- 157
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 19 تا 25 سوره حج
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 19 تا 25 سوره حج"
تعبیرات مشترک درباره مؤمن و کافر
ظهورجمله ﴿هُدُوا الی الطیب من العقول﴾ بر پاداش اخروی
علت ذکرمؤمنان و کافران بر وجه تثنیه
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
هذَانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا فِی رَبِّهِمْ فَالَّذِینَ کَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِیَابٌ مِن نَّارٍ یُصَبُّ مِن فَوْقِ رُءُوسِهِمُ الْحَمِیمُ ﴿19﴾ یُصْهَرُ بِهِ مَا فِی بُطُونِهِمْ وَالْجُلُودُ ﴿20﴾ وَلَهُم مَّقَامِعُ مِنْ حَدِیدٍ ﴿21﴾ کُلَّمَا أَرَادُوا أَن یَخْرُجُوا مِنْهَا مِنْ غَمٍّ أُعِیدُوا فِیهَا وَذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِیقِ ﴿22﴾ إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ یُحَلَّوْنَ فِیهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٍ وَلُؤْلُؤاً وَلِبَاسُهُمْ فِیهَا حَرِیرٌ ﴿23﴾ وَهُدُوا إِلَی الطَّیِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَهُدُوا إِلَی صِرَاطِ الْحَمِیدِ ﴿24﴾ إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَیَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ الَّذِی جَعَلْنَاهُ لِلنَّاسِ سَوَاءً الْعَاکِفُ فِیهِ وَالْبَادِ وَمَن یُرِدْ فِیهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ ﴿25﴾
تقسیم فرقه های شش گانه به گروه های ایمان و کفر
بعد از بیان آن عناصر محوری اصول دین و خطوط کلی فقه و اخلاق و حقوق، افرادی که در برابر دین قرار گرفتهاند به دو گروه تقسیم شدند. گرچه شش فرقه از فِرَقی که دارای نحلههای گوناگوناند در آیهٴ هفده بیان شده لکن جامع این فِرَق ششگانه همان ایمان و کفر و حقّ و باطل و صِدق و کذب و خیر و شرّ و حُسن و قبح است لذا بعد از بیان آن شش فرقه اینها را فرمود: ﴿کَثِیرٌ مِنَ النَّاسِ﴾ سجده میکنند ﴿وَکَثیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذَابُ﴾. بعد از اینکه آن شش فرقه را بیان فرمود، جمعبندی آنها در آیهٴ هجده به این صورت شد که ﴿وَکَثِیرٌ مِنَ النَّاسِ﴾ یعنی «یَسجد لله کثیرٌ مِن الناس»، ﴿وَکَثیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذَابُ﴾ پس انسانها دو قسم شدند یک عدّه مطیعاند یک عدّه عاصی؛ یک عدّه مؤمناند یک عدّه کافر [که] جامع آن شش فرقه این دو عنوان است لذا فرمود: ﴿هذَانِ خَصْمانِ﴾.
بیان برخی از نکات ادبی آیات مورد بحث
برخیها خواستند بگویند که اقلّ جمع دوتاست برای اینکه در بخشی از آیات قرآن کریم بعد از اینکه تثنیه را ذکر کرده، از تثنیه به جمع یاد کرده است، معلوم میشود اقلّ جمع دوتاست که یکی از مواردی که به آن استشهاد کردند همین آیه است؛ این استدلال را جناب فخررازی نقل کرده است. مشابه این هم آیات دیگری است که اول تثنیه است بعد جمع. این استدلال درست نیست برای اینکه این ﴿هذَانِ﴾ راجع به دو شخص نیست راجع به دو گروه است، چون دو گروهاند بالأخره جمعاند؛ ﴿هذَانِ﴾ در ﴿هذَانِ خَصْمانِ﴾ راجع به این دو کثیر است که کثیرِ نفسی است نه کثیرِ نسبی و ﴿اخْتَصَمُوا﴾ راجع به جمع همین شش فرقه است.
چند نکته در این آیات آمده که بعضیها مربوط به کفّار است بعضیها مربوط به مؤمنین: چرا دربارهٴ کفّار به فعل ماضی یاد شده است که فرمود: ﴿قُطِّعَتْ﴾؟ چرا به ثِیاب یاد شده است چرا نفرمود لباس ولی دربارهٴ مؤمنین فرمود: ﴿لِبَاسُهُمْ فِیهَا حَرِیرٌ﴾؛ آیا بین ثیاب و لباس فرق است یا نه؟ چرا نفرمود «علیهم مقامعٌ مِن حدید» فرمود: ﴿لَهُم مَّقَامِعُ مِنْ حَدِیدٍ﴾؟ چرا با اینکه اینها ﴿مُقَرَّنِینَ فِی الْأَصْفَادِ﴾ هستند فرمود: ﴿کُلَّمَا أَرَادُوا أَن یَخْرُجُوا مِنْهَا مِنْ غَمٍّ﴾؟ چرا دخول را دربارهٴ کفار به خود اسناد نداد نفرمود ما آنها را داخل میکنیم ولی دربارهٴ مؤمنین به خود اسناد داد؟ چرا این اَساوِر این دستوارهها گاهی از ذَهَب است گاهی از فِضّه [یعنی] در بعضی آیات مثل آیه محلّ بحث دارد: ﴿أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٍ﴾ و در بعضی از آیات دارد: ﴿أَسَاوِرَ مِن فِضَّةٍ﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «انسان» آمده است؟ آیات قرآن کریم باید به این نکات ادبی پاسخ بدهد.
اول: تعبیرات مشترک درباره مؤمن و کافر
نکتهٴ اول این است که جریان فریقان را که از آنها به جمع یاد کرده است این نشان آن نیست که اقلّ جمع دو نفر است، بلکه برای آن است که اینها چون دو گروهاند [و] جمعیّتشان زیاد است از اینها به جمع تعبیر کرده است. دربارهٴ ثیاب و لباس، این تفنّن در تعبیر است؛ گاهی دربارهٴ مؤمنان و اهل بهشت هم تعبیر به ثیاب شده است، این طور نیست که ثیاب اختصاص داشته باشد به کفّار. از اینکه فرمود: ﴿لَهُم مَّقَامِعُ مِنْ حَدِیدٍ﴾، این «لام» اختصاص است نه «لام» منفعت، «لام» منفعت در برابر «علیٰ» است اما «لام» اختصاص در برابر «علی» نیست [یعنی] این عمل مختصّ عامل است چه حَسنه باشد چه سیّئه. در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» این اصل گذشت که خدا فرمود: ﴿إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِکُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا﴾؛ این ﴿فَلَهَا﴾ از باب مشاکله نیست بلکه از باب این است که عمل مختصّ عامل است چه خوب چه بد، چه خیر چه شرّ، چه حَسن چه قبیح. از این جهت که مستقبلِ محقّقالوقوع در حکم ماضی است، از اینها به فعل ماضی یاد کرده است فرمود: ﴿قُطِّعَتْ لَهُمْ﴾ و از آن جهت که بعد از انداختن [و قرار دادن] این جامه در بدن آنها درون و بیرون میسوزد و گداخته میشود از آن به فعل مضارع یاد کرده است، چون آن فعل مضارع بعد از پوشاندن این جامهٴ عذاب و بعد از ریختن این آبِ داغ است؛ چون اینچنین است ﴿یُصْهَرُ بِهِ مَا فِی بُطُونِهِمْ وَالْجُلُودُ﴾. کلمهٴ «دخول» همان طوری که دربارهٴ بهشتیها هست دربارهٴ جهنّمیها هم هست؛ در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» دارد: ﴿رَبَّنَا إِنَّکَ مَن تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ﴾.
دوم: ظهورجمله ﴿هُدُوا الی الطیب من العقول﴾ بر پاداش اخروی
دربارهٴ بهشتیها که فرمود: ﴿هُدُوا إِلَی الطَّیِّبِ﴾ اگر این ﴿هُدُوا﴾ عطف بر ﴿الَّذِینَ آمَنُوا﴾ باشد این مربوط به دنیاست؛ لکن چون فاصله زیاد است این مربوط به دنیا نیست بلکه مربوط به پاداشهای قیامت است که در قیامت پاداشی که داده میشود دو قِسم است: یکی اینکه اینها هدایت میشوند به حرفهای خوب نظیر آنچه در آیهٴ ده سورهٴ مبارکهٴ «یونس» است که باز قرائت میشود و نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» است که بهشتیها مرتّب خدا را شکر میکنند [و] ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی صَدَقَنَا وَعْدَهُ﴾ میگویند و مانند آن که این ﴿هُدُوا إِلَی الطَّیِّبِ مِنَ الْقَوْلِ﴾ است (این برای قولی است که قائل خود اینها باشند) یا اینکه هدایت میشوند به قولِ طیّبی که قائل فرشتگاناند که فرشتگان ﴿یَدْخُلُونَ عَلَیْهِم مِن کُلِّ بَابٍ ٭ سَلامٌ عَلَیْکُم بِمَا صَبَرْتُم﴾. این ﴿هُدُوا﴾ که فعل مجهول است [که یعنی] به قولِ خوب هدایت میشوند یا قائل خود اینها هستند مطابق آیهٴ سورهٴ «یونس» [و] یا قائل فرشتگاناند که دربارهٴ اینها حرفهای طیّب و طاهر دارند نظیر آیهٴ ﴿سَلامٌ عَلَیْکُم﴾. حالا این آیات یکی پس از دیگری فقط قرائت کنیم تا به این نکات ادبی هم پاسخ داده شده باشد.
سوم: علت ذکرمؤمنان و کافران بر وجه تثنیه
در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» آیهٴ 192 این است: ﴿رَبَّنَا إِنَّکَ مَن تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ وَمَا لِلْظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصَارٍ﴾؛ این «خِزی» قبل از آن عذاب است چون مهمتر از عذابِ بدن، عذاب روح است که رسوایی او را به همراه دارد، پس ادخال در نار مثل ادخال در جَنّت هر دو به ذات اقدس الهی اسناد داده شد. جریان اینکه از مؤمنان و کافران به تثنیه یاد شده است نظیر آیهٴ 81 سورهٴ مبارکهٴ «انعام» است: ﴿وَکَیْفَ أَخَافُ مَا أَشْرَکْتُمْ وَلاَ تَخَافُونَ أَنَّکُمْ أَشْرَکْتُمْ بِاللّهِ مَالَمْ یُنَزِّلْ بِهِ عَلَیْکُمْ سُلْطَاناً﴾؛ اینجا سخن از ما و شماست در حالی که وقتی تعبیر جمعبندی شده به عمل میآید در ذیل آیهٴ 81 میفرماید: ﴿فَأَیُّ الْفَرِیقَیْنِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ﴾؛ آیا مؤمنان احقّ به امناند یا شما، بعد میفرماید: ﴿الَّذِینَ آمَنُوا وَلَمْ یَلْبِسُوا إِیمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ﴾، پس مؤمناناند و کافران [یعنی] این گروه در قبال آن گروه که از این دو گروه تعبیر به تثنیه شده است نه چون اقلّ جمع دو نفر است.
چهارم: تسبیح و تحمید الهی ابزار بر آورده شدن نیاز بهشتیان
در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» آیهٴ ده همان قولِ طیّب را مطرح میکند که در بحث دیروز خوانده شد: ﴿دَعْوَاهُمْ فِیهَا سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ وَتَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلاَمٌ وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾. در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» این نکته از سیدناالاستاد گذشت که فرشتگان اگر چیزی را بخواهند مسئلت کنند میگویند: ﴿سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ﴾ یعنی ذات اقدس الهی چون منزّه از نیاز است نیاز ما را برطرف میکند؛ با تسبیح خواستهٴ خود را بیان میکنند. اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» دارد که ﴿إِن مِن شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾ برای همین جهت است انسان نیازمند است چه در دنیا چه در آخرت، نیازش را باید کسی برآورده کند که بینیاز باشد. چون انسان نیازمند است به کسی مراجعه میکند که بینیاز باشد و این «تسبیح» است، آن بینیاز، نیازِ این نیازمند را برطرف میکند [و] این نیازمندی که حاجتش برآورده شده باید حقشناسی کند این میشود «تحمید» لذا تسبیح خدا با تحمیدِ الهی همراه است: ﴿إِن مِن شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾. در این بخشها هم تسبیح با تحمید غالباً همراه است؛ بهشتی اگر چیزی بخواهد میگوید: ﴿سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ﴾ و نسبت به یکدیگر هم با سلام برخورد میکنند وقتی از ذات اقدس الهی با تسبیح خواستند و نیازشان برآورده شد میگویند: ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾؛ ﴿وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾.
بنابراین اوّلین دعوا و خواستهٴ آنها ﴿سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ﴾ است و آخرین دعوای آنها ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ است. بهشتی نمیگوید خدایا به من فلان میوه را بده، میگوید: ﴿سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ﴾؛ معلوم است که این نیازمند است، نیازمند به منزّه از نیاز مراجعه میکند و آن منزّه از نیاز، حاجت این را برآورده میکند لذا اوّلش تسبیح است آخرش تحمید، با یکدیگر هم که برخورد دارند برخورد سلامت است که ﴿تَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلاَمٌ﴾.
پنجم: تعبیرات مشترک قرآن درباره فرشتگان و بهشتیان
در بخشهایی که مربوط به سایر نکات است در سورهٴ مبارکهٴ «هود» گوشهای از این برداشتهایی که مربوط به همین دو گروه است یاد شده است چه گروه حق چه گروه باطل [که] آیهٴ 24 سورهٴ مبارکهٴ «هود» این است. بعد از اینکه در آیات قبل فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ حکمشان آن است و قبلش هم فرمود: ﴿أُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ﴾ [یعنی] کفّار حکمشان آن است، بعد فرمود: ﴿مَثَلُ الْفَرِیقَیْنِ﴾. در این گونه از موارد که تثنیه میآورد نه برای اینکه اقلّ جمع دو نفر است [بلکه] برای اینکه فریقاند [یعنی] یک گروه آنها هستند یک گروه اینها.
در جریان ﴿هُدُوا إِلَی الطَّیِّبِ مِنَ الْقَوْلِ﴾ دو احتمال بود که در جامع استعمال شده باشد یعنی هم بهشتیها حرفهای خوب میزنند هم فرشتگان با بهشتیها حرفهای خوب میزنند؛ حرفِ خوب بهشتیان در آیهٴ ده سورهٴ «یونس» بیان شده حرفِ خوب فرشتهها دربارهٴ بهشتیها در سورهٴ مبارکهٴ «رعد» بیان شده که فرمود: ﴿جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهَا وَمَن صَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ وَأَزْوَاجِهِمْ وَذُرِّیَّاتِهِمْ﴾ بعد فرمود: ﴿وَالْمَلائِکَةُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِم مِن کُلِّ بَابٍ ٭ سَلامٌ عَلَیْکُم بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَی الدَّارِ﴾. دربارهٴ بهشتیها ﴿فُتِحَتْ أَبْوَابُهَا﴾ [یعنی] آن بهشتیهای کامل تمام این درها به روی آنها باز است [و به آنان] میفرمایند از هر دری که خواستید وارد بشوید، فرشتهها هم از هر دری که بخواهند وارد میشوند و سلام عرض میکنند ﴿یَدْخُلُونَ عَلَیْهِم مِن کُلِّ بَابٍ﴾ بعد میگویند: ﴿سَلامٌ عَلَیْکُم بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَی الدَّارِ﴾. در ذیل این آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «رعد» در بحثهای روایی ما آمد ـ شاید اهل سنّت هم همین را داشته باشند ولی از طریق ما آمده است ـ که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تشریف میبردند به مقبره شهدا و به شهدا میگفتند: «االسلامُ عَلَیْکُم بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَی الدَّارِ»؛ حالا حدّاقل سالی یک بار را یقینی بود، بیشتر مطلب دیگر است.
کیفیت عذاب اخروی کافران
مطلب دیگری که مربوط به کیفیت تعذیب کفّار است در آیات 49 به بعد سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» به این صورت آمده است: ﴿وَتَرَی الْمُجْرِمِینَ یَوْمَئِذٍ مُقَرَّنِینَ فِی الْأَصْفَادِ﴾؛ اینها بستهاند در زنجیرند، این طور نیست که مکان وسیع باشد؛ منتها اراده دارند که خارج بشوند میلِ خروج دارند. همان حرکتِ جزئی که دارند، سعی میکنند خودشان را به درِ جهنم برسانند که بعد ﴿أُعِیدُوا فِیهَا﴾؛ نه اینکه تکان نمیخورند [بلکه] حرکتشان کُند است پایشان بسته است. اینچنین نیست که یک فضای باز در اختیار آنها قرار بدهند بگویند اینجا بسوز، آنجا نه آزادند نه باز [یعنی] هم بستهاند هم برده، چون در دنیا هم دست دیگران را بستند هم پای دیگران را. فرمود: ﴿تَرَی الْمُجْرِمِینَ یَوْمَئِذٍ مُقَرَّنِینَ فِی الْأَصْفَادِ ٭ سَرَابِیلُهُم مِن قَطِرَانٍ وَتَغْشَی وُجُوهَهُمُ النَّارُ ٭ لِیَجْزِیَ اللَّهُ کُلَّ نَفْسٍ مَّا کَسَبَتْ﴾؛ نه «بما کسبت» یعنی خود این عمل به آن صورت در میآید لذا در هیچ جای از قرآن ندارد که اینها مثلاً اعتراض بکنند بگویند خدایا! این چیست که بر ما تحمیل کردی چون اینها باطنِ این عمل را میبینند که چیست و اینکه باطن گناه چیست کاملاً برایشان مشهود است لذا هیچ اعتراض نمیکنند؛ ﴿لِیَجْزِیَ اللَّهُ کُلَّ نَفْسٍ مَّا کَسَبَتْ إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسَابِ ٭ هذا بَلاَغٌ لِلنَّاسِ وَلِیُنذَرُوا بِهِ وَلِیَعْلَمُوا أَنَّمَا هُوَ إِلهٌ وَاحِدٌ وَلِیَذَّکَّرَ أُولُوا الْأَلْبَابِ﴾.
بیان پاداش و جایگاه اهل بهشت
در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» باز هم جریان کیفیت اِنعام و تعبیر به فریقین شدن و لباسِ پاک و تمیزِ بهشتیها مطرح است؛ آیهٴ سی به بعد سورهٴ مبارکهٴ «کهف» این است که ﴿إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ إِنَّا لاَ نُضِیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلاً ٭ أُولئِکَ لَهُمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهِمُ الْأَنْهَارُ یُحَلَّوْنَ فِیهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٍ﴾ که در آیهٴ محلّ بحث سورهٴ مبارکهٴ «حج» هم ﴿أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٍ﴾ بود، ﴿وَیَلْبَسُونَ ثِیَاباً﴾، معلوم میشود ثیاب اختصاصی به کفار ندارد که دربارهٴ مؤمنین بگویند لباس [و] دربارهٴ کفار بگویند ثیاب، بلکه ثیاب برای هر دو گروه به کار میرود ﴿وَیَلْبَسُونَ ثِیَاباً خُضْراً مِن سُندُسٍ وَإِسْتَبْرَقٍ مُتَّکِئِینَ فِیهَا عَلَی الْأَرَائِکِ نِعْمَ الثَّوَابُ وَحَسُنَتْ مُرْتَفَقاً﴾. در آن آیه که ـ انشاءالله ـ خواهد آمد دارد که ﴿مُتَّکِئِینَ عَلَی سُرُرٍ مُتَقابِلینَ﴾ یعنی بهشتیها حالا میلیونها نفرند هر چه هستند اینها همه روبهروی هماند [و] هرگز در غیاب یکدیگر نیستند ما چه مکانی داریم که همهٴ اینها در آن مکان جمعاند و همه روبهروی هماند؟ در دنیا چنین مکانی برای ما قابل فرض نیست برای اینکه صفِ طولانی اگر باشد بعضیها روبهروی هماند، مستدیر اگر بنشینند هم بعضی روبهروی هماند، این طوری که همه روبهروی هم باشند این تصوّرش احتیاج به دلیل دارد.
در سورهٴ مبارکهٴ «مریم» باز به صورت دیگری از این دو فریق یاد شده است و حَسَنات و سیّئات خاصّ اینها جداگانه مطرح شده است؛ آیهٴ 73 سورهٴ مبارکهٴ «مریم» این است ﴿وَإِذَا تُتْلَی عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَیُّ الْفَرِیقَیْنِ خَیْرٌ﴾؛ این تثنیه آوردن به لحاظ خود فریق است با اینکه جمعاند بنابراین دو فریق را میشود گفت: «هذان» و این نه برای آن است که اقلّ جمع دو نفر است.
تبیین مواهب بهشتی اهل ایمان
خب اینها مربوط به آیاتی که قبل از سورهٴ «حج» است اما آیاتی که مربوط به بعد از سورهٴ «حج» است؛ آیهٴ 45 سورهٴ مبارکهٴ «نمل» این است: ﴿وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَی ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ فَإِذَا هُمْ فَرِیقَانِ یَخْتَصِمُونَ﴾؛ گرچه این تعبیرها با تثنیه شروع شده ولی با جمع ختم شده؛ نفرمود «فریقان یختصمان» بلکه به لحاظ لفظ تثنیه است و به لحاظ معنا که گروه فراوانیاند جمع ذکر فرمود. در سورهای که به نام مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است آنجا بخشی از عذابهایی که دامنگیر تبهکاران میشود در قبال نعمتهایی که بهرهٴ متنعّمان میشود ذکر شده است؛ آیهٴ پانزده به بعد سورهٴ مبارکهای که به نام حضرت است این است: ﴿مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ﴾ وصف بهشتِ اهل تقوا این است که ﴿فِیهَا أَنْهَارٌ مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ﴾؛ نهرهایی از آب روان است که هرگز متغیّر نمیشود گرچه میلیونها سال هم بماند؛ این نظیر آبِ دنیا نیست که اگر مدّتی بماند بو میآید ـ «آسِن» یعنی متغیّر ـ ﴿وَأَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ﴾؛ نهرهایی از شیر جاری است که هرگز مزهٴ آنها عوض نخواهد شد ﴿وَأَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ﴾؛ نهرهایی از خَمر است که فقط لذّت دارد، هیچ تلخی و خمار ندارد. لغویین میگویند «خمار»، «داء الخَمر» است؛ این مرضی است که انسان بعد از خوردن خَمر به خمار مبتلا میشود، این مرض در خمرِ بهشت نیست. ﴿وَأَنْهَارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفّی﴾، بعد فرمود: ﴿وَلَهُمْ فِیهَا مِن کُلِّ الَّثمَرَاتِ وَمَغْفِرَةٌ مِن رَبِّهِمْ﴾.
فرمود جریان آنها آیا ﴿کَمَنْ هُوَ خَالِدٌ فِی النَّارِ وَسُقُوا مَاءً حَمِیماً فَقَطَّعَ أَمْعَاءَهُمْ﴾ ـ اینکه در آیهٴ محل بحث سورهٴ مبارکهٴ «حج» که فرمود حَمیم بر سر اینها ریخته میشود: ﴿یُصَبُّ مِن فَوْقِ رُءُوسِهِمُ الْحَمِیمُ﴾؛ گاهی هم همین حمیم را به آنها میچشانند: ﴿وَسُقُوا مَاءً حَمِیماً فَقَطَّعَ أَمْعَاءَهُمْ﴾ ـ بعد یکی از شواهدی که گاهی به لحاظ معنا جمع است و به لحاظ لفظ مفرد [اینجاست که] فرمود: ﴿وَمِنْهُم مَن یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ حَتَّی إِذَا خَرَجُوا مِنْ عِندِکَ﴾؛ به لحاظ لفظ فرمود: ﴿مَن یَسْتَمِعُ﴾ و به لحاظ معنا فرمود: ﴿خَرَجُوا﴾. خب اگر «مَن» است باید بفرماید «خَرَج» نه ﴿خَرَجُوا﴾ ولی چون شامل افراد زیاد میشود از این جهت به ﴿خَرَجُوا﴾ یاد شده است.
اینکه اَساور گاهی ذهب است گاهی فضّه این در سورهٴ مبارکهٴ «انسان» مشخص شد؛ در آنجا آیهٴ 21 به بعد سورهٴ مبارکهٴ «انسان» این است: ﴿عَالِیَهُمْ ثِیَابُ سُندُسٍ خُضْرٌ وَإِسْتَبْرَقٌ﴾ که اینجا با ثیاب به کار رفت نه لباس ﴿وَحُلُّوا أَسَاوِرَ مِن فِضَّةٍ﴾؛ حالا آیا این بر اساس تقسیم است که بعضی دستوارههای ذَهَب دارند بعضی دستوارههای فِضّه یا هر دو گروه است یا موقفهای اینها در بهشت فرق میکند ولی بالأخره هم اَساور نقره است هم دستوارههای طلا ﴿أَسَاوِرَ مِن فِضَّةٍ وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَاباً طَهُوراً﴾ که اینجا آن روایت نورانی را مرحوم امینالاسلام نقل کرده است که وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) ذیل این ﴿سَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَاباً طَهُوراً﴾ فرمود خدای اینها شرابی به اینها عطا میکند که «یطهّرهم عن کلّ شیء سوی الله»؛ آنچه غیر خداست از یاد اینها میرود که ظاهراً هیچ مقامی برای بهشتی بالاتر از این نیست. این از غرر روایات ماست که مرحوم امینالاسلام ذیل این آیه نقل میکند؛ ﴿وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَاباً طَهُوراً ٭ إِنَّ هذَا کَانَ لَکُمْ جَزَاءً وَکَانَ سَعْیُکُم مَشْکُوراً﴾. اینها شواهدی برای تأمین آن نکات ادبی این چند آیهای که بحث شده است.
ممانعت کفار در برابر امور عبادی مؤمنان
حالا برسیم به آیهای که امروز قرائت شد؛ فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَیَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ الَّذِی جَعَلْنَاهُ لِلنَّاسِ سَوَاءً الْعَاکِفُ فِیهِ وَالْبَادِ وَمَن یُرِدْ فِیهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ﴾. وقتی وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از مکّه به مدینه مهاجرت کردند نظامی تشکیل دادند، مسلمانها به احکام حج آشنا شدند و خواستند به مکّه بروند، همان مشرکان حجاز مانع اینها بودند ـ چون فریضهٴ حج در مدینه نازل شده است نه در مکه ـ وقتی که میخواستند بروند آنها جلویشان را میگرفتند نمیگذاشتند که حاجیان و معتمران به مکّه بروند. آیه نازل شد در سورهٴ مبارکهٴ «حج» که کفّار و کسانی که راهبندی ایجاد میکنند؛ «صَدّ» یعنی صرف هم «یصدون انفسهم عن سبیل الله بالإنسداد أو الإنصراف» هم «یصدّون غیرهم عن سبیل الله بالسدّ و الصرف» جلوی دیگران را میگیرند؛ ﴿وَیَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ﴾، «و یصدّون عن المسجد الحرام»؛ نمیگذارند مردم بروند و قبلهشان را از نزدیک زیارت کنند و دور قبله طواف بکنند و مانند آن (نمیگذارند وظیفهٴ حجّ عمره را انجام بدهند) اینها که کافرند «و صادّوا» صارِف عن سبیل اللهاند «و صادّوا» صارِف از مسجد حراماند، کسانی هستند که به عذاب الیم گرفتار میشوند. مسجدالحرام را مشخص فرمود که ﴿جَعَلْنَاهُ لِلنَّاسِ سَوَاءً﴾.
ارتباط حیات و ممات انسان با کعبه
در مسئلهٴ اینکه فرمود: ﴿إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبَارَکاً﴾، آن برای همه است که قبله همه است و مطاف همه هم است که قبلاً هم این بحث گذشت که اصلاً زندگی و مرگ ما با کعبه روبهروست یعنی ما شبانهروز با کعبه داریم زندگی میکنیم؛ نمازهای ما که الاّ ولابد باید به طرف کعبه باشد، کارهایی که قبیح است و اهانت است حتماً باید پشت به کعبه نباشد رو به کعبه هم نباشد، در نشستنهای عادی ما هم که «خیر المجالس ما استقبل به القبلة»، ذبیحهای ما هم که باید به طرف کعبه باشد؛ اصلاً ما با کعبه داریم زندگی میکنیم. ممکن نیست کسی در یک روز چند بار با کعبه ارتباط نداشته باشد؛ یا واجب است یا مستحب است یا حرام؛ اینکه در روایات گفته میشود: «والکعبة قبلتی» همین است. با ارتباط با کعبه هم داریم میمیریم؛ همین که حال احتضار شد ارتباط ما باید با کعبه باشد که چطور باید ما را رو به قبله بکنند، بعد از اینکه مردیم بین مرگ و غسل دادن چطور باید رو به کعبه باشیم، بعد از غسل و تَحنیط و تَکفین و قبل از دفن چگونه باید رو به کعبه باشیم مشخص است، هنگام نماز بر ما چگونه باید به طرف کعبه باشیم مشخص است، بعد وقتی که بخواهند دفن کنند چگونه با کعبه ارتباط داشته باشیم مشخص است. زندگی ما و مرگ ما با بیت الله است؛ «والکعبة قبلتی» در دعاهای ما هست. این طور نیست که فقط سالی یک بار کسی برود مکه [بلکه] ماییم و کعبه؛ تمام شئون ما شب و روز با کعبه وابسته است حالا یا حرمت است یا استحباب است یا وجوب؛ مرگ ما و زندگی ما [با کعبه است] ماییم و کعبه.
فرمود ما این کعبه را برای همه مردم قرار دادیم [و] همهٴ طبقات دعوت شدند و این مسجد برای همه علیالسواء است.: ﴿سَوَاءً الْعَاکِفُ فِیهِ﴾؛ کسی که اهل مکّه است در آنجا عاکف است و مقیم است یا کسی که بادی است [و] از راه «بَدْو» میآید. «بَدْو» غیر از ابتداست؛ اینکه میگوییم بدواً یک تعبیر نادرست است، «بدءاً» درست است که مهموز است؛ آنکه بَدْو دارد یعنی روستا [ که فرمود:] ﴿جَاءَ بِکُم مِّنَ الْبَدْوِ﴾؛ «بدأ» به معنای ابتدا است که آخرش همزه دارد نه واو. کسانی که از بدو میآیند از بادی یعنی از روستاها و منطقههای دور میآیند همه یکساناند: ﴿سَوَاءً الْعَاکِفُ فِیهِ وَالْبَادِ﴾.
بررسی حکم بیع زمینهای کعبه
فتوایی جناب ابوحنیفه میدهد که خرید و فروشِ دُورِ مکه یعنی خانهها و دار [و] اجارهٴ دورِ مکّه یعنی هتلها حرام است، چرا؟ برای اینکه خدا فرمود عاکف و بادی در آن مساویاند شافعی میگوید نه این طور نیست حرمتی در کار نیست. مرحوم شیخ طوسی در تبیان بعد از بیان این دو گروه، یک اشارهٴ اجمالی دارد اما تفصیلش به فقه برمیگردد و آن اجمالش این است که این ضمیر به ﴿مَسْجِدِ الْحَرَامِ﴾ برمیگردد نه به مکّه و نه به حرم، بنابراین خرید و فروش خانههای مکه چرا حرام باشد خرید و فروش خانههای حرم چرا حرام باشد اجارهٴ هتلها چرا جایز نباشد؟! خدا که نفرمود مکّه یا حرم برای همه یکسان است، فرمود مسجدالحرام برای همه یکسان است. حالا باید ببینیم روایات اهل بیت(علیهم الصلاة و علیهم السلام) چگونه است که این دیگر به بحث فقه برمیگردد؛ از آیه نمیشود حرمت خرید و فروش خانههای حرم [و حرمت] اجارهٴ هتلهای حرم را استفاده کرد.
عواقب ممانعت از امور عبادی خانه خدا
بعد فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَیَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ﴾؛ هنوز خبر نیامده، این یک گروه، ﴿وَمَن یُرِدْ فِیهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ﴾؛ کسی بخواهد ملحدانه و ظالمانه در این سرزمین قدم بردارد، ﴿نُذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ﴾؛ چه آن گروه که ﴿کَفَرُوا وَیَصُدُّونَ﴾ چه این گروه که ﴿یُرِدْ فِیهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ﴾ [به عذاب الیم مبتلا میشوند]. بعضی از تعبیراتی که بیلطافت نیست آن است که خدای سبحان بر اساس اراده کسی را عِقاب نمیکند بر اساس اهتمام به گناه حساب نمیکند ـ البته مستحضرید که در بحث تجرّی مطرح شد که این خُبث سریره را به همراه دارد [یعنی] کسی رفته که معصیت بکند ولی نشد، این از عدالت صغرا ساقط نمیشود لکن آن خُبث سریره سرِ جایش محفوظ است ـ اهتمام به حَسَنه ثواب را به همراه دارد اما اهتمام به سیّئه مادامی که به عمل نرسد معصیت نیست ولی این کریمه اگر این استنباطی که این شخص دربارهٴ خصوص مکه کرد درست باشد میتواند مقیّد اطلاقات قبلی یا مخصّص عمومات قبلی باشد که دربارهٴ خصوص مکه این طور است که اگر کسی ارادهٴ ظلم بکند ولو دستش به ظلم نرسد، از عذاب الهی نجات پیدا نمیکند و گرفتار عذاب الهی میشود [یعنی] اگر منظور از ﴿مَن یُرِدْ﴾ خصوص اراده هم باشد ولو به عمل نرسد این میتواند مقیّد آن اطلاقات یا مخصّص آن عمومات باشد دربارهٴ خصوص مکه؛ فرمود: ﴿وَمَن یُرِدْ فِیهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ﴾. أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سیّئات أعمالنا.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تعبیرات مشترک درباره مؤمن و کافر
ظهورجمله ﴿هُدُوا الی الطیب من العقول﴾ بر پاداش اخروی
علت ذکرمؤمنان و کافران بر وجه تثنیه
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
هذَانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا فِی رَبِّهِمْ فَالَّذِینَ کَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِیَابٌ مِن نَّارٍ یُصَبُّ مِن فَوْقِ رُءُوسِهِمُ الْحَمِیمُ ﴿19﴾ یُصْهَرُ بِهِ مَا فِی بُطُونِهِمْ وَالْجُلُودُ ﴿20﴾ وَلَهُم مَّقَامِعُ مِنْ حَدِیدٍ ﴿21﴾ کُلَّمَا أَرَادُوا أَن یَخْرُجُوا مِنْهَا مِنْ غَمٍّ أُعِیدُوا فِیهَا وَذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِیقِ ﴿22﴾ إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ یُحَلَّوْنَ فِیهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٍ وَلُؤْلُؤاً وَلِبَاسُهُمْ فِیهَا حَرِیرٌ ﴿23﴾ وَهُدُوا إِلَی الطَّیِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَهُدُوا إِلَی صِرَاطِ الْحَمِیدِ ﴿24﴾ إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَیَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ الَّذِی جَعَلْنَاهُ لِلنَّاسِ سَوَاءً الْعَاکِفُ فِیهِ وَالْبَادِ وَمَن یُرِدْ فِیهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ ﴿25﴾
تقسیم فرقه های شش گانه به گروه های ایمان و کفر
بعد از بیان آن عناصر محوری اصول دین و خطوط کلی فقه و اخلاق و حقوق، افرادی که در برابر دین قرار گرفتهاند به دو گروه تقسیم شدند. گرچه شش فرقه از فِرَقی که دارای نحلههای گوناگوناند در آیهٴ هفده بیان شده لکن جامع این فِرَق ششگانه همان ایمان و کفر و حقّ و باطل و صِدق و کذب و خیر و شرّ و حُسن و قبح است لذا بعد از بیان آن شش فرقه اینها را فرمود: ﴿کَثِیرٌ مِنَ النَّاسِ﴾ سجده میکنند ﴿وَکَثیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذَابُ﴾. بعد از اینکه آن شش فرقه را بیان فرمود، جمعبندی آنها در آیهٴ هجده به این صورت شد که ﴿وَکَثِیرٌ مِنَ النَّاسِ﴾ یعنی «یَسجد لله کثیرٌ مِن الناس»، ﴿وَکَثیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذَابُ﴾ پس انسانها دو قسم شدند یک عدّه مطیعاند یک عدّه عاصی؛ یک عدّه مؤمناند یک عدّه کافر [که] جامع آن شش فرقه این دو عنوان است لذا فرمود: ﴿هذَانِ خَصْمانِ﴾.
بیان برخی از نکات ادبی آیات مورد بحث
برخیها خواستند بگویند که اقلّ جمع دوتاست برای اینکه در بخشی از آیات قرآن کریم بعد از اینکه تثنیه را ذکر کرده، از تثنیه به جمع یاد کرده است، معلوم میشود اقلّ جمع دوتاست که یکی از مواردی که به آن استشهاد کردند همین آیه است؛ این استدلال را جناب فخررازی نقل کرده است. مشابه این هم آیات دیگری است که اول تثنیه است بعد جمع. این استدلال درست نیست برای اینکه این ﴿هذَانِ﴾ راجع به دو شخص نیست راجع به دو گروه است، چون دو گروهاند بالأخره جمعاند؛ ﴿هذَانِ﴾ در ﴿هذَانِ خَصْمانِ﴾ راجع به این دو کثیر است که کثیرِ نفسی است نه کثیرِ نسبی و ﴿اخْتَصَمُوا﴾ راجع به جمع همین شش فرقه است.
چند نکته در این آیات آمده که بعضیها مربوط به کفّار است بعضیها مربوط به مؤمنین: چرا دربارهٴ کفّار به فعل ماضی یاد شده است که فرمود: ﴿قُطِّعَتْ﴾؟ چرا به ثِیاب یاد شده است چرا نفرمود لباس ولی دربارهٴ مؤمنین فرمود: ﴿لِبَاسُهُمْ فِیهَا حَرِیرٌ﴾؛ آیا بین ثیاب و لباس فرق است یا نه؟ چرا نفرمود «علیهم مقامعٌ مِن حدید» فرمود: ﴿لَهُم مَّقَامِعُ مِنْ حَدِیدٍ﴾؟ چرا با اینکه اینها ﴿مُقَرَّنِینَ فِی الْأَصْفَادِ﴾ هستند فرمود: ﴿کُلَّمَا أَرَادُوا أَن یَخْرُجُوا مِنْهَا مِنْ غَمٍّ﴾؟ چرا دخول را دربارهٴ کفار به خود اسناد نداد نفرمود ما آنها را داخل میکنیم ولی دربارهٴ مؤمنین به خود اسناد داد؟ چرا این اَساوِر این دستوارهها گاهی از ذَهَب است گاهی از فِضّه [یعنی] در بعضی آیات مثل آیه محلّ بحث دارد: ﴿أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٍ﴾ و در بعضی از آیات دارد: ﴿أَسَاوِرَ مِن فِضَّةٍ﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «انسان» آمده است؟ آیات قرآن کریم باید به این نکات ادبی پاسخ بدهد.
اول: تعبیرات مشترک درباره مؤمن و کافر
نکتهٴ اول این است که جریان فریقان را که از آنها به جمع یاد کرده است این نشان آن نیست که اقلّ جمع دو نفر است، بلکه برای آن است که اینها چون دو گروهاند [و] جمعیّتشان زیاد است از اینها به جمع تعبیر کرده است. دربارهٴ ثیاب و لباس، این تفنّن در تعبیر است؛ گاهی دربارهٴ مؤمنان و اهل بهشت هم تعبیر به ثیاب شده است، این طور نیست که ثیاب اختصاص داشته باشد به کفّار. از اینکه فرمود: ﴿لَهُم مَّقَامِعُ مِنْ حَدِیدٍ﴾، این «لام» اختصاص است نه «لام» منفعت، «لام» منفعت در برابر «علیٰ» است اما «لام» اختصاص در برابر «علی» نیست [یعنی] این عمل مختصّ عامل است چه حَسنه باشد چه سیّئه. در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» این اصل گذشت که خدا فرمود: ﴿إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِکُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا﴾؛ این ﴿فَلَهَا﴾ از باب مشاکله نیست بلکه از باب این است که عمل مختصّ عامل است چه خوب چه بد، چه خیر چه شرّ، چه حَسن چه قبیح. از این جهت که مستقبلِ محقّقالوقوع در حکم ماضی است، از اینها به فعل ماضی یاد کرده است فرمود: ﴿قُطِّعَتْ لَهُمْ﴾ و از آن جهت که بعد از انداختن [و قرار دادن] این جامه در بدن آنها درون و بیرون میسوزد و گداخته میشود از آن به فعل مضارع یاد کرده است، چون آن فعل مضارع بعد از پوشاندن این جامهٴ عذاب و بعد از ریختن این آبِ داغ است؛ چون اینچنین است ﴿یُصْهَرُ بِهِ مَا فِی بُطُونِهِمْ وَالْجُلُودُ﴾. کلمهٴ «دخول» همان طوری که دربارهٴ بهشتیها هست دربارهٴ جهنّمیها هم هست؛ در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» دارد: ﴿رَبَّنَا إِنَّکَ مَن تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ﴾.
دوم: ظهورجمله ﴿هُدُوا الی الطیب من العقول﴾ بر پاداش اخروی
دربارهٴ بهشتیها که فرمود: ﴿هُدُوا إِلَی الطَّیِّبِ﴾ اگر این ﴿هُدُوا﴾ عطف بر ﴿الَّذِینَ آمَنُوا﴾ باشد این مربوط به دنیاست؛ لکن چون فاصله زیاد است این مربوط به دنیا نیست بلکه مربوط به پاداشهای قیامت است که در قیامت پاداشی که داده میشود دو قِسم است: یکی اینکه اینها هدایت میشوند به حرفهای خوب نظیر آنچه در آیهٴ ده سورهٴ مبارکهٴ «یونس» است که باز قرائت میشود و نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» است که بهشتیها مرتّب خدا را شکر میکنند [و] ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی صَدَقَنَا وَعْدَهُ﴾ میگویند و مانند آن که این ﴿هُدُوا إِلَی الطَّیِّبِ مِنَ الْقَوْلِ﴾ است (این برای قولی است که قائل خود اینها باشند) یا اینکه هدایت میشوند به قولِ طیّبی که قائل فرشتگاناند که فرشتگان ﴿یَدْخُلُونَ عَلَیْهِم مِن کُلِّ بَابٍ ٭ سَلامٌ عَلَیْکُم بِمَا صَبَرْتُم﴾. این ﴿هُدُوا﴾ که فعل مجهول است [که یعنی] به قولِ خوب هدایت میشوند یا قائل خود اینها هستند مطابق آیهٴ سورهٴ «یونس» [و] یا قائل فرشتگاناند که دربارهٴ اینها حرفهای طیّب و طاهر دارند نظیر آیهٴ ﴿سَلامٌ عَلَیْکُم﴾. حالا این آیات یکی پس از دیگری فقط قرائت کنیم تا به این نکات ادبی هم پاسخ داده شده باشد.
سوم: علت ذکرمؤمنان و کافران بر وجه تثنیه
در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» آیهٴ 192 این است: ﴿رَبَّنَا إِنَّکَ مَن تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ وَمَا لِلْظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصَارٍ﴾؛ این «خِزی» قبل از آن عذاب است چون مهمتر از عذابِ بدن، عذاب روح است که رسوایی او را به همراه دارد، پس ادخال در نار مثل ادخال در جَنّت هر دو به ذات اقدس الهی اسناد داده شد. جریان اینکه از مؤمنان و کافران به تثنیه یاد شده است نظیر آیهٴ 81 سورهٴ مبارکهٴ «انعام» است: ﴿وَکَیْفَ أَخَافُ مَا أَشْرَکْتُمْ وَلاَ تَخَافُونَ أَنَّکُمْ أَشْرَکْتُمْ بِاللّهِ مَالَمْ یُنَزِّلْ بِهِ عَلَیْکُمْ سُلْطَاناً﴾؛ اینجا سخن از ما و شماست در حالی که وقتی تعبیر جمعبندی شده به عمل میآید در ذیل آیهٴ 81 میفرماید: ﴿فَأَیُّ الْفَرِیقَیْنِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ﴾؛ آیا مؤمنان احقّ به امناند یا شما، بعد میفرماید: ﴿الَّذِینَ آمَنُوا وَلَمْ یَلْبِسُوا إِیمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ﴾، پس مؤمناناند و کافران [یعنی] این گروه در قبال آن گروه که از این دو گروه تعبیر به تثنیه شده است نه چون اقلّ جمع دو نفر است.
چهارم: تسبیح و تحمید الهی ابزار بر آورده شدن نیاز بهشتیان
در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» آیهٴ ده همان قولِ طیّب را مطرح میکند که در بحث دیروز خوانده شد: ﴿دَعْوَاهُمْ فِیهَا سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ وَتَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلاَمٌ وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾. در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» این نکته از سیدناالاستاد گذشت که فرشتگان اگر چیزی را بخواهند مسئلت کنند میگویند: ﴿سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ﴾ یعنی ذات اقدس الهی چون منزّه از نیاز است نیاز ما را برطرف میکند؛ با تسبیح خواستهٴ خود را بیان میکنند. اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» دارد که ﴿إِن مِن شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾ برای همین جهت است انسان نیازمند است چه در دنیا چه در آخرت، نیازش را باید کسی برآورده کند که بینیاز باشد. چون انسان نیازمند است به کسی مراجعه میکند که بینیاز باشد و این «تسبیح» است، آن بینیاز، نیازِ این نیازمند را برطرف میکند [و] این نیازمندی که حاجتش برآورده شده باید حقشناسی کند این میشود «تحمید» لذا تسبیح خدا با تحمیدِ الهی همراه است: ﴿إِن مِن شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾. در این بخشها هم تسبیح با تحمید غالباً همراه است؛ بهشتی اگر چیزی بخواهد میگوید: ﴿سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ﴾ و نسبت به یکدیگر هم با سلام برخورد میکنند وقتی از ذات اقدس الهی با تسبیح خواستند و نیازشان برآورده شد میگویند: ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾؛ ﴿وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾.
بنابراین اوّلین دعوا و خواستهٴ آنها ﴿سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ﴾ است و آخرین دعوای آنها ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ است. بهشتی نمیگوید خدایا به من فلان میوه را بده، میگوید: ﴿سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ﴾؛ معلوم است که این نیازمند است، نیازمند به منزّه از نیاز مراجعه میکند و آن منزّه از نیاز، حاجت این را برآورده میکند لذا اوّلش تسبیح است آخرش تحمید، با یکدیگر هم که برخورد دارند برخورد سلامت است که ﴿تَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلاَمٌ﴾.
پنجم: تعبیرات مشترک قرآن درباره فرشتگان و بهشتیان
در بخشهایی که مربوط به سایر نکات است در سورهٴ مبارکهٴ «هود» گوشهای از این برداشتهایی که مربوط به همین دو گروه است یاد شده است چه گروه حق چه گروه باطل [که] آیهٴ 24 سورهٴ مبارکهٴ «هود» این است. بعد از اینکه در آیات قبل فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ حکمشان آن است و قبلش هم فرمود: ﴿أُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ﴾ [یعنی] کفّار حکمشان آن است، بعد فرمود: ﴿مَثَلُ الْفَرِیقَیْنِ﴾. در این گونه از موارد که تثنیه میآورد نه برای اینکه اقلّ جمع دو نفر است [بلکه] برای اینکه فریقاند [یعنی] یک گروه آنها هستند یک گروه اینها.
در جریان ﴿هُدُوا إِلَی الطَّیِّبِ مِنَ الْقَوْلِ﴾ دو احتمال بود که در جامع استعمال شده باشد یعنی هم بهشتیها حرفهای خوب میزنند هم فرشتگان با بهشتیها حرفهای خوب میزنند؛ حرفِ خوب بهشتیان در آیهٴ ده سورهٴ «یونس» بیان شده حرفِ خوب فرشتهها دربارهٴ بهشتیها در سورهٴ مبارکهٴ «رعد» بیان شده که فرمود: ﴿جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهَا وَمَن صَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ وَأَزْوَاجِهِمْ وَذُرِّیَّاتِهِمْ﴾ بعد فرمود: ﴿وَالْمَلائِکَةُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِم مِن کُلِّ بَابٍ ٭ سَلامٌ عَلَیْکُم بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَی الدَّارِ﴾. دربارهٴ بهشتیها ﴿فُتِحَتْ أَبْوَابُهَا﴾ [یعنی] آن بهشتیهای کامل تمام این درها به روی آنها باز است [و به آنان] میفرمایند از هر دری که خواستید وارد بشوید، فرشتهها هم از هر دری که بخواهند وارد میشوند و سلام عرض میکنند ﴿یَدْخُلُونَ عَلَیْهِم مِن کُلِّ بَابٍ﴾ بعد میگویند: ﴿سَلامٌ عَلَیْکُم بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَی الدَّارِ﴾. در ذیل این آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «رعد» در بحثهای روایی ما آمد ـ شاید اهل سنّت هم همین را داشته باشند ولی از طریق ما آمده است ـ که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تشریف میبردند به مقبره شهدا و به شهدا میگفتند: «االسلامُ عَلَیْکُم بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَی الدَّارِ»؛ حالا حدّاقل سالی یک بار را یقینی بود، بیشتر مطلب دیگر است.
کیفیت عذاب اخروی کافران
مطلب دیگری که مربوط به کیفیت تعذیب کفّار است در آیات 49 به بعد سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» به این صورت آمده است: ﴿وَتَرَی الْمُجْرِمِینَ یَوْمَئِذٍ مُقَرَّنِینَ فِی الْأَصْفَادِ﴾؛ اینها بستهاند در زنجیرند، این طور نیست که مکان وسیع باشد؛ منتها اراده دارند که خارج بشوند میلِ خروج دارند. همان حرکتِ جزئی که دارند، سعی میکنند خودشان را به درِ جهنم برسانند که بعد ﴿أُعِیدُوا فِیهَا﴾؛ نه اینکه تکان نمیخورند [بلکه] حرکتشان کُند است پایشان بسته است. اینچنین نیست که یک فضای باز در اختیار آنها قرار بدهند بگویند اینجا بسوز، آنجا نه آزادند نه باز [یعنی] هم بستهاند هم برده، چون در دنیا هم دست دیگران را بستند هم پای دیگران را. فرمود: ﴿تَرَی الْمُجْرِمِینَ یَوْمَئِذٍ مُقَرَّنِینَ فِی الْأَصْفَادِ ٭ سَرَابِیلُهُم مِن قَطِرَانٍ وَتَغْشَی وُجُوهَهُمُ النَّارُ ٭ لِیَجْزِیَ اللَّهُ کُلَّ نَفْسٍ مَّا کَسَبَتْ﴾؛ نه «بما کسبت» یعنی خود این عمل به آن صورت در میآید لذا در هیچ جای از قرآن ندارد که اینها مثلاً اعتراض بکنند بگویند خدایا! این چیست که بر ما تحمیل کردی چون اینها باطنِ این عمل را میبینند که چیست و اینکه باطن گناه چیست کاملاً برایشان مشهود است لذا هیچ اعتراض نمیکنند؛ ﴿لِیَجْزِیَ اللَّهُ کُلَّ نَفْسٍ مَّا کَسَبَتْ إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسَابِ ٭ هذا بَلاَغٌ لِلنَّاسِ وَلِیُنذَرُوا بِهِ وَلِیَعْلَمُوا أَنَّمَا هُوَ إِلهٌ وَاحِدٌ وَلِیَذَّکَّرَ أُولُوا الْأَلْبَابِ﴾.
بیان پاداش و جایگاه اهل بهشت
در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» باز هم جریان کیفیت اِنعام و تعبیر به فریقین شدن و لباسِ پاک و تمیزِ بهشتیها مطرح است؛ آیهٴ سی به بعد سورهٴ مبارکهٴ «کهف» این است که ﴿إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ إِنَّا لاَ نُضِیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلاً ٭ أُولئِکَ لَهُمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهِمُ الْأَنْهَارُ یُحَلَّوْنَ فِیهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٍ﴾ که در آیهٴ محلّ بحث سورهٴ مبارکهٴ «حج» هم ﴿أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٍ﴾ بود، ﴿وَیَلْبَسُونَ ثِیَاباً﴾، معلوم میشود ثیاب اختصاصی به کفار ندارد که دربارهٴ مؤمنین بگویند لباس [و] دربارهٴ کفار بگویند ثیاب، بلکه ثیاب برای هر دو گروه به کار میرود ﴿وَیَلْبَسُونَ ثِیَاباً خُضْراً مِن سُندُسٍ وَإِسْتَبْرَقٍ مُتَّکِئِینَ فِیهَا عَلَی الْأَرَائِکِ نِعْمَ الثَّوَابُ وَحَسُنَتْ مُرْتَفَقاً﴾. در آن آیه که ـ انشاءالله ـ خواهد آمد دارد که ﴿مُتَّکِئِینَ عَلَی سُرُرٍ مُتَقابِلینَ﴾ یعنی بهشتیها حالا میلیونها نفرند هر چه هستند اینها همه روبهروی هماند [و] هرگز در غیاب یکدیگر نیستند ما چه مکانی داریم که همهٴ اینها در آن مکان جمعاند و همه روبهروی هماند؟ در دنیا چنین مکانی برای ما قابل فرض نیست برای اینکه صفِ طولانی اگر باشد بعضیها روبهروی هماند، مستدیر اگر بنشینند هم بعضی روبهروی هماند، این طوری که همه روبهروی هم باشند این تصوّرش احتیاج به دلیل دارد.
در سورهٴ مبارکهٴ «مریم» باز به صورت دیگری از این دو فریق یاد شده است و حَسَنات و سیّئات خاصّ اینها جداگانه مطرح شده است؛ آیهٴ 73 سورهٴ مبارکهٴ «مریم» این است ﴿وَإِذَا تُتْلَی عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَیُّ الْفَرِیقَیْنِ خَیْرٌ﴾؛ این تثنیه آوردن به لحاظ خود فریق است با اینکه جمعاند بنابراین دو فریق را میشود گفت: «هذان» و این نه برای آن است که اقلّ جمع دو نفر است.
تبیین مواهب بهشتی اهل ایمان
خب اینها مربوط به آیاتی که قبل از سورهٴ «حج» است اما آیاتی که مربوط به بعد از سورهٴ «حج» است؛ آیهٴ 45 سورهٴ مبارکهٴ «نمل» این است: ﴿وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَی ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ فَإِذَا هُمْ فَرِیقَانِ یَخْتَصِمُونَ﴾؛ گرچه این تعبیرها با تثنیه شروع شده ولی با جمع ختم شده؛ نفرمود «فریقان یختصمان» بلکه به لحاظ لفظ تثنیه است و به لحاظ معنا که گروه فراوانیاند جمع ذکر فرمود. در سورهای که به نام مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است آنجا بخشی از عذابهایی که دامنگیر تبهکاران میشود در قبال نعمتهایی که بهرهٴ متنعّمان میشود ذکر شده است؛ آیهٴ پانزده به بعد سورهٴ مبارکهای که به نام حضرت است این است: ﴿مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ﴾ وصف بهشتِ اهل تقوا این است که ﴿فِیهَا أَنْهَارٌ مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ﴾؛ نهرهایی از آب روان است که هرگز متغیّر نمیشود گرچه میلیونها سال هم بماند؛ این نظیر آبِ دنیا نیست که اگر مدّتی بماند بو میآید ـ «آسِن» یعنی متغیّر ـ ﴿وَأَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ﴾؛ نهرهایی از شیر جاری است که هرگز مزهٴ آنها عوض نخواهد شد ﴿وَأَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ﴾؛ نهرهایی از خَمر است که فقط لذّت دارد، هیچ تلخی و خمار ندارد. لغویین میگویند «خمار»، «داء الخَمر» است؛ این مرضی است که انسان بعد از خوردن خَمر به خمار مبتلا میشود، این مرض در خمرِ بهشت نیست. ﴿وَأَنْهَارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفّی﴾، بعد فرمود: ﴿وَلَهُمْ فِیهَا مِن کُلِّ الَّثمَرَاتِ وَمَغْفِرَةٌ مِن رَبِّهِمْ﴾.
فرمود جریان آنها آیا ﴿کَمَنْ هُوَ خَالِدٌ فِی النَّارِ وَسُقُوا مَاءً حَمِیماً فَقَطَّعَ أَمْعَاءَهُمْ﴾ ـ اینکه در آیهٴ محل بحث سورهٴ مبارکهٴ «حج» که فرمود حَمیم بر سر اینها ریخته میشود: ﴿یُصَبُّ مِن فَوْقِ رُءُوسِهِمُ الْحَمِیمُ﴾؛ گاهی هم همین حمیم را به آنها میچشانند: ﴿وَسُقُوا مَاءً حَمِیماً فَقَطَّعَ أَمْعَاءَهُمْ﴾ ـ بعد یکی از شواهدی که گاهی به لحاظ معنا جمع است و به لحاظ لفظ مفرد [اینجاست که] فرمود: ﴿وَمِنْهُم مَن یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ حَتَّی إِذَا خَرَجُوا مِنْ عِندِکَ﴾؛ به لحاظ لفظ فرمود: ﴿مَن یَسْتَمِعُ﴾ و به لحاظ معنا فرمود: ﴿خَرَجُوا﴾. خب اگر «مَن» است باید بفرماید «خَرَج» نه ﴿خَرَجُوا﴾ ولی چون شامل افراد زیاد میشود از این جهت به ﴿خَرَجُوا﴾ یاد شده است.
اینکه اَساور گاهی ذهب است گاهی فضّه این در سورهٴ مبارکهٴ «انسان» مشخص شد؛ در آنجا آیهٴ 21 به بعد سورهٴ مبارکهٴ «انسان» این است: ﴿عَالِیَهُمْ ثِیَابُ سُندُسٍ خُضْرٌ وَإِسْتَبْرَقٌ﴾ که اینجا با ثیاب به کار رفت نه لباس ﴿وَحُلُّوا أَسَاوِرَ مِن فِضَّةٍ﴾؛ حالا آیا این بر اساس تقسیم است که بعضی دستوارههای ذَهَب دارند بعضی دستوارههای فِضّه یا هر دو گروه است یا موقفهای اینها در بهشت فرق میکند ولی بالأخره هم اَساور نقره است هم دستوارههای طلا ﴿أَسَاوِرَ مِن فِضَّةٍ وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَاباً طَهُوراً﴾ که اینجا آن روایت نورانی را مرحوم امینالاسلام نقل کرده است که وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) ذیل این ﴿سَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَاباً طَهُوراً﴾ فرمود خدای اینها شرابی به اینها عطا میکند که «یطهّرهم عن کلّ شیء سوی الله»؛ آنچه غیر خداست از یاد اینها میرود که ظاهراً هیچ مقامی برای بهشتی بالاتر از این نیست. این از غرر روایات ماست که مرحوم امینالاسلام ذیل این آیه نقل میکند؛ ﴿وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَاباً طَهُوراً ٭ إِنَّ هذَا کَانَ لَکُمْ جَزَاءً وَکَانَ سَعْیُکُم مَشْکُوراً﴾. اینها شواهدی برای تأمین آن نکات ادبی این چند آیهای که بحث شده است.
ممانعت کفار در برابر امور عبادی مؤمنان
حالا برسیم به آیهای که امروز قرائت شد؛ فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَیَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ الَّذِی جَعَلْنَاهُ لِلنَّاسِ سَوَاءً الْعَاکِفُ فِیهِ وَالْبَادِ وَمَن یُرِدْ فِیهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ﴾. وقتی وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از مکّه به مدینه مهاجرت کردند نظامی تشکیل دادند، مسلمانها به احکام حج آشنا شدند و خواستند به مکّه بروند، همان مشرکان حجاز مانع اینها بودند ـ چون فریضهٴ حج در مدینه نازل شده است نه در مکه ـ وقتی که میخواستند بروند آنها جلویشان را میگرفتند نمیگذاشتند که حاجیان و معتمران به مکّه بروند. آیه نازل شد در سورهٴ مبارکهٴ «حج» که کفّار و کسانی که راهبندی ایجاد میکنند؛ «صَدّ» یعنی صرف هم «یصدون انفسهم عن سبیل الله بالإنسداد أو الإنصراف» هم «یصدّون غیرهم عن سبیل الله بالسدّ و الصرف» جلوی دیگران را میگیرند؛ ﴿وَیَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ﴾، «و یصدّون عن المسجد الحرام»؛ نمیگذارند مردم بروند و قبلهشان را از نزدیک زیارت کنند و دور قبله طواف بکنند و مانند آن (نمیگذارند وظیفهٴ حجّ عمره را انجام بدهند) اینها که کافرند «و صادّوا» صارِف عن سبیل اللهاند «و صادّوا» صارِف از مسجد حراماند، کسانی هستند که به عذاب الیم گرفتار میشوند. مسجدالحرام را مشخص فرمود که ﴿جَعَلْنَاهُ لِلنَّاسِ سَوَاءً﴾.
ارتباط حیات و ممات انسان با کعبه
در مسئلهٴ اینکه فرمود: ﴿إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبَارَکاً﴾، آن برای همه است که قبله همه است و مطاف همه هم است که قبلاً هم این بحث گذشت که اصلاً زندگی و مرگ ما با کعبه روبهروست یعنی ما شبانهروز با کعبه داریم زندگی میکنیم؛ نمازهای ما که الاّ ولابد باید به طرف کعبه باشد، کارهایی که قبیح است و اهانت است حتماً باید پشت به کعبه نباشد رو به کعبه هم نباشد، در نشستنهای عادی ما هم که «خیر المجالس ما استقبل به القبلة»، ذبیحهای ما هم که باید به طرف کعبه باشد؛ اصلاً ما با کعبه داریم زندگی میکنیم. ممکن نیست کسی در یک روز چند بار با کعبه ارتباط نداشته باشد؛ یا واجب است یا مستحب است یا حرام؛ اینکه در روایات گفته میشود: «والکعبة قبلتی» همین است. با ارتباط با کعبه هم داریم میمیریم؛ همین که حال احتضار شد ارتباط ما باید با کعبه باشد که چطور باید ما را رو به قبله بکنند، بعد از اینکه مردیم بین مرگ و غسل دادن چطور باید رو به کعبه باشیم، بعد از غسل و تَحنیط و تَکفین و قبل از دفن چگونه باید رو به کعبه باشیم مشخص است، هنگام نماز بر ما چگونه باید به طرف کعبه باشیم مشخص است، بعد وقتی که بخواهند دفن کنند چگونه با کعبه ارتباط داشته باشیم مشخص است. زندگی ما و مرگ ما با بیت الله است؛ «والکعبة قبلتی» در دعاهای ما هست. این طور نیست که فقط سالی یک بار کسی برود مکه [بلکه] ماییم و کعبه؛ تمام شئون ما شب و روز با کعبه وابسته است حالا یا حرمت است یا استحباب است یا وجوب؛ مرگ ما و زندگی ما [با کعبه است] ماییم و کعبه.
فرمود ما این کعبه را برای همه مردم قرار دادیم [و] همهٴ طبقات دعوت شدند و این مسجد برای همه علیالسواء است.: ﴿سَوَاءً الْعَاکِفُ فِیهِ﴾؛ کسی که اهل مکّه است در آنجا عاکف است و مقیم است یا کسی که بادی است [و] از راه «بَدْو» میآید. «بَدْو» غیر از ابتداست؛ اینکه میگوییم بدواً یک تعبیر نادرست است، «بدءاً» درست است که مهموز است؛ آنکه بَدْو دارد یعنی روستا [ که فرمود:] ﴿جَاءَ بِکُم مِّنَ الْبَدْوِ﴾؛ «بدأ» به معنای ابتدا است که آخرش همزه دارد نه واو. کسانی که از بدو میآیند از بادی یعنی از روستاها و منطقههای دور میآیند همه یکساناند: ﴿سَوَاءً الْعَاکِفُ فِیهِ وَالْبَادِ﴾.
بررسی حکم بیع زمینهای کعبه
فتوایی جناب ابوحنیفه میدهد که خرید و فروشِ دُورِ مکه یعنی خانهها و دار [و] اجارهٴ دورِ مکّه یعنی هتلها حرام است، چرا؟ برای اینکه خدا فرمود عاکف و بادی در آن مساویاند شافعی میگوید نه این طور نیست حرمتی در کار نیست. مرحوم شیخ طوسی در تبیان بعد از بیان این دو گروه، یک اشارهٴ اجمالی دارد اما تفصیلش به فقه برمیگردد و آن اجمالش این است که این ضمیر به ﴿مَسْجِدِ الْحَرَامِ﴾ برمیگردد نه به مکّه و نه به حرم، بنابراین خرید و فروش خانههای مکه چرا حرام باشد خرید و فروش خانههای حرم چرا حرام باشد اجارهٴ هتلها چرا جایز نباشد؟! خدا که نفرمود مکّه یا حرم برای همه یکسان است، فرمود مسجدالحرام برای همه یکسان است. حالا باید ببینیم روایات اهل بیت(علیهم الصلاة و علیهم السلام) چگونه است که این دیگر به بحث فقه برمیگردد؛ از آیه نمیشود حرمت خرید و فروش خانههای حرم [و حرمت] اجارهٴ هتلهای حرم را استفاده کرد.
عواقب ممانعت از امور عبادی خانه خدا
بعد فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَیَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ﴾؛ هنوز خبر نیامده، این یک گروه، ﴿وَمَن یُرِدْ فِیهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ﴾؛ کسی بخواهد ملحدانه و ظالمانه در این سرزمین قدم بردارد، ﴿نُذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ﴾؛ چه آن گروه که ﴿کَفَرُوا وَیَصُدُّونَ﴾ چه این گروه که ﴿یُرِدْ فِیهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ﴾ [به عذاب الیم مبتلا میشوند]. بعضی از تعبیراتی که بیلطافت نیست آن است که خدای سبحان بر اساس اراده کسی را عِقاب نمیکند بر اساس اهتمام به گناه حساب نمیکند ـ البته مستحضرید که در بحث تجرّی مطرح شد که این خُبث سریره را به همراه دارد [یعنی] کسی رفته که معصیت بکند ولی نشد، این از عدالت صغرا ساقط نمیشود لکن آن خُبث سریره سرِ جایش محفوظ است ـ اهتمام به حَسَنه ثواب را به همراه دارد اما اهتمام به سیّئه مادامی که به عمل نرسد معصیت نیست ولی این کریمه اگر این استنباطی که این شخص دربارهٴ خصوص مکه کرد درست باشد میتواند مقیّد اطلاقات قبلی یا مخصّص عمومات قبلی باشد که دربارهٴ خصوص مکه این طور است که اگر کسی ارادهٴ ظلم بکند ولو دستش به ظلم نرسد، از عذاب الهی نجات پیدا نمیکند و گرفتار عذاب الهی میشود [یعنی] اگر منظور از ﴿مَن یُرِدْ﴾ خصوص اراده هم باشد ولو به عمل نرسد این میتواند مقیّد آن اطلاقات یا مخصّص آن عمومات باشد دربارهٴ خصوص مکه؛ فرمود: ﴿وَمَن یُرِدْ فِیهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ﴾. أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سیّئات أعمالنا.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است