display result search
منو
تفسیر آیات 19 تا 24 سوره حج

تفسیر آیات 19 تا 24 سوره حج

  • 1 تعداد قطعات
  • 33 دقیقه مدت قطعه
  • 11 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 19 تا 24 سوره حج"

امکان تقسیم مذاهب مختلف به دو گروه حق و باطل
مخاصمه کفار در برابر پروردگار خویش
کیفیت پاداش و کیفر بین فرق شش گانه

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
هذَانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا فِی رَبِّهِمْ فَالَّذِینَ کَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِیَابٌ مِن نَّارٍ یُصَبُّ مِن فَوْقِ رُءُوسِهِمُ الْحَمِیمُ ﴿19﴾ یُصْهَرُ بِهِ مَا فِی بُطُونِهِمْ وَالْجُلُودُ ﴿20﴾ وَلَهُم مَّقَامِعُ مِنْ حَدِیدٍ ﴿21﴾ کُلَّمَا أَرَادُوا أَن یَخْرُجُوا مِنْهَا مِنْ غَمٍّ أُعِیدُوا فِیهَا وَذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِیقِ ﴿22﴾ إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ یُحَلَّوْنَ فِیهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٍ وَلُؤْلُؤاً وَلِبَاسُهُمْ فِیهَا حَرِیرٌ ﴿23﴾ وَهُدُوا إِلَی الطَّیِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَهُدُوا إِلَی صِرَاطِ الْحَمِیدِ ﴿24﴾

وضعیت فرق شش گانه در یوم الفصل
بعد از اینکه عناصر محوری این سور‌ه یعنی اصول کلی دین و خطوط جامع فقه و حقوق و اخلاق مشخص شد فرمود مردم در برابر وحی از نظر قبول و نکول شش طایفه‌اند؛ این طوایف شش‌گانه را در آیهٴ هفده بیان کرد: ﴿إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَادُوا وَالصَّابِئِینَ وَالنَّصَاری وَالْمَجُوسَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُوا﴾. بعد از اینکه اسامی این شش طایفه را مشخص کرد فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ﴾؛ یوم الفصل که بین حق و باطل، صِدق و کذب، خیر و شرّ، حَسَن و قبیح و بالأخره ایمان و کفر جدایی انداخته می‌شود، آن روز بین این فرقه‌های شش‌گانه فاصله و امتیاز برقرار می‌شود (این پیام آیهٴ هفده).

امکان تقسیم مذاهب مختلف به دو گروه حق و باطل
بعد از اینکه این اقسام و فِرَق شش‌گانه را بیان فرمود اینها را جمع‌بندی کرد و به [به صورت] دو فرقه در آورد؛ در آیهٴ هجده به این صورت ذکر کرد: فرمود در نظام تکوین همه در پیشگاه خدای سبحان ساجد و خاضع و طائع‌اند چه موجودات آسمانی چه موجودات زمینی؛ ولی دربارهٴ نظام تشریع انسانها دو گروه‌اند: ﴿وَکَثِیرٌ مِنَ النَّاسِ﴾ که اینها اهل اطاعت و سجده‌اند ﴿وَکَثیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذَابُ﴾ که اینها اهل کفرند. خب پس اول فِرَق شش‌گانه [را ذکر کرد] بعد اینها را جمع‌بندی کرد فرمود بعضی حق‌اند بعضی باطل (ما بیش از دو فرقه نداریم: یک عدّه حق‌اند یک عدّه باطل). گرچه از نظر طوایف کلامی شش گروه‌اند [اما] از نظر حق و باطل بیش از دو گروه نیستند. بعد از اینکه فرمود اینها دو گروه‌اند، آن‌گاه در آیه نوزده به صورت تثنیه ذکر کرد: ﴿هذَانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا﴾. بنابراین اینجا دو مطلب است یکی به لحاظ تفصیل [که] فرمود اینها شش گروه‌اند [و] یکی به لحاظ جمع‌بندی و اجمال [که] فرمود اینها دو گروه‌اند؛ گاهی به لحاظ این جمع‌بندی فعل یا ضمیر یا اشاره را تثنیه می‌آورد می‌فرماید: ﴿هذَانِ خَصْمانِ﴾ گاهی به لحاظ آن تفصیلِ شش‌گانه، فعل را جمع می‌آورد یا ضمیر را جمع می‌آورد می‌فرماید: ﴿اخْتَصَمُوا﴾، لذا در اول تثنیه است بعد جمع: ﴿هذَانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا﴾؛ به لحاظ آن فِرَق شش‌گانه، جمع [و] به لحاظ اینکه جمع‌بندی شده و بیش از این دو فرقه نیستند، تثنیه آورده است.
مشابه این هم در تعبیرات دیگر هست که دارد: ﴿وَمِنْهُم مَن یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ حَتَّی إِذَا خَرَجُوا﴾ کذا که گاهی ضمیر مفرد است و گاهی ضمیر جمع، اینها که حق‌اند گرچه جمعیّتشان زیاد است، به لحاظ حق بودن، فعل یا ضمیر مفرد است [و] به لحاظ کثرت، جمع؛ دربارهٴ باطل هم بشرح ایضاً؛ آن ﴿وَمِنْهُم مَن یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ﴾ هم از این قبیل است.

مخاصمه کفار در برابر پروردگار خویش
﴿هذَانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا فِی رَبِّهِمْ﴾؛ دربارهٴ پروردگارشان در اصل وجود و عدم ـ معاذ الله ـ اختلاف کردند در وحدت و کثرت اختلاف کردند در جسمیّت و غیر جسمیّت اختلاف کردند در توحید و تَثلیث اختلاف کردند در توحید و تثنیه اختلاف کردند؛ آن‌که گفت عُزیر ﴿إبْنُ ‌الله﴾ است گرفتار تثنیه شد آن ‌که گفت مسیح ﴿إِبْنُ ‌الله﴾ است گرفتار تثلیث شد. بنابراین اینها دربارهٴ ذات اقدس الهی اختلاف کردند و جمع‌بندی‌اش این است که بعضی حق‌اند بعضی باطل.

کیفیت پاداش و کیفر بین فرق شش گانه
خب حالا خدای سبحان که فصلِ خصومت می‌کند بین این فِرَق شش‌گانه، نحوهٴ داوری‌اش چگونه است؟ به چه کسی پاداش می‌دهد به چه کسی کیفر؟ پاداش چگونه است کیفر چگونه است؟ اینها را مشخص می‌کند. فرمود: ﴿فَالَّذِینَ کَفَرُوا﴾؛ در اینجا با فعل مجهول ذکر می‌کند [یعنی] نمی‌فرماید ما اینها را به جهنم می‌بریم ما برای اینها جامهٴ عذاب می‌دوزیم ما برای اینها ﴿مَّقَامِعُ مِنْ حَدِیدٍ﴾ فراهم می‌کنیم [بلکه] همهٴ فعلها را به صورت مجهول ذکر می‌کند. می‌فرماید: ﴿فَالَّذِینَ کَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِیَابٌ مِن نَّارٍ﴾؛ جامه‌ای از آتش برای اینها ساخته می‌شود بُرِش می‌شود، یک خیاط بُرش می‌کند بعد می‌دوزد؛ برای اینها پیراهنی از آتش تقطیع می‌شود (قطعه قطعه می‌شود) آستینش جدا، سینه‌اش جدا، پشت سرش جدا، دامنش جدا و مانند آن؛ فرمود: ﴿قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِیَابٌ مِن نَّارٍ﴾؛ این برای بدنِ آنها.
﴿یُصَبُّ مِن فَوْقِ رُءُوسِهِمُ الْحَمِیمُ﴾؛ آن آبِ داغِ گداخته را بالای سر اینها می‌ریزد. آثار آن پیراهنِ آتش و این نار و حمیم و آبِ گداخته این است که ﴿یُصْهَرُ بِهِ مَا فِی بُطُونِهِمْ وَالْجُلُودُ﴾؛ آن‌قدر این گداختگی آن آبی که بالای سرِ اینها ریخته می‌شود و آن‌قدر حرارت این پیراهنی که اینها در بَر کرده‌اند زیاد است که هم ظاهر اینها را می‌سوزاند هم باطن اینها را. ﴿یُصْهَرُ﴾ یعنی گداخته می‌شود؛ از شدّت حرارت آن پیراهنِ ناری و این حمیم، آنچه در بطنِ اینهاست و آنچه به نام پوست است گداخته می‌شود یعنی ظاهر و باطن اینها گداخته می‌شود: ﴿یُصْهَرُ بِهِ مَا فِی بُطُونِهِمْ وَالْجُلُودُ﴾ یعنی «یُصهرُ الجلود». این مربوط به پیرهن آن مربوط به آبِ داغ این هم مربوط به درجهٴ حرارت. بعد کوبه‌ای از آهن، بالای سر اینها مرتب اینها را می‌کوبد: ﴿وَلَهُم مَّقَامِعُ مِنْ حَدِیدٍ﴾ ـ «مَقْمَعه» همان کوبه است ـ کوبهٴ آهنی بر بالای سرِ اینها پُتْک‌گونه سرشان را می‌کوبد. خب پس پیراهن ناری دارند، حمیمی از بالای سرِ اینها ریخته می‌شود، آنچه در درون اینهاست دستگاه گوارشی اینها گداخته می‌شود پوستِ بیرون اینها هم گداخته می‌شود و کوبهٴ آهنی هم بالای سرشان است.

ناتوانی کفار از رهایی یافتن عذاب الهی
اینها هر وقت می‌خواهند از عذاب بیرون بیایند نمی‌توانند: ﴿کُلَّمَا أَرَادُوا أَن یَخْرُجُوا مِنْهَا مِنْ غَمٍّ﴾؛ از این جهنّم بخواهند خودشان را بیرون بکِشند در اثر شدّت اندوه و غم و عذاب، ﴿أُعِیدُوا فِیهَا﴾؛ اینها دوباره برگردانده می‌شوند. طبق تعبیری که در کنزالدقائق و امثال آن درباره این آیه که ﴿کُلَّمَا أَرَادُوا أَن یَخْرُجُوا مِنْهَا مِنْ غَمٍّ أُعِیدُوا فِیهَا﴾؛ هر وقت اینها از جهنم بیرون آمدند دوباره به جهنم برگردانده می‌شوند، استدلال ایشان این است که اعاده بعد از خروج است؛ وقتی می‌گویند برگرداندند یعنی اینها از جهنم به در آمدند بعد اینها را دوباره برمی‌گردانند. این استدلال ناصواب است برای اینکه آیه دارد هر وقت خواستند بیایند بیرون؛ نه هر وقت بیرون آمدند: ﴿کُلَّمَا أَرَادُوا﴾؛ اما اینکه ایشان از کلمهٴ اعاده استفاده کردند که باید بیرون آمده باشند این هم ناتمام است، برای اینکه در ذیل آیهٴ «آیةالکرسی» آنجا مشخص شد که این گونه از الفاظ هم برای «رفع» است هم برای «دفع»؛ ﴿اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ﴾ معنایش این نیست که هر مؤمنی اول در ظلمتِ کفر و عصیان و امثال اینها بود بعد خداوند اینها را از ظلمت بیرون آورد، ﴿اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ﴾ این است که درباره آن مؤمنانی که به فطرتِ اصلی‌شان باقی بودند، انبیا، اولیا، مؤمنینِ خالص، اخراج به معنای «دفع» است (نه به معنای «رفع») یعنی نمی‌گذارد که اینها به طرف ظلمت بروند [و] سایر مؤمنین اگر احیاناً لغزیدند و اشتباهی کردند، توفیق توبه و مانند آن را نصیبشان می‌کند اینها را از ظلمت بیرون می‌آورد که به معنی «رفع» است.
شما در فضای عُرف هم می‌بینید اگر همایش خاصّی گردهمایی مخصوصی باشد برای یک گروه دانشمند مخصوصی، اگر افراد عادی بخواهند آنجا بروند راه نمی‌دهند و این افراد عادی اگر تجربه کردند به یکدیگر می‌گویند که نروید که بیرون می‌کنند؛ «بیرون می‌کنند» یک تعبیر عرفی است، معنایش این نیست که به شما اجازه می‌دهند اول وارد این سالن بشوید بعد بیرونتان می‌کنند [بلکه] وقتی می‌گویند بیرون می‌کنند یعنی راه نمی‌دهند. وقتی خدا می‌فرماید مؤمنان را خدا از ظلمت خارج می‌کند این اعم از دفع و رفع است بنابراین دفع را هم شامل می‌شود؛ اینجا خصوصاً قرینه هست؛ کسی از جهنم بیرون نمی‌آید.
این جهنّمیها در جهنم هم که هستند در فضای بسته هستند؛ این طور نیست که یک فضای باز به اینها بدهند بگویند اینجا بسوز. اینها همان طوری که خودشان در دنیا بستند (یک)، دست و بال دیگران را هم بستند آنها را گرفتار کردند (دو) در جهنم هم که هستند ﴿وَآخَرِینَ مُقَرَّنِینَ فِی الْأَصْفَادِ﴾؛ جهنّمیها در صَفَد و در زنجیر و غُل بسته‌اند [و] با دست و بال و پای بسته می‌سوزند (نه اینکه دست و پایشان باز باشد). جایشان هم تنگ است: ﴿أُلْقُوا مِنْهَا مَکَاناً ضَیِّقاً﴾. همان طوری که اینها جای دیگران را تنگ کردند جای اینها هم در جهنم تنگ است [و] همان طوری که اینها مانع آزادی مردم بودند [و] دست و پای مردم را بستند، خدا هم دست و پای اینها را می‌بندد، بنابراین قدرت فرار ندارد قدرت بیرون آمدن ندارد. ﴿کُلَّمَا أَرَادُوا﴾ یعنی هر وقت بر اساس اینکه فطرتشان می‌خواهد از این آتش نجات پیدا کند، همین که اراده کردند که بیرون بیایند، ماندنشان تحکیم می‌شود نه اینکه اینها بیرون می‌آیند دوباره برمی‌گردند؛ فرمود: ﴿کُلَّمَا أَرَادُوا أَن یَخْرُجُوا مِنْهَا مِنْ غَمٍّ أُعِیدُوا فِیهَا﴾.
این دربارهٴ کیفیت عذاب اینهاست؛ جامهٴ اینها ﴿مِن نَارٍ﴾ است، آنچه بر بالای سرِ اینها ریخته می‌شود حَمیم است، آنچه بر سرِ اینها کوبیده می‌شود ﴿مَّقَامِعُ مِنْ حَدِیدٍ﴾ است [و] آثار گرانبار و تلخِ این امور گداخته آن است که ﴿یُصْهَرُ بِهِ مَا فِی بُطُونِهِمْ وَالْجُلُودُ﴾؛ اما حرفهای تلخی را هم از مسئولان جهنم می‌شنوند: ﴿ذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِیقِ﴾؛ به آنها می‌گویند این را بچشید. در بخشهای دیگر هم هست که ﴿ذُقْ إِنَّکَ أَنتَ الْعَزِیزُ الْکَرِیمُ﴾؛ تو در دنیا یک عزیزِ بی‌جهت بودی یک کرامت بی‌جهت داشتی، حالا اهانتِ باجهت داشته باش ذلّت باجهت داشته باش؛ ﴿ذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِیقِ﴾.

برخی مواهب و نعمات بهشتی اهل ایمان
گروه اول این طورند [که ذکر شد] اما گروه دوم که حق‌اند، خدای سبحان عهده‌دار پاداش اینهاست. اوّلین تفاوت آن است که در آ‌نجا به صورت فعل مجهول ذکر کرده فرمود: ﴿قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِیَابٌ مِن نَّارٍ﴾ اما اینجا که گروه حق‌اند فریق حق‌اند، اول به نام ذات اقدس الهی شروع شده که خدای سبحان عهده‌دار پاداش اینهاست: ﴿إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ﴾، حالا این جنّات را وصف می‌کند: ﴿إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ﴾ که ﴿تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ که این جمله در آیات و سُوَر فراوان گذشت؛ این مؤمنان که در چنین فضایی به سر می‌برند. ﴿یُحَلَّوْنَ فِیهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٍ وَلُؤْلُؤاً﴾؛ اینها اگر جامه‌ای دارند اگر زیوری دارند اگر زینتی دارند از این قبیل است؛ تَحلیه می‌شوند مُحلاّ می‌شوند حِلْیه و زینت‌داده می‌شوند به این امور: ﴿یُحَلَّوْنَ فِیهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٍ﴾؛ دست‌واره‌هایی از طلا [نصیب مؤمنان می‌شود] حالا از سنخ انگشتر است، دستبند است، چگونه است اینها در بهشت مشخص می‌شود.
﴿وَلُؤْلُؤاً﴾؛ این ﴿لُؤْلُؤاً﴾ که منصوب است عطف است بر محلّ ﴿أَسَاوِرَ﴾ نه بر ﴿ذَهَبٍ﴾، چون دست‌وارهٴ لؤلؤیی نیست؛ دست‌وارهٴ طلایی هست اما دست‌واره‌های لؤلؤیی نیست؛ ممکن است دست‌واره را با لؤلؤ مُرصّع کنند ولی دست‌وارهٴ لؤلؤیی نیست، لذا این ﴿لُؤْلُؤاً﴾ را که منصوب است گفتند عطف است بر محلّ ﴿أَسَاوِرَ﴾ که منصوب است نه اینکه عطف بر ﴿ذَهَبٍ﴾ باشد که اَساوِر از ذَهب باشد و از لؤلؤ [زیرا] دست‌واره از طلا هست ولی از لؤلؤ نیست.
خب جامهٴ اینها چیست؟ جامهٴ اینها حریر است، البته حریر به عنوان بهترین پارچه‌ای است که بشر می‌شناسد. در سورهٴ مبارکهٴ «الرحمن» فرمود: ﴿مُتَّکِئِینَ عَلَی فُرُشٍ بَطَائِنُهَا مِنْ إِسْتَبْرَقٍ﴾ ـ ﴿إِسْتَبْرَقٍ﴾ همین پَرنیان و ابریشم و حریر است ـ فرمود بهشتیها روی فرشهایی تکیه می‌کنند که آستر اینها پرنیان است، حالا اَبرهٴ اینها چیست خدا می‌داند! «بَطائِن» جمع «بِطانه» است، به آن آستر پارچه می‌گویند: «بطانه»، «الظهاره اَبره دان و البطانه آستر» به تعبیر نصاب‌الصبیان؛ «بطائن» این فُرُش پرنیان است؛ یعنی آسترش ابریشم است، یقیناً ابره‌اش بالاتر از آستر و بهتر از آستر است اما ابره‌اش چیست خدا می‌داند! اینکه فرمود: ﴿فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُم مِن قُرَّةٍ أَعْیُنٍ﴾ همین است لذا فرمود: ﴿وَلِبَاسُهُمْ فِیهَا حَرِیرٌ﴾، البته وقتی فرش آن‌چنان باشد که بطائنش استبرق باشد، ابره‌اش یقیناً بالاتر از استبرق است.

بیان دو نوع هدایت اخروی اهل بهشت
در قبال کفّار که حرفهای تلخِ گدازنده‌ای هم می‌شنیدند که به آنها گفته می‌شد: ﴿ذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِیقِ﴾، اینها حرفهای شیوا و شیرین می‌شنوند: ﴿وَهُدُوا إِلَی الطَّیِّبِ مِنَ الْقَوْلِ﴾؛ به این هدایت می‌شوند به این سَمت و سو هدایت می‌شوند فرشته‌ها به اینها حرفهای خوب می‌زنند نظیر آنکه در حال احتضار و در حال قبض روح، فرشته‌ها با سلام و درود از اینها روح را قبض می‌کردند: ﴿الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِکَةُ طَیِّبِینَ یَقولُونَ سَلاَمٌ عَلَیْکُمُ﴾ [و] در بخشهای دیگر دارد: ﴿سَلامٌ عَلَیْکُم طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِینَ﴾. در اینجا هم حرفهای طیّب، کرامتها و اجلالهایی را از فرشتگان دریافت می‌کنند: ﴿وَهُدُوا إِلَی الطَّیِّبِ مِنَ الْقَوْلِ﴾ (این یک) ﴿وَهُدُوا إِلَی صِرَاطِ الْحَمِیدِ﴾ (دو) که این صراطِ حمید از آن چیزهایی است که ﴿فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُم﴾.
در این ذیل، این دو مطلب باید بیان بشود: هم با آنها حرفهای خوب می‌زنند (یک) هم این ﴿هُدُوا﴾ که فعل مجهول است یعنی اینها راهنمایی می‌شوند که خود اینها هم خوب حرف بزنند و حرفِ خوب بزنند (دو). آنچه به اینها گفته می‌شود همان ﴿سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِینَ﴾ و مانند آن است؛ اما آنچه اینها یاد می‌گیرند و به یکدیگر می‌گویند که در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» آمده این است که ﴿إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ یَهْدِیهِمْ رَبُّهُم بِإِیمَانِهِمْ تَجْرِی مِن تَحْتِهِمُ الْأَنْهَارُ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ ٭ دَعْوَاهُمْ فِیهَا سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ وَتَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلاَمٌ وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾. در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» که قبلاً بحث شد به این نتیجه رسیدیم که آنها اگر چیزی را بخواهند میوه‌ای را بخواهند آبی را بخواهند می‌گویند: ﴿سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ﴾، برخوردی که با یکدیگر دارند سلام است: ﴿تَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلاَمٌ﴾ آن‌گاه ﴿وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾؛ وقتی از نعمتهای بهشت بهره بردند می‌گویند حمد برای خداست، چه اینکه وقتی وارد صحنهٴ بهشت می‌شوند می‌گویند: ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی صَدَقَنَا وَعْدَهُ﴾ (یک)، ﴿وَأَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَیْثُ نَشَاءُ﴾ (دو). اینها با حمد، با تسبیح، با تکبیر، با تسلیم همراه‌اند اینها ﴿هُدُوا إِلَی الطَّیِّبِ مِنَ الْقَوْلِ﴾ هم با اینها حرفهای خوب گفته می‌شود یعنی فرشته‌ها با ادب و با تکریم با اینها سخن می‌گویند و هم خود اینها هدایت‌شده‌اند که چگونه با یکدیگر حرف بزنند، چگونه با خدا سخن بگویند، چگونه با نِعَم بهشت حرف بزنند، چگونه بعد از تنعّم از نِعم بهشت حرف بزنند. اینها عصارهٴ کلام دربارهٴ مطلب اول که ﴿هُدُوا إِلَی الطَّیِّبِ مِنَ الْقَوْلِ﴾ است.

بیان معانی <جنتان> در جمله ﴿ومن دونهاجنتان﴾
﴿هُدُوا إِلَی صِرَاطِ الْحَمِیدِ﴾ چیست؟ در بخشهایی از قرآن کریم آمده است که ﴿وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ﴾، البته جنّت متعدّد است فرمود: ﴿وَمِن دُونِهِمَا جَنَّتَانِ﴾؛ دو بهشت است غیر از این دو بهشت [یعنی] دو بهشت دیگر هم هست که جمعش می‌شود: ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾. این یک معناست که اینها دو جنّت دارند، بعد ﴿وَمِن دُونِهِمَا جَنَّتَانِ﴾ که جمعاً جنّات متعدّد خواهد بود؛ اما معنای دیگری برای ﴿وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ﴾ هست و آن این است که اینها هم جنّتِ جسمانی دارند هم جنّت روحانی، در جنّت جسمانی روحشان حضور و اشراف دارد ولی در جنّت روحانی در عین حال که جسم دارند جسم حضور ندارد. بیان ذلک این است که اینها این مراحل را گذراندند بعد می‌فرماید: ﴿وَهُدُوا إِلَی صِرَاطِ الْحَمِیدِ﴾؛ به طرف خدایی که حمید است راهنمایی می‌شوند که آنجا بروند، آنجا دیگر سخن از جسم نیست، سخن از درخت و حَجَر و شجر نیست. در سورهٴ مبارکهٴ «قمر» به این صورت آمده که ﴿إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ ٭ فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾؛ مردان باتقوا یک بهشت دارند که بدنشان است جسم است درخت است و میوه‌ها است و مانند آن [و] یک مرحلهٴ بهشت است که نزد خدای سبحان‌اند؛ نه این است که وقتی می‌خواهند نزد خدا بروند بدن ندارند [زیرا] هیچ وقت مؤمن بی‌بدن نخواهد بود بی‌جسم نخواهد بود، در همهٴ موارد جسم دارد در همهٴ موارد بدن دارد؛ ولی آنجا جای بدن نیست الآن ما در مسجد اعظم نشسته‌ایم حرف می‌زنیم حرف می‌شنویم، از آن جهت که اینجا نشسته‌ایم با بدن نشسته‌ایم حرف می‌زنیم حرف می‌شنویم [که] اینها جسمانی است؛ اما این معارف و این مطالب که در مسجد اعظم نیست. ما در عین حال که جسم داریم مرحله‌ای داریم که آنجا دیگر جسمانی نیست؛ معنایش این نیست که ما جسم نداریم، ما جسم داریم ولی جسم ما آنجا حضور ندارد. ﴿إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ﴾ [در اینجا] جسم حضور دارد چه اینکه جان حضور دارد؛ اما ﴿فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ فقط جان حضور دارد نه جسم، زیرا ذات اقدس الهی جا ندارد تا جسم آ‌نجا بیاید؛ مثل اینکه این مطالبی که الآن طرح می‌شود، در این مطالب چشم و گوش کار نمی‌کند فقط عقل کار می‌کند که منزّه از جسم است.
خب اگر بهشتیها این دو مرحله را دارند و یکی از محتملات آیهٴ ﴿وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ﴾ همان معنای آیات پایانی سورهٴ «قمر» باشد که ﴿إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ ٭ فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾، این بزرگوارانی که این نعمتها را ادراک کردند، راهنمایی می‌شوند ﴿إِلَی صِرَاطِ الْحَمِیدِ﴾؛ به پیشگاه ذات اقدس الهی راهنمایی می‌شوند که آنجا بروند، معلوم می‌شود هنوز فاصله است هنوز اینها عند الحمید نیستند ﴿عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ نیستند.

شرائط نیل به مقام قرب الهی
بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «فجر» نشان می‌دهد که رسیدن به مقام قُرب الهی نه کار همه است نه به آسانی نصیب کسی می‌شود. اگر کسی واجد این سه عنصر بود: یعنی دارای نفس مطمئنّه بود (یک)؛ دارای نفسی بود که راضیِ به قضای الهی است (دو) و دارای نفسی بود که ذات اقدس الهی از عقاید و اخلاق و اعمال او راضی است (سه)، از این سه عنصر مدد می‌گیرد و مخاطب می‌شود که ﴿یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ٭ ارْجِعِی إِلَی رَبِّکِ﴾ در حالی که ﴿رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً﴾ یعنی «مطمئنّةً راضیةً مرضیةً»؛ وقتی این سه صفت را داشتی حالا بیا بالا: ﴿ارْجِعِی إِلَی رَبِّکِ﴾، آن وقت آن مقام برتر نصیبش می‌شود. در عین حال که جسم دارد جسم بالا نمی‌رود مثل اینکه الآن ما اینجا حرف می‌زنیم، جسم نمی‌فهمد تا بیاید بالا، عقل می‌فهمد، از این به بعد فرمود: ﴿وَهُدُوا إِلَی صِرَاطِ الْحَمِیدِ﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 33:05

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن