- 19
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 65 تا 69 سوره حج _ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 65 تا 69 سوره حج _ بخش اول"
درک توحید الهی براساس ساختار نظام آفرینش
تسخیر نظام کیهانی جهت تأمین معیشت انسان
تبیین بهره برداری علمی براساس تسخیر آسمان و زمین
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُم مَّا فِی الْأَرْضِ وَالْفُلْکَ تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَیُمْسِکُ السَّماءَ أَن تَقَعَ عَلَی الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُوفٌ رَّحِیمٌ ﴿65﴾ وَهُوَ الَّذِی أَحْیَاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ إِنَّ الْإِنسَانَ لَکَفُورٌ ﴿66﴾ لِکُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنْسَکاً هُمْ نَاسِکُوهُ فَلاَ یُنَازِعُنَّکَ فِی الْأَمْرِ وَادْعُ إِلَی رَبِّکَ إِنَّکَ لَعَلَی هُدیً مُّسْتَقِیمٍ ﴿67﴾ وَإِن جَادَلُوکَ فَقُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا تَعْمَلُونَ ﴿68﴾ اللَّهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فِیَما کُنتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ ﴿69﴾
درک توحید الهی براساس ساختار نظام آفرینش
چون سورهٴ مبارکهٴ «حج» در مدینه نازل شد و مسائل مهم در مدینه بعد از اصول دین، احکام فقهی و حقوقی و اخلاقی بود آیات این سوره بخشی از آن مربوط به مسائل توحید و اصول دین است بخشی هم مربوط به فقه و اخلاق و حقوق. در جریان توحید فرمود مسائل توحیدی روشن است لکن شما غافلید نشانهٴ روشن بودنِ معارف توحیدی آن است که شما در نظم دارید زندگی میکنید زمین وضعش منظم است، دریا وضعش منظم است، گیاهان و فصول وضعش منظم است همهٴ این علوم از این معلومات گرفته شده ما به یک عدّه میگوییم این مهندس کشاورزی است، مهندس دامداری است، مهندس راه و ساختمان است اینها را علوم تجربی میدانیم بالاترش علوم ریاضی، بالاترش فلسفه و کلام، بالاترش عرفان، بالاترش قرآن. خب اینها چرا علماند؟ برای اینکه از معلوماتِ خارجی خبر میدهند گوشهای از اسرار عالم را فهمیدند وقتی اینها علم شدند یقیناً جهانِ خارج بر اساس نظمِ علمی ساختارش را پیدا کرده، پس نظمِ عینی در جهان ضروری است و علوم که دارای نظمِ خاصّاند از نظمِ عینی گرفته شدند و هیچ نظمی بیناظم نیست. این همه اسراری که در خلقتِ عالَم و آدم هست قطعاً خالقی دارد و ربّی دارد ضمن اینکه ذات اقدس الهی از نظمِ دریا و صحرا سخن میگوید از تسخیر دریا و صحرا هم سخن به میان میآورد. یک وقت است خدا برهان اقامه میکند که این عالَم منظّم است ﴿أَفَلاَ یَنظُرُونَ إِلَی الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ﴾ یا ﴿إِلَی الْأَرْضِ کَیْفَ سُطِحَتْ﴾ و مانند آن، این نظم، فایدهٴ علمی دارد فایدهٴ معرفتی دارد انسان را موحد میکند. یک وقت از همین نظم با زبان تسخیر یاد میکند یعنی این نظم را من برای شما قرار دادم شما از آن بهره بگیرید از این زمین بهره بگیرید از این دریا بهره بگیرید از این کوه بهره بگیرید و روزیهای شما هم در همین قسمتها تأمین است من همه را برای شما رام کردم. این یک اثرِ تربیتی خاصّ خود را به همراه دارد این تنها یک مسئلهٴ کلامی نیست آنجا که در سورهٴ «انبیاء» آمده ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾ یک برهان کلامیِ محض بود که عالَم با یک خدا اداره میشود نه دو خدا، اگر دو خدا بود ـ معاذ الله ـ دوتا ذات بود (یک)، صفات خدا عین ذات اوست (دو)، چون هر دو باید عالِم باشند و علمشان هم عین ذات است و هر دو هم بسیطاند دوتا حقیقتِ علمی بود دوتا حقیقتِ قدرت بود (این سه)، دوتا علم دو گونه جهان را اداره میکند (چهار)، در حالی که جهان یک طور اداره میشود (پنج). پس بیش از یک ذات و یک علم نیست این فقط بهرهٴ کلامی دارد و فلسفی و عقلی و اینها،
تسخیر نظام کیهانی جهت تأمین معیشت انسان
اما یک وقت است میفرمایند ما آسمان را برای شما مسخّر کردیم، زمین را برای شما مسخّر کردیم یعنی شما اگر در زمین فقط بمانید خودتان را هدر دادید بروید در آسمان هم از آن بهرههای علمی آسمان استفاده کنید، امکاناتتان را تأمین بکنید اقتصادتان را تأمین بکنید ما همهٴ این کُرات را برای شما مسخّر کردیم این تسخیر غیر از نظم است بنابراین ملّتی در جایی زندگی بکند و بگوید من فقیرم معلوم میشود «فأبعده الله» دیگر، این بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) است حالا آن گوشهای از بیانات حضرت نقل شده که مرحوم صاحب وسائل این را در بحثهای مکاسب نقل کرده «مَن وجَدَ ماءً و تراباً ثمّ افتقر فأبعده الله» ملّتی که آب دارد، خاک دارد معذلک نیازمند به دیگران است خدا این ملّت را از رحمت خود دور کند! این نفرینِ علی است خب معلوم میشود بیکار بودن عُرضهٴ اداره نداشتن اینها بُعدِ از رحمت خداست این تازه برای زمین است آیات که مربوط به آسمان است فرمود بروید در آسمانها از آن کمک بگیرید بهره ببرید من برای شما مسخّر کردم من این سفره را برای شما پهن کردم بنابراین میدانِ عملیاتی بشر از عمقِ دریاها تا اوج سپهر است این ملّت اگر در جهان اظهار فقر بکند معلوم میشود به دنبال روزی نرفته. معنای تسخیر غیر از معنای نظم است پس بنابراین آیات قرآن کریم یک بخشاش فقط منحصر برای اثبات توحید است نظیر آیات سورهٴ «انبیاء» که ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾، ﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ٭ اللَّهُ الصَّمَدُ﴾ در سورهٴ «اخلاص» و مانند آن. اینها صبغهٴ سیاسی یا اجتماعی یا اقتصادی ندارد اما آن طایفهٴ دیگر که میفرماید ما کلّ این نظام را برای شما مسخّر کردیم یعنی سفرهای پهن کردیم به اندازهٴ نظام کیهانی در این سفره زمین هست با همه نِعَمش، آسمان هست با همهٴ نِعَمش هر غذایی که خواستید استفاده کنید این خداست، بنابراین مسئلهٴ تسخیر غیر از مسئلهٴ نظم است همان طوری که حیوانات را برای ما مسخّر کرده فرمود: ﴿وَ تَحْمِلُ أثْقالَکُم إلی بَلَدٍ لَّمْ تَکُونُوا بَالِغِیهِ إِلَّا بِشِقِّ الْأَنفُسِ﴾ جاهایی که خودتان بخواهید پیاده بروید به زحمت میروید چه رسد به اینکه بارهایتان را ببرید این بارهای شما را میبرد.
تبیین بهره برداری علمی براساس تسخیر آسمان و زمین
خب بعد فرمود: ﴿وَیَخْلُقُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾ یک چیزهای دیگر هم بعد خلق میکند . این سلسله آیات ما را وادار به بهرهبرداری میکند نه تنها استنتاجِ فکری ﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُم مَّا فِی الْأَرْضِ﴾ ارض گاهی در مقابل سماء است گاهی خشکی در مقابل دریاست اینجا به قرینهٴ تقابل ارض و بحر معلوم میشود خشکی و دریا مراد است یا نه، خود ارض به جمیع خصوصیاته مِن البرّ و البحر مراد است برای اینکه سماء را در مقابل ذکر کرده آن وقت ذکر جریان دریا و کشتیرانی دریا از باب ذکر خاص بعد از عام یا ذکر جزء بعد از کل است للاهتمام ﴿سَخَّرَ لَکُم مَّا فِی الْأَرْضِ﴾ یک، «سخّر لکم الفلک» کشتیرانی را، طرزی منظّم کرده حالا امروز به وسیلهٴ برق و امثال برق کشتی را هدایت میکنند ولی قبلاً که این طور نبود به وسیلهٴ باد کشتی رهبری میشد از شرق به غرب، الآن هم همین طور است درست است که با نیروی برق اینها کار میکنند ولی اگر آن طوفانهای قوی حرکت کند جلوی اینها را میگیرد دیگر، مسیر بادها را هم مشخص کرده این هواشناسی علم است، علم است یعنی علم است موضوع دارد محمول دارد روابط دارد عرضِ ذاتی دارد عرضِ مفارق دارد قابل پیشبینی است خب چرا هواشناسی علم است؟ برای اینکه معلومش منظم است اگر معلومش منظم نباشد درهم باشد ﴿فَهُمْ فِی أَمْرٍ مَرِیجٍ﴾ باشد امرِ هرج و مرج باشد که علم پیدا نمیشود که با هواشناسی میشود حرکت کرد، کشتیرانی کرد، جهتیابی کرد، اوضاع را مشخص کرد، این طور است. فرمود جهان منظم است چون منظم است نظمِ او را شناختن میشود علمِ هواشناسی با این شما میتوانید مسیر بادها را تشخیص بدهید درجهٴ بادها را تشخیص بدهید کیفیت حرکت کشتیها را تشخیص بدهید و دریا را مسخّر کنید. عمق دریا بروید گوهر بگیرید از ماهیهای دریا استفاده کنید شیلات را اداره کنید کشتیرانی، غواصی، همهٴ اینها را فرمود من برای شما مشخص کردم که لحمِ طریء بخواهید بگیرید این است، لؤلؤ و مرجان بخواهید بگیرید این است، کشتیرانی بخواهید بکنید این است دریا منظم است مثل صحرا ﴿سَخَّرَ لَکُم مَّا فِی الْأَرْضِ وَالْفُلْکَ﴾ پس بنابراین آیاتی که دربارهٴ دریاست دو طایفه است، آیاتی که دربارهٴ کشتیرانی است دو طایفه است، آیاتی که دربارهٴ زمین است دو طایفه است چه اینکه آیاتی که مربوط به آسمان است دو طایفه است، آیاتی که مجموعهٴ جهان را تبیین میکند هم دو طایفه است: یک طایفه فقط صبغهٴ کلامی دارد که چون نظم هست خدایی هست، یک طایفه گذشته از بهرهٴ کلامی، بهرههای اجتماعی، اقتصادی و مانند آن دارد فرمود ما برای شما مسخّر کردیم شما نمیتوانید بگویید من نمیتوانم بروم مریخ این شدنی نیست نمیتوانید بگویید من نمیتوانم این راه شیری را طی کنم این شدنی نیست برای اینکه من برای شما آماده کردم آن هوشش هم به شما دادم منتها شما باید کار بگیرید این هوش را بهرهبرداری کنید و جای دیگر مصرف نکنید ﴿سَخَّرَ لَکُم مَّا فِی الْأَرْضِ وَالْفُلْکَ تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ﴾
قدرت خداوندی در حفظ آسمان و کرات
حالا کم کم میرسیم به جاهایی که غیر از مسائل اقتصادی و اجتماعی و بهرهوریها و غیر از مسائل فلسفی و کلامی یک مسائل دیگر هم هست فرمود: ﴿وَیُمْسِکُ السَّماءَ أَن تَقَعَ عَلَی الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ﴾ آنچه بشر عادی نگاه میکند یک مطلب ساده میفهمد همهٴ ما میدانیم وقتی که این سیب رسیده این خوشه را رها میکند و به زمین میافتد یا اگر بادی زد این سیب را از این خوشه جدا کرد این به زمین میافتد این دیگر چیزی که همهٴ ما میدانیم اما حالا سیب که به زمین میافتد سنگینی خود سیب است که او را به زمین میکشاند کما ذهب إلیه بعض، فشار هواست که بیگانه را از حریم خود طرد میکند کما ذهب إلیه بعض، جاذبهٴ زمین است که مسانخ خود را به طرف خود میکشد کما ذهب إلیه الآخرون. اقوال فراوانی بود مدّتها بود قولِ آن ثِقل طبیعی و میل طبیعی حاکم بود الآن قول به جاذبه حاکم است اینها را دیگر عرف نمیفهمد عرف میبیند که سیب که شاخه را رها کرده به زمین میافتد. جهان خالقی دارد این را عرف میفهمد که بالأخره این خودساخته نیست تصادف نیست کسی هست که این را میسازد اما حالا جهتِ نیاز جهان به خالقِ جهان حدوثِ ذاتی است کما ذهب إلیه بعض، حدوث زمانی است کما ذهب إلیه آخرون، امکان ماهوی است کما ذهب إلیه بعض، امکان فقری است کما ذهب إلیه آخرون یا فوق آراء اربعه است کما ذهب إلیه الأولیا اینها دیگر خواص باید بررسی کنند و اینها.
وجود معصومین(ع) مانع فروپاشی آسمانها و کرات
در جریان اِمساک سماء که نمیگذارد این سماء بیفتد به زمین و بساطش را به هم بزند مگر در قیامت که بساطشان جمع میشود آن وقت قیامت قیام میکند الآن آسمان محفوظ است خب جاذبهای را به ما گفتند و ما هم قبول کردیم درست هم هست اما واقعاً همین است یا راه دیگری هم هست این چندتا روایت نورانی است که در این تفسیر کنزالدقائق هست ابوحمزه ثمالی از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) نقل میکند او از آباء کرامش نقل میکند آن هم از وجود مبارک پیامبر(علیهم الصلاة و علیهم السلام) نقل میکند که وجود مبارک آن حضرت نام دوازده معصوم(علیهم الصلاة و علیهم السلام) را شمرده فرمود خدا آسمانها را به وسیلهٴ اینها نگه میدارد حدیث دیگری از وجود مبارک امام سجاد هست که فرمود: «بِنا یُمْسِکُ الله السماء أن تَقَعَ علی الأرض» در این زیارت نورانی «جامعه کبیره» که میگوییم «بکم یُمسک» همین است. اینها آیا تعبّد است برای ماها تعبّد است برای اینکه معنایش را که نمیفهمیم معصوم فرمود، ما میگوییم «آمنّا و صدّقنا» ولی یک عدّه که رفتند جلو دیدند این حرفها را آنها اصلاً مدّعیاند که بله ما میبینیم و مشاهده میکنیم که کلّ نظام به وسیلهٴ وجود مبارک ولیّ عصر زنده است این میگویند عرفانِ ناب، این را میگویند راه اُویس قَرَن، اینها وقتی بهشت و اهل بهشت را میبینند خب وضع دنیا که آسانتر است که. اینها دورتر را میبینند نزدیک را نبینند؟! این در بیانات نورانی حضرت امیر در خطبهٴ همّام که فرمود: «فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا... وَ هُمْ وَ النَّارُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا» این مقام «کأن» است بالاترش هم هست که مقام «أنّ» آن که در محضر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) گفت که « کأنّی أنظر إلی عرش ربّی» خب او بالاتر از آسمان و زمین است که، عرش کجا آسمان و زمین کجا و حضرت هم تصدیق کرد فرمود: «عبدٌ نوّر الله قلبه أبصرتَ فأثْبُت» اینها میگویند ما میبینیم، میبینیم یعنی میبینیم
اهلبیت به منزله روح نظام ثبات عالم هستی
همان طوری که انسان بدنی دارد (یک)، روحی دارد (دو)، این لاشهٴ بدن را آن روح نگه میدارد چرا اگر کسی سکته کرد فوراً میافتد؟ برای اینکه این شصت، هفتاد کیلو را نفس نگه میدارد وقتی آن نگهبان رفت خب این میافتد دیگر جسم است دیگر این طور نیست که آدم مُرده بتواند بایستد که. چه کسی این بدنِ شصت هفتاد کیلو را سرِ پا نگه میدارد؟ روحِ او، روح او وقتی این بدن را رها کرده این لاشه میافتد دیگر. آن که لاشهٴ آسمان و زمین را نگه میدارد الیوم وجود مبارک ولیّ عصر است لذا اگر حضرت رحلت کرده است وارد آخرت شد «لولا الحجّة لساخت الأرض بأهلها» این میافتد این لاشه میافتد ما این روایات را قبول داریم اما نفهمیده قبول داریم چون ائمه فرمودند ما میگوییم آمنّا و میگیریم بالای سرمان، اما یک عدّه میبینند و راه هم هست که ما برویم لااقل کمی پنجره باز کنیم ببینیم اما این راهها را نمیرویم اینها نه پیغمبر بودند نه امام این اُویس قَرن این طور بود اینها که نه پیغمبر بودند نه امام نه امامزاده این راه را رفتند و دیدند ما زیارت جامعه را با جان و دل قبول داریم میفهمیم اما نمیبینیم معنایش را میفهمیم یعنی مفهوم را، قبول هم داریم اما نمیبینیم «بِکُم یُمسِک السماء» این «بکم»هایی که در زیارت جامعه است همین است دیگر. خب ما کلّ عالم را خیال میکنیم یک آسمانی است، یک زمینی است لاشهای بدون روح، اما دیگر «لولا الحجّة لساخت الأرض بأهلها» در عین حال که همهٴ ما گفتیم و میگوییم و باور داریم نمیبینیم آنها میبینند. و به ما گفتند اگر چند قدم راه بروید یک گوشهاش را به شما نشان میدهند میبینید، بنابراین این روایاتی که در تفسیر کنزالدقائق هست ضمن این، این در طول این ﴿وَیُمْسِکُ السَّماءَ أَن تَقَعَ عَلَی الأرْضِ إِلاّ بِإِذْنِهِ﴾ است یعنی طول جاذبه است جاذبه را یک ولیّ خدا نگه میدارد کلّ عالم یک انسان بزرگ است این انسانِ کبیر بدنی دارد به اندازهٴ آسمان و زمین و روحی دارد به نام ولیّ.
امام معصوم(ع)، معلّم ملائکه و انس وجنّ
شما در خطبهٴ اول نهجالبلاغه میبینید وجود مبارک حضرت امیر فرمود ملائکهای هستند که پاهایشان در عمق زمین است و سرشان از بالای آسمانها گذشته اینکه نمیتواند جسم باشد که این ملائکه شاگردان ولیّ عصرند برای اینکه ذات اقدس الهی انبیا را عموماً و وجود مبارک حضرت را خصوصاً و ائمه هم که نور واحدند به منزلهٴ جان پیامبرند خصوصاً به اینها دوتا سِمت داد یکی اینکه نسبت به ملائکه معلّمِ اسماء هستند، نسبت به جن و اِنس ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ﴾ (یک)، ﴿وَالْحِکْمَةَ﴾ (دو)، ﴿وَیُزَکِّیهِمْ﴾ (سه)، نسبت به اینها این سه کار را میکنند ملائکه تزکیه نمیخواند چون معصوماند اما علمشان محدود است یک تعلیمِ برتری میطلبند که ﴿یَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ﴾ بنابراین انسانِ کاملِ معصوم مثل وجود مبارک حضرت نسبت به ملائکه معلّم اسماء است، نسبت به ما و جن معلّم کتاب است (یک)، معلّم حکمت است (دو)، مزکّی نفوس است (سه)، لذا هم در ماها مؤمن هست هم در آنها، هم در ماها افرادی هستند که به ولایت میرسند هم در آنها کسانی که در محضر سلیمانِ پیامبر و امثال ذلک بودند ﴿قَالَ الَّذِی عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْکِتَابِ﴾ توانستند کارهایی انجام بدهند. غرض این است که این روایاتی که در کنزالدقائق است همهٴ اینها صحیح است و معتبر مثل زیارت جامعه هم برهان دارد و هم قرآن دارد منتها راهِ شهودش برای ماها دشوار است.
بیان مفهوم و مصداق ستون آسمانها
پرسش:..
پاسخ: آنکه در سورهٴ مبارکهٴ «رعد» گذشت که فرمود: ﴿رَفَعَ السَّماوَاتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا﴾ آنجا دوتا احتمال بود اول سورهٴ مبارکهٴ «رعد» این بود آیهٴ دوم ﴿اللَّهُ الَّذِی رَفَعَ السَّماوَاتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا﴾ این جملهٴ ﴿تَرَوْنَهَا﴾ در محلّ جرّ است تا صفت باشد برای «عَمَد» یعنی «بغیرِ عَمَد مرئی» یا نه، ﴿بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا﴾ میبینید ستون ندارد دیگر یعنی ستون حسّی و امثال ذلک ندارد یا نه، ستون دارد منتها ستونِ غیر مرئی است به نام جاذبه، ولی در حقیقت ستون دارد و ستونش غیر مرئی است و آن ستونِ ولایت است که به وسیلهٴ نورِ کاملِ انسانِ معصوم محفوظ است به هر دو تقدیر قابل توجیه است.
عدم تأثیر تغییر و تبدّل کشفیّات علمی در مبانی فلسفی و کلامی
پرسش:...
پاسخ: بله این درست است چندین بار گذشت اینهایی که سوار آپولو شدند رفتند قمر این بیچارهها احساس میکردند هر دو طرف سربالایی میروند از این طرف که میروند خیال میکنند قمر بالای سرشان است، وقتی از قمر میخواهند برگردند به زمین میبینند زمین بالای سرشان است خدای سبحان که با ما دارد سخن میگوید میفرماید سماء به زبان مردم باید حرف بزنید به عربیِ مُبین که ما بفهمیم وگرنه خودش مشخص کرده طبقات دارد آنجا که رفتیم زمین میشود بالا، زمین که هستیم آنجا میشود بالا. این طور نیست که بالا و پایین در مجموعه یک جای مشخصی داشته باشد حالا اگر زمینمحوری بیاندیشند که آنها دارند حرکت میکنند بله زمین میشود پایین یعنی میشود مرکز، ولی زمینمحوری نیست الآن مشخص شد که شمس محور است و زمین و سایر اقمار به دور او دارند میگردند در بحثهای قبض و بسط هم مشخص شد در آنجا که اینها که میگویند همهٴ علوم با کشفیات جدید عوض میشود و ممکن نیست کسی از کشفیات جدید بیخبر باشد و در فلسفه و کلام یا فقه و اصول همچنان راه خودش را ادامه بدهد. در پاسخ آنها گفته شد که هر علمی برای خودش یک مبادی دارد، مبانی دارد و راههای مشخص دارد. بعضی از امور است که لازمهٴ مشترکِ خیلی از چیزهاست که هر طور تغییر بکند این عوض نمیشود بسیاری از مسائل فلسفی و کلامی این طور است، بسیاری از مسائل اخلاقی و فقهی این طور است بعد به عنوان نمونه گفته شد که اقدمین این طوری که نقل کردند اقدمین جهان را بر اساس شمسمحوری اداره میکردند میگفتند زمین به دور شمس میگردد از عهدِ بطلمیوس تا سالهای اخیر زمینمحوری، فکرِ نجوم را تأمین میکرد یعنی زمین ساکن است و شمس و سایر اقمار و کُرات حرکت میکنند بعد متأخّرین رسیدند به این نتیجه که نه خیر، زمین حرکت میکند و شمس ساکن است که به حرف اقدمین رسیدند. در طول این فراز و نشیب با اینکه حرکت از آسمان به زمین آمده یعنی بر اساس هیئت بطلمیوسی شمس و امثال شمس حرکت میکردند زمین ساکن بود حرکت از آسمان به زمین آمده و سکون از زمین به آسمان رفته تفاوت، تفاوت آسمان و زمین است اما ذرّهای در مسئلهٴ قوانین حرکت فرقی پیدا نشده حرکت شش چیز میخواهد محرّک میخواهد، متحرّک میخواهد، مبدأ میخواهد، منتها میخواهد، مسافت میخواهد، زمان میخواهد خواه زمین بگردد خواه شمس. میبینید این تفاوت که مطلب آسمانی شده زمینی، زمینی شده آسمانی نه حلال خدا فرق کرده نه حرام خدا فرق کرده نه آنچه حرام بود فرق کرده نه اصالت وجود و اصالت ماهیّت فرق کرده نه تجرّد روح فرق کرده اینکه میگویند اگر چیزی تحوّلی پیدا کرد نظیر آن است که در اتاقی چند نفر نشستند یک نفر تازه وارد که شده همه باید جا را عوض خیر اینچنین نیست جا فراوان است هر که آمد جای خودش مینشیند. نعم، اگر کسی مربوط به یک گروه خاص است وقتی که اینجا آمده باید اینها جایشان را تنظیم بکنند، اما اگر مربوط به این نباشد خیلی از چیزهاست کشفیات جدید است و ذرّهای در بخشهایی که بیارتباط است اثر ندارد این قانون حرکت مخصوصاً حرکتِ عمیقِ جوهری این هیچ فرقی نکرده یعنی تفاوتِ عمیقی در مسئلهٴ نجوم پیدا شده در مسئلهٴ هیئت پیدا شده اما ذرّهای در مسائل فلسفی و کلامی و فقهی و اخلاقی و حقوقی تفاوت پیدا کرده این قبض و بسط یک راه خاصّ خودش را دارد اینجا هم همین طور.
استمرار حیات و ممات آدمی تا انقراض عالم هستی
چون اسمای حسنایی که در پایان هر آیه است ضامنِ مضمون خود آیه است اگر بحث در توحید باشد پایان آیه این است که ﴿لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ﴾، ﴿هُوَ الْوَاحِدُ﴾ و اگر بحث علمی باشد ﴿إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ﴾، اما بحث در تسخیر است یعنی خدای سبحان این سفره را برای شما پهن کرده در پایانش میفرماید به شما رئوف است به شما رحیم است اینجا جایِ علیم و حکیم نیست اینجا جای رئوف و رحیم است، اگر بخواهد از راه نظم سخن بگوید که از نظم به ناظم پی ببریم ﴿هُوَ الْحَکِیم﴾، اما بحث در این است که شما را بعد از پهن کردن سفره به عنوان مهمان دعوت کرده اول شما را خلق نکرده بعد عالَم را، شما را با عالَم یکجا خلق نکرده هیچ کدام از این کارها را نکرده اول سفره را کاملاً پهن کرده همهٴ غذاها را آماده کرده بعد فرمود: ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾ این خداست ﴿إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُوفٌ رَّحِیمٌ ٭ وَهُوَ الَّذِی أَحْیَاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ إِنَّ الْإِنسَانَ لَکَفُورٌ﴾ الآن چندبار قبلاً گفته شد اگر کسی برود پشتبام همین نظامِ ارضی این هفت میلیارد بشر را که ببیند، میبیند این هفت میلیارد بشر دو قرن قبل در این بیابانها و خیابانها و در مزرعهها و در مرتعها بودند، اگر دیدی هم داشته باشد در دو قرن بعد هم میبیند همهٴ اینها در قبرستانها هستند این هفت میلیارد قبلاً خاک بود دیگر این خاکها کنار مزرع و مرتع قرار گرفت زیر درخت قرار گرفت جذب بوته و خوشه شد میوه شد بعد آمده به بازار نسلِ قبلی از آن استفاده کردند شده نطفه آن نطفه شده این هفت میلیارد بعد از یک مدّت هم دوباره اینها خاک میشوند یک چهل پنجاه سال که گذشته این قبرستان میشود پارک. این طور نیست که حالا ما اینچنین که راه میرویم روی خاکِ بِکر راه برویم اینکه آن بزرگوار گفته بالأخره یا عیون است یا جُفون همین است دیگر ما بالأخره روی چشم و ابروی خیلی از انسانها داریم راه میرویم. فرمود قبلاً خاک بودید بعداً هم خاک میشوید دوباره ما شما را از خاک برمیگردانیم ﴿مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ وَفِیهَا نُعِیدُکُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُکُمْ تَارَةً أُخْرَی﴾ مواظب خودتان باشید.
سیمای مرگ و حیات در منطق وحی
مرگ، آخر خط نیست این حرف، حرف انبیاست درست است که حکما بزرگاند، علما بزرگاند، محدّثین بزرگاند اما همه کوچکتر از آن هستند که این طور حرف بزنند. این حرف که انسان مرگ را میمیراند حرفِ وحی است هیچ کس این حرف را نه میفهمد نه میتواند بگوید که انسان مرگ را میمیراند نه مرگ انسان را بمیراند. ماییم که بر مرگ فائقیم و چُماله و مُچاله میکنیم همین جا پَرتش میکنیم خودمان برای ابد میرویم فرمود: ﴿إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاَقِیکُمْ﴾ یک مَسافی دارید یک درگیری دارید با مرگ بالأخره باید دست و پنجه نرم کنید خب بعد چطور میشود؟ شما پیروزید با هم نمیروید این را اینجا دفن میکنید خودتان میروید «تردان» نیست تثنیه نیست شما میروید این شما را تعقیب نمیکند شما این را زیر پایتان لِه میکنید بعد میروید إلی لقاء الله و برای ابد میمانید و میمانید که میمانید، پس شما مرگ را دفن میکنید نه مرگ شما را، این حرف، حرفی نیست که بشرِ عادی بتواند بگوید. انسان مرگ را میمیراند انسان ذائقِ موت است فرمود شما قبلاً خاک بودید ما به شما حیات دادیم فعلاً به عنوان مرگ بین روح و بدنتان فاصله میشود دوباره شما را ما زنده میکنیم ﴿إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ﴾ او کسی است که ﴿أَحْیَاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ إِنَّ الْإِنسَانَ لَکَفُورٌ﴾ این همه نعمتی که ما دادیم کفر میورزند. در جریان کنونی از سه ضلع خبر داد در آیات دیگری که نظیر آیهٴ 28 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که قبلاً گذشت از چهار امر خبر داد فرمود: ﴿کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللّهِ وَکُنْتُمْ أَمْواتاً﴾ چطور خدای سبحان زمینِ مُرده را در بهار زنده میکند ﴿أَنَّ اللَّهَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا﴾ همین کودِ بدبوست که آن را به صورت یاس در میآورد دیگر همین دنیاست. یک انسانِ متعفّن هم اگر توبه بکند میشود یاس این جا، جا برای تغییر است این عالَم، عالَم تحوّل و تغییر است.
سیر حرکت انسان از آغاز خلقت تا لقاء الهی
خب، فرمود: ﴿کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللّهِ وَکُنْتُمْ أَمْواتاً﴾ (یک)، ﴿فَأَحْیَاکُمْ﴾ شدید زنده (دو)، ﴿ثُمَّ یُمِیتُکُمْ﴾ (سه)، ﴿ثُمَّ یُحْیِیکُمْ﴾ (چهار). خب حالا که در صحنهٴ قیامت زنده شدید نظیر دنیایی است که هر کسی به کار خودش بپردازد؟ نه، مرحلهٴ پنجم این است ﴿ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ﴾ خب اگر این است پس ما همیشه در صراط رجوع إلی الله هستیم این حرف هم حرفِ وحی است که انسان از همان نقطهٴ آغازینش تا لقای رحمتِ خدا ـ انشاءالله ـ یا خدای ناکرده لقای عذاب خدا در راه است فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاَقِیهِ﴾ بعد تقسیم کرده یک عدّه نامهٴ اعمالشان به دست راست یک عدّه نامهٴ اعمالشان به دست چپ یا پشت سر خب، ظاهر این آیه چیست؟ این عربیِ مبین است دیگر، اگر گفتند این شخص مسافر از اینجا حرکت کرده عازم حرم خداست سرزمین وحی یعنی چه؟ یعنی بین این متحرّک که از این بلد حرکت کرده تا آنجا راه هست، زمان هست، طیّ مسافت هست، متحرّک هست، محرّک هست این به مقصد میرسد، اما اگر وسطها نابود بشود دوباره پیدا بشود که نمیگویند این شخص عازم مکه است و به مکه میرسد که. این آیه که میفرماید: ﴿یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاَقِیهِ﴾ یعنی همینجا که شروع کردی وسطها از بین نمیروی مرتّب در راهی تا به لقای خدا برسی حالا یا ثواب یا عِقاب، پس مرگ به معنای تخلّلِ عدم بین متحرّک و هدف نیست که این متحرّک یک مدّتی نابود میشود از بین میرود دوباره زنده میشود نعم، بدن فرسوده میشود این بدنی که در بستر مرگ فرسوده شد و در قبر خاک شد انسان در برزخ با بدنِ برزخی محشور میشود بعد وقتی قیامت شد دوباره با همین بدن اوّلی برمیگردد پس چیزی از بین نرفته. فرمود مرگ به این معنا که این متحرّک یک مقدار راه برود بعد نابود بشود دوباره زنده بشود اینچنین نیست این ﴿ثُمَّ﴾، ﴿ثُمَّ﴾، ﴿ثُمَّ﴾ یعنی شما مهاجرید این مُرده را که خاک بود زنده کرد این زنده روحش، بدنش را رها کرده موقّتاً جامه دیگر در برکرده بعد جامه اصلی را در معاد به او عطا میکند میشود زنده بعد هم بقیه راه را هم میرود. پس مرگ به معنای تخلّلِ عدم نیست مرگ، هجرت است (یک)، این هجرت را هم انسان در اینجا دفن میکند (دو)، نه نابودی است نه نابودکننده و پایان خط این هجرت را این تحوّل را این دگرگونی را انسان دفن میکند دیگر مرگی در کار نیست منتها در روایات از این صحنه یاد شده است که مرگ را به صورت کَبش املح در میآورند و مرگ را سَر میبُرند مرگ به صورت یک گوسفند املح در میآید بعد این را ذبح میکنند این در روایات ما به صورت تمثیل است یعنی میگوید مرگی نیست مرگ مُرده است چه کسی مرگ را میمیراند؟ انسانی که ذائق موت است این ذائق، مذوق را از پا در میآورد خب.
تبیین معنا و مراتب نفخ صور
پرسش:...
پاسخ: آنجا هم همین طور است دیگر در مسئلهٴ نفخ صور، عدم نیست خاموشی است در حقیقت، خاموشی است دوتا نفخ هست یکی نفخی که خاموش میکند مثل اینکه آدم کبریت را بعد از اینکه روشن کرد فوت میکند این را خاموش میکند یک وقت است که نه، فوت میکند که این شعله افروختهتر بشود و گُر بگیرد دوتا نفخ است یک نفخ است برای خاموش کردن، یک نفخ است برای اشتعالِ بیشتر. آن نفخ اول که نفخ صور است ﴿فَصَعِقَ مَن فِی السَّماوَاتِ وَمَن فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَن شَاءَ اللَّهُ﴾ سخن از صَعقه است نه سخن از موت، بعضیها هم از این صعقه مصوناند مثل اینکه وجود مبارک موسای کلیم صعقه داشت موت نداشت در نفخهٴ اول صَعقه است مدهوشی است نه بیهوشی و نه مرگ، مرگ نیست بیهوشی نیست مدهوشی است برخیها هم از این مدهوشی مستثنا هستند ﴿فَصَعِقَ مَن فِی السَّماوَاتِ وَمَن فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَن شَاءَ اللَّهُ﴾ مثل اهل بیت(علیهم السلام). بعد نفخ دیگر این است که این مدهوشها را به حالت عادی برمیگردانند در نفخ صور مرگ در کار نیست
ما زنده به ذکر دوست باشیم٭٭٭ دیگر حیوان به نفخه صور
و مانند آن خب.
فرمود ﴿إِنَّ الْإِنسَانَ لَکَفُورٌ﴾ انسان نسبت به همهٴ این نعمتها کفران میورزد معلوم میشود که بحث در بحث توحید نیست یعنی توحیدِ محض نیست ضمن بهرهبرداری توحیدی و کلامی، ترغیب به بهرهبرداری از نظام خلقت هم است که انسان تلاش و کوشش کند خودش را تأمین کند، دیگران را تأمین کند از برکات الهی استفاده کند و شاکر باشد.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
درک توحید الهی براساس ساختار نظام آفرینش
تسخیر نظام کیهانی جهت تأمین معیشت انسان
تبیین بهره برداری علمی براساس تسخیر آسمان و زمین
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُم مَّا فِی الْأَرْضِ وَالْفُلْکَ تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَیُمْسِکُ السَّماءَ أَن تَقَعَ عَلَی الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُوفٌ رَّحِیمٌ ﴿65﴾ وَهُوَ الَّذِی أَحْیَاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ إِنَّ الْإِنسَانَ لَکَفُورٌ ﴿66﴾ لِکُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنْسَکاً هُمْ نَاسِکُوهُ فَلاَ یُنَازِعُنَّکَ فِی الْأَمْرِ وَادْعُ إِلَی رَبِّکَ إِنَّکَ لَعَلَی هُدیً مُّسْتَقِیمٍ ﴿67﴾ وَإِن جَادَلُوکَ فَقُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا تَعْمَلُونَ ﴿68﴾ اللَّهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فِیَما کُنتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ ﴿69﴾
درک توحید الهی براساس ساختار نظام آفرینش
چون سورهٴ مبارکهٴ «حج» در مدینه نازل شد و مسائل مهم در مدینه بعد از اصول دین، احکام فقهی و حقوقی و اخلاقی بود آیات این سوره بخشی از آن مربوط به مسائل توحید و اصول دین است بخشی هم مربوط به فقه و اخلاق و حقوق. در جریان توحید فرمود مسائل توحیدی روشن است لکن شما غافلید نشانهٴ روشن بودنِ معارف توحیدی آن است که شما در نظم دارید زندگی میکنید زمین وضعش منظم است، دریا وضعش منظم است، گیاهان و فصول وضعش منظم است همهٴ این علوم از این معلومات گرفته شده ما به یک عدّه میگوییم این مهندس کشاورزی است، مهندس دامداری است، مهندس راه و ساختمان است اینها را علوم تجربی میدانیم بالاترش علوم ریاضی، بالاترش فلسفه و کلام، بالاترش عرفان، بالاترش قرآن. خب اینها چرا علماند؟ برای اینکه از معلوماتِ خارجی خبر میدهند گوشهای از اسرار عالم را فهمیدند وقتی اینها علم شدند یقیناً جهانِ خارج بر اساس نظمِ علمی ساختارش را پیدا کرده، پس نظمِ عینی در جهان ضروری است و علوم که دارای نظمِ خاصّاند از نظمِ عینی گرفته شدند و هیچ نظمی بیناظم نیست. این همه اسراری که در خلقتِ عالَم و آدم هست قطعاً خالقی دارد و ربّی دارد ضمن اینکه ذات اقدس الهی از نظمِ دریا و صحرا سخن میگوید از تسخیر دریا و صحرا هم سخن به میان میآورد. یک وقت است خدا برهان اقامه میکند که این عالَم منظّم است ﴿أَفَلاَ یَنظُرُونَ إِلَی الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ﴾ یا ﴿إِلَی الْأَرْضِ کَیْفَ سُطِحَتْ﴾ و مانند آن، این نظم، فایدهٴ علمی دارد فایدهٴ معرفتی دارد انسان را موحد میکند. یک وقت از همین نظم با زبان تسخیر یاد میکند یعنی این نظم را من برای شما قرار دادم شما از آن بهره بگیرید از این زمین بهره بگیرید از این دریا بهره بگیرید از این کوه بهره بگیرید و روزیهای شما هم در همین قسمتها تأمین است من همه را برای شما رام کردم. این یک اثرِ تربیتی خاصّ خود را به همراه دارد این تنها یک مسئلهٴ کلامی نیست آنجا که در سورهٴ «انبیاء» آمده ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾ یک برهان کلامیِ محض بود که عالَم با یک خدا اداره میشود نه دو خدا، اگر دو خدا بود ـ معاذ الله ـ دوتا ذات بود (یک)، صفات خدا عین ذات اوست (دو)، چون هر دو باید عالِم باشند و علمشان هم عین ذات است و هر دو هم بسیطاند دوتا حقیقتِ علمی بود دوتا حقیقتِ قدرت بود (این سه)، دوتا علم دو گونه جهان را اداره میکند (چهار)، در حالی که جهان یک طور اداره میشود (پنج). پس بیش از یک ذات و یک علم نیست این فقط بهرهٴ کلامی دارد و فلسفی و عقلی و اینها،
تسخیر نظام کیهانی جهت تأمین معیشت انسان
اما یک وقت است میفرمایند ما آسمان را برای شما مسخّر کردیم، زمین را برای شما مسخّر کردیم یعنی شما اگر در زمین فقط بمانید خودتان را هدر دادید بروید در آسمان هم از آن بهرههای علمی آسمان استفاده کنید، امکاناتتان را تأمین بکنید اقتصادتان را تأمین بکنید ما همهٴ این کُرات را برای شما مسخّر کردیم این تسخیر غیر از نظم است بنابراین ملّتی در جایی زندگی بکند و بگوید من فقیرم معلوم میشود «فأبعده الله» دیگر، این بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) است حالا آن گوشهای از بیانات حضرت نقل شده که مرحوم صاحب وسائل این را در بحثهای مکاسب نقل کرده «مَن وجَدَ ماءً و تراباً ثمّ افتقر فأبعده الله» ملّتی که آب دارد، خاک دارد معذلک نیازمند به دیگران است خدا این ملّت را از رحمت خود دور کند! این نفرینِ علی است خب معلوم میشود بیکار بودن عُرضهٴ اداره نداشتن اینها بُعدِ از رحمت خداست این تازه برای زمین است آیات که مربوط به آسمان است فرمود بروید در آسمانها از آن کمک بگیرید بهره ببرید من برای شما مسخّر کردم من این سفره را برای شما پهن کردم بنابراین میدانِ عملیاتی بشر از عمقِ دریاها تا اوج سپهر است این ملّت اگر در جهان اظهار فقر بکند معلوم میشود به دنبال روزی نرفته. معنای تسخیر غیر از معنای نظم است پس بنابراین آیات قرآن کریم یک بخشاش فقط منحصر برای اثبات توحید است نظیر آیات سورهٴ «انبیاء» که ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾، ﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ٭ اللَّهُ الصَّمَدُ﴾ در سورهٴ «اخلاص» و مانند آن. اینها صبغهٴ سیاسی یا اجتماعی یا اقتصادی ندارد اما آن طایفهٴ دیگر که میفرماید ما کلّ این نظام را برای شما مسخّر کردیم یعنی سفرهای پهن کردیم به اندازهٴ نظام کیهانی در این سفره زمین هست با همه نِعَمش، آسمان هست با همهٴ نِعَمش هر غذایی که خواستید استفاده کنید این خداست، بنابراین مسئلهٴ تسخیر غیر از مسئلهٴ نظم است همان طوری که حیوانات را برای ما مسخّر کرده فرمود: ﴿وَ تَحْمِلُ أثْقالَکُم إلی بَلَدٍ لَّمْ تَکُونُوا بَالِغِیهِ إِلَّا بِشِقِّ الْأَنفُسِ﴾ جاهایی که خودتان بخواهید پیاده بروید به زحمت میروید چه رسد به اینکه بارهایتان را ببرید این بارهای شما را میبرد.
تبیین بهره برداری علمی براساس تسخیر آسمان و زمین
خب بعد فرمود: ﴿وَیَخْلُقُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾ یک چیزهای دیگر هم بعد خلق میکند . این سلسله آیات ما را وادار به بهرهبرداری میکند نه تنها استنتاجِ فکری ﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُم مَّا فِی الْأَرْضِ﴾ ارض گاهی در مقابل سماء است گاهی خشکی در مقابل دریاست اینجا به قرینهٴ تقابل ارض و بحر معلوم میشود خشکی و دریا مراد است یا نه، خود ارض به جمیع خصوصیاته مِن البرّ و البحر مراد است برای اینکه سماء را در مقابل ذکر کرده آن وقت ذکر جریان دریا و کشتیرانی دریا از باب ذکر خاص بعد از عام یا ذکر جزء بعد از کل است للاهتمام ﴿سَخَّرَ لَکُم مَّا فِی الْأَرْضِ﴾ یک، «سخّر لکم الفلک» کشتیرانی را، طرزی منظّم کرده حالا امروز به وسیلهٴ برق و امثال برق کشتی را هدایت میکنند ولی قبلاً که این طور نبود به وسیلهٴ باد کشتی رهبری میشد از شرق به غرب، الآن هم همین طور است درست است که با نیروی برق اینها کار میکنند ولی اگر آن طوفانهای قوی حرکت کند جلوی اینها را میگیرد دیگر، مسیر بادها را هم مشخص کرده این هواشناسی علم است، علم است یعنی علم است موضوع دارد محمول دارد روابط دارد عرضِ ذاتی دارد عرضِ مفارق دارد قابل پیشبینی است خب چرا هواشناسی علم است؟ برای اینکه معلومش منظم است اگر معلومش منظم نباشد درهم باشد ﴿فَهُمْ فِی أَمْرٍ مَرِیجٍ﴾ باشد امرِ هرج و مرج باشد که علم پیدا نمیشود که با هواشناسی میشود حرکت کرد، کشتیرانی کرد، جهتیابی کرد، اوضاع را مشخص کرد، این طور است. فرمود جهان منظم است چون منظم است نظمِ او را شناختن میشود علمِ هواشناسی با این شما میتوانید مسیر بادها را تشخیص بدهید درجهٴ بادها را تشخیص بدهید کیفیت حرکت کشتیها را تشخیص بدهید و دریا را مسخّر کنید. عمق دریا بروید گوهر بگیرید از ماهیهای دریا استفاده کنید شیلات را اداره کنید کشتیرانی، غواصی، همهٴ اینها را فرمود من برای شما مشخص کردم که لحمِ طریء بخواهید بگیرید این است، لؤلؤ و مرجان بخواهید بگیرید این است، کشتیرانی بخواهید بکنید این است دریا منظم است مثل صحرا ﴿سَخَّرَ لَکُم مَّا فِی الْأَرْضِ وَالْفُلْکَ﴾ پس بنابراین آیاتی که دربارهٴ دریاست دو طایفه است، آیاتی که دربارهٴ کشتیرانی است دو طایفه است، آیاتی که دربارهٴ زمین است دو طایفه است چه اینکه آیاتی که مربوط به آسمان است دو طایفه است، آیاتی که مجموعهٴ جهان را تبیین میکند هم دو طایفه است: یک طایفه فقط صبغهٴ کلامی دارد که چون نظم هست خدایی هست، یک طایفه گذشته از بهرهٴ کلامی، بهرههای اجتماعی، اقتصادی و مانند آن دارد فرمود ما برای شما مسخّر کردیم شما نمیتوانید بگویید من نمیتوانم بروم مریخ این شدنی نیست نمیتوانید بگویید من نمیتوانم این راه شیری را طی کنم این شدنی نیست برای اینکه من برای شما آماده کردم آن هوشش هم به شما دادم منتها شما باید کار بگیرید این هوش را بهرهبرداری کنید و جای دیگر مصرف نکنید ﴿سَخَّرَ لَکُم مَّا فِی الْأَرْضِ وَالْفُلْکَ تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ﴾
قدرت خداوندی در حفظ آسمان و کرات
حالا کم کم میرسیم به جاهایی که غیر از مسائل اقتصادی و اجتماعی و بهرهوریها و غیر از مسائل فلسفی و کلامی یک مسائل دیگر هم هست فرمود: ﴿وَیُمْسِکُ السَّماءَ أَن تَقَعَ عَلَی الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ﴾ آنچه بشر عادی نگاه میکند یک مطلب ساده میفهمد همهٴ ما میدانیم وقتی که این سیب رسیده این خوشه را رها میکند و به زمین میافتد یا اگر بادی زد این سیب را از این خوشه جدا کرد این به زمین میافتد این دیگر چیزی که همهٴ ما میدانیم اما حالا سیب که به زمین میافتد سنگینی خود سیب است که او را به زمین میکشاند کما ذهب إلیه بعض، فشار هواست که بیگانه را از حریم خود طرد میکند کما ذهب إلیه بعض، جاذبهٴ زمین است که مسانخ خود را به طرف خود میکشد کما ذهب إلیه الآخرون. اقوال فراوانی بود مدّتها بود قولِ آن ثِقل طبیعی و میل طبیعی حاکم بود الآن قول به جاذبه حاکم است اینها را دیگر عرف نمیفهمد عرف میبیند که سیب که شاخه را رها کرده به زمین میافتد. جهان خالقی دارد این را عرف میفهمد که بالأخره این خودساخته نیست تصادف نیست کسی هست که این را میسازد اما حالا جهتِ نیاز جهان به خالقِ جهان حدوثِ ذاتی است کما ذهب إلیه بعض، حدوث زمانی است کما ذهب إلیه آخرون، امکان ماهوی است کما ذهب إلیه بعض، امکان فقری است کما ذهب إلیه آخرون یا فوق آراء اربعه است کما ذهب إلیه الأولیا اینها دیگر خواص باید بررسی کنند و اینها.
وجود معصومین(ع) مانع فروپاشی آسمانها و کرات
در جریان اِمساک سماء که نمیگذارد این سماء بیفتد به زمین و بساطش را به هم بزند مگر در قیامت که بساطشان جمع میشود آن وقت قیامت قیام میکند الآن آسمان محفوظ است خب جاذبهای را به ما گفتند و ما هم قبول کردیم درست هم هست اما واقعاً همین است یا راه دیگری هم هست این چندتا روایت نورانی است که در این تفسیر کنزالدقائق هست ابوحمزه ثمالی از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) نقل میکند او از آباء کرامش نقل میکند آن هم از وجود مبارک پیامبر(علیهم الصلاة و علیهم السلام) نقل میکند که وجود مبارک آن حضرت نام دوازده معصوم(علیهم الصلاة و علیهم السلام) را شمرده فرمود خدا آسمانها را به وسیلهٴ اینها نگه میدارد حدیث دیگری از وجود مبارک امام سجاد هست که فرمود: «بِنا یُمْسِکُ الله السماء أن تَقَعَ علی الأرض» در این زیارت نورانی «جامعه کبیره» که میگوییم «بکم یُمسک» همین است. اینها آیا تعبّد است برای ماها تعبّد است برای اینکه معنایش را که نمیفهمیم معصوم فرمود، ما میگوییم «آمنّا و صدّقنا» ولی یک عدّه که رفتند جلو دیدند این حرفها را آنها اصلاً مدّعیاند که بله ما میبینیم و مشاهده میکنیم که کلّ نظام به وسیلهٴ وجود مبارک ولیّ عصر زنده است این میگویند عرفانِ ناب، این را میگویند راه اُویس قَرَن، اینها وقتی بهشت و اهل بهشت را میبینند خب وضع دنیا که آسانتر است که. اینها دورتر را میبینند نزدیک را نبینند؟! این در بیانات نورانی حضرت امیر در خطبهٴ همّام که فرمود: «فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا... وَ هُمْ وَ النَّارُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا» این مقام «کأن» است بالاترش هم هست که مقام «أنّ» آن که در محضر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) گفت که « کأنّی أنظر إلی عرش ربّی» خب او بالاتر از آسمان و زمین است که، عرش کجا آسمان و زمین کجا و حضرت هم تصدیق کرد فرمود: «عبدٌ نوّر الله قلبه أبصرتَ فأثْبُت» اینها میگویند ما میبینیم، میبینیم یعنی میبینیم
اهلبیت به منزله روح نظام ثبات عالم هستی
همان طوری که انسان بدنی دارد (یک)، روحی دارد (دو)، این لاشهٴ بدن را آن روح نگه میدارد چرا اگر کسی سکته کرد فوراً میافتد؟ برای اینکه این شصت، هفتاد کیلو را نفس نگه میدارد وقتی آن نگهبان رفت خب این میافتد دیگر جسم است دیگر این طور نیست که آدم مُرده بتواند بایستد که. چه کسی این بدنِ شصت هفتاد کیلو را سرِ پا نگه میدارد؟ روحِ او، روح او وقتی این بدن را رها کرده این لاشه میافتد دیگر. آن که لاشهٴ آسمان و زمین را نگه میدارد الیوم وجود مبارک ولیّ عصر است لذا اگر حضرت رحلت کرده است وارد آخرت شد «لولا الحجّة لساخت الأرض بأهلها» این میافتد این لاشه میافتد ما این روایات را قبول داریم اما نفهمیده قبول داریم چون ائمه فرمودند ما میگوییم آمنّا و میگیریم بالای سرمان، اما یک عدّه میبینند و راه هم هست که ما برویم لااقل کمی پنجره باز کنیم ببینیم اما این راهها را نمیرویم اینها نه پیغمبر بودند نه امام این اُویس قَرن این طور بود اینها که نه پیغمبر بودند نه امام نه امامزاده این راه را رفتند و دیدند ما زیارت جامعه را با جان و دل قبول داریم میفهمیم اما نمیبینیم معنایش را میفهمیم یعنی مفهوم را، قبول هم داریم اما نمیبینیم «بِکُم یُمسِک السماء» این «بکم»هایی که در زیارت جامعه است همین است دیگر. خب ما کلّ عالم را خیال میکنیم یک آسمانی است، یک زمینی است لاشهای بدون روح، اما دیگر «لولا الحجّة لساخت الأرض بأهلها» در عین حال که همهٴ ما گفتیم و میگوییم و باور داریم نمیبینیم آنها میبینند. و به ما گفتند اگر چند قدم راه بروید یک گوشهاش را به شما نشان میدهند میبینید، بنابراین این روایاتی که در تفسیر کنزالدقائق هست ضمن این، این در طول این ﴿وَیُمْسِکُ السَّماءَ أَن تَقَعَ عَلَی الأرْضِ إِلاّ بِإِذْنِهِ﴾ است یعنی طول جاذبه است جاذبه را یک ولیّ خدا نگه میدارد کلّ عالم یک انسان بزرگ است این انسانِ کبیر بدنی دارد به اندازهٴ آسمان و زمین و روحی دارد به نام ولیّ.
امام معصوم(ع)، معلّم ملائکه و انس وجنّ
شما در خطبهٴ اول نهجالبلاغه میبینید وجود مبارک حضرت امیر فرمود ملائکهای هستند که پاهایشان در عمق زمین است و سرشان از بالای آسمانها گذشته اینکه نمیتواند جسم باشد که این ملائکه شاگردان ولیّ عصرند برای اینکه ذات اقدس الهی انبیا را عموماً و وجود مبارک حضرت را خصوصاً و ائمه هم که نور واحدند به منزلهٴ جان پیامبرند خصوصاً به اینها دوتا سِمت داد یکی اینکه نسبت به ملائکه معلّمِ اسماء هستند، نسبت به جن و اِنس ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ﴾ (یک)، ﴿وَالْحِکْمَةَ﴾ (دو)، ﴿وَیُزَکِّیهِمْ﴾ (سه)، نسبت به اینها این سه کار را میکنند ملائکه تزکیه نمیخواند چون معصوماند اما علمشان محدود است یک تعلیمِ برتری میطلبند که ﴿یَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ﴾ بنابراین انسانِ کاملِ معصوم مثل وجود مبارک حضرت نسبت به ملائکه معلّم اسماء است، نسبت به ما و جن معلّم کتاب است (یک)، معلّم حکمت است (دو)، مزکّی نفوس است (سه)، لذا هم در ماها مؤمن هست هم در آنها، هم در ماها افرادی هستند که به ولایت میرسند هم در آنها کسانی که در محضر سلیمانِ پیامبر و امثال ذلک بودند ﴿قَالَ الَّذِی عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْکِتَابِ﴾ توانستند کارهایی انجام بدهند. غرض این است که این روایاتی که در کنزالدقائق است همهٴ اینها صحیح است و معتبر مثل زیارت جامعه هم برهان دارد و هم قرآن دارد منتها راهِ شهودش برای ماها دشوار است.
بیان مفهوم و مصداق ستون آسمانها
پرسش:..
پاسخ: آنکه در سورهٴ مبارکهٴ «رعد» گذشت که فرمود: ﴿رَفَعَ السَّماوَاتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا﴾ آنجا دوتا احتمال بود اول سورهٴ مبارکهٴ «رعد» این بود آیهٴ دوم ﴿اللَّهُ الَّذِی رَفَعَ السَّماوَاتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا﴾ این جملهٴ ﴿تَرَوْنَهَا﴾ در محلّ جرّ است تا صفت باشد برای «عَمَد» یعنی «بغیرِ عَمَد مرئی» یا نه، ﴿بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا﴾ میبینید ستون ندارد دیگر یعنی ستون حسّی و امثال ذلک ندارد یا نه، ستون دارد منتها ستونِ غیر مرئی است به نام جاذبه، ولی در حقیقت ستون دارد و ستونش غیر مرئی است و آن ستونِ ولایت است که به وسیلهٴ نورِ کاملِ انسانِ معصوم محفوظ است به هر دو تقدیر قابل توجیه است.
عدم تأثیر تغییر و تبدّل کشفیّات علمی در مبانی فلسفی و کلامی
پرسش:...
پاسخ: بله این درست است چندین بار گذشت اینهایی که سوار آپولو شدند رفتند قمر این بیچارهها احساس میکردند هر دو طرف سربالایی میروند از این طرف که میروند خیال میکنند قمر بالای سرشان است، وقتی از قمر میخواهند برگردند به زمین میبینند زمین بالای سرشان است خدای سبحان که با ما دارد سخن میگوید میفرماید سماء به زبان مردم باید حرف بزنید به عربیِ مُبین که ما بفهمیم وگرنه خودش مشخص کرده طبقات دارد آنجا که رفتیم زمین میشود بالا، زمین که هستیم آنجا میشود بالا. این طور نیست که بالا و پایین در مجموعه یک جای مشخصی داشته باشد حالا اگر زمینمحوری بیاندیشند که آنها دارند حرکت میکنند بله زمین میشود پایین یعنی میشود مرکز، ولی زمینمحوری نیست الآن مشخص شد که شمس محور است و زمین و سایر اقمار به دور او دارند میگردند در بحثهای قبض و بسط هم مشخص شد در آنجا که اینها که میگویند همهٴ علوم با کشفیات جدید عوض میشود و ممکن نیست کسی از کشفیات جدید بیخبر باشد و در فلسفه و کلام یا فقه و اصول همچنان راه خودش را ادامه بدهد. در پاسخ آنها گفته شد که هر علمی برای خودش یک مبادی دارد، مبانی دارد و راههای مشخص دارد. بعضی از امور است که لازمهٴ مشترکِ خیلی از چیزهاست که هر طور تغییر بکند این عوض نمیشود بسیاری از مسائل فلسفی و کلامی این طور است، بسیاری از مسائل اخلاقی و فقهی این طور است بعد به عنوان نمونه گفته شد که اقدمین این طوری که نقل کردند اقدمین جهان را بر اساس شمسمحوری اداره میکردند میگفتند زمین به دور شمس میگردد از عهدِ بطلمیوس تا سالهای اخیر زمینمحوری، فکرِ نجوم را تأمین میکرد یعنی زمین ساکن است و شمس و سایر اقمار و کُرات حرکت میکنند بعد متأخّرین رسیدند به این نتیجه که نه خیر، زمین حرکت میکند و شمس ساکن است که به حرف اقدمین رسیدند. در طول این فراز و نشیب با اینکه حرکت از آسمان به زمین آمده یعنی بر اساس هیئت بطلمیوسی شمس و امثال شمس حرکت میکردند زمین ساکن بود حرکت از آسمان به زمین آمده و سکون از زمین به آسمان رفته تفاوت، تفاوت آسمان و زمین است اما ذرّهای در مسئلهٴ قوانین حرکت فرقی پیدا نشده حرکت شش چیز میخواهد محرّک میخواهد، متحرّک میخواهد، مبدأ میخواهد، منتها میخواهد، مسافت میخواهد، زمان میخواهد خواه زمین بگردد خواه شمس. میبینید این تفاوت که مطلب آسمانی شده زمینی، زمینی شده آسمانی نه حلال خدا فرق کرده نه حرام خدا فرق کرده نه آنچه حرام بود فرق کرده نه اصالت وجود و اصالت ماهیّت فرق کرده نه تجرّد روح فرق کرده اینکه میگویند اگر چیزی تحوّلی پیدا کرد نظیر آن است که در اتاقی چند نفر نشستند یک نفر تازه وارد که شده همه باید جا را عوض خیر اینچنین نیست جا فراوان است هر که آمد جای خودش مینشیند. نعم، اگر کسی مربوط به یک گروه خاص است وقتی که اینجا آمده باید اینها جایشان را تنظیم بکنند، اما اگر مربوط به این نباشد خیلی از چیزهاست کشفیات جدید است و ذرّهای در بخشهایی که بیارتباط است اثر ندارد این قانون حرکت مخصوصاً حرکتِ عمیقِ جوهری این هیچ فرقی نکرده یعنی تفاوتِ عمیقی در مسئلهٴ نجوم پیدا شده در مسئلهٴ هیئت پیدا شده اما ذرّهای در مسائل فلسفی و کلامی و فقهی و اخلاقی و حقوقی تفاوت پیدا کرده این قبض و بسط یک راه خاصّ خودش را دارد اینجا هم همین طور.
استمرار حیات و ممات آدمی تا انقراض عالم هستی
چون اسمای حسنایی که در پایان هر آیه است ضامنِ مضمون خود آیه است اگر بحث در توحید باشد پایان آیه این است که ﴿لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ﴾، ﴿هُوَ الْوَاحِدُ﴾ و اگر بحث علمی باشد ﴿إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ﴾، اما بحث در تسخیر است یعنی خدای سبحان این سفره را برای شما پهن کرده در پایانش میفرماید به شما رئوف است به شما رحیم است اینجا جایِ علیم و حکیم نیست اینجا جای رئوف و رحیم است، اگر بخواهد از راه نظم سخن بگوید که از نظم به ناظم پی ببریم ﴿هُوَ الْحَکِیم﴾، اما بحث در این است که شما را بعد از پهن کردن سفره به عنوان مهمان دعوت کرده اول شما را خلق نکرده بعد عالَم را، شما را با عالَم یکجا خلق نکرده هیچ کدام از این کارها را نکرده اول سفره را کاملاً پهن کرده همهٴ غذاها را آماده کرده بعد فرمود: ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾ این خداست ﴿إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُوفٌ رَّحِیمٌ ٭ وَهُوَ الَّذِی أَحْیَاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ إِنَّ الْإِنسَانَ لَکَفُورٌ﴾ الآن چندبار قبلاً گفته شد اگر کسی برود پشتبام همین نظامِ ارضی این هفت میلیارد بشر را که ببیند، میبیند این هفت میلیارد بشر دو قرن قبل در این بیابانها و خیابانها و در مزرعهها و در مرتعها بودند، اگر دیدی هم داشته باشد در دو قرن بعد هم میبیند همهٴ اینها در قبرستانها هستند این هفت میلیارد قبلاً خاک بود دیگر این خاکها کنار مزرع و مرتع قرار گرفت زیر درخت قرار گرفت جذب بوته و خوشه شد میوه شد بعد آمده به بازار نسلِ قبلی از آن استفاده کردند شده نطفه آن نطفه شده این هفت میلیارد بعد از یک مدّت هم دوباره اینها خاک میشوند یک چهل پنجاه سال که گذشته این قبرستان میشود پارک. این طور نیست که حالا ما اینچنین که راه میرویم روی خاکِ بِکر راه برویم اینکه آن بزرگوار گفته بالأخره یا عیون است یا جُفون همین است دیگر ما بالأخره روی چشم و ابروی خیلی از انسانها داریم راه میرویم. فرمود قبلاً خاک بودید بعداً هم خاک میشوید دوباره ما شما را از خاک برمیگردانیم ﴿مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ وَفِیهَا نُعِیدُکُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُکُمْ تَارَةً أُخْرَی﴾ مواظب خودتان باشید.
سیمای مرگ و حیات در منطق وحی
مرگ، آخر خط نیست این حرف، حرف انبیاست درست است که حکما بزرگاند، علما بزرگاند، محدّثین بزرگاند اما همه کوچکتر از آن هستند که این طور حرف بزنند. این حرف که انسان مرگ را میمیراند حرفِ وحی است هیچ کس این حرف را نه میفهمد نه میتواند بگوید که انسان مرگ را میمیراند نه مرگ انسان را بمیراند. ماییم که بر مرگ فائقیم و چُماله و مُچاله میکنیم همین جا پَرتش میکنیم خودمان برای ابد میرویم فرمود: ﴿إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاَقِیکُمْ﴾ یک مَسافی دارید یک درگیری دارید با مرگ بالأخره باید دست و پنجه نرم کنید خب بعد چطور میشود؟ شما پیروزید با هم نمیروید این را اینجا دفن میکنید خودتان میروید «تردان» نیست تثنیه نیست شما میروید این شما را تعقیب نمیکند شما این را زیر پایتان لِه میکنید بعد میروید إلی لقاء الله و برای ابد میمانید و میمانید که میمانید، پس شما مرگ را دفن میکنید نه مرگ شما را، این حرف، حرفی نیست که بشرِ عادی بتواند بگوید. انسان مرگ را میمیراند انسان ذائقِ موت است فرمود شما قبلاً خاک بودید ما به شما حیات دادیم فعلاً به عنوان مرگ بین روح و بدنتان فاصله میشود دوباره شما را ما زنده میکنیم ﴿إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ﴾ او کسی است که ﴿أَحْیَاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ إِنَّ الْإِنسَانَ لَکَفُورٌ﴾ این همه نعمتی که ما دادیم کفر میورزند. در جریان کنونی از سه ضلع خبر داد در آیات دیگری که نظیر آیهٴ 28 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که قبلاً گذشت از چهار امر خبر داد فرمود: ﴿کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللّهِ وَکُنْتُمْ أَمْواتاً﴾ چطور خدای سبحان زمینِ مُرده را در بهار زنده میکند ﴿أَنَّ اللَّهَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا﴾ همین کودِ بدبوست که آن را به صورت یاس در میآورد دیگر همین دنیاست. یک انسانِ متعفّن هم اگر توبه بکند میشود یاس این جا، جا برای تغییر است این عالَم، عالَم تحوّل و تغییر است.
سیر حرکت انسان از آغاز خلقت تا لقاء الهی
خب، فرمود: ﴿کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللّهِ وَکُنْتُمْ أَمْواتاً﴾ (یک)، ﴿فَأَحْیَاکُمْ﴾ شدید زنده (دو)، ﴿ثُمَّ یُمِیتُکُمْ﴾ (سه)، ﴿ثُمَّ یُحْیِیکُمْ﴾ (چهار). خب حالا که در صحنهٴ قیامت زنده شدید نظیر دنیایی است که هر کسی به کار خودش بپردازد؟ نه، مرحلهٴ پنجم این است ﴿ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ﴾ خب اگر این است پس ما همیشه در صراط رجوع إلی الله هستیم این حرف هم حرفِ وحی است که انسان از همان نقطهٴ آغازینش تا لقای رحمتِ خدا ـ انشاءالله ـ یا خدای ناکرده لقای عذاب خدا در راه است فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاَقِیهِ﴾ بعد تقسیم کرده یک عدّه نامهٴ اعمالشان به دست راست یک عدّه نامهٴ اعمالشان به دست چپ یا پشت سر خب، ظاهر این آیه چیست؟ این عربیِ مبین است دیگر، اگر گفتند این شخص مسافر از اینجا حرکت کرده عازم حرم خداست سرزمین وحی یعنی چه؟ یعنی بین این متحرّک که از این بلد حرکت کرده تا آنجا راه هست، زمان هست، طیّ مسافت هست، متحرّک هست، محرّک هست این به مقصد میرسد، اما اگر وسطها نابود بشود دوباره پیدا بشود که نمیگویند این شخص عازم مکه است و به مکه میرسد که. این آیه که میفرماید: ﴿یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاَقِیهِ﴾ یعنی همینجا که شروع کردی وسطها از بین نمیروی مرتّب در راهی تا به لقای خدا برسی حالا یا ثواب یا عِقاب، پس مرگ به معنای تخلّلِ عدم بین متحرّک و هدف نیست که این متحرّک یک مدّتی نابود میشود از بین میرود دوباره زنده میشود نعم، بدن فرسوده میشود این بدنی که در بستر مرگ فرسوده شد و در قبر خاک شد انسان در برزخ با بدنِ برزخی محشور میشود بعد وقتی قیامت شد دوباره با همین بدن اوّلی برمیگردد پس چیزی از بین نرفته. فرمود مرگ به این معنا که این متحرّک یک مقدار راه برود بعد نابود بشود دوباره زنده بشود اینچنین نیست این ﴿ثُمَّ﴾، ﴿ثُمَّ﴾، ﴿ثُمَّ﴾ یعنی شما مهاجرید این مُرده را که خاک بود زنده کرد این زنده روحش، بدنش را رها کرده موقّتاً جامه دیگر در برکرده بعد جامه اصلی را در معاد به او عطا میکند میشود زنده بعد هم بقیه راه را هم میرود. پس مرگ به معنای تخلّلِ عدم نیست مرگ، هجرت است (یک)، این هجرت را هم انسان در اینجا دفن میکند (دو)، نه نابودی است نه نابودکننده و پایان خط این هجرت را این تحوّل را این دگرگونی را انسان دفن میکند دیگر مرگی در کار نیست منتها در روایات از این صحنه یاد شده است که مرگ را به صورت کَبش املح در میآورند و مرگ را سَر میبُرند مرگ به صورت یک گوسفند املح در میآید بعد این را ذبح میکنند این در روایات ما به صورت تمثیل است یعنی میگوید مرگی نیست مرگ مُرده است چه کسی مرگ را میمیراند؟ انسانی که ذائق موت است این ذائق، مذوق را از پا در میآورد خب.
تبیین معنا و مراتب نفخ صور
پرسش:...
پاسخ: آنجا هم همین طور است دیگر در مسئلهٴ نفخ صور، عدم نیست خاموشی است در حقیقت، خاموشی است دوتا نفخ هست یکی نفخی که خاموش میکند مثل اینکه آدم کبریت را بعد از اینکه روشن کرد فوت میکند این را خاموش میکند یک وقت است که نه، فوت میکند که این شعله افروختهتر بشود و گُر بگیرد دوتا نفخ است یک نفخ است برای خاموش کردن، یک نفخ است برای اشتعالِ بیشتر. آن نفخ اول که نفخ صور است ﴿فَصَعِقَ مَن فِی السَّماوَاتِ وَمَن فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَن شَاءَ اللَّهُ﴾ سخن از صَعقه است نه سخن از موت، بعضیها هم از این صعقه مصوناند مثل اینکه وجود مبارک موسای کلیم صعقه داشت موت نداشت در نفخهٴ اول صَعقه است مدهوشی است نه بیهوشی و نه مرگ، مرگ نیست بیهوشی نیست مدهوشی است برخیها هم از این مدهوشی مستثنا هستند ﴿فَصَعِقَ مَن فِی السَّماوَاتِ وَمَن فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَن شَاءَ اللَّهُ﴾ مثل اهل بیت(علیهم السلام). بعد نفخ دیگر این است که این مدهوشها را به حالت عادی برمیگردانند در نفخ صور مرگ در کار نیست
ما زنده به ذکر دوست باشیم٭٭٭ دیگر حیوان به نفخه صور
و مانند آن خب.
فرمود ﴿إِنَّ الْإِنسَانَ لَکَفُورٌ﴾ انسان نسبت به همهٴ این نعمتها کفران میورزد معلوم میشود که بحث در بحث توحید نیست یعنی توحیدِ محض نیست ضمن بهرهبرداری توحیدی و کلامی، ترغیب به بهرهبرداری از نظام خلقت هم است که انسان تلاش و کوشش کند خودش را تأمین کند، دیگران را تأمین کند از برکات الهی استفاده کند و شاکر باشد.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است