display result search
منو
تفسیر آیه 21 سوره یونس _ بخش دوم

تفسیر آیه 21 سوره یونس _ بخش دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 17 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 21 سوره یونس _ بخش دوم"

با آنکه رحمت الهی یک امر محسوس نیست تلقّی آن به عنوان ذوق شده است
طبع انسان اینطور است که وقتی رنجی دید ناامید می‌شود و رفاهی دید به فرح و نشاط می‌پردازد

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ إِذا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُمْ إِذا لَهُمْ مَکْرٌ فِی آیاتِنا قُلِ اللَّهُ أَسْرَعُ مَکْراً إِنَّ رُسُلَنا یَکْتُبُونَ ما تَمْکُرُونَ

چون الفاظ برای ارواح معانی وضع شد یا به تعبیر دیگر برای مفاهیم عامه وضع شد کلمهٴ ذوق اختصاصی به مذوقات لمسی ندارد یک معانی عقلی را هم می‌شود گفت ذوق کردم ﴿أذقنا الناس رحمةً﴾ با آنکه رحمت الهی یک امر محسوس نیست تلقّی آن به عنوان ذوق شده است یعنی حقیقت ذوق اعم از آن است که این مذوق محسوس باشد یا معقول و ذائق لامسهٴ دهان باشد یا چیز دیگر. طبع انسان اینطور است که وقتی رنجی دید ناامید می‌شود و رفاهی دید به فرح و نشاط می‌پردازد ﴿و إن مسّه الشر فیؤس قنوط﴾ این مال طبیعت انسان است البته فطرت او این است که در هر دو حال متوجه ذات اقدس اله می‌شود ولی طبیعتش این است که ﴿إن مسّه الشّرّ فیوط﴾ قنوت هم ناامید می‌شود هم افسرده می‌شود هم پژمرده می‌شود و هم احیاناً دست به کارهای ناهماهنگ می‌زند. جریان این که انسان اگر آسیبی به او برسد او ناامید می‌شود گذشته از این آیهٴ فصلت ﴿فیؤس قنوط﴾ آیهٴ 36 سورهٴ مبارکهٴ روم این است ﴿وإذا أذقنا الناس رحمةً فرحوا بها و إن تصبهم سیئةٌ بما قدّمت أیدیهم إذا هم یقنطون﴾ رحمت الهی چون تفضّل است سببی نمی‌طلبد این لطف خدا ابتدائی است و نعمک ابتداء اما سیئه حتماً سبب می‌طلبد و سبب سیئه هم تبهکاری خود مردم است فرمود: ﴿وإن تصبهم سیئةٌ بما قدّمت أیدیهم﴾ به جای اینکه اینها توبه کنند و به درگاه خدا ملتجی بشوند پژمرده، افسرده و ناامید می‌شوند این یاس نشانهٴ آن است که اینها روح توحیدی را تکمیل نکردند و مشکلات اعتقادی دارند ﴿و إذا أذقنا الناس رحمة من بعد ضرّاء مسّتهم﴾ حالات مختلف است افراد عادی مشغول به عیش و نوش می‌شوند اِشراً بطراً و مانند آن. آنهایی که مشکلات سیاسی دارند وقتی یک رفاه و آسایش و یک آزادی نسبی نصیبشان شد به فکر براندازی آیات الهی، القاء شبهه، درگیری و چالش با دین با رهبران دینی و بالاخره با کتاب و سنت. پس افراد عادی وقتی متنعم شدند به فکر عیش و نوش هستند به فسق جوارح مبتلایند به تعبیر برخی از بزرگان گذشته. آنهایی که مشکل سیاسی دارند فسق جوانح مرتکب می‌شوند. القای شبهه، ایجاد نقص در نظام دینی و مانند آن.
سؤال: جواب: فرمود ﴿و إذا أذقنا الناس رحمةً من بعد ضرّاء مسّتهم إذا لهم مکرٌ فی ٰایاتنا﴾ آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ روم بود این است که ﴿فرحوا﴾ وقتی یک رحمتی به اینها رسید به نشاط می‌پردازند اما آنها که مشکلات اعتقادی و سیاسی دارند فوراً به دسیسه می‌پردازند از این تعبیر که فرمود ﴿قل الله أسرع مکراً﴾ مکرخدا سریعتر است معلوم می‌شود که آنها یک مکر سریعی داشتند که خدا مکرش اسرع است ﴿قل الله أسرع مکراً﴾ اگر خدا مکر خدا سریعتر است معلوم می‌شود آنها یک مکر سریعی دارند. سرعت مکر آنها از آن اذای مفاجاة استفاده می‌شود فرمود ﴿إذا لهم مکر فی آیاتنا﴾ آن اذای اولی اذای شرطیه است ﴿و إذا أذقنا الناس رحمةً من بعد ضرّاء مسّتهم إذا لهم مکر﴾ فوراً آنها شروع می‌کنند به دسیسه پس سرعت مکر آنها از ﴿إذا لهم مکرٌ فی آیاتنا﴾ استفاده می‌شود چون آنها سریع المکر هستند ذات اقدس اله ﴿أسرع مکراً﴾ است فرمود ﴿قل الله أسرع مکراً﴾ مطلب دیگر آن است که آنچه که دربارهٴ سنت الهی که چرا خدای سبحان ﴿أسرع مکراً﴾ است؟ برای اینکه تا اینها می‌روند نقشه بکشند ماموران الهی باخبر می‌شوند خب اگر ماموران الهی با خبر بشوند خدا به طریق اولی با خبر می‌شود لذا اینکه فرمود خدا ﴿أسرع مکراً﴾ است از چند جهت این اسرعیّت را ثابت کرد یکی این‌که همین لحظه‌ای که اینها می‌خواهند دسیسه کنند ماموران ما باخبر می‌شوند وقتی ماموران ما با خبر شدند خود خدا باخبرتر است زیرا اینچنین نیست که خدا علمش را از ماموران بگیرد که ماموران می‌نویسند تا اتمام حجت بشود برای تبهکاران نه برای آنکه به خدای سبحان علم را برسانند. در همین سورهٴ مبارکهٴ یونس اینجا فرمود به این‌که هر کاری که شما می‌خواهید انجام دادید همینکه می‌خواهید وارد بشوید در مشهد ما در محضر ما هستید آیهٴ 61 سورهٴ مبارکهٴ یونس این است که فرمود ﴿و ما تکون فی شأن و ما تتلوا منه من قرآن ولاتعملون من عمل إلاّ کنا علیکم شهوداً إذ تفیضون فیه﴾ همین که می‌خواهید وارد آن کار بشوید مشهود ما هستید خب ﴿یعزب عن ربّک من مثقال ذرةٍ فی الأرض ولا فی السماء ولا أصغر من ذلک و لا أکبر إلاّ فی کتاب مبین﴾ بنابراین اینچنین نیست که فرشتگان بنویسند تا به خدای سبحان گزارش بدهند که او قبل از هر کس حتی قبل از فرشتگان از جریان با خبر است بلکه بعضی از چیزها را ذات اقدس اله با خبر است و عالم است و می‌بیند و نمی‌گذارد فرشتگان با خبر بشوند با اینکه فرشتگان مامور ضبط اعمال هستند اینکه فرمود ﴿إنّ علیکم لحافظین ٭ کراماً کاتبین ٭ یعلمون ماتفعلون﴾ با اینکه خداوند اصلاً آنها را فرستاده برای ضبط اعمال معذلک گاهی بعضی از امور است که برای رازداری و حفظ اسرار خدای سبحان نمی‌گذارد که فرشتگان بفهمند تا یادداشت کنند. در همین دعای نورانی کمیل می‌خواهیم که «والشاهد لما خفى عنهم و برحمتک أخفیته و بفضلک سترته» دربارهٴ فرشتگان است «وجعلتهم شهوداً علیّ مع جوارحی و کنت انت الرقیب علیهم والشاهد لما خفى عنهم و برحمتک أخفیته و بفضلک سترته» آن برای این که یک رمزی بین ما و خودش باشد آبروی ما را حتی پیش فرشتگان هم حفظ می‌کند پس اینچنین نیست که فرشتگان می‌نویسند تا به خداوند گزارش بدهند بلکه فرشتگان می‌نویسند تا ﴿هذا کتابنا ینطق علیکم بالحق﴾ باشد حجت خدا تمام بشود کسی در قیامت اعتراض نکند متن عمل را تثبیت می‌کند به اینها نشان می‌دهد خب عمده کیفیت تعذیب است پس اسرع بودن خدا که لازمه‌اش این است که اینها سریع المکر باشند سرعت مکر آنها از آن اذای مفاجاة استفاده می‌شود پس آنها سریعاً به فکر دسیسه هستند لذا ذات اقدس اله هم سریعتر از آنها به فکر برطرف کردن نقشهٴ آنها است دلیل مسئله این است که وقتی فرشتگان هنگام تصمیم گیری با خبرند خدا به طریق اولی با خبر است اما ﴿إنّ رسلنا یکتبون﴾ این یکتبون از سنخ ﴿کتب علیکم الصیام کما کتب علی الذین من قبلکم﴾ ومانند آن نیست گرچه بی ارتباط محض با آن نیست ولی از این سنخ نیست صرف کتابت به معنای فرض و وجوب تشریعی و امثال ذلک نیست آنجا یک وجود تدوینی تشریعی را خبر می‌دهد این یک کتابت تکوینی است متن عمل را حفظ می‌کند لکن تمام تلاش و کوشش سیدناالاستاد رضوان الله تعالی علیه این است که این علت را با این معلول هماهنگ کند مدعا این است که خدا مکرش سریعتر از مکر دیگران است این مدعا است ﴿قل الله أسرع مکراً﴾ دلیلش چیست دلیلش این است که ﴿إنّ رسلنا یکتبون ما تمکرون﴾ این دلیل با آن مدعا هماهنگ نیست لذا برخی از مفسران چون اینگونه از معارف برای آنها مطرح نیست همان ﴿قل الله أسرع مکراً﴾ را به عنوان یک مدعا پذیرفتند بعد گفتند آیه تمام شد این جمله تمام شد جملهٴ بعد جملهٴ مستقل است ﴿إنّ رسلنا یکتبون ماتمکرون﴾ این انقطاع دلیل از مدعا است این انقطاع جمله‌های آیات است و گسیخته کردن آیات منسجم است این ﴿إنّ رسلنا﴾ دلیل است علتِ اسرع بودن است چرا اسرع است؟ برای اینکه خدای سبحان می‌خواهد با همین راه شما را بگیرد و اما این که در این سؤال نوشته شده که اگر نقشهٴ اینها دسیسه اینها مکر اینها در نسخهٴ اصلی باشد پیش خدای سبحان باشد این اصلاً چند تا عیب دارد: یکی اینکه لازمه‌اش این است که خداوند به وسیلهٴ معاندان دین، دین خودش را برطرف کند، براندازد، محو کند. دوم هم شبهه جبر است اینها مبسوطاً مخصوصاً روز قبل پاسخ داده شد به طور مفصل دربارهٴ جبر بحث شد و اشاره شد به اینکه این از موارد حساس المیزان است که اینگونه از مطالب در نوشته‌های تفسیری بزرگان دیگر کمتر یافت می‌شود حالا اجمالش بازگو بشود که انشاءالله دیگر کسی تکرار نکند استدلال ایشان این است که خدای سبحان فرمود ﴿الله أسرع مکراً﴾ این مطلب اول. خدا رحمت کند مرحوم شهید را در آن آداب المتعلّمین نوشته طلبه حتماً باید ریاضی بخواند برای اینکه تا ریاضی نخواند فکرش ریاضی نمی‌شود تمام حرفهایش باید روی یک دو سه چهار نمره‌گذاری بشود نه حرف زیاد بزند نه غافل باشد از اینکه مقدمه مأتی اصلی از دست او رفته باشد تا شماره‌گذاری نشود تا هر جمله معنای خودش را ندهد کسی ملا نمی‌شود یک, خدای سبحان ﴿أسرع مکراً﴾ است دو, چرا؟ چون فرشتگان می‌نویسند خب می‌نویسند چه دلیل است برای اینکه خدا ﴿أسرع مکراً﴾ است؟ مگر این‌که این کتابت بر اساس سایر آیات قرآنی توجیه بشود ایشان فرمودند به اینکه کتابت برابر آیهٴ سورهٴ جاثیه به نحو استنساخ است اینکه فرمود مکر دامنگیر شما می‌شود ﴿و ان کان مکرهم لتزول منه الجبال﴾ یا ﴿ولایحیق المکر السیّیٌ إلاّ بأهله﴾ یا ﴿و ما یمکرون إلا بأنفسهم﴾ این سه طایفه از آیات هیچ کدام نمی‌تواند آن مدعا را ثابت کند آنها نشانه‌شان هر کسی مکر کرد عاقبت تخلش دامنگیر خودش می‌شود اما چه وقت؟ در دنیا یا در آخرت در دنیا هست آیا سریعتر از مکر ماکران است یا بعد از آن است یا همزمان آن هست؟ هیچ کدام از اینها ثابت نمی‌کند مدعای آیه این است که آنها که مکر می‌کنند خدا مکر می‌کند ﴿و مکروا ومکر الله والله خیر الماکرین﴾ مکر خدا سریعتر از مکر آنها است یعنی قبل از اینکه اینها آن نقشه مشئومشان را پیاده کنند به دام می‌افتند این ادعا. این ادعا را چه چیز می‌خواهد ثابت بکند نه اینکه ما در قیامت عذاب می‌کنیم عذاب قیامت سر جایش محفوظ است آن را آیات دیگر می‌گوید نه اینکه عاقبت تلخ مکر اینکه تبهکاران سقوط می‌کنند او را که آیات دیگر می‌دهد ﴿و ان کان مکرهم لتزول منه الجبٰال﴾ ﴿و ما یمکرون إلاّ بأنفسهم﴾ ﴿و مکروا و مکر الله والله خیر الماکرین﴾ این سه طایفه آیات نطاقشان چیز دیگر است این آیه می‌گوید اگر کسی در صدد براندازی است قبل از اینکه این موفق بشود ما ساقطش می‌کنیم این مدّعا است چگونه ساقطش می‌کنیم به چه دلیل به دلیل اینکه ماموران این را می‌نویسند خب چون انسجامی بین این دلیل و آن مدعا نیست. بعضی از مفسران باور کرده بودند این جمله، جملهٴ مستقلی است اما تفطّن سیدنا الاستاد این است که آیه می‌گوید یک وقت است یک کسی بساط عیش و نوش را تامین می‌کند ما او را مهلت می‌دهیم اما یک وقتی از این قدرتی که پیدا کرده به فکر براندازی آیات ما است القای شبهه در آیات ما است ما قبل از اینکه او به مقصد برسد او را ساقطش می‌کنیم این مدعا چرا؟ برای اینکه ماموران ما می‌نویسند خب این چه ارتباطی بین این دلیل و مدعا است فرمایش ایشان این است که این آیه با آیهٴ سورهٴ جاثیه هماهنگ است آیهٴ سورهٴ ٢٩ جاثیه می‌فرماید: ﴿هذا کتابنا ینطق علیکم بالحق﴾ که اینها همه حرفها تکرار روز گذشته است و این سؤالهای جدید که آمده معلوم می‌شود که روز گذشته گوش ندادند چرا؟ ﴿إنا کنا نستنسخ ما کنتم تعملون﴾ ما هر چه شما عمل می‌کردید استنساخ می‌کردیم ماییم که از روی عمل شما یک نسخه می‌گرفتیم که کار شما بشود اصل آن که پیش فرشته است بشود نسخهٴ فرعی چون نفرمود انا نستنسخ مما کنتم تعملون، عما کنتم تعملون. این را که نفرمود فرمود ﴿إنّا کنّا نستنسخ ما کنتم تعملون﴾ متن عمل شما مستنسخ است متن عمل شما نه صورتبرداری می‌کنیم عین عمل شما مستنسخ ما است مطلب بعدی مستنسخ یک مستنسخ منه می‌خواهد خب فرشتگان که متن عمل را استنساخ می‌کنند نسخهٴ اصل کجا است؟ آن را طبق روایاتی که علی ابن ابراهیم قمی رضوان الله تعالی علیه در کتاب شریف تفسیر خود در جلد دوم ذیل آیهٴ ﴿ن و القلم و مایسطرون﴾ این روایت نورانی را روز قبل خواندیم در آنجا وجود مبارک امام صادق فرمود مگر شما لغت عرب نمی‌دانید «أولستم عرباً» مگر عرب نیستید آیا یک کسی یک چیزی را می‌نویسد می‌گویند استنساخ کرده شما املایی دارید خودتان چیزی را می‌نویسید می‌گویید استنساخ کردم؟ باید یک نسخهٴ اصلی باشد که شما از روی آن نسخه برداری می‌کنید آن را استنساخ کردند فرمود «أولستم عرباً أن یقول أحدکم إنّی استنسخت» هیچ کدام از شما در محاوراتتان وقتی که می‌خواهید یک چیزی را بنویسید می‌گویید من استنساخ کردم؟ یا از روی اصل استنساخ می‌کنید؟ پس استنساخ یک نسخهٴ اصل می‌طلبد پس مستنسخ متن عمل است ﴿إنّا کنّا نستنسخ ما کنتم تعملون﴾ مطلب بعدی آن است که استنساخ یک مستنسخ عنه می‌خواهد یک نسخهٴ اصل می‌خواهد آن نسخهٴ اصل پیش خدا است فرشتگان الهی متن اراده و تصمیم و نقش تبهکاران را از روی آن نسخهٴ اصل استنساخ می‌کنند یعنی در لوح محفوظ این کتاب مبین أمّ الکتاب أو ماشئت فسمّه آنجا تنظیم شده است که اینها چه کار می‌خواهند بکنند آنگاه برابر آن نسخهٴ اصل متن اراده و علم و توطئه آنها را از درون همچه محیطی می‌آورند بعد باعث سقوط اینها می‌شود این معنای آیه است به استناد این روایت خب اینکه این باعث می‌شود که خدای سبحان به دست دشمنانش علیه دین خود قیام بکند یک, این باعث می‌شود که بوی جبر بدهد دو, هر دو پاسخ داده شد و اجمال این پاسخها هم این است که ذات اقدس اله آن شعری را که مرحوم خواجه فرمود در نقد جناب امام رازی که می خوردن را حق زازل می‌دانست و نوشت یا نه اگر حق زازل نمی‌دانست که فلان کس می می‌خورد که جاهل بود اگر می‌دانست که فلان کس می‌ می‌خورد اگر نخورد جهل می‌شود هر دو محذور دارد پس فلان میگسار در میگساری مجبور است پاسخی که دادند این است که [علم ازلی علت نسیان بودن ٭٭٭ در نزد حکیم غایت جهل بود] خدا گفتی در ازل می‌دانست یا نه بله می‌دانست در ازل که زید می می‌خورد اما شما چرا این سؤال را کردید بقیه را سؤال نکردید سؤال بکنید که آیا حق زازل می‌دانست که آن شخص با میل و اراده می می‌خورد یا بی میل و اراده جواب با میل و اراده می‌خورد حق زازل می‌دانست می‌توانست نخورد راههای نجات فراوان بود اما همه آنها را پشت سر گذاشت کجراهه رفته است حق زازل می‌دانست که دوستان او هم می‌توانستند بخورند و نخوردند برادر او می‌تواسنت بخورد و نخورد راه توبه هم باز بود و نرفت دهها راه نجات باز بود عالماً عامداً همه اینها را ﴿نبذوه ظهورهم﴾ چه اینکه مطیعان هم همینطور هستند پرهیزکاران هم همینطورند حق زازل می‌دانست که این زید می‌تواند معصیت کند ولی نمی‌کند راه فساد برای او باز است ولی عالماً عامداً او را پشت سر گذاشته، می‌توانست گناه بکند و توبه کند ولی نکرده است تا نیازمند به توبه باشد این سؤالها را هم بگویید تا جواب آنها را هم بشنوید. نگویید حق زازل می‌دانست فلان کس می می‌خورد یا نه بله حق زازل می‌دانست فلان کس می می‌خورد و فلان کس نمی‌خورد اما مبادی آن را هم سؤال کنید حق زازل می‌دانست که زید عالماً عامداً مختاراً می می‌خورد با این‌که می‌تواند نخورد این همان است که «السعید سعیدٌ فى بطن أمّه الشقی شقى فى بطن أمّه» علم ذات اقدس اله دو قسم دارد یک علم ازلی متبوع که آن از حریم این بحثها جدا است یک علم سابق دارد که تابع معلوم است علمها دو قسمند یک قسم متبوع معلوم است این فعلاً محل بحث نیست قسم دوم علمی است که تابع معلوم است یعنی هر چه در خارج واقع می‌شود هر طور واقع می‌شود چون اینطور واقع می‌شود آن شخص عالم علم پیدا کرده است چنین علمی تابع معلوم است چون معلوم اینطور واقع شده است و واقع می‌شود عالم به او علم دارد این علم تابع دو جور است پس علم متبوع از بحث کنونی بیرون است این هیچ. علمی که معلوم تابع او است این از بحث بیرون است. علمی که تابع معلوم است یعنی چون معلوم اینطور واقع می‌شود عالم به او علم دارد این دو جور است یک قسمش بعد الکثرت است بعد الوقوع است مثل اینکه ما علم داریم که فلان شخص این کار را کرده است اول که نمی‌دانستیم که بعد از اینکه این شخص این کار را کرد می‌فهمیم که این شخص عالماً عامداً این خطا را کرده، علم ما هم تابع معلوم است هم لاحق ولی ذات اقدس اله علم دارد که فلان شخص با میل خود این کارها را می‌کند این علم تابع معلوم است چون زید فلان راه را می‌رود خدا علم دارد اما این علم علم غیب است قبل از وقوع معلوم است و سابق بر معلوم است منتها تابع معلوم است چون شخص با میل و ارادهٴ خود چنین می‌کند خدای سبحان علم دارد که این شخص بعد از ده سال این کار را انجام می‌دهد.
سؤال: جواب: بله آنها که واقعاً مظهر خدایند خلیفهٴ الهی هستند کار آنها با مثابهٴ کار خدا است مثل ﴿الذین یبایعونک إنّما یبایعون الله﴾ و مانند آن وگرنه دیگران که به این حد نرسیدند کار آنها به خدای سبحان ارتباط ندارد خب پس ما علمی که متبوع باشد و معلوم تابع او باشد این یک فن خاصی دارد و از بحث کنونی بیرون است. علمی که تابع معلوم باشد دو جور است یا بعد از وقوع معلوم پدید می‌آید مثل اینکه ما علم داریم فلان شخص در فلان روز این کار را کرده است یا قبل از وقوع معلوم است مثل علم غیبی که ذات اقدس اله دارد انبیا و اولیا علیهم السلام دارند که می‌دانند بعد از ده سال یا بعد از بیست سال فلان شخص با اراده و میل خود با اینکه می‌تواند نکند با اینکه به او گفتند نکن با اینکه هدایت کردند با اینکه دیگران نرفتند این می‌رود چون این می‌رود این شخص علم دارد این علم قبل از معلوم است و تابع معلوم اینکه جبر نمی‌آورد علم ذات اقدس اله به کارهای بندگان از این قبیل است این بیان نورانی را که مرحوم صدوق رضوان الله تعالی علیه در کتاب شریف توحیدشان از امام سلام الله علیه نقل می‌کنند که «الشقی شقى فی بطن أمه» وجود مبارک معصوم علیه السلام تفسیر می‌کند «یعنی إنّ الله سبحانه تعالی یعلم أنه سیعمل عمل الأشقیأ» خدا می‌داند آن بچه وقتی به دنیا بیاید جوان بشود با اینکه می‌تواند صالح و سالک بشود وارسته بشود همه علل و عوامل وارستگی او فراهم است اختیاراً این بر اثر سوء اختیار خود بیراهه می‌رود با اینکه می‌تواند نرود به دلیل اینکه دوستان او نرفتند این هم می‌تواند نرود «سیعمل عمل الأشقیأ» یک وقتی هم بیان نورانی حضرت امیر سلام الله علیه خوانده شد در معجزاتی که برای وجود مبارک امیرالمومنین سلام الله علیه نقل شده است مرحوم حاج شیخ جعفر صاحب کشف الغطاء رضوان الله تعالی علیه در کتاب شریف کشف الغطاء نقل می‌کند که این کتاب از کتابهای قیّم امامیه است بخش اولش مختصری در اصول دین است بخش دومش هم باز مختصری در اصول فقه است بخش سومش مربوط به فقه است دیگر. ایشان در معجزات و بحث امامت در جریان معجزات وجود مبارک حضرت امیر سلام الله علیه چند تا قضیه اعجازی نام می‌برد یکی اینکه وجود مبارک حضرت گزارشهایی دادند که میثم تمار را شهید می‌کنند و میثم را آوردند پای آن درخت خرما فرمود که این درخت خرما را می‌بینی تو را اینجا دار می‌زنند تو را روی همین نخل دار می‌زنند و همین جور هم شد «وأراک تمار و اراهم نخله میثم تمار را آورد کنار آن درخت خرما فرمود همینجا تو را دار می‌زنند و همین جور هم شد «و تقطیع یدی رشید الحجرى حجر همان بخش یمن است دیگر رُشَید حجری رضوان الله تعالی علیه را خبر داد که دو تا دست تو را قطع می‌کنند دو تا پای تو را قطع می‌کنند همانطور هم شد و تقطیع یدی رشید الحجری و رجلیه وصنع به ذلک و بقتل قنبر از شهادت قنبر خبر داد و قتله الحجاج و بأعمال افعال الحجاج التى صدرت منه کارهایی که حجاج با مردم می‌خواست بکند همه را وجود مبارک حضرت امیر خبر داد که حجاج عالماً عامداً با اینکه می‌تواند نکند و مکلف به ترک است ولی می‌کند ... وأخبروه بموت خالد ابن ارفته وجود مبارک حضرت در مسجد بود حالا مشغول سخنرانی بود یا کار دیگر خواستند آزمایش کنند به حضرت خبر دادند که خالد ابن ارفته مرد وأخبروه بموت خالد ابن أرفته فقال علیه السلام «لم یمت» نخیر او نمرد و به این زودیها هم نمی‌میرد «و سیقود جیش ضلالة و صاحب لوائه حبیب ابن جمّال» فرمود نه خالد نمرد یک فتنه‌ای در پیش دارد یک عده‌ای را به دنبال خود جمع می‌کند که جیش ضلالت است پرچم ضلالت هم به دست حبیب ابن جمال است. حبیب ابن جمال هم در مجلس نشسته بود ببینید این است دیگر. و اخبروه بموت خالد ابن ارفته فقال علیه السلام «لم یمت سیقود جیش ضلالةٍ و صاحب لوائه حبیب ابن جمال» فقام إلیه حبیب ابن جمال حبیب بلند شد قال إنّی لک محب من دوست شما هستم چطور می‌شود علیه شما یک گروهی را راه‌اندازی کنم فقال علیه السلام «إیّاک أن تحمل اللّواء» مبادا یک چنین پرچمی ضلالتی را به دوش بکشی ولی «ولتحملنّه» با نون تاکید ثقیله و لام تو حتماً این کار را می‌کنی و از این در مسجد هم می‌آیی درون. فرمود «إیاک أن تحمل اللّواء» مبادا آن پرچم ضلالت را که امویان به راه انداختند به دوش بکشی ولی من می‌دانم این کار را می‌کنی «و لتحملنّه» این هم نهی است هم علم غیب امام هم به او فرمود بر تو حرام است این کار را بکنی مبادا بکنی ولی می‌کنی یعنی عالماً عامداً می‌کنی چون تو می‌کنی من علم دارم نه چون من علم دارم تو باید بکنی این علم تابع معلوم است با همه مبادی می‌ خوردن میگسار را حق زازل می‌داند با همه مبادی یعنی حق زازل می‌داند که فلان میگسار در فلان تاریخ عالماً عامداً مختاراً با اینکه می‌تواند نخورد حرف خدا و پیغمبر و عقل و نقل همه را ﴿نبذوه وراء ظهورهم﴾ این را علم غیب با حفظ اختیار.
سؤال: جواب: علم غیب معنایش همین است دیگر وقتی این شیء در فلان وقت واقع می‌شود کسی که مسلط بر زمان و زمین است و به نشئهٴ ملکوت آگاهی دارد و از آینده و گذشته به اذن خدا با خبر است می‌تواند خبر بدهد حالا این پرچم را به دوش نکش ولی می‌کشی «إیّاک أن تحمل اللّواء ولتحملنّه» بعد فرمود «وتدخل هذا الباب» یعنی باب الفیل تو از همین باب‌الفیل وارد مسجد می‌شوی و بلوا راه می‌اندازی و فتنه می‌کنی فلا آتانی بزمان حسین علیه افضل صلوات مصلین جعل ابن زیاد لعنت الله علیه خالداً علی مقدمة عمر ابن سعد و حبیب صاحب لوائه ابن زیاد خالد را روی این پیشآهنگ و پیشگامان عمر سعد قرار داد پرچم را هم به دست حبیب بن جمال داد حبیب جمال هم از باب الفیل مسجد کوفه وارد شد و بلوا به پا کرد این را می‌گویند علم غیب تابع چون معلوم در چنین شرایطی واقع می‌شود آن کسی که عالم الغیب والشهاده است به این معلوم با همه مبادی‌ عالم است بنابراین نه اشکال اول وارد است نه اشکال دوم نه اینکه خدا می‌خواهد با دست معاندان خود دین را آسیب برساند نه می‌شود جبر بلکه معاندان چون اینچنین هستند خدا در ازل می‌داند آنجا ثبت کرده است که یک عده در فلان تاریخ قصد فلان کودتا را دارند و ما هم آنجا حاضریم و قبل از اینکه آنها به کودتایشان موفق بشوند ما اینها را سرنگون می‌کنیم این می‌شود ﴿قل الله أسرع مکراً﴾ یک بحثی که مربوط به مباحث گذشته است و بحث ما ارتباط ندارد در همین صفحهٴ چهارمی این چاپ کشف الغطاء مرحوم حاج جعفر کاشف الغطاء دارند که اگر کسی بگوید ائمه علیهم‌السلام اگر علم غیب دارند چطور سید الشهدا سلام الله علیه که علم غیب داشتند کربلا شهید می‌شود قیام کرد وجود مبارک امیرالمومنین که علم غیب داشت در نوزده ماه مبارک رمضان آسیب می‌بیند قیام کرد وجود مبارک امام حسن که علم غیب داشت آن ظرف خاص را برداشت و آب را از آن ظرف نوشید و مسموم شد این شبهات را کسی مطرح کند پاسخش آن است که اینها دو تا علم دارند یک علم عادی دارند مثل سایر بشر این مدار تکلیف است یک علم ملکوتی دارند آن علم ملکوتی مدار تکلیف نیست لذا وجود مبارک پیغمبر صل الله علیه و علی آله آلاف التحیة والثناء فرمود اینهایی که در محکمه قضا نشستند و به کرسی قضا تکیه داده‌اند «إنّما أقضى بینکم بالأیمان والبینات» من روی یمین و بیّنه حکم می‌کنم اگر کسی بینه آورد به سود او حکم می‌کنم نشد کسی سوگند یاد کرد به سود او حکم می‌کنم به علم غیب حکم بکنم نیست ولی شما مواظب باشید اگر کسی بینه و یمین ارائه کرد و با این بینه کاذب یا یمین زور مالی را از محکمه برد «فکأنّه قطعة من النار» یک قطعه از آتش را به همراه برده است دیانت ظرف ظهور حقیقت است غرض این است که ما علم غیب داریم ولی این علم غیب مدار تکلیف نیست گاهی البته برای حفظ معجزه و کرامت این کارها را انجام می‌دهند ولی بنا بر آن نیست که برابر آن علم غیب کار بکنند این را ایشان در صفحهٴ 14 بیان می‌کنند غرض آن است که این شبهات مطرح نخواهد بود قهراً. می‌ماند این مطلب که معجزهٴ انبیا و اولیای الهی اگر چنانچه آنها انجام بدهند آیا بر خلاف سنت است یا بر خلاف سنت نیست؟ پاسخش این است که یکی از سنن الهی آن است که انبیا را با معجزات بفرستد معجزه خودش جزو سنتهای الهی است برای اینکه کسی که از طرف خدا می‌آید توده مردم از کجا تشخیص بدهند که این از طرف خدا پیام آورده است؟ باید یک کار الهی بکنند چون پیان آوردن از طرف خدا خارق عادت است باید یک کار خارق عادت دیگری بکند تا مردم از روی تلازمی که بین اینها هست پی ببرند که او نبی است وگرنه از کجا بفهمد او نبی است پس اصل ارسال رسل جزء سنتهای الهی است هر چند نادر الوقوع هست چون گاهی می‌بینید 500 یا 600 یا 700 سال هزار سال کمتر یا بیشتر طول می‌کشد تا یک پیغمبری ظهور بکند تا برسد به خاتمشان علیهم الصلاة و علیهم السلام که دیگر بعد از او پیغمبری نیست پس ظهور نبی خودش خارق عادت است این نبی باید یک کار خارق عادت بکند تا اینکه دیگران روی تلازمی که بین این اعجاز و صدق دعوا و دعوت آورنده است پی ببرند.
مطلب دیگر آن است که معجزه کاری بر خلاف نظام علی و معلولی نیست هیچ کاری بر خلاف علت و معلول نیست معجزه علل خفیه دارد که آن را جز ذات اقدس اله و آورندگان معجزه نمی‌دانند. نه اینکه کاری را بی‌سبب بکند سبببش هم مثل خود آن کار غیر عادی است و شناخته شده نیست نه اینکه حالا اعجاز مثلاً برخلاف سنت الهی باشد یا مانند آن. قبلاً هم سؤال شده به اینکه آنها هم عالمند بله عالم هستند هم علم حضوری دارند هم علم حصولی یک, و آنچه که به وحی و نبوت و به بخشهای وحیانی آنها برمی‌گردد جزو علم شهودی است نه علم حصولی دو, از راه تحصیل و کسب و امثال ذلک هم نیست سه, اینها مسائلی بود که مبسوطاً گذشت ولی معجزه از سنخ قدرت است نه از سنخ علم. انسانی که خلیفة الله است همین که اراده کرد عصا به صورت مار در بیاید مار می‌شود این راه فکری ندارد که یک کسی درس بخواند و سؤال بکند چگونه شما عصا را مار کردید تا ما هم یاد بگیریم از آن سنخ نیست خب لذا فرمود ﴿و إذا أذقنا الناس رحمةً من بعد ضراء مستهم إذٰا لهم مکر فی آیاتنا قل الله أسرع مکراً﴾ این بیان سیدنا الاستاد خیلی لطیف است اما منحصر نیست ممکن است راه دیگری هم باشد که ما این «إنّ» را علت هم بدانیم ظاهرش را هم حفظ بکنیم ولی آن راه عمیق را که ایشان طی کردند طی نکنیم یک راه وسط، متوسّطی را طی کنیم راهی را که ایشان طی کردند راه عمیقی است و آن این است که چون ماموران ما می‌نویسند حالا ما مسئلة استنساخ و اینها را مطرح نکنیم نه از آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ جاثیه کمک بگیرم نه از روایات ذیل آیهٴ ﴿ن و القلم﴾ ی که علی بن ابراهیم رضوان الله علیه نقل کرد بگوییم, چون ماموران ما نقشهٴ آنها را می‌نویسند و جمیع اشیاء عالم هم در اختیار ماست ﴿لله جنود السمٰوات والأرض﴾ ما فوراً بساط اینها را به هم می‌زنیم و اینها را قبل از اینکه به نقشه‌شان موفق بشوند به دام می‌اندازیم پس مکر ما اسرع ازمکر آنهاست و ما این معانی عمیق را و معارف دقیق اینکه کتابت به نحو استنساخ است برای ما بیاورید فقط.
والحمد لله رب العالمین

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:07

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن