- 9
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 103 تا 105 سوره آلعمران
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 103 تا 105 سوره آلعمران"
امر به معروف و نهی از منکر جز لوازم جامعه سعادتمند
تفاوت امر به معروف و نهی از منکر با مسئله ارشاد
مراتب امر به معروف و نهی از منکر
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمیعًا وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوانًا وَ کُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ ﴿103﴾ وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿104﴾ وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ وَ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ ﴿105﴾
انحاء گوناگون نجات از آتش
درباره ﴿کُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها﴾ نظیر آن تعبیری که در آیةالکرسی گذشت اینجا هم جاری است. در آیةالکرسی آمده است که ﴿اللّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ﴾ این اخراج، دو قسم است: آنها که مؤمناند و احیاناً تن به گناه دادند توفیق الهی شامل حالشان میشود از ظلمت گناه به نور اطاعت منتقل میشوند و آنها که موفق شدند به ترک گناه، منظور از ﴿یُخْرِجُهُمْ﴾ یعنی شما را توفیق میدهد که وارد گناه نشوید، درباره یکی رفع است درباره گروه دیگر دفع. اخراج یعنی نمیگذارد و این تعبیر هم قبلاً از امین الاسلام(رضوان الله علیه) و دیگران گذشت که اخراج، لازم نیست کسی وارد شده باشد بعد او را بیرون کرده باشند. الآن در جایی که یک گروه خاصی دارند با هم مشورت میکنند، اگر بیگانهای برود میگویند نرو که بیرون میکنند، این یک تعبیر رایجی است، بیرون میکنند یعنی راه نمیدهند، نه اینکه اول راه میدهند بعد بیرون میکنند، چه اینکه اگر کسی هم ناخودآگاه رفته او را بیرون میکنند. در هر دو حال، دفع و رفع هر دو را میگویند اخراج ﴿اللّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ﴾ نسبت به آنها که مؤفق به ترک گناه شدند اخراج، دفع است نسبت به آنهایی که مبتلا شدند اخراج، رفع است. در این جمله ﴿فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها﴾ هم بشرح ایضاً؛ آنها که موفق شدند زودتر دین را پذیرفتند، نسبت به آنها دفع است یعنی نمیگذارد که آنها به خطر آتش بیافتند، آنها که مقداری مبتلا شدند نسبت به آنها رفع است که آنها را از آتش بیرون میآورد در هر دو حال انقاذ، صحیح است.
امر به معروف و نهی از منکر جزء لوازم جامعه سعادتمند
خب وقتی جامعه تشکیل شد مسئولیت مشترک هم حضور پیدا میکند، لذا مسئله امر به معروف و نهی از منکر که از وسایل و لوازم یک جامعه سعادتمند است او را عنایت میکنند، میفرماید: ﴿وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ﴾ یعنی از شما باشد امتی که دیگران را به خیر دعوت میکنند و به معروف امر میکنند و از زشتی و منکر باز میدارند و این گروه مفلحاند.
پرسش:...
پاسخ: این را مرحوم آقای امینی(رضوان الله علیه) و سایر متکلمین و محدثین، خوب تحقیق کردند که اکثر نسخ آنها «عترتی اهل بیتی» دارند، الان هم که به تفسیرهای اهل سنت مراجعه میشود میبینید «عترتی اهل بیتی» تنها عترت نیست .
پرسش:...
پاسخ: نه؛ تمسک کنید «لن تضلوا بعدی ما ان تمسکتم بِهِما» به فرمان اینها باید گوش بدهید، مثل اینکه کسی بگوید من قرآن را دوست دارم ولی حرفش را گوش نمیدهم، اینکه نمیشود. اگر گفتند به قرآن متمسک بشوید یعنی به امر و نهیاش اطاعت کنید، اگر گفتند به عترت طاهره متمسک بشوید یعنی به امر و نهی اینها اطاعت کنید دیگر.
﴿وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ﴾ این ظاهرش وجوب است و امر است یعنی از شما حتماً باید باشید. کلمه ﴿منکم﴾ درون آن دو نظر هست: یکی اینکه ﴿مِن﴾ تبعیضیه است؛ دیگر اینکه ﴿مِن﴾ بیانیه است و استفاده کردن اینکه این ﴿مِن﴾ برای تبیین است یا تبعیض، به کمک شواهد فقهی است یعنی کسانی که در بحث امر به معروف و نهی از منکر نظرشان به اینجا منتهی شد که امر به معروف و نهی از منکر واجب کفایی است و واجب عینی نیست، با آن برداشت قبلی فقهی، این ﴿مِن﴾ را برای تبعیض میدانند. آنها که برداشت فقهیشان این است که امر به معروف و نهی از منکر، واجب عینی است نه واجب کفایی، این ﴿مِن﴾ را برای تبیین میداند. گرچه با قطع نظر از این مباحث فقهی بعضی اظهار نظر کردند که این ﴿مِن﴾ برای تبعیض است نه تبیین، چون تبیین قبل از مبیّن روا نیست؛ اول باید آن جنس، ذکر بشود آن مطلب، ذکر بشود بعد بگویند آن مطلب از این جنس است و اگر آن مطلب را نگفتند اول جنس را نمیگویند بعد آن مطلب را بگویند [بلکه] اول آن مطلب را میگویند بعد آن جنس را میگویند، این هم نقد کسانی که خواستند بگویند این ﴿مِن﴾ برای تبعیض است. ولی گاهی ممکن است برای اهمیت مطلب، انسان اول آن جنس را بیان کند بعد آن مطلب را. یک وقت میگوید من دو متر پارچه از این میخواهم، یک وقت برای اهمیت مطلب میگوید از این پارچه، دو متر به من بده. اینکه میگوید از این پارچه، این تعبیر عرفی هم هست که تبیین، قبل از ذکر مبیّن است؛ لازم نیست که اول آن مبیّن بیان بشود بعد تبیین یعنی اول آن مطلب ذکر بشود بعد جنس.
مراد از ﴿أُمَّةٌ﴾ از دیدگاه مفسرین
خب ﴿وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ﴾ برای ﴿أُمَّةٌ﴾ مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) در کتاب تبیان پنج مصداق ذکر کردند و مرحوم امین¬الاسلام در مجمع، هشت مصداق ذکر کردند که البته اینها هیچکدام دلیل بر حصر نیست و اما فرمایش هر دو بزرگوار این است که چه آن پنج مصداق، چه این هشت مصداق اینها جامعی دارند که امت از «اَمَّ» یعنی قصد است؛ هر جا که آهنگ و قصد باشد کلمه اِمام، اَمام، امت، اِئتمام، ایتمام و مانند آن مطرح است. اِمام، مأموم، ائمه همه اینها جامعی دارند که قصد است. وقتی جماعت، مقصدشان یکی و مقصودشان یکی باشد اینها را میگویند امت، چون مقصد و مقصود را در آیه اعتصام یکی کرد بعد از توحید آن هدف جامعه میشود ﴿أُمَّةٌ﴾ بعد از ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمیعًا﴾ میشوند ﴿أُمَّةٌ﴾، چون یک مقصد دارند. وقتی امت شدند میفرمایند شما امتی باشید که داعی الی¬الخیر و آمر به معروف و ناهی عن¬المنکر باشید و جامعه¬ای که قصد واحد ندارند امت نیستند، چون «اَمَّ» یعنی قَصَدَ.
نوع وجوب امر به معروف و نهی از منکر
﴿وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ﴾ که ﴿یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ﴾ چند تا بحث کلامی و در ضمن فقهی در نوع این کتابهای تفسیری آمده. مرحوم شیخ، در تبیان میفرمایند که آیا امر به معروف و نهی از منکر واجب کفایی است یا واجب عینی؟ عدهای که اکثری اهل تفسیر را تشکیل میدهند قائلاند که اینها واجب کفاییاند، چه اینکه در فقه هم شاید اکثری، فتوایشان این باشد که اینها واجب کفاییاند. برخی امر به معروف و نهی از منکر را واجب عینی میدانند و خود مرحوم شیخ میفرماید مختار ما هم این است که این، واجب عینی است نه واجب کفایی؛ منتها اگر با امر به معروف و نهی از منکر یک عدهای آنها مؤتمر شدند و منتهی شدند، دیگر موضوع در کار نیست. فرق است بین اینکه این امر به معروف و نهی از منکر در نحوه تعلقش ما بگوییم وجوب کفایی دارد یا نه نحوه تعلقش وجوب عینی است واجب کفایی نیست ولی وقتی کسی امر به معروف کرد و آن شخص هم مؤتمر شد، دیگر موضوع ساقط است، موضوع در کار نیست، نه اینکه امر به معروف با فعل کسی از دیگران ساقط باشد که مثلاً احدهم یا بعضهم مکلف باشند، یا «واحد لا علی التعیین مکلف باشد» اینچنین نیست. مختار مرحوم محقق در شرایع هم همین است که واجب عینی است نه واجب کفایی، حالا اگر بحث به آنجا منتهی شد، ممکن است آن قسمت هم عنوان بشود.
پرسش:...
پاسخ: نه عدهای وقتی قیام کردند از دیگران ساقط است وقتی انجام دادند بر هر دو مبنا ساقط است وقتی انجام گرفت دیگر موضوعی نیست. اگر واجب کفایی بود یک عده که قیام کردند از دیگران ساقط است ولی واجب عینی بود شاید اینچنین نباشد. فرق وجوب عینی و کفایی در نحوه تعلق است وگرنه بعدالامتثال موضوع نیست، چه واجب کفایی چه واجب عینی.
ضرورت اصل امر به معروف و نهی از منکر برای جامعه
اصل امر به معروف و نهی از منکر، در یک جامعه به عنوان یک مطلب دینی ضروری و لازم است. در همین بخشهای سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» بعد از اینکه دعوت به اعتصام و اجتماع کرد، فرمود چند آیه است ناظر به امر به معروف و نهی از منکر است. یکی همین آیهای است که الآن قرائت شد، یکی هم آیهٴ 110 همین سوره است که فرمود: ﴿کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ لَوْ آمَنَ أَهْلُ الْکِتابِ لَکانَ خَیْرًا لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَ أَکْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ﴾؛ که فرمود شما بهترین امتی هستید که برای مردم از زمین، اخراج شدید یا خلق شدید و مانند آن، زیرا شما این نظارت ملی را و این خیرخواهی را در بین خود زنده نگه میدارید، هرگز نمیگویید به تو چه هرگز نمیگویید به من چه، هم مخاطب را مسئول میدانید و هم خود را مسئول میدانید: «کُلُّکُم راع و کُلُّکُم مسئول عَن رعیتهِ» اما در جوامع دیگر اینچنین نیست، هم میگویند به من چه، هم میگویند به تو چه. ولی ما دستوری داریم که هم خودمان احساس مسئولیت کنیم هم دیگری اگر ما را نصیحت کرده است، نگوییم به تو چه و نصیحت او را گوش بدهیم، بالاتر از نصیحت، فرمان او را گوش بدهیم.
پرسش:...
پاسخ: کدام این نظیر آن است که ﴿ثُمَّ کانَ مِنَ الَّذینَ آمَنُوا وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ وَ تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ﴾ نظیر آن آیه است یعنی نه اینکه بعدها ایمان بیاورد یعنی با حفظ این اصل، که ایمان هم دارد وگرنه اینچنین نیست که ﴿ثُمَّ کانَ مِنَ الَّذینَ آمَنُواوَ تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ﴾ اینچنین نیست یعنی با حفظ اینکه این اصل را دارد و آن برای اینکه اهل کتاب را بفرماید یک عده مؤمناند یک عده غیر مؤمن و اگر این جمله ﴿وَ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ﴾ را نمیفرمود، آنجا ﴿لَوْ آمَنَ أَهْلُ الْکِتابِ﴾ یک جمله ابتدایی بود و منسجم نمیشد؛ اما ﴿وَ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ﴾ را فرمود که بعد بفرماید اهل کتاب اینچنین نیستند، بعضی مؤمناند و اکثرشان فاسق¬اند. خب پس بهترین امت بودن برای آن است که یک احساس مسئولیت متقابلی برای همه افراد این امت هست.
تفاوت امر به معروف و نهی از منکر با مسئله ارشاد
مسئله امر به معروف و نهی از منکر هم غیر از مسئله ارشاد است غیر از نصیحت است فرمان است بالأخره، لذا به عنوان یک وجوب، در کنار تبلیغ مطرح است. امر به معروف غیر از دعوت الی¬الخیر است، دعوت الی¬الخیر در آن جمله اُولیٰ ذکر شد و این یک مطلب جدیدی است ظاهراً، نه تبیین همان جمله اول. اینکه فرمود: ﴿وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ﴾ که با واو هم ذکر شده است و عطف شده است ظاهرش این است که امر به معروف و نهی از منکر غیر از دعوت به خیر است، دعوت به خیر همین کاری است که نوعاً آقایان در سخنرانیها و مانند آن دارند، این یک کار سهل¬المئونهای است.
دعوت به خیر یک مطلب است امر به معروف و نهی از منکر مطلب دیگر است. دعوت به خیر، سهل است؛ انسان با گفتن و نوشتن کلی¬گویی مردم را نصیحت میکند یا احیاناً اشخاص معیّن را هم نصیحت میکند، این هم احیاناً شاید زیر پوشش امر به معروف باشد ولی ظاهرش این است که دعوت به خیر، غیر از امر به معروف است. امر به معروف یک کار جدی است خلاصه، فرمان است نه ارشاد و نصیحت و موعظه و اندرز. آن کار، کار سختی است البته یعنی دعوت کردن نصیحت کردن موعظه کردن ارشاد کردن اینها سهل¬المئونه است که دعوت به خیر است؛ اما کار جدی و فرمان، این کار به نام امر به معروف و نهی از منکر است.
پرسش:...
پاسخ: بله؛ دعوت به خیر واجب است، نصیحت واجب است؛ اما یک وقت تعلیم احکام دعوت به خیر است. الآن کسی که احکام تعلیم میدهد دعوت به خیر میکند، این کار واجب است اگر بر دیگران تَعَلُّم واجب است بر عالمان دین، تعلیم واجب است. این تعلیم، همان دعوت به خیر است و چه اینکه نصیحت و ارشاد هم دعوت به خیر است؛ اما فرمان چیز دیگر است، این است که خیلیها شانه از زیر امر به معروف خالی میکنند، مسئله فرمان ولو جدی و عصبانی شدن و احیاناً درگیر شدن اینها درون آن است خلاصه.
پرسش:...
پاسخ: اما به سراغ معروف و منکر برویم فرمود بنابراین هنوز روشن نیست که این ﴿مِنْکُمْ﴾ برای تبعیض است یا تبیین، دو تا احتمال است و مرحوم شیخ و امثال ذلک پذیرفتند که تبیین است، عدهای بر آناند که تبعیض است، دعوت الی¬الخیر هم غیر از امر به معروف و نهی از منکر است.
مراد از معروف و منکر از دیدگاه عقل و شرع
اما مراد به معروف معروف چیزی که نزد عقل و وحی به رسمیت شناخته شده باشد. منکر چیزی است که نزد عقل و وحی نکره باشد ناشناس باشد. چیزی را که عقل و شرع او را به رسمیت نمیشناسند، نکره است نزد آنها میشود منکر، چیزی که عقل و وحی او را به رسمیت میشناسند میشود معروف وگرنه هم منکر را عقل میشناسد و شرع میشناسد و هم معروف را؛ اما معروف به این معناست، لذا در بعضی از ادعیه آمده است که «یا خیر معروف عرف» بهترین معروف خداست چیزی که عقل و شرع او را بهتر از همه و بیشتر و پیشتر از همه به رسمیت میشناسند، ذات اقدس الهی است «یا خیر معروف عرف یا اَفضَلَ معبود عبد» و مانند آن. خب پس این معنای معروف است آن معنای منکر است. حالا وجوب شرعی است یا نه؟ اگر گفتیم این ﴿وَ لْتَکُنْ﴾دلالت بر وجوب میکند این نشانه آن نیست که وجوبش عقلی نیست. آنهایی که قائلاند به اینکه وجوبش عقلی است، این ﴿وَ لْتَکُنْ ﴾ را ارشاد به حکم عقل میگیرد؛ میگویند شرع، مؤید عقل است، چه اینکه آنها که می¬گویند وجوب شرعی است آن شواهد عقلی را تأیید شرع میگیرند وگرنه اصل را دلیل سمعی میدانند که مرحوم شیخ یعنی شیخ طوسی(رضوان الله علیه) در تبیان به این میل کرده است و آنچه در بعضی از کتابهای آیات الاحکام به مرحوم شیخ اسناد دادند که شیخ، قائل است به اینکه وجوبش عقلی است، ظاهراً با فتوای ایشان در تبیان موافق نیست، حالا ممکن است که در سایر کتابها فتوا به وجوب عقلی داده باشند. خب، پس آنها که میگویند وجوبش عقلی است این آیات را مؤید قرار میدهند، از این جهت در کتابهای کلامی هم از او بحث میکنند. اگر در کتاب کلام، نظیر تجرید و امثال تجرید از کتابهای کلام اهل سنت و شیعه، امر به معروف مطرح هست، برای اینکه جنبه عقلی دارد و این را بر اساس قاعده لطف واجب میدانند، هم بر مردم هم بر ذات اقدس الهی؛ منتها درباره الله «یجب عن الله» است درباره مردم «یجب علی الناس» است، لذا در کتابهای کلامی راه پیدا میکنند. اگر دلیلش سمعی محض باشد که وجوب فقهی داشته باشد این در کتابهای فقهی مطرح است، گرچه تمایز علوم به تمایز موضوعات آنهاست، در نتیجه مسئله را باید به موضوع و موضوع مسائل را به موضوع علم منتهی کرد و تمایز علوم را تبیین کرد، تمایز علوم به تمایز ادله نیست بنابراین ممکن است مسئلهای فقهی باشد و دلیلش عقلی، مثل اینکه ظلم، حرام است و عدل، واجب است؛ بر هر مکلفی واجب است عادل باشد و حرام است ظالم باشد این یک حکم فقهی است؛ منتها دلیلش عقل است، ادله نقلی هم مؤید این دلیل عقلی است یا رَدِّ امانت واجب است، خیانت در امانت حرام است اینها حکم مسائل فقهی است ولی دلیلش عقلی است و آن شواهد نقلی هم تأیید مسئله است ولی غرض آن است که مرحوم شیخ، در تبیان بعد از اینکه نظر متکلمین را بیان کرده که وجوب عقلی دارد رأی شریف خودشان را هم ذکر کردند که وجوب سمعی دارد، قهراً شواهد عقلی میشود مؤید، این ﴿وَ لْتَکُنْ ﴾ به هر حال وجوب است یا ارشاد به حکم عقل است که تابع مرشد الیه است، دیگر خودش وجوب مولوی جدا ندارد، یا نه اگر عقل، مستقل نشد در ایجاب امر به معروف و نهی از منکر، این ﴿وَ لْتَکُنْ﴾ و مانند آن میشوند دلیل ابتدایی و سمعی بر وجوب ﴿وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾ چه اینکه وقتی امت اسلامی را به مقصد رسیده معرفی میکند برنامهشان را در سورهٴ مبارکهٴ «حج» اینچنین تشریح میکند، آیه 41 سورهٴ «حج» این است ﴿الَّذینَ إِنْ مَکَّنّاهُمْ فِی اْلأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ لِلّهِ عاقِبَةُ اْلأُمُورِ﴾؛ مؤمنین کسانیاند که اگر قدرتی پیدا کردند در زمین، نماز را اقامه میکنند و زکات را ایتا میکنند و به معروف امر میکنند و از منکر باز میدارند.
حکم توقف امر به معروف بر حمل سلاح
مسئله امر به معروف، چون واقعاً فرمان است و دستور است غیر از نصیحت و التماس و خواهش و تذکر و امثال ذلک، این مسائل را مرحوم شیخ در کنارش مطرح کرده است که اگر امر به معروف توقف داشت بر حمل سلاح آیا میشود مسلحانه امر به معروف کرد یا نه؟ فرمود اگر بدون حمل سلاح ممکن نیست بله، با حمل سلاح باید امر به معروف کرد. آنگاه میفرمایند که نظیر جهاد و امثال ذلک، چون خود جهاد هم و قتال هم زیر پوشش امر به معروف قرار میگیرد از یک نظر، معمولاً امر به معروف و نهی از منکر را در کتابهای فقهی در کنار مسائل جهاد ذکر میکنند؛ منتها این مطلب را مرحوم شیخ در تبیان اضافه میکنند که باید به اذن ولّی مسلمین باشد، حمل سلاح اینچنین نیست که هر کسی مجاز باشد اسلحه حمل بکند ولی اگر موردی بود [که] معروف به زمین مانده کسی نیست امر بکند، امر به معروف به زمین مانده معروف فراموش شده یا نهی از منکر به زمین مانده، کسی نیست از منکر نهی کند و بدون حمل سلاح هم نمیشود و ممکن نیست که از ولیّ مسلمین اجازه بگیرند برای اینکه یا ولّی در بین نیست یا هست ولی به او دسترسی ندارند، آنجا را احیاناً گفتند ممکن است با حمل سلاح، امر به معروف و نهی از منکر بکنند.
پرسش:...
پاسخ: چرا خطاب به مؤمنین است دیگر.
آنگاه در قبال این فتوا، فتوای دیگری است و آن اینکه امر به معروف و نهی از منکر واجب است و اگر توقف داشت بر حمل سلاح، حمل سلاح جایز است و نیازی به استیذان از ولیّ مسلمین ندارد، نظیر دفاع، اگر ریختند به خانه کسی، دارند به او آسیب میرسانند او لازم نیست در استفاده کردن از سلاح از ولیّ مسلمین اجازه بگیرد و مانند آن، اینها خب خیلی تندروی کردند، کسانی هستند که قیام فردی را هم اجازه دادند مرحوم شیخ(رضوان الله علیه) این را نمیپذیرد. دفاع یک حساب دیگری دارد، امر به معروف تا آنجا که مقدور انسان است بر انسان واجب است وگرنه از انسان ساقط؛ اما مسئله دفاع که این¬طور نیست، دفاع تا آنجا که قدرت دارد واجب است بقیه ساقط، تا آنجا که قدرت عقلی دارد باید دفاع کند.
پرسش:...
پاسخ: این مراحل سهگانه امر به معروف است دیگر، مراحل سهگانه امر به معروف است؛ منتها این مرحله سوم باید به اذن ولیّ باشد. دیگران میگویند نه، امر به معروف همان قیام فردی است ولو ولیّ مسلمین اذن ندهد به حمل سلاح، میشود این کار را کرد، نظیر دفاع. اگر کسی مورد تهاجم قرار میگیرد باید بأیّ قدرتٍ از خودش دفاع کند، اینجا لازم نیست مسلح بودن به اذن ولیّ مسلمین باشد یا استفاده از سلاح به اذن ولیّ مسلمین باشد. این را مرحوم شیخ نپذیرفتند و ظاهراً جای پذیرش هم نیست وگرنه دیگر نمیشود نظام، نظام الهی و نظام واحد باشد که هر کسی مجاز باشد بدون اذن ولیّ مسلمین، مسلحانه امر به معروف و نهی از منکر کند. این تندرویها احیاناً در فتاوای گروهی هم در صدر اسلام بود، خب.
اینکه فرمود: ﴿وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ این ﴿أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ نه یعنی همین چند نفری که این کار را کردند فرمود از شما، مثل اینکه در تعبیرات عرفی برای تهییج و برای تشویق میگوییم از شما باید کسانی باشد که با ستم به استکبار مبارزه کنند، این از شما که مخاطبین را خطاب میکنند و مخاطبین معنوناند، این برای تشویق آنهاست، نه اینکه فقط بر شما واجب است بر دیگران واجب نیست، نظیر همان خطابات مشافحه. بنابراین صرف اینکه فرمود: ﴿مِنْکُمْ﴾ یا مثلاً «مِن» آورد این دلیل بر وجوب کفایی است. حالا فتوای مرحوم محقق در شرایع که مشخص بشود که چطور ایشان فتوا دادند که این امر به معروف و نهی از منکر واجب عینی است، آنکه مشخص بشود راه باز خواهد شد که فرق است بین واجب عینی و واجب کفایی و نحوه فرق هم در تعلق خطاب است و خیر امت بودنی که در آن آیهٴ 110 است با این ﴿وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ﴾ در هر دو جا، ائمه قرائت شده است«خیر ائمة» یا «وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُئمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ» چه اینکه آنجا هم فرمود: ﴿کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ﴾ یعنی «خیر ائمة». خب، البته این میتواند جنبه تطبیقی داشته باشد و یا اگر ائمه هستید ائمه برای سائر مردمید، ائمه هستید ﴿لِلْنَّاسِ﴾ برای توده مردم ﴿تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾ .
ذکر امر به معروف و فلاح در کنار یکدیگر نشانه اهمیت مسئله
اینکه فرمود: ﴿أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ هم امر کرده است و هم فلاح را مشخص کرده است، نشانه اهمیت مسئله است. در بعضی از احکام، فقط امر است بدون ذکر نتیجه، در بعضی از مسائل نتیجه را ذکر میکند بدون امر، میفرماید کسی که این کار را بکند مفلح است ﴿وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ یا هر کس فلان کار را انجام بدهد ﴿هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ این گرچه تشویق و امر ضمنی را به همراه دارد ولی امر صریح نیست. در بعضی از قسمتها فقط امر است بدون ذکر نتیجه، در بعضی از جملهها ذکر نتیجه است بدون امر، در بعضی از امور مهم هم امر است و هم ذکر نتیجه، هم امر است فرمود: ﴿وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ﴾ و هم ذکر نتیجه است، فرمود: ﴿وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ و از آن جهت که این کریمه، بین آن آیه اعتصام و این آیه نهی از تفرق است، بارزترین مصداق برای معروف همان دعوت به اتحاد است و بارزترین مصداق برای منکر، همان تفرقه است که نهی از منکر یعنی نهی از تفرقه. پس درباره وجوب دو سخن بود: بعضی عقلی، بعضی نقلی درباره نحوه بر چه کسی واجب است به نحو باز دلیل وجوب دو نحو بود آیا عقلی است یا نقلی، نحوه وجوب آیا عینی است یا کفایی و اینکه دعوت به خیر هم غیر از امر به معروف و نهی از منکر است.
مراتب امر به معروف و نهی از منکر
اما حالا مراتبی که برای امر به معروف و نهی از منکر ذکر شده است. این مراتب، ملاحظه فرمودید در نهجالبلاغه آمده در جوامع روایی دیگر هم هست اولین مرحله همان انزجار قلبی است. این انزجار قلبی برای آن است که خود انسان آلوده نشود وگرنه این امر نیست، مگر اینکه با انزجار قلبی شخص مبتلای به منکر بفهمد که این شخص، نسبت به او انزجار قلبی دارد و همین مایه تناهی او باشد وگرنه صرف انزجار قلبی، جنبه امر ندارد. این وظیفهای است برای خود شخص که از منکر باید منزجر باشد و از آمر به منکر هم باید منزجر باشد، از معروف باید لذت ببرد از آمر به معروف باید خوشش بیاید، اما اگر نداشته باشد، زمینه اعتبار یا زمینه تناهی آن طرف را فراهم نمیکند. پس وقتی میشود انزجار قلبی یا گرایش قلبی را از مراحل مقدماتی و مراحل نازله امر به معروف و نهی از منکر دانست که مبرز داشته باشد و یعنی آن شخص بفهمد که این گروه قلباً با آن موافقاند یا موافق نیستند. مرحله لسانی که خب، امر است؛ دستور میدهد که این کار را نکن آن کار را بکن. البته امر کردن گاهی با شدت همراه است گاهی با خفت [و] اوایل، سخن از ﴿فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیِّنًا﴾ است، تا به مراحل شدیدش برسد.
پایینتر بودن دعوت به خیر از امر به معروف
پرسش:...
پاسخ: آن زیر پوشش ﴿یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ﴾ است و این کلمه «واو» اینها را جدا کرده؛ اما در آیهٴ 110 مثلاً واو ندارد، در آنجا دارد ﴿کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ﴾ یعنی خیر امت بودن شما به این است که آمر به معروف و ناهی از منکرید؛ اما اینجا دارد ﴿وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ﴾ که جامع است، جامع امر به معروف و نهی از منکر همان دعوت به خیر است: ﴿یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾ عدهای محدوده ﴿یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ﴾ را رعایت میکنند ولی به ﴿یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾ که رسید میگویند به ما چه، ما حرفهایمان را گفتیم [و] سخنرانیهایمان را که کردیم. این سخنرانی کردنها دعوت به خیر است گرچه لازم است؛ اما کافی نیست. وقتی نوبت به تن به تن میرسد و امر به معروف میرسد، میگویند به من چه، خب.
پرسش:...
پاسخ: نه آنها که اجرا دارند، همه «کلکم راع و کلکم مسئول» اما وقتی در جامعه، سخن از اعتصام به حبل¬الله است هیچ کس نمیگوید به من چه و هیچ کس هم نمیگوید به تو چه، همه احساس مسئولیت میکنند. اینکه هرج و مرج میشود در صورتی که حمل سلاح باشد و امثال ذلک هرج و مرج میشود؛ اما اگر امر باشد، تشر زدن باشد، فرمان باشد این تأیید میکند جامعه را به وحدت، چرا هرج و مرج میشود. اینکه دیگری بر میگردد میگوید به تو چه، این هرج و مرج میآورد. اگر من بد کردم کسی دارد به عنوان نهی از منکر، نهی میکند من باید اطاعت کنم دیگر، این دستور دستور همه است و اگر کسی بگوید ما حرفهایمان را زدیم و سخنرانیهایمان را کردیم، البته این در حد ﴿یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ﴾ عمل کردن؛ اما در حد ﴿یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ﴾ عمل نکرد.
پرسش:...
پاسخ: نه امر به معروف، بله از شما اینچنین باشید یعنی همهتان این مسئولیت را دارید، هر کسی این مسئولیت را دارد [و] باید امر به معروف کند و نهی از منکر کند؛ منتها این نظیر قانون اساسی است و روایات به منزله قانون عادی که این را شرح میدهند تخصصاش تقییداش تبییناش حل ابهاماش رفع اجمالاش به عهده روایات است که اولاً آن شخصی که دارد امر به معروف میکند نهی از منکر میکند خودش باید معروفشناس باشد یکی و آن کسی که مورد امر به معروف است باید بداند که این معروف است و انجام نمیدهد. اگر کسی کاری را جاهلاً انجام میدهد و معصیت میکند ولی نمیداند معصیت است اینجا، جای تعلیم است نه جای امر به معروف و نهی از منکر. مرتبه امر به معروف و نهی از منکر، بعد از مرتبه تعلیم است یعنی اگر کسی عالماً عامداً دارد گناه میکند اینجا جای نهی از منکر است؛ اما اگر کسی نمیداند که فلان شیء، معصیت است یا شبهه حکمی دارد یا شبهه موضوعی، اینجا جای منکر نیست اینجا جای تعلیم است، اینجا جای دعوت به خیر است. نهی از منکر بعد از فراغ از این شرایط است یعنی شخص عالماً، عامداً واجبی را ترک کند یا عالماً، عامداً حرامی را مرتکب بشود، اینجا جایش است.
پرسش:...
پاسخ: بله، حالا شیطان باز کرد یکی از این عقدهها را، دیگری میگوید این عقده را ببند، باید بگویی چشم. چون با هماند این نباید بگوید به من چه [و] بگذار تا بیافتد و بیند اینچنین نیست. از امام باقر(سلام الله علیه) رسیده است که «بلیة الناس علینا عظیمة ان دعوناهم لم یجیبونا و ان ترکنا هم لم یهتدوا بغیرنا» ؛ ابتلای ما با این مردم سخت است، برای اینکه دعوت میکنیم نمیآیند، رها کنیم راه غیر از این نیست ما بگوییم بگذار تا بیافتد، اینکه نیست. پس همین اعتصام باعث است که همهٴ ما براساس «کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته» حرکت کنیم، این است. پس نهی از منکر بعد از مسئله دعوت به خیر است یعنی اگر کسی عالماً عامداً گناه میکند، کسی او را نهی بکند که نکن این کار را
پرسش:...
پاسخ: حالا گفتند اصرار هم هست ولی عالماً عامداً او که دیگر یقینی است، اگر عالم نباشد باید تعلیماش کرد. اینجا جای دعوت به خیر است، نه جای نهی از منکر یا اگر عالم هست ولی عامد نیست باید تذکر داد نه نهی از منکر کرد. اگر عالماً عامداً حرامی را مرتکب شده است اینجا جا برای نهی از منکر است. حالا احتمال تأثیر و امثالذلک شرایط دیگر است، معلوم میشود که جوهرهٴ امر به معروف با تعلیم فرق میکند، با تذکر فرق میکند اصلاً جوهرهاش فرق میکند، اینها تذکر چیز دیگر نهی از منکر چیز دیگر است، تعلیم چیز دیگر است، نهی از منکر چیز دیگر است، اصلاً جوهرهشان فرق میکند.
«و الحمد لله رب العالمین»
امر به معروف و نهی از منکر جز لوازم جامعه سعادتمند
تفاوت امر به معروف و نهی از منکر با مسئله ارشاد
مراتب امر به معروف و نهی از منکر
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمیعًا وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوانًا وَ کُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ ﴿103﴾ وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿104﴾ وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ وَ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ ﴿105﴾
انحاء گوناگون نجات از آتش
درباره ﴿کُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها﴾ نظیر آن تعبیری که در آیةالکرسی گذشت اینجا هم جاری است. در آیةالکرسی آمده است که ﴿اللّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ﴾ این اخراج، دو قسم است: آنها که مؤمناند و احیاناً تن به گناه دادند توفیق الهی شامل حالشان میشود از ظلمت گناه به نور اطاعت منتقل میشوند و آنها که موفق شدند به ترک گناه، منظور از ﴿یُخْرِجُهُمْ﴾ یعنی شما را توفیق میدهد که وارد گناه نشوید، درباره یکی رفع است درباره گروه دیگر دفع. اخراج یعنی نمیگذارد و این تعبیر هم قبلاً از امین الاسلام(رضوان الله علیه) و دیگران گذشت که اخراج، لازم نیست کسی وارد شده باشد بعد او را بیرون کرده باشند. الآن در جایی که یک گروه خاصی دارند با هم مشورت میکنند، اگر بیگانهای برود میگویند نرو که بیرون میکنند، این یک تعبیر رایجی است، بیرون میکنند یعنی راه نمیدهند، نه اینکه اول راه میدهند بعد بیرون میکنند، چه اینکه اگر کسی هم ناخودآگاه رفته او را بیرون میکنند. در هر دو حال، دفع و رفع هر دو را میگویند اخراج ﴿اللّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ﴾ نسبت به آنها که مؤفق به ترک گناه شدند اخراج، دفع است نسبت به آنهایی که مبتلا شدند اخراج، رفع است. در این جمله ﴿فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها﴾ هم بشرح ایضاً؛ آنها که موفق شدند زودتر دین را پذیرفتند، نسبت به آنها دفع است یعنی نمیگذارد که آنها به خطر آتش بیافتند، آنها که مقداری مبتلا شدند نسبت به آنها رفع است که آنها را از آتش بیرون میآورد در هر دو حال انقاذ، صحیح است.
امر به معروف و نهی از منکر جزء لوازم جامعه سعادتمند
خب وقتی جامعه تشکیل شد مسئولیت مشترک هم حضور پیدا میکند، لذا مسئله امر به معروف و نهی از منکر که از وسایل و لوازم یک جامعه سعادتمند است او را عنایت میکنند، میفرماید: ﴿وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ﴾ یعنی از شما باشد امتی که دیگران را به خیر دعوت میکنند و به معروف امر میکنند و از زشتی و منکر باز میدارند و این گروه مفلحاند.
پرسش:...
پاسخ: این را مرحوم آقای امینی(رضوان الله علیه) و سایر متکلمین و محدثین، خوب تحقیق کردند که اکثر نسخ آنها «عترتی اهل بیتی» دارند، الان هم که به تفسیرهای اهل سنت مراجعه میشود میبینید «عترتی اهل بیتی» تنها عترت نیست .
پرسش:...
پاسخ: نه؛ تمسک کنید «لن تضلوا بعدی ما ان تمسکتم بِهِما» به فرمان اینها باید گوش بدهید، مثل اینکه کسی بگوید من قرآن را دوست دارم ولی حرفش را گوش نمیدهم، اینکه نمیشود. اگر گفتند به قرآن متمسک بشوید یعنی به امر و نهیاش اطاعت کنید، اگر گفتند به عترت طاهره متمسک بشوید یعنی به امر و نهی اینها اطاعت کنید دیگر.
﴿وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ﴾ این ظاهرش وجوب است و امر است یعنی از شما حتماً باید باشید. کلمه ﴿منکم﴾ درون آن دو نظر هست: یکی اینکه ﴿مِن﴾ تبعیضیه است؛ دیگر اینکه ﴿مِن﴾ بیانیه است و استفاده کردن اینکه این ﴿مِن﴾ برای تبیین است یا تبعیض، به کمک شواهد فقهی است یعنی کسانی که در بحث امر به معروف و نهی از منکر نظرشان به اینجا منتهی شد که امر به معروف و نهی از منکر واجب کفایی است و واجب عینی نیست، با آن برداشت قبلی فقهی، این ﴿مِن﴾ را برای تبعیض میدانند. آنها که برداشت فقهیشان این است که امر به معروف و نهی از منکر، واجب عینی است نه واجب کفایی، این ﴿مِن﴾ را برای تبیین میداند. گرچه با قطع نظر از این مباحث فقهی بعضی اظهار نظر کردند که این ﴿مِن﴾ برای تبعیض است نه تبیین، چون تبیین قبل از مبیّن روا نیست؛ اول باید آن جنس، ذکر بشود آن مطلب، ذکر بشود بعد بگویند آن مطلب از این جنس است و اگر آن مطلب را نگفتند اول جنس را نمیگویند بعد آن مطلب را بگویند [بلکه] اول آن مطلب را میگویند بعد آن جنس را میگویند، این هم نقد کسانی که خواستند بگویند این ﴿مِن﴾ برای تبعیض است. ولی گاهی ممکن است برای اهمیت مطلب، انسان اول آن جنس را بیان کند بعد آن مطلب را. یک وقت میگوید من دو متر پارچه از این میخواهم، یک وقت برای اهمیت مطلب میگوید از این پارچه، دو متر به من بده. اینکه میگوید از این پارچه، این تعبیر عرفی هم هست که تبیین، قبل از ذکر مبیّن است؛ لازم نیست که اول آن مبیّن بیان بشود بعد تبیین یعنی اول آن مطلب ذکر بشود بعد جنس.
مراد از ﴿أُمَّةٌ﴾ از دیدگاه مفسرین
خب ﴿وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ﴾ برای ﴿أُمَّةٌ﴾ مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) در کتاب تبیان پنج مصداق ذکر کردند و مرحوم امین¬الاسلام در مجمع، هشت مصداق ذکر کردند که البته اینها هیچکدام دلیل بر حصر نیست و اما فرمایش هر دو بزرگوار این است که چه آن پنج مصداق، چه این هشت مصداق اینها جامعی دارند که امت از «اَمَّ» یعنی قصد است؛ هر جا که آهنگ و قصد باشد کلمه اِمام، اَمام، امت، اِئتمام، ایتمام و مانند آن مطرح است. اِمام، مأموم، ائمه همه اینها جامعی دارند که قصد است. وقتی جماعت، مقصدشان یکی و مقصودشان یکی باشد اینها را میگویند امت، چون مقصد و مقصود را در آیه اعتصام یکی کرد بعد از توحید آن هدف جامعه میشود ﴿أُمَّةٌ﴾ بعد از ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمیعًا﴾ میشوند ﴿أُمَّةٌ﴾، چون یک مقصد دارند. وقتی امت شدند میفرمایند شما امتی باشید که داعی الی¬الخیر و آمر به معروف و ناهی عن¬المنکر باشید و جامعه¬ای که قصد واحد ندارند امت نیستند، چون «اَمَّ» یعنی قَصَدَ.
نوع وجوب امر به معروف و نهی از منکر
﴿وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ﴾ که ﴿یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ﴾ چند تا بحث کلامی و در ضمن فقهی در نوع این کتابهای تفسیری آمده. مرحوم شیخ، در تبیان میفرمایند که آیا امر به معروف و نهی از منکر واجب کفایی است یا واجب عینی؟ عدهای که اکثری اهل تفسیر را تشکیل میدهند قائلاند که اینها واجب کفاییاند، چه اینکه در فقه هم شاید اکثری، فتوایشان این باشد که اینها واجب کفاییاند. برخی امر به معروف و نهی از منکر را واجب عینی میدانند و خود مرحوم شیخ میفرماید مختار ما هم این است که این، واجب عینی است نه واجب کفایی؛ منتها اگر با امر به معروف و نهی از منکر یک عدهای آنها مؤتمر شدند و منتهی شدند، دیگر موضوع در کار نیست. فرق است بین اینکه این امر به معروف و نهی از منکر در نحوه تعلقش ما بگوییم وجوب کفایی دارد یا نه نحوه تعلقش وجوب عینی است واجب کفایی نیست ولی وقتی کسی امر به معروف کرد و آن شخص هم مؤتمر شد، دیگر موضوع ساقط است، موضوع در کار نیست، نه اینکه امر به معروف با فعل کسی از دیگران ساقط باشد که مثلاً احدهم یا بعضهم مکلف باشند، یا «واحد لا علی التعیین مکلف باشد» اینچنین نیست. مختار مرحوم محقق در شرایع هم همین است که واجب عینی است نه واجب کفایی، حالا اگر بحث به آنجا منتهی شد، ممکن است آن قسمت هم عنوان بشود.
پرسش:...
پاسخ: نه عدهای وقتی قیام کردند از دیگران ساقط است وقتی انجام دادند بر هر دو مبنا ساقط است وقتی انجام گرفت دیگر موضوعی نیست. اگر واجب کفایی بود یک عده که قیام کردند از دیگران ساقط است ولی واجب عینی بود شاید اینچنین نباشد. فرق وجوب عینی و کفایی در نحوه تعلق است وگرنه بعدالامتثال موضوع نیست، چه واجب کفایی چه واجب عینی.
ضرورت اصل امر به معروف و نهی از منکر برای جامعه
اصل امر به معروف و نهی از منکر، در یک جامعه به عنوان یک مطلب دینی ضروری و لازم است. در همین بخشهای سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» بعد از اینکه دعوت به اعتصام و اجتماع کرد، فرمود چند آیه است ناظر به امر به معروف و نهی از منکر است. یکی همین آیهای است که الآن قرائت شد، یکی هم آیهٴ 110 همین سوره است که فرمود: ﴿کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ لَوْ آمَنَ أَهْلُ الْکِتابِ لَکانَ خَیْرًا لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَ أَکْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ﴾؛ که فرمود شما بهترین امتی هستید که برای مردم از زمین، اخراج شدید یا خلق شدید و مانند آن، زیرا شما این نظارت ملی را و این خیرخواهی را در بین خود زنده نگه میدارید، هرگز نمیگویید به تو چه هرگز نمیگویید به من چه، هم مخاطب را مسئول میدانید و هم خود را مسئول میدانید: «کُلُّکُم راع و کُلُّکُم مسئول عَن رعیتهِ» اما در جوامع دیگر اینچنین نیست، هم میگویند به من چه، هم میگویند به تو چه. ولی ما دستوری داریم که هم خودمان احساس مسئولیت کنیم هم دیگری اگر ما را نصیحت کرده است، نگوییم به تو چه و نصیحت او را گوش بدهیم، بالاتر از نصیحت، فرمان او را گوش بدهیم.
پرسش:...
پاسخ: کدام این نظیر آن است که ﴿ثُمَّ کانَ مِنَ الَّذینَ آمَنُوا وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ وَ تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ﴾ نظیر آن آیه است یعنی نه اینکه بعدها ایمان بیاورد یعنی با حفظ این اصل، که ایمان هم دارد وگرنه اینچنین نیست که ﴿ثُمَّ کانَ مِنَ الَّذینَ آمَنُواوَ تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ﴾ اینچنین نیست یعنی با حفظ اینکه این اصل را دارد و آن برای اینکه اهل کتاب را بفرماید یک عده مؤمناند یک عده غیر مؤمن و اگر این جمله ﴿وَ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ﴾ را نمیفرمود، آنجا ﴿لَوْ آمَنَ أَهْلُ الْکِتابِ﴾ یک جمله ابتدایی بود و منسجم نمیشد؛ اما ﴿وَ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ﴾ را فرمود که بعد بفرماید اهل کتاب اینچنین نیستند، بعضی مؤمناند و اکثرشان فاسق¬اند. خب پس بهترین امت بودن برای آن است که یک احساس مسئولیت متقابلی برای همه افراد این امت هست.
تفاوت امر به معروف و نهی از منکر با مسئله ارشاد
مسئله امر به معروف و نهی از منکر هم غیر از مسئله ارشاد است غیر از نصیحت است فرمان است بالأخره، لذا به عنوان یک وجوب، در کنار تبلیغ مطرح است. امر به معروف غیر از دعوت الی¬الخیر است، دعوت الی¬الخیر در آن جمله اُولیٰ ذکر شد و این یک مطلب جدیدی است ظاهراً، نه تبیین همان جمله اول. اینکه فرمود: ﴿وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ﴾ که با واو هم ذکر شده است و عطف شده است ظاهرش این است که امر به معروف و نهی از منکر غیر از دعوت به خیر است، دعوت به خیر همین کاری است که نوعاً آقایان در سخنرانیها و مانند آن دارند، این یک کار سهل¬المئونهای است.
دعوت به خیر یک مطلب است امر به معروف و نهی از منکر مطلب دیگر است. دعوت به خیر، سهل است؛ انسان با گفتن و نوشتن کلی¬گویی مردم را نصیحت میکند یا احیاناً اشخاص معیّن را هم نصیحت میکند، این هم احیاناً شاید زیر پوشش امر به معروف باشد ولی ظاهرش این است که دعوت به خیر، غیر از امر به معروف است. امر به معروف یک کار جدی است خلاصه، فرمان است نه ارشاد و نصیحت و موعظه و اندرز. آن کار، کار سختی است البته یعنی دعوت کردن نصیحت کردن موعظه کردن ارشاد کردن اینها سهل¬المئونه است که دعوت به خیر است؛ اما کار جدی و فرمان، این کار به نام امر به معروف و نهی از منکر است.
پرسش:...
پاسخ: بله؛ دعوت به خیر واجب است، نصیحت واجب است؛ اما یک وقت تعلیم احکام دعوت به خیر است. الآن کسی که احکام تعلیم میدهد دعوت به خیر میکند، این کار واجب است اگر بر دیگران تَعَلُّم واجب است بر عالمان دین، تعلیم واجب است. این تعلیم، همان دعوت به خیر است و چه اینکه نصیحت و ارشاد هم دعوت به خیر است؛ اما فرمان چیز دیگر است، این است که خیلیها شانه از زیر امر به معروف خالی میکنند، مسئله فرمان ولو جدی و عصبانی شدن و احیاناً درگیر شدن اینها درون آن است خلاصه.
پرسش:...
پاسخ: اما به سراغ معروف و منکر برویم فرمود بنابراین هنوز روشن نیست که این ﴿مِنْکُمْ﴾ برای تبعیض است یا تبیین، دو تا احتمال است و مرحوم شیخ و امثال ذلک پذیرفتند که تبیین است، عدهای بر آناند که تبعیض است، دعوت الی¬الخیر هم غیر از امر به معروف و نهی از منکر است.
مراد از معروف و منکر از دیدگاه عقل و شرع
اما مراد به معروف معروف چیزی که نزد عقل و وحی به رسمیت شناخته شده باشد. منکر چیزی است که نزد عقل و وحی نکره باشد ناشناس باشد. چیزی را که عقل و شرع او را به رسمیت نمیشناسند، نکره است نزد آنها میشود منکر، چیزی که عقل و وحی او را به رسمیت میشناسند میشود معروف وگرنه هم منکر را عقل میشناسد و شرع میشناسد و هم معروف را؛ اما معروف به این معناست، لذا در بعضی از ادعیه آمده است که «یا خیر معروف عرف» بهترین معروف خداست چیزی که عقل و شرع او را بهتر از همه و بیشتر و پیشتر از همه به رسمیت میشناسند، ذات اقدس الهی است «یا خیر معروف عرف یا اَفضَلَ معبود عبد» و مانند آن. خب پس این معنای معروف است آن معنای منکر است. حالا وجوب شرعی است یا نه؟ اگر گفتیم این ﴿وَ لْتَکُنْ﴾دلالت بر وجوب میکند این نشانه آن نیست که وجوبش عقلی نیست. آنهایی که قائلاند به اینکه وجوبش عقلی است، این ﴿وَ لْتَکُنْ ﴾ را ارشاد به حکم عقل میگیرد؛ میگویند شرع، مؤید عقل است، چه اینکه آنها که می¬گویند وجوب شرعی است آن شواهد عقلی را تأیید شرع میگیرند وگرنه اصل را دلیل سمعی میدانند که مرحوم شیخ یعنی شیخ طوسی(رضوان الله علیه) در تبیان به این میل کرده است و آنچه در بعضی از کتابهای آیات الاحکام به مرحوم شیخ اسناد دادند که شیخ، قائل است به اینکه وجوبش عقلی است، ظاهراً با فتوای ایشان در تبیان موافق نیست، حالا ممکن است که در سایر کتابها فتوا به وجوب عقلی داده باشند. خب، پس آنها که میگویند وجوبش عقلی است این آیات را مؤید قرار میدهند، از این جهت در کتابهای کلامی هم از او بحث میکنند. اگر در کتاب کلام، نظیر تجرید و امثال تجرید از کتابهای کلام اهل سنت و شیعه، امر به معروف مطرح هست، برای اینکه جنبه عقلی دارد و این را بر اساس قاعده لطف واجب میدانند، هم بر مردم هم بر ذات اقدس الهی؛ منتها درباره الله «یجب عن الله» است درباره مردم «یجب علی الناس» است، لذا در کتابهای کلامی راه پیدا میکنند. اگر دلیلش سمعی محض باشد که وجوب فقهی داشته باشد این در کتابهای فقهی مطرح است، گرچه تمایز علوم به تمایز موضوعات آنهاست، در نتیجه مسئله را باید به موضوع و موضوع مسائل را به موضوع علم منتهی کرد و تمایز علوم را تبیین کرد، تمایز علوم به تمایز ادله نیست بنابراین ممکن است مسئلهای فقهی باشد و دلیلش عقلی، مثل اینکه ظلم، حرام است و عدل، واجب است؛ بر هر مکلفی واجب است عادل باشد و حرام است ظالم باشد این یک حکم فقهی است؛ منتها دلیلش عقل است، ادله نقلی هم مؤید این دلیل عقلی است یا رَدِّ امانت واجب است، خیانت در امانت حرام است اینها حکم مسائل فقهی است ولی دلیلش عقلی است و آن شواهد نقلی هم تأیید مسئله است ولی غرض آن است که مرحوم شیخ، در تبیان بعد از اینکه نظر متکلمین را بیان کرده که وجوب عقلی دارد رأی شریف خودشان را هم ذکر کردند که وجوب سمعی دارد، قهراً شواهد عقلی میشود مؤید، این ﴿وَ لْتَکُنْ ﴾ به هر حال وجوب است یا ارشاد به حکم عقل است که تابع مرشد الیه است، دیگر خودش وجوب مولوی جدا ندارد، یا نه اگر عقل، مستقل نشد در ایجاب امر به معروف و نهی از منکر، این ﴿وَ لْتَکُنْ﴾ و مانند آن میشوند دلیل ابتدایی و سمعی بر وجوب ﴿وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾ چه اینکه وقتی امت اسلامی را به مقصد رسیده معرفی میکند برنامهشان را در سورهٴ مبارکهٴ «حج» اینچنین تشریح میکند، آیه 41 سورهٴ «حج» این است ﴿الَّذینَ إِنْ مَکَّنّاهُمْ فِی اْلأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ لِلّهِ عاقِبَةُ اْلأُمُورِ﴾؛ مؤمنین کسانیاند که اگر قدرتی پیدا کردند در زمین، نماز را اقامه میکنند و زکات را ایتا میکنند و به معروف امر میکنند و از منکر باز میدارند.
حکم توقف امر به معروف بر حمل سلاح
مسئله امر به معروف، چون واقعاً فرمان است و دستور است غیر از نصیحت و التماس و خواهش و تذکر و امثال ذلک، این مسائل را مرحوم شیخ در کنارش مطرح کرده است که اگر امر به معروف توقف داشت بر حمل سلاح آیا میشود مسلحانه امر به معروف کرد یا نه؟ فرمود اگر بدون حمل سلاح ممکن نیست بله، با حمل سلاح باید امر به معروف کرد. آنگاه میفرمایند که نظیر جهاد و امثال ذلک، چون خود جهاد هم و قتال هم زیر پوشش امر به معروف قرار میگیرد از یک نظر، معمولاً امر به معروف و نهی از منکر را در کتابهای فقهی در کنار مسائل جهاد ذکر میکنند؛ منتها این مطلب را مرحوم شیخ در تبیان اضافه میکنند که باید به اذن ولّی مسلمین باشد، حمل سلاح اینچنین نیست که هر کسی مجاز باشد اسلحه حمل بکند ولی اگر موردی بود [که] معروف به زمین مانده کسی نیست امر بکند، امر به معروف به زمین مانده معروف فراموش شده یا نهی از منکر به زمین مانده، کسی نیست از منکر نهی کند و بدون حمل سلاح هم نمیشود و ممکن نیست که از ولیّ مسلمین اجازه بگیرند برای اینکه یا ولّی در بین نیست یا هست ولی به او دسترسی ندارند، آنجا را احیاناً گفتند ممکن است با حمل سلاح، امر به معروف و نهی از منکر بکنند.
پرسش:...
پاسخ: چرا خطاب به مؤمنین است دیگر.
آنگاه در قبال این فتوا، فتوای دیگری است و آن اینکه امر به معروف و نهی از منکر واجب است و اگر توقف داشت بر حمل سلاح، حمل سلاح جایز است و نیازی به استیذان از ولیّ مسلمین ندارد، نظیر دفاع، اگر ریختند به خانه کسی، دارند به او آسیب میرسانند او لازم نیست در استفاده کردن از سلاح از ولیّ مسلمین اجازه بگیرد و مانند آن، اینها خب خیلی تندروی کردند، کسانی هستند که قیام فردی را هم اجازه دادند مرحوم شیخ(رضوان الله علیه) این را نمیپذیرد. دفاع یک حساب دیگری دارد، امر به معروف تا آنجا که مقدور انسان است بر انسان واجب است وگرنه از انسان ساقط؛ اما مسئله دفاع که این¬طور نیست، دفاع تا آنجا که قدرت دارد واجب است بقیه ساقط، تا آنجا که قدرت عقلی دارد باید دفاع کند.
پرسش:...
پاسخ: این مراحل سهگانه امر به معروف است دیگر، مراحل سهگانه امر به معروف است؛ منتها این مرحله سوم باید به اذن ولیّ باشد. دیگران میگویند نه، امر به معروف همان قیام فردی است ولو ولیّ مسلمین اذن ندهد به حمل سلاح، میشود این کار را کرد، نظیر دفاع. اگر کسی مورد تهاجم قرار میگیرد باید بأیّ قدرتٍ از خودش دفاع کند، اینجا لازم نیست مسلح بودن به اذن ولیّ مسلمین باشد یا استفاده از سلاح به اذن ولیّ مسلمین باشد. این را مرحوم شیخ نپذیرفتند و ظاهراً جای پذیرش هم نیست وگرنه دیگر نمیشود نظام، نظام الهی و نظام واحد باشد که هر کسی مجاز باشد بدون اذن ولیّ مسلمین، مسلحانه امر به معروف و نهی از منکر کند. این تندرویها احیاناً در فتاوای گروهی هم در صدر اسلام بود، خب.
اینکه فرمود: ﴿وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ این ﴿أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ نه یعنی همین چند نفری که این کار را کردند فرمود از شما، مثل اینکه در تعبیرات عرفی برای تهییج و برای تشویق میگوییم از شما باید کسانی باشد که با ستم به استکبار مبارزه کنند، این از شما که مخاطبین را خطاب میکنند و مخاطبین معنوناند، این برای تشویق آنهاست، نه اینکه فقط بر شما واجب است بر دیگران واجب نیست، نظیر همان خطابات مشافحه. بنابراین صرف اینکه فرمود: ﴿مِنْکُمْ﴾ یا مثلاً «مِن» آورد این دلیل بر وجوب کفایی است. حالا فتوای مرحوم محقق در شرایع که مشخص بشود که چطور ایشان فتوا دادند که این امر به معروف و نهی از منکر واجب عینی است، آنکه مشخص بشود راه باز خواهد شد که فرق است بین واجب عینی و واجب کفایی و نحوه فرق هم در تعلق خطاب است و خیر امت بودنی که در آن آیهٴ 110 است با این ﴿وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ﴾ در هر دو جا، ائمه قرائت شده است«خیر ائمة» یا «وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُئمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ» چه اینکه آنجا هم فرمود: ﴿کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ﴾ یعنی «خیر ائمة». خب، البته این میتواند جنبه تطبیقی داشته باشد و یا اگر ائمه هستید ائمه برای سائر مردمید، ائمه هستید ﴿لِلْنَّاسِ﴾ برای توده مردم ﴿تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾ .
ذکر امر به معروف و فلاح در کنار یکدیگر نشانه اهمیت مسئله
اینکه فرمود: ﴿أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ هم امر کرده است و هم فلاح را مشخص کرده است، نشانه اهمیت مسئله است. در بعضی از احکام، فقط امر است بدون ذکر نتیجه، در بعضی از مسائل نتیجه را ذکر میکند بدون امر، میفرماید کسی که این کار را بکند مفلح است ﴿وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ یا هر کس فلان کار را انجام بدهد ﴿هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ این گرچه تشویق و امر ضمنی را به همراه دارد ولی امر صریح نیست. در بعضی از قسمتها فقط امر است بدون ذکر نتیجه، در بعضی از جملهها ذکر نتیجه است بدون امر، در بعضی از امور مهم هم امر است و هم ذکر نتیجه، هم امر است فرمود: ﴿وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ﴾ و هم ذکر نتیجه است، فرمود: ﴿وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ و از آن جهت که این کریمه، بین آن آیه اعتصام و این آیه نهی از تفرق است، بارزترین مصداق برای معروف همان دعوت به اتحاد است و بارزترین مصداق برای منکر، همان تفرقه است که نهی از منکر یعنی نهی از تفرقه. پس درباره وجوب دو سخن بود: بعضی عقلی، بعضی نقلی درباره نحوه بر چه کسی واجب است به نحو باز دلیل وجوب دو نحو بود آیا عقلی است یا نقلی، نحوه وجوب آیا عینی است یا کفایی و اینکه دعوت به خیر هم غیر از امر به معروف و نهی از منکر است.
مراتب امر به معروف و نهی از منکر
اما حالا مراتبی که برای امر به معروف و نهی از منکر ذکر شده است. این مراتب، ملاحظه فرمودید در نهجالبلاغه آمده در جوامع روایی دیگر هم هست اولین مرحله همان انزجار قلبی است. این انزجار قلبی برای آن است که خود انسان آلوده نشود وگرنه این امر نیست، مگر اینکه با انزجار قلبی شخص مبتلای به منکر بفهمد که این شخص، نسبت به او انزجار قلبی دارد و همین مایه تناهی او باشد وگرنه صرف انزجار قلبی، جنبه امر ندارد. این وظیفهای است برای خود شخص که از منکر باید منزجر باشد و از آمر به منکر هم باید منزجر باشد، از معروف باید لذت ببرد از آمر به معروف باید خوشش بیاید، اما اگر نداشته باشد، زمینه اعتبار یا زمینه تناهی آن طرف را فراهم نمیکند. پس وقتی میشود انزجار قلبی یا گرایش قلبی را از مراحل مقدماتی و مراحل نازله امر به معروف و نهی از منکر دانست که مبرز داشته باشد و یعنی آن شخص بفهمد که این گروه قلباً با آن موافقاند یا موافق نیستند. مرحله لسانی که خب، امر است؛ دستور میدهد که این کار را نکن آن کار را بکن. البته امر کردن گاهی با شدت همراه است گاهی با خفت [و] اوایل، سخن از ﴿فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیِّنًا﴾ است، تا به مراحل شدیدش برسد.
پایینتر بودن دعوت به خیر از امر به معروف
پرسش:...
پاسخ: آن زیر پوشش ﴿یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ﴾ است و این کلمه «واو» اینها را جدا کرده؛ اما در آیهٴ 110 مثلاً واو ندارد، در آنجا دارد ﴿کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ﴾ یعنی خیر امت بودن شما به این است که آمر به معروف و ناهی از منکرید؛ اما اینجا دارد ﴿وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ﴾ که جامع است، جامع امر به معروف و نهی از منکر همان دعوت به خیر است: ﴿یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾ عدهای محدوده ﴿یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ﴾ را رعایت میکنند ولی به ﴿یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾ که رسید میگویند به ما چه، ما حرفهایمان را گفتیم [و] سخنرانیهایمان را که کردیم. این سخنرانی کردنها دعوت به خیر است گرچه لازم است؛ اما کافی نیست. وقتی نوبت به تن به تن میرسد و امر به معروف میرسد، میگویند به من چه، خب.
پرسش:...
پاسخ: نه آنها که اجرا دارند، همه «کلکم راع و کلکم مسئول» اما وقتی در جامعه، سخن از اعتصام به حبل¬الله است هیچ کس نمیگوید به من چه و هیچ کس هم نمیگوید به تو چه، همه احساس مسئولیت میکنند. اینکه هرج و مرج میشود در صورتی که حمل سلاح باشد و امثال ذلک هرج و مرج میشود؛ اما اگر امر باشد، تشر زدن باشد، فرمان باشد این تأیید میکند جامعه را به وحدت، چرا هرج و مرج میشود. اینکه دیگری بر میگردد میگوید به تو چه، این هرج و مرج میآورد. اگر من بد کردم کسی دارد به عنوان نهی از منکر، نهی میکند من باید اطاعت کنم دیگر، این دستور دستور همه است و اگر کسی بگوید ما حرفهایمان را زدیم و سخنرانیهایمان را کردیم، البته این در حد ﴿یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ﴾ عمل کردن؛ اما در حد ﴿یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ﴾ عمل نکرد.
پرسش:...
پاسخ: نه امر به معروف، بله از شما اینچنین باشید یعنی همهتان این مسئولیت را دارید، هر کسی این مسئولیت را دارد [و] باید امر به معروف کند و نهی از منکر کند؛ منتها این نظیر قانون اساسی است و روایات به منزله قانون عادی که این را شرح میدهند تخصصاش تقییداش تبییناش حل ابهاماش رفع اجمالاش به عهده روایات است که اولاً آن شخصی که دارد امر به معروف میکند نهی از منکر میکند خودش باید معروفشناس باشد یکی و آن کسی که مورد امر به معروف است باید بداند که این معروف است و انجام نمیدهد. اگر کسی کاری را جاهلاً انجام میدهد و معصیت میکند ولی نمیداند معصیت است اینجا، جای تعلیم است نه جای امر به معروف و نهی از منکر. مرتبه امر به معروف و نهی از منکر، بعد از مرتبه تعلیم است یعنی اگر کسی عالماً عامداً دارد گناه میکند اینجا جای نهی از منکر است؛ اما اگر کسی نمیداند که فلان شیء، معصیت است یا شبهه حکمی دارد یا شبهه موضوعی، اینجا جای منکر نیست اینجا جای تعلیم است، اینجا جای دعوت به خیر است. نهی از منکر بعد از فراغ از این شرایط است یعنی شخص عالماً، عامداً واجبی را ترک کند یا عالماً، عامداً حرامی را مرتکب بشود، اینجا جایش است.
پرسش:...
پاسخ: بله، حالا شیطان باز کرد یکی از این عقدهها را، دیگری میگوید این عقده را ببند، باید بگویی چشم. چون با هماند این نباید بگوید به من چه [و] بگذار تا بیافتد و بیند اینچنین نیست. از امام باقر(سلام الله علیه) رسیده است که «بلیة الناس علینا عظیمة ان دعوناهم لم یجیبونا و ان ترکنا هم لم یهتدوا بغیرنا» ؛ ابتلای ما با این مردم سخت است، برای اینکه دعوت میکنیم نمیآیند، رها کنیم راه غیر از این نیست ما بگوییم بگذار تا بیافتد، اینکه نیست. پس همین اعتصام باعث است که همهٴ ما براساس «کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته» حرکت کنیم، این است. پس نهی از منکر بعد از مسئله دعوت به خیر است یعنی اگر کسی عالماً عامداً گناه میکند، کسی او را نهی بکند که نکن این کار را
پرسش:...
پاسخ: حالا گفتند اصرار هم هست ولی عالماً عامداً او که دیگر یقینی است، اگر عالم نباشد باید تعلیماش کرد. اینجا جای دعوت به خیر است، نه جای نهی از منکر یا اگر عالم هست ولی عامد نیست باید تذکر داد نه نهی از منکر کرد. اگر عالماً عامداً حرامی را مرتکب شده است اینجا جا برای نهی از منکر است. حالا احتمال تأثیر و امثالذلک شرایط دیگر است، معلوم میشود که جوهرهٴ امر به معروف با تعلیم فرق میکند، با تذکر فرق میکند اصلاً جوهرهاش فرق میکند، اینها تذکر چیز دیگر نهی از منکر چیز دیگر است، تعلیم چیز دیگر است، نهی از منکر چیز دیگر است، اصلاً جوهرهشان فرق میکند.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است