display result search
منو
تفسیر آیات 127 و 128 سوره نساء

تفسیر آیات 127 و 128 سوره نساء

  • 1 تعداد قطعات
  • 41 دقیقه مدت قطعه
  • 143 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 127 و 128 سوره نساء"
- علّت بحث جداگانهٴ قرآن دربارهٴ یتیم
- تکوین یا تشریعی بودن کتابت در ﴿کُتِبَ لَهُنَّ﴾
- سه‌ نوع بیان قرآن دربارهٴ عدل و قسط
- تبیین معنا و ریشهٴ لغوی نشوز


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ یَسْتَفْتُونَکَ فِی النِّساءِ قُلِ اللّهُ یُفْتیکُمْ فیهِنَّ وَ ما یُتْلی عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ فی یَتامَی النِّساءِ اللاّتی لا تُؤْتُونَهُنَّ ما کُتِبَ لَهُنَّ وَ تَرْغَبُونَ أَنْ تَنْکِحُوهُنَّ وَ الْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الْوِلْدانِ وَ أَنْ تَقُومُوا لِلْیَتامی بِالْقِسْطِ وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللّهَ کانَ بِهِ عَلیمًا ﴿127﴾ وَ إِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزًا أَوْ إِعْراضًا فَلا جُناحَ عَلَیْهِما أَنْ یُصْلِحا بَیْنَهُما صُلْحًا وَ الصُّلْحُ خَیْرٌ وَ أُحْضِرَتِ اْلأَنْفُسُ الشُّحَّ وَ إِنْ تُحْسِنُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبیرًا ﴿128﴾

رسوم جاهلی درباره زن این بود که در ارث آنها را محروم می‌کردند; صداق آنها را احیاناً به آنها نمی‌دادند در نکاح, آنها را آزاد نمی‌گذاشتند و مانند آن. اسلام که آمد فرمود بین زن و مرد فرقی نیست و بسیاری از آن رسوم باطلی جاهلیت را ابطال کرد. بعد فرمود در این زمینه از شما استفتا می‌کنم درباره زنها یعنی درباره حقوق زن, اختصاصی به مسئله ارث یا ازدواج یا دیه و مانند آن ندارد حذف متعلق در این گونه از موارد هم دلیل بر عموم است ﴿وَ یَسْتَفْتُونَکَ فِی النِّساءِ﴾.
کلام فخررازی در معنای فتوا
درباره استفتا و افتا و فتوا سخنی را فخررازی در تفسیر نقل می‌کند که بی‌لطافت نیست. می‌گوید اصل افتا از فتاست, فتا آن جوان نیرومند است. مسئله قبل از اینکه حل بشود مشکل است, وقتی جواب قانع کننده به او داده شد این نیرومند خواهد شد. پس قبل از حل به منزله کودک است بعد از حل به منزله یک جوان بالغ و نیرومند به دوران فتایی می‌رسد فتوا آن است که ضعف مطلب را برطرف بکند و مطلبی را که در اثر ابهام در اذهان ضعیف است, آن را با جواب قانع کننده قوی کند. این‌چنین نیست که این فتوا نورس باشد جواب ابتدائی باشد, بلکه آن جواب قوی را می‌گویند فتوا, این سخن ایشان است. خب پس استفتا معنایش این شد ﴿فِی النِّسَاءِ﴾ هم یعنی درباره حقوق زنان. جوابی که داده شد این است, فرمود: ﴿قُلِ اللّهُ یُفْتیکُمْ﴾; خدا در قبال استفتای شما فتوا می‌دهد, ﴿فیهِنَّ﴾ یعنی درباره زنان.

دو احتمال در معطوف علیه ﴿وَما یُتْلی﴾
این ﴿وَ ما یُتْلی﴾ سخنی را زمخشری در کشاف دارد که مورد پذیرش خیلیها قرار گرفت من جمله فخررازی و آن این است که این «ما» در ﴿وَ ما یُتْلی﴾ عطف بر الله است یعنی ﴿قُلِ اللّهُ یُفْتیکُمْ فیهِنَّ وَ ما یُتْلی﴾ یعنی ﴿مَا یُتْلَی﴾ هم «یُفتی». پس دو تا مفتی دارید: یکی الله است که الآن آیه نازل می‌کند; یکی هم کلام الله است که قبلاً نازل شده یعنی آنچه خدا الآن نازل می‌کند و آنچه قبلاً نازل کرده است مشکل استفتایی شما را برطرف می‌کند, این خلاصه تفسیری است که زمخشری دارد و مورد پذیرش برخی از مفسیرین بعدی است آنها می‌گویند اگر این «ما» عطف بر ضمیر مجرور در ﴿فِیهِنَّ﴾ باشد: ﴿قُلِ اللّهُ یُفْتیکُمْ فیهِنَّ وَ ما یُتْلی﴾ که این محل ﴿مَا﴾ مجرور باشد عطف بر ضمیر مجرور باشد دو تا اشکال دارد: یکی اشکال ادبی دارد برای اینکه اسم ظاهر بر ضمیر عطف نمی‌شود [و] یکی اشکال معنوی دارد که معنا به هم می‌خورد. اشکال ادبی را برابر با آنچه مشهور بین نحویین است ذکر کردند وگرنه فراء که از بزرگان نحو است اجازه می‌دهد که اسم ظاهر بر ضمیر مجرور عطف بشود. خب, اشکال معنوی اینها مربوط به برداشت خود اینهاست نحوه فهم اینها شده اصل. بعد گفتند چون این مطلب اصل است, خلاف این اصل مایه به هم خوردگی معنوی آیه است.

