- 4
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 25 تا 28 سوره حج
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 25 تا 28 سوره حج"
افاده کلمه ﴿یصدون﴾ بر استمرار
مسجدالحرام مطاف و محل امن همه انسانها
بیان احتمالاتی در خبر جمله ﴿ان الذین کفروا﴾
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَیَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ الَّذِی جَعَلْنَاهُ لِلنَّاسِ سَوَاءً الْعَاکِفُ فِیهِ وَالْبَادِ وَمَن یُرِدْ فِیهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ ﴿25﴾ وَإِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِیمَ مَکَانَ الْبَیْتِ أَن لاَّ تُشْرِکْ بِی شَیْئاً وَطَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَالْقَائِمِینَ وَالرُّکَّعِ السُّجُودِ ﴿26﴾ وَأَذِّن فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجَالاً وَعَلَی کُلِّ ضَامِرٍ یَأْتِینَ مِن کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ ﴿27﴾ لِیَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَیَذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِی أَیَّامٍ مَعْلُومَاتٍ عَلَی مَا رَزَقَهُم مِن بَهِیمَةِ الْأَنْعَامِ فَکُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِیرَ ﴿28﴾
بیان برخی نکات ادبی جمله ﴿ان الذین کفروا و یصدون عن سبیل الله﴾
در ضمن بیان احکام حج فرمود اینها که در مکّه به سر میبرند هم از نظر مسائل اعتقادی کفر ورزیدند و هم مانع سایر افرادند از اسلام آوردن و هم مانع مسلمانها هستند از انجام فریضهٴ حج و عمره، این گروه و همچنین هر کسی که دربارهٴ حرمِ الهی [یعنی] مسجدالحرام ارادهٴ الحاد و ظلم بکند ما او را به عذابِ الیم گرفتار میکنیم و عذابِ الیم را به او میچشانیم.
﴿کَفَرُوا﴾ که فعل ماضی است معطوفعلیه ﴿یَصُدُّونَ﴾ است که فعل مضارع است؛ مشابه این در سورهٴ مبارکهٴ «رعد» گذشت که فعل مضارع بر ماضی عطف شد: ﴿الَّذِینَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم﴾ و سرّش آنجا بازگو شد.
اول: افاده کلمه ﴿یصدّون﴾ بر استمرار
یکی از آن نکات این است که این صدّ عن سبیل الله که به صورت فعل مضارع بیان شده مفید استمرار است. گرچه فعلِ مضارع مفید استمرار نسبت به حال و آینده است و گذشته را شامل نمیشود ولی به قرینهٴ اینکه معطوفعلیه اینها فعل ماضی است، این ﴿یَصُدُّونَ﴾ کشف از استمرار اینها میکند در صدّ عن سبیل الله یعنی بازداشتن از راه خدا؛ هم «یصدّون أنفسهم عن سبیل الله بالإنصراف» هم «یصدّون غیرهم عن سبیل الله بالصرف» یعنی هم منصرفاند هم صارِف. چون سیرهٴ سیئهٴ اینها بر صدّ از سبیل خداست، از دیرزمان این را داشتند، لذا چنین مضارعی بر آن ماضی عطف میشود؛ فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَیَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ﴾ که اصلاً مانع «کان»ی تامّهاند [یعنی] نمیگذارند اسلام محقّق بشود و چون مهمترین مظهر اسلام کعبه است و اقامهٴ فریضهٴ حجّ و عمره و مانند آن است، اینها از مسجدالحرام مردم را منصرف میکنند، پس نه میگذارند کسی اسلام بیاورد و نه میگذارند کسانی که مسلمان شدند وظیفهشان را دربارهٴ مسجدالحرام انجام بدهند.
مسجدالحرام مطاف و محل امن همه انسانها
مسجدالحرام چه خصیصهای دارد؟ مسجدالحرام نظیر قرآن کریم «هدی للناس» است؛ همان طوری که دربارهٴ قرآن آمده است که ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدی لِلنَّاسِ﴾ دربارهٴ کعبه هم آمده است که ﴿جَعَلْنَاهُ لِلنَّاسِ﴾؛ برای قبله ٴمردم، مَطاف مردم، مَزار مردم قرار دادیم و همهٴ مردم در آن مساویاند. خب این ﴿سَوَاءً﴾ اگر مفعول ثانی «جَعل» باشد، دیگر ﴿الْعَاکِفُ فِیهِ وَالْبَادِ﴾ خبرش محذوف است به قرینهٴ ﴿سَوَاءً﴾ یعنی «العاکف والباد فیه سواء». این ﴿فِیهِ﴾ متعلّق به ﴿الْمَسْجِدُ الْحَرام﴾ است نه متعلّق به عاکِف؛ نه عاکف در آن باشند که مقیمِ در آن باشند تا گفته بشود اینها که مقیم ﴿الْمَسْجِدُ الْحَرام﴾ نیستند عاکف و بادی مثل اینکه میگویند «غابر» و «قادم»، «سالِف» و «آنف»، شهری و روستایی، نزدیک و دور در این باره مساویاند. این دعای نورانی سیّدالشهداء(سلام الله علیه) دارد که «سالفة و آنفة» یعنی گذشته و آینده؛ در تعبیرات دیگر هست «غابِر» و «قادم» که «غابر» یعنی گذشته و «قادم» یعنی آن که قدم به میدان میگذارد و بعد میآید یا «طارِف» و «تَلید» یعنی کُهنه و نو یعنی جدیدی و قدیمی؛ این تعبیری است
هم در بین تازیها هم در بین فارسیها.
اگر گفته شد عاکف و بادی مساویاند نه یعنی عاکف در مسجدالحرام تا گفته بشود کسی که در مسجدالحرام مرتّب عُکوف ندارد تا عدّهای پاسخ بدهند که یک عدّه معتکف بودند؛ این ﴿فِیهِ﴾ به مسجدالحرام برمیگردد [یعنی] به سواء است در مسجدالحرام، چه کسی؟ شهری و روستایی، حاضر و مسافر. اگر گفتند در حرم، حاضر و مسافر مساویاند معنایش روشن است یعنی حاضرِ در این شهر و مسافر این شهر، نسبت به حرم حقّ ورود [جهت] زیارت دارند. خب پس ﴿جَعَلْنَاهُ لِلنَّاسِ سَوَاءً﴾ که این ﴿سَوَاءً﴾ میشود مفعول دوم برای جعل، «العاکف و البادِ فیه سواءٌ» این «فیه» یعنی دربارهٴ مسجدالحرام نه عاکف در او بلکه در آن یعنی مساویِ در آن هستند.
دوم: بیان احتمالاتی در خبر جمله ﴿ان الذین کفروا﴾
در ﴿إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ یک احتمال این بود که خود جملهٴ ﴿وَمَن یُرِدْ فِیهِ بِإِلْحَادٍ﴾ خبر است. دو احتمال دیگر را جناب فخررازی ذکر کردند: یکی اینکه ﴿وَمَن یُرِدْ﴾ عطف است بر ﴿کَفَرُوا وَیَصُدُّونَ﴾ [و] خبر همه اینها جملهٴ ﴿نُذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ﴾ است؛ ﴿إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ یک، ﴿وَیَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ﴾ دو، ﴿وَمَن یُرِدْ فِیهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ﴾ سه، خبر همه اینها جملهٴ ﴿نُذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ﴾ است؛ احتمال دیگری که ایشان بیان کردند و همچنین در کتابهای قبل از تفسیر فخررازی آمده است این است که خبر ﴿إِنَّ الَّذِینَ﴾ محذوف است به قرینهٴ ﴿نُذِقْهُ﴾؛ «إنّ الذین کفروا و یصدّون نُذقه من عذابٍ ألیم» این خبر چرا محذوف است؟ برای اینکه خبر ﴿وَمَن یُرِدْ فِیهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ﴾ که مذکور است شاهدِ آن محذوف است. به هر تقدیر به هر یک از این سه احتمال، معنا روشن است که کافران و صادّان عن سبیل الله و مریدانِ به الحاد، گرفتار عذابِ الیماند.
سوم: بررسی اثبات حکم عذاب بر اراده الحاد و ظلم
مطلب دیگر اینکه در برخی از تفاسیر اهل سنّت آمده است که اگر کسی ارادهٴ الحاد و ظلم داشته باشد خداوند او را معذّب میکند. اثبات این معنا دشوار است برای اینکه مطلقات فراوانی هست که صِرف همّت به گناه و قصد گناه معصیت نیست مگر اینکه در خارج محقَّق بشود، بله خصوص مسجدالحرام، حرم الهی و مانند آن ممکن است خصیصهای داشته باشد [یعنی] اگر آنها عموم دارند این مخصِّص باشد، اگر اطلاق دارند این مقیِّد باشد (این ممکن است) ولی از خود این آیه بخواهیم اطلاق در بیاوریم [و] با اینکه دارد ﴿فِیهِ﴾، ما این ﴿فِیهِ﴾ را القای خصوصیت بکنیم آسان نیست.
مسجدالحرام ملجأ و مرجع عمومی
این ﴿بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ﴾ هر دو حال است به تعبیر برخیها [یعنی] حالِ مترادف است یعنی کسی که قصد کرده دربارهٴ مسجدالحرام گناهی را انجام بدهد در حالی که ملحداً ظالماً است (که اینها بشوند حال) یا قول دیگر این است که ظلم، بدلِ الحاد باشد که این الحاد یک نحو ظلمی است ظلمِ خاصّی است ظلم ویژهای است؛ فرمود اگر این کار را دربارهٴ مسجدالحرام بکند ﴿نُذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ﴾.
در جریان مسجدالحرام و حرم احکام فراوانی است که یکی پس از دیگری ذکر میکنند و این ﴿إذْ﴾ منصوب است به آن «اُذْکر» که مقدّر است؛ ﴿وَإِذْ﴾ یعنی اُذکر آن لحظه را و آن ظرف را. ﴿بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِیمَ﴾ ـ «مَباء» یعنی مرجع، پناهگاه ـ ما به حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) گفتیم جایی را مرجع عمومی قرار بده که همه از دور و نزدیک به آنجا مراجعه کنند [و] این را از راه وحی گفتیم؛ ﴿بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِیمَ﴾ یعنی «أوحینا إلی إبراهیم(علیه السلام)» که بیتِ ما را مرجعِ عمومی قرار بده. «مَباء» یعنی مرجع؛ ﴿تَبَوَّءُوْا الدَّارَ﴾ یعنی خانهٴ خود را مرجع قرار دادند؛ ﴿وَإِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِیمَ مَکَانَ الْبَیْتِ﴾ خب این احتیاج به تفسیر دارد که شما چگونه مکانِ بیت را مرجع قرار دادید [و] به حضرت ابراهیم گفتید این مرجعِ عمومی باشد؟ این ﴿أَن﴾ تفسیر میکند، دیگر نیازی به حذف «قُلنا» و امثال ذلک ندارد؛ این ﴿أن﴾، «أن» مفسّره است.
امر به توحید و نفی شرک در مسجدالحرام
عصارهٴ آن وحی چیست؟ این است: ﴿أَن لاَّ تُشْرِکْ بِی شَیْئاً﴾; خودت باید موحّد ناب باشی که این نکره در سیاق نفی است [یعنی] به هیچ وجه چیزی را شریک خدا قرار ندهی ﴿وَطَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَالْقَائِمِینَ وَالرُّکَّعِ السُّجُودِ﴾; مکانِ بیت را که معیّن کردیم، خود بیت باید در این مکانِ مشخص ساخته بشود و این بیت بشود بیتِ توحید; نه تو و نه احدی حقّ شرک ندارید و این منطقه و این بیت باید طاهر باشد برای کسانی که قصد طواف دارند در حولِ آن یا قصد نماز دارند به سوی آن. این دو عنصر محوری را داراست: یکی اینکه مطاف است یکی اینکه قبله است; مطافِ طائفین است و قبلهٴ مُصلّین. از صلات به عنوان قیام و رکوع و سجود یاد شده است منتها سجود بر رکوع عطف نشده است برای اینکه اینها متلازماند هر جا رکوع هست سجود هست و مانند آن. فرمود: ﴿لِلطَّائِفِینَ﴾ مطاف است، ﴿وَالْقَائِمِینَ﴾ یعنی «للقائمین» قبله است; ﴿وَطَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَالْقَائِمِینَ وَالرُّکَّعِ السُّجُودِ﴾.
بررسی اسناد خلقت صورت آدم بر ذات باری تعالی
این اضافه، اضافهٴ تشریفی است، همان طوری که دربارهٴ خلقت آدم آمده است که «إنّ الله خَلَقَ» آدم را «علی صورته». دو طایفه نصوص دربارهٴ خلقت آدم بر صورت است. یک طایفه این است که برخیها خیال کردند که ـ معاذ الله ـ ذات اقدس الهی صورتی دارد و آدم را بر صورت خود آفرید. مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) این روایت را نقل کرده که اینها که «إنّ الله خَلَقَ آدم علی صورته» مُستمسَک آنهاست، صدر حدیث را رها کردند ذیلش را گرفتند; داستان این طور است که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) شنیدند که دو نفر با هم برخوردی داشتند یکی به دیگری گفت: «قَبَّح الله وجهَک»; چقدر زشتصورتی، وجود مبارک حضرت فرمود این طور نگو، «فإنّ الله خلق آدم علی صورته» یعنی هر کسی را به صورت مناسبِ او آفرید که این ضمیر «صورته» به «آدم» برمیگردد نه به «الله». در حدیث دیگری که باز مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) نقل کرد این است که ذات اقدس الهی با اینکه منزّه از صورت است و همان طوری که منزّه از بیت است ولی کعبه را به خود اسناد داد تشریفاً (که اضافه، اضافهٴ تشریفی است) فرمود: ﴿بَیْتِیَ﴾; ولی برای آدم حرمت و کرامتی قائل شد لذا اضافهٴ تشریفی به خدا پیدا کرد و خداوند «خَلق آدم علی صورته». خب این دو طایفه نصوص هر دو هم حق است در ذیل این آیه آن روایات هست که بخشی از این روایات در همین تفسیر کنزالدقائق هست. خدای سبحان منزّه از بیت است ولی تشریفاً بیت را به خود اسناد داد، چه اینکه منزّه از صورت است ولی صورتِ آدم را به خودش اسناد داد.
طواف و استقبال همه گروه ها بر مدار کعبه
﴿وَطَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَالْقَائِمِینَ وَالرُّکَّعِ السُّجُودِ﴾; منتها ﴿الْقَائِمِینَ﴾ و ﴿الرُّکَّعِ السُّجُودِ﴾ دور و نزدیکش یکسان است، «طائفین» مخصوص کسانی است که از نزدیک در مدار کعبه طواف میکنند. کسانی که از دور هم متوجه کعبهاند قائماند [و] مُصلّیاند: این اختصاصی به مسجدالحرام ندارد، در همهٴ موارد در شرق و غرب عالَم، قبله، کعبه است و لاغیر; نه اینکه قبلهٴ کسانی که در مسجدالحراماند کعبه باشد و قبلهٴ کسانی که در حرماند مسجدالحرام باشد و قبلهٴ کسانی که در منطقههای دورند حرم باشد، هرگز حرم قبله نیست مسجدالحرام قبله نیست، کعبه قبله است برای همه; منتها استقبالِ دور و نزدیک فرق میکند. همهٴ ما مُستقبِل کعبهایم و در تمام حالات هم میگوییم: «والکعبة قبلتی» و مرگ ما و زندگی ما فقط با کعبه است نه با مسجدالحرام نه با حرم; منتها «استقبال کلّ شیء بحسبه» ما وقتی که هزارها کیلومتر فاصله داریم استقبال ما به یک نحو است آنها که در جوار کعبهاند استقبال آنها به یک نحو است. استقبال، وسیع است نه قبله; قبله فقط کعبه است. فرمود: ﴿الْقَائِمِینَ وَالرُّکَّعِ السُّجُودِ﴾ متوجّه کعبهاند.
امربه دعوت عمومی جهت انجام مناسک حج
به وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) فرمود وقتی این کعبه را ساختی ﴿طَهِّرْ بَیْتِیَ﴾ کردی اعلانِ عمومی بکن که مردم بیایند ﴿وَأَذِّن فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ﴾. اکثر مفسّرین بر ایناند که این خطاب متوجّه حضرت ابراهیم است که ذات اقدس الهی به حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) فرمود بعد از اینکه کعبه را ساختی اعلان عمومی بکن که هر کس میتواند بر او لازم است به مکّه بیاید و کعبه را زیارت کند و حجّ و عمره انجام بدهد [ولی] در برخی از روایات ما آمده است که مخاطب ﴿أَذِّن فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ﴾ وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است. هر دو حق است منتها آن بالاصاله بود در آن زمان بود [و] در زمان ما یعنی در عصر وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آن حضرت مأمور شده است که ﴿وَأَذِّن فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ﴾. حضرت هم اعلان کرد و کسانی هم که در محضر آن حضرت بودند یا شنیدند، از دور و نزدیک به این ندا لبیک گفتند و به مکّه مشرّف شدند.
فرمود: ﴿وَأَذِّن فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ﴾، وقتی که شما این کار را کردید مردم اطاعت میکنند: ﴿یَأْتُوکَ﴾ آن ناس; ﴿وَأَذِّن فِی النَّاسِ﴾ یعنی در بین مردم ﴿بِالْحَجِّ﴾، آنگاه ﴿یَأْتُوکَ﴾ ـ چون این جواب امر است، نونش حذف شده است ـ مردم میآیند; یا ﴿رِجَالاً﴾ میآیند که جمع راجل است مثل قیام و قائم یعنی پیاده [و] یا سواره میآیند (﴿یَأْتُوکَ﴾ یا پیاده و راجِل یا سواره) سواره هم که باشد ﴿وَعَلَی کُلِّ ضَامِرٍ﴾; ممکن است که کسی از راه دور بخواهد بیاید سوار اسب یا شتر یا استر بشود از راه دور از این لابهلای کوهها و درّه میآید این مرکوبش ضامِر میشود لاغر میشود، این مرکوبِ میانباریک را میگویند: «ضامِر» فرمود: ﴿وَعَلَی کُلِّ ضَامِرٍ﴾ که ضامر مفرد است یا به صورت جنس است ولی چون کلمهٴ ﴿کُلِّ﴾ دارد تعبیر به جمع آورد فرمود: ﴿یَأْتِینَ﴾; این ﴿یَأْتِینَ﴾ مربوط به ﴿ضَامِرٍ﴾ است به لحاظ ﴿کُلِّ﴾. ﴿وَعَلَی کُلِّ ضَامِرٍ﴾ که ﴿یَأْتِینَ﴾ این ﴿کُلِّ ضَامِرٍ﴾، ﴿مِن کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ﴾ ـ «فَجّ» آن شکاف بین دو کوه است، درّه است ـ از درّههای دور و منطقههای صعبالعبور میآیند و افراد نزدیک هم میآیند.
مطلوبیت و اهمیت زیارت بیت الله
مسئلهٴ مهمّی که در مکّه هست این است که ـ حالا از دیرزمان این طور بود و در زمان خود ما هم همین طور است ـ مستحضرید که بر هر مستطیعی مکّه رفتن واجب است خواه مستطیعهای که در منطقههای نزدیکاند یا در منطقههای دور (این یک) و از بهترین دعاهای ماه مبارک رمضان هم درخواست زیارت کعبه است: «وارزقنی حجّ بیتک الحرام فی عامی هذا و فی کلّ عام» (این دو)، پس زیارت خانهٴ خدا چه به صورت حج چه به صورت عُمره چه اصلِ زیارت مطلوب شارع مقدس است بعضیها بالوجوب بعضیها بالندْب. به قدری مسئلهٴ حج مهم است که در روایات ما هست که اگر کسی مستطیع بود و مکّه نرفت در حال احتضار به او میگویند: «فَلْیَمُتْ یهودیاً أو نصرانیاً»; حالا یا در صف یهودیها بایست یا در صف مسیحیها، این قدر مسئلهٴ حج مهم است! اگر کسی مستطیع بود و به مکه نرفت در قیامت کور محشور میشود و اگر کسی مستطیع بود و به مکّه نرفت خدای سبحان در صحنهٴ قیامت به او نظرِ تشریفیِ خاص ندارد; اینها همه دلیل اهمیّت زیارت بیت الله است و واجب هم است که بروند. این نکتهای که دارم عرض میکنم برای این است که شما دربارهٴ مناسک فکر بکنید که آیا این دیدگاه، این منظر، این دین که همه را دعوت کرده است جایی را پیشبینی کرده یا پیشبینی نکرده؟ خب پس مطلب اول آن است که چه آیه چه روایت، مسئلهٴ زیارت مکّه [و] حجّ و عمره را در نهایت تأکید قرار داد.
رسالت حاکم اسلامی در تأمین هزینه حج
مطلب دوم آن است که الآن حرمین در اسارت بیگانههاست; در بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در آن عهدنامهٴ مالک دارد که «فَإِنَّ هذا الدِّیْنَ قَدْ کَانَ أَسِیْراً فِی أَیْدِی الْأَشْرَارِ»; شما میبینید این دین سالیان متمادی در اسارت آلسعود بود، در اسارت حُسنیمبارکها بود، در اسارت بنعلیها بود، در اسارت قزّافیها بود، در اسارت بسیاری از کشورهای نزدیک خلیج فارس و کشورهای دورتر بود; فرمود: «فَإِنَّ هذا الدِّیْنَ قَدْ کَانَ أَسِیْراً فِی أَیْدِی الْأَشْرَارِ»; این بیان نورانی حضرت است در آن عهدنامهٴ مالک. الآن هم همین طور است که این دین اسیر است یعنی حرمین اسیرند، مسجدالحرام اسیرِ دست آلسعود است. ما باید ببینیم که اصلِ دین دربارهٴ حجّ و عمره چه میگوید; دین اصرار دارد که مردم سالانه به مکّه بروند. آن قدر مسئلهٴ مکّه و حجّ و عمره مهم است که اگر یک سال مردم نتوانستند مکه بروند بر امام لازم است بر حکومت اسلامی لازم است یک عدّه را بَعْث کند بِعثه داشته باشد که هزینهاش را تأمین کنند که بروند مکه تا حرم خدا و مسجدالحرام و کعبه از زائر خالی نماند. این اهمیّت نشان میدهد که جدّاً مطلوبِ شارع مقدس است یا بالوجوب یا بالنّدب. از دیرزمان همین طور بود; آن وقتی که جمعیّت کم بود با الآن که جمعیّت زیاد است گرچه نسبت فرق میکند ولی اگر کفّار ﴿یَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ﴾ نمیکردند عدّهٴ زیادی عازم مکّه بودند. طبعِ قضیه این است اساس کار این است، طبع اوّلی و ظهور اوّلی این است.
لزوم فتوای به توسعه اماکن اعمال حج
الآن اگر هیچ مانعی نباشد حدّاقل پنجاه میلیون نفر از مردم عازم مکّهاند (به طور عادی); یعنی چه خود مردم حجاز چه کشورهای نزدیک چه کشورهای دور حدّاقل [این تعداد به مکه میروند] حالا پنجاه میلیون را بگوییم چهل میلیون، سی میلیون، بیست میلیون، ده میلیون، از این کمتر که نمیشود. قبلاً هم همین طور بود، طبع قضیه این است. خب شارع مقدس مهمانها را با این ضرورت دعوت کرد که اگر نیایی کور محشور میشوی [یا] اگر نیایی در صف یهودی یا مسیحی وارد میشوی، حالا ده میلیون آمدند; آن وقت در سابق یعنی مثلاً در زمان حضرت، ده هزار نفر آمدند الآن ده میلیون آمدند. شما مسجدالحرامِ آن وقت را اگر میدیدید «کمفحص قطاة أو هو أضیَق»، مَسعیٰ را اگر میدیدید اینچنین بود، حرم را میدیدید اینچنین بود; حالا ده هزار نفرِ زمان پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که در زمان ما ده میلیون شدند ـ که این حدّاقلِّ اقلِّ اقل است ـ حالا اینها آمدند، وقتی وارد سرزمین مکه میشوند، از همان اول تا آخر میگویند ببخشید جا نیست; میقات جا نیست، مسعیٰ جا نیست، مَطاف جا نیست، مرمیٰ جا نیست، موقف جا نیست، مَبیت جا نیست، این میشود دین؟! شما این طور مهمان دعوت کردی [و] همه جا میگویی جا نیست یا نه، میقات آن یک تکّه نیست. خدا غریق رحمت کند مرحوم آقای خویی را! این از لطایف فرمایش ایشان است که مسجدالشجره مثل مسجد سلیمان است [یعنی] آن منطقه را میگویند. ما آمدیم گفتیم الاّ ولابد همین جا باید اِحرام ببندیم [یا] در مَطاف گفتیم الاّ ولابد باید بین کعبه و موقف باشد که تقریباً سیزده متر است، یک قدم آن طرفتر بروید حجّ شما باطل است.
ما یک وقت یک استدلال فقهیِ فقیهانه داریم میگوییم ماییم و این روایت، این راهِ استدلال نیست [بلکه] ماییم و این روایت، ماییم و دهها روایت دیگر، ماییم و دهها آیه، ماییم و فضای بازِ دین، آن وقت ببینیم طرز فکر ابنادریس در میآید یا شیخ طوسی. اگر کسی در فضای باز فکر بکند هرگز فتوا نمیدهد که الاّ ولابد طواف باید بین کعبه و موقِف در همین 26 و خردهای ذِراع یعنی سیزده متر باشد، البته این افضل است. شما همه جا راه را بستید میگویید عندالاضطرار! یک وقت است که طبع قضیه اضطرار نیست مثل اینکه آدم وضو میگیرد، خب خیلی از افرادند که با آب سرد وضو میگیرند زمستان و تابستان، حالا کسی پیرمرد بود پیرزن بود مریض بود بگویید عندالاضطرار تیمّم بکن; اما طبع قضیه [اضطرار نیست]. شما آمدید همه راهها را بستید، مکرّر میگویید جا نیست، جا نیست; تا میروند مَسعیٰ را توسعه بدهند چهار نفر اشکال میکنند تا میروند مِنیٰ را توسعه بدهند چهار نفر اشکال میکنند. خب شما کدام دین را میخواهید اجرا کنید؟ مگر این دین نمیگوید اگر مستطیع نیامده کور محشور میشود، حالا این مستطیعها هستند دارند میآیند شما که همه جا راه را بستید! این ده میلیون آن حدّاقلِ اقل است، شما اینها راه بدهید. اینکه بالضروره نیست اضطرارِ ثانوی نیست تا شما بگویید حکم ثانوی این است. حالا چون جمعیّت زیاد است بیرونِ خَلف مقام هم میشود طواف کرد، این طبعِ اوّلیه قضیه است.
یک وقت است که خب هوا سرد شده اما همیشه که هوا سرد نیست، یک وقت هوا سرد شده آدم نمیتواند با آب سرد وضو بگیرد ـ چند سال یک بار ممکن است چنین اتفاقی بیفتد ـ خب آدم تیمّم میکند اما طبع قضیه این است وقتی طبع قضیه این است چرا فتوا میدهید میگویید الاّ ولابد طواف باید اینجا باشد؟! خب خیلی از شما آقایان مکه مشرّف شدید، بعد از نَفْر وقتی کسانی که از مَبیت آمدند مسجدالحرام، کلّ سطح مسجدالحرام پُر از طائفین است اصلاً جا نیست، خب این طبع قضیه است; طبقه دوم همین طور است، طبقه سوم همین طور است، در مسعیٰ همین طور است، در مرمیٰ همین طور است. یک تکّه سنگ خاص را ده میلیون باید رَمْی کنند یا مردم را میخواهید چند ماه آنجا نگه دارید؟! چند ماه نگه داشتید که اَشهر حج از بین میرود، [اگر] به نوبت باشد، اینها تا چه موقع آنجا صبر بکنند؟! یک وقت مرحوم ابنادریس در سرایر یکجا استدلال دارد که شما که [فلان حرف را] میگویید درست است اما عدلِ اسلام را هم ببینید، البته فرمایش ایشان مربوط به حج نیست.
رسالت فقیه در بررسی ادله احکام حج
بنابراین فقیه باید دو عینک داشته باشد [و] با یک عینک فتوا ندهد: با یک عینک ببیند این روایت چه میخواهد بگوید [یعنی] نِطاق این روایت چیست [و] یک عینکِ وسیعتر به چشم بزند که این روایت با همهٴ روایات، این آیه با همهٴ آیات، این دلیلِ عقلی با همهٴ ادلّهٴ عقلی [مقایسه و بررسی شود] بعد آن وقت فتوا بدهد. اگر این شد هرگز فتوا نمیدهد که اگر مسعیٰ را قدری توسعه دادند باطل است یا طبقهٴ بالا رَمْی کردید باطل است یا طبقهٴ بالا سعی کردید باطل است. الآن چون با الحاد و ظلم جای مردم را گرفتند ما خیال میکنیم حاجی همین چند نفرند; اینها با الحاد و ظلم جلوی مردم را گرفتند وگرنه مردم اگر بخواهند حج بیایند بدون الحاد و ظلم، آن اقلّ اقلّش ده میلیون است. قبلاً در زمان پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اقلّ اقلّش ده هزار نفر بودند. خب این ده هزار نفر را شما در یک قفس میخواستید جا بدهید؟!
نمیدانم شما سال قبل از انقلاب مکّه مشرّف شدید یا نه مسجدالشجره را دیدید یا نه؟ یک مسجد مختصر و کوچک بود نظیر مسجدهای محلّی، خب اینکه نمیشود! شما همه را دعوت بکنی [بگویند] اگر نیایی در صف یهودی هستی ولی از اول تا آخر [و] از آخر تا اول بگویید جا نیست! بنابراین این ﴿یَأْتِینَ مِن کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ﴾ نشان میدهد که آنجاها که مشخص شده است افضلِ مناطق است و بر دیگران هم لازم است که مِنیٰ را توسعه بدهند، مَسعیٰ را توسعه بدهند، مرمیٰ را توسعه بدهند، مَبیت را توسعه بدهند، موقف را توسعه بدهند. حالا ده میلیون را شما در عرفات کجا میخواهی جا بدهی؟! بر همه واجب است یا نه؟ مهمان دعوت کردی از اول تا آخر هم نوشتی جا نیست! خب بنابراین یک وقت است که ضرورت است ـ ضرورت یک امر یعنی بعد از چهار پنج سال یک وقت چنین اتفاقی میافتد ـ بله اما طبع اوّلیه قضیه این است.
فرمود: ﴿وَعَلَی کُلِّ ضَامِرٍ یَأْتِینَ﴾ این ﴿کُلِّ ضَامِرٍ﴾، ﴿مِن کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ﴾; الآن از دریا و صحرا و زمین همه مشتاق کعبهاند. آن روزها در حدود پنجاه سال قبل بود یکی از معمّرین برایم نقل میکرد که ما وقتی از آمل حرکت کردیم رفتیم به مکه و برگشتیم یازده ماه فاصله شد یعنی از این شهر حرکت کردند با اسب و امثال اسب رفتند خلیج فارس، آنجا سوار کشتی شدند رفتند جَدّه، آنجا سوار شتر شدند رفتند مدینه، آنجا سوار شتر شدند رفتند مکّه و همه مراسم را انجام دادند و دوباره با شتر آمدند جدّه و با کشتی از جدّه آمدند ایران، شده یازده ماه. مردم مسلماناند مردم فهمیدند بالأخره بعد از مرگ خبری هست و اساس، بعد الموت است، مردم فهمیدند انسان مرگ را میمیراند نه مرگ انسان را (این حرفِ دین است) باور کردند که انسان مسافر است و مهاجر است و با دست خالی نمیشود سفر کرد.
دعوت عمومی به حج مستلزم امکانات وسیع
بنابراین بِعثه باید فکری بکند کاروان حج باید فکری بکند شما روحانیون کاروان باید فکری بکنید که آیا این اساس دین است یا اساس دین چیز دیگر است. ﴿وَأَذِّن فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ﴾; وجود مبارک پیغمبر هم همین کار را کرد. تنها عُمرةالقضاء نبود که ﴿یَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ﴾، امروز هم همین طور است دیگر، امروز هم هستند ﴿یَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ﴾ هستند. خب خیلی از آقایاناند تلاش و کوشش میکنند علاقهمندند بروند، الآن که جواناند ثبتنام میکنند تا هفده هجده سال بعد نوبتشان میرسد که تمام جوانیشان و قدرتشان از دست میرود. بنابراین طبع اوّلی قضیه این است که این حداقل بتواند ده میلیون را جا بدهد و دین باید برای ده میلیون جا فراهم بکند.
﴿وَأَذِّن فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ﴾ یا ﴿رِجَالاً﴾ یعنی راجلاً و پیاده یا سواره و از راه دور هم میآیند [و] چون ﴿مِن کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ﴾ میآیند، این شترشان میشود ضامِر و مهزول و لاغر، آن اسب و استرشان میشود ضامر و مهزول و لاغر. ﴿مِن کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ ٭ لِیَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ﴾; تا منافع دنیا و منافع آخرت را در آنجا ببینند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
افاده کلمه ﴿یصدون﴾ بر استمرار
مسجدالحرام مطاف و محل امن همه انسانها
بیان احتمالاتی در خبر جمله ﴿ان الذین کفروا﴾
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَیَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ الَّذِی جَعَلْنَاهُ لِلنَّاسِ سَوَاءً الْعَاکِفُ فِیهِ وَالْبَادِ وَمَن یُرِدْ فِیهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ ﴿25﴾ وَإِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِیمَ مَکَانَ الْبَیْتِ أَن لاَّ تُشْرِکْ بِی شَیْئاً وَطَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَالْقَائِمِینَ وَالرُّکَّعِ السُّجُودِ ﴿26﴾ وَأَذِّن فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجَالاً وَعَلَی کُلِّ ضَامِرٍ یَأْتِینَ مِن کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ ﴿27﴾ لِیَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَیَذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِی أَیَّامٍ مَعْلُومَاتٍ عَلَی مَا رَزَقَهُم مِن بَهِیمَةِ الْأَنْعَامِ فَکُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِیرَ ﴿28﴾
بیان برخی نکات ادبی جمله ﴿ان الذین کفروا و یصدون عن سبیل الله﴾
در ضمن بیان احکام حج فرمود اینها که در مکّه به سر میبرند هم از نظر مسائل اعتقادی کفر ورزیدند و هم مانع سایر افرادند از اسلام آوردن و هم مانع مسلمانها هستند از انجام فریضهٴ حج و عمره، این گروه و همچنین هر کسی که دربارهٴ حرمِ الهی [یعنی] مسجدالحرام ارادهٴ الحاد و ظلم بکند ما او را به عذابِ الیم گرفتار میکنیم و عذابِ الیم را به او میچشانیم.
﴿کَفَرُوا﴾ که فعل ماضی است معطوفعلیه ﴿یَصُدُّونَ﴾ است که فعل مضارع است؛ مشابه این در سورهٴ مبارکهٴ «رعد» گذشت که فعل مضارع بر ماضی عطف شد: ﴿الَّذِینَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم﴾ و سرّش آنجا بازگو شد.
اول: افاده کلمه ﴿یصدّون﴾ بر استمرار
یکی از آن نکات این است که این صدّ عن سبیل الله که به صورت فعل مضارع بیان شده مفید استمرار است. گرچه فعلِ مضارع مفید استمرار نسبت به حال و آینده است و گذشته را شامل نمیشود ولی به قرینهٴ اینکه معطوفعلیه اینها فعل ماضی است، این ﴿یَصُدُّونَ﴾ کشف از استمرار اینها میکند در صدّ عن سبیل الله یعنی بازداشتن از راه خدا؛ هم «یصدّون أنفسهم عن سبیل الله بالإنصراف» هم «یصدّون غیرهم عن سبیل الله بالصرف» یعنی هم منصرفاند هم صارِف. چون سیرهٴ سیئهٴ اینها بر صدّ از سبیل خداست، از دیرزمان این را داشتند، لذا چنین مضارعی بر آن ماضی عطف میشود؛ فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَیَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ﴾ که اصلاً مانع «کان»ی تامّهاند [یعنی] نمیگذارند اسلام محقّق بشود و چون مهمترین مظهر اسلام کعبه است و اقامهٴ فریضهٴ حجّ و عمره و مانند آن است، اینها از مسجدالحرام مردم را منصرف میکنند، پس نه میگذارند کسی اسلام بیاورد و نه میگذارند کسانی که مسلمان شدند وظیفهشان را دربارهٴ مسجدالحرام انجام بدهند.
مسجدالحرام مطاف و محل امن همه انسانها
مسجدالحرام چه خصیصهای دارد؟ مسجدالحرام نظیر قرآن کریم «هدی للناس» است؛ همان طوری که دربارهٴ قرآن آمده است که ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدی لِلنَّاسِ﴾ دربارهٴ کعبه هم آمده است که ﴿جَعَلْنَاهُ لِلنَّاسِ﴾؛ برای قبله ٴمردم، مَطاف مردم، مَزار مردم قرار دادیم و همهٴ مردم در آن مساویاند. خب این ﴿سَوَاءً﴾ اگر مفعول ثانی «جَعل» باشد، دیگر ﴿الْعَاکِفُ فِیهِ وَالْبَادِ﴾ خبرش محذوف است به قرینهٴ ﴿سَوَاءً﴾ یعنی «العاکف والباد فیه سواء». این ﴿فِیهِ﴾ متعلّق به ﴿الْمَسْجِدُ الْحَرام﴾ است نه متعلّق به عاکِف؛ نه عاکف در آن باشند که مقیمِ در آن باشند تا گفته بشود اینها که مقیم ﴿الْمَسْجِدُ الْحَرام﴾ نیستند عاکف و بادی مثل اینکه میگویند «غابر» و «قادم»، «سالِف» و «آنف»، شهری و روستایی، نزدیک و دور در این باره مساویاند. این دعای نورانی سیّدالشهداء(سلام الله علیه) دارد که «سالفة و آنفة» یعنی گذشته و آینده؛ در تعبیرات دیگر هست «غابِر» و «قادم» که «غابر» یعنی گذشته و «قادم» یعنی آن که قدم به میدان میگذارد و بعد میآید یا «طارِف» و «تَلید» یعنی کُهنه و نو یعنی جدیدی و قدیمی؛ این تعبیری است
هم در بین تازیها هم در بین فارسیها.
اگر گفته شد عاکف و بادی مساویاند نه یعنی عاکف در مسجدالحرام تا گفته بشود کسی که در مسجدالحرام مرتّب عُکوف ندارد تا عدّهای پاسخ بدهند که یک عدّه معتکف بودند؛ این ﴿فِیهِ﴾ به مسجدالحرام برمیگردد [یعنی] به سواء است در مسجدالحرام، چه کسی؟ شهری و روستایی، حاضر و مسافر. اگر گفتند در حرم، حاضر و مسافر مساویاند معنایش روشن است یعنی حاضرِ در این شهر و مسافر این شهر، نسبت به حرم حقّ ورود [جهت] زیارت دارند. خب پس ﴿جَعَلْنَاهُ لِلنَّاسِ سَوَاءً﴾ که این ﴿سَوَاءً﴾ میشود مفعول دوم برای جعل، «العاکف و البادِ فیه سواءٌ» این «فیه» یعنی دربارهٴ مسجدالحرام نه عاکف در او بلکه در آن یعنی مساویِ در آن هستند.
دوم: بیان احتمالاتی در خبر جمله ﴿ان الذین کفروا﴾
در ﴿إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ یک احتمال این بود که خود جملهٴ ﴿وَمَن یُرِدْ فِیهِ بِإِلْحَادٍ﴾ خبر است. دو احتمال دیگر را جناب فخررازی ذکر کردند: یکی اینکه ﴿وَمَن یُرِدْ﴾ عطف است بر ﴿کَفَرُوا وَیَصُدُّونَ﴾ [و] خبر همه اینها جملهٴ ﴿نُذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ﴾ است؛ ﴿إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ یک، ﴿وَیَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ﴾ دو، ﴿وَمَن یُرِدْ فِیهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ﴾ سه، خبر همه اینها جملهٴ ﴿نُذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ﴾ است؛ احتمال دیگری که ایشان بیان کردند و همچنین در کتابهای قبل از تفسیر فخررازی آمده است این است که خبر ﴿إِنَّ الَّذِینَ﴾ محذوف است به قرینهٴ ﴿نُذِقْهُ﴾؛ «إنّ الذین کفروا و یصدّون نُذقه من عذابٍ ألیم» این خبر چرا محذوف است؟ برای اینکه خبر ﴿وَمَن یُرِدْ فِیهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ﴾ که مذکور است شاهدِ آن محذوف است. به هر تقدیر به هر یک از این سه احتمال، معنا روشن است که کافران و صادّان عن سبیل الله و مریدانِ به الحاد، گرفتار عذابِ الیماند.
سوم: بررسی اثبات حکم عذاب بر اراده الحاد و ظلم
مطلب دیگر اینکه در برخی از تفاسیر اهل سنّت آمده است که اگر کسی ارادهٴ الحاد و ظلم داشته باشد خداوند او را معذّب میکند. اثبات این معنا دشوار است برای اینکه مطلقات فراوانی هست که صِرف همّت به گناه و قصد گناه معصیت نیست مگر اینکه در خارج محقَّق بشود، بله خصوص مسجدالحرام، حرم الهی و مانند آن ممکن است خصیصهای داشته باشد [یعنی] اگر آنها عموم دارند این مخصِّص باشد، اگر اطلاق دارند این مقیِّد باشد (این ممکن است) ولی از خود این آیه بخواهیم اطلاق در بیاوریم [و] با اینکه دارد ﴿فِیهِ﴾، ما این ﴿فِیهِ﴾ را القای خصوصیت بکنیم آسان نیست.
مسجدالحرام ملجأ و مرجع عمومی
این ﴿بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ﴾ هر دو حال است به تعبیر برخیها [یعنی] حالِ مترادف است یعنی کسی که قصد کرده دربارهٴ مسجدالحرام گناهی را انجام بدهد در حالی که ملحداً ظالماً است (که اینها بشوند حال) یا قول دیگر این است که ظلم، بدلِ الحاد باشد که این الحاد یک نحو ظلمی است ظلمِ خاصّی است ظلم ویژهای است؛ فرمود اگر این کار را دربارهٴ مسجدالحرام بکند ﴿نُذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ﴾.
در جریان مسجدالحرام و حرم احکام فراوانی است که یکی پس از دیگری ذکر میکنند و این ﴿إذْ﴾ منصوب است به آن «اُذْکر» که مقدّر است؛ ﴿وَإِذْ﴾ یعنی اُذکر آن لحظه را و آن ظرف را. ﴿بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِیمَ﴾ ـ «مَباء» یعنی مرجع، پناهگاه ـ ما به حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) گفتیم جایی را مرجع عمومی قرار بده که همه از دور و نزدیک به آنجا مراجعه کنند [و] این را از راه وحی گفتیم؛ ﴿بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِیمَ﴾ یعنی «أوحینا إلی إبراهیم(علیه السلام)» که بیتِ ما را مرجعِ عمومی قرار بده. «مَباء» یعنی مرجع؛ ﴿تَبَوَّءُوْا الدَّارَ﴾ یعنی خانهٴ خود را مرجع قرار دادند؛ ﴿وَإِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِیمَ مَکَانَ الْبَیْتِ﴾ خب این احتیاج به تفسیر دارد که شما چگونه مکانِ بیت را مرجع قرار دادید [و] به حضرت ابراهیم گفتید این مرجعِ عمومی باشد؟ این ﴿أَن﴾ تفسیر میکند، دیگر نیازی به حذف «قُلنا» و امثال ذلک ندارد؛ این ﴿أن﴾، «أن» مفسّره است.
امر به توحید و نفی شرک در مسجدالحرام
عصارهٴ آن وحی چیست؟ این است: ﴿أَن لاَّ تُشْرِکْ بِی شَیْئاً﴾; خودت باید موحّد ناب باشی که این نکره در سیاق نفی است [یعنی] به هیچ وجه چیزی را شریک خدا قرار ندهی ﴿وَطَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَالْقَائِمِینَ وَالرُّکَّعِ السُّجُودِ﴾; مکانِ بیت را که معیّن کردیم، خود بیت باید در این مکانِ مشخص ساخته بشود و این بیت بشود بیتِ توحید; نه تو و نه احدی حقّ شرک ندارید و این منطقه و این بیت باید طاهر باشد برای کسانی که قصد طواف دارند در حولِ آن یا قصد نماز دارند به سوی آن. این دو عنصر محوری را داراست: یکی اینکه مطاف است یکی اینکه قبله است; مطافِ طائفین است و قبلهٴ مُصلّین. از صلات به عنوان قیام و رکوع و سجود یاد شده است منتها سجود بر رکوع عطف نشده است برای اینکه اینها متلازماند هر جا رکوع هست سجود هست و مانند آن. فرمود: ﴿لِلطَّائِفِینَ﴾ مطاف است، ﴿وَالْقَائِمِینَ﴾ یعنی «للقائمین» قبله است; ﴿وَطَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَالْقَائِمِینَ وَالرُّکَّعِ السُّجُودِ﴾.
بررسی اسناد خلقت صورت آدم بر ذات باری تعالی
این اضافه، اضافهٴ تشریفی است، همان طوری که دربارهٴ خلقت آدم آمده است که «إنّ الله خَلَقَ» آدم را «علی صورته». دو طایفه نصوص دربارهٴ خلقت آدم بر صورت است. یک طایفه این است که برخیها خیال کردند که ـ معاذ الله ـ ذات اقدس الهی صورتی دارد و آدم را بر صورت خود آفرید. مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) این روایت را نقل کرده که اینها که «إنّ الله خَلَقَ آدم علی صورته» مُستمسَک آنهاست، صدر حدیث را رها کردند ذیلش را گرفتند; داستان این طور است که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) شنیدند که دو نفر با هم برخوردی داشتند یکی به دیگری گفت: «قَبَّح الله وجهَک»; چقدر زشتصورتی، وجود مبارک حضرت فرمود این طور نگو، «فإنّ الله خلق آدم علی صورته» یعنی هر کسی را به صورت مناسبِ او آفرید که این ضمیر «صورته» به «آدم» برمیگردد نه به «الله». در حدیث دیگری که باز مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) نقل کرد این است که ذات اقدس الهی با اینکه منزّه از صورت است و همان طوری که منزّه از بیت است ولی کعبه را به خود اسناد داد تشریفاً (که اضافه، اضافهٴ تشریفی است) فرمود: ﴿بَیْتِیَ﴾; ولی برای آدم حرمت و کرامتی قائل شد لذا اضافهٴ تشریفی به خدا پیدا کرد و خداوند «خَلق آدم علی صورته». خب این دو طایفه نصوص هر دو هم حق است در ذیل این آیه آن روایات هست که بخشی از این روایات در همین تفسیر کنزالدقائق هست. خدای سبحان منزّه از بیت است ولی تشریفاً بیت را به خود اسناد داد، چه اینکه منزّه از صورت است ولی صورتِ آدم را به خودش اسناد داد.
طواف و استقبال همه گروه ها بر مدار کعبه
﴿وَطَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَالْقَائِمِینَ وَالرُّکَّعِ السُّجُودِ﴾; منتها ﴿الْقَائِمِینَ﴾ و ﴿الرُّکَّعِ السُّجُودِ﴾ دور و نزدیکش یکسان است، «طائفین» مخصوص کسانی است که از نزدیک در مدار کعبه طواف میکنند. کسانی که از دور هم متوجه کعبهاند قائماند [و] مُصلّیاند: این اختصاصی به مسجدالحرام ندارد، در همهٴ موارد در شرق و غرب عالَم، قبله، کعبه است و لاغیر; نه اینکه قبلهٴ کسانی که در مسجدالحراماند کعبه باشد و قبلهٴ کسانی که در حرماند مسجدالحرام باشد و قبلهٴ کسانی که در منطقههای دورند حرم باشد، هرگز حرم قبله نیست مسجدالحرام قبله نیست، کعبه قبله است برای همه; منتها استقبالِ دور و نزدیک فرق میکند. همهٴ ما مُستقبِل کعبهایم و در تمام حالات هم میگوییم: «والکعبة قبلتی» و مرگ ما و زندگی ما فقط با کعبه است نه با مسجدالحرام نه با حرم; منتها «استقبال کلّ شیء بحسبه» ما وقتی که هزارها کیلومتر فاصله داریم استقبال ما به یک نحو است آنها که در جوار کعبهاند استقبال آنها به یک نحو است. استقبال، وسیع است نه قبله; قبله فقط کعبه است. فرمود: ﴿الْقَائِمِینَ وَالرُّکَّعِ السُّجُودِ﴾ متوجّه کعبهاند.
امربه دعوت عمومی جهت انجام مناسک حج
به وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) فرمود وقتی این کعبه را ساختی ﴿طَهِّرْ بَیْتِیَ﴾ کردی اعلانِ عمومی بکن که مردم بیایند ﴿وَأَذِّن فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ﴾. اکثر مفسّرین بر ایناند که این خطاب متوجّه حضرت ابراهیم است که ذات اقدس الهی به حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) فرمود بعد از اینکه کعبه را ساختی اعلان عمومی بکن که هر کس میتواند بر او لازم است به مکّه بیاید و کعبه را زیارت کند و حجّ و عمره انجام بدهد [ولی] در برخی از روایات ما آمده است که مخاطب ﴿أَذِّن فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ﴾ وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است. هر دو حق است منتها آن بالاصاله بود در آن زمان بود [و] در زمان ما یعنی در عصر وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آن حضرت مأمور شده است که ﴿وَأَذِّن فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ﴾. حضرت هم اعلان کرد و کسانی هم که در محضر آن حضرت بودند یا شنیدند، از دور و نزدیک به این ندا لبیک گفتند و به مکّه مشرّف شدند.
فرمود: ﴿وَأَذِّن فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ﴾، وقتی که شما این کار را کردید مردم اطاعت میکنند: ﴿یَأْتُوکَ﴾ آن ناس; ﴿وَأَذِّن فِی النَّاسِ﴾ یعنی در بین مردم ﴿بِالْحَجِّ﴾، آنگاه ﴿یَأْتُوکَ﴾ ـ چون این جواب امر است، نونش حذف شده است ـ مردم میآیند; یا ﴿رِجَالاً﴾ میآیند که جمع راجل است مثل قیام و قائم یعنی پیاده [و] یا سواره میآیند (﴿یَأْتُوکَ﴾ یا پیاده و راجِل یا سواره) سواره هم که باشد ﴿وَعَلَی کُلِّ ضَامِرٍ﴾; ممکن است که کسی از راه دور بخواهد بیاید سوار اسب یا شتر یا استر بشود از راه دور از این لابهلای کوهها و درّه میآید این مرکوبش ضامِر میشود لاغر میشود، این مرکوبِ میانباریک را میگویند: «ضامِر» فرمود: ﴿وَعَلَی کُلِّ ضَامِرٍ﴾ که ضامر مفرد است یا به صورت جنس است ولی چون کلمهٴ ﴿کُلِّ﴾ دارد تعبیر به جمع آورد فرمود: ﴿یَأْتِینَ﴾; این ﴿یَأْتِینَ﴾ مربوط به ﴿ضَامِرٍ﴾ است به لحاظ ﴿کُلِّ﴾. ﴿وَعَلَی کُلِّ ضَامِرٍ﴾ که ﴿یَأْتِینَ﴾ این ﴿کُلِّ ضَامِرٍ﴾، ﴿مِن کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ﴾ ـ «فَجّ» آن شکاف بین دو کوه است، درّه است ـ از درّههای دور و منطقههای صعبالعبور میآیند و افراد نزدیک هم میآیند.
مطلوبیت و اهمیت زیارت بیت الله
مسئلهٴ مهمّی که در مکّه هست این است که ـ حالا از دیرزمان این طور بود و در زمان خود ما هم همین طور است ـ مستحضرید که بر هر مستطیعی مکّه رفتن واجب است خواه مستطیعهای که در منطقههای نزدیکاند یا در منطقههای دور (این یک) و از بهترین دعاهای ماه مبارک رمضان هم درخواست زیارت کعبه است: «وارزقنی حجّ بیتک الحرام فی عامی هذا و فی کلّ عام» (این دو)، پس زیارت خانهٴ خدا چه به صورت حج چه به صورت عُمره چه اصلِ زیارت مطلوب شارع مقدس است بعضیها بالوجوب بعضیها بالندْب. به قدری مسئلهٴ حج مهم است که در روایات ما هست که اگر کسی مستطیع بود و مکّه نرفت در حال احتضار به او میگویند: «فَلْیَمُتْ یهودیاً أو نصرانیاً»; حالا یا در صف یهودیها بایست یا در صف مسیحیها، این قدر مسئلهٴ حج مهم است! اگر کسی مستطیع بود و به مکه نرفت در قیامت کور محشور میشود و اگر کسی مستطیع بود و به مکّه نرفت خدای سبحان در صحنهٴ قیامت به او نظرِ تشریفیِ خاص ندارد; اینها همه دلیل اهمیّت زیارت بیت الله است و واجب هم است که بروند. این نکتهای که دارم عرض میکنم برای این است که شما دربارهٴ مناسک فکر بکنید که آیا این دیدگاه، این منظر، این دین که همه را دعوت کرده است جایی را پیشبینی کرده یا پیشبینی نکرده؟ خب پس مطلب اول آن است که چه آیه چه روایت، مسئلهٴ زیارت مکّه [و] حجّ و عمره را در نهایت تأکید قرار داد.
رسالت حاکم اسلامی در تأمین هزینه حج
مطلب دوم آن است که الآن حرمین در اسارت بیگانههاست; در بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در آن عهدنامهٴ مالک دارد که «فَإِنَّ هذا الدِّیْنَ قَدْ کَانَ أَسِیْراً فِی أَیْدِی الْأَشْرَارِ»; شما میبینید این دین سالیان متمادی در اسارت آلسعود بود، در اسارت حُسنیمبارکها بود، در اسارت بنعلیها بود، در اسارت قزّافیها بود، در اسارت بسیاری از کشورهای نزدیک خلیج فارس و کشورهای دورتر بود; فرمود: «فَإِنَّ هذا الدِّیْنَ قَدْ کَانَ أَسِیْراً فِی أَیْدِی الْأَشْرَارِ»; این بیان نورانی حضرت است در آن عهدنامهٴ مالک. الآن هم همین طور است که این دین اسیر است یعنی حرمین اسیرند، مسجدالحرام اسیرِ دست آلسعود است. ما باید ببینیم که اصلِ دین دربارهٴ حجّ و عمره چه میگوید; دین اصرار دارد که مردم سالانه به مکّه بروند. آن قدر مسئلهٴ مکّه و حجّ و عمره مهم است که اگر یک سال مردم نتوانستند مکه بروند بر امام لازم است بر حکومت اسلامی لازم است یک عدّه را بَعْث کند بِعثه داشته باشد که هزینهاش را تأمین کنند که بروند مکه تا حرم خدا و مسجدالحرام و کعبه از زائر خالی نماند. این اهمیّت نشان میدهد که جدّاً مطلوبِ شارع مقدس است یا بالوجوب یا بالنّدب. از دیرزمان همین طور بود; آن وقتی که جمعیّت کم بود با الآن که جمعیّت زیاد است گرچه نسبت فرق میکند ولی اگر کفّار ﴿یَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ﴾ نمیکردند عدّهٴ زیادی عازم مکّه بودند. طبعِ قضیه این است اساس کار این است، طبع اوّلی و ظهور اوّلی این است.
لزوم فتوای به توسعه اماکن اعمال حج
الآن اگر هیچ مانعی نباشد حدّاقل پنجاه میلیون نفر از مردم عازم مکّهاند (به طور عادی); یعنی چه خود مردم حجاز چه کشورهای نزدیک چه کشورهای دور حدّاقل [این تعداد به مکه میروند] حالا پنجاه میلیون را بگوییم چهل میلیون، سی میلیون، بیست میلیون، ده میلیون، از این کمتر که نمیشود. قبلاً هم همین طور بود، طبع قضیه این است. خب شارع مقدس مهمانها را با این ضرورت دعوت کرد که اگر نیایی کور محشور میشوی [یا] اگر نیایی در صف یهودی یا مسیحی وارد میشوی، حالا ده میلیون آمدند; آن وقت در سابق یعنی مثلاً در زمان حضرت، ده هزار نفر آمدند الآن ده میلیون آمدند. شما مسجدالحرامِ آن وقت را اگر میدیدید «کمفحص قطاة أو هو أضیَق»، مَسعیٰ را اگر میدیدید اینچنین بود، حرم را میدیدید اینچنین بود; حالا ده هزار نفرِ زمان پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که در زمان ما ده میلیون شدند ـ که این حدّاقلِّ اقلِّ اقل است ـ حالا اینها آمدند، وقتی وارد سرزمین مکه میشوند، از همان اول تا آخر میگویند ببخشید جا نیست; میقات جا نیست، مسعیٰ جا نیست، مَطاف جا نیست، مرمیٰ جا نیست، موقف جا نیست، مَبیت جا نیست، این میشود دین؟! شما این طور مهمان دعوت کردی [و] همه جا میگویی جا نیست یا نه، میقات آن یک تکّه نیست. خدا غریق رحمت کند مرحوم آقای خویی را! این از لطایف فرمایش ایشان است که مسجدالشجره مثل مسجد سلیمان است [یعنی] آن منطقه را میگویند. ما آمدیم گفتیم الاّ ولابد همین جا باید اِحرام ببندیم [یا] در مَطاف گفتیم الاّ ولابد باید بین کعبه و موقف باشد که تقریباً سیزده متر است، یک قدم آن طرفتر بروید حجّ شما باطل است.
ما یک وقت یک استدلال فقهیِ فقیهانه داریم میگوییم ماییم و این روایت، این راهِ استدلال نیست [بلکه] ماییم و این روایت، ماییم و دهها روایت دیگر، ماییم و دهها آیه، ماییم و فضای بازِ دین، آن وقت ببینیم طرز فکر ابنادریس در میآید یا شیخ طوسی. اگر کسی در فضای باز فکر بکند هرگز فتوا نمیدهد که الاّ ولابد طواف باید بین کعبه و موقِف در همین 26 و خردهای ذِراع یعنی سیزده متر باشد، البته این افضل است. شما همه جا راه را بستید میگویید عندالاضطرار! یک وقت است که طبع قضیه اضطرار نیست مثل اینکه آدم وضو میگیرد، خب خیلی از افرادند که با آب سرد وضو میگیرند زمستان و تابستان، حالا کسی پیرمرد بود پیرزن بود مریض بود بگویید عندالاضطرار تیمّم بکن; اما طبع قضیه [اضطرار نیست]. شما آمدید همه راهها را بستید، مکرّر میگویید جا نیست، جا نیست; تا میروند مَسعیٰ را توسعه بدهند چهار نفر اشکال میکنند تا میروند مِنیٰ را توسعه بدهند چهار نفر اشکال میکنند. خب شما کدام دین را میخواهید اجرا کنید؟ مگر این دین نمیگوید اگر مستطیع نیامده کور محشور میشود، حالا این مستطیعها هستند دارند میآیند شما که همه جا راه را بستید! این ده میلیون آن حدّاقلِ اقل است، شما اینها راه بدهید. اینکه بالضروره نیست اضطرارِ ثانوی نیست تا شما بگویید حکم ثانوی این است. حالا چون جمعیّت زیاد است بیرونِ خَلف مقام هم میشود طواف کرد، این طبعِ اوّلیه قضیه است.
یک وقت است که خب هوا سرد شده اما همیشه که هوا سرد نیست، یک وقت هوا سرد شده آدم نمیتواند با آب سرد وضو بگیرد ـ چند سال یک بار ممکن است چنین اتفاقی بیفتد ـ خب آدم تیمّم میکند اما طبع قضیه این است وقتی طبع قضیه این است چرا فتوا میدهید میگویید الاّ ولابد طواف باید اینجا باشد؟! خب خیلی از شما آقایان مکه مشرّف شدید، بعد از نَفْر وقتی کسانی که از مَبیت آمدند مسجدالحرام، کلّ سطح مسجدالحرام پُر از طائفین است اصلاً جا نیست، خب این طبع قضیه است; طبقه دوم همین طور است، طبقه سوم همین طور است، در مسعیٰ همین طور است، در مرمیٰ همین طور است. یک تکّه سنگ خاص را ده میلیون باید رَمْی کنند یا مردم را میخواهید چند ماه آنجا نگه دارید؟! چند ماه نگه داشتید که اَشهر حج از بین میرود، [اگر] به نوبت باشد، اینها تا چه موقع آنجا صبر بکنند؟! یک وقت مرحوم ابنادریس در سرایر یکجا استدلال دارد که شما که [فلان حرف را] میگویید درست است اما عدلِ اسلام را هم ببینید، البته فرمایش ایشان مربوط به حج نیست.
رسالت فقیه در بررسی ادله احکام حج
بنابراین فقیه باید دو عینک داشته باشد [و] با یک عینک فتوا ندهد: با یک عینک ببیند این روایت چه میخواهد بگوید [یعنی] نِطاق این روایت چیست [و] یک عینکِ وسیعتر به چشم بزند که این روایت با همهٴ روایات، این آیه با همهٴ آیات، این دلیلِ عقلی با همهٴ ادلّهٴ عقلی [مقایسه و بررسی شود] بعد آن وقت فتوا بدهد. اگر این شد هرگز فتوا نمیدهد که اگر مسعیٰ را قدری توسعه دادند باطل است یا طبقهٴ بالا رَمْی کردید باطل است یا طبقهٴ بالا سعی کردید باطل است. الآن چون با الحاد و ظلم جای مردم را گرفتند ما خیال میکنیم حاجی همین چند نفرند; اینها با الحاد و ظلم جلوی مردم را گرفتند وگرنه مردم اگر بخواهند حج بیایند بدون الحاد و ظلم، آن اقلّ اقلّش ده میلیون است. قبلاً در زمان پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اقلّ اقلّش ده هزار نفر بودند. خب این ده هزار نفر را شما در یک قفس میخواستید جا بدهید؟!
نمیدانم شما سال قبل از انقلاب مکّه مشرّف شدید یا نه مسجدالشجره را دیدید یا نه؟ یک مسجد مختصر و کوچک بود نظیر مسجدهای محلّی، خب اینکه نمیشود! شما همه را دعوت بکنی [بگویند] اگر نیایی در صف یهودی هستی ولی از اول تا آخر [و] از آخر تا اول بگویید جا نیست! بنابراین این ﴿یَأْتِینَ مِن کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ﴾ نشان میدهد که آنجاها که مشخص شده است افضلِ مناطق است و بر دیگران هم لازم است که مِنیٰ را توسعه بدهند، مَسعیٰ را توسعه بدهند، مرمیٰ را توسعه بدهند، مَبیت را توسعه بدهند، موقف را توسعه بدهند. حالا ده میلیون را شما در عرفات کجا میخواهی جا بدهی؟! بر همه واجب است یا نه؟ مهمان دعوت کردی از اول تا آخر هم نوشتی جا نیست! خب بنابراین یک وقت است که ضرورت است ـ ضرورت یک امر یعنی بعد از چهار پنج سال یک وقت چنین اتفاقی میافتد ـ بله اما طبع اوّلیه قضیه این است.
فرمود: ﴿وَعَلَی کُلِّ ضَامِرٍ یَأْتِینَ﴾ این ﴿کُلِّ ضَامِرٍ﴾، ﴿مِن کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ﴾; الآن از دریا و صحرا و زمین همه مشتاق کعبهاند. آن روزها در حدود پنجاه سال قبل بود یکی از معمّرین برایم نقل میکرد که ما وقتی از آمل حرکت کردیم رفتیم به مکه و برگشتیم یازده ماه فاصله شد یعنی از این شهر حرکت کردند با اسب و امثال اسب رفتند خلیج فارس، آنجا سوار کشتی شدند رفتند جَدّه، آنجا سوار شتر شدند رفتند مدینه، آنجا سوار شتر شدند رفتند مکّه و همه مراسم را انجام دادند و دوباره با شتر آمدند جدّه و با کشتی از جدّه آمدند ایران، شده یازده ماه. مردم مسلماناند مردم فهمیدند بالأخره بعد از مرگ خبری هست و اساس، بعد الموت است، مردم فهمیدند انسان مرگ را میمیراند نه مرگ انسان را (این حرفِ دین است) باور کردند که انسان مسافر است و مهاجر است و با دست خالی نمیشود سفر کرد.
دعوت عمومی به حج مستلزم امکانات وسیع
بنابراین بِعثه باید فکری بکند کاروان حج باید فکری بکند شما روحانیون کاروان باید فکری بکنید که آیا این اساس دین است یا اساس دین چیز دیگر است. ﴿وَأَذِّن فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ﴾; وجود مبارک پیغمبر هم همین کار را کرد. تنها عُمرةالقضاء نبود که ﴿یَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ﴾، امروز هم همین طور است دیگر، امروز هم هستند ﴿یَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ﴾ هستند. خب خیلی از آقایاناند تلاش و کوشش میکنند علاقهمندند بروند، الآن که جواناند ثبتنام میکنند تا هفده هجده سال بعد نوبتشان میرسد که تمام جوانیشان و قدرتشان از دست میرود. بنابراین طبع اوّلی قضیه این است که این حداقل بتواند ده میلیون را جا بدهد و دین باید برای ده میلیون جا فراهم بکند.
﴿وَأَذِّن فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ﴾ یا ﴿رِجَالاً﴾ یعنی راجلاً و پیاده یا سواره و از راه دور هم میآیند [و] چون ﴿مِن کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ﴾ میآیند، این شترشان میشود ضامِر و مهزول و لاغر، آن اسب و استرشان میشود ضامر و مهزول و لاغر. ﴿مِن کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ ٭ لِیَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ﴾; تا منافع دنیا و منافع آخرت را در آنجا ببینند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است