display result search
منو
تفسیر آیات 27 و 28 سوره کهف _ بخش دوم

تفسیر آیات 27 و 28 سوره کهف _ بخش دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 13 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 27 و 28 سوره کهف _ بخش دوم":

جریان ورود برخی از حیوانات به بهشت اگر دلیل معتبر نقلی باشد، دلیلی بر منع عقلی نیست
خداوند برای همهٴ علوم استعدادهای گوناگون آفرید

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَاتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِن کِتَابِ رَبِّکَ لاَ مُبَدِّلَ لِکَلِمَاتِهِ وَلَن تَجِدَ مِن دُونِهِ مُلْتَحَداً ﴿27﴾ وَاصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ وَلاَ تَعْدُ عَیْنَاکَ عَنْهُمْ تُرِیدُ زِینَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَلاَ تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِکْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَکَانَ أَمْرُهُ فُرُطاً ﴿28﴾

در بخشهای نهایی قصّهٴ اصحاب کهف ملاحظه فرمودید آن مقداری که قرآن کریم بیان فرمود چون بیّن‌الرشد است مفید یقین است و آن این است که عده‌ای برای حفظ توحید قیام کردند و خدا اینها را نجات داد و اینها به کهف رفتند و سیصد سال از نظر شمسی و 309 سال از نظر قمری در خواب بودند و بعد هم بیدار شدند و آن قصّه‌اش است, اما بقیه بسیار مورد اختلاف است ظاهراً اصحاب کهف در همین خاورمیانه بودند لکن چندین کهف بر اساس تاریخ حدس زدند هم در آسیا, هم در اروپا, هم در آفریقا چه اینکه از نظر تاریخ اصحاب کهف هم عده‌ای گفتند قبل از وجود مبارک موسای کلیم بود, عده‌ای گفتند بعد از وجود مبارک موسی و قبل از وجود مبارک عیسی(سلام الله علیهما) بود, عده‌ای گفتند بعد از وجود مبارک عیسی و قبل از وجود مبارک حضرت رسول(علیهم الصلاة و علیهم السلام) بود از نظر زمان اختلاف کردند, از نظر زمین اختلاف کردند, از نظر عدد اختلاف کردند اینها هیچ کدام سهم تعیین‌کننده ندارد یعنی از نظر بحث تفسیری و عقلی و کلامی اینها چه در آسیا باشند, چه در اروپا, چه در آفریقا چه قبل از وجود مبارک موسای کلیم یا قبل از وجود مبارک عیسای مسیح یا قبل از وجود مبارک حضرت در همهٴ این حالات آن عنایت الهی و قدرت الهی و جریان حقّانیت معاد ثابت می‌شود اینها دیگر بحثهای تاریخی است اما در جریان حیوان که آیا حیوان می‌تواند به آن رشد عقلی برسد حیوان با حفظ حیوانیّت و درجهٴ حیوانیّتش یک تفکّر حکیمانهٴ عقلی نظیر آنچه را که هدهد اقامه کرده است مقدورش نیست اما اگر به عنایت الهی با معجزهٴ ولیّ خدا مثلاً بخواهد از این مرحله ترقّی کند چیزی را درک کند و بگوید این هیچ برهانی بر منعش نیست بارها این قصّه هم از تبیان مرحوم شیخ طوسی هم از کشّاف زمخشری نقل شده است که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود من قبل از اینکه به رسالت مبعوث بشوم سنگی بود که هر وقت مرا می‌دید سلام می‌کرد «و إنّی لأعرفه الآن» الآن هم آن سنگ را می‌شناسم خب این را هم شیعه نقل کرد هم سنّی نقل کرد اینها به نحو خرق عادت ممکن است اما به نحو عادت با حفظ شرایط حیوانی مثلاً هدهد این‌طور برهان عقلی اقامه کند بله مقدور نیست.
اما جریان ورود برخی از حیوانات به بهشت اگر دلیل معتبر نقلی باشد چون اینها را باید دلیل نقلی ثابت کرد اگر دلیل معتبر نقلی باشد که مثلاً بعضی از حیوانات نظیر کلب اصحاب کهف یا نظیر فلان ناقه یا نظیر فلان حیوان وارد بهشت می‌شوند دلیلی بر منع عقلی نیست چون بهشت درجاتی دارد مراتبی دارد لذایذی دارد اگر آن لذّت عالیه نصیب اینها نمی‌شود اما لذّتهای حسّی و بدنی بهرهٴ اینها خواهد شد غرض این است که اگر دلیل نقلی معتبر بود و روایت صحیح بود و معتبر برهان عقلی بر منعش نیست. در جریان اصحاب کهف و اینها احیاناً چندین کهف را سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) برابر با آنچه را که مورّخان ذکر کردند مراجعه فرمودید کهفی که در آسیاست کجاست؟ کهفی در اروپاست کجاست؟ کهفی در آفریقاست کجاست اینها را ذکر کردند که اگر لازم دانستید مراجعه می‌کنید عمده آن است که فرمود: ﴿وَاتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِن کِتَابِ رَبِّکَ﴾ یعنی در قصّهٴ اصحاب کهف گفتهٴ زید و عمرو مشکل را حل نمی‌کند شما ببینید وحی چه می‌گوید. در بسیاری از صحنه‌های تاریخ متأسفانه چون تاریخی در کار نیست و مدوّن نشده ما مشکل جدّی داریم دربارهٴ فقه و اصول واقعاً باید قدر فقها و اصولیین را ما بدانیم اینها خیلی زحمت کشیدند تمام این رجال را یکی پس از دیگری مشخص کردند چه کسی موثّقه است, چه کسی مشکوک است, چه کسی مجهول است, چندتا روای داریم, مروی‌عنه چه کسانی هستند, راویان چه کسانی هستند خیلی دربارهٴ فقه زحمت کشیده شد سعیشان مشکور اما دربارهٴ تفسیر ما مشکل جدی داریم, دربارهٴ مقتل مشکل جدی داریم, دربارهٴ تاریخ مشکل جدی داریم, دربارهٴ روایات اخلاقی مشکل جدی داریم, دربارهٴ قصص انبیا مشکل جدی داریم این را حوزه در اثر رشته‌های فراوانی که دارد و استعدادهای گوناگون اینها باید مشخص بکند مستحضرید که خداوند برای همهٴ علوم استعدادهای گوناگون آفرید این‌طور نیست که همه برای یک سلسله علوم خلق شده باشند این علوم لازم است اولاً, انسانها باید این را فرا بگیرند ثانیاً, برخی از اینها واجب عینی است برخی از اینها واجب کفایی است ثالثاً, خدا استعدادهای گوناگونی آفریده «الناس معادن کمعادن الذّهب و الفضّة» سیدناالاستاد مرحوم علامه نقل می‌کردند که ما پای درس مرحوم آقای نائینی که این مسجد نجف پر از شاگرد بود فکر می‌کردیم اینها همه دربارهٴ فقه و اصول کار می‌کنند بعد وقتی بررسی می‌کردیم می‌دیدیم آن دوتا در تفسیر کار می‌کنند, آن دوتا در کلام کار می‌کنند, آن دوتا در تاریخ کار می‌کنند, آن دوتا در رجال کار می‌کنند همه برای فقه و اصول خلق نشدند همه آن گرایش هم ندارند این وجود مبارک پیغمبر است فرمود, وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیهما) فرمودند این روایت از هر دو نقل شده است که درست است «طلب العلم فریضة» تحصیل علم واجب است اما همین دینی که گفت تحصیل علم واجب است گفت چه چیزی بخوان نه اینکه نگفته باشد گفت آیهٴ محکمه بخوان, فریضهٴ عادله بخوان, سنّت قائمه بخوان عقاید بخوان, اخلاق بخوان, فقه و اصول بخوان, تفسیر بخوان این‌چنین نیست که ما گفتیم و بگوییم آیه محکمه یعنی فقه و اصول, فریضهٴ عادله یعنی فقه و اصول, سنّت قائمه یعنی فقه و اصول این نیست غرض آن است آن دینی که به ما گفته «طلب العلم فریضة» گفته چه چیزی بخوان و آن خدایی که اسلام را به ما داد استعدادهای گوناگون هم به ما داد بنابراین اگر عده‌ای روی روایات تفسیری کار می‌کنند, عده‌ای روی روایات تاریخی کار می‌کنند, عده‌ای روی روایات مقتل کار بکنند اینها همه برای ما لازم است حالا یا واجب عینی است یا واجب کفایی البته بعضی مهم‌اند بعضی اهم از اینکه قرآن کریم آن بخشهای مربوط به تاریخ زمان و زمین را ذکر نکرده است چون خیلی در بحثهای تفسیری و کلامی نقشی ندارد بالأخره این قصّه چه در آسیا باشد چه در اروپا باشد چه در آفریقا باشد حق است و اثر خاصّ خودش را دارد.
مطلب دیگر اینکه آنکه جناب فخررازی در تفسیرش نقل کرده است که بوعلی سینا از ارسطو نقل کرد که عده‌ای شبیه اصحاب کهف حالتی داشتند این را که من مراجعه کردم دیدم وقتی که اسفار مباحثه می‌کردیم این را من یادداشت کردم در طبیعیات شفا اینکه اُفستش در مکتبهٴ مرحوم آیت الله مرعشی(رضوان الله تعالی علیه) چاپ کردند عنوان جلد اول طبیعیات چون طبیعیات شفا بر اساس این افست که افست از تصحیح شدهٴ مصر است دو جلد است دورهٴ شفا البته چند جلد است این جلد اول طبیعیات که به عنوان سماء طبیعی است در صفحهٴ 152 بحث زمان را که مطرح می‌کنند آن بحث زمان از صفحهٴ 148 شروع می‌شود «الفصل العاشر فی ابتداء القول فی الزمان و اختلاف الناس فیه و مناقضة المُخطئین فیه» زمان هم از بحثهای مشکل فلسفه است بعضی زمان را واجب‌الوجود دانستند, بعضی زمان را معدوم دانستند و بینهما هم اقوالٌ و آراء چهارده, پانزده قول دربارهٴ زمان است که زمان چیست؟ مرحوم بوعلی در صفحهٴ 152 می‌فرماید احساس به زمان محصول احساس حرکت است اگر کسی حرکت را حس نکند زمانی که بر او گذشت مقدارش را حس نمی‌کند بعد از آن جریان این داستان را نقل کرد در صفحهٴ 152 جلد اول طبیعیّات که در سماء طبیعی است این جمله را فرمود: «و مَن لا یُشعر بالحرکة لا یُشعر بالزمان کأصحاب الکهف فإنّهم لمّا لم یشعر بالحرکات التی آن ابتداء لقائهم أنفسهم للإستراح بالنوم و آنٍ انتباعهم لم یَعلم أنّهم زادوا علی یومٍ واحد» چون حرکت احساس نکردند خیال کردند بیش از یک روز نخوابیدند گفتند ﴿یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ﴾ بعد می‌فرماید: «و قد حکی المعلّم الأول ایضاً» بوعلی نسبت به ارسطو خیلی ارادتمند است می‌گوید همهٴ صاحب‌نظران آمدند گفتند جهان‌بینی مشکل است, اندیشه دربارهٴ آغاز عالم مشکل است, اندیشه دربارهٴ اینکه خدایی هست یا نیست سخت است وارد این صحنه نشوید اشتباه دارد برای اینکه فکرها اشتباه می‌کند اندازه ندارد همه آمدند گفتند این بیابان پر خار است نروید اما ارسطو آمد که گفت من راه‌حل دارم کفشی برایتان درست می‌کنم این کفش به پایتان می‌رود غالب خوبی دارد ضدّ خار است ضدّ تیر است این راه را شما طی کنید و آن منطق است انسان اگر بخواهد چیزی را بپذیرد یک, نفی کند دو, شک کند بگوید من شک می‌کنم الاّ و لابد بدون این ترازوی منطق ممکن نیست حالا شما بخواهید بررسی کنید چیزی را اثبات کنید بدون منطق ارسطو یا نفی کنید بدون منطق ارسطو یا حتی بگویید من دربارهٴ فلان مطلب شک دارم این هم محال, محال یعنی محال هیچ ممکن نیست تمام حرفها باید به شکل اول برگردد آن شکل چهارم و سوم و دوم به شکل اول برمی‌گردد می‌گوید سرّ ارادت من به ارسطو این است که همه آمدند حرف زدند این طرح داد یعنی قالب‌گیری کرد که اندیشه روی این قالب بگذار اگر «الف», «باء» بود و «باء», «جیم» بود به نحو کلی این نتیجه می‌دهد مغالطات را هم مشخص کرده است وگفت خود ارسطو در کتابش نوشته که من این مطلب را گفتم شما اگر کم یافتید اضافه کنید, زیاد یافتید کم کنید این را در منطقش گفته و بین من و ارسطو چندین قرن گذشته است بیش از هزار سال گذشته است و من کمتر کتابی به دست من رسید که بدون نقد از زیر دست من برود من هر چه تلاش و کوشش کردم چیزی بیفزایم یا چیزی کم بکنم مقدورم نبود این است که به ارسطو خیلی ارادتمند است و از ارسطو به عنوان معلم اول یاد می‌شود و ایشان برای احترام ارسطو همیشه نمی‌گوید ارسطو الا نارداً می‌گوید «قال المعلم», «قال الفیلسوف», «قال المعلم», «قال الفیلسوف» اینجا چون فارابی به عنوان معلم ثانی شهرت یافت ایشان می‌فرمایند: «فقد حکی المعلّم الأول أیضاً أنّ قوماً مِن المتألّهین عرض لهم شبیهٌ بذلک» یعنی برخی از متألّهان هم شبیه جریان اصحاب کهف برایشان اتفاق افتاده حالا اصحاب کهف برای حفظ دینشان به مبارزهٴ سیاسی و توحیدی علیه حکومت وقت قیام کردند یک عده متألّهین نه, این‌چنین نبود در عالم خودشان بودند یا سخن از مبارزه و امثال ذلک نبود و آنها سیصد سال بود اینها حالا یا بیشتر یا کمتر در همان محدوده بود لذا فرمود: «عرض لهم شبیهٌ بذلک و یدلّ التاریخ علی أنّهم کانوا قبل أصحاب الکهف» آنچه را که از ارسطو آمده یعنی ارسطو برای چهل قرن قبل است دیگر برای اینکه بالأخره اصحاب کهف اگر برای زمان حضرت عیسی به بعد باشد مشخص است زمان حضرت موسی به بعد باشد تا حدودی روشن است اینها برای چهل قرن قبل است چهار هزار سال قبل است ایشان می‌فرماید که این داستان ظاهراً قبل از داستان اصحاب کهف است شبیه این مطلب نه مربوط به اصحاب کهف شبیه جریان شبیه‌سازی را مرحوم بوعلی در همان نمط نهم شرح اشارات و تنبیهات آنجا ذکر می‌کنند داستان سلامان و ابسال را که ذکر می‌کند در متن اشارات و تنبیهات به قصّه سلامان و ابسال اشاره می‌کنند مرحوم خواجه در شرحش می‌گوید ما نتوانستیم این متن بوعلی را درست شرح کنیم وقتی که اشارات را شرح کردند بعد از بیست سال از شرح اشارات که گذشت رساله‌ای به دست من آمد مربوط به جریان گذشته بود در آ‌ن رساله قصّهٴ سلامان و ابسال را ذکر کردند و آن قصه این است که برای پرورش فرزندی با یک شرایط خاصّی نطفهٴ کسی را گرفتند زن و مرد را در بیرون رَحِم در یک شیشه با حفظ شرایط خاص نگهداری کردند پروراندند بچه تربیت شد خب حالا این حرفها برای قبل از هزار سال است بوعلی این داستان را از چه موقع نقل می‌کند روشن نیست برای دو هزار سال قبل است, سه هزار سال قبل است, چهار هزار سال قبل است این معلوم نیست این قصّهٴ مرحوم خواجه می‌گوید ما بعد یافتیم اما تاریخ آ‌ن رساله چه موقع است معلوم نیست الآن شما می‌بینید این افغانستان مهد علم و تمدّن بود این بلخ بسیاری از حکما و عرفا را همین بلخ تربیت کرد این هرات برای خواجه عبدالله انصاری هروی است, آن اباصلت هروی که شاگرد وجود مبارک امام رضا بود از اصحاب آن حضرت بود برای همین هرات افغانستان است از آن بلخ و بخارا آن وقت گرفته تا اخیراً که این آخوند خراسانی این برای خراسان شرقی است خراسان غربی که نیست ما آنچه که الآن جزء ایران ما هست خراسان غربی است آن قسمت که خراسان شرقی است در افغانستان است اینکه خراسان ایرانی نبود این خراسان افغانی بود همین افغانی سالیان متمادی مجتهد و مرجع تربیت کرد غالب شاگردان همین افغانی مرجع جهانی شدند الآن ممکن است این جهانی شدن پسوند هر مرجعی باشد ولی آن روز این‌طور نبود مرحوم آقا سیّد ابوالحسن اصفهانی تنها مرجع جهان تشیّع بود فی مشارق الأرض و مغاربها مرحوم حاج آقا حسین قمی شش ماه قبل از مرحوم آقای بروجردی مرجع تقلید مشارق الأرض و مغاربها بود مرحوم آقای بروجردی(رضوان الله علیهم) مرجع تقلید شیعیان مشارق الأرض و مغاربها بود این می‌شود مرجع تقلید جهانی همهٴ اینها شاگردان این افغانی بودند دیگر الآن افغانستان به این روز سیاه در آمده مگر بغداد مفاخر کم داشت, مگر میراث فرهنگی بغداد کم بود امروز به این صورت ارباً اربا در آمده حوادث تلخی در اثر فرعونهای هر عصری نظیر بوشها, صدامهای این روزگار اتفاق افتاده که آثار تاریخی را کلاً منهدم کرده است دسترسی به تاریخ مدوّن معقول مقبول بسیار کم است اما محال نیست ممکن هست ما نه می‌توانیم ادّعا کنیم که این نوآوریها بی‌سابقه بود نه سند قابل قبولی هم می‌شود ارائه کرد نه این جهان, جهان یک میلیارد سال و دو میلیارد سال و صد میلیارد سال است روشن نیست که این کُرهٴ زمین چندین میلیارد سال بشر آمد و رفت کتابخانه‌ها داشتند, ابتکارات داشتند, افتخارات داشتند, نوآوری داشتند, شبیه‌سازی داشتند, اصحاب کهف داشتند این‌طور نیست که حالا از ناسخ‌التواریخ شروع کرده ماییم و دیگر خبری نیست این‌چنین نیست بنابراین آنکه نزد اینها مقبول است این است که قبل از جریان اصحاب کهف عدهٴ زیادی هم بودند این خدا همان خداست که شمسی آفرید که بر آرامگاه عاد و ثمود نور می‌تاباند غرض این است که آنچه که مهم است اصل مسئله است که قدرت لا یزال الهی تعلّق گرفته و می‌تواند مُرده را زنده کند, افرادی را سیصد سال بخواباند دوباره بیدارشان کند و مانند آن.
اما بخش پایانی این است که تاریخ آنها نه تاریخ هجری شمسی بود نه تاریخ هجری قمری بود نه تاریخ میلادی آن روز هر ملّتی برای خودش یک تاریخ خاص دارد ولی قرآن کریم همان‌طوری که تازی را همان‌طوری که عِبری را همان‌طوری که سریانی را به لسان عربی مبین تبیین کرده است تاریخ را هم به لسان شمسی مشخص کرده است آنها مدت زمانی خواب بودند که اگر بخواهیم به حساب تاریخ هجری ارائه کنیم شمسی‌اش می‌شود سیصد سال, قمری‌اش می‌شود 309 سال وگرنه آنها تاریخ شمسی و هجری و قمری یا میلادی و اینها نداشتند الآن تاریخ میلادی در دی است, تاریخ ما که شمسی است در فروردین است, تاریخ هجری قمری ما سیّار و شناور است چون ماه قمری بالأخره سیّار است هر ملّتی تاریخی دارد حالا باز اگر مطالب فرعی مربوط به مسئلهٴ اصحاب کهف بود ممکن است در نوبتهای بعد مطرح بود ولی ذات اقدس الهی در این بخش پایانی جریان اصحاب کهف فرمود آن حرفها که گفتند آنها را رها کن ﴿وَاتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِن کِتَابِ رَبِّکَ﴾ اما از اینکه فرمود: ﴿لاَ مُبَدِّلَ لِکَلِمَاتِهِ﴾ تبدیل در کلمات الهی نیست آن وقت این دوتا سؤال مطرح می‌شود یکی اینکه بَدا در تکوین چیست؟ یکی اینکه نسخ در تشریع چیست؟ خب اگر کلمات الهی ثابت است تغییرناپذیر است چطور در تکوین بدا راه دارد و در تشریع نسخ راه دارد. پاسخش که نمونه‌هایش هم در ﴿مَا نَنَسَخْ مِنْ آیَةٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَیْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا﴾ قبلاً گذشت می‌تواند این باشد که خدای سبحان بخشی از موجودات را به عنوان ثابتات که ﴿مَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ﴾ خلق کرده است آنها ترقّی بکنند, تعالی داشته باشند, درجات برتر داشته باشند نیست هر کس هر فرشته هر چه دارد همان است بخشیها جزء متغیّرات محض‌اند نظیر صحنهٴ جماد, نظیر صحنهٴ نبات و مانند آ‌ن, بخشی از مُلک و ملکوت طرفی بستند یعنی هم جنبهٴ ثبات دارند هم جنبهٴ متغیّر یک روح و فطرتی دارند که ﴿لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾ یک ارتباط تنگاتنگی هم با جهان طبیعت و ماده دارند که فرمود: ﴿إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِینٍ ٭ فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی﴾ آنچه که به فطرت برمی‌گردد ثابت است و ﴿لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾ آنچه به طبیعت برمی‌گردد سیّار است و متغیّر شریعت و دین برای تأمین این دو جنبه است دین ثابت است برای اینکه مربوط به آن اصول اوّلیه فطرت است منهاج و شریعت متغیّر است برای اینکه انسان در عصر و مصری که زندگی می‌کند با شرایط خاص روبه‌روست اینکه فرمود: ﴿لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً﴾ از این جهت است از آن طرف هم که ﴿إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ﴾ آن طرف است یک سلسله اصول کلی, خطوط کلی فقه, خطوط کلی اخلاق, خطوط کلی حقوق, خطوط کلی عقاید اینها ثابت است یک سلسله امور تدوینی است که قبلاً به کدام طرف نماز می‌خواندید الآن به کدام طرف نماز بخوانید اینها برابر متغیّرات و زمان و زمین انجام می‌گیرد این مجموعه یعنی رعایت کردن فطرت ثابت و ملاحظه کردن طبیعت متغیّر این مجموعه که دینِ ثابت و شریعت و منهاج متغیّر دارد این جزء سنّت الهی است این تغییرپذیر نیست چون این‌چنین است پس نسخ حتمی است, بدا حتمی است برای اینکه اگر بشر نظیر فرشته‌ها بودند ﴿وَمَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ﴾ بود نسخ و بدایی در کار نبود این مجموعه که یک بخش‌اش ثابت است دین ثابت می‌طلبد, یک بخش‌اش متغیّر است منهاج و شریعت متغیّر می‌طلبد این مجموعه می‌شود سنّت الهی نسخ در این مجموعه است که به شریعت و منهاج برمی‌گردد, بدا در این مجموعه است که شبیه به آن اصول متغیّر است این مجموعه می‌شود سنّت الهی ﴿فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلاً وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلاً﴾ نسخ باید باشد این‌چنین نیست که بی‌نسخ در عالَم حرکت بشود کرد, بدا حتماً باید باشد, تبدیل حتماً باید باشد این را نمی‌گویند تبدیل کلمات خود نسخ جزء سنّت است این مجموعه می‌شود کلمة الله این مجموعه تغییرپذیر نیست اگر نسخ برداشته بشود می‌شود تبدیل کلمات الله, چگونه نسخ برداشته بشود؟ مردم عصر فعلی با اعصار دیگر در شریعت و منهاج یقیناً فرق می‌کنند اما الی یوم القیامه این شریعت اخیر ثابت است برای اینکه قواعد کلی را آورده, اجتهاد را آورده این اجتهاد پویا برابر روایتی که وجود مبارک امام صادق فرمود یک, و امام رضا(سلام الله علیهما) فرمود دو, و هر دو روایت را مرحوم صاحب وسائل در کتاب قضای وسائل ذکر کرد سه, فرمود بر شما مستعدّان لازم است که اصول کلّی که ما می‌گوییم شما استنباط کنیم «علینا القاء الاصول و علیکم التفریع» قهراً عقل چه عقل تجربی و چه عقل تجریدی می‌شود حجّت شرعی الآن اینکه می‌بینید برخیها در هویّت علوم می‌گویند مگر ما علمِ اسلامی داریم, فیزیک اسلامی داریم یا شیمی اسلامی داریم سرّش این است که اینها منابع دین را ارباً اربا کردند گفتند عقل بشری است این دادهٴ بشری است این بشر دارد کشف می‌کند در حالی که ذات اقدس الهی معلوم را آفرید که صحنهٴ هستی است و در حقیقت همهٴ علوم به خلقت‌شناسی برمی‌گردد ما چیزی به عنوان طبیعت‌شناسی نداریم احیاناً اگر طبیعت را در برابر فطرت قرار دادیم هر دو زیرمجموعهٴ خلقت است خلقت خدا یا بخش‌اش طبیعی است یا بخش‌اش فطری وگرنه همهٴ علوم به خلقت‌شناسی برمی‌گردد این اصل اول, پس معلومات کلاً مخلوق الهی‌اند از ریزترین علم تا قوی‌ترین علم این برای معلوم, عالِم ممکن است ملحد یا موحّد باشد بله یا سکولار عالِم بحثش نیست علم ما علم غیر اسلامی نداریم معلوم که خلقت خداست علم کارِ عقل است هیچ کس حق ندارد بگوید من نمی‌خواهم عقلم را به کار ببرم چون همان خدایی که عقل داد فرمود: «طلب العلم فریضة» شما الاّ و لابد باید فکر کنید این‌چنین نیست بگوید من نمی‌خواهم درس بخوانم این نیست مگر کسی ضعیف الاستعداد باشد مقدورش نباشد انسان تا قدرت فهم دارد بر او تحصیل علم واجب است «طلب العلم فریضة» پس معلومات, مخلوقات الهی‌اند این یک حوزه, عقولی که درصدد کشف معلومات‌اند قدم به قدم در حوزهٴ شریعت‌اند هیچ کس نمی‌تواند بگوید من عقلم را به کار نمی‌برم خیر, دین می‌گوید عقلت را به کار نبردی جهنّم می‌روی الاّ ولابد باید عقلت را به کار ببری قدم اول, حالا می‌خواهی عقلت را به کار ببری چطور باید کار ببری؟ باید طوری کار ببری که اگر مطلبی برای تو مسلّم نشد این‌قدر باید تحقیق کنی که مسلّمش کنی بدون تحقیق نه حق داری دهن باز کنی نه, نه حق داری دهن باز کنی آری, نفی و اثبات باید که عالمانه و محقّقانه باشد برابر روایتی که مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) نقل کرده در کتاب شریف اصول کافی جلد اول که وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) فرمود: «انّ الله سبحانه و تعالی خصّ أو عیّر» سه‌تا قرائت در این حدیث هست «خصّ عباده بآیتین من کتابه» فرمود ذات اقدس