نظر علامهٴ طباطبایی
سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) حرف فراء را تقویت می‌کند, برای اینکه انسجام معنویش بیشتر است می‌فرمایند که ﴿مَا﴾ محلش مجرور است; عطف است بر ضمیر مجرور در ﴿فِیهِنَّ﴾ و منظور آیه این نیست که دو تا مفتی داریم یکی هم الله یکی هم آیات گذشته, بلکه منظور آن است که خدا درباره زنها و درباره آنچه تلاوت می‌شود از قبیل یتیم و مستضعف و خردسالان فتوا می‌دهد.
خب خلاصه فرمایش‌شان که تقویت نظر فراء است می‌فرمایند: پس چنین ادیب بزرگواری اجازه می‌دهد که اسم ظاهر بر ضمیر مجرور عطف بشود.

عدم انسجام معنا در صورت قبول نظر زمخشری
انسجام معنوی محفوظ است برای اینکه طبق تفصیلی که زمخشری بیان کرد و برخی از مفسیرین بعدی پذیرفتند معنایش این است که: ﴿قُلِ اللّهُ یُفْتیکُمْ﴾; خدا فتوا می‌دهد و آنچه بر شما تلاوت می‌شود هم فتوا می‌دهند در حالی که آنچه تلاوت می‌شود خودشان فتوا هستند نه فتوا می‌دهند. اگر مثلاً می‌فرمود الله فتوا می‌دهد و رسول الله فتوا می‌دهد نظیر ﴿أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ﴾ قابل توجیه بود اگر می‌فرمود الله و کتاب الله فتوا می‌دهند باز هم قابل توجیه بود ولی اگر بفرماید «الله و مایتلی علیکم فی الکتاب» آن ‌«ما یُتلی‌» که متن فتواست! آن که دیگر مفتی نیست. اگر می‌فرمود الله و رسول الله باز قابل توجیه بود, برای اینکه رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) گرچه مفتی نیست ولی مبلغ فتواست.
پرسش:...
پاسخ: عیب ندارد بله, یکی هم با کتاب الله درست است. اگر بفرماید که خدا فتوا می‌دهد درست است, بفرماید کتاب الله فتوا می‌دهد باز هم درست است ولی اگر بفرماید خدا فتوا می‌دهد و آنچه در کتاب خداست فتوا می‌دهد, خب آنچه در کتاب خداست که متن فتواست; مثلاً اگر کسی بگوید مرجع تقلید فتوا می‌دهد این درست است اگر بگویند رساله عملیه فتوا می‌دهد باز هم تا حدودی درست است ولی اگر بگویند آن مطلبی که در رساله عملیه نوشته است او فتوا می‌دهد او مطلب که خودش فتواست.
پرسش:...
پاسخ: بله ولی این جمله ﴿یُفْتِیکُمْ﴾ باید محفوظ بماند, ﴿یُفْتِیکُمْ﴾ یعنی فتوا می‌دهد فاعل ﴿یُفْتِیکُمْ﴾ ﴿اللّهَ﴾ است; ضمیری است که به ﴿اللّهَ﴾ برمی‌گرد ﴿اللّهَ﴾ می‌شود مبتدا یفتی ضمیرش هم که به ﴿اللّهَ﴾ برمی‌گردد فاعل است آن‌هم معنایش این است که ﴿اللّهَ﴾ مفتی است اگر چیزی عطف بر ﴿اللّهَ﴾ بشود آن‌هم باید مفتی باشد آیا ﴿اللّهَ﴾ مفتی است و آنچه در کتاب خدا تلاوت می‌شود آن‌هم مفتی است درحالی که آنچه در قرآن تلاوت می‌شود آن متن فتواست نه مُفتی. اگر بفرماید الله فتوا می‌دهد, رسول الله فتوا می‌دهد قابل پذیرش است, اگر بفرماید الله فتوا می‌دهد و کتاب الله فتوا می‌دهد باز هم قابل پذیرش است ولی اگر بفرماید الله فتوا می‌دهد و آنچه در قرآن است فتوا می‌دهد این منسجم نیست, برای اینکه آنچه در قرآن است متن فتواست نه مفتی. خب این ظرافت باعث می‌شود که انسان حرف فراء را تقویت کند و بگوید که این ﴿مَا﴾ در ﴿مَا یُتْلَ﴾ عطف بر ضمیر مجرور است و معنا را منسجم بکند, خب ببینید خیلی فرق است بین آنچه در المیزان آمده [و] آنچه در کشاف آمده, دیگران که معمولاً از کشاف یاد کردند. زمخشری می‌گوید اگر این ﴿مَ﴾ عطف بر ضمیر مجرور باشد گذشته از اشکال ظاهری و لفظی, معنا به هم می‌خورد. سیدناالاستاد می‌فرماید که برای اینکه معنا به هم نخورد ما عطف می‌کنیم بر ضمیر مجرور و فراء هم که از ادیبان معروف است اجازه داده است, این‌هم مطلب بعدی.
پرسش:...
پاسخ: این فرق می‌کند, این آیات متن فتواست کتاب الله چون جامع همه اینهاست باز با عنایت قابل پذیرش است که بتوان گفت که الله فتوا می‌دهد و کتاب الله فتوا می‌دهد ولی اگر بگوییم الله فتوا می‌دهد ﴿وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلاّ تُقْسِطُوا فِی الْیَتامی فَانْکِحُوا﴾ این‌هم فتوا می‌دهد, اینکه خودش متن فتواست اینکه دیگر مفتی نیست, خب.
پرسش:...
پاسخ: غرض آن است که آنچه ﴿یُتْلَی عَلَیْکُمْ﴾ آن نفس فتواست دیگر, ماده فتوایی است دیگر.

ذکر چهار گروه در آیه و جامع بین آنها
مطلب بعدی آن است که چون درباره نساء سؤال به میان آمد ذات اقدس الهی فرمود که آنچه را که شما سؤال کردید ما هم درباره آنها فتوا می‌دهیم هم درباره چیزهایی که مشکل آفرین است فتوا می‌دهیم; یتیمها مستضعفین و نوسالها; اینها این سه گروه جامعشان این است که عرض و مالشان در اختیار شماست, ما هم درباره اینها فتوا می‌دهیم. اینکه ما درباره زن فتوا می‌دهیم زن که خصوصیتی ندارد حق هر انسانی محفوظ است و محترم خواه یتیم باشد خواه مستضعف باشد خواه خردسال باشد. زن هم از آن جهت که شما قدرتی را در مقابل او احساس می‌کنید بر او ستم تحمیل می‌کنید ما درباره هر چهار گروه فتوا می‌دهیم.
علّت بحث جداگانهٴ قرآن دربارهٴ یتیم
منتها درباره یتیم یک مطلب تازه‌تری داریم و آن این است که درباره زن ممکن است کسی در اثر داشتن پدر یا برادر ولو زن هست محفوظ باشد از ستم. درباره فرزند ممکن است خردسالان در اثر داشتن پدر یا برادر و مانند آن ممکن است نتواند بر او ستم بکند ولی یتیم از آن جهت که واقعاً یتیم است یعنی تنهاست این مورد ظلم قرار می‌گیرد, لذا قرآن کریم درباره او جداگانه بحث کرد; هم در بحثهای اثباتی هم در بحثهای سلبی. آنجا که دستور می‌دهد حقوقی را تأدیه کنید قسط و عدل را رعایت کنید: ﴿وَ آتُوا الْیَتامی أَمْوالَهُمْ﴾, ﴿وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکینًا وَ یَتیمًا وَ أَسیرًا﴾ دارد, ﴿یَتیمًا ذا مَقْرَبَةٍ﴾ دارد و امثال‌ذلک ﴿یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْیَتامی قُلْ إِصْلاحٌ لَهُمْ خَیْرٌ وَ إِنْ تُخالِطُوهُمْ فَإِخْوانُکُمْ﴾ که این در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت. در آیهٴ محلّ بحث که جنبه اثباتی دارد در ذیل می‌فرماید که درباره یتامی قسط و عدل را رعایت کنید خدا سفارش می‌کند فتوا می‌دهد به هر تقدیر خدا فتوا می‌دهد درباره زن, درباره یتیم از زنان; درباره خردسالان و درباره مستضعفان همین‌ها که زیردست و پای قدرت جاهلی له می‌شدند اینها فتوا می‌دهد: ﴿قُلِ اللّهُ یُفْتیکُمْ فیهِنَّ وَ ما یُتْلی﴾. چون حذف متعلق دلیل بر عموم است این اختصاصی به مسئله ازدواج یا میراث یا صداق و مانند آن ندارد.

تکوین یا تشریعی بودن کتابت در ﴿کُتِبَ لَهُنَّ﴾
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿وَ ما یُتْلی عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ فی یَتامَی النِّساءِ اللاّتی لا تُؤْتُونَهُنَّ ما کُتِبَ لَهُنَّ﴾; این ﴿کُتِبَ لَهُنَّ﴾ منظور کتابت تکوینی است یا تشریعی؟ نوع مفسرین می‌گویند که شما حقوقی را که خدا برای اینها معین کرده است نمی‌دهید. حالا اختلاف کردند که حالا ناظر به ارث است یا ناظر به مهریه است یا ناظر به حق الزواج ؟ سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) می‌فرماید که این ناظر به تکوین است نه تشریع یعنی شما حقی را که حق طبیعی را که خداوند برای زنها مشخص کرده است مقرر کرده است نمی‌دهید. زمام اینها را به دست گرفتید خب همان طوری که برای مرد خدا یک حق طبیعی قرار داد و آن آزادی و حریت است, زن هم بشرح ایضاً [همچنین] او هم یک حق طبیعی دارد که کُتب لها تکویناً او در انتخاب همسر آزاد است او در تعیین صداق آزاد است او در نحوه نگهداری مال خود از ارث و غیر ارث آزاد است. شما این حقوق طبیعی زن را به آن زن نمی‌دهید ﴿ما کُتِبَ لَهُنَّ﴾ وقتی سخن از حقوق طبیعی و آزادی زن باشد, دیگر بحث کردن در اینکه خصوص ارث است یا خصوص مهریه است یا خصوص حق النکاح است این‌چنین نیست, یعنی شما آن حقوقی را که خداوند در نظام آفرینش برای زنها قرار داده است آن حقوق را پایمال می‌کنید بگذارید; اینها آزادانه زندگی بکنند خب اگر خردسالند صغیرند خب تحت ولایت کبیرند, آن دیگر حساب خاصی دارد پسر هم همین طور است حالا سنین ولایت فرق می‌کند یا درجات ولایت احیاناً فرق می‌کند. وقتی این ﴿ما کُتِبَ لَهُنَّ﴾ تکوینی شد, دیگر آن اختلاف معنا ندارد آنها که گفتند ﴿ما کُتِبَ لَهُنَّ﴾ تشریعی است اختلاف کردند ولی بر فرضی که تشریعی باشد, حذف متعلق هم یدل علی العموم, این ﴿وَ یَسْتَفْتُونَکَ فِی النِّساءِ﴾ شامل همه حقوق خواهد شد خب ﴿وَ یَسْتَفْتُونَکَ فِی النِّساءِ قُلِ اللّهُ یُفْتیکُمْ فیهِنَّ وَ ما یُتْلی عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ فی یَتامَی النِّساءِ﴾.

بررسی دو احتمال در مراد از ﴿یَتامَی النِّساءِ﴾
درباره یتامای نساء هم دو تا بحث است: یکی اینکه نسائی که یتیم‌اند یا نه نسائی که یتیم دارند. نسائی که یتیم‌اند از باب اضافه وصف به موصوف است یعنی زنهایی که خردسالند چون کلمه نساء همان طوری که بر زن اطلاق می‌شود در مقابل شوهر, بر زن در مقابل مرد هم اطلاق می‌شود خواه بزرگسال خواه کودک خواه به عنوان مادر و زن و خواهر خانه یا به عنوان دختر خانه. چه اینکه آیه مباهله که دارد ﴿نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ﴾ هم همین است دیگر, نسائی که به معنی زن نیست در آنجا در قبال شوهر بلکه اعم است شامل دختر هم می‌شود ﴿نِسَاءَنَا﴾ یعنی «بناتنا» در آنجا یعنی نه اینکه نساء یعنی به معنی دختر هست نساء شامل همه اینها می‌شود, در آنجا بر دختر هم تطبیق شده است خب. پس نساء در قرآن کریم طبق این آیات به معنای دختر است و دختران خردسال را هم شامل می‌شود; آل فرعون که سعی می‌کردند نساء را آزاد بگذارند, معنایش این نیست که این دختربچه‌ها را کاری به آنها نداشتند وقتی بزرگ شد و نساء شد آن وقت حیات اینها را حفظ می‌کردند این اصلاً قابل تعقل نیست که وقتی بزرگ شدند کاری به آنها نداشتند اینکه معنایش نیست معنایش این است که کاری به دخترها نداشتند در قبال پسرها یعنی دخترها را زنده نگه می‌داشتند و پسرها را می‌کشتند خب پس نساء بر دختر آن‌هم در زمان خردسالی بر آن‌هم اطلاق می‌شود این ﴿فی یَتامَی النِّساءِ﴾ می‌تواند از باب اضافه وصف به موصوف باشد و می‌تواند که از این قبیل نباشد چون در آیهٴ سوم همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» که قبلاً بحثش گذشت این بود ﴿وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلاّ تُقْسِطُوا فِی الْیَتامی فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنی وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ﴾ که برخی فکر می‌کردند که صدر و ذیل این آیه با هم هماهنگ نیست در حالی که بسیار منسجم است. آنها که ربط این دو تا جمله را نتوانستند درک کنند گفتند به اندازه سورهٴ «احزاب» یا کمتر و بیشتر این وسطها حذف شده است و منافقین حذف کردند و آیه را گرفتند, اینها رفتند به اهل‌بیت خدمت بکنند هر دو را به هم زدند, برای اینکه ـ معاذ الله ـ وقتی ثقل اکبر را آدم از دست بدهد آن وقت سخنان اهل‌بیت را با چه معیاری ما بسنجیم و قبول بکنیم, خب این را می‌گویند دوست نادان.
پرسش:...
پاسخ: خب باید که اول از شاهد داخلی شروع بکنیم, اینکه فرمود: ﴿فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ مِنَ النِّساءِ﴾ این نشان می‌دهد که اگر آن قدرت را دارید ـ جمله شرطیه است اگر آن قدرت را دارید ـ که در مال یتیم دخالت نکنید, نظیر ﴿یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْیَتامی قُلْ إِصْلاحٌ لَهُمْ خَیْرٌ وَ إِنْ تُخالِطُوهُمْ فَإِخْوانُکُمْ﴾ خب عیب ندارد با مادرهای اینها ازدواج کنید. ولی ﴿وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلاّ تُقْسِطُوا فِی الْیَتامی﴾; اگر می‌ترسید که نمی‌توانید در اموال یتیم, قسط و عدل را رعایت کنید با آن مادرها ازدواج نکنید خب زنهای دیگر هست با آنها ازدواج کنید: ﴿فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ مِنَ النِّساءِ﴾ اگر این ﴿یَتَامَی النِّسَاءِ﴾ اضافه وصف به موصوف نباشد که وجه اول بود, قسم دوم است یعنی یتامایی که در اختیار این زنها قرار دارند که برابر آیهٴ سوم همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» خواهد بود. به هر دو تقدیر آیه, جامع اینها است ﴿فی یَتامَی النِّساءِ اللاّتی لا تُؤْتُونَهُنَّ ما کُتِبَ لَهُنَّ﴾, که این ﴿ما کُتِبَ لَهُنَّ﴾ هم همان نزاع گذشته است که آیا تکوینی است یا تشریعی شاید ثمره عملی‌اش کم باشد ولی ثمره علمی دارد ﴿ما کُتِبَ لَهُنَّ﴾, معنایش این است که حقوق اینها را باید بدهید ﴿وَ تَرْغَبُونَ أَنْ تَنْکِحُوهُنَّ﴾; این زنهایی که شما اگر اینها از یک جمالی برخوردار باشند مایلید با اینها ازدواج کنید آن ‌هم برای طمع خودتان و اگر از جمالی برخوردار نباشند مایل نیستید با اینها ازدواج کنید, آن ‌هم برای اغراض شخصی خود که ﴿وَ تَرْغَبُونَ أَنْ تَنْکِحُوهُنَّ﴾.

تعیین حرف جرّ محذوف
این کلمه ﴿أَنْ تَنْکِحُوهُنَّ﴾ به مصدر مَؤَوَّل است می‌شود نکاح, آن حرف جری که محذوف است و این منصوب به آن نزع خافض است آیا آن کلمه عن است یا فی «ترغبون عن نکاحهن» که بشود اعراض یا «ترغبون فی نکاحهن» که بشود اشتیاق, بر حسب مورد فرق می‌کرد در بعضی از جاها از نکاح آنها اعراض می‌کردند «لدمامتهن», در بعضی از جاها به نکاح اینها علاقه داشتند «لجمالهن» هر دو را قرآن نهی کرده است ﴿وَ تَرْغَبُونَ أَنْ تَنْکِحُوهُنَّ﴾ خب, این ﴿وَ الْمُسْتَضْعَفینَ﴾ عطف است بر یتامی یعنی ﴿قُلِ اللّهُ یُفْتِیکُمْ فِیهِنَّ وَمَا یُتْلَی عَلَیْکُمْ فِی الْکِتَابِ﴾ درباره یتامای نساء و درباره مستضعفین ﴿مِنَ الْوِلْدانِ﴾ این خردسالانی که جزء مستضعف محسوب می‌شوند البته در اینجا مستضعف در مقابل ولدان نیست بیانش ﴿مِنَ الْوِلْدَانِ﴾ است. اگر این ﴿مِنَ﴾ من تبیینیه باشد این مستضعف همان آن خصوص ولدان است و اگر نباشد نظیر آنچه قبلاً گذشت که در قبال مستضعفین, ولدان یاد می‌شدند: ﴿وَ الْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ﴾ آنجا مستضعف اعم از مردان سالمند و زنان و خردسالان بودند ﴿وَ الْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الْوِلْدانِ﴾.

سه‌ نوع بیان قرآن دربارهٴ عدل و قسط
بعد فرمود: ﴿وَ أَنْ تَقُومُوا لِلْیَتامی بِالْقِسْطِ﴾ یعنی خدا درباره قسط و عدل یتامی هم فتوا می‌دهد. پس یک سلسله فتوا مربوط به ارث است, یک سلسله فتوا مربوط به نکاح است یک سلسله فتوا مربوط به مهریه است, بعد هم فرمود فتوای آخر خدا این است که درباره یتامی قیام به قسط بکنید. در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید یک وقت است که به انسان دستور عدل می‌دهند که ﴿اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوی﴾ یک وقت دستور قیام به قسط می‌دهند که انبیا برای این مبعوث شده‌اند ﴿لِیَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ﴾ که از اهمیت حکایت می‌کند. مرحله سوم که از اینها دقیق‌تر است این است که فرمود کار اگر مهم شد, امر به عدالت مشکل را حل نمی‌کند, امر به قیام باز هم مشکل را حل نمی‌کند دستور به قوام بودن است که راهگشاست. در بحثهای قضایی و مانند آن آنجاها است که خدا در دو بخش قرآن کریم می‌فرماید که ﴿کُونُوا قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلّهِ﴾ ﴿کُونُوا قَوّامینَ لِلّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ﴾ اینجا یک پهلوانی می‌خواهد که قَوّام باشد, صرف اینکه قائم به قسط باشد کافی نیست. در این کتابهای فقهی هم ملاحظه می‌فرمایید در نوع این موارد تکلیف می‌گویند عقل, معیار تکلیف است سمتهایی را هم می‌خواهند بدهند می‌گویند «یعتبر فیه العقل». در بعضی از این سمتها و در بخشی از کتابها نظیر شرایع در بخشی از فتاوایش وقتی نوبت به قضا می‌رسد می‌گویند «ویشترط فیه البلوغ و کمال العقل» یعنی این عقل معمولی برای قضا کافی نیست باید یک عقل کاملی داشته باشد این کمال عقل یعنی هم در بخشهای نظر که خوب بفهمد هم در بخشهای عمل آن عقلی که «عُبِد به الرحمن واکتسب به الجنان» او باید از عقل دیگران قدری قوی‌تر باشد. آن مقدار عقلی که معیار تکلیف صوم و صلات است کافی نیست, یک عقل برتری می‌خواهد تا انسان به کرسی قضا تکیه کند.
به هر تقدیر گاهی دستور اجرای عدل است ﴿اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوی﴾ از این بالاتر دستور قیام به عدل و قسط است, نظیر ﴿لِیَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ﴾ در سورهٴ «حدید» آمده یا همین آیهٴ محلّ بحث و آنجاها که کار حساس است که انسان بخواهد به کرسی قضا تکیه کند, آنجا عادل باشد کافی نیست قائم به قسط هم باشد کافی نیست باید قَوّام بالقسط باشد. خب بعد فرمود: ﴿وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللّهَ کانَ بِهِ عَلیمًا﴾ این‌چنین نیست که خیر شما هدر برود. ذات اقدس الهی می‌داند, چون می‌داند به خیر شما هم پاسخ مثبت می‌دهد. حالا وقتی این سرفصل با این خطوط کلی تبیین شد, می‌فرماید: ﴿وَ إِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزًا أَوْ إِعْراضًا فَلا جُناحَ عَلَیْهِما أَنْ یُصْلِحا بَیْنَهُما صُلْحًا وَ الصُّلْحُ خَیْرٌ وَ أُحْضِرَتِ اْلأَنْفُسُ الشُّحَّ﴾ یک وقت در مسائل خانوادگی زن نشوز دارد.

تبیین معنا و ریشهٴ لغوی نشوز
«نَشَزَ» یعنی «ارتفع» یعنی فاصله گرفت; آن تل و تپه را که از سایر سطح زمین بالا آمده و اظهار برجستگی کرده می‌گویند ناشز در محیط خانوادگی یک کسی که گردنکشی می‌کند, از سایر اعضای خانواده می‌خواهد یک سر و گردن بلندتر باشد این را می‌گویند ناشز, هر کسی در جای خود که بنشیند همسطح‌اند دیگر ولی کسی بخواهد گردنکشی بیجا بکند می‌گویند «نشز» مثل این تپه‌ای که از سایر سطح زمین یک سر و گردن بلندتر است, این گونه از تپه‌ها را می‌گویند ناشز. اگر چند نفر نشستند کسی پلند شد می‌گویند «نشز».
در سورهٴ «مجادله» و آن قسمتها که ذات اقدس الهی به مجلسیان رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دستور داد که ﴿وَ إِذا قیلَ انْشُزُوا فَانْشُزُوا یَرْفَعِ اللّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ﴾ این طور بود. اوایل کسی حاضر نبود در مجلس پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) شرکت کند حتی انگشت روی گوشهایشان می‌گذاشتند, پنبه می‌گذاشتند که این حرفها را نشنوند. اواخر به لطف الهی طوری بود که مجلس پیغمبر دیگر جا نداشت. آیه نازل شد که وقتی شما نشستید یک کسی آمده جمع‌تر بنشینید تا این تازه وارد جا پیدا کند و همین طور در مجلس معطل نشود وقتی به شما گفتند دو زانو بنشینید چهار زانو ننشینید که دیگران جا بگیرند این کار را بکنید: ﴿تَفَسَّحُوا فِی الْمَجالِسِ﴾ «فُسْحت» یعنی وسعت ﴿تَفَسَّحُوا﴾ یعنی جا بدهید یعنی مجلس را وسیع کنید در یکی از آداب نشستن در مجالس این است که گروهی از رحمت خاص خدا محرومند و آن «المُتَرَبع فی موضع الضَّیق» یعنی جایی که تنگ است حالا این شخص چهار زانو نشسته, خب دیگران در زحمت‌اند این با حالت تربع و چهارزانو نشسته است «المُتَربع فی موضع الضیق» خب, این ‌هم از رحمت خاصه خدا دور است.
به هر تقدیر این آیه نازل شد که ﴿تَفَسَّحُوا فِی الْمَجالِسِ﴾ بعد هم فرمود که ﴿وَ إِذا قیلَ انْشُزُوا﴾; به شما اگر گفته شد که بلند شوید, اینجا باید ناشز بشوید نشوز کنید, برای اینکه شما یک مدتی نشستید استفاده کردید این آقا تازه از راه رسیده کار دارد سؤال دارد خب نوبت اوست دیگر; تا به حال برای چه نشسته‌ای ﴿وَ إِذا قیلَ انْشُزُوا فَانْشُزُوا﴾; بلند بشوید بروید بیرون خب اگر در یک مجلسی که همه در یک سطحند، نشسته‌اند کسی برخیزد می‌گویند «نشز» این حالت را می‌گویند حالت نشوز و کم کم در مسائل اخلاقی و حقوقی هم به کار رفته. اگر کسی بخواهد گردنکشی بکند بگوید من در مسائل حقوقی یک سر و گردن بلندترم باید بگویم ولی حرف گوش ندهم این حالت را می‌گویند حالت نشوز. این گاهی از زن آغاز می‌شود گاهی از مرد; آنجا که از زن آغاز می‌شود بحثش قبلاً گذشت: ﴿تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ﴾ کذا و کذا. حالا اینجا اگر مرد ناشز شد [و] مرد بخواهد تحمیل بکند, فرمود چون بحث در حق زن است فرمود: ﴿وَ إِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزًا أَوْ إِعْراضًا﴾ یا نه, اصلاً فاصله گرفت یا رخ برگرداند یا یا اعراض نکرد هست و گردنکشی می‌کند در اینجا مرد, ناشز است زن چه کند؟ فرمود: ﴿وَ إِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزًا أَوْ إِعْراضًا﴾.

اهمیّت اخلاق و عدم کارآی قانون در حلّ مشکلات جامعه
در اینجا قبل از اینکه به مسئله طلاق بکشد و مانند آن, با گذشت خانوادگی مسئله را حل کنند, چون هرگز قانون مشکل جامعه را حل نمی‌کند, چه اینکه زندان هم مشکل جامعه را حل نمی‌کند; زندان پنج درصد شش درصد حداکثر ده درصد کارایی داشته باشد, بیش از آن کاری از زندان ساخته نیست. قانون هم بیست درصد سی درصد بیش از آن از قانون کاری ساخته نیست قسمت مهم همان مسائل اخلاقی است و این اخلاق که از مجامع ما رخت بر بست, آن کمبود قانون و کسری زندان احساس شده است ما نه کمبود قانون داریم نه کمبود زندان هر دو بحمدالله سر جایش هستند; اما کمبود اخلاقی داریم, این کمبود اخلاقی مایه همین مشکلات شد. لذا ذات اقدس الهی قبل از اینکه مسئله حکم را مسئله قضا را که قانون است و همچنین قبل از اینکه مسئله زندان و تعزیر و امثال‌ذلک را که کیفر الهی است طرح کند, می‌فرماید: ﴿وَ إِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزًا أَوْ إِعْراضًا فَلا جُناحَ عَلَیْهِما أَنْ یُصْلِحا بَیْنَهُما﴾; این حرجی نیست که بسازند, حالا یک مقداری از حقوقشان صرف‌نظر کنند.
پرسش:...
پاسخ: این برای آن است که آن قدرت را ندارد.

نکته‌ای لطیف در جواز تنبیه زن توسط مرد
در آن بحثهای آیه مبارکه ﴿فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ﴾ آن قسمت, کاملاً مبین شد یعنی اول به ذهن نمی‌آمد دینی که برای زن این همه حرمت قائل است و آزادی به زن می‌دهد چگونه به مرد اجازه زدن زن [را] می‌دهد; اول در ذهنها خیلی بعید بود بعد وقتی که آیه, باز شد معلوم شد این حکم بسیار حکم لطیف الهی است اجمالش این است که بین زن و شوهر یک حقوق متقابل است و هر دو موظف‌اند این حقوق را رعایت کنند اگر مرد به همه حقوق خود کمال اعتنا و احترام را گذاشته; مسکن بود نفقه بود کسوه بود حق القَسْم حق المضاجعه بود همه اینها را دارد می‌دهد از طرف مرد هیچ نشوزی نیست, همه آن واجبهای الهی را دارد انجام می‌دهد زن است که دارد معصیت می‌کند; این زنی که معصیت می‌کند اول ارشاد است و دستورات اخلاقی است که ﴿فَعِظُوهُنَّ﴾, نشد یک تنبیه اخلاقی است که ﴿وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ﴾. اگر این دو مقطع, عمل شد باز هم زن دارد معصیت می‌کند یک نامحرم بیاید نهی از منکر بکند این زن را بزند یا شوهرش؟ خب این خلاف شرع می‌کند یا نمی‌کند. در صورتی که شما حالا دو تا مرد را در نظر بگیرید; مردی به نام زید مردی به نام عمرو, این زید معصیت کرده خلاف شرع کرده تکلیف عمرو چیست موعظه می‌کند انزجار قلبی دارد نصیحت می‌کند اثر نکرد, بعد مقداری فاصله می‌گیرد طردش می‌کند می‌بیند اثر نکرد بار سوم چه کار می‌کند؟ در مرحله سوم نهی از منکر, زدن است دیگر. اینجا اگر مرد همه دستورات الهی را برابر فتوا دارد انجام می‌دهد, زن است که دارد معصیت می‌کند مرد هم مرحله اول باید موعظه بکند کرد بعد تنبیه اخلاقی باید بکند فاصله بگیرد در بستر آن‌هم کرد باز هم اثر نکرد او همچنان ناشزه است و خلاف شرع می‌کند در اینجا فوراً برود به محکمه گزارش بدهد یا اولی به همه خود مرد است این‌چنین نیست که دین بگوید مرد حق زدن زن را دارد که از آن طرف که گفته نشد برای اینکه نوعاً مردها قوی‌تر از زن‌اند, این زن بخواهد مرد خلاف شرع کن را بزند خب کتک می‌خورد دیگر اینگونه بود وگرنه از آن طرف هم بله اگر زنی بتواند قدرتی داشته باشد نصیحت می‌کند بعد تنبیه اخلاقی می‌کند بعد هم می‌بیند مرد خلاف شرع می‌کند خب شرعاً می‌تواند نهی از منکر کند آن مرحله سوم نهی از منکر است دیگر خب این حکم چقدر زیبا و شیرین است بدون اینکه از عظمت زن بکاهد.

سه قسم نشوز در خانواده
اینجا سه مسئله است یکی زن ناشزه است; یکی مرد ناشزه است یکی طرفین آنجا که زن ناشزه باشد قبلاً گذشت آنجا که طرفین مشکل داشته باشند به نام شقاق که ﴿وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَیْنِهِما فَابْعَثُوا حَکَمًا مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَمًا مِنْ أَهْلِها﴾ آن‌هم گذشت حالا مانده مسئله سوم نشوز زن گفته شد شقاق کلاالطرفین گفته شد حالا نشوز مرد مانده فرمود که ﴿وَ إِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزًا أَوْ إِعْراضًا فَلا جُناحَ عَلَیْهِما﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 41:06

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی