- 139
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 19 سوره یونس _ بخش هشتم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 19 سوره یونس _ بخش هشتم"
انبیاء الهی یک راه را ارائه کردند و یک هدف دارند مؤمنان واقعی یک مسیر را طی میکنند و یک هدف دارند
اختلاف دردین نه تنها گناه است بلکه مستحق عذاب هم هست
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ ما کانَ النَّاسُ إِلاَّ أُمَّةً واحِدَةً فَاخْتَلَفُوا وَ لَوْلا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ فِیما فِیهِ یَخْتَلِفُونَ
ظاهر این آیه همانطوری که ملاحظه فرمودید حفظ وحدت است در مسائل دینی یعنی دین واحد است انبیاء الهی یک راه را ارائه کردند و یک هدف دارند مؤمنان واقعی یک مسیر را طی میکنند و یک هدف دارند و اختلاف دردین نه تنها گناه است بلکه مستحق عذاب هم هست و انسان را مستحق عذاب میکند و سخط الهی را هم به همراه دارد فرمود به اینکه اگر تنظیم قضا و قدر الهی نبود ما دربارة اینها تصمیم جدی میگرفتیم اینها که در مسائل دینی اختلاف دارند مردم معذورند چون جاهل قاصرند یا مستضعف فکریاند و مانند آن آنهایی که عالماً و عامداً این 72 ملت را به راه انداختند آنها گرفتار عذاب الهی خواهند شد بنابراین کثرت در دین و 72 ملت درست کردن نه معقول است ونه مقبول دربارة کثرتگرایی و این تفکر پلورالیزمی چند تا مطلب ارائه شد که بخش مهمش صبغة قرآنی و تفسیری داشت آن بخشهای عقلی محض در بحثهای فلسفة دین بطور جداگانه مطرح شد در بحثهای تفسیری به سمتی باید حرکت کرد که صبغة قرانی و تفسیریاش کاملاً محسوس و بیّن باشد چند تا سوال در بحثهای روزهای قبل ارائه شد با ارائهٴ برخی از شبهات کثرتگراها قبل از اینکه به این شبهات بپردازیم بیان قرآن کریم در این زمینه روشن تر بشود و آن این است که نماز ستون دین ماست این یک, که «الصلاة عمود الدین», و هیچ نمازی هم بدون فاتحة الکتاب نیست «لا صلاة إلاّ بفاتحة الکتاب», این دو در فاتحة الکتاب همة ما میخوانیم ﴿إهدنا الصراط المستقیم﴾ این سه صراط مستقیم را هم شخص فرمود ﴿صراط الذین أنعمت علیهم﴾ این چهار پس مغضوب علیه و ضالّین صراط مستقیم ندارند و مردم هم سه گروهند یک عده منعم علیهم هستند یک عده مغضوب علیهماند و یک عده ضالین, ضالین صراط مستقیم ندارند مغضوب علیهم صراط مستقیم ندارند یک گروه خاصی صراط مستقیم دارند مغضوب علیهم مشخص است ضالین مشخص است اما آن منعم علیه که صراط مستقیم دارند و ما از خدای سبحان مسئلت میکنیم راه آنها را به ما نشان بده و توفیق پیمودن آن راه را هم به ما بده آن را در بخشهای دیگر قرآن کریم بیان فرمود یکی از آنها آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ نساء است آیهٴ ٦٨ و 69 سورهٴ مبارکهٴ نساء این است فرمود ﴿و لهدیناهم صراطاً مستقیماً ٭ و من یطع الله و الرسول فأولئک مع الذین أنعم الله علیهم﴾, ما در نمازها به ذات اقدس اله عرض میکنیم صراط مستقیم را به ما نشان بده و ما را به صراط مستقیم هدایت بکن هم بفهمان هم در قلب ما گرایشی ایجاد کن که ما به این سمت حرکت کنیم هم وسائلش را فراهم بکن و صراط مستقیم را هم با آن تثلیث کاملاً مشخص کردند که مغضوب علیه در صراط مستقیم نیست ضالین در صراط مستقیم نیستند فقط منعم علیهم در صراط مستقیمند ﴿صراط الذین أنعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و غیر الضالین﴾ پس سه طائفه در جهان زندگی میکنند یک عده مغضوب علیهم اند که در صراط مستقیم نیستند یک عده ضالّینند که در صراط مستقیم نیستند یک عده منعم علیه هستند که در صراط مستقیمند ﴿صراط الذین أنعمت علیهم﴾ خب اینها کیانند؟
اینها را در سورهٴ مبارکهٴ نساء کاملاً مشخص کرد و فرمود ﴿و من یطع الله و الرسول فأولئک مع الذین أنعم الله علیهم﴾ این منعمعلیهم چه کسانی هستند ﴿من النبیین و الصدّیقین و الشهداء و الصالحین و حسن أولئک رفیقاً﴾ اینها یک همسفرهای خوبی هستند پس منعم علیه در فرهنگ قرآن انبیاء هستند و صدیقین هستند و شهدا هستند و صالحین اینها همه یک راه دارند ما هم از ذات اقدس اله مسئلت میکنیم راه اینها را به ما نشان بدهد آنوقت تفکر پلورالیزمی و کثرت گرایی و مانند آن به چه معناست راهی که در آن انبیاء نباشند و صدیقین نباشند صلحا نباشند شهدا نباشند این که صراط مستقیم نیست چند تا راه در عالم نیست راه بیش از یکی نیست و این راه مستقیم راهیان خوبی هم دارد اینها رفقای خوبیاند هرگز همسفرانشان را نمیگذارند هرگز از آنها غفلت نمیکنند وجود مبارک پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم در منا برای امتش قربانی میکرد میفرمود این گوسفندها این شترها از طرف امتم این هم برای خودم به فکر امت هم بود خب بنابراین اگر یک راه دیگری هم باشد دیگر مستقیم نیست آنوقت اگر کسی بگوید صراط مستقیم در عالم زیاد است انبیاء یکیاش را آورند این دیگر با فرهنگ قرآن هماهنگ نیست اینها جزء متشابهات قرآن که نیست اینها چیزهای روشنی است اگر کسی بگوید چون
یکی از سؤالها این است که برخی گفته اند صراطهای مستقیم در عالم زیاد است در عالم دینداری و رستگاری تنها یک راه راست وجود ندارد بلکه راهها ی راست بسیار وجود دارد و راهی که پیامبران به آن دعوت میکنند تنها یک راه از آن راهها است لذا در قرآن کریم صراط مستقیم نکرده ذکر شده بله نکره ذکر شده اما مشخص شده است که تمام خوب ها در این راه است آن وقت غیر از نبیّین و صدیقین و شهدا و صلحا دیگر چه کسی میماند مغضوب علیه میماند و ضالین دیگر آدم خوب در این راه است دیگر ما بگوییم راه خوب در عالم زیاد است صراط مستقیم زیاد است یکی از آنها را انبیاء گفتند نخیر همین یک راه است و همین یک راه است که همهٴ انبیاء صدیقین و شهداء و صالحین اینجایند ما هم در تمام نمازها از خدا میخواهیم ما را در این راه نگهدارد بقیه میشود مغضوب علیه و ضالین. سؤال؟ جواب:
حال بیان نورانی امیرالمومنین سلام الله علیه هم همین را تأیید میکند ایشان در خطبه هیجدهم نهج البلاغه که اختلاف را اختلاف قضات و مانند آن را نهی میکند میفرماید به اینکه چرا اینها اختلاف دارند مگر اینها مصوبه هستند که هر رایی را تصویب میکنند در حالیکه «وإلههم واحد» در خطبهٴ ١٨ نهج البلاغه است «و إلههم واحد و نبیّهم واحد و کتابهم واحد» خب یک وقت است یک کسی دعوای ملکی دارد این اختلافها همیشه بوده و هست یک برادری هم برادر دیگر را به نام هابیل و قابیل به قتل میرساند این اختلاف که از بشر گرفته نمیشود که ولی بالاخره یکی حق است و دیگری باطل اختلاف در عمل اختلاف در کار اختلاف در مال اختلاف در حقوق این همیشه هست بشر که فرشته نیست که اختلاف نداشته باشد بالاخره یکی حق است و دیگری باطل اما اختلاف در دین روا نیست یقیناً یکی باطل است هیچ کسی مانند انبیا و اولیا اختلاف در دین را ترسیم نکردند تا بگوییم دینها متعدد است صراطها متعدد است هر کدام از این انبیا که در عصر خود آمدند حق را آوردند و پیامبر دیگر او را تصدیق کرد منهاج و شریعت البته مختلف است در هر عصری کار خاص خودش را میکند صراط مستقیم یکی است درجات دارد البته بعضیها تندتر میروند بعضیها کندتر میروند بعضی جلو هستند بعضی دنبال هستند اما همه در مسیرند جریان سلمان و اباذر رضوان الله تعالی علیهما نشانهٴ پلورالیزم و کثرت گرایی نیست تعدد درجات این صراط مستقیم است همه در یک مسیرند اما یکی قوی یکی اقوی هم ﴿لهم درجات﴾ آمده در قرآن هم ﴿هم درجات﴾ آمده یکی در سورهٴ انفال است یکی در سورهٴ آل عمران. در نامهٴ 58 که حضرت امیر برای مردم شهرهای گوناگون مرقوم فرمودند به این صورت است فرمودند «وکان» چون وقتی که وجود مبارک حضرت امیر خلیفه شدند تقریباً آنچه که الآن به صورت 50 کشور و 50 دولت است آن روز همه زیر فرمان حضرت امیر بودند یعنی این قسمت مهم آسیای میانه تا قلب فرانسه همه و همه تحت حکومت حضرت امیر بود هم امپراطوری روم فتح شده بود هم امپراطوری ایران بیش از این دو بلوک مقتدر در آن روز روی زمین در خاورمیانه کسی نبود که حجاز بود که در آن هسته مرکزی وجود داشت شرق حجاز امپراطوری و شاهنشاهی ایران بود که فتح شد غرب حجاز هم امپراطوری روم بود که فتح شد اینها والی داشتند نماینده داشتند هم در آذربایجان و بخشهای دیگر ایران والی میفرستادند هم در بخشهای مصر و امثال مصر در قسمت غرب حجاز قرار دارد والی میفرستادند خب حجاز که بود عراق که بود شام هم که بود مصر هم که بود ایران هم که بود همه این قسمتها زیرمجموعه حکومت حضرت امیر بود که الآن به صورت 50 کشور و 50 دولت درآمده حضرت برای همه اینها استاندارهایشان نامه مرقوم میفرمود برای مردم شهرهای گوناگونی که زیر حکومت حضرت امیر بودند مرقوم فرمودند باینکه «و کان بدع أمرنا ان التقینا والقوم من أهل شام ظاهر» برخورد ما با شامیها که امویان آنها را تحریک کرده بودند این بود که همهٴ ما باور کنیم که «إنّ ربّنا واحد و نبینا واحد و دعوتنا فی الإسلام واحد و لانستزیدهم فی الایمان بالله والتصدیق و رسوله ولایستزیدوننا» ظاهر امر این بود که ما مسلمانیم آنها هم مسلمانند ما مؤمنیم آنها هم مومن هستند ما چیزی اضافه نداریم آنها هم چیز اضافه ندارند ظاهر امر این بود «الأمر واحد إلاّ مااختلفنا فیه من دم عثمان» مگر اینکه در جریان خونخواهی عثمان یک اختلاف سیاسی بین ما و آنها وجود داشت و ما هم از آن خون بری بودیم برای اینکه خیلیها میخواستند او را بکشند ما جلوی او را گرفتیم ولی نشد و گوش ندادند بعد به این امویان و شامیان گفتیم «فقلنا تعالوا نداوم مالایدرک الیوم باطفاء النائرة و تسکین العامة» بیایید ما با هم بنشینیم گفتگو کنیم مذاکره کنیم حل کنیم مسئله را «حتی یشتدّ الأمر و یستجنی فندع علی وضع الحق مواضعه فقالوا بل نداویه بالمکابرة» گفتند نه ما با شمشیر مشکل را حل میکنیم ما از اول پیشنهاد مذاکره دادیم اینها گفتند ما با شمشیر حل میکنیم بعد وقتی دیدند شکست میخورند قرآنها را به سر کردند «فأبوا حتی جنحت الحرب و رکدت وقدت نیرانها وحمشت فلما ضرستنا بإیاهم و وضعت مخالفنا فی نار فیهم اجاب عند ذلک الی الذی دعوناهم الیهم» وقتی که ما کشته دادیم آنها کشته دادند به ستوه آمدند حالا گفتند بیایید بنشینیم مذاکره کنیم حضرت فرمود ما که از همان اول گفتیم که بیایید بنشینیم مذاکره کنیم که بنابراین اختلافی که کسی بگوید همهٴ حق پیش علی سلام الله علیه نیست دیگران هم بی حق نیستند اینطور نیست همهٴ حق پیش علی سلام الله علیه است دین یکی است کتاب یکی است راه یکی است راهنما یکی است اختلاف در کار نیست حالا برسیم به همان شبهاتی که مطرح است یکی از شبهات این است که گرچه بعضی از این شبهات در طی بحثهای تفسیری پاسخ داده شد درباره مسائلی که قبلاً گفته شد این بود که برهان عقلی بر این است که بشر از بین نمیرود از جای دوری آمده به جای دوری میرود روح مجرد است انسان با مردن از بین نمیرود و یقیناً بعد از مرگ زنده است و نمیداند کجا میرود خب اگر یک موجودی زنده است و زنده بالاخره آثاری دارد تغذیه میخواهد جامهای میخواهد جایی میخواهد حساب و کتابی دارد سعادت و شقاوت دارد چه کار بکند که آنجا راحت باشد اینجا است که مسئلهٴ ضرورت وحی و نبوت تبیین میشود که انسان با مردن زندگی ابد را شروع میکند زندگی ابد هم زاد و توشه ابد میخواهد چه کنیم که آنجا برای همیشه راحت باشیم این معنی را عقل کاملاً میفهمد و دستش هم خالی است میگوید من هیچ راهی ندارم چه بکنم که آنجا راحت باشم آن خدایی که جهان و ما و رابطه ما و جهان را آفرید باید برای ما راهنما بفرستد مهمترین دلیل عقلی را این بزرگان اقامه کردند برای نیاز جامعهٴ بشر به وحی ونبوت آن وقت این کسی که از طرف خدا میآید در تمام مقاطع سهگانه باید معصوم باشد یعنی حرفی را که از ذات اقدس اله میگیرد همان باشد که خدا فرمود همان را بفهمد که خدا فرمود همان را تلقّی کند که خدا فرمود بدون کم و زیاد و همان را حفظ بکند دو, و همان را به مردم برساند سه, پس این سه مقطع که باید معصوم باشد مطابق با برهان عقلی است آن سه طائفه از آیاتی که گفته شده ﴿إنک لتلقی القرآن من لدن حکیم علیم﴾ یک, ﴿سنقرئک فلاتنسی﴾ دو, ﴿ما ینطق عن الهوی ٭ إن هو إلاّ وحی یوحی﴾ سه, اینها تقریباً تأیید و تصویب همان برهان عقلی است حالا اگر برخی از آیات دلالت کرد بر اینکه مثلاً در بعضی از مقاطع انبیا علیهم السلام ممکن است نسیان داشته باشند باید آن آیه را بیشتر تامّل کرد گاهی ممکن است که بگویند به اینکه این آیهٴ ﴿سنقرئک فلا تنسی﴾ یک استثنایی دارد إلاّ ماشاءالله این استثنا را در کتابهای ادبی خواندید گاهی برای تاکید مستثنی است یعنی برای تاکید مطلب است نظیر آنچه که در پایان سورهٴ مبارکهٴ هود آمده اواخر سورهٴ مبارکهٴ هود است آیهٴ 108 سورهٴ مبارکهٴ هود آمده این را در کتابهای نحوی ملاحظه فرمودید که گاهی استثنا برای تاکید مستثنی است اصل مطلب است آیهٴ 108 سورهٴ مبارکهٴ هود این است که ﴿و أمّا الذین سعدوا ففی الجنة خالدین فیها مادامت السموات والأرض إلاّ ماشاء ربّک﴾ مردان مومن در بهشت مخلد هستند مگر اینکه خدا بخواهد خب یکی از امور قطعی دین این است که هرگز خداوند مومن را از بهشت بیرون نمیکند از بهشت بیرون کند که چه کجا ببرد؟ این ﴿إلاّ ماشاء ربک﴾ هم قرینه داخلی دارد که منظور تقویت مستثنی است و هم قرینه خارجی قرینهٴ خارجی آن همان برهان عقلی است که هرگز ذات اقدس اله مومن را از بهشت بیرون نمیکند وعده خلود هم داده است آیات دیگر وعده خلود داده شاهد دیگر این است که ﴿عطاءً غیر مخذوذ﴾ این شاهد داخلی یعنی منقطع الآخر نیست اگر برزخ باشد که منقطع الآخر است چون برزخ ختم میشود به قیامت فرمود ﴿عطائاً غیر مجذوذ﴾ یعنی غیر مقطوع یعنی غیر منتهیٍ تمام نمیشود این شاهد داخلی آن وقت آن ﴿مادامت السماوات والأرض﴾ هم کنایه از تابید است سماوات و ارض هم در قیامت هست اینچنین نیست که سماء نداشته باشد ارض نداشته باشد بی سماء باشد بی ارض باشد در سورهٴ مبارکهٴ ابراهیم فرمود ﴿یوم تبدل الأرض غیر الأرض والسموات﴾ یعنی تبدل السموات غیر السموات تبدل الأرض غیر الأرض آسمان تبدیل میشود به آسمانی که دیگر ﴿لایرون فیها شمساً ولازمهریراً﴾ نه ماهی در آن است نه ستارهای در آن است هیچ نوری از بیرون نیست و خود انسان باید خودش نور خودش را تأمین بکند و مومن تامین میکند دیگری در تاریکی میرود به جهنم اینطور نیست که حالا برای او یک چراغی روشن کنند بگویند راه خودت را ببین برو این همانطور لنگان لنگان باید بدود تا به جهنم برسد یا کشان کشان در تاریکی میرود جهنم نه اینکه راهش را ببیند خب بنابراین ارض هست ارض بالاخره باید شهادت بدهد حالا تبدیل میشود به ارض دیگری ﴿یوم تبدل الأرض غیر الأرض والسموات﴾ یعنی تبدل الأرض غیر الأرض تبدل السموات غیر السموات پس بنابراین آن روز سماوات و ارض هست منتهی سموات و ارض اخروی دیگر بعد که عوض نمیشود که از آن به بعد دیگر تبدیلی در کار نیست هم شاهد داخلی داریم هم شاهد خارجی داریم که این عطای الهی تمام شدنی نیست فرمود ﴿عطائاً غیر مجذوذ﴾ جذی یعنی قطع یعنی منقطع نیست نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ إذا وقع آمده است پس در چنین فضایی که هم شاهد داخلی هست هم شاهد خارجی هست استثنا کرده فرمود ﴿إلاّ ماشاء ربّک﴾ این ﴿إلا ماشاء ربک﴾ میخواهد بفهماند حالا اگر اینها مخلد هستند اینطور نیست که از قلمرو قدرت و مشیّت الهی بروند بیرون اینها تحت مشیّت الهی هستند مشیت الهی هم بر تابید تعلق گرفته اینها ابدی هستند هیچ کس نمیتواند بیرون کند مگر خدا خدا هم که خواسته اینها دائما اینجا باشند تا کسی خیال نکند حالا اگر کسی ابدی شد از قلمرو قدرت و مشیت الهی بیرون است اینطور نیست اینجا هم به وجود مبارک پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلم و به دیگران میفرماید تو که حالا فراموش نمیکنی اینطور نیست که همانطوری که ذات اقدس اله ﴿و ما کان ربک نسیاً﴾ تو معاذالله آن جور باشی که تو اگر مصون از نسیان هستی چون عاصم داری یک آن رهایت کنیم بله تو هم مثل دیگران میشوی آن خدا است که ﴿و ما کان ربک نسیاً﴾ ذاتا منزه از نسیان است برای اینکه علم محض است یک, علم با سهو جمع نمیشود او علیم که نیست آنجا صفت و موصوف یکی است ذات و صفت یکی است صفات هم عین هم هستند هم صفات عین هم هستند هم صفاتیات عین هم هستند او علم است وعلیم «علم کلّه» علم که سهو بردار نیست میشود جمع نقیضین آن کسی که علمش زائد بر ذات است ممکن است گاهی فراموش بکند اما کسی که متن علم است متن علم اگر نسیان بکند یعنی چه یعنی علم بشود سهو فرض ندارد نه مفروض محال است ﴿وما کان ربک نسیاً﴾ اما دربارهٴ وجود مبارک پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلم فرمود تو فراموش نمیکنی برای اینکه من حافظ هستم من تو را نگه میدارم ﴿سنقرئک فلا تنسی ٭ إلاّ ماشاء الله﴾ پس اگر تو بخواهی فراموش بکنی فقط من بخواهم که فراموش بکنی من هم که نمیخواهم آخر تو حافظ دین من هستی امین من هستی خلیفه من هستی اینگونه از موارد استثنا همان است که در کتابهای نحو و بلاغت فرمود برای تاکید مستثنی است میماند مسئله ﴿وإمّا ینسیّنک الشیطان لاتقعد بعد الذکری مع القوم الظالمین﴾ که سؤال شده آن در بحثهای سورهٴ مبارکهٴ نساء مبسوطاً گذشت که ذات اقدس اله در قرآن کریم دو جا این آیه را مطرح کرده یکی به مردم فرموده که مبادا کسانی که مجلسی تشکیل میدهند علیه دین دارند سخن میگویند آنجا حضور داشته باشید دارند دین را مسخره میکنند آنجا حضور داشته باشید یک جا به پیغمبر فرمود مستقیماً به پیغمبر فرمود ﴿لاتقعد﴾ مع الذین کذا و کذا بعد در جای دیگر به مردم میفرماید به اینکه ما به شما گفتیم که در جلسات شرکت نکنید شما تمام قرآن را بگردید ببینید خدا در کجا به مردم گفته که در جلسات بیگانگان شرکت نکنید فقط یک جا است که به پیغمبر گفته معلوم میشود که آنجا که به پیغمبر گفته مخاطب اصلی مردم هستند وگرنه خود پیغمبر که در جلسهای که او را مسخره میکنند حضور پیدا نمیکند که فرمود ما قبلاً به شما گفتیم که در جلسات بیگانگان شرکت نکنید به شما گفتیم در کدام آیه گفتیم در آن آیه گفتیم که ﴿إذا رأیت الذین یخوضون فی ءایاتنا فأعرض عنهم حتی یخوضوا فی حدیره غیره﴾ ومانند آن بعد ﴿فإمّا ینسینّک الشیطان﴾ ناظر به مردم خواهد بود وگرنه اینکه خدا فرمود به مردم خطاب میکند که ما به شما گفتیم قبلاً به شما اطلاع دادیم که در جلسات اینها شرکت نکنید در حالیکه در هیچ جای قرآن شما نمیبینید که یک آیهای داشته باشیم که خدا به مردم بفرماید وقتی که یک عدهای نشستهاند دارند دین را مسخره میکنند شما آنجا نروید فقط به پیغمبر فرمود ﴿وإذا رأیت الذین یخوضون فی ءٰایاتنا فأعرض عنهم حتی یخوضوا فی حدیث غیره﴾ فقط به پیغمبر گفت معلوم میشود از باب إیّاک أعنی واسمع ایاک که روایات دارد لانزل القرآن بلغة بسبک إیّایک أعنی واسمعی إیاک» آمده است پس این فإمّا ینسینّک ناظر به مردم است اما آنکه در سورهٴ مبارکهٴ حج آمده است که هیچ پیامبری نیست که ﴿إلاّ إذٰا تمنّی ألقی الشیطان فی أمنیته﴾ یعنی شیطان نمیگذارد آنچه که مورد تمنی انبیا است در جامعه عملی بشود نه معاذالله در قلمرو جان و فکر و نفس او شیطان راه پیدا میکند ﴿ألقی الشیطان فی أمنیته﴾ یعنی او امنیهای دارد تمنی دارد امید دارد آرزو دارد که جامعه اصلاح بشود در فضای جامعه شیطان دسیسه میکند آنگاه فرمود خدای سبحان دسیسهٴ شیطان را نسخ میکند که ﴿ثمّ یحکم الله آیاته﴾ این ناظر به القای شیطنت شیطان است در متن جامعه نه محدودهٴ جان انبیا که مصون است اما اینکه درجاتی دارد سلمان و ابوذر در صراط مستقیم درجات دارد مراتبی دارد اما این با وحدت او هماهنگ است بقیه شبهات او از اینجا شروع میشود یکی اینکه ذات اقدس اله حکیم است و حکیم باید دارای هدف والا باشد و هدف والای او همان هدایت مردم است که باید به مقصد برسد و کمال انسانیت است وگرنه خود او به مقصد نمیرسد و امثال ذلک این بحثها نباید بحث محلی یا منطقهای باشد ما مبحث جامعه شناسی نداریم بحث محلی هم نداریم این بحث بحث جهانی است وقتی بحث جهانی میشود جهانبینی میشود یعنی گذشته بعلاوه حال بعلاوه آینده این میشود جهان از نظر قرآن وقتی شما این را حساب بکنید میبینید که در جمع رحمت غالب است حکمت غالب است معرفت غالب است مهر غالب است چرا؟ برای اینکه عدهٴ زیادی بیراهه میروند ﴿و ما أکثر الناس لوحرصت بمؤمنین﴾ اما اینها یا قاصرند یا مثلاً دسترسی ندارند یا یک عدهای توبه میکنند یا بر فرض توبه نکردند به دالان ورودی مرگ رسیدند عذابهایی در حال احتضار میبینند که تطهیرشان میکند نشد در برزخ مگر برزخ مدتش کم است مگر دوزخ برزخی کم است سوخت و سوز برزخ اینها را تطهیر میکند در ساهرهٴ قیامت در صحنهٴ قیامت پاک محشور میشوند و به بهشت میروند نشد در خود قیامت در مواقف قیامت آن روز که پنجاه هزار سال است مشکلاتی دامنگیر اینها میشود تطهیرشان میکند پاک میشوند و به بهشت میروند نشد مقداری به جهنم میروند و تطهیر میشوند پاک میشوند بعید است کسی عذابهای آن مواقف او را برنجاند و طاهر نشود بعد وارد بهشت میشوند میشود ابدیت گروهی که در جهنم مخلد هستند بسیار کم هستند در این دعای کمیل میخوانید که «وأن تخلد فیها المعاندین» ابوسفیانها بله مخلد هستند اما معاویه ابو سفیان اموی و اینها مخلد هستند اینها که عالماً عامداً با امام زمان درافتادند.
سؤال: جواب: اما خلود را که ندارد که این لام لام عاقبت است نه لام غایت فرمود خیلیها این هستند این و سوگند یاد کرده که ﴿لقد ذرأنا لجهنم کثیراً﴾ لام لام عاقبت است وگرنه خدا همه را برای رحمت خلق کرده فرمود عاقبت خیلیها دوزخ است اما نفرمود مخلدند که خلود مال معاندین است معاند کیست شما در این شش میلیارد شاید گروه اندکی معاند پیدا کنید اینهم که فرمود ﴿لأملئن جهنّم من الجنّة والناس﴾ نفرمود لاخلدنهم که بعد هم من رحمةٍ بدا و إلی بدا یعود «از رحمت آمدند و به رحمت روند باز» سرانجام رحمت است.
سؤال: جواب: بحث هدایت که در دیروز گذشت ذات اقدس اله هدایت کرده همه را تکویناً یک, تشریعا نیز ﴿هدیً للناس﴾ است ﴿للعالمین نذیراً﴾ است ﴿ماأرسلناک إلاّ کافة للناس﴾ است ﴿و ما أرسلناک إلاّ رحمةً للعالمین﴾ است ﴿نذیراً للبشر﴾ هست دو, آن هدایت به معنی ایصال به مطلوب که هرگز ذات اقدس اله وعده نداده که یک هدایتی است برای خدا که هادی است یک مضل او هم هادی است هم مضل هادی بعضی و بعضی را مضل اینطور نیست که هدایت بیاضلال باشد ﴿یضلّ من یشاء ویهدی من یشاء﴾ اما ﴿وما یضلّ به إلاّ الفاسقین﴾ یک کسی که عقل از درون وحی از بیرون او را راهنمایی میکند هدایت میکند فرمود به اینکه ما با عقل و نقل او را هدایت میکنیم اگر بیراهه رفت مهلت میدهیم راه توبه را به سوی او باز میکنیم «أنت الذی فتحت لعبادک باباً إلی عفوک و سمیته التوبة» این بیان نورانی امام سجاد سلام الله علیه است در صحیفه سجادیه راه توبه باز است راه انابه باز است راه برگشت هست گاهی داشتن پدر خوب برادر خوب فرزند خوب باعث میشود آدم بی توبه هم مورد عنایت الهی میشود اینکه فرمود ﴿إن الله لایغفر أن یشرک به و یغفر مادون ذلک لمن یشاء﴾ یعنی بی توبه نه با توبه خب با توبه شرک را هم میآمرزد اما این به نحو موجبه جزئیه است قضیه مهمله است که در قوه قضیه موجبه جزئیه است ﴿لمن یشاء﴾ آن من یشاء کیست؟ لذا همه بین خوف و رجاء به سر میبرند نه با توبه با توبه در سورهٴ زمر فرمود ﴿إنّ الله یغفر الذنوب جمیعاً ٭ .... أنیبوا إلی ربکم﴾ هیچ گناهی نیست که با توبه بخشوده نشود حتی شرک ارتداد چه ملی چه فطری آن حکم فقهی و حکم کلامی نباید خلف بشود به تعبیر مرحوم شهید آن حکم فقهی برای مرتد فطری آن احکام در جایش محفوظ است اما حکم کلامی که عند المحققین مقبول است که یعنی مرتد ولو مرتد فطری هم باشد بینه و بین الله تطهیر میشود آن احکام چهارگانه فقهی سر جایش محفوظ است اینکه فرمود ﴿إن الله یغفر الذنوب جمیعاً﴾ مال توبه است هیچ گناهی نیست که بی توبه آمرزیده نشود.
سؤال: جواب: بله این هم تایید میکند که رحمت الهی به آنجا میرسد که حوصله غیر خدا بالاخره محدود است دیگر تنها کسی که رحمت او بیکران است و نامحدود است خدا است بعضی هستند که حوصلهشان ظرفیتشان شرح صدرشان محدود است میگوینددیگر از این
سؤال: جواب: ممکن است گاهی داشتن فرزند خوب گاهی داشتن پدر خوب اینها اثر دارد دیگر وجود مبارک حضرت امیر در آن جریان جنگ خیلی از این کفار بودند اینها که در حدیثی هست کسی که در برابر امام زمانشان شمشیر بکشند کافراند دیگر چون «حربک حربی و سلمک سلمی» مخالف علی و محاربه این بیان مرحوم خواجه طوسی است در متن تجرید آن کسی که با حضرت امیر مخالفت کرده او یک مسلمان فاسقی است آنکه به جنگ با امام زمانش قیام کرده خب کافر است چون پیغمبر فرمود «حربک حربی» خب نسبت به آنها خیلی از آن کسانی که محارب بودند وجود مبارک حضرت امیر میتوانست اینها را با شمشیر از بین ببرد در دم دست شمشیر قرار میگرفتند حضرت آنها را نمیکشت که مالک اشتر گفت ما اینقدر کشتیم حضرت فرمود نخیر من خیلیها را میدیدم که مثلاً اعقاب او حالا یا فرزند نوهٴ او نتیجه او نبیره او ندیده او یکی از شیعیان درمیآید ما او را نمیکشیم با این سبک بود خب این آن چند سال بعد را هم میدید یک وقت هست که اینطور درمیآید خب خیلی از اینها هستند که شما همین ایرانیها خب آباء و اجداد خیلی از ماها مجوس و گبر بودند خیلیها هم در برابر اسلام مقاوت کردند و بالاخره کشته شدند اینطور نیست که ما حالا الی آدم آن وجود مبارک پیغمبر و اهل بیت علیهم السلام هستند که تا آدم اصلاب شامخه و ارحام مطهره دارند وگرنه دیگر ایرانیها اینطور نبودند که تا آدم اصلاب شامخه و ارحام مطهره داشته باشند این دعاهای شما که لآبائنا و أجدادنا و أمهاتنا و جداتنا خب بی اثر نیست دیگر چطور میشود بالاخره آدم شیعه باشد دعا بکند که خدایا آباء و اجداد ما را مورد رحمت قرار بده مشمول اگر شد عذابشان را کم کن و بعد بخشوده نشوند معلوم نیست ذات اقدس اله از چه راهی عطا میکند غرض آن است که با توبه به نحو موجبه کلیه همهٴ گناهان بخشود میشود ﴿إنّ الله یغفر الذنوب جمیعاً ٭ ... وأنیبوا إلی ربّکم﴾ این آیات سورهٴ زمر در سیاق توبه است اما آیات سورهٴ مبارکهٴ نساء بی توبه را فرمود ﴿إن الله لایغفر أن یشرک به و یغفر مادون ذلک﴾ اما ﴿لمن یشاء﴾ این من یشاء کیست معلوم نیست به نحو موجبه جزئیه است لذا همه بین خوف و رجاء به سر میبرند خیلیها را بر اساس «آخر من یشفع أرحم الراحمین» سرانجام آنکه در جهنم مخلد است یک گروه اندک هستند نظیر اموی و مروانی وامثال اینها پس اگر کسی بگوید جهانی نه یعنی جهان امروز این یک حلقهای است در فلات جهان بحث عمیق اینکه بضعة منهم وقتی میگویند جهانی یعنی گذشته و حال وآینده از برزخ و ساهره قیامت و بهشت و جهنم و ابد این میشود جهانی در اینجا رحمت غالب است حکمت غالب است معدلت مهر غالب است وفا غالب است اینطور است این است معنای جهانی.
سؤال: جواب: ممکن است نه اکثریشان بیراهه میروند اما نه اینکه اکثریشان اهل آتش هستند ممکن است مشمول رحمت الهی باشند ممکن است آخر توبه کنند و ممکن است در فشار برزخ و امثال ذلک تطهیر بشوند خیلیها اینچنین هستند.
سؤال: جواب: هر چه که مربوط به سعادت مردم باشد آنها دریافت میکنند لذا ﴿الیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الإسلام دیناً﴾ یعنی دین خداپسند همین است ﴿رضیت لکم الإسلام دیناً﴾ یعنی دینی که من میپسندم همین است که در قرآن و عترت است و براهین عقلی آن را تایید میکنند انبیای قبلی هم در مقطع خودشان در ﴿رضیت لکم الإسلام﴾ بود دیگر یک چیزی در سعادت مردم مثلاً بنی اسرائیل دخالت داشته باشد و ذات اقدس اله به وجود مبارک حضرت موسی نگفته باشد که نیست خدای سبحان هر کسی را برای هر شرایطی هر کمالی که استعداد داشتند عطا کرده «أعطی کل ذیحق حقه» البته آنچه را که به وجود مبارک پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلم داده است به انبیای دیگر نداده است برای اینکه همه که در آن شرایط نیستند ولی همه در صراط مستقیم هستند بعضی قوی و بعضی اقوی خب ﴿فضلنا بعض النبیین علی بعض﴾ یک, ﴿تلک الرسل فضّلنا بعضهم علی بعض﴾ دو, یقیناً درجاتشان فرق میکند پس حکمت ذات اقدس اله و هدایت ذات اقدس اله اینها جواب خاص خودشان را میگیرند و اما اینکه مثلاً کسی بگوید این را که صراطهای مستقیم در عالم زیاد است و وجود مبارک پیغمبر یکی از آنها را آورده که یکی از حرف آنها این است که در عالم دینداری راههای مستقیم زیاد است و انبیا فقط یک راه را آوردند این سخنی است نه مطابق عقل است نه مطابق نقل و اما این استدلال که گوهر دین متحول کردن شخصیت انسانها است و گزارههای دینی حکم صدف دین را دارند لذا آموزههای دینی را نباید در نظریههای علمی صادق یا کاذب دانست این سخن هم ناثواب است برای اینکه این یک تمثیل غیر مستدل است اگر بر فرض یک عده از بزرگان گفتند به اینکه یک چیزی قشر است یکی چیزی لب برای آن است که این قشر حافظ آن لب است کدام میوه است که بدون پوست میماند کدام میوه است که بدون پوست رشد میکند تا پوستی نباشد لب پدید نمیآید حدوثاً و بقائاً لذا از این ظواهر دین به قشر یاد کردند از آن مراحل برتر دین به لب یاد کردند حدوثاً و بقائاً اگر کسی یک مرحله از رشد نصیبش شده این ظاهر را به خیال خامش که قشر است رها کرده فوراً همانجا سقوط میکند چون آن لب به برکت این قشر میماند و محفوظ میشود وگرنه به تعبیر خود دین اگر شما بخواهید سخن بگویید میگوید این نماز عمود دین است شما یک قدری جلوتر رفتی معاذالله منکر نماز شدی خب سقوط میکنی این خیمه به سرت میآید عمود معنایش همین است نه حدوثاً عمود است بقائاً عمود نیست این در بحثهای ﴿أقیموا الصلوة﴾ قبلاً بحث شد که در هیچ جای قرآن شما ندارید که نماز بخوایند برای اینکه خدا یکسان سخن میگوید اگر دین فرهنگش در فرهنگ دین نماز عمود دین است آدم باید طوری حرف بزند طوری بنویسد که با این فرهنگ سازگار بشود آخر ستون که خواندنی نیست ستون اقامه شدنی است لذا همه جا سخن از ﴿أقیموا الصلوة﴾ ﴿أقم الصلوة﴾ ﴿یقیمون الصلوة﴾ ﴿المقیمین الصلوة﴾ اگر ستون است ستون را باید نگه بداری نه بخوانی خب اگر کسی خدای ناکرده یک قدری جلوتر رفته حالا دو تا کلمه درس خوانده یا دو تا حالی به او داده شده نماز را مثلاً سبک شمرده خب همانجا دین بر سرش سقوط میکند حالا این دربارهٴ چیزهای دیگر هم هست منتهی حالا نماز شاخص خاص خودش را دارد آنها هم همینطورند عمود دین هستند آنکه «بنی الإسلام علی خمس» همین است بالاترش ولایت اهل بیت است که «ما نودی أحد بشئٍ مثل مانودی بولایة» خب حالا اگر کسی ولایت را انکار کرده فرمود اگر بین رکن و مقام سالیان متمادی هم عبادت بکند اثر ندارد شبههٴ دیگرشان این است که غرب خیلی متمدن است بر حق است اگر بر حق نبود مثل عاد و ثمود از بین رفته بود این چه مغالطهای است ذات اقدس اله البته مردان بزرگی متدینی در دین خودشان بالاخره متدین هستند اهل نظم هستند این جناب محمد عبدو میگوید من وقتی که رفتم غرب و کشورهای اسلامی را هم دیدم در کشور ما مصر مسلمان هست ولی اسلام نیست غرب که رفتم اسلام هست ولی مسلمان ندیدم این حرفش بود یعنی احکام اسلامی نظم عدالت ادب انسانیت آنجا عمل میشود خب اگر غرب مانده به برکت این مردم است نه دولتمردان دولتمردان حسابشان از مردم جدا است این یک, رشد علمیشان هنرشان اینها سر جایش محفوظ است اما اینکه دولتمردانشان ددمنشانه دارند زندگی میکنند آن هم مقداری که ما شنیدیم که هیچ این قرن اخیر که الآن تقریباً شصت هفتاد سال است ما خودمان میبینیم جز درندگی و توحش مدرن چیز دیگری نیست خب این جنگ جهانی اول در همین قرن بود جنگ جهانی دوم در همین قرن بود یعنی در این صد سال اخیر بود الآن هم شما میبینید شرق و غرب از دست اینها در امان نیستند قبلاً اگر کسی آدم کشی میکرد ده نفر بود الآن هزار و ده میلیون و اینها است این را که نمیشود گفت تمدن که البته مردمشان حساب خاص خودشان را دارند و اما آنچه که مانده نشانه آن نیست که اینها متمدن هستند مگر عاد و ثمود یک شبه از بین رفتند اینکه در این سؤال آمده که اگر غرب بر خیانت و سرقت و غارتگری شکل میگرفت نظیر عاد و ثمود زود از بین میرفت مگر عاد و ثمود یک شبه از بین رفتند فرمود ما آنقدر به آنها مهلت دادیم که ﴿لم یخلق مثلها فی البلاد﴾ اینقدر قدرت هنری داشتند ساختمان سازی داشتند معماری داشتند که روی زمین مثل اینها کسی کاخی نساخته بود الآن هم شما میبینید آن آثار ویرانه در بعلبک که هست میبینید به اندازه همین منارههای مسجد گاهی طولانیتر مثلاً چهل متر طول این مناره است با دو تا سنگ بیشت متری این دو تا سنگ بیست متری یا دو سنگ پانزده متری مثل دو تا صفحه کاغذ روی همدیگر قرار گرفته یک چنین درزی دارد سنگ به اندازه این ستون منتهی خیلی بلندتر از این دو تا سنگ دو تکهای به اندازه این ستون هر کدام بیست متر منتهی این ستون حالا پنج شش متر بیشتر نیست به اندازه بیست متر روی هم مثل دو برگ کاغذ فرمود اینها اینچنین بودند که ﴿لم یخلق مثلها فی البلاد ٭ ... ٭ فأکثروا فیها الفساد﴾ آنگاه ﴿صبّ علیهم ربّک سوط عذاب﴾ بساطش را برچیدیم خب نه قرن و نیم مگر کم است مگر غرب اخیراً شروع کرده به فساد بعد از کشف کریستف کلمب تا آن اوائل که قدرت عرضه نداشت این سالهای اخیر شروع کرده به قلدری نباید گفت که حالا اینها اگر باطل بودند زود از بین میرفتند نخیر ممکن است یک ملتی باطل باشد نه قرن ونیم هم دوام بکند جریان نوح هم که در قرآن کریم آمده فرمود ﴿فلبث فیهم ألف سنة إلاّ خمسین عاماً﴾ حالا عمر وجود مبارک نوح چقدر بود معلوم نیست نه قرن و نیم شعاع نبوت او بود فرمود ﴿فلبث فیهم ألف سنة إلاّ خمسین عاماً﴾.
انبیاء الهی یک راه را ارائه کردند و یک هدف دارند مؤمنان واقعی یک مسیر را طی میکنند و یک هدف دارند
اختلاف دردین نه تنها گناه است بلکه مستحق عذاب هم هست
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ ما کانَ النَّاسُ إِلاَّ أُمَّةً واحِدَةً فَاخْتَلَفُوا وَ لَوْلا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ فِیما فِیهِ یَخْتَلِفُونَ
ظاهر این آیه همانطوری که ملاحظه فرمودید حفظ وحدت است در مسائل دینی یعنی دین واحد است انبیاء الهی یک راه را ارائه کردند و یک هدف دارند مؤمنان واقعی یک مسیر را طی میکنند و یک هدف دارند و اختلاف دردین نه تنها گناه است بلکه مستحق عذاب هم هست و انسان را مستحق عذاب میکند و سخط الهی را هم به همراه دارد فرمود به اینکه اگر تنظیم قضا و قدر الهی نبود ما دربارة اینها تصمیم جدی میگرفتیم اینها که در مسائل دینی اختلاف دارند مردم معذورند چون جاهل قاصرند یا مستضعف فکریاند و مانند آن آنهایی که عالماً و عامداً این 72 ملت را به راه انداختند آنها گرفتار عذاب الهی خواهند شد بنابراین کثرت در دین و 72 ملت درست کردن نه معقول است ونه مقبول دربارة کثرتگرایی و این تفکر پلورالیزمی چند تا مطلب ارائه شد که بخش مهمش صبغة قرآنی و تفسیری داشت آن بخشهای عقلی محض در بحثهای فلسفة دین بطور جداگانه مطرح شد در بحثهای تفسیری به سمتی باید حرکت کرد که صبغة قرانی و تفسیریاش کاملاً محسوس و بیّن باشد چند تا سوال در بحثهای روزهای قبل ارائه شد با ارائهٴ برخی از شبهات کثرتگراها قبل از اینکه به این شبهات بپردازیم بیان قرآن کریم در این زمینه روشن تر بشود و آن این است که نماز ستون دین ماست این یک, که «الصلاة عمود الدین», و هیچ نمازی هم بدون فاتحة الکتاب نیست «لا صلاة إلاّ بفاتحة الکتاب», این دو در فاتحة الکتاب همة ما میخوانیم ﴿إهدنا الصراط المستقیم﴾ این سه صراط مستقیم را هم شخص فرمود ﴿صراط الذین أنعمت علیهم﴾ این چهار پس مغضوب علیه و ضالّین صراط مستقیم ندارند و مردم هم سه گروهند یک عده منعم علیهم هستند یک عده مغضوب علیهماند و یک عده ضالین, ضالین صراط مستقیم ندارند مغضوب علیهم صراط مستقیم ندارند یک گروه خاصی صراط مستقیم دارند مغضوب علیهم مشخص است ضالین مشخص است اما آن منعم علیه که صراط مستقیم دارند و ما از خدای سبحان مسئلت میکنیم راه آنها را به ما نشان بده و توفیق پیمودن آن راه را هم به ما بده آن را در بخشهای دیگر قرآن کریم بیان فرمود یکی از آنها آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ نساء است آیهٴ ٦٨ و 69 سورهٴ مبارکهٴ نساء این است فرمود ﴿و لهدیناهم صراطاً مستقیماً ٭ و من یطع الله و الرسول فأولئک مع الذین أنعم الله علیهم﴾, ما در نمازها به ذات اقدس اله عرض میکنیم صراط مستقیم را به ما نشان بده و ما را به صراط مستقیم هدایت بکن هم بفهمان هم در قلب ما گرایشی ایجاد کن که ما به این سمت حرکت کنیم هم وسائلش را فراهم بکن و صراط مستقیم را هم با آن تثلیث کاملاً مشخص کردند که مغضوب علیه در صراط مستقیم نیست ضالین در صراط مستقیم نیستند فقط منعم علیهم در صراط مستقیمند ﴿صراط الذین أنعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و غیر الضالین﴾ پس سه طائفه در جهان زندگی میکنند یک عده مغضوب علیهم اند که در صراط مستقیم نیستند یک عده ضالّینند که در صراط مستقیم نیستند یک عده منعم علیه هستند که در صراط مستقیمند ﴿صراط الذین أنعمت علیهم﴾ خب اینها کیانند؟
اینها را در سورهٴ مبارکهٴ نساء کاملاً مشخص کرد و فرمود ﴿و من یطع الله و الرسول فأولئک مع الذین أنعم الله علیهم﴾ این منعمعلیهم چه کسانی هستند ﴿من النبیین و الصدّیقین و الشهداء و الصالحین و حسن أولئک رفیقاً﴾ اینها یک همسفرهای خوبی هستند پس منعم علیه در فرهنگ قرآن انبیاء هستند و صدیقین هستند و شهدا هستند و صالحین اینها همه یک راه دارند ما هم از ذات اقدس اله مسئلت میکنیم راه اینها را به ما نشان بدهد آنوقت تفکر پلورالیزمی و کثرت گرایی و مانند آن به چه معناست راهی که در آن انبیاء نباشند و صدیقین نباشند صلحا نباشند شهدا نباشند این که صراط مستقیم نیست چند تا راه در عالم نیست راه بیش از یکی نیست و این راه مستقیم راهیان خوبی هم دارد اینها رفقای خوبیاند هرگز همسفرانشان را نمیگذارند هرگز از آنها غفلت نمیکنند وجود مبارک پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم در منا برای امتش قربانی میکرد میفرمود این گوسفندها این شترها از طرف امتم این هم برای خودم به فکر امت هم بود خب بنابراین اگر یک راه دیگری هم باشد دیگر مستقیم نیست آنوقت اگر کسی بگوید صراط مستقیم در عالم زیاد است انبیاء یکیاش را آورند این دیگر با فرهنگ قرآن هماهنگ نیست اینها جزء متشابهات قرآن که نیست اینها چیزهای روشنی است اگر کسی بگوید چون
یکی از سؤالها این است که برخی گفته اند صراطهای مستقیم در عالم زیاد است در عالم دینداری و رستگاری تنها یک راه راست وجود ندارد بلکه راهها ی راست بسیار وجود دارد و راهی که پیامبران به آن دعوت میکنند تنها یک راه از آن راهها است لذا در قرآن کریم صراط مستقیم نکرده ذکر شده بله نکره ذکر شده اما مشخص شده است که تمام خوب ها در این راه است آن وقت غیر از نبیّین و صدیقین و شهدا و صلحا دیگر چه کسی میماند مغضوب علیه میماند و ضالین دیگر آدم خوب در این راه است دیگر ما بگوییم راه خوب در عالم زیاد است صراط مستقیم زیاد است یکی از آنها را انبیاء گفتند نخیر همین یک راه است و همین یک راه است که همهٴ انبیاء صدیقین و شهداء و صالحین اینجایند ما هم در تمام نمازها از خدا میخواهیم ما را در این راه نگهدارد بقیه میشود مغضوب علیه و ضالین. سؤال؟ جواب:
حال بیان نورانی امیرالمومنین سلام الله علیه هم همین را تأیید میکند ایشان در خطبه هیجدهم نهج البلاغه که اختلاف را اختلاف قضات و مانند آن را نهی میکند میفرماید به اینکه چرا اینها اختلاف دارند مگر اینها مصوبه هستند که هر رایی را تصویب میکنند در حالیکه «وإلههم واحد» در خطبهٴ ١٨ نهج البلاغه است «و إلههم واحد و نبیّهم واحد و کتابهم واحد» خب یک وقت است یک کسی دعوای ملکی دارد این اختلافها همیشه بوده و هست یک برادری هم برادر دیگر را به نام هابیل و قابیل به قتل میرساند این اختلاف که از بشر گرفته نمیشود که ولی بالاخره یکی حق است و دیگری باطل اختلاف در عمل اختلاف در کار اختلاف در مال اختلاف در حقوق این همیشه هست بشر که فرشته نیست که اختلاف نداشته باشد بالاخره یکی حق است و دیگری باطل اما اختلاف در دین روا نیست یقیناً یکی باطل است هیچ کسی مانند انبیا و اولیا اختلاف در دین را ترسیم نکردند تا بگوییم دینها متعدد است صراطها متعدد است هر کدام از این انبیا که در عصر خود آمدند حق را آوردند و پیامبر دیگر او را تصدیق کرد منهاج و شریعت البته مختلف است در هر عصری کار خاص خودش را میکند صراط مستقیم یکی است درجات دارد البته بعضیها تندتر میروند بعضیها کندتر میروند بعضی جلو هستند بعضی دنبال هستند اما همه در مسیرند جریان سلمان و اباذر رضوان الله تعالی علیهما نشانهٴ پلورالیزم و کثرت گرایی نیست تعدد درجات این صراط مستقیم است همه در یک مسیرند اما یکی قوی یکی اقوی هم ﴿لهم درجات﴾ آمده در قرآن هم ﴿هم درجات﴾ آمده یکی در سورهٴ انفال است یکی در سورهٴ آل عمران. در نامهٴ 58 که حضرت امیر برای مردم شهرهای گوناگون مرقوم فرمودند به این صورت است فرمودند «وکان» چون وقتی که وجود مبارک حضرت امیر خلیفه شدند تقریباً آنچه که الآن به صورت 50 کشور و 50 دولت است آن روز همه زیر فرمان حضرت امیر بودند یعنی این قسمت مهم آسیای میانه تا قلب فرانسه همه و همه تحت حکومت حضرت امیر بود هم امپراطوری روم فتح شده بود هم امپراطوری ایران بیش از این دو بلوک مقتدر در آن روز روی زمین در خاورمیانه کسی نبود که حجاز بود که در آن هسته مرکزی وجود داشت شرق حجاز امپراطوری و شاهنشاهی ایران بود که فتح شد غرب حجاز هم امپراطوری روم بود که فتح شد اینها والی داشتند نماینده داشتند هم در آذربایجان و بخشهای دیگر ایران والی میفرستادند هم در بخشهای مصر و امثال مصر در قسمت غرب حجاز قرار دارد والی میفرستادند خب حجاز که بود عراق که بود شام هم که بود مصر هم که بود ایران هم که بود همه این قسمتها زیرمجموعه حکومت حضرت امیر بود که الآن به صورت 50 کشور و 50 دولت درآمده حضرت برای همه اینها استاندارهایشان نامه مرقوم میفرمود برای مردم شهرهای گوناگونی که زیر حکومت حضرت امیر بودند مرقوم فرمودند باینکه «و کان بدع أمرنا ان التقینا والقوم من أهل شام ظاهر» برخورد ما با شامیها که امویان آنها را تحریک کرده بودند این بود که همهٴ ما باور کنیم که «إنّ ربّنا واحد و نبینا واحد و دعوتنا فی الإسلام واحد و لانستزیدهم فی الایمان بالله والتصدیق و رسوله ولایستزیدوننا» ظاهر امر این بود که ما مسلمانیم آنها هم مسلمانند ما مؤمنیم آنها هم مومن هستند ما چیزی اضافه نداریم آنها هم چیز اضافه ندارند ظاهر امر این بود «الأمر واحد إلاّ مااختلفنا فیه من دم عثمان» مگر اینکه در جریان خونخواهی عثمان یک اختلاف سیاسی بین ما و آنها وجود داشت و ما هم از آن خون بری بودیم برای اینکه خیلیها میخواستند او را بکشند ما جلوی او را گرفتیم ولی نشد و گوش ندادند بعد به این امویان و شامیان گفتیم «فقلنا تعالوا نداوم مالایدرک الیوم باطفاء النائرة و تسکین العامة» بیایید ما با هم بنشینیم گفتگو کنیم مذاکره کنیم حل کنیم مسئله را «حتی یشتدّ الأمر و یستجنی فندع علی وضع الحق مواضعه فقالوا بل نداویه بالمکابرة» گفتند نه ما با شمشیر مشکل را حل میکنیم ما از اول پیشنهاد مذاکره دادیم اینها گفتند ما با شمشیر حل میکنیم بعد وقتی دیدند شکست میخورند قرآنها را به سر کردند «فأبوا حتی جنحت الحرب و رکدت وقدت نیرانها وحمشت فلما ضرستنا بإیاهم و وضعت مخالفنا فی نار فیهم اجاب عند ذلک الی الذی دعوناهم الیهم» وقتی که ما کشته دادیم آنها کشته دادند به ستوه آمدند حالا گفتند بیایید بنشینیم مذاکره کنیم حضرت فرمود ما که از همان اول گفتیم که بیایید بنشینیم مذاکره کنیم که بنابراین اختلافی که کسی بگوید همهٴ حق پیش علی سلام الله علیه نیست دیگران هم بی حق نیستند اینطور نیست همهٴ حق پیش علی سلام الله علیه است دین یکی است کتاب یکی است راه یکی است راهنما یکی است اختلاف در کار نیست حالا برسیم به همان شبهاتی که مطرح است یکی از شبهات این است که گرچه بعضی از این شبهات در طی بحثهای تفسیری پاسخ داده شد درباره مسائلی که قبلاً گفته شد این بود که برهان عقلی بر این است که بشر از بین نمیرود از جای دوری آمده به جای دوری میرود روح مجرد است انسان با مردن از بین نمیرود و یقیناً بعد از مرگ زنده است و نمیداند کجا میرود خب اگر یک موجودی زنده است و زنده بالاخره آثاری دارد تغذیه میخواهد جامهای میخواهد جایی میخواهد حساب و کتابی دارد سعادت و شقاوت دارد چه کار بکند که آنجا راحت باشد اینجا است که مسئلهٴ ضرورت وحی و نبوت تبیین میشود که انسان با مردن زندگی ابد را شروع میکند زندگی ابد هم زاد و توشه ابد میخواهد چه کنیم که آنجا برای همیشه راحت باشیم این معنی را عقل کاملاً میفهمد و دستش هم خالی است میگوید من هیچ راهی ندارم چه بکنم که آنجا راحت باشم آن خدایی که جهان و ما و رابطه ما و جهان را آفرید باید برای ما راهنما بفرستد مهمترین دلیل عقلی را این بزرگان اقامه کردند برای نیاز جامعهٴ بشر به وحی ونبوت آن وقت این کسی که از طرف خدا میآید در تمام مقاطع سهگانه باید معصوم باشد یعنی حرفی را که از ذات اقدس اله میگیرد همان باشد که خدا فرمود همان را بفهمد که خدا فرمود همان را تلقّی کند که خدا فرمود بدون کم و زیاد و همان را حفظ بکند دو, و همان را به مردم برساند سه, پس این سه مقطع که باید معصوم باشد مطابق با برهان عقلی است آن سه طائفه از آیاتی که گفته شده ﴿إنک لتلقی القرآن من لدن حکیم علیم﴾ یک, ﴿سنقرئک فلاتنسی﴾ دو, ﴿ما ینطق عن الهوی ٭ إن هو إلاّ وحی یوحی﴾ سه, اینها تقریباً تأیید و تصویب همان برهان عقلی است حالا اگر برخی از آیات دلالت کرد بر اینکه مثلاً در بعضی از مقاطع انبیا علیهم السلام ممکن است نسیان داشته باشند باید آن آیه را بیشتر تامّل کرد گاهی ممکن است که بگویند به اینکه این آیهٴ ﴿سنقرئک فلا تنسی﴾ یک استثنایی دارد إلاّ ماشاءالله این استثنا را در کتابهای ادبی خواندید گاهی برای تاکید مستثنی است یعنی برای تاکید مطلب است نظیر آنچه که در پایان سورهٴ مبارکهٴ هود آمده اواخر سورهٴ مبارکهٴ هود است آیهٴ 108 سورهٴ مبارکهٴ هود آمده این را در کتابهای نحوی ملاحظه فرمودید که گاهی استثنا برای تاکید مستثنی است اصل مطلب است آیهٴ 108 سورهٴ مبارکهٴ هود این است که ﴿و أمّا الذین سعدوا ففی الجنة خالدین فیها مادامت السموات والأرض إلاّ ماشاء ربّک﴾ مردان مومن در بهشت مخلد هستند مگر اینکه خدا بخواهد خب یکی از امور قطعی دین این است که هرگز خداوند مومن را از بهشت بیرون نمیکند از بهشت بیرون کند که چه کجا ببرد؟ این ﴿إلاّ ماشاء ربک﴾ هم قرینه داخلی دارد که منظور تقویت مستثنی است و هم قرینه خارجی قرینهٴ خارجی آن همان برهان عقلی است که هرگز ذات اقدس اله مومن را از بهشت بیرون نمیکند وعده خلود هم داده است آیات دیگر وعده خلود داده شاهد دیگر این است که ﴿عطاءً غیر مخذوذ﴾ این شاهد داخلی یعنی منقطع الآخر نیست اگر برزخ باشد که منقطع الآخر است چون برزخ ختم میشود به قیامت فرمود ﴿عطائاً غیر مجذوذ﴾ یعنی غیر مقطوع یعنی غیر منتهیٍ تمام نمیشود این شاهد داخلی آن وقت آن ﴿مادامت السماوات والأرض﴾ هم کنایه از تابید است سماوات و ارض هم در قیامت هست اینچنین نیست که سماء نداشته باشد ارض نداشته باشد بی سماء باشد بی ارض باشد در سورهٴ مبارکهٴ ابراهیم فرمود ﴿یوم تبدل الأرض غیر الأرض والسموات﴾ یعنی تبدل السموات غیر السموات تبدل الأرض غیر الأرض آسمان تبدیل میشود به آسمانی که دیگر ﴿لایرون فیها شمساً ولازمهریراً﴾ نه ماهی در آن است نه ستارهای در آن است هیچ نوری از بیرون نیست و خود انسان باید خودش نور خودش را تأمین بکند و مومن تامین میکند دیگری در تاریکی میرود به جهنم اینطور نیست که حالا برای او یک چراغی روشن کنند بگویند راه خودت را ببین برو این همانطور لنگان لنگان باید بدود تا به جهنم برسد یا کشان کشان در تاریکی میرود جهنم نه اینکه راهش را ببیند خب بنابراین ارض هست ارض بالاخره باید شهادت بدهد حالا تبدیل میشود به ارض دیگری ﴿یوم تبدل الأرض غیر الأرض والسموات﴾ یعنی تبدل الأرض غیر الأرض تبدل السموات غیر السموات پس بنابراین آن روز سماوات و ارض هست منتهی سموات و ارض اخروی دیگر بعد که عوض نمیشود که از آن به بعد دیگر تبدیلی در کار نیست هم شاهد داخلی داریم هم شاهد خارجی داریم که این عطای الهی تمام شدنی نیست فرمود ﴿عطائاً غیر مجذوذ﴾ جذی یعنی قطع یعنی منقطع نیست نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ إذا وقع آمده است پس در چنین فضایی که هم شاهد داخلی هست هم شاهد خارجی هست استثنا کرده فرمود ﴿إلاّ ماشاء ربّک﴾ این ﴿إلا ماشاء ربک﴾ میخواهد بفهماند حالا اگر اینها مخلد هستند اینطور نیست که از قلمرو قدرت و مشیّت الهی بروند بیرون اینها تحت مشیّت الهی هستند مشیت الهی هم بر تابید تعلق گرفته اینها ابدی هستند هیچ کس نمیتواند بیرون کند مگر خدا خدا هم که خواسته اینها دائما اینجا باشند تا کسی خیال نکند حالا اگر کسی ابدی شد از قلمرو قدرت و مشیت الهی بیرون است اینطور نیست اینجا هم به وجود مبارک پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلم و به دیگران میفرماید تو که حالا فراموش نمیکنی اینطور نیست که همانطوری که ذات اقدس اله ﴿و ما کان ربک نسیاً﴾ تو معاذالله آن جور باشی که تو اگر مصون از نسیان هستی چون عاصم داری یک آن رهایت کنیم بله تو هم مثل دیگران میشوی آن خدا است که ﴿و ما کان ربک نسیاً﴾ ذاتا منزه از نسیان است برای اینکه علم محض است یک, علم با سهو جمع نمیشود او علیم که نیست آنجا صفت و موصوف یکی است ذات و صفت یکی است صفات هم عین هم هستند هم صفات عین هم هستند هم صفاتیات عین هم هستند او علم است وعلیم «علم کلّه» علم که سهو بردار نیست میشود جمع نقیضین آن کسی که علمش زائد بر ذات است ممکن است گاهی فراموش بکند اما کسی که متن علم است متن علم اگر نسیان بکند یعنی چه یعنی علم بشود سهو فرض ندارد نه مفروض محال است ﴿وما کان ربک نسیاً﴾ اما دربارهٴ وجود مبارک پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلم فرمود تو فراموش نمیکنی برای اینکه من حافظ هستم من تو را نگه میدارم ﴿سنقرئک فلا تنسی ٭ إلاّ ماشاء الله﴾ پس اگر تو بخواهی فراموش بکنی فقط من بخواهم که فراموش بکنی من هم که نمیخواهم آخر تو حافظ دین من هستی امین من هستی خلیفه من هستی اینگونه از موارد استثنا همان است که در کتابهای نحو و بلاغت فرمود برای تاکید مستثنی است میماند مسئله ﴿وإمّا ینسیّنک الشیطان لاتقعد بعد الذکری مع القوم الظالمین﴾ که سؤال شده آن در بحثهای سورهٴ مبارکهٴ نساء مبسوطاً گذشت که ذات اقدس اله در قرآن کریم دو جا این آیه را مطرح کرده یکی به مردم فرموده که مبادا کسانی که مجلسی تشکیل میدهند علیه دین دارند سخن میگویند آنجا حضور داشته باشید دارند دین را مسخره میکنند آنجا حضور داشته باشید یک جا به پیغمبر فرمود مستقیماً به پیغمبر فرمود ﴿لاتقعد﴾ مع الذین کذا و کذا بعد در جای دیگر به مردم میفرماید به اینکه ما به شما گفتیم که در جلسات شرکت نکنید شما تمام قرآن را بگردید ببینید خدا در کجا به مردم گفته که در جلسات بیگانگان شرکت نکنید فقط یک جا است که به پیغمبر گفته معلوم میشود که آنجا که به پیغمبر گفته مخاطب اصلی مردم هستند وگرنه خود پیغمبر که در جلسهای که او را مسخره میکنند حضور پیدا نمیکند که فرمود ما قبلاً به شما گفتیم که در جلسات بیگانگان شرکت نکنید به شما گفتیم در کدام آیه گفتیم در آن آیه گفتیم که ﴿إذا رأیت الذین یخوضون فی ءایاتنا فأعرض عنهم حتی یخوضوا فی حدیره غیره﴾ ومانند آن بعد ﴿فإمّا ینسینّک الشیطان﴾ ناظر به مردم خواهد بود وگرنه اینکه خدا فرمود به مردم خطاب میکند که ما به شما گفتیم قبلاً به شما اطلاع دادیم که در جلسات اینها شرکت نکنید در حالیکه در هیچ جای قرآن شما نمیبینید که یک آیهای داشته باشیم که خدا به مردم بفرماید وقتی که یک عدهای نشستهاند دارند دین را مسخره میکنند شما آنجا نروید فقط به پیغمبر فرمود ﴿وإذا رأیت الذین یخوضون فی ءٰایاتنا فأعرض عنهم حتی یخوضوا فی حدیث غیره﴾ فقط به پیغمبر گفت معلوم میشود از باب إیّاک أعنی واسمع ایاک که روایات دارد لانزل القرآن بلغة بسبک إیّایک أعنی واسمعی إیاک» آمده است پس این فإمّا ینسینّک ناظر به مردم است اما آنکه در سورهٴ مبارکهٴ حج آمده است که هیچ پیامبری نیست که ﴿إلاّ إذٰا تمنّی ألقی الشیطان فی أمنیته﴾ یعنی شیطان نمیگذارد آنچه که مورد تمنی انبیا است در جامعه عملی بشود نه معاذالله در قلمرو جان و فکر و نفس او شیطان راه پیدا میکند ﴿ألقی الشیطان فی أمنیته﴾ یعنی او امنیهای دارد تمنی دارد امید دارد آرزو دارد که جامعه اصلاح بشود در فضای جامعه شیطان دسیسه میکند آنگاه فرمود خدای سبحان دسیسهٴ شیطان را نسخ میکند که ﴿ثمّ یحکم الله آیاته﴾ این ناظر به القای شیطنت شیطان است در متن جامعه نه محدودهٴ جان انبیا که مصون است اما اینکه درجاتی دارد سلمان و ابوذر در صراط مستقیم درجات دارد مراتبی دارد اما این با وحدت او هماهنگ است بقیه شبهات او از اینجا شروع میشود یکی اینکه ذات اقدس اله حکیم است و حکیم باید دارای هدف والا باشد و هدف والای او همان هدایت مردم است که باید به مقصد برسد و کمال انسانیت است وگرنه خود او به مقصد نمیرسد و امثال ذلک این بحثها نباید بحث محلی یا منطقهای باشد ما مبحث جامعه شناسی نداریم بحث محلی هم نداریم این بحث بحث جهانی است وقتی بحث جهانی میشود جهانبینی میشود یعنی گذشته بعلاوه حال بعلاوه آینده این میشود جهان از نظر قرآن وقتی شما این را حساب بکنید میبینید که در جمع رحمت غالب است حکمت غالب است معرفت غالب است مهر غالب است چرا؟ برای اینکه عدهٴ زیادی بیراهه میروند ﴿و ما أکثر الناس لوحرصت بمؤمنین﴾ اما اینها یا قاصرند یا مثلاً دسترسی ندارند یا یک عدهای توبه میکنند یا بر فرض توبه نکردند به دالان ورودی مرگ رسیدند عذابهایی در حال احتضار میبینند که تطهیرشان میکند نشد در برزخ مگر برزخ مدتش کم است مگر دوزخ برزخی کم است سوخت و سوز برزخ اینها را تطهیر میکند در ساهرهٴ قیامت در صحنهٴ قیامت پاک محشور میشوند و به بهشت میروند نشد در خود قیامت در مواقف قیامت آن روز که پنجاه هزار سال است مشکلاتی دامنگیر اینها میشود تطهیرشان میکند پاک میشوند و به بهشت میروند نشد مقداری به جهنم میروند و تطهیر میشوند پاک میشوند بعید است کسی عذابهای آن مواقف او را برنجاند و طاهر نشود بعد وارد بهشت میشوند میشود ابدیت گروهی که در جهنم مخلد هستند بسیار کم هستند در این دعای کمیل میخوانید که «وأن تخلد فیها المعاندین» ابوسفیانها بله مخلد هستند اما معاویه ابو سفیان اموی و اینها مخلد هستند اینها که عالماً عامداً با امام زمان درافتادند.
سؤال: جواب: اما خلود را که ندارد که این لام لام عاقبت است نه لام غایت فرمود خیلیها این هستند این و سوگند یاد کرده که ﴿لقد ذرأنا لجهنم کثیراً﴾ لام لام عاقبت است وگرنه خدا همه را برای رحمت خلق کرده فرمود عاقبت خیلیها دوزخ است اما نفرمود مخلدند که خلود مال معاندین است معاند کیست شما در این شش میلیارد شاید گروه اندکی معاند پیدا کنید اینهم که فرمود ﴿لأملئن جهنّم من الجنّة والناس﴾ نفرمود لاخلدنهم که بعد هم من رحمةٍ بدا و إلی بدا یعود «از رحمت آمدند و به رحمت روند باز» سرانجام رحمت است.
سؤال: جواب: بحث هدایت که در دیروز گذشت ذات اقدس اله هدایت کرده همه را تکویناً یک, تشریعا نیز ﴿هدیً للناس﴾ است ﴿للعالمین نذیراً﴾ است ﴿ماأرسلناک إلاّ کافة للناس﴾ است ﴿و ما أرسلناک إلاّ رحمةً للعالمین﴾ است ﴿نذیراً للبشر﴾ هست دو, آن هدایت به معنی ایصال به مطلوب که هرگز ذات اقدس اله وعده نداده که یک هدایتی است برای خدا که هادی است یک مضل او هم هادی است هم مضل هادی بعضی و بعضی را مضل اینطور نیست که هدایت بیاضلال باشد ﴿یضلّ من یشاء ویهدی من یشاء﴾ اما ﴿وما یضلّ به إلاّ الفاسقین﴾ یک کسی که عقل از درون وحی از بیرون او را راهنمایی میکند هدایت میکند فرمود به اینکه ما با عقل و نقل او را هدایت میکنیم اگر بیراهه رفت مهلت میدهیم راه توبه را به سوی او باز میکنیم «أنت الذی فتحت لعبادک باباً إلی عفوک و سمیته التوبة» این بیان نورانی امام سجاد سلام الله علیه است در صحیفه سجادیه راه توبه باز است راه انابه باز است راه برگشت هست گاهی داشتن پدر خوب برادر خوب فرزند خوب باعث میشود آدم بی توبه هم مورد عنایت الهی میشود اینکه فرمود ﴿إن الله لایغفر أن یشرک به و یغفر مادون ذلک لمن یشاء﴾ یعنی بی توبه نه با توبه خب با توبه شرک را هم میآمرزد اما این به نحو موجبه جزئیه است قضیه مهمله است که در قوه قضیه موجبه جزئیه است ﴿لمن یشاء﴾ آن من یشاء کیست؟ لذا همه بین خوف و رجاء به سر میبرند نه با توبه با توبه در سورهٴ زمر فرمود ﴿إنّ الله یغفر الذنوب جمیعاً ٭ .... أنیبوا إلی ربکم﴾ هیچ گناهی نیست که با توبه بخشوده نشود حتی شرک ارتداد چه ملی چه فطری آن حکم فقهی و حکم کلامی نباید خلف بشود به تعبیر مرحوم شهید آن حکم فقهی برای مرتد فطری آن احکام در جایش محفوظ است اما حکم کلامی که عند المحققین مقبول است که یعنی مرتد ولو مرتد فطری هم باشد بینه و بین الله تطهیر میشود آن احکام چهارگانه فقهی سر جایش محفوظ است اینکه فرمود ﴿إن الله یغفر الذنوب جمیعاً﴾ مال توبه است هیچ گناهی نیست که بی توبه آمرزیده نشود.
سؤال: جواب: بله این هم تایید میکند که رحمت الهی به آنجا میرسد که حوصله غیر خدا بالاخره محدود است دیگر تنها کسی که رحمت او بیکران است و نامحدود است خدا است بعضی هستند که حوصلهشان ظرفیتشان شرح صدرشان محدود است میگوینددیگر از این
سؤال: جواب: ممکن است گاهی داشتن فرزند خوب گاهی داشتن پدر خوب اینها اثر دارد دیگر وجود مبارک حضرت امیر در آن جریان جنگ خیلی از این کفار بودند اینها که در حدیثی هست کسی که در برابر امام زمانشان شمشیر بکشند کافراند دیگر چون «حربک حربی و سلمک سلمی» مخالف علی و محاربه این بیان مرحوم خواجه طوسی است در متن تجرید آن کسی که با حضرت امیر مخالفت کرده او یک مسلمان فاسقی است آنکه به جنگ با امام زمانش قیام کرده خب کافر است چون پیغمبر فرمود «حربک حربی» خب نسبت به آنها خیلی از آن کسانی که محارب بودند وجود مبارک حضرت امیر میتوانست اینها را با شمشیر از بین ببرد در دم دست شمشیر قرار میگرفتند حضرت آنها را نمیکشت که مالک اشتر گفت ما اینقدر کشتیم حضرت فرمود نخیر من خیلیها را میدیدم که مثلاً اعقاب او حالا یا فرزند نوهٴ او نتیجه او نبیره او ندیده او یکی از شیعیان درمیآید ما او را نمیکشیم با این سبک بود خب این آن چند سال بعد را هم میدید یک وقت هست که اینطور درمیآید خب خیلی از اینها هستند که شما همین ایرانیها خب آباء و اجداد خیلی از ماها مجوس و گبر بودند خیلیها هم در برابر اسلام مقاوت کردند و بالاخره کشته شدند اینطور نیست که ما حالا الی آدم آن وجود مبارک پیغمبر و اهل بیت علیهم السلام هستند که تا آدم اصلاب شامخه و ارحام مطهره دارند وگرنه دیگر ایرانیها اینطور نبودند که تا آدم اصلاب شامخه و ارحام مطهره داشته باشند این دعاهای شما که لآبائنا و أجدادنا و أمهاتنا و جداتنا خب بی اثر نیست دیگر چطور میشود بالاخره آدم شیعه باشد دعا بکند که خدایا آباء و اجداد ما را مورد رحمت قرار بده مشمول اگر شد عذابشان را کم کن و بعد بخشوده نشوند معلوم نیست ذات اقدس اله از چه راهی عطا میکند غرض آن است که با توبه به نحو موجبه کلیه همهٴ گناهان بخشود میشود ﴿إنّ الله یغفر الذنوب جمیعاً ٭ ... وأنیبوا إلی ربّکم﴾ این آیات سورهٴ زمر در سیاق توبه است اما آیات سورهٴ مبارکهٴ نساء بی توبه را فرمود ﴿إن الله لایغفر أن یشرک به و یغفر مادون ذلک﴾ اما ﴿لمن یشاء﴾ این من یشاء کیست معلوم نیست به نحو موجبه جزئیه است لذا همه بین خوف و رجاء به سر میبرند خیلیها را بر اساس «آخر من یشفع أرحم الراحمین» سرانجام آنکه در جهنم مخلد است یک گروه اندک هستند نظیر اموی و مروانی وامثال اینها پس اگر کسی بگوید جهانی نه یعنی جهان امروز این یک حلقهای است در فلات جهان بحث عمیق اینکه بضعة منهم وقتی میگویند جهانی یعنی گذشته و حال وآینده از برزخ و ساهره قیامت و بهشت و جهنم و ابد این میشود جهانی در اینجا رحمت غالب است حکمت غالب است معدلت مهر غالب است وفا غالب است اینطور است این است معنای جهانی.
سؤال: جواب: ممکن است نه اکثریشان بیراهه میروند اما نه اینکه اکثریشان اهل آتش هستند ممکن است مشمول رحمت الهی باشند ممکن است آخر توبه کنند و ممکن است در فشار برزخ و امثال ذلک تطهیر بشوند خیلیها اینچنین هستند.
سؤال: جواب: هر چه که مربوط به سعادت مردم باشد آنها دریافت میکنند لذا ﴿الیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الإسلام دیناً﴾ یعنی دین خداپسند همین است ﴿رضیت لکم الإسلام دیناً﴾ یعنی دینی که من میپسندم همین است که در قرآن و عترت است و براهین عقلی آن را تایید میکنند انبیای قبلی هم در مقطع خودشان در ﴿رضیت لکم الإسلام﴾ بود دیگر یک چیزی در سعادت مردم مثلاً بنی اسرائیل دخالت داشته باشد و ذات اقدس اله به وجود مبارک حضرت موسی نگفته باشد که نیست خدای سبحان هر کسی را برای هر شرایطی هر کمالی که استعداد داشتند عطا کرده «أعطی کل ذیحق حقه» البته آنچه را که به وجود مبارک پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلم داده است به انبیای دیگر نداده است برای اینکه همه که در آن شرایط نیستند ولی همه در صراط مستقیم هستند بعضی قوی و بعضی اقوی خب ﴿فضلنا بعض النبیین علی بعض﴾ یک, ﴿تلک الرسل فضّلنا بعضهم علی بعض﴾ دو, یقیناً درجاتشان فرق میکند پس حکمت ذات اقدس اله و هدایت ذات اقدس اله اینها جواب خاص خودشان را میگیرند و اما اینکه مثلاً کسی بگوید این را که صراطهای مستقیم در عالم زیاد است و وجود مبارک پیغمبر یکی از آنها را آورده که یکی از حرف آنها این است که در عالم دینداری راههای مستقیم زیاد است و انبیا فقط یک راه را آوردند این سخنی است نه مطابق عقل است نه مطابق نقل و اما این استدلال که گوهر دین متحول کردن شخصیت انسانها است و گزارههای دینی حکم صدف دین را دارند لذا آموزههای دینی را نباید در نظریههای علمی صادق یا کاذب دانست این سخن هم ناثواب است برای اینکه این یک تمثیل غیر مستدل است اگر بر فرض یک عده از بزرگان گفتند به اینکه یک چیزی قشر است یکی چیزی لب برای آن است که این قشر حافظ آن لب است کدام میوه است که بدون پوست میماند کدام میوه است که بدون پوست رشد میکند تا پوستی نباشد لب پدید نمیآید حدوثاً و بقائاً لذا از این ظواهر دین به قشر یاد کردند از آن مراحل برتر دین به لب یاد کردند حدوثاً و بقائاً اگر کسی یک مرحله از رشد نصیبش شده این ظاهر را به خیال خامش که قشر است رها کرده فوراً همانجا سقوط میکند چون آن لب به برکت این قشر میماند و محفوظ میشود وگرنه به تعبیر خود دین اگر شما بخواهید سخن بگویید میگوید این نماز عمود دین است شما یک قدری جلوتر رفتی معاذالله منکر نماز شدی خب سقوط میکنی این خیمه به سرت میآید عمود معنایش همین است نه حدوثاً عمود است بقائاً عمود نیست این در بحثهای ﴿أقیموا الصلوة﴾ قبلاً بحث شد که در هیچ جای قرآن شما ندارید که نماز بخوایند برای اینکه خدا یکسان سخن میگوید اگر دین فرهنگش در فرهنگ دین نماز عمود دین است آدم باید طوری حرف بزند طوری بنویسد که با این فرهنگ سازگار بشود آخر ستون که خواندنی نیست ستون اقامه شدنی است لذا همه جا سخن از ﴿أقیموا الصلوة﴾ ﴿أقم الصلوة﴾ ﴿یقیمون الصلوة﴾ ﴿المقیمین الصلوة﴾ اگر ستون است ستون را باید نگه بداری نه بخوانی خب اگر کسی خدای ناکرده یک قدری جلوتر رفته حالا دو تا کلمه درس خوانده یا دو تا حالی به او داده شده نماز را مثلاً سبک شمرده خب همانجا دین بر سرش سقوط میکند حالا این دربارهٴ چیزهای دیگر هم هست منتهی حالا نماز شاخص خاص خودش را دارد آنها هم همینطورند عمود دین هستند آنکه «بنی الإسلام علی خمس» همین است بالاترش ولایت اهل بیت است که «ما نودی أحد بشئٍ مثل مانودی بولایة» خب حالا اگر کسی ولایت را انکار کرده فرمود اگر بین رکن و مقام سالیان متمادی هم عبادت بکند اثر ندارد شبههٴ دیگرشان این است که غرب خیلی متمدن است بر حق است اگر بر حق نبود مثل عاد و ثمود از بین رفته بود این چه مغالطهای است ذات اقدس اله البته مردان بزرگی متدینی در دین خودشان بالاخره متدین هستند اهل نظم هستند این جناب محمد عبدو میگوید من وقتی که رفتم غرب و کشورهای اسلامی را هم دیدم در کشور ما مصر مسلمان هست ولی اسلام نیست غرب که رفتم اسلام هست ولی مسلمان ندیدم این حرفش بود یعنی احکام اسلامی نظم عدالت ادب انسانیت آنجا عمل میشود خب اگر غرب مانده به برکت این مردم است نه دولتمردان دولتمردان حسابشان از مردم جدا است این یک, رشد علمیشان هنرشان اینها سر جایش محفوظ است اما اینکه دولتمردانشان ددمنشانه دارند زندگی میکنند آن هم مقداری که ما شنیدیم که هیچ این قرن اخیر که الآن تقریباً شصت هفتاد سال است ما خودمان میبینیم جز درندگی و توحش مدرن چیز دیگری نیست خب این جنگ جهانی اول در همین قرن بود جنگ جهانی دوم در همین قرن بود یعنی در این صد سال اخیر بود الآن هم شما میبینید شرق و غرب از دست اینها در امان نیستند قبلاً اگر کسی آدم کشی میکرد ده نفر بود الآن هزار و ده میلیون و اینها است این را که نمیشود گفت تمدن که البته مردمشان حساب خاص خودشان را دارند و اما آنچه که مانده نشانه آن نیست که اینها متمدن هستند مگر عاد و ثمود یک شبه از بین رفتند اینکه در این سؤال آمده که اگر غرب بر خیانت و سرقت و غارتگری شکل میگرفت نظیر عاد و ثمود زود از بین میرفت مگر عاد و ثمود یک شبه از بین رفتند فرمود ما آنقدر به آنها مهلت دادیم که ﴿لم یخلق مثلها فی البلاد﴾ اینقدر قدرت هنری داشتند ساختمان سازی داشتند معماری داشتند که روی زمین مثل اینها کسی کاخی نساخته بود الآن هم شما میبینید آن آثار ویرانه در بعلبک که هست میبینید به اندازه همین منارههای مسجد گاهی طولانیتر مثلاً چهل متر طول این مناره است با دو تا سنگ بیشت متری این دو تا سنگ بیست متری یا دو سنگ پانزده متری مثل دو تا صفحه کاغذ روی همدیگر قرار گرفته یک چنین درزی دارد سنگ به اندازه این ستون منتهی خیلی بلندتر از این دو تا سنگ دو تکهای به اندازه این ستون هر کدام بیست متر منتهی این ستون حالا پنج شش متر بیشتر نیست به اندازه بیست متر روی هم مثل دو برگ کاغذ فرمود اینها اینچنین بودند که ﴿لم یخلق مثلها فی البلاد ٭ ... ٭ فأکثروا فیها الفساد﴾ آنگاه ﴿صبّ علیهم ربّک سوط عذاب﴾ بساطش را برچیدیم خب نه قرن و نیم مگر کم است مگر غرب اخیراً شروع کرده به فساد بعد از کشف کریستف کلمب تا آن اوائل که قدرت عرضه نداشت این سالهای اخیر شروع کرده به قلدری نباید گفت که حالا اینها اگر باطل بودند زود از بین میرفتند نخیر ممکن است یک ملتی باطل باشد نه قرن ونیم هم دوام بکند جریان نوح هم که در قرآن کریم آمده فرمود ﴿فلبث فیهم ألف سنة إلاّ خمسین عاماً﴾ حالا عمر وجود مبارک نوح چقدر بود معلوم نیست نه قرن و نیم شعاع نبوت او بود فرمود ﴿فلبث فیهم ألف سنة إلاّ خمسین عاماً﴾.
تاکنون نظری ثبت نشده است