الهی بندگان خود را با دوتا سیم خاردار بست اگر کشور بخواهد کشور دینی و علمی باشد اگر رها بشود که بحثی در او نیست فرمود: «خصّ» مخصوص کرد یا «حصّن» در دو حِصن و دو قلعه و دو دِژ اینها را بند کرد «أن لا یقولوا حتی یعلموا», «أن لا یَقبل الاّ الحق» بخواهند تصدیق کنند باید عالمانه باشد, بخواهند تکذیب کنند باید عالمانه باشد هر طور قلم بزنند دهن باز کنند حرام یعنی حرام فرمود حق ندارند انسان تا چیزی را محقّقانه بررسی نکرد نه حق دارد تصدیق کند نه حق دارد تکذیب کند بعد به این دو آیه استدلال فرمود, فرمود یکی ﴿أَلَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِمْ مِیثَاقُ الْکِتَابِ أَن لاَیَقُولُوا عَلَی اللّهِ إِلَّا الْحَقَّ﴾ پس در نفی الاّ ولابد باید عالمانه باشد و آیه سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» هم استدلال کردند ﴿لاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ﴾ بخواهد پیروی کند بپذیرد می‌گوید آری باید محقّقانه باشد این هم قدم دوم که اسلام اینجا حضور دارد پس باسواد شدن واجب است, محقّق شدن واجب حالا شخصی در فیزیک یا شیمی, دریاشناسی صحراشناسی مطلبی را کشف کرد می‌تواند بگوید این محصول کار من است یا اسلام می‌گوید خیر الاّ ولابد بر تو واجب است برابر این عمل کنی مگر ممکن است محقّقی, دریاشناسی, زیردریاسازی چیزی را کشف کرد بعد بگوید خدایا من خودم کشف کردم زیردریایی را نمی‌خواهم برابر آنچه که تو گفتی عمل کنم می‌خواهم برابر آنچه که خودم تشخیص می‌دهم عمل بکنم این را در راه بمب‌سازی مصرف کنم, در راه اهلاک مصرف کنم می‌فرماید نه, اگر زیر دریا رفتی یا سفینه فضایی ساختی به مریخ رفتی می‌دانی اگر به آن شاسی فشار بدهی به خودت ضرر می‌رسد یا به دیگری ضرر می‌رسانی این کار حرام است آسمان بروی حرام است زمین بروی حرام است ﴿هُوَ الَّذِی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَفِی الْأَرْضِ إِلهٌ﴾ پس در آسمان و زمین این حکم شرعی هست ما در فضای علوم جایی پیدا می‌کنیم که اسلام آنجا حضور نداشته باشد تا بگوییم علم سکولار است این عقل را ذات اقدس الهی داد فرمود شما نطفه‌ای بودید من به این صورت در آوردم به شما عقل دادم آن «ما أنزله الله» را حجّت کردند این «ما ألهمه الله» را هم من حجت کردم مگر می‌شود چیزی جزء «ما ألهمه الله» باشد که ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ و حجّت شرعی نباشد؟ می‌شود ﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ﴾ باشد و حجت شرعی نباشد؟ می‌شود ﴿الرَّحْمنُ ٭ عَلَّمَ الْقُرْآنَ ٭ خَلَقَ الْإِنسَانَ﴾ می‌شود حجت نباشد؟ پس به نحو موجبهٴ کلیه همه علوم می‌شود حُجج شرعی هیچ کس نمی‌تواند بگوید این دارو را من خودم کشف کردم راهِ مصرف هم خودم می‌دانم خیر, خودت کشف کردی به عنایت الهی بود راهش هم او باید نشان بدهد پس ما به نحو سالبهٴ کلیه هیچ مطلبی در علوم نمی‌یابیم مگر اینکه شریعت آنجا حضور فعّال دارد کارِ خداست و حکم خدا این مجموعه, این کل به صورت کلمات الهی در آمده فرمود این قابل عوض شدن نیست کسی بتواند عوض بکند, کم بکند, زیاد بکند این‌چنین نیست شما در فضای شریعت دارید زندگی می‌کنید حالا یا قبول یا نکول آن مختارید ما ممکن است عالِم سکولار باشد, بدتر از سکولار ملحد باشد بله این ممکن است همین آیه‌ای که بعد از این جملهٴ ﴿وَاصْبِرْ﴾ می‌خوانیم این است که ﴿قُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّکُمْ فَمَن شَاءَ فَلْیُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْیَکُفُرْ﴾ اما ما در فضای دانشگاه, دانشگاه را دانش تأمین می‌کند چیزی داشته باشیم که غیر اسلامی باشد, سکولار باشد اصلاً وجود ندارد زیرا در تمام صفحات علمی دانشگاه این دانشها می‌گوید خدا چنین کرد, خدا چنین کرد, خدا چنین کرد, خدا چنین کرد ما در حوزهٴ علمیه وقتی تفسیر بحث می‌کنیم می‌گوییم خدا چنین گفت, خدا چنین گفت, خدا چنین گفت, خدا چنین گفت خب اگر تفسیر می‌شود علم اسلامی فیزیک هم می‌شود اسلامی دیگر او می‌گوید خدا چنین کرد, خدا چنین کرد, ما می‌گوییم خدا چنین گفت, خدا چنین گفت اگر او اسلامی‌تر از ما نباشد مثل ماست منتها او راه خودش را نمی‌داند او قدر خودش را نمی‌داند این خیال کرده صحنهٴ آفرینش صحنهٴ طبیعت است و عقل هم برای خودش است هم عقل را مصادره کرده که وسیلهٴ علم است, هم معلوم را از مبدئش جدا کرده خلقت را طبیعت کرده, عقل را که «مما ألهمه الله» است بشری دانسته خطرش به همین روز در آمده شده دانشگاه دیگر می‌گویند علم مگر اسلامی و غیر اسلامی دارد اینها خیال می‌کنند دین فقط در ادلهٴ نقلی خلاصه می‌شود و خیال می‌کنند اگر فیزیک است در آیه یا روایت باید فرمول بدهد وگرنه اسلامی نمی‌شود این به معرفت‌شناسی برمی‌گردد در بخشهای تجربی که احیاناً به جریان اصحاب کهف نقدی وارد کردند این را مستحضرید از نظر معرفت‌شناسی اندازهٴ تجربه خیلی محدود است تجربه حوزهٴ خاصّ خودش را دارد همیشه زبان اثبات دارد زبان نفی ندارد یعنی در علوم تجربی مستحضرید که جزم بسیار کم است در ریاضیات البته جزم فراوان است اما در علوم تجربی جزم بسیار کم است غالب مسائلش در حدّ نود درصد, هشتاد درصد, 95 درصد و اینهاست البته جریان ریاضی البته مسائل صددرصد هست و غیر از صددرصد هم نمی‌پذیرد در مسائل تجربی همیشه لسانش لسان اثبات است یعنی یک طبیب تجربه کرده است که با فلان دارو فلان بیماری در شرایط خاص درمان می‌شود این می‌شود علم اما راه دیگری نیست, داروی دیگری نیست, عصارهٴ گیاه دیگری در عالم یافت نمی‌شود این را که او تجربه نکرده فوق ذلک کلّه دعا اثر ندارد, صدقه اثر ندارد, صِلهٴ رَحِم اثر ندارد, کرامت اولیا اثر ندارد آنکه تجربه نکرده این زیر پوشش تجربه آن در نمی‌آید این گرفتار مغالطه است این یک جامهٴ یک متری در برکرده می‌خواهد به اندازهٴ آسمان و زمین فتوا بدهد تجربه یک ابزار مخصوصی است و این ابزار مخصوص فقط در حوزهٴ خودش حجت است هرگز تجربه لسان نفی ندارد نمی‌تواند بگوید که ما همیشه تجربه کردیم که بله بچه از پدر و مادر متولّد می‌شویم اما چندین قرن است که بوعلی نقل کرده شبیه‌سازی کردند الآن دارند شبیه‌سازی می‌کنند ما خیال می‌کنیم یک چیز جدیدی است یا بر خلاف خلقت است خیر, ما آنکه دیدیم برابر عادت همین است که از پدر و مادر متولد می‌شود اما چیزهایی که ندیدیم که با تجربه نفی نمی‌شود و حال اینکه تجربه نکردیم تجربه یک راه باریک مبدأ و منتهای محدود و مشخص‌دار است آن علوم متعارفه است که حرف اول و آخر را می‌زند نه مقدّمات تجربی, با مقدمات تجربی انسان به یک نتیجهٴ محدود می‌رسد و علوم طبیعی با تجربه کار می‌کنند این اگر بگوید دعا اثر دارد می‌گوییم مربوط به تو نیست, بگوید نفی می‌کنم مربوط به تو نیست, بگوید شک می‌کنم مربوط به تو نیست اگر وارد حوزهٴ کلام شدی بله این حرفها, حرفهای متکلّمان است که در حوزهٴ کلام بحث می‌شود معجزه اثر دارد یا نه, کرامت اثر دارد یا نه, صدقه و صِلهٴ رحم اثر دارد یا نه آنجا جای اثبات است یا جای نفی است یا جای شک.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:22

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن