- 2230
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 1 تا 7 سوره اسراء
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 1 تا 7 سوره اسراء"
سؤال شده اگر این کمالات مربوط به روح است داشتن جسم خارج از دایره حکمت است
انسان اگر بخواهد در قوس صعود فیض دریافت کند نیاز به شرایط قابلی است
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَی بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ ﴿1﴾ وَآتَیْنَا مُوسَی الْکِتَابَ وَجَعَلْنَاهُ هُدیً لِّبَنی إِسْرَائِیلَ أَلاَّ تَتَّخِذُوا مِن دُونِی وَکِیلاً ﴿2﴾ ذُرِّیَّةَ مَنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ إِنَّهُ کَانَ عَبْداً شَکُوراً﴿3﴾ وَقَضَیْنَا إِلَی بَنِی إِسْرَائِیلَ فِی الْکِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ مَرَّتَیْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوّاً کَبِیراً ﴿4﴾ فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولاَهُمَا بَعَثْنَا عَلَیْکُمْ عِبَاداً لَنَا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجَاسُوا خِلاَلَ الدِّیَارِ وَکَانَ وَعْداً مَّفْعُولاً ﴿5﴾ ثُمَّ رَدَدْنَا لَکُمُ الْکَرَّةَ عَلَیْهِمْ وَأَمْدَدْنَاکُم بِأَمْوالٍ وَبَنِینَ وَجَعَلْنَاکُمْ أَکْثَرَ نَفِیراً ﴿6﴾ إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِکُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ لِیَسوءُوا وُجُوهَکُمْ وَلِیَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ کَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَلِیُتَبِّرُوا مَا عَلَوْا تَتْبِیراً﴿7﴾
بحث إسرا تقریباً گذشت این سؤالهایی که میآید تکراری است اگر کسی این نوارها را گوش بدهد جواب همه این سؤالها آمده حالا احتراماً این دو سؤال را هم جواب میدهیم با اینکه تقریباً چندین بار تکرار شده است بعد دیگر این مسئله مختوم اعلام میشود.
یکی اینکه سؤال شده اگر این کمالات مربوط به روح است داشتن جسم خارج از دایره حکمت است این چندین بار گفته شد که در طرف فاعل مبدأ فاعلی تفاوتی نیست ولی قابل اگر بخواهد فیض دریافت بکند باید با بدنِ خودش در زمان خاص، در مکان مخصوص با کیفیت خاص رو به قبله مسجد و غیرمسجد برای او فرق دارد، رو به قبله و غیرقبله برای او فرق دارد، در وقت معیّن عبادت با خارج آن وقت فرق دارد همه اینها متممّ قابلیتِ قابل است.
بنابراین جسم برای تتمیم قابلیتِ قابل دخیل است استقبال قبله، زمان معیّن، مکان معیّن، شب که ﴿إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْأً وَأَقْوَمُ قِیلاً﴾ با روز کاملاً فرق دارد بنابراین داشتن بدن، زمان معیّن، مکان معیّن، مسجدالحرام، مسجد اقصیٰ همه اینها متمّم قابلیتِ قابل است گرچه در فاعلیت فاعل اینها هیچکدام سهمی ندارند یک انسان که فرشته محض نیست که برای او زمان و زمین یکسان باشد انسان مادامی که انسان است بخواهد در قوس صعود فیض دریافت کند نیاز به این شرایط قابلی است و متمّم قابلیتِ قابل است.
مطلب دوم در جریان قُرب نوافل هست. قُرب نوافل یعنی آن مقداری که بندهٴ سالکِ صالح در اثر انجام نوافل به ذات اقدس الهی نزدیک میشود منظور از نوافل در برابر فرایض است نه نافلههای نماز هر چه که زاید بر فرایض است زکات فرایضی دارد و نوافلی، خمس فرایضی دارد و نوافلی، حج فرایضی دارد و نوافلی، صدقه فرایضی دارد و نوافلی هر چه که مقدار واجب آن شیء است جزء فریضه است آن کمالات بعدی، دستورات بعدی که به عنوان مستحبّات آن شیء نقل شده است اینها جزء نوافل اوست. «نَفل» یعنی زاید، «نافل» یعنی زاید در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» وقتی از فرزندان ابراهیم(سلام الله علیه) سخن به میان میآید در آیه 72 سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» میفرماید: ﴿وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ نَافِلَةً﴾ وجود مبارک ابراهیم از ذات اقدس الهی فرزند درخواست کرد خدا به او اسحاق داد فرمود به او فرزند دادیم که خواستهٴ اوست، نوه هم دادیم که این نوه نافله است یعنی زاید بر خواستهٴ اوست ﴿وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ﴾ که این خواستهٴ اوست که فرزند اوست ﴿وَیَعْقُوبَ نَافِلَةً﴾ این یعقوب نافله است یعنی نوه است و زاید بر خواستهٴ اوست. پس هر چه زاید بر مقدار زاید بود به عنوان نافله است.
وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) سالیان متمادی با نوافل زندگی میکرد چون برای او فرایضی نبود آن بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) که در خطبه «قاصعه» دارد که فرمود: «لَقَدْ کَانَ یُجَاوِرُ فِی کُلِّ سَنَةٍ بِحِرَاءَ فَأَرَاهُ وَ لاَ یَرَاهُ غَیْرِی» من فقط میدیدم و دیگری حضرت را نمیدید که او هر سال مثلاً یک ماه در کوه حرا مجاور بود مشغول عبادت بود هیچکس خبر نداشت فقط من خبر داشتم اینها همه جزء نوافل است، بنابراین وجود مبارک حضرت که با قُرب نوافل حرکت میکند نباید گفت که نوافل که در معراج تشییع شده است قبلاً که نافلهای نبود او از چه راه به قُرب نوافل بار مییافت.
مطلب بعدی آن است که مهمترین جواب برای اشکالات هیئت جدید همان است که اینها با تجربهٴ حسّی دارند تجربهٴ دینی را زیر سؤال میبرند. تجربه که ضعیفترین علم است از نظر علوم بشری برای اینکه حوزهٴ نفی ندارد یعنی هیچ عالم تجربی نمیتواند ماورای تجربه خود را نفی کند آنچه را که او آزمود همین است اما چیز دیگری در عالم نیست که این را ثابت کند او نفیاً و اثباتاً ساکت است، اما در ریاضیات چرا، در ریاضی یک عالم ریاضی میتواند بگوید این، این مقدار است و غیر از این نیست چون او با مبدأ تناقض و اصل تناقض سروکار دارد در علوم تجربی این یافتههای خودشان را شرح میدهند این مقدار یافتیم، این مقدار یافتیم، این مقدار یافتیم همین، اما آیا دعا هم بیمار را شفا میدهد، یک دَم عیسوی مُرده را زنده میکند، اعما و ابرص را زنده میکند این را اصلاً نه میتواند اثبات کند، نه میتواند نفی کند، نه حتی حقّ شک دارد چون ابزارش را ندارد این فقط باید ساکت باشد بگوید «لست أدری» از این جهت معرفت تجربی ضعیفترین معرفت بشری است زیرا با اصل تناقض کار نمیکند با همین محسوسات خود کار میکند حالا او نمیتواند بگوید که چطور جسمی با حفظ همه خصوصیات بیش از سرعت نور از جاذبهٴ زمین خارج میشود آن سرما را، بیوزنی را، بیهوایی را تحمل میکند بدون هوا، بدون وزن، با آن سرما زندگی میکند. ما اگر پاسخ بدهیم بگوییم که نه الآن بشر با پیشرفتهای علمی میتواند برود، خب این قبول میکند میگوید اینها با وسایل میروند وسایل تنفس و حیات را با خودشان میبرند، آب را با خودشان میبرند و اگر از جاذبه میگذرند با لوازمی میگذرند که حیاتشان آسیب نبیند و مانند آن. اما بیوسیله، بدون ابزار، بدون هیچ تغییر جهتی انسان از جاذبه خارج بشود آن سرما را تحمل بکند، بیهوایی را، هوا نباشد باز نفس بکشد، بیوزنی را تحمل بکند این بر اساس کرامت و معجزه خواهد بود نظیر ﴿یَا نَارُ کُونِی بَرْداً وَسَلاَماً﴾ و سایر معجزات.
مطلب دیگر اینکه در این بخش فرمود: ﴿وَآتَیْنَا مُوسَی الْکِتَابَ وَجَعَلْنَاهُ هُدیً لِّبَنی إِسْرَائِیلَ﴾ خب سؤال میشود که در آن کتاب چه چیزی آمده؟ این است ﴿أَلاَّ تَتَّخِذُوا مِن دُونِی وَکِیلاً﴾ مثل اینکه میگویند ما برای فلان کس نامه نوشتیم که برو یعنی محتوای آن نامه این است که «قُم و قُل» اینجا هم محتوای کتابی که برای بنیاسرائیل نازل کرده است این است که ﴿أَلاَّ تَتَّخِذُوا مِن دُونِی وَکِیلاً﴾ پس ﴿وَآتَیْنَا مُوسَی الْکِتَابَ وَجَعَلْنَاهُ هُدیً لِّبَنی إِسْرَائِیلَ﴾ سؤال، معیار هدایت چیست؟ در آن کتاب چه چیزی آمده؟ جواب گفتیم ﴿أَلاَّ تَتَّخِذُوا مِن دُونِی وَکِیلاً﴾.
خب، حالا چرا این خصیصه را به بنیاسرائیل دادی این بنیاسرائیل چه کسانیاند؟ ﴿ذُرِّیَّةَ مَنْ حَمَلْنَا﴾ که این منصوب به اختصاص است این دو وجهی که زمخشری و دیگران نقل کردند همان وجه اختصاص اُولاست نظیر ﴿إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ﴾ أعنی «أهل البیت» که این منصوب به اختصاص است برای اینکه با مدح سازگار باشد و با ندا در اینجا هماهنگ نیست که ما بگوییم منصوب به نداست و حرف ندا حذف شده است.
﴿ذُرِّیَّةَ مَنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ﴾، خب این ﴿ذُرِّیَّةَ مَنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ﴾ برای اینکه بفهماند همه اینها فرزندان نوحاند، چرا؟ برای اینکه این ﴿مَنْ حَمَلْنَا﴾ چه کسانی هستند؟ اینها بنیاسرائیل ذریّهٴ سرنشینان کشتی نوحاند این درست است ﴿ذُرِّیَّةَ مَنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ﴾ این سرنشینان کشتی چه کسانیاند؟ هیچکدام فرزندان نوح نیستند یا بعضی فرزندان نوحاند بعضی فرزندان نوح نیستند یا همهشان فرزندان نوحاند؟ از آن آیه 77 سورهٴ مبارکهٴ «صافات» برمیآید که این ﴿مَنْ حَمَلْنَا﴾ هم ابنا و بنات نوح بودند، چرا؟ برای اینکه بنیاسرائیل ذریّهٴ ﴿مَنْ حَمَلْنَا﴾ هستند این ﴿مَنْ حَمَلْنَا﴾ اگر ذریّهٴ نوح نباشند آیه 77 سورهٴ مبارکهٴ «صافات» تام نیست چون در آنجا آمده ﴿وَجَعَلْنَا ذُرِّیَّتَهُ هُمُ الْبَاقِینَ﴾ فقط ما ذریّه او را باقی گذاشتیم معلوم میشود ﴿مَنْ حَمَلْنَا﴾ میشود ذریّه نوح، پس ﴿مَنْ حَمَلْنَا﴾ ذریّه نوح است، بنیاسرائیل «ذریّة ذریّه»اند جمعاً میشوند ذراری نوح.
خب، ﴿ذُرِّیَّةَ مَنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ﴾ چرا این همه فضایل را از نظر نجات از طوفان، در کشتی نگه داشتن، نسلشان را حفظ کردند، بعد به نسلشان پیامبر اولواالعزم دادن، کتاب آسمانی دادن برای چیست؟ برای اینکه ﴿إِنَّهُ کَانَ عَبْداً شَکُوراً﴾ چون او عبدِ شکور بود ما به ذریّهٴ او پیغمبری دادیم، وحی و نبوت دادیم، رسالت دادیم، کتاب آسمانی دادیم، نجات هم دادیم نظیر اینکه وجود مبارک خضر به موسی(سلام الله علیهما) وقتی که موسی به خضر گفت که خب ما هر دو خستهایم آمدیم در این شهر اینها که ما را به عنوان مهمانی نپذیرفتند شما همین طور رایگان داری کارگری و مهندسی و معماری میکنی ما را به کار وادار کردی که این دیوار را بچینیم برای چیست؟ ﴿لَوْ شِئْتَ لَتَّخَذْتَ عَلَیْهِ أَجْراً﴾ فرمود خیر، ﴿وَأَمَّا الْجِدَارُ فَکَانَ لِغُلاَمَیْنِ یَتِیمَیْنِ فِی الْمَدِینَةِ وَکَانَ تَحْتَهُ کَنزٌ لَهُمَا وَکَانَ أَبُوهُمَا صَالِحاً﴾ اینها یک پدر خوبی داشتند خدای سبحان خضرِ راه را مأمور میکند که این بچههای آن فرزندِ صالح مشکل نبینند حالا ذیل این آیه روایتی هست یا تاریخی هست که منظور از این عبد جدّ هفتم بود یا جدّ هفتادم بود و منظور از این کنز، کتاب علمی بود ولی بالأخره چه پدر بلاواسطه، چه جدّ هفتم، چه جدّ هفتادم ولی خضر همیشه سرِ راه هست که آدم خوب را در خاندانش حفظ بکند نگذارد بچههای آدم صالح آسیب ببینند، اگر کسی آدم خوب بود ممکن نیست ذات اقدس الهی خوبی او را فراموش بکند، خب ذراری نوح را ذات اقدس الهی فرمود با گذشت همه این طوفانهای تاریخی و غیرتاریخی ما آنها را به جلال و شکوه رساندیم برای اینکه جدّشان یعنی نوح یک آدم خوبی بود این ﴿إِنَّهُ﴾ تعلیل است دیگر چون او عبدِ شکور بود ما به ذریّه او پیغمبری دادیم، کتاب دادیم، عزّت دادیم، جلال دادیم، شکوه دادیم، خب.
پرسش: ببخشید برابر آیه 76 سورهٴ «صافات» میفرمایند ﴿وَنَجَّیْنَاهُ وَأَهْلَهُ مِنَ الْکَرْبِ الْعَظِیمِ﴾ معلوم میشود اهل در اینجا به معنای قوم است پس معلوم میشود که ذراری نبودند.
پاسخ: ممکن است که در آن مقطع نجات پیدا کرده باشند ولی برابر آیه 77 سورهٴ مبارکهٴ «صافات» آنکه ماند همان ذریّهٴ حضرت نوح بودند فرمود: ﴿وَجَعَلْنَا ذُرِّیَّتَهُ﴾ این ﴿هُمُ﴾ که ضمیر فصل است با معرّف بودن خبر به «الف» و «لام» مفید حصر است دیگر ﴿وَجَعَلْنَا ذُرِّیَّتَهُ هُمُ الْبَاقِینَ﴾ نفرمود «وجعلنا ذریّتهم باقین» اگر «وجعلنا ذریّته هم الباقین» یعنی فقط اینها ماندند آنها البته ممکن است نجات پیدا کرده باشند ولی این سهم تعیینکننده دارد که اگر کسی آدم صالح بود ممکن نیست ذات اقدس الهی فرزندان او را رها کند ولو فرزندان نسل هفتادم هم که باشد بالأخره خضر همیشه هست، خضرِ راه همیشه هست، اولیای الهی هستند و حفظ میکند. برهان مسئله این است که چون او عبد شکور بود ما به ذریّهٴ او این نعمتها را دادیم بعد هم معیار ایمان است اگر ذریّه او برگردند لطف ما هم برمیگردد که این در قصه بعد است.
فرمود: ﴿وَقَضَیْنَا﴾ حالا مبادا اینها کسی خیال بکنند که چون نوهٴ نوحاند، نوح 950 سال تلاش و کوشش کرد عبد شکور بود برای همیشه ذات اقدس الهی به نوههای او احسان میکند نه خیر این بر اساس یک اصل کلی است آن اصل کلی این است فرمود: ﴿وَقَضَیْنَا إِلَی بَنِی إِسْرَائِیلَ فِی الْکِتَابِ﴾ ما «قَضا» یعنی «أعلم» نه «حَکَم» ما اعلام کردیم به اینها صریحاً گفتیم، صریحاً به بنیاسرائیل گفتیم که ما میدانیم شما دوبار طغیانگری را پیشهٴ خود قرار میدهید و در زمین فساد میکنید، حالا منظور یا همان ارض محدود محلّ زیست خود آنهاست یا در کلّ خاورمیانه است چون ارض آن روزها همین محدودهٴ خاورمیانه بود خاوردور و باختردور یا کشف نشده بود یا دسترسی نداشتند یا اصلاً نبود. ﴿وَقَضَیْنَا إِلَی بَنِی إِسْرَائِیلَ فِی الْکِتَابِ﴾ که ﴿لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ مَرَّتَیْنِ﴾ دوبار شما فساد میکنید البته فساد عمومی وگرنه فسادهای مقطعی و جزیی مطلب دیگر است ﴿وَلَتَعْلُنَّ عُلُوّاً کَبِیراً﴾ خویِ استکبار شما، استیلای شما، برتریطلبی شما در این محدودهٴ ارض که حالا خاورمیانه است به گوش همه میرسد، خب این کار را شما میکنید.
در کنار هر فسادی یک تنبیه الهی هست اگر بار اول فساد کردید در برابر فساد بار اول یک وعید الهی، تهدید الهی، گوشمالی الهی هست برگشتید ما هم لطفمان را به شما متوجه میکنیم و عذاب را از شما برمیداریم بار دوم فساد کردید گرفتار وضعی بدتر از وضع اول خواهید شد که به حیاتتان خاتمه میدهد و مانند آن. حالا این تاریخ صهاینه را ملاحظه بفرمایید که این آیا بار دوم گذشت یا همان طوری که الآن بعضی از علمای فلسطین مظلومانه از ذات اقدس الهی درخواست میکنند و امیدوارند که این طغیان شصت ساله اینها همان فساد بار دوم باشد تا کیفر الهی به حیات آنها خاتمه بدهد این حق است.
فرمود: ﴿فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولاَهُمَا﴾ این ﴿وَعْدُ أُولاَهُمَا﴾ از باب «و حذف ما یعلم منه جائز» این «وعد» محذوف شد یعنی خدای سبحان که اعلام میکند شما دوبار فساد میکنید یعنی خدای سبحان همین طور نگاه میکند یا به فساد مفسدان خاتمه میدهد؟ از آنجا معلوم میشود که بار اول که فساد کردید وعید الهی، تهدید الهی، کیفر الهی به حیات شما خاتمه میدهد شما را ذلیل میکند، بار دوم که فساد کردید باز وعید الهی، تهدید الهی، کیفر الهی شما را مخذول و منکوب میکند ﴿فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولاَهُمَا﴾ نه «اولاهما» ﴿وَعْدُ أُولاَهُمَا﴾ یعنی وقتی فساد اولیتان محقّق شد حالا وعید ما شروع میشود، تهدید ما شروع میشود، عذاب ما شروع میشود ﴿فَإِذَا جَاءَ﴾ عذاب آن «اُولی المرّتین»، تهدید «اُولی المرّتین»، تنبیه «اُولی المرّتین» وقتی آمد در آن حال ﴿بَعَثْنَا عَلَیْکُمْ عِبَاداً لَنَا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ﴾ ما بندگانمان را این عباد نه یعنی آنها که بندگان صالحاند عباد یعنی آنها که بندههای تکوینیاند، مخلوقات الهیاند که خدای سبحان به شیطان هم میفرماید: ﴿إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغَاوِینَ﴾ و مانند آن، خب آنها که به دنبال شیطنت شیطان میروند، تحت ولایت شیطاناند آنها هم عباد تکوینی ذات اقدس الهی هستند گرچه تشریعاً کافرند یا فاسقاند.
خب، فرمود وقتی فساد اُولایتان اوّلین بار فساد کردید ﴿بَعَثْنَا عَلَیْکُمْ عِبَاداً لَنَا﴾ اینها از طرف ما مبعوثاند اینها مثل کَلب معلَّماند ﴿عِبَاداً لَنَا﴾ که اینها ﴿أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ﴾ دارای قدرت زیاد و شدّت و خشونت و تلخی و مانند آناند اینها بر شما مسلّط میشوند خانه به خانه شما را میگیرند و میکُشند ﴿فَجَاسُوا خِلاَلَ الدِّیَارِ﴾ «جاسوا» قرائت شده، «حاسوا» قرائت شده «جاس» «جَوَس» یعنی همین خانه به خانه گشتن. خانه به خانهتان میگردند شما را پیدا میکنند و به حیاتتان خاتمه میدهند ﴿فَجَاسُوا خِلاَلَ الدِّیَارِ﴾ این خَلَل که میگویند یعنی وسط، یعنی اگر چیزی فُرجهای نداشته باشد خَللی ندارد این وسطش خالی نیست، اگر وسط چیزی خالی باشد میگویند این مُختل شده است یعنی این وسطها خالی است، اگر سخنی مُدّعا بدون دلیل باشد میگوید این کلام مُختل است یعنی جای دلیل خالی است، اگر کسی مطلبی را گفت اوّلی را گفت، دوّمی را نگفت، سوّمی را گفت میگویند این کلام مختل است یعنی این وسط خالی است خلل یعنی وسط، اگر پُر بشود میشود صمد و مُصمد و مشکلی ندارد، اما اگر جایش خالی باشد میگویند این فعل مختل است، این نظام مختل است، این کار مختل است، این کتاب مختل است و مانند آن. لابهلای اتاقها را میگویند خلال ﴿فَجَاسُوا خِلاَلَ الدِّیَارِ﴾ و این وَعد ما هم حتمی است برای اینکه ما در برابر فساد شما هرگز بیتفاوت نخواهیم بود ساکت هم نخواهیم بود.
اینکه فرمود: ﴿بَعَثْنَا عَلَیْکُمْ عِبَاداً لَنَا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ﴾ فرمود ما گاهی ظالمی را بر ظالم مسلّط میکنیم بدون اینکه کسی اجر ببرد نه اینها که مسلّطاند ثواب مجاهد را میبرند، نه آنها که تحت سلطهاند ثواب اجر را میبرند آنها مظلوماند، ولی مأجور نیستند، اینها خونریزند ولی مجاهد نیستند در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» آیه 129 این است فرمود: ﴿وَکَذلِکَ نُوَلِّی بَعْضَ الظَّالِمِینَ بَعْضاً بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ﴾ ما گاهی در اثر بیراهه رفتن یک عده، ظالمی را بر ظالمی مسلّط میکنیم ظالم وقتی بر ظالم مسلّط شد چون آنکه مسلّط است ظالمانه سلطه پیدا کرد پس ثواب مجاهد را ندارد آن هم که تحت ظلم قرار گرفته است چون استحقاق دارد پس مأجور نیست شما باید یادتان باشد آن وقتی که صدّام پلید به کویت حمله کرد امیر کویت همین که پسر پیغمبر را راه نداد، امام را راه نداد شما میبینید فرار کرده رفته آمریکا نمیدانم آن روز این روزنامهها را خواندید یا نخواندید، آن عکس را دیدید یا ندیدید دستش را از این لای عبای مطلاّ به درآورد یک، با دست دیگر دستمال درآورد دو، در نزد مسئول رسمی آمریکا اشک ریخت سه، از آمریکا کمک خواست چهار، گفت من همان حرف چرچیل را زد گفت اگر به شیطان هم شد پناه میبرم پنج این حرف امیر کویت بود. این مظلوم شد، ولی مأجور نشد این میشود ﴿کَذلِکَ نُوَلِّی بَعْضَ الظَّالِمِینَ بَعْضاً﴾ این دنیاست وضع ذات اقدس الهی، اداره عالم این است خب کم گریه نکرد این امیر، کم ذلّت نکشید اما یک درجه اجر نبرد مظلوم شد، اما مأجور نشد فرمود: ﴿وَکَذلِکَ نُوَلِّی بَعْضَ الظَّالِمِینَ بَعْضاً بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ﴾ فرمود بار اول که این صهاینه، این اسرائیلیها فساد کردند حالا یا بُختنصر بود یا مفسد دیگر بود یا ظالم دیگر بود یا هتّاک دیگر بود بر اینها مسلّط کرد سوخت و سوز کردند خیلیها را کُشتند، خیلیها را از بین بردند، خیلیها را آواره کردند و کلّ اوضاع اینها به هم خورد.
پرسش: این عبادت را چرا مؤمنین نگوییم؟
پاسخ: چرا مؤمن بگوییم دلیل ندارد که عباد مطلق است دیگر برای اینکه آیه 129 سورهٴ مبارکهٴ «انعام» از سنت الهی خبر داد ما اگر وعدهٴ دوم باشد که برخی از علمای فلسطین انتظار آن را میکشند همه ما هم منتظریم، بله آنجا ممکن است که عباد، عباد که وعده دوم است و آیه بعدی است ممکن است انشاءاللهالرحمن همین حزبالله باشد مردم مسلمان خاورمیانه باشد این ممکن است، اما آن بار اول که جریان بختنالصرع بود و سوزاندن تورات بود و اینها این را که نمیشود گفت بندگان مؤمن بودند آنها مسجد را خراب کردند، تورات را سوزاندند این تورات که متّصل به زمان وجود مبارک حضرت موسی نیست که بعدها سالیان بعد کسی عدهای جمع شدند این تورات را نوشتند.
پرسش: چرا وعد را وعید معنا فرمودید؟
پاسخ: چون وَعد مطلق است اصولاً وعد مطلق است ﴿الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ﴾ «وَعَد» هم به معنای وعد است، هم به معنای وعید. خدای سبحان وعدهٴ مغفرت میدهد یک، ﴿الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَیَأْمُرُکُم بِالْفَحْشَاءِ﴾ این ﴿یَعِدُکُمُ﴾ یعنی «یُعِدُکم» وعد هم به معنای تلخی آمده، هم به معنای شیرین.
خب، پس ﴿فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولاَهُمَا بَعَثْنَا عَلَیْکُمْ عِبَاداً لَنَا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجَاسُوا خِلاَلَ الدِّیَارِ وَکَانَ وَعْداً مَّفْعُولاً﴾ این برای مقطع تاریخی اول.
پرسش: ممکن حاج آقا بگوییم لفظ «عبد» آمده بعد «لنا» آمده این خیلی مناسب با موضوع است.
پاسخ: نه، آخر چون در جریان شیطان هم گفته شد که ﴿إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغَاوِینَ﴾ یا ﴿کَفَی بِرَبِّکَ وَکِیلاً﴾ از این تعبیرات عباد در قرآن کم نیست که خدای سبحان عبادِ تکوینی یعنی آنها که مخلوقات مناند، عباد خدا هستند. آن گوسالهپرستها و گاوپرستهای مصر را وجود مبارک موسای کلیم عباد خدا معرفی کرد فرمود بندگان خدایاند موسای کلیم وقتی در برابر سؤال فرعون پلید قرار گرفت که فرعون گفت بالأخره خواستهات چیست؟ فرمود: ﴿أَدُّوا إِلَیَّ عِبَادَ اللَّهِ﴾ مردم امانت خدایاند یک، امانتالله را باید به امینالله سپرد دو، رهبران الهی امیناللهاند سه، من هم جزء رهبرانم چهار، مردم را باید به من بسپاری. تعدیه کن ﴿أَنْ أَدُّوا إِلَیَّ عِبَادَ اللَّهِ﴾ خب اینها همهشان بتپرست بودند که، این بتپرستان مصر را که مثل خود فرعون بتپرستی خاص داشت، گاوپرست بود که درباریان مصر به فرعون گفته بودند که ﴿یَذَرَکَ وَآلِهَتَکَ﴾ آن آلههٴ رسمی همان بتپرستی رایج مصریها بود، خب.
پرسش: در سورهٴ مبارکه دارد که ﴿لَن یَسْتَنکِفَ الْمَسِیحُ أَن یَکُونَ عَبْداً لِلّهِ وَلاَ الْمَلاَئِکَةُ الْمُقَرَّبُونَ﴾
پاسخ: خب، بله «عبداً لله» معلوم است آن با مهفوف قرینه است ﴿أَرَأَیْتَ الَّذِی یَنْهَی ٭ عَبْداً إِذَا صَلَّی﴾ خب اینها مهفوف به قرینه است اما وقتی که خدای سبحان درباره پیروان شیطان میفرماید اینها عبادند وقتی وجود مبارک موسای کلیم به بتپرستها میگوید اینها بندگان خدایاند یعنی بندگان مخلوقات الهیاند تکویناً در اختیار او هستند باید تشریعاً هم در اختیار او باشند.
خب، فرمود این جریان تاریخی که گذشت ﴿ثُمَّ رَدَدْنَا لَکُمُ الْکَرَّةَ عَلَیْهِمْ﴾ در اثر توبه شما، انابه شما ما به شما مال دادیم، فرزند دادیم، قدرت دادیم، شما پیروز شدید ﴿ثُمَّ رَدَدْنَا لَکُمُ الْکَرَّةَ عَلَیْهِمْ وَأَمْدَدْنَاکُم بِأَمْوالٍ وَبَنِینَ وَجَعَلْنَاکُمْ أَکْثَرَ نَفِیراً﴾ عِدّه و عُدّه شما زیاد بود، مال شما زیاد شد، قدرت شما زیاد شد، بر دشمنتان پیروز شدید. آیه بعد این است ﴿إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِکُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا﴾ این یک اصل کلی است به عنوان جملهٴ معترضه این جمله معترضه باشد ﴿فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ لِیَسوءُوا وُجُوهَکُمْ وَلِیَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ کَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَلِیُتَبِّرُوا مَا عَلَوْا تَتْبِیراً﴾ فرمود ما گفتیم، اعلام کردیم که شما دوبار فساد میکنید نه حُکم کردیم، میتوانید نکنید ولی طبعتان این است بار اول که فساد کردید ما تنبیهتان میکنیم بعد از توبه و انابه مال میدهیم، فرزند میدهیم، ﴿أَکْثَرَ نَفِیراً﴾ میکنیم تا شما بر خصمتان پیروز بشوید، دوباره دست به فساد زدید دوباره آن خشم الهی ظهور میکند چون یک اصل کلی در قرآن کریم است در همین سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» بعد میفرماید که ﴿إِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا﴾ ﴿إِن تَعُودُوا نَعُدْ﴾ اینها به منزله قانون اساسی سنّت الهی است که بیراهه رفتید فیض ما برمیگردد، به راه بودید فیض ما در راه است ﴿إِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا﴾، ﴿إِن تَعُودُوا نَعُدْ﴾ این اصل کلی است بار اول و دوم ندارد حالا آن مقطع تاریخی به بار اول و دوم تقسیم شد.
فرمود: ﴿فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ﴾ نه «الآخرة» مَرّهٴ اُولیٰ فساد کردید و پوشاندیم، مرّه دوم که فساد کردید وعید ما، تهدید ما، عِقاب ما شروع میشود در این وعده دوم چهرهتان را زشت میکند همین وَعد چهرهتان را زشت میکند و آن مبارزان که وارد شدند وارد مسجد میشوند همان طوری که بار اول وارد شدند مراکز عبادیتان را تخریب میکنند، بساط فکری شما را به هم میزنند، سازمان اداریتان را به هم میزنند خب این را میگویند کسانی باید باشند که کار بختنالصرع را میکنند نه اینکه بر حزبالله تطبیق بشود برای اینکه اینها که وارد مسجد اقصیٰ بشوند و فساد بکنند به آن صورت نیست. راه دیگری البته بر نجات است بر اساس ﴿إِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا﴾ .
﴿وَلِیَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ کَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَلِیُتَبِّرُوا مَا عَلَوْا تَتْبِیراً﴾ «تتبیر» که باب «تفعیل» است مبالغه و کثرت را نشان میدهد نشان آن است که تبارتان میکنند، تبار یعنی هلاک، اگر امتی به هلاکت رسیدند یعنی به تبار رسیدند تتبیر یعنی اهلاک. «یُتبّر تتبیرا» که باب «تفعیل» است با کثرت است، با مبالغه است یعنی دمارتان را درمیآورند حالا بعد آن اصل کلی را برای اینکه کسی خیال نکند همین دو مقطع است و دو گروه است در آیه بعد فرمود: ﴿عَسَی رَبُّکُمْ أَن یَرْحَمَکُمْ وَإِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا﴾ سنّت الهی بر این است که «کژ روی جف القلم کژ آیدت» .
«و الحمد لله رب العالمین»
سؤال شده اگر این کمالات مربوط به روح است داشتن جسم خارج از دایره حکمت است
انسان اگر بخواهد در قوس صعود فیض دریافت کند نیاز به شرایط قابلی است
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَی بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ ﴿1﴾ وَآتَیْنَا مُوسَی الْکِتَابَ وَجَعَلْنَاهُ هُدیً لِّبَنی إِسْرَائِیلَ أَلاَّ تَتَّخِذُوا مِن دُونِی وَکِیلاً ﴿2﴾ ذُرِّیَّةَ مَنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ إِنَّهُ کَانَ عَبْداً شَکُوراً﴿3﴾ وَقَضَیْنَا إِلَی بَنِی إِسْرَائِیلَ فِی الْکِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ مَرَّتَیْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوّاً کَبِیراً ﴿4﴾ فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولاَهُمَا بَعَثْنَا عَلَیْکُمْ عِبَاداً لَنَا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجَاسُوا خِلاَلَ الدِّیَارِ وَکَانَ وَعْداً مَّفْعُولاً ﴿5﴾ ثُمَّ رَدَدْنَا لَکُمُ الْکَرَّةَ عَلَیْهِمْ وَأَمْدَدْنَاکُم بِأَمْوالٍ وَبَنِینَ وَجَعَلْنَاکُمْ أَکْثَرَ نَفِیراً ﴿6﴾ إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِکُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ لِیَسوءُوا وُجُوهَکُمْ وَلِیَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ کَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَلِیُتَبِّرُوا مَا عَلَوْا تَتْبِیراً﴿7﴾
بحث إسرا تقریباً گذشت این سؤالهایی که میآید تکراری است اگر کسی این نوارها را گوش بدهد جواب همه این سؤالها آمده حالا احتراماً این دو سؤال را هم جواب میدهیم با اینکه تقریباً چندین بار تکرار شده است بعد دیگر این مسئله مختوم اعلام میشود.
یکی اینکه سؤال شده اگر این کمالات مربوط به روح است داشتن جسم خارج از دایره حکمت است این چندین بار گفته شد که در طرف فاعل مبدأ فاعلی تفاوتی نیست ولی قابل اگر بخواهد فیض دریافت بکند باید با بدنِ خودش در زمان خاص، در مکان مخصوص با کیفیت خاص رو به قبله مسجد و غیرمسجد برای او فرق دارد، رو به قبله و غیرقبله برای او فرق دارد، در وقت معیّن عبادت با خارج آن وقت فرق دارد همه اینها متممّ قابلیتِ قابل است.
بنابراین جسم برای تتمیم قابلیتِ قابل دخیل است استقبال قبله، زمان معیّن، مکان معیّن، شب که ﴿إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْأً وَأَقْوَمُ قِیلاً﴾ با روز کاملاً فرق دارد بنابراین داشتن بدن، زمان معیّن، مکان معیّن، مسجدالحرام، مسجد اقصیٰ همه اینها متمّم قابلیتِ قابل است گرچه در فاعلیت فاعل اینها هیچکدام سهمی ندارند یک انسان که فرشته محض نیست که برای او زمان و زمین یکسان باشد انسان مادامی که انسان است بخواهد در قوس صعود فیض دریافت کند نیاز به این شرایط قابلی است و متمّم قابلیتِ قابل است.
مطلب دوم در جریان قُرب نوافل هست. قُرب نوافل یعنی آن مقداری که بندهٴ سالکِ صالح در اثر انجام نوافل به ذات اقدس الهی نزدیک میشود منظور از نوافل در برابر فرایض است نه نافلههای نماز هر چه که زاید بر فرایض است زکات فرایضی دارد و نوافلی، خمس فرایضی دارد و نوافلی، حج فرایضی دارد و نوافلی، صدقه فرایضی دارد و نوافلی هر چه که مقدار واجب آن شیء است جزء فریضه است آن کمالات بعدی، دستورات بعدی که به عنوان مستحبّات آن شیء نقل شده است اینها جزء نوافل اوست. «نَفل» یعنی زاید، «نافل» یعنی زاید در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» وقتی از فرزندان ابراهیم(سلام الله علیه) سخن به میان میآید در آیه 72 سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» میفرماید: ﴿وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ نَافِلَةً﴾ وجود مبارک ابراهیم از ذات اقدس الهی فرزند درخواست کرد خدا به او اسحاق داد فرمود به او فرزند دادیم که خواستهٴ اوست، نوه هم دادیم که این نوه نافله است یعنی زاید بر خواستهٴ اوست ﴿وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ﴾ که این خواستهٴ اوست که فرزند اوست ﴿وَیَعْقُوبَ نَافِلَةً﴾ این یعقوب نافله است یعنی نوه است و زاید بر خواستهٴ اوست. پس هر چه زاید بر مقدار زاید بود به عنوان نافله است.
وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) سالیان متمادی با نوافل زندگی میکرد چون برای او فرایضی نبود آن بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) که در خطبه «قاصعه» دارد که فرمود: «لَقَدْ کَانَ یُجَاوِرُ فِی کُلِّ سَنَةٍ بِحِرَاءَ فَأَرَاهُ وَ لاَ یَرَاهُ غَیْرِی» من فقط میدیدم و دیگری حضرت را نمیدید که او هر سال مثلاً یک ماه در کوه حرا مجاور بود مشغول عبادت بود هیچکس خبر نداشت فقط من خبر داشتم اینها همه جزء نوافل است، بنابراین وجود مبارک حضرت که با قُرب نوافل حرکت میکند نباید گفت که نوافل که در معراج تشییع شده است قبلاً که نافلهای نبود او از چه راه به قُرب نوافل بار مییافت.
مطلب بعدی آن است که مهمترین جواب برای اشکالات هیئت جدید همان است که اینها با تجربهٴ حسّی دارند تجربهٴ دینی را زیر سؤال میبرند. تجربه که ضعیفترین علم است از نظر علوم بشری برای اینکه حوزهٴ نفی ندارد یعنی هیچ عالم تجربی نمیتواند ماورای تجربه خود را نفی کند آنچه را که او آزمود همین است اما چیز دیگری در عالم نیست که این را ثابت کند او نفیاً و اثباتاً ساکت است، اما در ریاضیات چرا، در ریاضی یک عالم ریاضی میتواند بگوید این، این مقدار است و غیر از این نیست چون او با مبدأ تناقض و اصل تناقض سروکار دارد در علوم تجربی این یافتههای خودشان را شرح میدهند این مقدار یافتیم، این مقدار یافتیم، این مقدار یافتیم همین، اما آیا دعا هم بیمار را شفا میدهد، یک دَم عیسوی مُرده را زنده میکند، اعما و ابرص را زنده میکند این را اصلاً نه میتواند اثبات کند، نه میتواند نفی کند، نه حتی حقّ شک دارد چون ابزارش را ندارد این فقط باید ساکت باشد بگوید «لست أدری» از این جهت معرفت تجربی ضعیفترین معرفت بشری است زیرا با اصل تناقض کار نمیکند با همین محسوسات خود کار میکند حالا او نمیتواند بگوید که چطور جسمی با حفظ همه خصوصیات بیش از سرعت نور از جاذبهٴ زمین خارج میشود آن سرما را، بیوزنی را، بیهوایی را تحمل میکند بدون هوا، بدون وزن، با آن سرما زندگی میکند. ما اگر پاسخ بدهیم بگوییم که نه الآن بشر با پیشرفتهای علمی میتواند برود، خب این قبول میکند میگوید اینها با وسایل میروند وسایل تنفس و حیات را با خودشان میبرند، آب را با خودشان میبرند و اگر از جاذبه میگذرند با لوازمی میگذرند که حیاتشان آسیب نبیند و مانند آن. اما بیوسیله، بدون ابزار، بدون هیچ تغییر جهتی انسان از جاذبه خارج بشود آن سرما را تحمل بکند، بیهوایی را، هوا نباشد باز نفس بکشد، بیوزنی را تحمل بکند این بر اساس کرامت و معجزه خواهد بود نظیر ﴿یَا نَارُ کُونِی بَرْداً وَسَلاَماً﴾ و سایر معجزات.
مطلب دیگر اینکه در این بخش فرمود: ﴿وَآتَیْنَا مُوسَی الْکِتَابَ وَجَعَلْنَاهُ هُدیً لِّبَنی إِسْرَائِیلَ﴾ خب سؤال میشود که در آن کتاب چه چیزی آمده؟ این است ﴿أَلاَّ تَتَّخِذُوا مِن دُونِی وَکِیلاً﴾ مثل اینکه میگویند ما برای فلان کس نامه نوشتیم که برو یعنی محتوای آن نامه این است که «قُم و قُل» اینجا هم محتوای کتابی که برای بنیاسرائیل نازل کرده است این است که ﴿أَلاَّ تَتَّخِذُوا مِن دُونِی وَکِیلاً﴾ پس ﴿وَآتَیْنَا مُوسَی الْکِتَابَ وَجَعَلْنَاهُ هُدیً لِّبَنی إِسْرَائِیلَ﴾ سؤال، معیار هدایت چیست؟ در آن کتاب چه چیزی آمده؟ جواب گفتیم ﴿أَلاَّ تَتَّخِذُوا مِن دُونِی وَکِیلاً﴾.
خب، حالا چرا این خصیصه را به بنیاسرائیل دادی این بنیاسرائیل چه کسانیاند؟ ﴿ذُرِّیَّةَ مَنْ حَمَلْنَا﴾ که این منصوب به اختصاص است این دو وجهی که زمخشری و دیگران نقل کردند همان وجه اختصاص اُولاست نظیر ﴿إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ﴾ أعنی «أهل البیت» که این منصوب به اختصاص است برای اینکه با مدح سازگار باشد و با ندا در اینجا هماهنگ نیست که ما بگوییم منصوب به نداست و حرف ندا حذف شده است.
﴿ذُرِّیَّةَ مَنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ﴾، خب این ﴿ذُرِّیَّةَ مَنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ﴾ برای اینکه بفهماند همه اینها فرزندان نوحاند، چرا؟ برای اینکه این ﴿مَنْ حَمَلْنَا﴾ چه کسانی هستند؟ اینها بنیاسرائیل ذریّهٴ سرنشینان کشتی نوحاند این درست است ﴿ذُرِّیَّةَ مَنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ﴾ این سرنشینان کشتی چه کسانیاند؟ هیچکدام فرزندان نوح نیستند یا بعضی فرزندان نوحاند بعضی فرزندان نوح نیستند یا همهشان فرزندان نوحاند؟ از آن آیه 77 سورهٴ مبارکهٴ «صافات» برمیآید که این ﴿مَنْ حَمَلْنَا﴾ هم ابنا و بنات نوح بودند، چرا؟ برای اینکه بنیاسرائیل ذریّهٴ ﴿مَنْ حَمَلْنَا﴾ هستند این ﴿مَنْ حَمَلْنَا﴾ اگر ذریّهٴ نوح نباشند آیه 77 سورهٴ مبارکهٴ «صافات» تام نیست چون در آنجا آمده ﴿وَجَعَلْنَا ذُرِّیَّتَهُ هُمُ الْبَاقِینَ﴾ فقط ما ذریّه او را باقی گذاشتیم معلوم میشود ﴿مَنْ حَمَلْنَا﴾ میشود ذریّه نوح، پس ﴿مَنْ حَمَلْنَا﴾ ذریّه نوح است، بنیاسرائیل «ذریّة ذریّه»اند جمعاً میشوند ذراری نوح.
خب، ﴿ذُرِّیَّةَ مَنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ﴾ چرا این همه فضایل را از نظر نجات از طوفان، در کشتی نگه داشتن، نسلشان را حفظ کردند، بعد به نسلشان پیامبر اولواالعزم دادن، کتاب آسمانی دادن برای چیست؟ برای اینکه ﴿إِنَّهُ کَانَ عَبْداً شَکُوراً﴾ چون او عبدِ شکور بود ما به ذریّهٴ او پیغمبری دادیم، وحی و نبوت دادیم، رسالت دادیم، کتاب آسمانی دادیم، نجات هم دادیم نظیر اینکه وجود مبارک خضر به موسی(سلام الله علیهما) وقتی که موسی به خضر گفت که خب ما هر دو خستهایم آمدیم در این شهر اینها که ما را به عنوان مهمانی نپذیرفتند شما همین طور رایگان داری کارگری و مهندسی و معماری میکنی ما را به کار وادار کردی که این دیوار را بچینیم برای چیست؟ ﴿لَوْ شِئْتَ لَتَّخَذْتَ عَلَیْهِ أَجْراً﴾ فرمود خیر، ﴿وَأَمَّا الْجِدَارُ فَکَانَ لِغُلاَمَیْنِ یَتِیمَیْنِ فِی الْمَدِینَةِ وَکَانَ تَحْتَهُ کَنزٌ لَهُمَا وَکَانَ أَبُوهُمَا صَالِحاً﴾ اینها یک پدر خوبی داشتند خدای سبحان خضرِ راه را مأمور میکند که این بچههای آن فرزندِ صالح مشکل نبینند حالا ذیل این آیه روایتی هست یا تاریخی هست که منظور از این عبد جدّ هفتم بود یا جدّ هفتادم بود و منظور از این کنز، کتاب علمی بود ولی بالأخره چه پدر بلاواسطه، چه جدّ هفتم، چه جدّ هفتادم ولی خضر همیشه سرِ راه هست که آدم خوب را در خاندانش حفظ بکند نگذارد بچههای آدم صالح آسیب ببینند، اگر کسی آدم خوب بود ممکن نیست ذات اقدس الهی خوبی او را فراموش بکند، خب ذراری نوح را ذات اقدس الهی فرمود با گذشت همه این طوفانهای تاریخی و غیرتاریخی ما آنها را به جلال و شکوه رساندیم برای اینکه جدّشان یعنی نوح یک آدم خوبی بود این ﴿إِنَّهُ﴾ تعلیل است دیگر چون او عبدِ شکور بود ما به ذریّه او پیغمبری دادیم، کتاب دادیم، عزّت دادیم، جلال دادیم، شکوه دادیم، خب.
پرسش: ببخشید برابر آیه 76 سورهٴ «صافات» میفرمایند ﴿وَنَجَّیْنَاهُ وَأَهْلَهُ مِنَ الْکَرْبِ الْعَظِیمِ﴾ معلوم میشود اهل در اینجا به معنای قوم است پس معلوم میشود که ذراری نبودند.
پاسخ: ممکن است که در آن مقطع نجات پیدا کرده باشند ولی برابر آیه 77 سورهٴ مبارکهٴ «صافات» آنکه ماند همان ذریّهٴ حضرت نوح بودند فرمود: ﴿وَجَعَلْنَا ذُرِّیَّتَهُ﴾ این ﴿هُمُ﴾ که ضمیر فصل است با معرّف بودن خبر به «الف» و «لام» مفید حصر است دیگر ﴿وَجَعَلْنَا ذُرِّیَّتَهُ هُمُ الْبَاقِینَ﴾ نفرمود «وجعلنا ذریّتهم باقین» اگر «وجعلنا ذریّته هم الباقین» یعنی فقط اینها ماندند آنها البته ممکن است نجات پیدا کرده باشند ولی این سهم تعیینکننده دارد که اگر کسی آدم صالح بود ممکن نیست ذات اقدس الهی فرزندان او را رها کند ولو فرزندان نسل هفتادم هم که باشد بالأخره خضر همیشه هست، خضرِ راه همیشه هست، اولیای الهی هستند و حفظ میکند. برهان مسئله این است که چون او عبد شکور بود ما به ذریّهٴ او این نعمتها را دادیم بعد هم معیار ایمان است اگر ذریّه او برگردند لطف ما هم برمیگردد که این در قصه بعد است.
فرمود: ﴿وَقَضَیْنَا﴾ حالا مبادا اینها کسی خیال بکنند که چون نوهٴ نوحاند، نوح 950 سال تلاش و کوشش کرد عبد شکور بود برای همیشه ذات اقدس الهی به نوههای او احسان میکند نه خیر این بر اساس یک اصل کلی است آن اصل کلی این است فرمود: ﴿وَقَضَیْنَا إِلَی بَنِی إِسْرَائِیلَ فِی الْکِتَابِ﴾ ما «قَضا» یعنی «أعلم» نه «حَکَم» ما اعلام کردیم به اینها صریحاً گفتیم، صریحاً به بنیاسرائیل گفتیم که ما میدانیم شما دوبار طغیانگری را پیشهٴ خود قرار میدهید و در زمین فساد میکنید، حالا منظور یا همان ارض محدود محلّ زیست خود آنهاست یا در کلّ خاورمیانه است چون ارض آن روزها همین محدودهٴ خاورمیانه بود خاوردور و باختردور یا کشف نشده بود یا دسترسی نداشتند یا اصلاً نبود. ﴿وَقَضَیْنَا إِلَی بَنِی إِسْرَائِیلَ فِی الْکِتَابِ﴾ که ﴿لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ مَرَّتَیْنِ﴾ دوبار شما فساد میکنید البته فساد عمومی وگرنه فسادهای مقطعی و جزیی مطلب دیگر است ﴿وَلَتَعْلُنَّ عُلُوّاً کَبِیراً﴾ خویِ استکبار شما، استیلای شما، برتریطلبی شما در این محدودهٴ ارض که حالا خاورمیانه است به گوش همه میرسد، خب این کار را شما میکنید.
در کنار هر فسادی یک تنبیه الهی هست اگر بار اول فساد کردید در برابر فساد بار اول یک وعید الهی، تهدید الهی، گوشمالی الهی هست برگشتید ما هم لطفمان را به شما متوجه میکنیم و عذاب را از شما برمیداریم بار دوم فساد کردید گرفتار وضعی بدتر از وضع اول خواهید شد که به حیاتتان خاتمه میدهد و مانند آن. حالا این تاریخ صهاینه را ملاحظه بفرمایید که این آیا بار دوم گذشت یا همان طوری که الآن بعضی از علمای فلسطین مظلومانه از ذات اقدس الهی درخواست میکنند و امیدوارند که این طغیان شصت ساله اینها همان فساد بار دوم باشد تا کیفر الهی به حیات آنها خاتمه بدهد این حق است.
فرمود: ﴿فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولاَهُمَا﴾ این ﴿وَعْدُ أُولاَهُمَا﴾ از باب «و حذف ما یعلم منه جائز» این «وعد» محذوف شد یعنی خدای سبحان که اعلام میکند شما دوبار فساد میکنید یعنی خدای سبحان همین طور نگاه میکند یا به فساد مفسدان خاتمه میدهد؟ از آنجا معلوم میشود که بار اول که فساد کردید وعید الهی، تهدید الهی، کیفر الهی به حیات شما خاتمه میدهد شما را ذلیل میکند، بار دوم که فساد کردید باز وعید الهی، تهدید الهی، کیفر الهی شما را مخذول و منکوب میکند ﴿فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولاَهُمَا﴾ نه «اولاهما» ﴿وَعْدُ أُولاَهُمَا﴾ یعنی وقتی فساد اولیتان محقّق شد حالا وعید ما شروع میشود، تهدید ما شروع میشود، عذاب ما شروع میشود ﴿فَإِذَا جَاءَ﴾ عذاب آن «اُولی المرّتین»، تهدید «اُولی المرّتین»، تنبیه «اُولی المرّتین» وقتی آمد در آن حال ﴿بَعَثْنَا عَلَیْکُمْ عِبَاداً لَنَا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ﴾ ما بندگانمان را این عباد نه یعنی آنها که بندگان صالحاند عباد یعنی آنها که بندههای تکوینیاند، مخلوقات الهیاند که خدای سبحان به شیطان هم میفرماید: ﴿إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغَاوِینَ﴾ و مانند آن، خب آنها که به دنبال شیطنت شیطان میروند، تحت ولایت شیطاناند آنها هم عباد تکوینی ذات اقدس الهی هستند گرچه تشریعاً کافرند یا فاسقاند.
خب، فرمود وقتی فساد اُولایتان اوّلین بار فساد کردید ﴿بَعَثْنَا عَلَیْکُمْ عِبَاداً لَنَا﴾ اینها از طرف ما مبعوثاند اینها مثل کَلب معلَّماند ﴿عِبَاداً لَنَا﴾ که اینها ﴿أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ﴾ دارای قدرت زیاد و شدّت و خشونت و تلخی و مانند آناند اینها بر شما مسلّط میشوند خانه به خانه شما را میگیرند و میکُشند ﴿فَجَاسُوا خِلاَلَ الدِّیَارِ﴾ «جاسوا» قرائت شده، «حاسوا» قرائت شده «جاس» «جَوَس» یعنی همین خانه به خانه گشتن. خانه به خانهتان میگردند شما را پیدا میکنند و به حیاتتان خاتمه میدهند ﴿فَجَاسُوا خِلاَلَ الدِّیَارِ﴾ این خَلَل که میگویند یعنی وسط، یعنی اگر چیزی فُرجهای نداشته باشد خَللی ندارد این وسطش خالی نیست، اگر وسط چیزی خالی باشد میگویند این مُختل شده است یعنی این وسطها خالی است، اگر سخنی مُدّعا بدون دلیل باشد میگوید این کلام مُختل است یعنی جای دلیل خالی است، اگر کسی مطلبی را گفت اوّلی را گفت، دوّمی را نگفت، سوّمی را گفت میگویند این کلام مختل است یعنی این وسط خالی است خلل یعنی وسط، اگر پُر بشود میشود صمد و مُصمد و مشکلی ندارد، اما اگر جایش خالی باشد میگویند این فعل مختل است، این نظام مختل است، این کار مختل است، این کتاب مختل است و مانند آن. لابهلای اتاقها را میگویند خلال ﴿فَجَاسُوا خِلاَلَ الدِّیَارِ﴾ و این وَعد ما هم حتمی است برای اینکه ما در برابر فساد شما هرگز بیتفاوت نخواهیم بود ساکت هم نخواهیم بود.
اینکه فرمود: ﴿بَعَثْنَا عَلَیْکُمْ عِبَاداً لَنَا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ﴾ فرمود ما گاهی ظالمی را بر ظالم مسلّط میکنیم بدون اینکه کسی اجر ببرد نه اینها که مسلّطاند ثواب مجاهد را میبرند، نه آنها که تحت سلطهاند ثواب اجر را میبرند آنها مظلوماند، ولی مأجور نیستند، اینها خونریزند ولی مجاهد نیستند در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» آیه 129 این است فرمود: ﴿وَکَذلِکَ نُوَلِّی بَعْضَ الظَّالِمِینَ بَعْضاً بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ﴾ ما گاهی در اثر بیراهه رفتن یک عده، ظالمی را بر ظالمی مسلّط میکنیم ظالم وقتی بر ظالم مسلّط شد چون آنکه مسلّط است ظالمانه سلطه پیدا کرد پس ثواب مجاهد را ندارد آن هم که تحت ظلم قرار گرفته است چون استحقاق دارد پس مأجور نیست شما باید یادتان باشد آن وقتی که صدّام پلید به کویت حمله کرد امیر کویت همین که پسر پیغمبر را راه نداد، امام را راه نداد شما میبینید فرار کرده رفته آمریکا نمیدانم آن روز این روزنامهها را خواندید یا نخواندید، آن عکس را دیدید یا ندیدید دستش را از این لای عبای مطلاّ به درآورد یک، با دست دیگر دستمال درآورد دو، در نزد مسئول رسمی آمریکا اشک ریخت سه، از آمریکا کمک خواست چهار، گفت من همان حرف چرچیل را زد گفت اگر به شیطان هم شد پناه میبرم پنج این حرف امیر کویت بود. این مظلوم شد، ولی مأجور نشد این میشود ﴿کَذلِکَ نُوَلِّی بَعْضَ الظَّالِمِینَ بَعْضاً﴾ این دنیاست وضع ذات اقدس الهی، اداره عالم این است خب کم گریه نکرد این امیر، کم ذلّت نکشید اما یک درجه اجر نبرد مظلوم شد، اما مأجور نشد فرمود: ﴿وَکَذلِکَ نُوَلِّی بَعْضَ الظَّالِمِینَ بَعْضاً بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ﴾ فرمود بار اول که این صهاینه، این اسرائیلیها فساد کردند حالا یا بُختنصر بود یا مفسد دیگر بود یا ظالم دیگر بود یا هتّاک دیگر بود بر اینها مسلّط کرد سوخت و سوز کردند خیلیها را کُشتند، خیلیها را از بین بردند، خیلیها را آواره کردند و کلّ اوضاع اینها به هم خورد.
پرسش: این عبادت را چرا مؤمنین نگوییم؟
پاسخ: چرا مؤمن بگوییم دلیل ندارد که عباد مطلق است دیگر برای اینکه آیه 129 سورهٴ مبارکهٴ «انعام» از سنت الهی خبر داد ما اگر وعدهٴ دوم باشد که برخی از علمای فلسطین انتظار آن را میکشند همه ما هم منتظریم، بله آنجا ممکن است که عباد، عباد که وعده دوم است و آیه بعدی است ممکن است انشاءاللهالرحمن همین حزبالله باشد مردم مسلمان خاورمیانه باشد این ممکن است، اما آن بار اول که جریان بختنالصرع بود و سوزاندن تورات بود و اینها این را که نمیشود گفت بندگان مؤمن بودند آنها مسجد را خراب کردند، تورات را سوزاندند این تورات که متّصل به زمان وجود مبارک حضرت موسی نیست که بعدها سالیان بعد کسی عدهای جمع شدند این تورات را نوشتند.
پرسش: چرا وعد را وعید معنا فرمودید؟
پاسخ: چون وَعد مطلق است اصولاً وعد مطلق است ﴿الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ﴾ «وَعَد» هم به معنای وعد است، هم به معنای وعید. خدای سبحان وعدهٴ مغفرت میدهد یک، ﴿الشَّیْطَانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَیَأْمُرُکُم بِالْفَحْشَاءِ﴾ این ﴿یَعِدُکُمُ﴾ یعنی «یُعِدُکم» وعد هم به معنای تلخی آمده، هم به معنای شیرین.
خب، پس ﴿فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولاَهُمَا بَعَثْنَا عَلَیْکُمْ عِبَاداً لَنَا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجَاسُوا خِلاَلَ الدِّیَارِ وَکَانَ وَعْداً مَّفْعُولاً﴾ این برای مقطع تاریخی اول.
پرسش: ممکن حاج آقا بگوییم لفظ «عبد» آمده بعد «لنا» آمده این خیلی مناسب با موضوع است.
پاسخ: نه، آخر چون در جریان شیطان هم گفته شد که ﴿إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغَاوِینَ﴾ یا ﴿کَفَی بِرَبِّکَ وَکِیلاً﴾ از این تعبیرات عباد در قرآن کم نیست که خدای سبحان عبادِ تکوینی یعنی آنها که مخلوقات مناند، عباد خدا هستند. آن گوسالهپرستها و گاوپرستهای مصر را وجود مبارک موسای کلیم عباد خدا معرفی کرد فرمود بندگان خدایاند موسای کلیم وقتی در برابر سؤال فرعون پلید قرار گرفت که فرعون گفت بالأخره خواستهات چیست؟ فرمود: ﴿أَدُّوا إِلَیَّ عِبَادَ اللَّهِ﴾ مردم امانت خدایاند یک، امانتالله را باید به امینالله سپرد دو، رهبران الهی امیناللهاند سه، من هم جزء رهبرانم چهار، مردم را باید به من بسپاری. تعدیه کن ﴿أَنْ أَدُّوا إِلَیَّ عِبَادَ اللَّهِ﴾ خب اینها همهشان بتپرست بودند که، این بتپرستان مصر را که مثل خود فرعون بتپرستی خاص داشت، گاوپرست بود که درباریان مصر به فرعون گفته بودند که ﴿یَذَرَکَ وَآلِهَتَکَ﴾ آن آلههٴ رسمی همان بتپرستی رایج مصریها بود، خب.
پرسش: در سورهٴ مبارکه دارد که ﴿لَن یَسْتَنکِفَ الْمَسِیحُ أَن یَکُونَ عَبْداً لِلّهِ وَلاَ الْمَلاَئِکَةُ الْمُقَرَّبُونَ﴾
پاسخ: خب، بله «عبداً لله» معلوم است آن با مهفوف قرینه است ﴿أَرَأَیْتَ الَّذِی یَنْهَی ٭ عَبْداً إِذَا صَلَّی﴾ خب اینها مهفوف به قرینه است اما وقتی که خدای سبحان درباره پیروان شیطان میفرماید اینها عبادند وقتی وجود مبارک موسای کلیم به بتپرستها میگوید اینها بندگان خدایاند یعنی بندگان مخلوقات الهیاند تکویناً در اختیار او هستند باید تشریعاً هم در اختیار او باشند.
خب، فرمود این جریان تاریخی که گذشت ﴿ثُمَّ رَدَدْنَا لَکُمُ الْکَرَّةَ عَلَیْهِمْ﴾ در اثر توبه شما، انابه شما ما به شما مال دادیم، فرزند دادیم، قدرت دادیم، شما پیروز شدید ﴿ثُمَّ رَدَدْنَا لَکُمُ الْکَرَّةَ عَلَیْهِمْ وَأَمْدَدْنَاکُم بِأَمْوالٍ وَبَنِینَ وَجَعَلْنَاکُمْ أَکْثَرَ نَفِیراً﴾ عِدّه و عُدّه شما زیاد بود، مال شما زیاد شد، قدرت شما زیاد شد، بر دشمنتان پیروز شدید. آیه بعد این است ﴿إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِکُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا﴾ این یک اصل کلی است به عنوان جملهٴ معترضه این جمله معترضه باشد ﴿فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ لِیَسوءُوا وُجُوهَکُمْ وَلِیَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ کَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَلِیُتَبِّرُوا مَا عَلَوْا تَتْبِیراً﴾ فرمود ما گفتیم، اعلام کردیم که شما دوبار فساد میکنید نه حُکم کردیم، میتوانید نکنید ولی طبعتان این است بار اول که فساد کردید ما تنبیهتان میکنیم بعد از توبه و انابه مال میدهیم، فرزند میدهیم، ﴿أَکْثَرَ نَفِیراً﴾ میکنیم تا شما بر خصمتان پیروز بشوید، دوباره دست به فساد زدید دوباره آن خشم الهی ظهور میکند چون یک اصل کلی در قرآن کریم است در همین سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» بعد میفرماید که ﴿إِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا﴾ ﴿إِن تَعُودُوا نَعُدْ﴾ اینها به منزله قانون اساسی سنّت الهی است که بیراهه رفتید فیض ما برمیگردد، به راه بودید فیض ما در راه است ﴿إِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا﴾، ﴿إِن تَعُودُوا نَعُدْ﴾ این اصل کلی است بار اول و دوم ندارد حالا آن مقطع تاریخی به بار اول و دوم تقسیم شد.
فرمود: ﴿فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ﴾ نه «الآخرة» مَرّهٴ اُولیٰ فساد کردید و پوشاندیم، مرّه دوم که فساد کردید وعید ما، تهدید ما، عِقاب ما شروع میشود در این وعده دوم چهرهتان را زشت میکند همین وَعد چهرهتان را زشت میکند و آن مبارزان که وارد شدند وارد مسجد میشوند همان طوری که بار اول وارد شدند مراکز عبادیتان را تخریب میکنند، بساط فکری شما را به هم میزنند، سازمان اداریتان را به هم میزنند خب این را میگویند کسانی باید باشند که کار بختنالصرع را میکنند نه اینکه بر حزبالله تطبیق بشود برای اینکه اینها که وارد مسجد اقصیٰ بشوند و فساد بکنند به آن صورت نیست. راه دیگری البته بر نجات است بر اساس ﴿إِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا﴾ .
﴿وَلِیَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ کَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَلِیُتَبِّرُوا مَا عَلَوْا تَتْبِیراً﴾ «تتبیر» که باب «تفعیل» است مبالغه و کثرت را نشان میدهد نشان آن است که تبارتان میکنند، تبار یعنی هلاک، اگر امتی به هلاکت رسیدند یعنی به تبار رسیدند تتبیر یعنی اهلاک. «یُتبّر تتبیرا» که باب «تفعیل» است با کثرت است، با مبالغه است یعنی دمارتان را درمیآورند حالا بعد آن اصل کلی را برای اینکه کسی خیال نکند همین دو مقطع است و دو گروه است در آیه بعد فرمود: ﴿عَسَی رَبُّکُمْ أَن یَرْحَمَکُمْ وَإِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا﴾ سنّت الهی بر این است که «کژ روی جف القلم کژ آیدت» .
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است