display result search
منو
تفسیر آیات 22 تا 25 سوره انبیاء

تفسیر آیات 22 تا 25 سوره انبیاء

  • 1 تعداد قطعات
  • 26 دقیقه مدت قطعه
  • 3 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 22 تا 25 سوره انبیاء"

چگونگی استدلال قرآن در برابر کلام مشرکین
تبیین استدلال قرآن در برابر محدثان و مفسران مشرک
عدم دلالت ادله نقلی و عقلی برای اثبات شرک و تثلیث

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ ﴿22﴾ لاَ یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَهُمْ یُسْئَلُونَ ﴿23﴾ أَمِ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ هذَا ذِکْرُ مَن مَعِیَ وَذِکْرُ مَن قَبْلِی بَلْ أَکْثَرُهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُم مُعْرِضُونَ ﴿24﴾ وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِی إِلَیْهِ أَ¬نَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ ﴿25﴾

استدلال متفاوت قرآن در برابر گروههای مختلف مشرکین
جریان توحید در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» که از سوَر مکّی است از خصوصیّتی برخوردار است، برای اینکه مورد مبتلای مردم حجازِ آن روز، جریان وثنیّت و تعدّد آلهه بود. قرآن کریم این مسئله شرک را از چند جهت مستحیل دانست [و] در مقاطع گوناگون برای اقوام و گروههای مختلف برهان اقامه کرد؛ با تودهٴ مردم از یک منظر، با محقّقانشان از منظر دیگر، با متکلّمانشان از منظر دیگر، با مفسّرانشان از منظر دیگر، با هر کدام از این فِرَق و مِلل و نِحل و اقوام از منظر خاصّ آنها برهان اقامه کرد و استحالهٴ این شیء را ثابت کرد. نسبت به مقلّدان فرمود اصلِ تقلید در این گونه از امور باطل است؛ شما که می‌گویید: ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَی أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَی آثَارِهِم مُهْتَدُونَ﴾ و ﴿مُقْتَدُونَ﴾ اصل تقلید باطل است وگرنه هر ملّتی به عقاید نیاکانش باقی است: ﴿أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَلاَ یَهْتَدُونَ﴾ ، پس نسبت به مقلّدان و تودهٴ مردم از منظر بطلان تقلید استدلال کرد.

چگونگی استدلال قرآن در برابر کلام مشرکین
متکلّمانشان می‌گفتند: ﴿لَوْ شَاءَ اللّهُ مَا أَشْرَکْنَا وَلاَآبَاؤُنَا وَلاَحَرَّمْنَا مِن شَیْ‏ءٍ﴾ ؛ می‌‌گفتند این کار را خدا قبول دارد؛ الله را اینها می‌پذیرفتند بعد می‌گفتند تعدّد آلهه و وثنیّت و صنمیّت را خدا قبول دارد زیرا خدا عالِم مطلق است الله عالِم مطلق است و قدیر مطلق است و می‌داند که ما به شرک تَن در دادیم، اگر این شرک مرضیّ او نباشد جلوی ما را می‌گیرد: ﴿لَوْ شَاءَ اللّهُ مَا أَشْرَکْنَا وَلاَآبَاؤُنَا وَلاَحَرَّمْنَا مِن شَیْ‏ءٍ﴾ که قرآن کریم اینها را با هدایت به فرق بین ارادهٴ تکوینی و ارادهٴ تشریعی هدایت کرده است فرمود خدا عالِم به کلّ شیء است یک، قادر بر کلّ شیء است دو، اما خدا جلوی معصیت را نمی‌گیرد [و] انسان را آزاد گذاشته است: ﴿لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ﴾ ؛ انسان تکویناً آزاد است منتها تشریعاً فرمود این شرک است و جهنم دارد و عذاب الهی دارد وگرنه هر کسی هر گناهی را می‌تواند توجیه کند بگوید خدا جلوی قتل و خونریزی را هم می‌تواند بگیرد خب چرا نمی‌گیرد! خدای سبحان که در نظام تکوین اعلام کرده که بشر آزاد است: ﴿لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ﴾ [فرمود] ما بشر را آزاد خلق کردیم چون کمال در همین آزادی است: ﴿وَهَدَیْنَاهُ النَّجْدَیْنِ﴾ ؛ ﴿إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِراً وَإِمَّا کَفُوراً﴾ و امثال ذلک؛ ولی راهنمایی کرده عقلاً و فطرتاً، نقلاً و وحیاً که چه چیزی حلال است چه چیزی حرام است چه چیزی جهنم در پی دارد و چه چیزی بهشت (این بیان قرآن کریم با آن گروه).
با محقّقانشان از همین راه [برهان اقامه کرد] که ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾؛ از راه برهان عقلی [وارد شد] که اگر [چیزی] اله باشد باید علمش عین ذات او باشد و چون آلهه متعدّدند، علوم متعدّد است، تشخیص متعدّدند، نفس‌الأمر و واقعیّتها متعدّدند و عالَم می‌شود فاسد.

تبیین استدلال قرآن در برابر محدثان و مفسران مشرک
فرمودند شما که به شرک تَن در دادید یا باید به دلیل عقلی اکتفا می‌کردید یا به دلیل نقلی؛ اگر اهل استدلال عقلی هستید که ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾ و مانند آن ادلهٴ عقلی است و استحالهٴ شرک را ثابت می‌کند [و] اگر جزء مفسّران و محدّثان و علمای نقل هستید بالأخره یک کتاب آسمانی باید مسئلهٴ شرک را امضا کند [در حالی که] همهٴ کتابهای آسمانی دارد این را باطل می‌کند: ﴿هذَا ذِکْرُ مَن مَعِیَ وَذِکْرُ مَن قَبْلِی﴾. بالأخره شما یا باید به نقل تکیه کنید یا به عقل، اگر به عقل تکیه کنید که عقل، استحالهٴ تعدّد آلهه را تضمین می‌کند [و] اگر به نقل تمسّک کنید که همهٴ انبیا حرف ما را می‌زنند. اینکه می‌فرماید: ﴿هذَا ذِکْرُ مَن مَعِیَ وَذِکْرُ مَن قَبْلِی﴾ یا در آیه بعد می‌فرماید: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِی إِلَیْهِ﴾ یعنی حرف همه انبیا همین است؛ بالأخره شما باید به یک‌ جا تکیه کنید یا نه؟!
برخیها می‌گویند که تعدّد آلهه به این معنا که ما صنم و وثن را بپرستیم، دلیل عقلی بر خلاف آن است؛

عدم دلالت ادله نقلی و عقلی برای اثبات شرک و تثلیث
اما تعدّد آلهه به معنای تثلیث و مانند آن، عقل استحالهٴ این را نمی‌فهمد که در عین حال که یکی هست، سه خدا باشد: اب و ابن و روح‌القُدُس؛ برخی از عالِمان مسیحی می‌گویند این، طوری است فوق طورِ عقل، عقل این را نمی‌فهمد. قرآن کریم می‌فرماید بسیار خوب، عقل نمی‌فهمد، نقل که باید اثبات کند، شما در کتابی از کتابهای انبیا مسئلهٴ تثلیث را بیاورید. خیلی از این مسیحیها مدّعی‌اند که این معنا عقلی نیست قلبی است این را عقل نمی‌فهمد، بسیار خوب، بر فرضِ پذیرش این ادّعای باطل، بالأخره نقل باید این را ثابت کند. انسان گاهی می‌گوید که در تعبّدیّات، عقل پی نمی‌برد، آن برای امور جزئی و تعبّدی است، آن فراوان است. عقل بعد از اینکه اصلِ مسئله وحی و نبوّت را ثابت کرده است می‌گوید چون خیلی از اسرار است مربوط به آن عالَم و من هیچ دسترسی ندارم که [مثلاً] در برزخ چه خبر است در قیامت چه خبر است، چه چیزی برای آنجا نافع است، من چه می‌دانم که چرا نماز صبح باید دو رکعت باشد آن هم جَهر [لذا] هر چه شارع گفته من می‌گویم چشم (این را عقل می‌گوید) می‌گوید من در آن گونه از مسائل که هیچ راهی ندارم فقط باید گوش باشم؛ اما در جها‌ن‌بینی و در خطوط کلی خب همان عقلی که خدا را می‌فهمد، توحیدش را می‌فهمد، وحی و نبوّتش را می‌فهمد، این مسائل را هم می‌فهمد.
بسیار خوب بگویید مسئلهٴ تثلیث را عقل نمی‌فهمد، خب نمی‌فهمد، شما دلیل نقلی بیاورید، بالأخره کتابی باید این تثلیث را ثابت کند، لذا در جریان توحید می‌فرماید برهانی دارید بیاورید، برهانتان یا باید عقلی باشد یا نقلی، برهان عقلی [ندارید چون] الآن ما اقامه کردیم که تعدّد آلهه مستحیل است، برهان نقلی هم نمی‌توانید بیاورید برای اینکه ﴿هذَا ذِکْرُ مَن مَعِیَ وَذِکْرُ مَن قَبْلِی﴾؛ قرآنی که با من است همین حرف را دارد، تورات و انجیل و صُحف انبیای گذشته که با آنهاست همین حرف را دارند، پس شما دستتان خالی است، هر پیامبری هم که آمد همین توحید را آورده پس عقلاً و نقلاً دستتان خالی است. فرمود: ﴿قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ﴾، برهان هم یا باید نقلی باشد یا عقلی، [بعد فرمود:] ﴿هذَا ذِکْرُ مَن مَعِیَ وَذِکْرُ مَن قَبْلِی﴾.
دیدگاه علامه در نحوه استدلال آیه ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾
تعبیر سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) این است که این از سنخ منع است با ذکر سند . مستحضرید که همان طوری که ادبیات لازم است تا انسان مواظب زبانش باشد [تا] درست حرف بزند، منطق هم لازم است تا مواظب فکرش باشد که درست فکر بکند، بالأخره این قالب‌ریزی اندازه می‌خواهد.

روشهای سه‌گانه منطق در رد استدلال خصم
در منطق می‌گویند اگر یک وقت کسی حرفی زد انسان بخواهد آن را باطل کند سه راه دارد: یا «منع» است یا «نقض» است یا «معارضه» یعنی اگر کسی قیاسی اقامه کرد صغرایی و کبرایی طرح کرد [و] یک نتیجه گرفت، کسی بخواهد این حرف را نقد کند سه‌ راه دارد که جمع اینها هم ممکن است. یکی راهِ «منع» است مثلاً بگوید که مقدمهٴ اول ممنوع است یا مقدمهٴ دوم ممنوع است، این همان است که گاهی می‌گویند: «نَمْنَعُ الصغریٰ» یا «نمنع الکبریٰ» و دلیل می‌آورند می‌گویند که صغرا به این دلیل ممنوع است یا کبرا به این دلیل ممنوع است. راه دوم راه <نقض> است یعنی کاری به صغرا و کبرا ندارند، می‌گویند این قیاس اگر نتیجه می‌داد همین قیاس در جای دیگر جاری می‌شود و نتیجه نمی‌دهد، این تخلّف مَدلول از دلیل نشانهٴ آن است که این دلیل نیست، می‌گویند نقض می‌کنیم به فلان مورد. این کاری به صغرا و کبرا ندارد [یعنی] احدی‌المقدّمتین را منع نمی‌کند [بلکه] مجموعه این دلیل را زیر سؤال می‌برد می‌گوید اگر این دلیل، حجّت تام بود، همین دلیل را ما در جای دیگر اجرا می‌کنیم و نتیجه نمی‌دهد؛ این را می‌گویند: «نقض». سوم راه «معارضه» است یعنی کاری به صغرای قیاس یا کبرای قیاس یا مجموعهٴ دلیل ندارند [بلکه] در عرض این دلیل یک دلیل دیگر می‌آورند که چون در عرض آن است می‌گویند معارض آن است. خب، می‌گویند شما آن دلیل را اقامه کردید برای فلان مطلب، ما این دلیل را اقامه می‌کنیم برای این مطلب، اینها می‌شود «معارضه». در منطق این سه راه هست.
در راه منع، اگر کسی صغرا را منع کند یا کبرا را منع کند دو حالت دارد: یک وقت می‌گوید صغرا ممنوع است یا کبرا ممنوع است، آن مستدِل باید صغرا را ثابت کند یا کبرا را ثابت کند؛ ولی یک وقت است کسی می‌گوید صغرا ممنوع است به این سند [یعنی] برای منع صغرا سند ذکر می‌کنند [آن گاه] آن مُستدِل، اگر سند منع را ابطال کند مطلب او تثبیت‌شده است. در اینجا سیدناالاستاد می‌فرماید از باب منعِ دلیل است با ذکر سند ؛ شما ادّعا کردید تعدّد آلهه را، ما تعدّد آلهه را منع می‌کنیم و سند ما هم این است؛ شما که برهان بر شرک اقامه نکردید تا دلیل ما معارض آن باشد و در عرض آن باشد، این ادّعایی که کردید این ادّعا را ما با این مطلب و با ذکر سند منع می‌کنیم.

نفی شرک و ربوبیت آلهه در قرآن و تبیین صحیح مسئله شفاعت
قرآن کریم مسئله را باز می‌‌کند ـ در این گونه از موارد به صورت متن است در آیات دیگر به صورت شرح ـ می‌فرماید اگر غیر خدا در عالَم سِمتی داشته باشد، این یا باید مستقلاً ذرّه‌ای را مالک باشد یا شریکِ خدا باشد در مالکیّت یا ظَهیر و پشتوانه و دستیار و پشتیبان خدا باشد در کاری، هر کدام از آنها باشد محذور لازم می‌آید [و] محال می‌شود، فقط شفاعت ممکن است آن هم باید به اذن خدا باشد. چهار صورت فرض دارد که سه صورتش مستحیل است یک صورتش ممکن، آن صورت ممکن فقط به اذن خداست. آن سه صورت مستحیل این است که غیر خدا خالق ذرّه‌ای باشد بالاستقلال که غیر خدا چیزی را مستقلاً آفریده باشد، اینکه نیست؛ یا [غیر خدا] با شرکت خدا در آفرینش سهمی داشته باشد، این هم که نیست؛ یا خدا خالق باشد [و] او دستیار باشد مُعین و معاون باشد، این هم که نیست. اگر نه استقلال است نه شرکت است نه مُظاهره [یعنی] تالی، بأثره مستحیل، پس غیر خدا هیچ سهمی ندارد، فقط می‌تواند مُستکیناً مستجیراً در دستگاه خدا شفیع باشد، البته شفاعت ممکن است آن هم باید به اذن باشد [و] خدا به انبیا و اولیا اذن داده [است ولی] به این صنم و وثن اذن نداد.
این بحث قبلاً هم به مناسبتهایی مطرح شده است؛ در سورهٴ مبارکهٴ «سبأ» آیات 22 و 23 این مطلب است ـ گرچه هنوز به سورهٴ «سبأ» نرسیدیم ولی به مناسبتهای مختلف این مطلب بازگو شد ـ فرمود: ﴿قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُم مِن دُونِ اللَّهِ﴾؛ این آلهه‌ای که غیر از خدا شما ادّعا می‌کنید اینها را بخوانید اینها چه‌کاره‌اند؛ یک: ﴿لاَ یَمْلِکُونَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ فِی السَّماوَاتِ وَلاَ فِی الْأَرْضِ﴾؛ اینکه بالاستقلال چیزی را مالک باشند [این نیست]؛ دو: ﴿وَمَا لَهُمْ فِیهِمَا مِن شِرْکٍ﴾؛ اینکه شریکِ خدا باشند در مالکیّت یا شریک خدا باشند در ربوبیّت یا شریک خدا باشند در خالقیّت این هم که نیست؛ سه: ﴿وَمَا لَهُ مِنْهُم مِن ظَهِیرٍ﴾؛ خدا از اینها کمک نگرفته ـ «ظَهْر» یعنی پُشت، اگر کسانی پشت‌گرمی داشته باشند [و] به یکدیگر پشت بدهند می‌گویند مظاهره کرده¬اند؛ این «تظاهرات» از ظهور نیست از ظَهْر است یعنی پشت به پشت دادند ظهیر یکدیگر شدند پشتوانهٴ نظام‌اند پشتیبان انقلاب‌اند؛ این معنی تظاهرات است نه یعنی ظاهر شدن [بلکه] یعنی ظهیر شدن ـ فرمود اینها ظهیر خدا هم نیستند که پشتیبان خدا باشند، پشتوانه خدا باشند، دستیار خدا باشند، پس هیچ سِمتی برای غیر خدا نیست. می‌ماند چهارم که مسئلهٴ شفاعت است، خب شفاعت حق است ولی خدا به اینها اذن نداد؛ چهارمی این است که ﴿وَلاَ تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ عِندَهُ إِلَّا لِمَنْ إِذِنَ لَهُ﴾ و آن انبیا و اولیایند، پس اینها هیچ‌کاره‌اند؛ این تحلیل عقلی است. اگر شما بخواهید به غیر خدا سر بسپارید، اینها هیچ‌کاره‌اند، خودتان را هدر دادید.

عدم استناد عقلی و نقلی مشرکین و جهل کلام ایشان
اگر بگویید مسئله تثلیث و امثال تثلیث، طورٌ فوق طور عقل [و] عقل اینها را نمی‌فهمد، در سورهٴ مبارکهٴ «احقاف» فرمود بسیار خوب، ممکن است بعضی از چیزها را عقل نفهمد ولی نقل که باید بگوید؛ در سورهٴ مبارکهٴ «احقاف» آیهٴ چهار و پنج این است: ﴿قُلْ أَرَأَیْتُمْ ما تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَرُونِی﴾ یعنی «أخبرونی» ﴿مَاذَا خَلقُوا مِنَ الْأَرْضِ﴾؛ اینها در عالَم چه‌کاره‌اند [آیا] چیزی را آفریدند، نه، خب اگر خالق نیستند ربّ هم نیستند، چون پرورنده باید آفریننده باشد تا باخبر باشد، خب چرا اینها را می‌پرستید؛ ﴿أَرُونِی مَاذَا خَلقُوا مِنَ الْأَرْضِ﴾. خب اگر چیزی را بالاستقلال نیافریدند [آیا] بالمشارکه خلق کردند؟ ﴿أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّماوَاتِ﴾؛ [آیا] اینها در گوشه‌ای شریک‌اند سهیم‌اند، این هم که نیست. برای این حرفتان یا باید دلیل عقلی بیاورید یا باید دلیل نقلی بیاورید: ﴿أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّماوَاتِ ائْتُونِی بِکِتَابٍ مِن قَبْلِ هذَا أَوْ أَثَارَةٍ مِنْ عِلْمٍ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ﴾؛ بالأخره یا حرفِ ناقلانه یا حرفِ عاقلانه؛ یا حرفِ علمی بزنید یا از سندی نقل بکنید، شما دستتان که خالی است.
اگر تثلیث و امثال تثلیث را می‌گویید مطلبی است فوق طورِ عقل، بالأخره یک مبدأ وحیانی باید این را بگوید یا نه، دستتان که خالی است؛ شرک و امثال شرک اگر به عقل و یا نقل تکیه نکند می‌شود جَهل. فرمود: ﴿أَوْ أَثَارَةٍ مِنْ عِلْمٍ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ ٭ وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّن یَدْعُوا مِن دُونِ اللَّهِ مَن لاَ یَسْتَجِیبُ لَهُ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَهُمْ عَن دُعَائِهِمْ غَافِلُونَ﴾، بنابراین حرف اگر نه سند عقلی داشت نه سند نقلی می‌شود جَهل. بعد از این سبر و تقسیم و نتیجه‌گیری فرمود اینها از حق به طرف باطل رفتند از علم به طرف جهل رفتند؛ این می‌شود انصافِ در مناظره و گفتگو لذا فرمود: ﴿هذَا ذِکْرُ مَن مَعِیَ وَذِکْرُ مَن قَبْلِی بَلْ أَکْثَرُهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ الْحَقَّ﴾؛ خب یک عدّه ممکن است توبه کنند و برگردند ولی اکثری¬شان حق را نمی‌فهمند حالا یا مقلِّدند یا خلط می‌کنند بین تکوین و تشریع یا می‌گویند این طورٌ فوق طورِ عقل، بالأخره سخنِ عالمانه ندارند ﴿فَهُم مُعْرِضُونَ﴾؛ چون جاهل‌اند، از حق مُعرض‌ و رو برگردان¬اند.
خب

تبیین برخی از موارد جهل و سفاهت مشرکین
شما به چه امید این آلهه را می‌پرستید ـ حالا برای اینکه سفاهت این کار روشن بشود [اینها را می¬گوید] ـ اگر به این امید می‌پرستید که از اینها نفعی به شما برسد اینها که خودشان زیر سؤال‌اند؛ هم شما زیر سؤال هستید که عابدید هم معبودهای شما زیر سؤال‌اند، بنابراین اگر شما برای اهداف و اغراض دنیایی بخواهید اینها را قبول کنید اینها که خودشان زیر سؤال‌اند. اگر برهان عقلی باشد دستتان خالی است، دلیل نقلی باشد دستتان خالی است، لذا اینها را در کنار هم ذکر کرد فرمود: ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ ٭ لاَ یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ﴾؛ ذات اقدس الهی اصلاً مسئول نیست یعنی سؤالِ استفهامی هست سؤال استعطایی هست اما سؤال که زیر سؤال برود توبیخ و تعییر بشود فرض ندارد، برای اینکه این سؤال توبیخی یا با میزان و معیار قرار دادنِ خارج نظام است یا با معیار و میزان قرار دادن داخل نظام [در حالی که] نه از درون نه از بیرون جا برای سؤال نیست.
اینکه از بیرون [جا برای سؤال نیست] از باب سالبه به انتفاء موضوع است یعنی ما معیاری [و] میزانی خارج از نظام خلقت داشته باشیم که کارِ خدا را مطابق آن بسنجیم چنین چیزی نیست، خود ما و معلومات ما و صوَر علمی ما در حوزهٴ نظام خلقت‌اند پس بیرون از نظام خلقت چیزی نیست میزان و ترازویی نیست که ما کارِ خدا را با آن میزان بسنجیم. می‌ماند داخل نظام، داخل نظام هم که عین حکمت است فرمود: ﴿هَلْ تَرَی مِن فُطُورٍ﴾ ؛ عین حکمت و علم است، چیزی را ذات اقدس الهی بی‌جا نیافرید، سراسر حکمت است. خب پس خدا زیر بار سؤال نمی‌رود اما شما به اهداف و اغراض دنیایی تان نمی‌رسید یا به اهداف و اغراض اخروی¬تان هم نمی‌رسید اگر به آخرت معتقد باشید [البته] اینها که به آخرت معتقد نبودند؛ فرمودند اینها زیر سؤال می‌روند.

علت سوزاندن آلهه‌های دروغین در قیامت
در آخرت هم این آلهه را می‌سوزانند گرچه این آلهه این سنگها و امثال سنگها سوخت و سوزشان به عنوان عذاب نیست اما برای این عابدها تحقیر و تَعذیب است؛ فرمود: ﴿إِنَّکُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِن دوُنِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ﴾ عابد و معبود کلاهما فی النار یا ﴿فَاتَّقُوْا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾ که برخیها گفتند این حجاره همان احجار صنم و وَثن بودند. خب آنها را که می‌سوزانند تعذیبی است برای عبادت‌کننده‌های آنها؛ در بخشهای دیگر فرمود: ﴿لَوْ کَانَ هؤُلآءِ آلِهَةً مَّا وَرَدُوهَا﴾ ؛ اگر اینها اله بودند که وارد جهنم نمی‌شدند.
بنابراین دربارهٴ بشر نظیر افرادی مثل فرعون و امثال فرعون که داعیهٴ ﴿أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَی﴾ داشتند اینها که به جهنم می‌روند [لذا] نسبت به اینها احتجاج تام است، نسبت به اوثان و اصنام هم برای تحقیر خود عابدها تام است، لذا آنها زیر بار سؤال می‌روند و خدای سبحان زیر بار سؤال نمی‌رود. آنها از دو جهت زیر بار سؤال می‌روند: هم از راه درون هم از راه بیرون؛ نه کارهای آنها [از منظر] درون، نظام‌مند است نه مطابق با حکمتهای بیرون.
﴿لاَ یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَهُمْ یُسْئَلُونَ ٭ أَمِ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ﴾ ـ این «أم»، «أم» منقطعه است ـ اینها غیر از آلهه، اله دیگری را قبول کردند.

عدم تفاوت خودپرستی و بت‌پرستی
اصرار قرآن کریم بر نفی آلهه فرق نمی‌کند. برخیها گفتند که هیچ بُتی بدتر از بُت هوا نیست [گفتند] رقیق‌ترین خدا همین هوس است [و] ثقیل‌ترین و حجیم‌ترین و سنگین‌ترین خدا همین چوب و سنگ است. این‌چنین نیست که ﴿أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾ کم از ﴿أَمِ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً﴾ داشته باشد؛ اینکه می‌گوید من هر چه بخواهم می‌کنم این همان است فرقی نمی‌کند، آن به اله بیرون سرسپردگی دارد این به اله درون. اینکه می‌گوید من هر چه بخواهم می‌کنم، هر چه بخواهم انجام می‌دهم و می‌گویم، [این] ﴿أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾ است. لطیف‌ترین اله همین هوا و هوس است نظیر جاهلیّت که قبلاً یک نحو بود الآن یک نحو دیگر است، شرک و وثنیّت قبلاً طور دیگر بود الآن طور دیگر است. اگر کسی به مِیل خود عمل می‌کند این در حقیقت بت‌پرست است، چیز دیگری غیر از این نیست؛ فرمود: ﴿أَمِ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ هذَا ذِکْرُ مَن مَعِیَ وَذِکْرُ مَن قَبْلِی بَلْ أَکْثَرُهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُم مُعْرِضُونَ ٭ وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِی إِلَیْهِ أَ نَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 26:03

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن