display result search
منو
تفسیر آیه 21 سوره یونس _ بخش اول

تفسیر آیه 21 سوره یونس _ بخش اول

  • 1 تعداد قطعات
  • 38 دقیقه مدت قطعه
  • 22 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 21 سوره یونس _ بخش اول"

گرچه انسان فطرتاً موحد است و خاضع و خاشع است لکن طبیعتاً سرکش است
انسان وقتی گرفتار سیئه می‌شود باید بداند این سیئه از ناحیهٴ بدرفتاری خود او به او رسیده است

بسم الله الرحمن الرحیم
وَ إِذا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُمْ إِذا لَهُمْ مَکْرٌ فِی آیاتِنا قُلِ اللَّهُ أَسْرَعُ مَکْراً إِنَّ رُسُلَنا یَکْتُبُونَ ما تَمْکُرُونَ

گرچه انسان فطرتاً موحد است و خاضع و خاشع است لکن طبیعتاً سرکش است ﴿کان الإنسان عجولاً﴾ ﴿کان الإنسان قتوراً﴾ ﴿إنّ الإنسان خلق هلوعاً﴾ و بیش از پنجاه مورد نزدیک شصت مورد به آن جنبهٴ طبیعت انسان نکوهش شده است گرچه نسبت به فطرت او تمجید و تجلیل به عمل آمد ﴿کرّمنا بنی ٰادم﴾ هست و آیات دیگر اما آن قسمت طبیعتش نکوهش شده است لذا وقتی گرفتار سیئه می‌شود باید بداند این سیئه از ناحیهٴ بدرفتاری خود او به او رسیده است واگر لطفی نصیب او شده است باید آگاه باشد از عنایت الهی است به استناد آن کریمهٴ ﴿مابکم من نعمة فمن الله﴾ همهٴ نعمتها از ناحیهٴ خدا است و اگر خسران و تباهی دامنگیر کسی بشود در اثر بدرفتاری خود او است لذا در این کریمه رحمت به ذات اقدس اله اسناد داده شد و ضرّاء به آنها رسید نه اینکه خدا به آنها رساند نفرمود ما ضرری را به آنها متوجه کردیم فرمود ضرری به آنها برخورد کرد ﴿و إذا أذقنا الناس رحمةً﴾ این یک, ﴿من بعد ضرّاء مسّتهم﴾ این دو, نظیر ﴿إذا مرضت فهو یشفین﴾ نه إذا أمرضنى شفانى، پس رحمت از ناحیهٴ خدا است. هر گونه زیان و ضرر و آسیب تلخی باشد به انسان می‌رسد ﴿فبما کسبت أیدیکم﴾ است فرمود ﴿ما أصابکم من مصیبة فبما کسبت أیدیکم﴾ ﴿و یعفوا عن کثیر﴾ از بسیاری از لغزشهای ما صرفنظر می‌کند خب این دو اصل را ذکر فرمود فرمود در اثر بدرفتاری یک سلسله مشکلاتی دامنگیر می‌شود و این مشکلات از یک طرفی هم نعمت است و او را متنبه می‌کند ما بعد از اینکه مشکلاتی دامنگیر او شد یک رحمتی به او می‌رسانیم که او از ناحیهٴ آن تنبیه اگر از ناحیهٴ آن مشکلات آگاه نشد از ناحیهٴ این رحمت هوشیار بشود اگر نه آن شد نه این نه حادثه تلخ او را بیدار کرد نه رخداد شیرین او را هوشیار کرد بلکه از همین‌ها سوء استفاده کرد حالا به این فکر افتاده که با آیات ما با دین ما با احکام ما دربیفتد پس چند مطلب از همین یک سطر استفاده می‌شود یکی اینکه مشکلاتی که دامنگیر انسان می‌شود به ذات اقدس اله مستقیماً ارتباط ندارد نفرمود ما ضرر را به آنها رساندیم این یک, دوم اینکه اگر رحمتی نصیب کسی می‌شود به عنایت الهی است خدا به خود اسناد داد فرمود ﴿وإذا أذقنا الناس رحمةً﴾ سه این رحمت هم گوارا است لذا در ذائقه آدم شیرین جلوه می‌کند تعبیر به ذوق و امثال ذلک کردند ﴿أذقنا الناس رحمةً﴾ چهار آن حادثهٴ تلخ برای این بود که اینها را بیدار کنند و این رخداد شیرین هم برای این بود که اینها را هوشیار کند اینها متأسفانه نه از آن حادثه تلخ متنبه شدند نه از آن رخداد شیرین درس گرفتند شکر کردند همین که یک مقداری فراقتی برای اینها پیدا شد به فکر براندازی آیات ما افتادند دین ما را آیات ما را به استهزاء می‌گیرند دارند توطعه می‌کنند که آیات ما را برچینند ﴿إذا لهم مکر فی آیاتنا﴾ در این فضا است که ذات اقدس اله سرعت عمل نشان می‌دهد اینکه فرمود خدا سریع الحساب است در اینگونه از موارد است گاهی می‌فرماید شما صبر کنید گاهی هم در مواردی می‌فرماید سریع الحساب است سریع الرضا است خب اگر ذات اقدس اله همه جا سریع الرضا است همه جا سریع الحساب است دیگر جا برای صبر نیست گاهی معلوم می‌شود که یک چند سالی هم حتی پدر هم باشد باید صبر بکند یعقوب سلام الله علیه تا به جایی برسد خب پس اینها مراحلی را و کلاسهایی را ذات اقدس اله فراسوی اینها گشود تا اینها متنبه بشوند نشد بعد هم دست به کار سنگین و خطرناک دینی زدند یک وقتی یک کسی معصیت شخصی می‌کند باز هم ممکن است ذات اقدس اله مهلت بدهد اما الآن دست به یک توطئه‌ای زدند که با دین خدا، آیات الهی یا درصدد مقابله با کتاب آسمانی یا درصدد مقابله با پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم یا درصدد مقابله با جانشینان معصوم علیهم الصلوة وعلیهم السلام در چنین فضایی به این فکر افتادند باز هم ذات اقدس اله به اینها مهلت می‌دهد یا نه اینجا دیگر جای مهلت نیست برای اینکه همهٴ مراحل گذشت دیگر خب ﴿و إذا أذقنا الناس رحمةً من بعد ضراء مسّتهم إذا لهم مکرٌ فی آیاتنا﴾ یک وقت است که با همان فساد و فسق و اینها ادامه می‌دهند باز هم ممکن است خدای سبحان تاخیر بیندازد برای روز دیگر انتقام می‌گیرد اما یک قدری تاخیر می‌اندازد یک وقت است نه دیگر حالا مستقیماً درصدد توطئه علیه آیات الهی هستند فرمود وقتی که دارند مکر می‌کنند یک وقت است مکر می‌کنند تا مال کسی را ببرند مکر می‌کنند که زمین کسی را ببرند یک وقتی مکر می‌کنند که قرآن را معاذالله، دین را، پیغمبر را، امام را به استهزاء بکشانند اینجا دیگر جای مهلت نیست فرمود ﴿إذا لهم مکرٌ فی آیاتنا﴾ دربارهٴ چنین مکرهایی ذات اقدس اله چند قسمت فرمود به این‌که اوّلاً این مکرها به زیان خود آنها است خب این قابل توجیه است که هر کار خلافی که انسان انجام می‌دهد به زیان خود او است مکر یعنی وسیله توطئه بشود که انسان بخواهد به کسی آسیب برساند در حقیقت به خودش دارد صدمه وارد می‌کند این اوائل راه است یا نیمه راه است این مشکل اساسی را حل نمی‌کند آیهٴ 43 سورهٴ مبارکهٴ فاطر این است که اینها ﴿إستکباراً فی الأرض و مکر السّیئ ولایحیق المکر السّیئ إلاّ بأهله﴾ مکر و دسیسهٴ بد جز به مکار به احدی نمی‌رسد ﴿فهل ینظرون إلاّ سنّة الأولین﴾ اینها منتظر روشهای دیگران و گذشتگان هستند ﴿فلن تجد لسنّت الله تبدیلاً و لن تجد لسنت الله تحویلاً﴾ ذات اقدس اله سنّتش این است که بعد از اتمام حجت به اینکه مهلت به نصاب خاص خود رسید اگر کسی از آن به بعد بیراهه رفت او را می‌گیرد پس ﴿ولایحیق المکر السیئ إلاّ بأهله﴾ این هست. در بخشهای دیگر هم فرمود به این که هرگونه مکری که اینها انجام بدهند به زیان خودشان است ﴿و إن کان مکرهم لتزول منه الجبال﴾ حالا بر فرض بخواهند مکری بکنند و سلسله جبالی را متلاشی بکنند باز هم به خدا و دین خدا آسیب نمی‌رسد چون ﴿و عندالله مکرهم﴾ در سورهٴ مبارکهٴ انعام هم فرمود به این‌که مکر اینها هم جز به زیان اینها نخواهد بود آیهٴ 123 سورهٴ مبارکهٴ انعام این بود که ﴿و کذلک جعلنا فی کل قریة أکابر مجرمیها لیمکروا فیها و ما یمکرون إلاّ بأنفسهم و ما یشعرون﴾ اینها دارند علیه خودشان توطئه می‌کنند ولی نمی‌فهمند چه کار می‌کنند در نوبتهای قبل اشاره شد که انتقام چهار قسم است انتقام ذات اقدس اله از قسم چهارم است یک وقتی انتقامی است که مظلوم از ظالم می‌گیرد برای تشفّی خودش است خدا این سنخی ﴿إنّا من المجرمین منتقمون﴾ را نازل نکرد دو: انتقامی است که محاکم قضایی از تبهکاران می‌گیرند برای برقراری عدل و نظم این انتقامی که قاضی از متهم می‌گیرد ذات اقدس اله در شریعت اینگونه از انتقامها را دستور داد ولی این آن انتقام الهی نیست ﴿إنا من المجرمین منتقمونَ﴾ سه: انتقامی که طبیب از بیمار ناپرهیز می‌گیرد یعنی اگر چنانچه یک طبیب حاذق و متخصصی به بیمار گفت این دستور را باید عمل بکنی این نسخه را باید رعایت بکنی آن این نسخه را عمل نکرد و ناپرهیزی کرد طبیب انتقام می‌گیرد اما طبیب انتقام می‌گیرد نه از باب تشفی باشد که قسم اول است نه از باب انتقام قاضی محاکم عدل باشد که قسم دوم است بلکه لازمهٴ طبیعی این غذای ناسازگار این است که این شخص به دل درد گرفتار می‌شود اما بعد از دو روز بعد از سه روز دلش درد می‌آید یا بعضی از ناپرهیزیها است که در دراز مدت ممکن است شخص بیمار بشود اینگونه از انتقامها هم هست ولی اینها باز نیمه راه است چهار: آن انتقامی که ولی از کودک بازیگوش می‌گیرد اگر پدر یا مادر به این کودک بگویند این آتش که خوشرنگ است دست به آن نزن با آتش بازی نکن این اگر ناپرهیزی کرد حرف مادر را گوش نداد حرف پدر را گوش نداد با آتش بازی کرد دست زدن همان و سوختن همان نه اینکه یک غذایی را بخورد بعد از دو ساعت دلش درد بیاید همان وقت می‌سوزد منتهی همان وقت چون مست است یا خوابیده است احساس نمی‌کند انتقام ذات اقدس اله از قبیل این قسم چهارم می‌تواند باشد آن که در سورهٴ مبارکهٴ نساء است از این قبیل است که ﴿الذین یأکلون أموال الیتامی ظلماً إنّما یأکلون فی بطونهم ناراً و سیصلون سعیراً﴾ بعد ها ظرف ظهور این آتش است و اینکه در آیه فرمود ﴿وجعلناهم أئمةً یدعون إلی النار﴾ بسیاری از بزرگان اهل معرفت می‌گویند هیچ مجازی در قرآن کریم نیست همه‌اش حقیقت است اما وقتی به دیگران که این آیه را می‌دهید می‌گویید معنی کنید می‌گویند ﴿جعلناهم أئمةً یدعون إلی النار﴾ یعنی یدعون إلی المعاصى التى یوجب ارتکابها دخول النار. این همه می‌گویند در تقدیر است. اینها می‌گویند نه خود گناه آتش است حالا شما نمی‌بینید حرف دیگر است اینها که هستند که اینطور می‌گویند اینها کسانی هستند که مدعی هستند می‌گویند ما می‌بینیم بعضیها که حرف می‌زنند از دهانشان آتش درمی‌آید آنهایی که فتنه انگیز هستند یعنی هم نمامی می‌کنند فتنه چینی می‌کنند توطئه می‌کنند و جز آتش افروزی کار دیگر ندارند اینها هم جزو بزرگان هستند داعیه‌ای هم ندارند نه این‌که خدای ناکرده حالا دکانی باز کرده باشند اینها در کتابهایشان نوشتند که ما دیدیم افرادی که حرف می‌زنند دهانشان آتش در می‌آید لذا اینها باور دارند می‌گویند هیچ مجازی در قرآن نیست هر چه هست حقیقت است ما چون نمی‌بینیم حمل بر مجاز می‌کنیم خب حالا آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ انعام آمده آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ فاطر آمده اینها اوائل یا بین راه است که مکر هر مکاری به خودش برمی‌گردد اما حالا چطور برمی‌گردد آنچه که به بخش پایانی راه می‌رسد همین آیهٴ محل بحث است آیه می‌فرماید به این‌که اینهایی که مکر کردند ﴿فی آیاتنا﴾ البته نه در همه موارد آنهایی که با دین دارند بالاخره بازی می‌کنند یک وقت است که کسی مکر می‌کند که عرض کردم مال مردم را ببرد این هم خلاف است اینهم آتش است اما آنطور نیست که آتش نظیر مواد منفجره کل بساط را به هم بزند بالاخره آتشها هم درکاتش فرق می‌کند فرمود به این‌که ﴿إذا لهم مکرٌ فی آیاتنا﴾ تو در جواب اینها بگو ﴿قل الله أسرع مکراً﴾ مکر خدا سریعتر از آن است شما می‌خواهید توطئه کنید؟ خدا زودتر از شما توطئه می‌کند خب اگر آیه تا همینجا بود آدم می‌توانست بگوید با فرشتگان الهی با ماموران غیب ذات اقدس اله که ﴿لله جنود السمٰوات والأرض﴾ مکری دارد که ﴿عند الله مکرهم﴾ ﴿مکروا و مکر الله والله خیر الماکرین﴾ و مانند آن از راههای گوناگونی ذات اقدس اله ممکن است سریعتر او را از پای دربیاورد اما برهان مسئله در کنار او است ﴿قل الله أسرع مکراً﴾ چرا؟ به چه دلیل خدا مکرش سریعتر است؟ برای اینکه ﴿إنّ رسلنا یکتبون ماتمکرون﴾ فرمود فرستاده‌های ما اینجا از موراد حساس التفات از غیبت به خطاب است که خود خدا قهرش را به میدان آورد فرمود ﴿إنّ رسلنا یکتبون ماتمکرون﴾ خب ماموران ما می‌نویسند ماموران ما می‌نویسند که نه تنها همسان مکر آنها نیست نه تنها أسرع نیست بلکه همسان آنها هم نیست آنها دارند توطئه می‌کنند علیه دین فردا هم در روزنامه چاپ می‌شود حالا شما فرشتگانتان می‌نویسند برای اینکه در قیامت کیفر بدهید چگونه ﴿أسرع مکراً﴾ است؟ مدعا این است که ﴿قل الله أسرع مکراً﴾ شما دارید توطئه می‌کنید؟ توطئهٴ خدا زودتر به بار می‌نشیند چرا؟ برای اینکه ماموران الهی می‌نویسند خب ماموران الهی خیلی چیزها می‌نویسند در قیامت هم حسابرسی می‌شود شاید یک میلیون سال هم طول بکشد این چه سرعتی است فرمود این نیست ﴿إنّ رسلنا یکتبون ما تمکرون﴾ نه یعنی می‌نویسند که فلانها پشت درهای بسته دارند توطئه می‌کنند اولاً خود من آنجا هستم ﴿و هو معهم إذ یبیّتون ما لایرضی من القوم﴾ فرمود شما در پشت درهای بسته دارید تبییت می‌کنید یعنی بیتوته می‌کنید ﴿یبیّتون﴾ یعنی در آن بیتوته در پشت درهای بسته شبهای تار ﴿یبیتون ما لایرضی من القوم﴾ فرمود اگر شش نفر هستید هفتمیِ شش نفر خدا است با شما هست ﴿و هو معهم إذ یبیّتون ما لایرضی من القوم﴾ خب ما آنجا هستیم خب ما آنجا هستیم چه کار می‌کنیم؟ برای اینکه عالمیم خب خدا ﴿هو معکم﴾ با خوبان هم هست نخیر اینطور هم نیست ماموران ما می‌نویسند می‌نویسند مثل سایر اعمال ﴿إنّ علیکم لحافظین ٭ کراماً کاتبین ٭ یعلمون ماتفعلون﴾ نخیر اینطور هم نیست آنها عمومی است برای خیلیها است آنوقت از چه سنخی است که دلیل بشود برای ﴿الله أسرع مکراً﴾ مدعا این است که توطئهٴ خدا زودتر به بار می‌نشیند تا توطئهٴ شما چرا؟ برای اینکه ملائکه می‌نویسند خب چطور می‌نویسند آن را به تعبیر سیدنا الأستاد رضوان الله تعالی علیه باید از آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ جاثیه به انضمام روایتی که در تفسیر شریف علی ابن ابراهیم آمده کمک گرفت آیهٴ سورهٴ جاثیه این است آیهٴ 28 و ٢٩ سورهٴ جاثیه این است ﴿و تری کلّ أمّة جاثیة کل أمّة تدعیٰ إلی کتابها الیوم تجزون مماکنتم تعملون ٭ هذا کتابنا ینطق علیکم بالحق إنّا کنّا نستنسخ ماکنتم تعملون﴾ نفرمود إنّا کنّا نکتب آن نکتب حق است آیاتی که مربوط به کتابت است حق است اما اینجا دارد ما استنساخ می‌کردیم متن عمل شما را نه از روی عمل شما نسخه می‌گرفتیم نفرمود إنّا کنّا نستنسخ مما کنتم تعملون یا عمّا کنتم تعملون پس متن اصلی شما نسخهٴ ماست خب استنساخ کردن یعنی چه؟ بالاخره از روی اصل استنساخ می‌کنند دیگر حالا یک کسی دارد یک چیزی را می‌نویسد که نمی‌گویند استنساخ کرده که بالاخره یک جایی را نگاه می‌کند دیگر برابر اصل است است اگر نسخه برداری کنید می‌گویند استنساخ کرده‌ای اگر ابتداءً بخواهد بنویسد که نمی‌گویند استنساخ کرده که فرمود ما داریم اسنتساخ می‌کنیم معلوم می‌شود یک نسخه اصلی هست و این روی آن، برابر آن نسخهٴ اصل نوشته می‌شود و نسخه‌ای است که فرع با اصل مطابق است غلط ندارد اشتباه ندارد اینها اهل سهو و نسیان نیستند پس یک نسخة اصلی داریم یک, یک نسخة فرعی داریم دو, این نسخة فرع لفظی نیست متن عمل است یعنی متن توطئه است ﴿إنّا کنّا نستنسخ ما کنتم تعملون﴾ را یعنی متن عمل شما را ما استنساخ می‌کنیم از چه؟ از روی نسخهٴ اصل، آن نسخهٴ اصل چیست در این تفسیر شریف علی بن ابراهیم جلد دو, در ذیل آیهٴ ﴿ن و القلم﴾ این روایت نورانی هست جلد 2 ص 380 از این چاپها، ذیل آیهٴ ﴿ن والقلم وما یسترون﴾ اولین حدیثش هم این است که علی بن ابراهیم قمی رضوان الله تعالی علیه دارد که حدثنى أبى عن ابن أبى عمیر عن عبد الرحمن عن أبى‌عبدالله علیه السلام اینها به سه، چهار واسطه به وجود مبارک امام می‌رسیدند سالته عن ﴿ن و القلم﴾ قال «إن الله سبحانه و تعالی خلق القلم من شجرة الجنة» دربارهٴ قلم توضیح می‌دهند دربارة نون «ن» توضیح می‌دهند تا به اینجا می‌رسند فرمود به اینکه وقتی مرقوم فرمود اسرار و اشیاء عالم را «ثمّ ختم علی فم القلم» دهان قلم را بست «فلم ینطق بعد و لا ینطق أبداً» دیگر قلم چیز جدیدی نمی‌نویسد جفّ القلم بما کان أما جفّ القلم هرگز بوی جبر نمی‌دهد حالا عنایت کنید این روایات درصدد ابطال یفویض است نه اثبات جبر، می‌خواهد ثابت کند همه چیز شما برابر نقشهٴ از پیش تعیین شده است، نه شما مجبورید. اختیار شما هم آنجا تبیین شده است ﴿بد کنی بد آیدت جفّ القلم﴾ اینطور نیست که قلم چون آنچنان هست شما هم مجبورید ما هم مجبوریم این کار را بکنیم نخیر ارادة ما اختیار ما مبادی ما مبانی ما همه آنجا نوشته است حالا یک توضیح زائدی می‌طلبد که عرض می‌کنم، حالا این حدیث را عنایت کنید فرمود «فهو الکتاب المکنون الذى منه این کتاب اصل است که تمام نسخه های بعدی از این کتاب است هر کتابی که در عالم هست ﴿إنّ علیکم لحافظین ٭ کراماً کاتبین ٭ یعلمون ما تفعلون﴾ ﴿بلی ورسلنا لدیهم یکتبون﴾ این همه آیات نشانهٴ آن است که نسخهٴ اصل پیش ماست «منه النسخ کلّها» بعد استدلال حضرت این است که فرمود «أولستم عرباً» مگر شما عرب نیستید فصیح نیستید لغت‌شناس نیستید «فکیف لا تعرفون معنی الکلام» چطور معنای آیه را متوجه نمی‌شوید «و أحدکم یقول لصاحبه اِنسخ ذلک الکتاب» مگر هیچ کس در محاورهٴ عرب به دیگری می‌گوید استنساخ کن؟ می‌گوید اکتب بله اگر یک نسخه اصلی باشد و دیگری بخواهد از روی نسخه اصل نسخه برداری کند می‌گوید استنساخ کن اما اگر می‌خواهید صورت حساب بدهید یک چیزی را می‌خواهید بگویید می‌خواهید املا کنید کسی بنویسد می‌گوئید استنساخ کن؟ یا می‌گویید بنویس. فرمود «أو لستم عرباً فکیف لا تعرفون معنی الکلام و احد کم یقول لصاحبه اِنسخ ذلک الکتاب أولیس إنّما ینسخ من کتابٍ أخِذ من الأصل» استنساخ همیشه یک اصلی می‌طلبد که انسان روی آن اصل نسخه‌برداری کند ﴿إنّا کنّا نستنسخ ما کنتم تعملون﴾ را پس عمل شما می‌شود نسخه بدل یک نسخه اصلی باید در عالم باشد آن نسخه اصل هم پیش ماست تا اینجا احتمال سؤال در برابر جبر هست ولی آیه و روایت و فضای بحث درصدد ابطال تفویض است نه جبر حالا آن شبهه جبر هم ابطال می‌شود «أولیس إنّما ینسخ من کتاب أخِذ من الأصل و هو قوله سبحانه و تعالی ﴿إنّا کنّا نستنسخ ما کنتم تعملون﴾» خب از این جا معلوم می‌شود که چون قبلاً فرمود که همه چیز را ذات اقدس اله گفت و اینها در کتاب مکنون نوشتند و دهن قلم را بست می‌ماند شبههٴ جبر شبههٴ جبر هم با این حل می‌شود: علم ذات اقدس اله قبل از کثرت است نه بعد از کثرت بعد از کثرت که خب معلوم است قبل از کثرت این است که می‌داند این زید کی به دنیا می‌آید و برادرش هم کی به دنیا می‌آید دوستانش هم کی به دنیا می‌آیند این یک. به همهٴ اینها هم سرمایه‌های اولیه را داده است ﴿فألهمها فجورها و تقویٰها﴾ را داد این دو, و او را آزاد اندیش و آزاد روش خلق کرد ﴿إنّا هدیناه السبیل﴾ حریت از برکات الهی است که به هر انسانی داد فرمود من او را از نظر علم هم فجور آموختم هم تقوا از نظر آزادی هم توانمند انتخاب عدل کردم هم توانای انتخاب جور کردم این دو عقل را از درون، نقل را از برون، هادی او قرار دادم که کدام راه را برود سه, در چنین فضایی می‌دانم که فلان شخص با اختیار صددرصد خود با میل صددرصد خود با گرایش صددرصد خود با اینکه می‌تواند راه بد برود، دوستان او راه بد را طی کردند این راه خوب را طی می‌کند این می‌شود «السعید سعیدٌ فى بطن أمه» و برادر او، فلان دوست او با اینکه می‌تواند راه خیر را انتخاب بکند و هیچ مانعی هم از انتخاب راه خیر نیست با میل خود با ارادة خود با اختیار صددرصد تام و به نصاب رسیدهٴ خود بیراهه می‌رود این همان است که «الشقى شقى فی بطن أمه» و من می‌دانم او به کدام سمت می‌رود نه اینکه چون خدا نوشت این باید برود خدا نوشت این با اینکه می‌تواند نرود می‌رود حالا این شخص دارد توطئه می‌کند فرشتگان چه کار می‌کنند می‌خواهند او را بگیرند دیگر، می‌خواهند بگیرند لازم نیست از بیرون لشکر کشی بکنند یکوقت است که ﴿أمطرنا علیهم حجارة﴾ ﴿أوائتنا بعذابٍ ألیم﴾ از بیرون عذاب می‌آید زلزله می‌آید، سیل می‌آید ﴿خسفنا به وبداره الأرض﴾ می‌آید و امثال ذلک. اینها عذابهای الهی است یکوقت است برابر بیان نورانی حضرت امیر سلام الله علیه که فرمود «جوارحکم جنوده» خدا انسان را با زبان خود او می‌گیرد که عذابش دردناکتر شود که هم سوخت و هم پشیمان است پس گاهی به عنوان ﴿خسفنا به وبداره الأرض﴾ است گاهی نظیر یهودیهای مدینه که اینها ﴿یخربون بیوتهم بأیدیهم و أیدی المؤمنین﴾ هم خودشان خراب کردند هم مؤمنین خراب کردند حالا خدا می‌خواهد یک چنین آدمی را بگیرد چکار می‌کند؟ فرمود به این‌که چون نسخهٴ اصل پیش ماست که ما چگونه انسان توطئه‌گر را بگیریم؟ درونش را هرچه که هست در اختیار داریم او اینچنین اراده می‌کند اینچنین توطئه می‌کند اینچنین نقشه براندازی می‌کند اینچنین رفقایش را جمع می‌کند که در نوژه فلان کودتا را برقرار بکند ما همین ها را از درون عمل اینها، جان اینها برابر آن نسخهٴ اصلی که پیش ما است در می‌آوریم آن وقت این شخص با دست خود به پای دار اعدام می‌رود حالا معلوم می‌شود که ﴿قل الله أسرع مکراً﴾ او قبل از اینکه پرواز کند بیاید بمبها را روی مسلمانها بریزد به پای دار اعدام رفت ﴿قل الله أسرع مکراً﴾ چرا برای اینکه ما که از بیرون لشکر کشی نکردیم که ﴿إنّ رسلنا یکتبون ما تمکرون﴾ این مکر شما را می‌نویسند چگونه می‌نویسند برابر آیهٴ سورهٴ جاثیه می‌نویسند ﴿إنّا کنّا نستنسخ ما کنتم تعملون﴾ این آیهٴ نورانی نستنسخ چیست؟ به برکت آن حدیث نورانی اما صادق سلام الله علیه این است: نستنسخ غیر از نکتب است یعنی نسخهٴ اصل پیش ماست ما بدون اینکه جای دیگر لشکر کشی بکنیم او را با اندیشه و فکر او به پای دار اعدام می‌بریم فتحصّل که ﴿الله أسرع مکراً﴾ قبل از اینکه او مکرش را پیاده کند ذات اقدس اله مکر را پیاده کرده و اما در آن نسخهٴ اصل همه مبادی هست این است که مرحوم خواجه در نقد جناب فخر رازی که گفته بود اگر ذات اقدس اله در ازل علم به میگساری زید نداشته باشد که جاهل است، اگر علم داشته باشد ولی زید میگسار نباشد باز جاهل است چون خدا در ازل می‌داند که زید میگساری می‌کند پس میگساری زید برابر جبر است این توهم رائج جبری هاست. مرحوم خواجه حرفش این است که [علم ازلی علت عصیان بودن ٭٭٭ در نزد حکیم غایت جهل بود] شما علم را گرفتید علم به مبادی را نگرفتی که سؤال کردی آیا خدا در ازل علم دارد به میگساری زید یا نه؟ جواب این است که آری علم دارد که زید میگساری می‌کند. اما سؤال شما نپخته است و نا تمام بقیه‌اش را هم بپرس آیا خدا علم دارد که آن شخص مختارانه میگساری می‌کند یا نه؟ آری آیا خدا می‌داند آن شخص می‌تواند میگساری نکند ولی عالماً و عامداً میگساری می‌کند؟ آری آیا خدا می‌داند حجت بالغهٴ حق به او رسیده است او عمداً ﴿نبذ فریق من الذین الکتاب کتاب الله وراء ظهورهم﴾ آری آیا حق تعالی می‌داند برادر او و سائر دوستان او همین شرائط را داشتند ولی اهل انابه بودند؟ آری اینها را هم سؤال کن. همین که سؤال بکنی آیا خدا علم داشت یا نداشت بله خدا علم داشت این همه مطالب عمیق هست یکی را سؤال کردی خب بقیه را هم سؤال کن. ذات اقدس اله می‌داند این زید از هر راه می‌تواند نجات پیدا کند ولی نکرد بدلیل اینکه رفقای او کردند اگر کسی خدای ناکرده مضطر بود جاهل به موضوع بود جاهل حکم بود جاهل قصوری بود اضطرار داشت اکراه داشت، اجبار داشت، سهو داشت، نسیان داشت همه اینها بوسیله حدیث رفع برداشته می‌شود «رفع عن أمتى» این چند چیز، سهو است، نسیان است، جهل به موضوع است جهل قصوری به حکم است اضطرار است اجبار است، الجاء است همهٴ اینها برداشته شد. اما عالماً عامداً با امکان ترک معصیت بیراهه برود حق ز ازل می‌داند که این با اختیار می‌رود و با اختیار هم به جهنم می‌رود این‌طور نیست لذا این جهنمی ها همهٴ وقتی به قیامت رسیدند این دستها را گاز می‌گیرند عجب ﴿یوم یعض الظالم علی یدیه﴾ عض یعنی گاز گرفت در دنیا اگر کسی پشیمان شود سر انگشت سبّابه را می‌گزد اما آنجا هر دو دست را گاز می‌گیرد که من با این همه امکانات چرا بیراهه رفتم این همه به من مهلت دادند دیگر.
پس یک وقت است که سخن از کتابت اعمال است بحث به این عمق و پختگی نیست اصل کتابت است چون انحاء کتابت زیاد است کاتبان زیادند درجات کتابت زیاد است درکات کیفر هم زیاد است یکوقت است مدعای قرآن کریم در همین آیه این است که آنهایی که درصدد مکر هستند خدا سریع المکر تر از آنها است قبل از اینکه آنها به توطئه برسند توطئه خدا اینها را به پای دار می‌آورد چرا برای اینکه از بیرون لشکر کشی نمی‌کند تا طول بکشد ﴿إنّ رسلنا یکتبون ما تمکرون﴾ فرمود بل ﴿رسلنا یکتبون ما تمکرون﴾ و کتابتش هم به نحو استنساخ است. استنساخ هم در فرهنگ محاورهٴ عرب این است که یک نسخهٴ اصل باشد و یک نسخهٴ فرع و در نسخهٴ اصل همهٴ مبادی هست مهلت هم بقدری زیاد است که یک عده از فرشتگان و انبیاء و اولیاء به خدا عرض می‌کنند چقدر تو صابری اینطور نیست که حالا اگر کسی چارتا معصیت کرده فوراً خدا او را بردارد خب 950 سال خدا تحمل کرد دیگر اینطور نیست حالا اگر کسی به این صورت ا فتاد که با دین درافتد و دین را بردارد اینجا دیگر فرمود ﴿قل الله أسرع مکراً﴾ اینچنین نیست که حالا هر کسی را فوراً ذات اقدس اله بردارد نه گاهی هم می‌فرماید ما به اینها مهلت می‌دهیم ﴿و لایحسبنّ الذین کفروا سبقوا﴾ .
بنابراین اینگونه از آیات برای ابطال تفویض است نه اثبات جبر چون با همه مبادی نوشته شده نوشته شده که این شخص چندین بار نجات پیدا کرد کاملاً می‌فهمد و کاملاً آزاد است و می‌تواند بیراهه نرود اما به میل خود بیراهه رفته است من هم انسان را آزاد خلق کردم که اگر یک وقتی اهل درکات شد لا یلومنّ إلاّ نفسه و اگر اهل درجات شد فلیحمد ربه چون همه این عنایتها به برکت الهی است پس ﴿قل الله أسرع مکراً إنّ رسلنا یکتبون ما تمکرون﴾.
اما جریان اینکه معجزه با کرامت و اینها چه فرقی دارد این در کتابهای کلامی آمده، در بحثهای سابق هم آمده به اینکه علم آنها از سنخ علوم نیست بحث در این نبود که علم انبیاء از سنخ علم نیست علمشان حضوری است البته علم حضوری در افراد عادی نیست دیگران هم علم دارند منتها افراد عادی به خودشان علم حضوری دارند به قوایشان به شئونشان به اعمال درونی شان به جوانح و شئون جوانحشان علم حضوری دارند علم آنها علم شهودی است از سنخ علم حصولی نیست منتها آنکه کرامتها و معجزه‌ها که دارند از سنخ علم نیست که انسان برود درس بخواند و معجزه یاد بگیرد این به قداست روح وابسته است روح که منزّه شد اگر اراده کرد این ارادهٴ او و ﴿بسم الله الرحمن الرحیم﴾ عبد صالح گفتند بمنزله ﴿کن فیکون﴾ ذات اقدس اله است چون خلیفة الله است اگر کسی اراده بکند و بگوید یا طاووس بیا ﴿ثم ادعهنّ یأتینک سعیاً﴾ این از سنخ علم نیست که آدم درس بخواند و آهن را به صورت موم درآورد اگر روح منزّه شد اراده کرد که این آهن مثل موم نرم شود، نرم می‌شود از سنخ اراده است نه از سنخ علم آن زره بافی از سنخ علم است که فرمود ﴿وعلّمناه صنعة لبوس﴾ فتحصّل که علم یا حصولی است یا حضوری هر دو را غیر انبیاء دارند منتها انبیاء سلام الله علیهم در حصولی کامل و در شهودی تام و آنچه را که از وحی و الهام و تشریع و امثال ذلک می‌گیرند از سنخ علم حضوری و شهودی است نه سنخ علم حصولی ولی معجزات و کرامات از سنخ ارادات عقل عملی است نه از سنخ علوم تا بگویند شما چگونه عصا را اژدها کردید؟ به من هم یاد بده از سنخ اراده است مثل انسانی که اگر عزیز بود پیش میزبان و مهمان‌دار اگر ارادهٴ یک میوه بکند میوه برای او حاصل است اگر مریم سلام الله علیها از این قبیل بود به ارادهٴ قدسی او تکیه می‌کرد ﴿کلّمادخل علیها زکریا المحراب وجد عندها رزقاً﴾ پس علم و آن داریم یا شهودی است یا حصولی و اراده داریم ارادهٴ طیب و طاهر باعث تحول اشیاء است باعث زنده شدن مرده ها است باعث سرسبز شدن درخت پژمرده است ﴿کن فیکون﴾ از سنخ علم نیست از سنخ کار است جزء شئون قدرت است اینها مظهر قدیر هستند نه مظهر علیم اگر مظهر قدیرند این یک طهارت روح می‌طلبد نه اینکه از سنخ انبیاء علم ندارند از سنخ علم نیست علومشان مثلاً کذا و کذا است نخیر علم دارند علم حصولی دارند، علم شهودی دارند منتها یافته‌های الهی آنها همه از سنخ شهودی معصومانه است ولی اعجاز از سنخ قدرت است نه از سنخ علم حالا بقیه سؤالها هم می‌ماند.
والحمد لله ربّ العالمین

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 38:15

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن