display result search
منو
تفسیر آیات 58 تا 62 سوره حج _ بخش دوم

تفسیر آیات 58 تا 62 سوره حج _ بخش دوم

  • 2 تعداد قطعات
  • 34 دقیقه مدت قطعه
  • 7 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 58 تا 62 سوره حج _ بخش دوم"

تحلیل دیدگاه خلقت شب و روز در نظام تکوین و تشریع
بیان نصرت الهی به مظلومان در نظام تشریع و تکوین
منتهی شدن همه موجودات به حقیقت محض

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ الَّذِینَ هَاجَرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ مَاتُوا لَیَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقاً حَسَناً وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ ﴿58﴾ لَیُدْخِلَنَّهُم مُّدْخَلاً یَرْضَوْنَهُ وَإِنَّ اللَّهَ لَعَلِیمٌ حَلِیمٌ ﴿59﴾ ذلکَ وَمَنْ عَاقَبَ بِمِثْلِ مَا عُوقِبَ بِهِ ثُمَّ بُغِیَ عَلَیْهِ لَیَنصُرَنَّهُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ ﴿60﴾ ذلکَ بَأَنَّ اللَّهَ یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَیُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ وَأَنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ ﴿61﴾ ذلکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا یَدْعُونَ مِن دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ ﴿62﴾

پاداش الهی دردنیا و آخرت به مهاجر و مجاهد
در سورهٴ مبارکهٴ «حج» آیهٴ 39 فرمود: ﴿أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا﴾ اذن قتال بعد از اذن مهاجرت بود مهاجرت قبلاً مورد اذن قرار گرفت و دفاع مسلّحانه بعداً مورد اذن قرار گرفت اینکه فرمود: ﴿أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ﴾ ناظر به مبارزهٴ مسلّحانه یعنی جهاد است. در همین زمینه فرمود کسی که مهاجر باشد فی سبیل الله و مجاهد باشد فی سبیل الله خواه شهید بشود خواه شهید نشود این پاداشها را دارد. پاداشهای اخروی مشترک بین مهاجر و مجاهد است ممکن است درجاتشان فرق بکند، اما پاداشهای دنیوی برای مهاجر است برای اینکه آن مجاهدی که شربت شهادت نوشید دیگر در دنیا نیست تا ذات اقدس الهی به او در دنیا مسکنی که مورد رضای اوست عطا کند. آنچه در این بخش سورهٴ مبارکهٴ «حج» آمده است بعد از شهادت یا موتِ طبیعی آنهاست که فرمود: ﴿ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ مَاتُوا لَیَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقاً حَسَناً﴾ بعد هم ﴿لَیُدْخِلَنَّهُم مُّدْخَلاً یَرْضَوْنَهُ﴾ که اینها همه برای بعدالموت است.
اما در جریان دنیا قرآن کریم برای مهاجران هم نسبت به آخرت مسکنِ خوب و امکانات رفاهی را مطرح کرده هم در دنیا، دربارهٴ آخرت چند جای قرآن کریم راجع به پاداش اخروی مهاجران هست یکی سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» است که بحثش قبلاً گذشت آیهٴ 195 سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» این است که ﴿فَالَّذِینَ هَاجَرُوا وَأُخْرِجُوا مِن دِیَارِهِمْ وَأُوذُوا فِی سَبِیلِی وَقَاتَلُوا وَقُتِلُوا لَأُکَفِّرَنَّ عَنْهُم سَیِّآتِهِمْ وَلَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ که این مربوط به پاداش بعدالموت است لکن در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیهٴ صد به این صورت ذکر فرمود: ﴿وَمَن یُهَاجِرْ فِی سَبِیلِ اللّهِ یَجِدْ فِی الْأَرْضِ مُرَاغَماً کَثِیراً وَسَعَةً﴾ فرمود کسی که هجرت بکند زمینِ خدا وسیع است جاهای مناسبی برای او فراهم می‌کنیم وسعتی هم به او خواهیم داد این گذشته از مسئلهٴ آخرت است چون مسئلهٴ آخرت را بعد در همین آیه صد ذکر فرمود، فرمود: ﴿وَمَن یَخْرُجْ مِن بَیْتِهِ مُهَاجِراً إِلَی اللّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی اللّهِ﴾ پس آن قبلش مربوط به دنیاست این بعدش مربوط به آخرت است چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» آیهٴ 41 دربارهٴ مهاجران پاداش دنیوی آنها را ذکر می‌کند فرمود سورهٴ «نحل» آیهٴ 41 ﴿وَالَّذِینَ هَاجَرُوا فِی اللَّهِ مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُم فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً﴾ این ﴿تَبَوَّءُوْا الدَّارَ﴾ از همین قبیل است مَباء و مرجع و مسکن خوب به اینها خواهیم داد از همین قبیل است، پس برای مهاجر هم بهره‌های اخروی است هم بهره‌های دنیوی هم در دنیا امکانات را خدا وعده داد به مهاجر عطا کند، هم در آخرت هم عطا می‌کند این آیهٴ 41 ناظر به دنیاست.

پیروزی حق بر کفر و باطل در نظام تکوین و تشریع
مطلب بعدی آن است که در این آیات گذشته از اینکه تکوین و تشریع را کنار هم هماهنگ می‌کند و قدرت مطلقه را از ذات اقدس الهی می‌داند در تطبیق تکوین و تشریع همیشه از این راه می‌آید که بالأخره حق پیروز است ولو به صورت تمثیل و تشبیه هماهنگ هم که می‌خواهند ذکر کنند طرزی این مطلب را افاده می‌کنند که روشن بشود بالأخره حق پیروز است. در جریان مکه و مدینه بالأخره کفار مزاحم بودند اول آنها غالب بودند بعد مسلمانها پیروز شدند همین صحنه را ذات اقدس الهی در تطبیق تکوین و تشریع که بیان می‌کند در همین سورهٴ «حج» چه اینکه در سورهٴ «لقمان» هم دارد چه اینکه در سورهٴ «حدید» هم دارد چه اینکه در سورهٴ «فاطر» هم دارد هر جای قرآن سخن از ولوج لیل فی النهار و ولوج نهار فی اللیل است اول پیشروی ظلمت را ذکر می‌کند بعد پیشروی نور را. در بحث دیروز ملاحظه فرمودید که این زمینی که کُروی است و به دور خود می‌گردد در برابر شمس حالات شب و روز پیش می‌آید. این چون یکسان نیست و گذشته از اینکه به دور خود می‌گردد به دور شمس هم می‌گردد به دور خود که می‌گردد همان شب و روز پدید می‌آید به دور شمس می‌گردد فصول چهارگانه پیدا می‌شود. این گردش زمین به دور شمس که فصول چهارگانه را تولید می‌کند این گاهی قوس‌اللیل در قوس‌النهار می‌رود گاهی به عکس یعنی این دوازده ساعتی که روشن است آن دوازده ساعتی که تاریک است گاهی این دوازده ساعتِ تاریک می‌آید این دوازده ساعتِ روشن را تاریک می‌کند حالا یا آن می‌شود چهارده ساعت این می‌شود ده ساعت یا آ‌ن می‌شود شانزده ساعت این می‌شود هشت ساعت تا چقدر در چه قسمتی یک قوس‌اللیل وارد قوس‌النهار می‌شود از دو طرف یعنی از طرف صبح و از طرف مغرب این تاریکی می‌آید و این روز را سیاه می‌کند بعد کم کم که بهار فرا می‌رسد تابستان فرا می‌رسد این قوس‌النهار که روزِ روشن است وارد حوزهٴ تاریکی می‌شود از دو طرف یعنی هم از طرف صبح هم از طرف مغرب آن فضای تاریک را روشن می‌کند این کارِ فصول چهارگانه است. در قرآن کریم در چند جا چه همین سورهٴ «حج» چه در سورهٴ «لقمان» چه در سورهٴ «فاطر» چه در سورهٴ «حدید» هر جا سخن از ولوج لیل فی النهار و ولوج نهار فی اللیل است اول ولوج لیل را ذکر می‌کند ﴿یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ﴾ بعد ﴿یُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ﴾ این شاید ناظر به آن باشد که اگر یک وقتی دیدید ظلمت و تاریکی و کفر و نفاق قدری جلو آمد نگران نباشید سرانجام بالأخره روزِ روشن فرا می‌رسد پایان، روزِ روشن است اول ممکن است یک پیشروی کاذبی داشته باشد این کفر و ظلمت، ولی سرانجام بالأخره روزِ روشن خواهد آمد تا می‌رسد به جایی که ﴿وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا﴾ که این مربوط به ظهور وجود مبارک حضرت است.

ذکر نهار پس از لیل در آیات قرآنی مبیّن پیروزی نهایی حق
در سورهٴ مبارکهٴ «حدید» آیهٴ شش به این صورت است ﴿یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَیُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ﴾ اما ﴿وَهُوَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» که آنجا سخن از ایلاج نیست تکویر است یعنی پیچاندن است آنجا هم آیهٴ پنج سورهٴ «زمر» فرمود: ﴿خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ یُکَوِّرُ اللَّیْلَ عَلَی النَّهَارِ وَیُکَوِّرُ النَّهَارَ عَلَی اللَّیْلِ﴾ که باز تکویرِ لیل بر نهار مقدّم ذکر شد و تکویر نهار بر لیل مؤخّر که پایان، پیروزیِ حق است. در سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» آیهٴ سیزده می‌فرماید: ﴿یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَیُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ﴾ چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «لقمان» هم به همین مضمون آیهٴ 29 این است ﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَیُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ﴾ بنابراین درست است که این آیهٴ محلّ بحث سورهٴ مبارکهٴ «حج» برای آن است که به مردم حجاز بفهماند باید موحّد باشید زیرا کارهای نظام آفرینش به دست ذات اقدس الهی است از صَنم و وثن کاری ساخته نیست اما همین مطلب را با ولوج لیل در نهار به عنوان مقدمه و ولوج نهار بر لیل به عنوان مقدّم ذکر کرده است یعنی گاهی ممکن است که کفر یک پیشروی کاذب داشته باشد ولی سرانجام بالأخره حق پیروز می‌شود.

تحلیل دیدگاه خلقت شب و روز در نظام تکوین و تشریع
مسئلهٴ بعدی آن است که این نزاع معروف که آیا شب قبل از روز خلق شده است یا روز قبل از شب با جریان اینکه زمین کُروی است این نزاع راهی ندارد برای اینکه شب و روز با هم خلق شدند این طور نیست که اول شب خلق شده باشد بعد روز خلق شده باشد آن چهرهٴ زمین که به طرف شمس است روز است آن طرف دیگرش هم شب این‌چنین نیست که شب مقدم بر روز باشد بعد آمدند دیدند که این نزاع وجهی ندارد گفتند که بسیار خب، این چهرهٴ زمین که به طرف آفتاب است روز است این چهره‌ای است که بخش معمورِ ارض است یا غیر معمور، پاسخش این است که آن وقتی که همهٴ اینها عادی بود معمور و غیر معمور بعد پیدا شد بنابراین این نزاع که حالا شب قبل از روز است یا روز قبل از شب خلق شد این نزاع وجهی ندارد. می‌ماند بحثهای شرعی، بحثهای شرعی مستحضرید که شهور قمری حسابش تقدّم لیل بر نهار است یعنی دعای کمیل که برای شب جمعه است برای جمعه شب نیست برای شب جمعه است یعنی اول شب جمعه است بعد روز جمعه، اول شب شنبه است بعد روز شنبه، اول شب ماه مبارک رمضان است بعد روز ماه مبارک رمضان چون با هلال کار می‌کنند شهور قمری چون با هلال کار می‌کند و هلال در اول شب در می‌آید لذا ماه قمری اول از شب شروع می‌شود این بر اساس احکام شرعی است که شارع مقدس قرار داده وگرنه در نظام تکوین شب و روز با هم‌اند. در بحثهای ماه شمسی حساب دیگری دارد. خب قرآن کریم فرمود هیچ کدام حق ندارند دیگری را عقب بزنند ﴿لاَ الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَهَا أَن تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَلاَ اللَّیْلُ سَابِقُ النَّهَارِ﴾ هیچ کدام نمی‌توانند جلو بیفتند وضع نظام همین طور است نظام را ذات اقدس الهی به احسن وجه آفرید نه شمس با همهٴ قدرت و توانی که دارد و نورافکن است نسبت به ماه آن توان را دارد که نظم را قدری به هم بزند جلوتر برود نه شب می‌تواند جلوتر برود شب جایش مشخص، روز جایش مشخص، شمس جایش مشخص، قمر جایش مشخص همهٴ اینها نظم خاصّ خودش را دارد خب، همهٴ اینها نظم خاصّ خودش را دارد لکن در بیان کردن شما در هیچ جای قرآ‌ن نمی‌بینید که اول بفرماید «یولج النهار فی اللیل» بعد بفرماید «یولج اللیل فی النهار» برای اینکه ثابت کند سرانجام روز پیروز است و سرانجام حق پیروز است و سرانجام نور پیروز است این تعبیرات را چه در آیات ایلاج چه در آیات تکویر همیشه پیشروی ظلمت نسبت به نور را به عنوان مقدمه ذکر می‌کند بعد پیشروی نور در فضای ظلمت را به عنوان مقدّم ذکر می‌کند نه مقدّمه این اصل است. اینجا هم از همین قبیل است خب ضمن اینکه این مطلبها را به مشرکین می‌فهماند از نظر تکوین، تشریع را هم هماهنگ می‌کند

بیان نصرت الهی به مظلومان در نظام تشریع و تکوین
بعد می‌فرماید خدای سبحان یاور مظلومان است یاری مظلوم دو قِسم است یک وقت است که در نظام تکوین خدای سبحان همیشه مظلوم را بر ظالم پیروز می‌کند گاهی هم ظالمی را بر ظالم دیگر مسلّط می‌کند که آن ظالم بشود مظلوم ولی مأجور نباشد این در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» گذشت که فرمود: ﴿وَکَذلِکَ نُوَلِّی بَعْضَ الظَّالِمِینَ بَعْضاً﴾ ما اگر خواستیم از بعضی ظالمین انتقام بگیریم یک ظالم دیگری را بر او مسلّط می‌کنیم که این ظالمِ قبلی می‌شود مظلوم اما مأجور نیست کسی می‌بینید که جان او و مال او در خطر است ولی اجری هم ندارد در بحثهای قبل وقتی سورهٴ مبارکهٴ «انعام» بحث می‌شد این مثال جریان کویت مطرح بود اینها اول موافقت کردند که امام(رضوان الله علیه) وارد کویت بشود این پسر پیغمبر آمده تا مرز و راهش ندادند بعد یک ظالم دیگری به نام صدّام که قبلاً از کمکِ او استفاده می‌کرد خدا همین را بر کویت مسلّط کرد و امیر کویت گفت ولو ما به شیطان هم که شد پناه می‌بریم خب این مظلوم شد اما مأجور نبود الآن هم آنچه در خاورمیانه می‌گذرد از همین قبیل است ﴿وَکَذلِکَ نُوَلِّی بَعْضَ الظَّالِمِینَ بَعْضاً﴾ این شخصی که مظلوم واقع شده ﴿خَسِرَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةَ﴾ شده برای همین است که خودش که قدرت داشت ظالم را کمک می‌کرد در همهٴ این بخشها خدای سبحان می‌فرماید ما بالأخره ظالم را تنبیه می‌کنیم این در نظام تکوین، در نظام تشریع هم در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» گذشت که ﴿مَن قُتِلَ مُظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِیِّهِ سُلْطَاناً فَلا یُسْرِف فِی الْقَتْلِ إِنَّهُ کَانَ مَنصُوراً﴾ ما با تدوین حکمِ قصاص و تشریع حکم قصاص به یاری اولیای دم فتوا داده‌ایم ما آنها را یاری کردیم در نظام تشریع، پس چه در نظام تشریع چه در نظام تکوین ذات اقدس الهی یار و یاور مظلومان است منتها کمتر کسی توجّه دارد در همهٴ این موارد یا «علیمِ حلیم» بودن خداست یا «سمیع و بصیر» بودن خداست یا «علیّ کبیر» بودن خداست او می‌داند کجا یاری کند چه کسی را یاری کند چقدر یاری کند چطور یاری کند چه موقع یاری کند اینها همه‌اش را می‌داند این سمیع و بصیر بودن ناظر به همین، این علیّ کبیر بودن ناظر به همین است، این قدیر بودن ناظر به همین است این علیم و حلیم بودن ناظر به همین است. در این بخشها هم فرمود خدای سبحان سمیع است و بصیر و می‌داند چه کسی را یاری کند و چقدر یاری کند ﴿ذلکَ بَأَنَّ اللَّهَ یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَیُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ وَأَنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ﴾.

منتهی شدن همه موجودات به حقیقت محض
بعد وقت برهان اساسی مسئله که بدون «واو» است سه‌تا ﴿ذلکَ﴾ که اوّلی به دومی و دومی به سومی استناد دارد به بخش پایانی که توحید است ختم می‌شود می‌فرماید اینکه می‌بینید ایلاج لیل فی النهار است این یکی، اینکه گفتیم قبلاً ﴿لَیَنصُرَنَّهُ اللَّهُ﴾ دو، آن اوّلی معلّل به دومی است و این دومی معلّل به سومی است ﴿ذلکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا یَدْعُونَ مِن دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ﴾ در جهان یک حق است و آن خدا و ماسوای خدا باطل است پس اگر چیزی سهمی از حق داشته باشد باید به الله برگردد باید آیهٴ او باشد، در وجه او باشد، در راه او باشد، اگر آیهٴ او نبود برای رضای او نبود این ﴿هُوَ الْبَاطِلُ﴾ شامل حالش می‌شود. دوتا حصر است ما یک حق داریم که حقّ محض است باطل در او نیست یک باطل داریم که مَشوب به حق نیست چیزی در عالَم ریا نیست در عالَم سُمْعِه نیست این انسان است که سُمعه و ریا را در درون خود اِعمال می‌کند عالَم شفاف است یکی حقّ محض است یکی باطلِ صِرف خدا و آیات الهی حقّ‌اند منتها خدا حقّ بالذّات، آیات الهی حقّ بالعرض از خدا و آیات الهی که گذشتیم باطلِ محض است در کارگاه هستی چیزی مخلوط نیست این انسان است که ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَیِّئاً﴾ وگرنه نظام شفاف است هیچ جا باطل با حق آمیخته نشده و نخواهد شد دوتا حصر است این الف و لام سهمی دارد این ﴿هُوَ﴾ که ضمیر فصل است سهمی دارد هم دربارهٴ حق بودن خدای سبحان این دوتا کلمه سهمی دارند هم دربارهٴ باطل بودن غیر خدا این دوتا کلمه سهمی دارند. ﴿ذلکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا یَدْعُونَ مِن دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ﴾ خب حالا انسان یک وقت است که می‌گویند جریان بت و بت‌پرستی بله، این مصداق کامل باطل است و حرفی در آن نیست اما «أکثف الهوی هو الصنم و الوثن، ألطف الهوی هو هوی النفس» بت دو قسم است یک بت سنگی است یک بت لطیف و نرم است بت سنگی همین است که فرمود: ﴿أتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ﴾ بتِ لطیف همین هوا و هوس و خودبینیها و غرورها و امثال ذلک است که انسان کاری که انجام می‌دهد خودش را مطرح کند. آن وقت خود انسان می‌شود باطل در یک صحنه می‌بیند که خودش را گُم کرده هر چه خودش را جستجو می‌کند پیدا نمی‌کند «و قد أضلّ نفسه فلا یطلبها» که بیان نورانی حضرت امیر است. خب فرمود ما یک حقّی داریم خداست و آیات او، یکی هم باطلِ محض داریم در عالم چیزی مخلوط نیست این انسان است که گاهی ریا می‌کند گاهی سُمعه می‌کند حق را با باطل مخلوط می‌کند

تبیین معانی و مصادیق <ریا> و فرق آن با سُمعه
البته ریا معنایش این است که کسی برای رضای مردم کار می‌کند (یک)، به مردم نشان می‌دهد که من برای رضای خدا دارم کار می‌کنم (دو)، در حالی که این‌چنین نیست (سه). این معنای ریاست، اما اگر کسی برای رضای خدا کار می‌کند می‌خواهد به عنوان تعلیم به دیگران نشان بدهد که دیدید می‌شود برای رضای خدا کار کرد این ریا نیست این می‌خواهد به مردم نشان بدهد می‌خواهد به مردم نشان بدهد که می‌شود برای رضای خدا کار کرد این از آن بهترین عبادات است ریا معنایش این است که این زید می‌گوید که من دارم برای رضای خدا کار می‌کنم در حالی که این نیست ریا معنایش نشان دادنِ محض نیست آن مرئی هم دخیل است ریا معنایش این است که به مردم نشان بدهد که من دارم برای رضای خدا کار می‌کنم در حالی که دروغ می‌گوید ولی اگر کسی اُویس قرن بود و سلمان بود و اباذر بود و برای رضای خدا کار کرد و به مردم هم می‌خواهد نشان بدهد که مردم! می‌شود برای رضای خدا کار کرد این از بهترین مصادیق خلوص نیّت است این ریا نیست و قصدش هم این است که به مردم نشان بدهد ولی هیچ، هیچ یعنی هیچ خود را نمی‌بیند خدا را می‌بیند و لاغیر ولی می‌خواهد به مردم بفهماند می‌شود برای رضای خدا کار کرد و نتیجهٴ دینی گرفت و در اینجا اصلاً خودش را نمی‌بیند.

پرسش:...
پاسخ: آن چون می‌خواهد به دیگری نشان بدهد که من برای رضای خدا دارم کار می‌کنم این آقا چه کسی ببیند چه کسی نبیند برای حق به جبهه می‌رود ولی می‌خواهد به مردم بفهماند می‌شود برای حق به جبهه رفت و شهید شد و دین خدا را یاری کرد و هیچی هم نخواست نشانه‌اش این است که این پلاک را هم در گردن نمی‌گذارد که می‌گوید من اصلاً نمی‌خواهم کسی بعد از مرگ من، بعضیها حالا پلاکهایشان گُم شده ولی بعضیها اصلاً عمداً پلاک نداشتند من می‌خواهم به طرف خدا بروم و دینِ خدا را یاری کنم و شما هم ببینید این دیگر خودش را نمی‌بیند این ریا نیست این تعلیمِ اخلاص است سُمعه هم همین طور است حالا سمعه معنایش این است به گوش دیگران برساند ریا این است که به چشم دیگران برساند سمعه یا ریا این است که این شخص می‌گوید که من دارم برای رضای خدا کار می‌کنم شما ببینید در حالی که دروغ می‌گوید برای رضای خدا کار نمی‌کند اما آن که دارد برای رضای خدا کار می‌کند می‌خواهد به مردم بگوید می‌شود برای رضای خدا کار کرد و از سر و جان گذشت و هیچ نام و نشانی نخواست و دین خدا را یاری کرد و شما هم ببینید لذا آ‌ن شب عملیات پلاکش هم از گردن برمی‌دارد این ریا نیست. خب، بنابراین مشکل اساسی خودمان هستیم که اگر کسی بداند یا نداند تمجید بکند نکند اجلال بکند یا نکند برای ما باید یکسان باشد

ذاتی بودن حقایق و علوّ باری تعالی
این دوتا حصر نشان می‌‌دهد به تعبیر سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) که خداست و آیات او بس، و دیگری هر چه باشد ﴿هُوَ الْبَاطِلُ﴾ چه زید باشد چه عمرو ﴿ذلکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ﴾ اینجاها که خیلی مهم است تعبیر به «فافهم» دارند تعبیر لطیف سیدناالاستاد در المیزان این است که «فأفهم» ﴿ذلکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا یَدْعُونَ مِن دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ﴾ علوّ او ذاتی است نه نسبی و قیاسی که خدا بر چیز دیگری عالی است از چیز دیگری بزرگ‌تر است نه، چون ماسوای او چیزی نیست خداست و آیات او، اگر خداست و آیات او پس علوّش ذاتی است کبیر بودنش ذاتی است آیات او هم که فقط او را دارند نشان می‌دهند. خب، این دوتا حصر پیامش این است.

بیان نمونه هایی از هماهنگی نظام تشریع و تکوین
در همین راستا که فرمود نظم جهان به عهدهٴ ذات اقدس الهی است و خدای سبحان تشریع و تکوین را هماهنگ کرده است نمونه‌های دیگر هم ذکر می‌کند.

پرسش:...
پاسخ: هر دو را می‌گیرد با این بیانهایی که گفته شد تکوین و تشریع هر دو را می‌گیرد برای اینکه ذات اقدس الهی نصرتِ تکوینی دارد برای اینکه همیشه حق را بر باطل پیروز می‌کند، نصرتِ تشریعی دارد برابر آیهٴ سورهٴ «اسراء» که فرمود: ﴿مَن قُتِلَ مُظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِیِّهِ سُلْطَاناً فَلا یُسْرِف فِی الْقَتْلِ إِنَّهُ کَانَ مَنصُوراً﴾ آنجا به صورت اسم مفعول ذکر کرده اینجا به صورت فعل معلوم ذکر کرده در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» آیهٴ 33 به این صورت است ﴿وَلاَ تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَمَن قُتِلَ مُظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِیِّهِ سُلْطَاناً﴾ این جعل، جعل تشریعی است دیگر حوزهٴ داخلی است ﴿فَلا یُسْرِف فِی الْقَتْلِ إِنَّهُ کَانَ مَنصُوراً﴾ ما به یاری او قانون تدوین کردیم به او سلطنتِ تشریعی دادیم حالا گاهی ممکن است کسی معصیت بکند پس نظام تشریع با نظام تکوین هماهنگ است تشریع، عصیان‌پذیر است البته تکوین تخلّف‌پذیر نیست.

نشانه هایی از ظهور اقتدار الهی در احیای ارض
خب، ﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَتُصْبِحُ الْأَرْضُ مُخْضَرَّةً إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ﴾ در جریان ایلاج لیل فی النهار و ایلاج نهار فی اللیل آن قدرت مشخص شد این قدرت هم نشان می‌دهد می‌فرماید ذات اقدس الهی بالأخره یک فضای صاف و هوای صافی است وقتی که سرد شده است ابر تولید شد و ابر را تلقیح کردند ﴿وَأَرْسَلْنَا الرِّیَاحَ لَوَاقِحَ﴾ شد خواه تلقیح دربارهٴ ابرها یا تلقیح دربارهٴ گیاهان بالأخره این ابرها باردار می‌شوند برای اینها رَحِم قرار می‌دهد که غربالی ببارند که ﴿فَتَرَی الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلاَلِهِ﴾ از لابه‌لای این ابرها قطره قطره باران می‌آید آن وقت صبح فرا می‌رسد مثل اینکه تا حال که زمین که مُرده و خوابیده بود شب بود الآن که بهار شد صبح است گرچه «تُصْبِح» به معنای «تَصیر» و امثال ذلک آمده لکن تعبیر از صیرورت به اِصباح نشان آن است که اینها شب را پشت سر گذاشتند تاریکی را پشت سر گذاشتند و بهار به منزلهٴ صبحِ زمستان است ﴿فَتُصْبِحُ الْأَرْضُ مُخْضَرَّةً﴾ زمین سبز می‌شود در بخشهای قبل هم این مطلب گذشت که به وسیلهٴ باران به وسیلهٴ رسیدن بهار هم خوابیده‌ها بیدار می‌شوند که این ایقاظِ نائم است هم مُرده‌ها زنده می‌شوند که این احیای موتیٰ است این درختها که سرِ پا هستند اینها خواب‌اند در زمستان بهار که شد اینها بیدار می‌شوند، وقتی بیدار شدند شروع می‌کنند به تغذیه، وقتی که غذا خواستند از هوا کمک می‌گیرند از آب کمک می‌گیرند از کود و خاک کمک می‌گیرند این خاکهای مُرده را جذب می‌کنند از راه ریشه می‌شود خوشه و شاخه و میوه این خاکِ مُرده را خدا زنده کرده است که فرمود: ﴿یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا﴾، «یُحی الشجر بعد نومه و یُحی الأرض بعد موتها» درختِ خوابیده را بیدار می‌کند زمینِ مُرده را زنده می‌کند این اِخضرار جامع بین بیداری و حیات است هم درختِ خوابیده بیدار می‌شود جامه سبز در برمی‌کند هم زمینِ مُرده زنده می‌شود و لباسِ سبز در برمی‌کند.

کیفیت قبض ارواح در هنگام مرگ و خواب
پرسش:...
پاسخ: خب تشبیهی در آنجا راه دارد ولی دربارهٴ خواب انسانها که گفتند موت است برای اینکه خدای سبحان همان طوری که در زمان موت ارواح را قبض می‌کند در حالت خواب هم روح را قبض می‌کند دیگر ﴿اللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَالَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا﴾ آنهایی که نمُردند در حال خواب خدای سبحان روح آنها را قبض می‌کند بعد وقتی که حیات اینها باقی باشد ﴿فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضَی عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَیُرْسِلُ الْأُخْرَی﴾ یک عدّه که عمرشان تمام شد در حال نوم سکته می‌کنند و مانند آن می‌میرند و آنها که عمرشان به اذن خدا باقی است روحشان را برمی‌گردانند ﴿فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضَی عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَیُرْسِلُ الْأُخْرَی﴾ چون این خواب شبیه آن موت است فرمود: ﴿اللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَالَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا﴾ اما دربارهٴ اشجار و امثال اشجار چنین تعبیری نیامده.

بیان برخی نکات ادبی در معنای <حمید>
خب، ﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَتُصْبِحُ الْأَرْضُ مُخْضَرَّةً إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ﴾ می‌داند چه موقع و کجا و چقدر باران لازم است چه کسی باران لازم دارد و برای هر گیاه تشنه‌ای قطراتی را مقدّر فرمود ﴿لَهُ مَا فِی السَّماوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ﴾ چه وثنی و صنمی بخواهد چه نخواهد خدا غنی است بی‌نیاز محض است (یک)، همهٴ موجودات هم حامدِ او هستند چه اینکه او هم حامد است اینجا حمید اگر به معنی محمود باشد کما هو الحق بر اساس ﴿إِن مِن شَیْ‏ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾ کلّ نظام حامدِ او هستند و اگر به معنای حامد باشد یک عدّه که کارِ صالح کردند با اینکه نعمتِ الهی را نصیب خود می‌دانند خدای سبحان حمد می‌کند خب ﴿وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ﴾ بعد کم کم جریان دریا و کشتیهای دریا را مطرح می‌کند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن