آیه برای آنها برهان است, آنهایی که نبوّت را تا حضرت عیسی و موسی(سلام الله علیهما) میپذیرند بعد منقطعالآخر میدانند نسبت به آنها جدال احسن است میفرماید شما که اصل وحی را قبول دارید چگونه برای وحی خاتم انبیا تردید کردید پس ﴿مَا قَدَرُوا اللّهَ﴾ گاهی مربوط به مسئلهٴ توحیدِ ربوبی است گاهی مربوط به مسئله وحی و نبوّت است اگر کسی خدا را بشناسد یقیناً وحی و نبوّت را قبول دارد.
سرّ ارسال رسل و اقامه حجج عقلی از منظر قرآن
در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» گذشت که قرآن کریم استدلال میکند میفرماید دلیل اینکه خداوند برای بشر انبیا فرستاده این است که خدا منزّه از نقص و عیب است اگر خداوند برای تربیت بشر, انبیا نمیفرستاد همین بشر در قیامت علیه خدا احتجاج میکرد در قیامت به خدا میگفت خدا! تو که میدانستی ما با مرگ نمیپوسیم میدانستی مرگ, آخر خط نیست میدانستی ما با مرگ به این عالَم میآییم میدانستی که ما از این عالَم بیخبر بودیم نمیدانستیم اینجا چه خبر است اینجا چه میخواهند خب میخواستی یک راهنما بفرستی. خدا میفرماید ما برای اینکه بشر در قیامت علیه ما احتجاج نکند انبیا فرستادیم این در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» گذشت آیهٴ 165 فرمود: ﴿رُسُلاً مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾ درست است «بعد» ظرف است و مفهوم ندارد ولی چون در مقام تحدید است مفهوم دارد یعنی قبل الرسل بشر میتوانست احتجاج کند خب پس خدای سبحان برای ضرورت وحی و نبوّت برهان اقامه کرده به عقل بها داده, به حجیّت عقل بها داده, صحنهٴ قیامت, بشر را آزاد معرفی کرده فرمود بشر در قیامت آزاد است حتی علیه من احتجاج کند بگوید تو که میدانستی انسان بعد از مرگ چنین جایی میآید چرا راهنما نفرستادی لذا ما راهنما فرستادیم تا بشر احتجاج نکند خب اگر کسی خدا را به عنوان هادی, به عنوان ربّ میشناسد یقیناً وحی و نبوّت را میپذیرد لذا چه در سورهٴ «انعام» چه در سورهٴ «حج» چه در سورهٴ «زمر» فرمود اینها چون خدا را نشناختند گاهی در مسئلهٴ توحید مشکل پیدا کردند شرک ورزیدند, گاهی در مسئلهٴ وحی و نبوّت مشکل پیدا کردند و وحی و نبوّت را انکار کردند.
پرسش: حاج آقا بعضی از آیات..در روز قیامت اعتراض میکنند...
پاسخ: چون خدای سبحان حجّت را تمام کرده دیگر, فرمود: ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ﴾ همه براهین را ذات اقدس الهی به وسیلهٴ انبیا مشخص کرده از راه عقل و فطرت خیلی از مطالب را از درون اینها مشخص کرده لذا اینها در قیامت اعتراف میکنند ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ﴾ چیزی را ذات اقدس الهی فروگذار نکرده, اما اگر کسی بیاید بگوید خدا ـ معاذ الله ـ مساوی این صنم و وثن است این صنم و وثن مساوی خداست این همان اشکال را در قیامت پیدا میکند. حالا آمدند گفتند که این مشرکین که نمیخواهند بگویند این چوبها مثل خداست این چوبها را تندیسی, مجسّمهای, تمثّلی از آن معبودها میدانند خب آن معبود هم همین طور است معبود چه فرشته باشد چه قدّیس بشر باشد بدون اذن خدا که کاری انجام نمیدهد. این در جریان اذن هم که مسئلهٴ اینکه خدای سبحان آسمانها را نگه داشته و بدون اذنِ او ساقط نمیشوند این ناظر به تهدید نیست این ناظر به بیان نظم حکیمانهٴ خداست آن آیات تهدید مربوط به چهار عنوانی است که در بخشهای دیگر آمده, در بخشی فرمود: ﴿کِسَفاً مِنَ السَّماءِ﴾ در بخشی فرمود: ﴿حُسْبَاناً مِنَ السَّماءِ﴾ در بخشی فرمود شُهُب ثاقب داریم, در بخشی فرمود اینها رَجْماند این عناوین میتواند تهدید باشد یا برای جن یا برای انس یا برای هر دو, اما سقوط آسمانها برای تهدید نیست چون هیچ کسی مورچه را به طوفان نوح تهدید نمیکند کسی بخواهد حالا موری را تهدید کند میگوید اگر بیراهه رفتی من اقیانوس آرام را روی سرت میریزم این معقول نیست.
لجاجت مشرکین در جهنم مبنی بر اعتقاد نداشتن به خدا
پرسش: حاج آقا اینها درست است آنکه بعضی از مشرکین میگویند اعتراف نمیکنند بعضیها به خازنان جهنم میگویند شما از خدای خودتان...
پاسخ: اینها خدا را قبول ندارند به خازنان جهنم میگویند ما با خدا قهریم تو از خدا بخواه جان ما را بگیرد ﴿یَا مَالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنَا رَبُّکَ﴾ آنجا جای احتجاج نیست از بس لجوج و عنودند به خادم جهنم میگویند تو از خدایت بخواه ما او را قبول نداریم حتی در جهنم هم خدا را به عنوان ربّ خود قبول ندارند میگویند ﴿یَا مَالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنَا رَبُّکَ﴾, ﴿رَبُّکَ﴾ یعنی ﴿رَبُّکَ﴾ نه «ربّنا» ما او را قبول نداریم در جهنّمِ او دارد میسوزد ولی این بشر این است وقتی به لجبازی افتاد در برابر خدا هم میگوید من تو را قبول ندارم با اینکه در آتش دارد میسوزد به مالک و خازن جهنم(سلام الله علیهم) میگوید ما که او را قبول نداریم ما که او را به عنوان خدایی قبول نداریم تو که او را به عنوان خدایی قبول داری از او بخواه که جان ما را بگیرد این است, خب بنابراین وقتی آدم به لجبازی افتاد همین میشود ـ معاذ الله ـ انسان به لجبازی بیفتد چنین چیزی است بالأخره, این قدرت را دارد که از آن طرف مِیل کند از فرشته بالاتر میشود و اگر ـ خدای ناکرده ـ در این اسفلالسافلین بیفتد در قبال خدا به خدا میگوید من تو را قبول ندارم در جهنم هم دارد میسوزد این بشر! خب «أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سیّئات اعمالنا»
اعتقاد به وحی و نبوت مستلزم اعتقاد به توحید
بنابراین اگر کسی در فصل سوم که منطقهٴ ممنوعه نیست خدا را بشناسد نه گرفتار و کجراههٴ وثنیّت و صنمیّت میشود که توحیدش مشکل پیدا کند نه وحی و نبوّت را انکار کند در هر دو بخش حدّ وسط برهان, معرفت الله است اگر خدا را کسی آن طوری که هست بشناسد نه شرک میورزد که در سورهٴ «حج» و «زمر» بیان شده, نه وحی و نبوّت را انکار میکند که در سورهٴ «انعام» مشخص شده در سورهٴ «انعام» گفتند اینها ﴿مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ﴾ چرا؟ برای اینکه ﴿إِذْ قَالُوا مَا أَنْزَلَ اللّهُ عَلَی بَشَرٍ مِن شَیْءٍ﴾ چون وحی و نبوّت را انکار کردند معلوم میشود خدا را نشناختند خدا همان است که خودش را معرفی کرده فرمود من عدلِ محضم, حکیمِ محضم, زیر بار هیچ حجّتی نخواهم رفت, همهٴ حق از من است هر چه حق در عالم هست اعم از دنیا و برزخ و قیامت از خداست نه با خدا, خدا خودش حقّ محض است با او چیزی نیست بود و هست و خواهد بود «کان الله ولم یکن معه شیء» الآن هم «لا یکون معه شیء» بعداً هم «لا یکون معه شیء» چیزی با خدا نیست هر چه هست از خداست ﴿الْحَقُّ مِن رَبِّکَ﴾ خب اگر کسی خدا را بشناسد میشود موحّد, میشود معتقد به نبوّت عام, میشود معتقد به نبوّت خاص. ﴿وَمَا قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قَالُوا مَا أَنْزَلَ اللّهُ عَلَی بَشَرٍ مِن شَیْءٍ﴾ در این مقام هم اینها چون شرک ورزیدند و گفتند ﴿إِذْ نُسَوِّیکُم بِرَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ معلوم میشود خدا را آن طوری که باید بشناسند نشناختند.
ناتوانی و ذلّت بتها مبیّن بطلان بت پرستی
﴿إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ﴾ در برابر ضعیف و ذلیل بودن آنهاست خب شما چگونه میگویید ﴿إِذْ نُسَوِّیکُم بِرَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ ضعیفی را با قوی تسویه میکنید, ذلیلی را با عزیز مساوی میدانید او که دیدید ضعیف بود او که دیدید ذلیل بود او چون ضعیف بود نمیتوانست مگسی را خلق کند این ذباب را آن طوری که معنا کردند گفتند چون «کلّما ذُبّ آبَ» حالا چون در زبانهای دیگر ممکن است این لطافت ملحوظ نشده باشد ولی در عربی که عربی مبین است این لطافت رعایت شده هر وقت این طرد بشود ذَبّ بشود دفع بشود دوباره برمیگردد چون «کلّما ذُبّ آبَ» یعنی «رَجع» از این جهت به او گفتند ذباب, بنابراین این ذباب اگر از آن بت چیزی را بگیرد آنها توان استرداد ندارند پس آنها هم ضعیفاند هم ذلیل و شما ضعیفِ ذلیل را با قویّ عزیز برابر کردید که در سورهٴ «شعراء» آمده ﴿إِذْ نُسَوِّیکُم بِرَبِّ الْعَالَمِینَ﴾, ﴿إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ﴾ شما ضعیفِ ذلیل را شریکِ قویّ عزیز قرار دادید پس ﴿مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ﴾ آن طوری که موظّف بودید و مکلّف بودید و مقدور بود بشناسید آن طور خدای سبحان را نشناختید بیش از آن هم البته از شما توقّعی نیست انسان در حدّ عبادت هم همینها را عبادت میکند بیش از این که مقدور او نیست و مورد تکلیف هم نیست. در جریان زمین که حالا سماوات هفتگانه داریم زمینِ هفتگانه هم داریم گرچه در قرآن کریم تصریحی نشده ما ارضینِ سبع داریم در دعای فرج و دعای قنوت و اینها آمده است «الأرضین السّبع» لکن در سورهٴ مبارکهٴ «طلاق» ذیل آیهٴ دوازده آنجا که دارد ﴿اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَماوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ﴾ آنجا یک بیان نورانی از وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) است که از آن حدیث استفاده میشود که ما ارضین سبع هم داریم.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است