- 4
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 104 و 105 سوره آلعمران _ بخش چهارم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 104 و 105 سوره آلعمران _ بخش چهارم"
عدم اشتراط عدالت در آمر به معروف و ناهی از منکر
تقدم امر به معروف بر نهی از منکر
عمل حضرت حجة به اوامر و نواهی الهی بر اساس علم ولایی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿104﴾ وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ وَ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ ﴿105﴾
عدم اشتراط عدالت در آمر به معروف و ناهی از منکر
بعضی خواستند از این جمله ﴿وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ که وصف آمرین به معروف و ناهین عنالمنکر است استفاده کنند که شرط امر به معروف و نهی از منکر، عمل است یا عدل است یعنی آمر به معروف و ناهی از منکر باید عادل باشد، نظیر امام جماعت در نتیجه خودش باید معروف را انجام داده باشد و از منکر پرهیز کرده باشد، برای اینکه در ذیل آیه آمده است اینها مفلحاند، فلاح کامل در صورتی است که اینها عادل باشند. جوابش این است که این یک فلاح نسبی است یا محمول بر غالب است؛ غالباً کسانی به امر به معروف و نهی از منکر موفقاند که خود عمل کرده باشند و اگر کسی برخلاف غلبه، خودش اهل معروف نبود و خودش مبتلا و منکر بود معذلک امر کرد، این یک فلاح نسبی دارد نه فلاح نفسی، این دو جواب.
تقدم امر به معروف بر نهی از منکر نشانه تقدم جذب بر دفع
مطلب دیگر آن است که چون دعوت به خیر به عنوان جامع ذکر شد، بعد هم تفصیل پیدا کرد و برخی از مصادیق دعوت به خیر هم امر به معروف و نهی از منکر است، نه اینکه این تفصیل بعد از اجمال باشد ذکر بعضی از مصادیق هست و چون راه دعوت به خیر این است که اول، جذب باشد بعد دفع، لذا امر به معروف مقدم بر نهی از منکر یاد شده است، گرچه با حروف تفریع مثل «فاء» و ثم «ذکر» نشد که «وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ فَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ» با واو ذکر شد ولی همین تقدم ذکری، نشانه آن است که رحمت و جاذبه، مقدم بر غضب و دافعه است.
علم به نوع و جوب امر به معروف وظیفه آمر
مطلب بعدی آن است که این امر به معروف و نهی از منکر، گرچه واجب کفایی شده بنا بر نظر معروف و واجب مشروط است عند الکل یعنی وقتی امر به معروف واجب است که آن آمر، معروف را بشناسد منکر را بشناسد و مانند آن؛ اما خود امر به معروف و نهی از منکر را هر کسی باید بداند که امر به معروف، واجب کفایی است یا عینی. شرط امر به معروف چیست؟ این دیگر واجب مشروط نیست این باید بداند که آیا میتواند امر به معروف کند یا نه. وقتی که نداند شرط امر به معروف و نهی از منکر این است که عالم به معروف باشد، آنگاه وارد مسئله امر به معروف نهی از منکر میشود و متصدی خواهد شد برای پرهیز از این خطر، باید بداند که امر به معروف، واجب کفایی است یا عینی آیا مطلق است یا مشروط و شرطش چیست. حالا تحصیل شرایط او بر او واجب نیست یعنی لازم نیست که همه معروفها را بفهمد و همه منکرها را بداند، چون بعضی از اینها محلّ ابتلای او نیستند ولی اصل اینکه امر به معروف واجب است و وجوبش کفایی است مثلاً و وجوبش مشروط است، مطلق نیست اینها را باید بداند و اگر کسی نداند امر به معروف، واجب مشروط است و مطلق نیست متصدی امر به معروف خواهد شد و تالی فاسدهایی هم به همراه خواهد داشت.
امر به معروف جز حکمت عملی و از عزائم امور
مطلب بعدی آن است که این کار، جزء حکمت است. ذات اقدس الهی که لقمان را به عنوان حکیم ستود، فرمود: ﴿وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَةَ﴾ کلمات حکیمانه لقمان را هم در سورهٴ «لقمان» بیان کرد ـ آیه دوازده به بعد سورهٴ «لقمان» ـ بعد از اینکه فرمود: ﴿وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَةَ أَنِ اشْکُرْ لِلّهِ وَ مَنْ یَشْکُرْ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ﴾ آنگاه سخنان لقمان را ذکر کرد فرمود: ﴿وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ یَعِظُهُ یا بُنَیَّ لا تُشْرِکْ بِاللّهِ﴾ بعد میرسد به این قسمت که فرمود: ﴿یا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ اصْبِرْ عَلی ما أَصابَکَ إِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ اْلأُمُورِ﴾ اینها کلمات حکیمانه لقمان است یعنی اینها به نوبه خود حکمت است حکمت عملی است فرمود یا ﴿یا بُنَیَّ﴾ نماز را به پا دار و معروف امر کن و از منکر نهی کن ﴿وَ اصْبِرْ عَلی ما أَصابَکَ إِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ اْلأُمُورِ﴾ درباره امر به معروف و نهی از منکر گفتند هم «من عزائم الامور» است، هم «من عظائم الامور» یعنی هم از امور عظیم و مهم است و هم از اموری است که باید روی او عزیمت گمارد. اینکه لقمان به فرزندش فرمود: ﴿وَ اصْبِرْ عَلی ما أَصابَکَ إِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ اْلأُمُورِ﴾ یعنی «من الامور التی ینبغی ان یعزم علیها» یعنی از اموری است که باید رویش تصمیم بگیرید، اینها را میگویند: ﴿مِنْ عَزْمِ اْلأُمُورِ﴾ یعنی «من الامور التی ینبغی ان یعزم علیها» گرچه هر امری با عزم و تصمیم انجام میشود؛ اما کارهای مهم را میگویند کاری است که انسان باید مصمم باشد رویش تصمیم بگیرد، چون بدون زحمت محقق نخواهد شد، لذا به فرزندش فرمود: ﴿وَ اصْبِرْ عَلی ما أَصابَکَ﴾ این ﴿وَ اصْبِرْ عَلی ما أَصابَکَ﴾ یا مطلق است [و] شامل همه مصائب میشود حتی مصائبی که در اثر امر به معروف و نهی از منکر پدید میآید یا مخصوص به مورد است، به هر حال این مطلق، در مورد خود نص است «وَ اصْبِرْ عَلی ما أَصابَکَ فی الامر المعروف و نهی از منکر» یا «وَ اصْبِرْ عَلی ما أَصابَکَ فی جمیع الامور» دعوت به صبر میکند ولی نسبت به این پدیده امر به معروف و نهی از منکر کالنص است، بعد فرمود: ﴿إِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ اْلأُمُورِ﴾ برای اینکه کاری که انسان با خطر همراه است اگر مصمّم نباشد، محقق نخواهد شد.
تفاوت امر به معروف و انزجار قلبی
مطلب بعدی آن است که در بعضی از روایات امر به معروف و نهی از منکر آمده که انسان باید قلباً نسبت به منکر، کراهت داشته باشد ولی این جزء مراتب امر معروف نیست، چه اینکه در اوایل بحث هم به این قسمت اشاره شد. آن انکار قلبی نسبت منکر یا رضا و محبت قلبی نسبت به معروف آن لازمهٴ ایمان است، آن دیگر جزء امر به معروف و نهی از منکر نیست چون امر به معروف و نهی از منکر شرطش احتمال تأثیر هست و شرطش عدم ضرر هست. اینگونه از امور قلبی که «لا یطلع علیها الا الله» هیچ اثری بر او بار نیست تا کسی به وسیله این انزجار قلبی، متعظ بشود یا کسی با احساس انزجار قلبی برآشفته بشود، این نیست. لذا آن مرحلهٴ از کار قلبی جزء مراحل ابتدایی امر به معروف و نهی از منکر شمرده میشود که مبرز داشته باشد یعنی انسان ابرو درهم میکشد، در موقع سلام و جواب، سنگین برخورد میکند نسبت به دیگران احترام میکند نسبت به او نه، جایش برایش برنمیخیزد یا اگر برخواست، خیلی کم برمیخیزد که او بفهمد که این انزجار قلبی با این اعمال جارهی همراه است بنابراین آن روایاتی که مرحوم صاحب وسائل(رضوان الله علیه) در این قسمت نقل کردند، اینها ناظر به اصل ایمان است، البته برخی از روایاتی که آن نهی از منکر قلبی همراه با مبرز هست آنها را هم نقل کردهاند و اما اینگونه از روایاتی که اصل رضا را میفهماند، اصل رضای به معروف یا اصل سخط آن منکر را میفهماند، اینها جزء امر به معروف نیست.
پرسش:...
پاسخ: نسبت به دیگری اگر کار بدی کرد این شخص، در برخورد، سنگین برخورد کرد این میشود نهی از منکر یعنی انزجار قلبی با ابراز عملی، اگر صرف انزجار باشد این دیگر نهی از منکر نیست، این لازمه ایمان است؛ هر مؤمنی البته باید نسبت به منکر منزجر باشد. باب پنج از ابواب امر به معروف و نهی از منکر از کتاب شریف وسائل روایات این مسئله را نقل کرد. روایت اُولیٰ از امام صادق(علیه السّلام) است که «حَسْبُ المؤمنِ غَیْراً إذا رأی منکَراً أن یَعْلَمَ اللهُ عزوجل مِن قلبه إنکارَه» همین غیرت ایمانی بس که اگر کسی منکری را دید، ذات اقدس الهی از قلب او آگاه باشد که او بدش میآید، این شخص مؤمن آن منکر را زشت میداند خب، این دیگر جزء نهی از منکر نیست.
روایت بعدی آن است که «مَنْ شَهِدَ أمْراً فَکَرِهَهُ کان کَمَنْ غابَ عنه و مَن غابَ عَن أمرٍ فَرَضِیَهُ کان کَمَن شَهِدَه» این روایات از حضرت امیر است و آن هم از وجود مبارک رسول خدا(علیهم الصلاة و علیهم السّلام) نقل کرد که اگر کسی امری را دید یک امر منکری را دید و بدش آمد مثل آن است که نبوده در صحنه و یا کسی نسبت به امری راضی شد، مثل این است که در آن صحنه حضور داشت، این مطلق امر است [و] اختصاصی به معروف یا منکر ندارد.
روایت سوم این باب این است که از امام صادق(سلام الله علیه) که «حَسبُ المؤمنِ نُصرًَة ان یریٰ عَدُوَّه یَعْمَلُ بِمَعاصی الله» که این مربوط به باب امر به معروف و نهی از منکر نیست و مربوط به این باب هم نیست اصلاً و آن این است که اگر دو نفر یکی مؤمن مثلاً مخالف با دیگری بود و این مؤمن دید دشمن او از راه معصیت دارد اقدام میکند، خداوند این مؤمنی را که دشمن او از راه معصیت میخواهد او را بکوبد این مؤمن، را یاری میکند. اگر دشمن انسان با دسیسههای معصیتکارانه بخواهد علیه انسان قیام بکند شکست میخورد، این از باب امر به معروف و نهی از منکر بیرون است البته.
پرسش:...
پاسخ: خب البته ﴿ذلِکَ فَضْلُ اللّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ﴾ آقایان غرق نعمتاند الحمد لله. «إذا أرادَ الله بِعبدٍ خَیراً»؛ اگر عبدی را بندهای را ذات اقدس الهی بخواهد خیر برساند، به او علم میدهد یا «إذا أرْذَلَ الله عَبداً حَظَرَ علیهِ العِلْم»؛ اگر بندهای نزد خدا، رذل شد و ذات اقدس الهی نسبت به او عنایت نکرد علم را به او نمیدهد، اگر کسی توفیق نفر را پیدا کرد توفیق تفقه پیدا کرد خب، کفی بذلک فخراً.
تفاوت امر به معروف و نهی از منکر با گذشتن از جان و مال برای حفظ دین
مطلب دیگر آن است که این ترتیبی که ذکر شده که اول قلب است و بعد لسان است و بعد ید غیر از آن ترتیبی است که برای حفظ دین آمده بلکه ترتیبی است که آن در حقیقت آن بازگشتش به تنازع و انتخاب اصلح است از آن احادیث بسیار پر باری است که وجود مبارک رسول خدا به حضرت امیر(سلام الله علیهما) فرموده است، این روایت را مرحوم صاحب وسائل در باب 22 از ابواب امر به معروف و نهی از منکر ذکر کرده که امام صادق فرمود: «کان فی وصیة» وصیت خود حضرت امیر(سلام الله علیه) است و وصیت رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم در همین مضمون هست که بعد خوانده میشود. روایت دوم این باب یعنی باب 22 این است که امام صادق(سلام الله علیه) فرمود: «کان فی وصیّة امیر المؤمنین(علیه السّلام) لأصحابه» این است که «إذا حَضَرَتْ بَلِیَّةٌ»؛ اگر یک حادثه آزمون الهی پیش آمد «فاجعلوا أموالکم دون أنفسکم»؛ با مالتان جانتان را حفظ کنید و اگر این حادثه، جلوتر آمد و عمیقتر بود «و اذا نَزَلَتْ نازِلةٌ» که دیگر فوق بلیه است «فاجعلوا أنفسکم دون دینِکُم»؛ جانتان را سپر دین قرار بدهید، پس دین را در وسط قرار بدهید با دو سنگر از دینتان دفاع کنید؛ اول سنگر مال بعد سنگر جان وقتی که حیاتتان را دادید دیگر کسی نیست دین را از شما بگیرد آن وقت با دین رحلت میکنید.
پرسش:...
پاسخ: اگر خطر متوجه به دین است خب، واجب است دیگر «اذا حَضَرَتْ بَلیَّةٌ فاجعلوا اموالکُم دونَ أنفسِکُم» این برای مرحله اول؛ اما «و إذا نَزَلَتْ نازلةٌ» که فوق بلیه است و دارد به دین، سرایت میکند «فاجعلوا أنفسکم دونَ دینِکُم و اعْلَمُوا أنَّ الهالکَ مَنْ هَلَکَ دینَه و الحَریبَ مَن حُرِبَ دِینُهُ» جنگزده به کسی نمیگویند حریب و محروب به کسی نمیگویند که خانه او ویران شده جنگ زده به کسی میگویند که دین او مورد تهاجم قرار گرفته است «الا و أنّه لا فقر بعد الجَنَّةِ الا و إنّه لا غِنَی بعد النار»؛ اگر کسی پایان کارش بهشت است هرگز تنگ دست نخواهد بود و اگر کسی پایان کارش جهنم است هرگز توانگر نخواهد بود، ناری که «لا یُفَکَّ أسیرُها و لا یَبْرأ ضریرُها» نه اسیر آتش فک میشود و آزاد میشود و نه بینایش یا نابینایش درمانپذیر است حدیث سوم این باب که از حضرت امیر(سلام الله علیه) است این است که «إنَّ أفضَلَ الفِعال صِیانةُ العِرضِ بالمال»؛ یکی از برجستهترین کارها این است که انسان آبروی خود را با مالش حفظ بکند.
روایت پنجم این باب همان وصیت رسول خدا به حضرت امیر(سلام الله علیهما) است که فرمود: «یا علی اوصیک فی نفسک بخصالٍ فاحْفَظْها اللهم أعِنْهُ»؛ خدایا یاریاش کن در حفظ این خصال «الی ان قال و الخامسة بذلک مالَکَ و دَمَکَ دونَ دینِک» اول مال بعد خون و دین به وسیله مال و خون محفوظ بماند و بعد از آن دیگر دین، خطری احساس نمیکند، فرمود: «بذلک مالَکَ و دَمَکَ دونَ دینِک».
پرسش:...
پاسخ: بله؛ پای نهی از منکر تغییری است و جهاد چون نهی از منکر یک کار توده مردم است یک کار جهاد، جهاد اگر باشد یک سازماندهی جنگ و ساز و برگ جنگی لازم است ولیّ مسلمین میخواهد و امثالذلک؛ اما مسئله تغییر که کار مردمی این حساب دیگری دارد تغییر منکر.
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر؛ منتها آن شهید یعنی ثواب شهید را دارد وگرنه شهید فقهی نیست لذا غَسل و غُسل دارد کفن دارد «مَنْ قُتِلَ دونَ مالِهِ فهو شهیدٌ» «مَن قُتِلَ دونَ عِرْضِهِ فهو شهیدٌ» در انسان باید که با جانش از مالش دفاع بکند؛ اما واجب نیست جایز هست اگر کسی مال کسی را میخواهد ببرند دزدی آمده سارق مسلحی آمده دارد مال را میبرد، جایز است که این شخص دفاع بکند و اگر هم کشته شد ثواب شهید دارد
پرسش:...
پاسخ: اما واجب نیست؛ اما اگر کسی خواست به دین او آسیب برساند در آن قسمتهای مال بعضیها هم احتیاط کردند، گفتند اینچنین نیست که مطلقا جایز باشد ولی خیلیها فتوا به جواز دادند؛ اما درباره دین سخن از جواز نیست [بلکه] سخن از وجوب است اینجاست که «اذا نزلت نازلة فاجعلوا انفسکم دون دینکم».
عقاب همگان در صورت زمین ماندن امر به معروف و نهی از منکر
مطلب دیگر آن است که به هر حال چه وجوب عینی داشته باشد امر به معروف و نهی از منکر که مرحوم شیخ قائل است مرحوم محقق صاحب شرایع قائل است و امثالذلک یا وجوب کفایی داشته باشد که معروف است، اگر این امر به معروف یا نهی از منکر زمین مانده است همه تبهکارند، نظیر خود مسئله جهاد. درباره جهاد، خب نوعاً وجوب کفاییاش مفروغ عنه است ولی اگر نشد همه معصیت کارند، آیات جهاد با اینکه گاهی میفرماید: ﴿فَانْفِرُوا ثُباتٍ أَوِ انْفِرُوا جَمیعًا﴾ یعنی اگر یک وقت لازم بود همهتان حرکت کنید که خب همه باید حرکت کنید یک بسیج عمومی است، نشد ثبه ثبه یعنی گروه گروه ﴿فَانْفِرُوا ثُباتٍ﴾ یعنی ثبه ثبه گروه گروه ﴿أَوِ انْفِرُوا جَمیعًا﴾ حالا اگر نفر نشد، بسیج نشد این نَفْر نظامی است، در مقابل آن نَفْر فرهنگی. در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید که آن آیه نَفْر یک نَفْر فرهنگی دارد یعنی بسیج فرهنگی ﴿فََلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ﴾ این یک بسیج عمومی است بسیج نظامی که ﴿فَانْفِرُوا ثُباتٍ أَوِ انْفِرُوا جَمیعًا﴾ حالا اگر این نفر نشد آنگاه تعقیبی که دارد کیفری که دارد میفرماید همهتان را ما عذاب میکنیم با اینکه اصل لسان آیات این نیست که حضور همگان واجب باشد؛ اما فرمود اگر نرفتید همهتان عقاب میشوید مثلاً آیهٴ 71 سورهٴ «نساء» این است که ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَکُمْ فَانْفِرُوا ثُباتٍ أَوِ انْفِرُوا جَمیعًا﴾ یا گروه گروه اگر کار با این بسیج مقطعی حل میشود ﴿أو انْفِرُوا جَمیعًا﴾ اگر کار با آن بسیج ثبه و گروه حل نمیشود اما معذلک در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» همین مسئله را با یک لحن دیگری طرح میکند، مثلاً آیهٴ 41 دارد ﴿انْفِرُوا خِفافًا وَ ثِقالاً وَ جاهِدُوا بِأَمْوالِکُمْ﴾ ولی آیهٴ 39 دارد ﴿إِلاّ تَنْفِرُوا یُعَذِّبْکُمْ عَذابًا أَلیمًا﴾ این دیگر خطاب به بعض، نیست خطاب به همه است، اینچنین نیست که اگر یک عده نرفتند خدا همانها را عذاب بکند، امر به معروف هم از این قبیل است.
پرسش:...
پاسخ: نحوهٴ تعلقش فرق میکند دیگر، همه باید بروند وقتی که یک عده رفتند جلو، دیگر از دیگران ساقط میشود، تفاوت جوهری این دو وجوب در نحوه تعلق است. یک وقت بعض ما یا أحد ما مخاطب تکلیفاند لا علی البدل یک وقت «کل» مخاطب است و مکلف است.
وظیفه علما در پاسخ محققانه به بدعتها و تفاوت آن با امر به معروف
مطلب دیگر آن است که این امر به معروف و نهی از منکر برای خود یک مصادیقی فراوانی هم دارد که بخشی از آنها روایاتش در وسائل آمده و فتوایش هم در کتابهای فقهی و آن وظیفه خصوص علماست، آن هم در معارف عمیق دینی. روایات باب چهل از ابواب امر به معروف و نهی از منکر این است از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که «اذا ظَهَرَتِ البِدَعُ فی اُمَّتی فلْیُظْهِرِ العالِمُ عِلْمَه فَمَن لَمْ یَفْعَل فَعَلَیْهِ لعنةُ اللهِ» این دیگر سخن از امر به معروف عملی و امثالذلک نیست حالا اگر فکری عقیدهای الحادی در جامعهای کم و بیش دارد رواج پیدا میکند، هر جا که آن الحاد رفت این پاسخ مثبت هم باید برود این طور نیست که یکجا یک بدعت دینی ظهور بکند و دیگری آرام بنشیند، سخن از امر به معروف نیست که کسی به او بگوید این کار را نکن شاید او قبول نکند اصلاً احتمال تأثیر هم ندارد حالا این احتمال تأثیر، چون ندارد انسان با او سخن نگوید برای اینکه در او اثر نمیکند ولی پاسخ هم ندهد؟ یا «اذا ظَهَرَتِ البِدَعُ فی اُمَّتی فلْیُظْهِرِ العالِمُ عِلْمَه» و قلمرو این اظهار با قلمرو آن ظهور باید یکی باشد پس دو تا مسئله است یکی مسئله امر به معروف و نهی از منکر است که خود آن شخص مخاطب است یک وقت است نه اگر شما به او هم بگویید نمیپذیرد یا نزد خود خود را معروف، عامل به معروف میداند و کار شما را تقبیح میکند ولی به هر حال مسئله دوم نباید فراموش بشود، اگر برای شما با یک حجت شرعی ثابت شد حرفی که زید میگوید بدعت است، باید اظهار کنید عالمانه و آن حرف را عالمانه پاسخ بدهید، این دیگر سخن از امر به معروف مصطلح به آن صورت نیست و قلمرو اظهارتان همان منطقه ظهور اوست، نه اینکه او جایی گفته شما در جای دیگر اظهار بکنید «اذا ظَهَرَتِ البِدَعُ فی اُمَّتی فلْیُظْهِرِ العالِمُ عِلْمَه» در جایی که ظهرة البدعه، نه اینکه زید در جایی بدعت ظاهر کند، عمرو در جای دیگر جواب بدهد.
روایتهای بعدی هم که از حضرت امیر(سلام الله علیه) است همین امر را تأیید میکند که «إنّ العالم الکاتِمَ عِلْمَهُ یُبعثُ أنْتَنَ أهل القیامةِ ریحاً تَلْعَنُهُ کلُّ دابةٍ مِن دوابِّ الارضِ الصِّغار» همین عالمی که همه برای او طلب مغفرت میکنند «حتی حیتانِ البحر» و «إنّ الملائکه لتضع أجْنِحَتهَا لطالب العلم» اگر این بعد از سالیان دراز، زحمت کشید و عالم شد ولی این علم را اظهار نکرد آن طوری که باید عرضه نکرد آن وقت همه آن حشرات و پرندهها لعنتش میکنند، معلوم میشود همه آنها در مسیر امر و نهی ذات اقدس الهیاند یک روز برای کسی طلب مغفرت میکنند «حتی حیتانِ البحر» یک روز او را لعنت میکنند «حتی دوابِّ الأرض الصّغار» روایات بعدی هم که در همین زمینه است پس بنابراین آنجا که سخن از کتمان است و امثالذلک، همین معنا را دارد.
پرسش:...
پاسخ: «إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ» ظرف دعوت اینهاست نه دعا، مثل اینکه بگوییم خدایا! تا روز قیامت رحمتت را به این مردم بده، نه اینکه ما تا روز قیامت هستیم، دعای ما این است که اینها را تا روز قیامت رحمت بده! اینها اگر دنیا هستند القابشان هست در این شرایط هستند برزخ که قبل از قیامت محسوب میشود رحمت الهی بر آنها نازل میشود، قیامت کبرا دیگر پایان مسیر است ولی همه این تبرعات و ادعیه و خیرات در برزخ شامل حال مؤمنین خواهد بود.
پرسش:...
پاسخ: نه خیر آن براساس علم ولایی این کار را کرد.
عمل حضرت حجة به اوامر و نواهی الهی بر اساس علم ولایی
چه اینکه حضرت حجت(سلام الله علیه) هم ظهور بکند به همان معیار کار میکند چون هنوز بچه بالغ نشده تا اینکه نسبت به پدر و مادر تعدی بکند و آنها را به کفر بکشاند بعضی از بچهها هستند وقتی بالغ شدند به ایمان والدینشان آسیب میرسانند، به جای اینکه پدر و مادر به اینها هدایت بدهند از اینها ضلالت میگیرند نظیر آنچه در جریان زبیر آمده که از حضرت امیر (سلام الله علیه) فرمود «ما زالَ الزبیرُ» از ما بود تا پسرش رشد کرد بالأخره او را از ما گرفت. لذا خضر(سلام الله علیه) روی علم ولایی دست به آن کار زده است آن بچه را کشته ﴿فَخَشینا أَنْ یُرْهِقَهُما طُغْیانًا وَ کُفْرًا﴾ چه اینکه حضرت حجت(سلام الله علیه) هم ظهور بکند آن هم براساس علم ولایی انجام میدهد، اعدامهای آن حضرت، قیامهای آن حضرت براساس «إنَّما أقْضی بَینکُم بالبینات و الإیمان» نیست وگرنه نمیشود کشور را به آن قسط و عدل رساند، رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود که من قیام کردم؛ اما تا این حد که «إنَّما أقْضی بَینکُم بالبینات و الإیمان» و اگر طرفین دعوا به محکمه من آمدند یک قسم دروغی کسی خورد، من براساس سوگند دروغ او مالی را از کسی گرفتم، به او دادم او «فإنّما قطعتُ له به قطعةً من النار» در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید که حکم حاکم شرع مغیر واقع نیست این برای فیصله دعواست اینچنین نیست که اگر حاکم شرع گفت «حکمت و ان هذا مال لزید» بشود مال زید مثل مال خریداری که برای زید حلال باشد او میداند و خدای او این برای حل دعوا است لذا حضرت صریحاً اعلام کرد که من براساس آن علم غیبم عمل نمیکنم «إنَّما أقْضی بَینکُم بالبینات و الإیمان» و اگر کسی شاهد زوری ارائه داد یا سوگند دروغی را یاد کرد و مالی را از محکمه برد «فإنّما قطعتُ له به قطعةً من النار» ولی حضرت حجت(سلام الله علیه) با آن علم، عمل نمیکند با علمهایی که به ولایشان برمیگردد عمل میکند. در همین بحثهای امر به معروف و نهی از منکر هم روایاتی هست که وقتی حضرت حجت(سلام الله علیه) ظهور بکند، نوههای قتله کربلا را اعدام میکند، نوههای قتله کربلا را اعدام میکند. اگر کسی بپرسد که به چه جرمی اینها اعدام میشوند؟ میفرماید بر اینکه اینها راضی بودند به کار نیاکانشان، خیلی هم فخر میکردند، آن وقت «الرّاضی بِفعل قومٍ کالداخلِ فیه مَعَهم» خب این را که با ظاهر دین این با ظاهر شریعت نمیشود انجام داد که، آن روایات هم که در همان باب پنجم از ابواب امر به معروف و نهی از منکر هست.
روایت چهارم باب پنج این است که علیبنموسیالرضا(علیهم الصلاة و علیهم السّلام) ابیالصالح هروی به امام رضا(صلوات الله و سلامه علیه) عرض کرد که «یا بن رسولِ الله ما تَقول فی حدیثٍ رُویَ عن الصادق(علیه السّلام)» که «إذا خَرَجَ» یعنی حضرت ولی عصر قیام فرمود: «قَتَلَ ذرارِیَ قتلةِ الحسین(علیه السّلام)»؛ نوههای آنها را اعدام میکند «بِفِعالِ آبائِها» این چیست؟ حضرت امام رضا(صلواة الله و سلامه علیه ) فرمود: «هو کَذلک»؛ بله این درست، این روایتی که از امام صادق(علیه السّلام) است درست است. صالح هروی به عرض حضرت میرساند که پس این آیه چه میفرماید که ﴿وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری﴾ این معنایش چیست «قال صدق الله تعالی فی جمیع اقواله» خدا راست فرمود: «ولکن ذراری قتلةِ حسین(علیه السّلام) یَرضون بفعالِ آبائهم و یَفْتَخِرون بها» این صغرای قیاس «و مَن رَضی شیئاً کان کمن اَتٰاها» این کبرای قیاس. خب، حکم قیامتاش همین طور است «انما یَجْمَعُ الناس الرضا و السُّخْطِ» اما حکم فقهیاش در دنیا که این طور نیست در ذیل هم حضرت فرمود: «و لو أنّ رجلاً قَتل بالمشرقِ فَرَضِی بقتلهِ رجلٌ بالمغربِ لکان الراضی عند الله عزوجل شریک القاتلِ و انما یَقتُلُهم» یعنی ولی عصر(سلام الله علیه) ذراری قتله سیدالشهداء(سلام الله علیه) را اعدام میکند «اذا خرج لِرِضاهُم بفعلِ آبائهم» این از آن باب است.
کنار گذاشتن اختلاف با روشن شدن حق
بعضی از بحثهای امر به معروف و نهی از منکر شاید در ذیل کریمهای که در پیش داریم ﴿کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ﴾ آنجا مطرح بشود در اینجا فرمود که ﴿وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ وَ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ﴾ چون امر به معروف و نهی از منکر هم به من چه را به همراه دارد، هم به تو چه را، زمینهای برای اختلاف هست. فرمود وقتی حق برایتان روشن شد، دیگر به سراغ اختلاف نروید بینه آمده ﴿مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ﴾ هم هست، نظیر یهودیها نباشید، نظیر مسیحیها نباشید که ﴿تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا﴾ اول مقداری فاصله میگیرند، بعد طرز تفکر عوض میشود، اول تفرق است، بعد اختلاف. اول یک مقدار فاصله گرفتن است بعد زمینه برای طرز تفکر اول اختلاف سلیقه است بعد اختلاف نظر است بعد اختلاف مبناست بعد اختلاف خط است بعد اختلاف صراط مستقیم و غیر صراط مستقیم. فرمود اینچنین نباشید ﴿کَالَّذینَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ﴾ چون آن اختلاف و تفرقی که قبل مجیء بینات باشد او را در آیهٴ 213 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» فرمود آن عیب ندارد؛ اما آن اختلاف بعدالعلم است که مذموم است ﴿وَ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ﴾ خب این عذاب عظیم چه زمانی ظهور میکند؟ ﴿یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ﴾ که این «یوم» مفعول فیه است، ظرف است برای ظهور آن عذاب الیم، «اعاذنا الله من شرور انفسنا».
«و الحمد لله رب العالمین»
عدم اشتراط عدالت در آمر به معروف و ناهی از منکر
تقدم امر به معروف بر نهی از منکر
عمل حضرت حجة به اوامر و نواهی الهی بر اساس علم ولایی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿104﴾ وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ وَ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ ﴿105﴾
عدم اشتراط عدالت در آمر به معروف و ناهی از منکر
بعضی خواستند از این جمله ﴿وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ که وصف آمرین به معروف و ناهین عنالمنکر است استفاده کنند که شرط امر به معروف و نهی از منکر، عمل است یا عدل است یعنی آمر به معروف و ناهی از منکر باید عادل باشد، نظیر امام جماعت در نتیجه خودش باید معروف را انجام داده باشد و از منکر پرهیز کرده باشد، برای اینکه در ذیل آیه آمده است اینها مفلحاند، فلاح کامل در صورتی است که اینها عادل باشند. جوابش این است که این یک فلاح نسبی است یا محمول بر غالب است؛ غالباً کسانی به امر به معروف و نهی از منکر موفقاند که خود عمل کرده باشند و اگر کسی برخلاف غلبه، خودش اهل معروف نبود و خودش مبتلا و منکر بود معذلک امر کرد، این یک فلاح نسبی دارد نه فلاح نفسی، این دو جواب.
تقدم امر به معروف بر نهی از منکر نشانه تقدم جذب بر دفع
مطلب دیگر آن است که چون دعوت به خیر به عنوان جامع ذکر شد، بعد هم تفصیل پیدا کرد و برخی از مصادیق دعوت به خیر هم امر به معروف و نهی از منکر است، نه اینکه این تفصیل بعد از اجمال باشد ذکر بعضی از مصادیق هست و چون راه دعوت به خیر این است که اول، جذب باشد بعد دفع، لذا امر به معروف مقدم بر نهی از منکر یاد شده است، گرچه با حروف تفریع مثل «فاء» و ثم «ذکر» نشد که «وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ فَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ» با واو ذکر شد ولی همین تقدم ذکری، نشانه آن است که رحمت و جاذبه، مقدم بر غضب و دافعه است.
علم به نوع و جوب امر به معروف وظیفه آمر
مطلب بعدی آن است که این امر به معروف و نهی از منکر، گرچه واجب کفایی شده بنا بر نظر معروف و واجب مشروط است عند الکل یعنی وقتی امر به معروف واجب است که آن آمر، معروف را بشناسد منکر را بشناسد و مانند آن؛ اما خود امر به معروف و نهی از منکر را هر کسی باید بداند که امر به معروف، واجب کفایی است یا عینی. شرط امر به معروف چیست؟ این دیگر واجب مشروط نیست این باید بداند که آیا میتواند امر به معروف کند یا نه. وقتی که نداند شرط امر به معروف و نهی از منکر این است که عالم به معروف باشد، آنگاه وارد مسئله امر به معروف نهی از منکر میشود و متصدی خواهد شد برای پرهیز از این خطر، باید بداند که امر به معروف، واجب کفایی است یا عینی آیا مطلق است یا مشروط و شرطش چیست. حالا تحصیل شرایط او بر او واجب نیست یعنی لازم نیست که همه معروفها را بفهمد و همه منکرها را بداند، چون بعضی از اینها محلّ ابتلای او نیستند ولی اصل اینکه امر به معروف واجب است و وجوبش کفایی است مثلاً و وجوبش مشروط است، مطلق نیست اینها را باید بداند و اگر کسی نداند امر به معروف، واجب مشروط است و مطلق نیست متصدی امر به معروف خواهد شد و تالی فاسدهایی هم به همراه خواهد داشت.
امر به معروف جز حکمت عملی و از عزائم امور
مطلب بعدی آن است که این کار، جزء حکمت است. ذات اقدس الهی که لقمان را به عنوان حکیم ستود، فرمود: ﴿وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَةَ﴾ کلمات حکیمانه لقمان را هم در سورهٴ «لقمان» بیان کرد ـ آیه دوازده به بعد سورهٴ «لقمان» ـ بعد از اینکه فرمود: ﴿وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَةَ أَنِ اشْکُرْ لِلّهِ وَ مَنْ یَشْکُرْ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ﴾ آنگاه سخنان لقمان را ذکر کرد فرمود: ﴿وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ یَعِظُهُ یا بُنَیَّ لا تُشْرِکْ بِاللّهِ﴾ بعد میرسد به این قسمت که فرمود: ﴿یا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ اصْبِرْ عَلی ما أَصابَکَ إِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ اْلأُمُورِ﴾ اینها کلمات حکیمانه لقمان است یعنی اینها به نوبه خود حکمت است حکمت عملی است فرمود یا ﴿یا بُنَیَّ﴾ نماز را به پا دار و معروف امر کن و از منکر نهی کن ﴿وَ اصْبِرْ عَلی ما أَصابَکَ إِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ اْلأُمُورِ﴾ درباره امر به معروف و نهی از منکر گفتند هم «من عزائم الامور» است، هم «من عظائم الامور» یعنی هم از امور عظیم و مهم است و هم از اموری است که باید روی او عزیمت گمارد. اینکه لقمان به فرزندش فرمود: ﴿وَ اصْبِرْ عَلی ما أَصابَکَ إِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ اْلأُمُورِ﴾ یعنی «من الامور التی ینبغی ان یعزم علیها» یعنی از اموری است که باید رویش تصمیم بگیرید، اینها را میگویند: ﴿مِنْ عَزْمِ اْلأُمُورِ﴾ یعنی «من الامور التی ینبغی ان یعزم علیها» گرچه هر امری با عزم و تصمیم انجام میشود؛ اما کارهای مهم را میگویند کاری است که انسان باید مصمم باشد رویش تصمیم بگیرد، چون بدون زحمت محقق نخواهد شد، لذا به فرزندش فرمود: ﴿وَ اصْبِرْ عَلی ما أَصابَکَ﴾ این ﴿وَ اصْبِرْ عَلی ما أَصابَکَ﴾ یا مطلق است [و] شامل همه مصائب میشود حتی مصائبی که در اثر امر به معروف و نهی از منکر پدید میآید یا مخصوص به مورد است، به هر حال این مطلق، در مورد خود نص است «وَ اصْبِرْ عَلی ما أَصابَکَ فی الامر المعروف و نهی از منکر» یا «وَ اصْبِرْ عَلی ما أَصابَکَ فی جمیع الامور» دعوت به صبر میکند ولی نسبت به این پدیده امر به معروف و نهی از منکر کالنص است، بعد فرمود: ﴿إِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ اْلأُمُورِ﴾ برای اینکه کاری که انسان با خطر همراه است اگر مصمّم نباشد، محقق نخواهد شد.
تفاوت امر به معروف و انزجار قلبی
مطلب بعدی آن است که در بعضی از روایات امر به معروف و نهی از منکر آمده که انسان باید قلباً نسبت به منکر، کراهت داشته باشد ولی این جزء مراتب امر معروف نیست، چه اینکه در اوایل بحث هم به این قسمت اشاره شد. آن انکار قلبی نسبت منکر یا رضا و محبت قلبی نسبت به معروف آن لازمهٴ ایمان است، آن دیگر جزء امر به معروف و نهی از منکر نیست چون امر به معروف و نهی از منکر شرطش احتمال تأثیر هست و شرطش عدم ضرر هست. اینگونه از امور قلبی که «لا یطلع علیها الا الله» هیچ اثری بر او بار نیست تا کسی به وسیله این انزجار قلبی، متعظ بشود یا کسی با احساس انزجار قلبی برآشفته بشود، این نیست. لذا آن مرحلهٴ از کار قلبی جزء مراحل ابتدایی امر به معروف و نهی از منکر شمرده میشود که مبرز داشته باشد یعنی انسان ابرو درهم میکشد، در موقع سلام و جواب، سنگین برخورد میکند نسبت به دیگران احترام میکند نسبت به او نه، جایش برایش برنمیخیزد یا اگر برخواست، خیلی کم برمیخیزد که او بفهمد که این انزجار قلبی با این اعمال جارهی همراه است بنابراین آن روایاتی که مرحوم صاحب وسائل(رضوان الله علیه) در این قسمت نقل کردند، اینها ناظر به اصل ایمان است، البته برخی از روایاتی که آن نهی از منکر قلبی همراه با مبرز هست آنها را هم نقل کردهاند و اما اینگونه از روایاتی که اصل رضا را میفهماند، اصل رضای به معروف یا اصل سخط آن منکر را میفهماند، اینها جزء امر به معروف نیست.
پرسش:...
پاسخ: نسبت به دیگری اگر کار بدی کرد این شخص، در برخورد، سنگین برخورد کرد این میشود نهی از منکر یعنی انزجار قلبی با ابراز عملی، اگر صرف انزجار باشد این دیگر نهی از منکر نیست، این لازمه ایمان است؛ هر مؤمنی البته باید نسبت به منکر منزجر باشد. باب پنج از ابواب امر به معروف و نهی از منکر از کتاب شریف وسائل روایات این مسئله را نقل کرد. روایت اُولیٰ از امام صادق(علیه السّلام) است که «حَسْبُ المؤمنِ غَیْراً إذا رأی منکَراً أن یَعْلَمَ اللهُ عزوجل مِن قلبه إنکارَه» همین غیرت ایمانی بس که اگر کسی منکری را دید، ذات اقدس الهی از قلب او آگاه باشد که او بدش میآید، این شخص مؤمن آن منکر را زشت میداند خب، این دیگر جزء نهی از منکر نیست.
روایت بعدی آن است که «مَنْ شَهِدَ أمْراً فَکَرِهَهُ کان کَمَنْ غابَ عنه و مَن غابَ عَن أمرٍ فَرَضِیَهُ کان کَمَن شَهِدَه» این روایات از حضرت امیر است و آن هم از وجود مبارک رسول خدا(علیهم الصلاة و علیهم السّلام) نقل کرد که اگر کسی امری را دید یک امر منکری را دید و بدش آمد مثل آن است که نبوده در صحنه و یا کسی نسبت به امری راضی شد، مثل این است که در آن صحنه حضور داشت، این مطلق امر است [و] اختصاصی به معروف یا منکر ندارد.
روایت سوم این باب این است که از امام صادق(سلام الله علیه) که «حَسبُ المؤمنِ نُصرًَة ان یریٰ عَدُوَّه یَعْمَلُ بِمَعاصی الله» که این مربوط به باب امر به معروف و نهی از منکر نیست و مربوط به این باب هم نیست اصلاً و آن این است که اگر دو نفر یکی مؤمن مثلاً مخالف با دیگری بود و این مؤمن دید دشمن او از راه معصیت دارد اقدام میکند، خداوند این مؤمنی را که دشمن او از راه معصیت میخواهد او را بکوبد این مؤمن، را یاری میکند. اگر دشمن انسان با دسیسههای معصیتکارانه بخواهد علیه انسان قیام بکند شکست میخورد، این از باب امر به معروف و نهی از منکر بیرون است البته.
پرسش:...
پاسخ: خب البته ﴿ذلِکَ فَضْلُ اللّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ﴾ آقایان غرق نعمتاند الحمد لله. «إذا أرادَ الله بِعبدٍ خَیراً»؛ اگر عبدی را بندهای را ذات اقدس الهی بخواهد خیر برساند، به او علم میدهد یا «إذا أرْذَلَ الله عَبداً حَظَرَ علیهِ العِلْم»؛ اگر بندهای نزد خدا، رذل شد و ذات اقدس الهی نسبت به او عنایت نکرد علم را به او نمیدهد، اگر کسی توفیق نفر را پیدا کرد توفیق تفقه پیدا کرد خب، کفی بذلک فخراً.
تفاوت امر به معروف و نهی از منکر با گذشتن از جان و مال برای حفظ دین
مطلب دیگر آن است که این ترتیبی که ذکر شده که اول قلب است و بعد لسان است و بعد ید غیر از آن ترتیبی است که برای حفظ دین آمده بلکه ترتیبی است که آن در حقیقت آن بازگشتش به تنازع و انتخاب اصلح است از آن احادیث بسیار پر باری است که وجود مبارک رسول خدا به حضرت امیر(سلام الله علیهما) فرموده است، این روایت را مرحوم صاحب وسائل در باب 22 از ابواب امر به معروف و نهی از منکر ذکر کرده که امام صادق فرمود: «کان فی وصیة» وصیت خود حضرت امیر(سلام الله علیه) است و وصیت رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم در همین مضمون هست که بعد خوانده میشود. روایت دوم این باب یعنی باب 22 این است که امام صادق(سلام الله علیه) فرمود: «کان فی وصیّة امیر المؤمنین(علیه السّلام) لأصحابه» این است که «إذا حَضَرَتْ بَلِیَّةٌ»؛ اگر یک حادثه آزمون الهی پیش آمد «فاجعلوا أموالکم دون أنفسکم»؛ با مالتان جانتان را حفظ کنید و اگر این حادثه، جلوتر آمد و عمیقتر بود «و اذا نَزَلَتْ نازِلةٌ» که دیگر فوق بلیه است «فاجعلوا أنفسکم دون دینِکُم»؛ جانتان را سپر دین قرار بدهید، پس دین را در وسط قرار بدهید با دو سنگر از دینتان دفاع کنید؛ اول سنگر مال بعد سنگر جان وقتی که حیاتتان را دادید دیگر کسی نیست دین را از شما بگیرد آن وقت با دین رحلت میکنید.
پرسش:...
پاسخ: اگر خطر متوجه به دین است خب، واجب است دیگر «اذا حَضَرَتْ بَلیَّةٌ فاجعلوا اموالکُم دونَ أنفسِکُم» این برای مرحله اول؛ اما «و إذا نَزَلَتْ نازلةٌ» که فوق بلیه است و دارد به دین، سرایت میکند «فاجعلوا أنفسکم دونَ دینِکُم و اعْلَمُوا أنَّ الهالکَ مَنْ هَلَکَ دینَه و الحَریبَ مَن حُرِبَ دِینُهُ» جنگزده به کسی نمیگویند حریب و محروب به کسی نمیگویند که خانه او ویران شده جنگ زده به کسی میگویند که دین او مورد تهاجم قرار گرفته است «الا و أنّه لا فقر بعد الجَنَّةِ الا و إنّه لا غِنَی بعد النار»؛ اگر کسی پایان کارش بهشت است هرگز تنگ دست نخواهد بود و اگر کسی پایان کارش جهنم است هرگز توانگر نخواهد بود، ناری که «لا یُفَکَّ أسیرُها و لا یَبْرأ ضریرُها» نه اسیر آتش فک میشود و آزاد میشود و نه بینایش یا نابینایش درمانپذیر است حدیث سوم این باب که از حضرت امیر(سلام الله علیه) است این است که «إنَّ أفضَلَ الفِعال صِیانةُ العِرضِ بالمال»؛ یکی از برجستهترین کارها این است که انسان آبروی خود را با مالش حفظ بکند.
روایت پنجم این باب همان وصیت رسول خدا به حضرت امیر(سلام الله علیهما) است که فرمود: «یا علی اوصیک فی نفسک بخصالٍ فاحْفَظْها اللهم أعِنْهُ»؛ خدایا یاریاش کن در حفظ این خصال «الی ان قال و الخامسة بذلک مالَکَ و دَمَکَ دونَ دینِک» اول مال بعد خون و دین به وسیله مال و خون محفوظ بماند و بعد از آن دیگر دین، خطری احساس نمیکند، فرمود: «بذلک مالَکَ و دَمَکَ دونَ دینِک».
پرسش:...
پاسخ: بله؛ پای نهی از منکر تغییری است و جهاد چون نهی از منکر یک کار توده مردم است یک کار جهاد، جهاد اگر باشد یک سازماندهی جنگ و ساز و برگ جنگی لازم است ولیّ مسلمین میخواهد و امثالذلک؛ اما مسئله تغییر که کار مردمی این حساب دیگری دارد تغییر منکر.
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر؛ منتها آن شهید یعنی ثواب شهید را دارد وگرنه شهید فقهی نیست لذا غَسل و غُسل دارد کفن دارد «مَنْ قُتِلَ دونَ مالِهِ فهو شهیدٌ» «مَن قُتِلَ دونَ عِرْضِهِ فهو شهیدٌ» در انسان باید که با جانش از مالش دفاع بکند؛ اما واجب نیست جایز هست اگر کسی مال کسی را میخواهد ببرند دزدی آمده سارق مسلحی آمده دارد مال را میبرد، جایز است که این شخص دفاع بکند و اگر هم کشته شد ثواب شهید دارد
پرسش:...
پاسخ: اما واجب نیست؛ اما اگر کسی خواست به دین او آسیب برساند در آن قسمتهای مال بعضیها هم احتیاط کردند، گفتند اینچنین نیست که مطلقا جایز باشد ولی خیلیها فتوا به جواز دادند؛ اما درباره دین سخن از جواز نیست [بلکه] سخن از وجوب است اینجاست که «اذا نزلت نازلة فاجعلوا انفسکم دون دینکم».
عقاب همگان در صورت زمین ماندن امر به معروف و نهی از منکر
مطلب دیگر آن است که به هر حال چه وجوب عینی داشته باشد امر به معروف و نهی از منکر که مرحوم شیخ قائل است مرحوم محقق صاحب شرایع قائل است و امثالذلک یا وجوب کفایی داشته باشد که معروف است، اگر این امر به معروف یا نهی از منکر زمین مانده است همه تبهکارند، نظیر خود مسئله جهاد. درباره جهاد، خب نوعاً وجوب کفاییاش مفروغ عنه است ولی اگر نشد همه معصیت کارند، آیات جهاد با اینکه گاهی میفرماید: ﴿فَانْفِرُوا ثُباتٍ أَوِ انْفِرُوا جَمیعًا﴾ یعنی اگر یک وقت لازم بود همهتان حرکت کنید که خب همه باید حرکت کنید یک بسیج عمومی است، نشد ثبه ثبه یعنی گروه گروه ﴿فَانْفِرُوا ثُباتٍ﴾ یعنی ثبه ثبه گروه گروه ﴿أَوِ انْفِرُوا جَمیعًا﴾ حالا اگر نفر نشد، بسیج نشد این نَفْر نظامی است، در مقابل آن نَفْر فرهنگی. در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید که آن آیه نَفْر یک نَفْر فرهنگی دارد یعنی بسیج فرهنگی ﴿فََلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ﴾ این یک بسیج عمومی است بسیج نظامی که ﴿فَانْفِرُوا ثُباتٍ أَوِ انْفِرُوا جَمیعًا﴾ حالا اگر این نفر نشد آنگاه تعقیبی که دارد کیفری که دارد میفرماید همهتان را ما عذاب میکنیم با اینکه اصل لسان آیات این نیست که حضور همگان واجب باشد؛ اما فرمود اگر نرفتید همهتان عقاب میشوید مثلاً آیهٴ 71 سورهٴ «نساء» این است که ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَکُمْ فَانْفِرُوا ثُباتٍ أَوِ انْفِرُوا جَمیعًا﴾ یا گروه گروه اگر کار با این بسیج مقطعی حل میشود ﴿أو انْفِرُوا جَمیعًا﴾ اگر کار با آن بسیج ثبه و گروه حل نمیشود اما معذلک در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» همین مسئله را با یک لحن دیگری طرح میکند، مثلاً آیهٴ 41 دارد ﴿انْفِرُوا خِفافًا وَ ثِقالاً وَ جاهِدُوا بِأَمْوالِکُمْ﴾ ولی آیهٴ 39 دارد ﴿إِلاّ تَنْفِرُوا یُعَذِّبْکُمْ عَذابًا أَلیمًا﴾ این دیگر خطاب به بعض، نیست خطاب به همه است، اینچنین نیست که اگر یک عده نرفتند خدا همانها را عذاب بکند، امر به معروف هم از این قبیل است.
پرسش:...
پاسخ: نحوهٴ تعلقش فرق میکند دیگر، همه باید بروند وقتی که یک عده رفتند جلو، دیگر از دیگران ساقط میشود، تفاوت جوهری این دو وجوب در نحوه تعلق است. یک وقت بعض ما یا أحد ما مخاطب تکلیفاند لا علی البدل یک وقت «کل» مخاطب است و مکلف است.
وظیفه علما در پاسخ محققانه به بدعتها و تفاوت آن با امر به معروف
مطلب دیگر آن است که این امر به معروف و نهی از منکر برای خود یک مصادیقی فراوانی هم دارد که بخشی از آنها روایاتش در وسائل آمده و فتوایش هم در کتابهای فقهی و آن وظیفه خصوص علماست، آن هم در معارف عمیق دینی. روایات باب چهل از ابواب امر به معروف و نهی از منکر این است از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که «اذا ظَهَرَتِ البِدَعُ فی اُمَّتی فلْیُظْهِرِ العالِمُ عِلْمَه فَمَن لَمْ یَفْعَل فَعَلَیْهِ لعنةُ اللهِ» این دیگر سخن از امر به معروف عملی و امثالذلک نیست حالا اگر فکری عقیدهای الحادی در جامعهای کم و بیش دارد رواج پیدا میکند، هر جا که آن الحاد رفت این پاسخ مثبت هم باید برود این طور نیست که یکجا یک بدعت دینی ظهور بکند و دیگری آرام بنشیند، سخن از امر به معروف نیست که کسی به او بگوید این کار را نکن شاید او قبول نکند اصلاً احتمال تأثیر هم ندارد حالا این احتمال تأثیر، چون ندارد انسان با او سخن نگوید برای اینکه در او اثر نمیکند ولی پاسخ هم ندهد؟ یا «اذا ظَهَرَتِ البِدَعُ فی اُمَّتی فلْیُظْهِرِ العالِمُ عِلْمَه» و قلمرو این اظهار با قلمرو آن ظهور باید یکی باشد پس دو تا مسئله است یکی مسئله امر به معروف و نهی از منکر است که خود آن شخص مخاطب است یک وقت است نه اگر شما به او هم بگویید نمیپذیرد یا نزد خود خود را معروف، عامل به معروف میداند و کار شما را تقبیح میکند ولی به هر حال مسئله دوم نباید فراموش بشود، اگر برای شما با یک حجت شرعی ثابت شد حرفی که زید میگوید بدعت است، باید اظهار کنید عالمانه و آن حرف را عالمانه پاسخ بدهید، این دیگر سخن از امر به معروف مصطلح به آن صورت نیست و قلمرو اظهارتان همان منطقه ظهور اوست، نه اینکه او جایی گفته شما در جای دیگر اظهار بکنید «اذا ظَهَرَتِ البِدَعُ فی اُمَّتی فلْیُظْهِرِ العالِمُ عِلْمَه» در جایی که ظهرة البدعه، نه اینکه زید در جایی بدعت ظاهر کند، عمرو در جای دیگر جواب بدهد.
روایتهای بعدی هم که از حضرت امیر(سلام الله علیه) است همین امر را تأیید میکند که «إنّ العالم الکاتِمَ عِلْمَهُ یُبعثُ أنْتَنَ أهل القیامةِ ریحاً تَلْعَنُهُ کلُّ دابةٍ مِن دوابِّ الارضِ الصِّغار» همین عالمی که همه برای او طلب مغفرت میکنند «حتی حیتانِ البحر» و «إنّ الملائکه لتضع أجْنِحَتهَا لطالب العلم» اگر این بعد از سالیان دراز، زحمت کشید و عالم شد ولی این علم را اظهار نکرد آن طوری که باید عرضه نکرد آن وقت همه آن حشرات و پرندهها لعنتش میکنند، معلوم میشود همه آنها در مسیر امر و نهی ذات اقدس الهیاند یک روز برای کسی طلب مغفرت میکنند «حتی حیتانِ البحر» یک روز او را لعنت میکنند «حتی دوابِّ الأرض الصّغار» روایات بعدی هم که در همین زمینه است پس بنابراین آنجا که سخن از کتمان است و امثالذلک، همین معنا را دارد.
پرسش:...
پاسخ: «إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ» ظرف دعوت اینهاست نه دعا، مثل اینکه بگوییم خدایا! تا روز قیامت رحمتت را به این مردم بده، نه اینکه ما تا روز قیامت هستیم، دعای ما این است که اینها را تا روز قیامت رحمت بده! اینها اگر دنیا هستند القابشان هست در این شرایط هستند برزخ که قبل از قیامت محسوب میشود رحمت الهی بر آنها نازل میشود، قیامت کبرا دیگر پایان مسیر است ولی همه این تبرعات و ادعیه و خیرات در برزخ شامل حال مؤمنین خواهد بود.
پرسش:...
پاسخ: نه خیر آن براساس علم ولایی این کار را کرد.
عمل حضرت حجة به اوامر و نواهی الهی بر اساس علم ولایی
چه اینکه حضرت حجت(سلام الله علیه) هم ظهور بکند به همان معیار کار میکند چون هنوز بچه بالغ نشده تا اینکه نسبت به پدر و مادر تعدی بکند و آنها را به کفر بکشاند بعضی از بچهها هستند وقتی بالغ شدند به ایمان والدینشان آسیب میرسانند، به جای اینکه پدر و مادر به اینها هدایت بدهند از اینها ضلالت میگیرند نظیر آنچه در جریان زبیر آمده که از حضرت امیر (سلام الله علیه) فرمود «ما زالَ الزبیرُ» از ما بود تا پسرش رشد کرد بالأخره او را از ما گرفت. لذا خضر(سلام الله علیه) روی علم ولایی دست به آن کار زده است آن بچه را کشته ﴿فَخَشینا أَنْ یُرْهِقَهُما طُغْیانًا وَ کُفْرًا﴾ چه اینکه حضرت حجت(سلام الله علیه) هم ظهور بکند آن هم براساس علم ولایی انجام میدهد، اعدامهای آن حضرت، قیامهای آن حضرت براساس «إنَّما أقْضی بَینکُم بالبینات و الإیمان» نیست وگرنه نمیشود کشور را به آن قسط و عدل رساند، رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود که من قیام کردم؛ اما تا این حد که «إنَّما أقْضی بَینکُم بالبینات و الإیمان» و اگر طرفین دعوا به محکمه من آمدند یک قسم دروغی کسی خورد، من براساس سوگند دروغ او مالی را از کسی گرفتم، به او دادم او «فإنّما قطعتُ له به قطعةً من النار» در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید که حکم حاکم شرع مغیر واقع نیست این برای فیصله دعواست اینچنین نیست که اگر حاکم شرع گفت «حکمت و ان هذا مال لزید» بشود مال زید مثل مال خریداری که برای زید حلال باشد او میداند و خدای او این برای حل دعوا است لذا حضرت صریحاً اعلام کرد که من براساس آن علم غیبم عمل نمیکنم «إنَّما أقْضی بَینکُم بالبینات و الإیمان» و اگر کسی شاهد زوری ارائه داد یا سوگند دروغی را یاد کرد و مالی را از محکمه برد «فإنّما قطعتُ له به قطعةً من النار» ولی حضرت حجت(سلام الله علیه) با آن علم، عمل نمیکند با علمهایی که به ولایشان برمیگردد عمل میکند. در همین بحثهای امر به معروف و نهی از منکر هم روایاتی هست که وقتی حضرت حجت(سلام الله علیه) ظهور بکند، نوههای قتله کربلا را اعدام میکند، نوههای قتله کربلا را اعدام میکند. اگر کسی بپرسد که به چه جرمی اینها اعدام میشوند؟ میفرماید بر اینکه اینها راضی بودند به کار نیاکانشان، خیلی هم فخر میکردند، آن وقت «الرّاضی بِفعل قومٍ کالداخلِ فیه مَعَهم» خب این را که با ظاهر دین این با ظاهر شریعت نمیشود انجام داد که، آن روایات هم که در همان باب پنجم از ابواب امر به معروف و نهی از منکر هست.
روایت چهارم باب پنج این است که علیبنموسیالرضا(علیهم الصلاة و علیهم السّلام) ابیالصالح هروی به امام رضا(صلوات الله و سلامه علیه) عرض کرد که «یا بن رسولِ الله ما تَقول فی حدیثٍ رُویَ عن الصادق(علیه السّلام)» که «إذا خَرَجَ» یعنی حضرت ولی عصر قیام فرمود: «قَتَلَ ذرارِیَ قتلةِ الحسین(علیه السّلام)»؛ نوههای آنها را اعدام میکند «بِفِعالِ آبائِها» این چیست؟ حضرت امام رضا(صلواة الله و سلامه علیه ) فرمود: «هو کَذلک»؛ بله این درست، این روایتی که از امام صادق(علیه السّلام) است درست است. صالح هروی به عرض حضرت میرساند که پس این آیه چه میفرماید که ﴿وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری﴾ این معنایش چیست «قال صدق الله تعالی فی جمیع اقواله» خدا راست فرمود: «ولکن ذراری قتلةِ حسین(علیه السّلام) یَرضون بفعالِ آبائهم و یَفْتَخِرون بها» این صغرای قیاس «و مَن رَضی شیئاً کان کمن اَتٰاها» این کبرای قیاس. خب، حکم قیامتاش همین طور است «انما یَجْمَعُ الناس الرضا و السُّخْطِ» اما حکم فقهیاش در دنیا که این طور نیست در ذیل هم حضرت فرمود: «و لو أنّ رجلاً قَتل بالمشرقِ فَرَضِی بقتلهِ رجلٌ بالمغربِ لکان الراضی عند الله عزوجل شریک القاتلِ و انما یَقتُلُهم» یعنی ولی عصر(سلام الله علیه) ذراری قتله سیدالشهداء(سلام الله علیه) را اعدام میکند «اذا خرج لِرِضاهُم بفعلِ آبائهم» این از آن باب است.
کنار گذاشتن اختلاف با روشن شدن حق
بعضی از بحثهای امر به معروف و نهی از منکر شاید در ذیل کریمهای که در پیش داریم ﴿کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ﴾ آنجا مطرح بشود در اینجا فرمود که ﴿وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ وَ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ﴾ چون امر به معروف و نهی از منکر هم به من چه را به همراه دارد، هم به تو چه را، زمینهای برای اختلاف هست. فرمود وقتی حق برایتان روشن شد، دیگر به سراغ اختلاف نروید بینه آمده ﴿مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ﴾ هم هست، نظیر یهودیها نباشید، نظیر مسیحیها نباشید که ﴿تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا﴾ اول مقداری فاصله میگیرند، بعد طرز تفکر عوض میشود، اول تفرق است، بعد اختلاف. اول یک مقدار فاصله گرفتن است بعد زمینه برای طرز تفکر اول اختلاف سلیقه است بعد اختلاف نظر است بعد اختلاف مبناست بعد اختلاف خط است بعد اختلاف صراط مستقیم و غیر صراط مستقیم. فرمود اینچنین نباشید ﴿کَالَّذینَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ﴾ چون آن اختلاف و تفرقی که قبل مجیء بینات باشد او را در آیهٴ 213 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» فرمود آن عیب ندارد؛ اما آن اختلاف بعدالعلم است که مذموم است ﴿وَ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ﴾ خب این عذاب عظیم چه زمانی ظهور میکند؟ ﴿یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ﴾ که این «یوم» مفعول فیه است، ظرف است برای ظهور آن عذاب الیم، «اعاذنا الله من شرور انفسنا».
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است