- 19
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 200 سوره آلعمران _ بخش سیزدهم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 200 سوره آلعمران _ بخش سیزدهم"
- محدوده آزادی تکوینی و تشریعی انسان
- بیان قرآن کریم در آزادی قلم و بیان
- اهمیت آزادی اخلاقی در کلام امیر مومنان(ع)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ﴿200﴾
محدوده آزادی تکوینی و تشریعی انسان
فصل نهم از فصول پانزدهگانهای که در تفسیر قیّم المیزان، ذیل این کریمه مطرح شد، همان معنای حرّیت در اسلام بود . تا حدودی این بحث هم در ذیل آیهٴ ﴿لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ﴾ روشن شد هم در نوبت قبل، خلاصه اینکه نباید بین آزادی تکوینی و آزادی تشریعی خلط کرد. مطلب اول این است که قرآن کریم، انسانها را مکرّم و آزاد آفرید، این مطلبی است قرآنی و در کتابهای عقلی هم ثابت شده است که نه جبر است نه تفویض، بلکه امری است «بینالامرین» ، هم عقل ثابت کرده است که انسانها در انتخاب راه مجبور نیستند، چه اینکه مفوّض هم نیستند و هم آیات قرآنی، جبر را ابطال کرد، چه اینکه تفویض را هم باطل کرد و امرِ «بینالامرین» را اثبات کرد و هم روایات که به این امر تصریح دارند، این یک مطلب که تکویناً انسان آزاد خلق شده است، در انتخاب راه آزاد است. ولی تشریعاً بنده است، چون سود و زیان خود را آنطوری که باید نمیداند، شرعاً آزاد نیست که هر راهی را طی کند، گرچه تکویناً آزاد است، شرعاً مؤظف است راهی را که عقل و فطرت به او ارائه دادهاند طی کند، لذا آیات قرآنی این دو مطلب را از هم جدا فرمود و جدای از هم ذکر کرد. یک طایفه از آیات، دلیل مختار بودن انسان است که انسان در انتخاب راه آزاد است، نظیر ﴿إِنّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ إِمّا شاکِرًا وَ إِمّا کَفُورًا﴾ ، نظیر ﴿قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ﴾ و مانند آن. طایفه دیگر آیاتی است که ناظر به حیث تشریعی است و اختیار و آزادی را از انسان سلب میکند، میفرماید: ﴿وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَی اللّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ﴾ ؛ هیچ مؤمنی حق ندارد در مقابل امر خدا و پیغمبر، صاحب اختیار باشد. اینکه اختیار را نفی میکند یعنی تشریعاً، آنکه اختیار را اثبات میکند یعنی تکویناً. انسان در انتخاب راه آزاد است ولی شرعاً موظف است که راه معیّنی را طی کند، مثل اینکه تکویناً در انتخاب راه نسبت به خوردن چیزی که برای او ضرر دارد یا سودمند است آزاد است ولی براساس راهنمایی طبیب، موظف است که چیزهای زیانبار را نخورد، چیزهای سودمند را مصرف کند. پس آیات، دو طایفه است: طایفه اُولیٰ که اختیار را اثبات میکند ناظر به تکوین است، طایفه ثانیه که اختیار را سلب میکند و انسان را مکلف میداند ناظر به تشریع است، این یک بخش از آیات و یک بحث.
بیان قرآن کریم در آزادی قلم و بیان
مطلب دیگر آن است که اسلام در عین حال که به انسانها کرامت داد و آزادی عطا کرد، راههای حسن انتخاب را هم به انسانها آموخت. در طایفهای از آیات فرمود که ﴿فَبَشِّرْ عِباد ِ٭ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾ این در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» هست یعنی به بندگان من بشارت بدهید آن گروهی که مکتبهای گوناگون، آرای مختلف را مطالعه میکنند و حسن انتخاب دارند و احسن آن را برمیگزینند ﴿فَبَشِّرْ عِبادِ﴾ کدام عباد؟ ﴿الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾ با این آیه، خداوند انتخاب را به عهده بشر گذاشت، آزادی بیان را، آزادی قلم را، آزادی بحث و مناظره را، آزادی جدال احسن و مانند آن را تأمین کرد، برای اینکه اگر دیگران در ارائه آرایشان آزاد نباشند چگونه این بندگانی که مورد بشارتاند آرای گوناگون را میشنوند تا یکی را که احسن است انتخاب کنند. پس ضمن اینکه آزادی استماع را این آیه تبیین میکند، آزادی قلم و بیان را هم به همراه دارد. اگر فرمود به آن بندگانی بشارت بدهید که کتابهای مختلف را میخوانند، سخنرانیهای مختلف را گوش میدهند، آرای متنوع را بررسی میکنند، بهترین آن را برمیگزینند اگر این آیه، آزادی استماع را و آزادی حسن انتخاب را میفهماند، پس آزادی قلم و بیان را هم به همراه دارد تا یک عده در نوشتن مطالبشان آزاد نباشند و یک عده در گفتن آرایشان آزاد نباشند، چگونه استماع آرای گوناگون آزاد است، چگونه انتخاب احسن، رواست و مانند آن. پس این آیه، هم مسئله آزادی در استماع و مطالعه کردن آرا را به همراه دارد، هم مسئله آزادی در نوشتن و آزادی در گفتن را به همراه دارد. پس آزادی مطبوعات و آزادی بیان، از این آیه به خوبی استفاده میشود، چه اینکه آزادی در مطالعه هم از این آیه به خوبی استفاده میشود، این یک مطلب.
مشروط بودن آزادی قلم و بیان
اما وقتی کتاب، کتاب هدایت شد اینچنین نیست که مسئله ﴿نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ﴾ باشد، از همین آیه چند نکته دیگر بر میآید و آن این است که کسی حق مطالعه کتابهای گوناگون و آرای گوناگون و حق شنیدن سخنان گوناگون را دارد که در فن انتخاب مجتهد، و صاحبنظر باشد؛ قدرت تشخیص داشته باشد که چه چیزی احسن است و چه چیزی احسن نیست، چه چیزی قبیح است و چه چیزی حسن و آنها که حسن هستند کدام حسن هستند و کدام احسن. پس اگر کسی قدرت تشخیص نداشت و صاحبنظر نبود و قدرت استنباط نداشت؛ هر چه به او گفتند او میپذیرد، این کریمهٴ سورهٴ «زمر» به او آزادی نمیدهد که انسان هر مکتبی را، هر کتابی را هر مجله و مطبوع و نشریهای را بخواند به کسی آزادی استماع میدهد که این آرای گوناگون را بتواند خوب، عمیقاً بررسی کند و زشت و زیبای اینها را تشخیص بدهد و قبیح را از حسن و حسن را از قبیح جدا کند اولاً، در آن حسنها، احسن را برگزیند ثانیاً. پس کسی که یک چنین قدرتی را ندارد، آزادی در مطالعه کتابها هم برای او نیست. قهراً آن مطلبی هم که از باب ملازمه، اثبات شده است به عنوان آزادی قلم و آزادی بیان آن هم محورش محدود خواهد بود یعنی یک نویسنده یا یک گوینده، در محیطی آزادانه میتواند بگوید و بنویسد که مخاطبانش و مستمعینش صاحبنظرانی باشند که قدرت استنباط دارند که بتوانند حسن را از قبیح جدا کنند اولاً، در حسنها احسن را برگزینند ثانیاً.
نتایج و ملازمات بحث مورد نظر
آن آیه کریمه دو پیام داشت: یکی آزادی در مطالعه و استماع، لازمهاش آزادی در بیان و قلم بود؛ اما در محدودهای که مستمعین و مخاطبین بتوانند احسنشناس باشند و احسنپذیر. پس چند مطلب از کریمهٴ سورهٴ «زمر» استفاده میشود: یکی آزادی مطالعه، آزادی گوش دادن و خواندن مطبوعات، نوارها و امثالذلک برای کسی که قدرت تحقیق و استنباط دارد. لازمه این آزادی قلم و آزادی بیان و آزادی نوار و آزادی مطبوعات در فضایی که مردم آن فضا، قدرت استنباط دارند این دو مطلب. دو مطلب منفی هم در کنار این استفاده میشود و آن این است که اگر کسی قدرت تحقیق و تحلیل نداشت، هر نوشتهای در او اثر گذاشت، هر نواری در او مؤثر واقع شد، [چنین] انسانی که از نظر استنباط، ضعیف است او حق مطالعهٴ هر کتابی را ندارد، حق گوش دادن هر سخنرانی و نواری را ندارد، حق خواندن هر مطبوع و منشوری را ندارد، به پای صحبت هر کسی هم آزادانه نمیتواند شرکت کند، این یک اثر منفی. اثر منفی دیگر هم که ملازم این است آن است که اگر کسی در فضایی خواست چیزی بنویسد یا سخنرانی کند یا نواری پر کند که مخاطبینش و مستمعینش صاحبنظر نیستند و قدرت تشخیص قبیح از حسن و حسن از قبیح را ندارند، چه رسد به تشخیص حسن از احسن، در آن فضا هم نه قلم آزاد است و نه بیان، پس چهار مطلب است که دو تا مثبت و دو تا هم منفی.
قرآن، عهدهدار معرفی سخن و الگوی احسن
ولی قرآن کریم چون یک کتاب تئوری محض نیست که کلیگویی کند، به دنباله این طایفه از آیات دو طایفه دیگر هست که مطلب را کاملاً ریز میکند و انگشت روی شخص معیّن نشان میدهد، روی مکتب معیّن میگذارد که احسن این است. پس وظیفه براساس آیهٴ سورهٴ «زمر» این است که مردمی که اهل تحقیقاند، فرد یا جامعهای که محقق است، کتابهای گوناگون، نوارهای گوناگون، سخنرانیها و بیانها و بنانهای گوناگون را بررسی کنند و احسن را برگزینند. خب ﴿فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾ طایفه بعدی، آیاتی است که آن احسن را مشخص میکند که احسنالمکاتب، احسنالآراء، احسنالاقوال چیست و حرف کیست. فرمود: ﴿وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَی اللّهِ وَ عَمِلَ صالِحًا وَ قالَ إِنَّنی مِنَ الْمُسْلِمینَ﴾ ؛ چه کسی از این گوینده بهتر سخن میگوید که مردم را به توحید دعوت کند، خود هم موحد باشد، علماً و عملاً هادی و داعی مردم باشد: ﴿وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَی اللّهِ وَ عَمِلَ صالِحًا وَ قالَ إِنَّنی مِنَ الْمُسْلِمینَ﴾، ﴿قال﴾ نه یعنی «تلفّظ» یعنی منطق او این باشد که من مُسلم هستم. پس رأی او احسنالآرء است، قول او احسنالاقوال است. وقتی این طایفه ثانیه را کنار طایفه اُولیٰ قرار دادیم، از مجموع این دو طایفه چنین نتیجه میگیریم ﴿فَبَشِّرْ عِبادِ ٭ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾ و احسُنه هو قول الذی ﴿دَعَا إِلَی اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحاً وَقَالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ﴾ ای «فبشر المستمعین الذین یتبعون قول من یدعوا الی الله و یعمل صالحا و یقول اننی من المسلمین» این جمعبندی این دو طایفه. قرآن کریم با این مقدار هم اکتفا نمیکند، با افاده طایفه ثالثه، مسئله را خیلی ریز میکند و انگشت روی آن شخص میگذارد و آن وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که فرمود: ﴿أَدْعُوا إِلَیٰ اللّهِ عَلیٰ بَصیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی﴾ پس رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که «هو من المسلمین» است، «یدعوا الی الله علی بصیرة» پس رسول الله، «ممن یدعوا الی الله» است «و کل من یدعوا الی الله، فقوله احسن الاقوال» است «فبشر عباد الذین یستمعون قول رسول الله و یتبعون قوله(علیه آلاف التحیة و الثناء)» این سه طایفه از آیات راه را هم مشخص میکند، خطوط کلی را و خط مشی جزئی را و شخص معیّن را هم مشخص میکند، این هم دو بخش.
آزادی قلم و بیان در اختلاف ممدوح
بخش سوم این است که تا کجا بیان، آزاد است و قلم، آزاد است آزادی مطبوعات تا کجاست، آزادی آرا تا کجاست، تشکیل میزگرد تا کجاست. در اینکه سیره ائمه(علیهم السّلام) بحث آزاد را امضا میکرد و خودشان هم جزء زمامداران مناظره و جدال احسن بودند سخنی نیست و این احتجاجاتی که در جوامع روایی ما هست؛ سند گویای این مسئله است. اما قرآن کریم، مرز این آزادیها را هم کاملاً مشخص کرد. آزادی بیان، در جایی است که انسان احساس نظر خاص بکند وگرنه مطلبی را که همه میگویند، همه مینویسند که انسان داعی ندارد بگوید و بنویسد، چیزی است که همه بر آناند، جملگی بر آناند. اگر فرد یا گروهی، احساس کردند چیزی ارائه بدهند، در جایی است که با دیگران اختلاف دارند. پس آزادی بیان و آزادی قلم و مطبوعات و میزگرد و امثالذلک در جایی است که افراد با هم از نظر، نظر اختلاف دارند هر جا اختلاف هست سخن از حق آزادی است، هر جا اختلاف نیست همه یک دست فکر میکنند کسی جلوی کسی را نمیگیرد، چون همه یک حرف را میزنند، اگر هم بخواهند بنویسند آنچه را مینویسند که دیگران نوشتند، اگر بخواهند سخن بگویند، همان را میگویند که دیگران میگویند ـ اینجا جای آزادی یا سلب آزادی نیست، همه احساس آزادی میکنند، جایی که سخن از آزادی و سلب آزادی است آنجاست که اختلافنظر باشد. اختلاف را هم قرآن کریم مشخص کرد، فرمود تا آنجا که اختلاف قبلالعلم است مطبوعات آزاد است، میزگرد آزاد است، بحثها آزاد است، سخنرانیها آزاد است یعنی هنوز روشن نیست که حق با کیست و حق چیست، اختلاف قبلالعلم. نظیر این بحثهایی که در حوزهها هست، خب. طرفین گاهی دو نفر با هم مباحثه میکنند گاهی مباحثه لجنهای و گروهی است، چند نفر بحث میکنند، گاهی نوبت میگیرند و حرف میزنند، ده نفر، بیست نفر با هم مینشینند و با یکدیگر اختلافنظر دارند و طبق بیان حضرت امیر(سلام الله علیه) که فرمود: «اضربوا بعض الرأی ببعض یتولد منه الصواب» همین است، تضارب آرا از همین حدیث و امثال این حدیث است «اضربوا بعض الرأی ببعض یتولد منه الصواب» این حدیث در غرر و درر حضرت امیر(سلام الله علیه) است، این تضارب آرا منشأ پیدایش بسیاری از برکات است. خب، این فرق نمیکند چه دو نفر چه دو هزار نفر، چون همه دوستانه اظهارنظر میکنند، اختلافشان قبلالعلم است حق، هنوز معلوم نیست، این اختلاف مقدس است، مناظره خوبی است و همگی دارند تلاش میکنند که حق را بفهمند تا آرام بشوند، اینجا جای آزادی مطبوعات است، جای آزادی قلم و کتاب و سخنرانی است.
ممنوعیت آزادی قلم و بیان در اختلاف مذموم
وقتی که تنازع بود، اختلاف بیان بود، اختلاف سلیقه بود، هر چه هست بود این را عرضه کردند بر یک میزانی، بعد مطابق آن میزان، مشخص شد که حق با کیست. از آن به بعد دیگر جا برای آزادی قلم و مطبوعات و بیان نیست، از آن به بعد فتنه است، از آن به بعد دیگر کسی نمیتواند بگوید قلم آزاد است، چون آزادی به سود آزادی است نه به زیان آزادی، آزادی و حریت که مطلوب بالذات نیست، حریت و آزادی برای حفظ کرامت است و ظهور حق، حالا که ﴿قَد تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ﴾ باز هم انسانی که مخالف آن است، حق بیان دارد، حق گفتن دارد، حق نوشتن دارد، از آن بعد معلوم میشود فتنه است نه آزادی، از آن به بعد رهایی است، نه آزادی. اینها در داخله حوزه اسلامی است، البته در جهان غیر اسلام، به بهانه آزادی آنچه را هم که یکی از مواد حقوقی اعلامیه حقوق بشر بود همین بود که محصولش جریان سلمان رشدی پلید و مرتد ملعون بود، آن یک حساب دیگری دارد، او را به عنوان آزادی قلم از آن حمایت کردند دیگر، او یک حساب دیگری دارد که بینالغی است. در داخله حوزه اسلامی، هرگونه اختلافی، زمینه پیدایش آرای گوناگون خواهد بود و انسان در بیان رأی خود آزاد است، این اختلاف قبلالعلم. حالا اگر اختلاف، به محکمهای رسید و پایان پذیرفت و حل شد، بالأخره اتفاقالکل که میسر نیست و جامعه هم جامعه معصوم نیست، آن مرجع قضایی هم که معصوم نیست، بالأخره مرجعی باید باشد که به اختلافات پاسخ مثبت بدهد و حرف آخر را او بزند تا جامعه شکل بگیرد. این بیان حضرت امیر که فرمود جامعه، نیازمند به یک زمامدار است، برای این است که سنگی روی سنگ بند نمیشود، اگر رهبری در جامعه نباشد. فرمود برای هر جامعهای «لاَبُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِیرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ» حالا آن زمامدار، چه فاسق چه عادل، بالأخره یک نفر باید باشد که حرف آخر را او بزند، در قبال شعار خوارج که میگفتند: «لا حکم الا لله» فرمود شما دارید مغالطه میکنید، حکم برای خداست، حکم برای من نیست ولی امیر مؤمنانم، شما در حقیقت میگویید: «لا امارة» یعنی شما امیر نیستید، شما رهبر نیستید، این را با شعار «لا حکم الا لله» دارید القا میکنید، بالأخره در هر نظامی کسی باید باشد که حرف آخر را بزند یا نه «لابدَّ» برای جامعه «مِن امیرٍ بَرٍّ او فاجر» اگر مسئله علمی بود و انسان به قرآن و عترت مراجعه کرد و حق برای او روشن شد، از آن به بعد دیگر نباید بگوید قلم آزاد است و میزگرد آزاد. این اختلاف بعدالعلم است، اگر حل نشد تا مرحله نهایی تحقیق، طرفین آزادند، چون آنوقت صادقانه هم هستند، چون صادقانه هم بحث میکنند، هر چه این تلاش و کوشش ادامه داشته باشد پربارتر میشود ولی بعد از اینکه ﴿قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ﴾ به نصاب خود رسید، از آن به بعد دیگر آزاد نیست، این هم بخش سوم مطلب.
حالا تبرکاً چند حدیث درباره حریت بخوانیم تا معلوم بشود که حریتهایی که در کتاب و سنت هست، اقسام گوناگونی دارد و اینها با هم نباید خلط بشود، یک بخش حریت برای حریت تکوینی است که فلسفه و کلام او را اثبات میکند و قرآن، او را تأیید میکند و روایات نفی جبر و تفویض او را اثبات میکند، این با کرامت تکوینی انسان هماهنگ است.
حق تعالی و پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم)، مرجع حل اختلاف دربارهٴ اولواالامر
پرسش:...
پاسخ: اختلاف را دارند ولی مشخص کرده دین، مرجع حل اختلاف را. فرمود اگر اختلاف کردید، مرجع حل اختلافتان خداست و پیامبر و اولواالامر، اگر درباره خود اولواالامر اختلاف کردید، مرجعتان خداست و پیامبر، برای اینکه پیامبر به وسیله حدیث غدیر و سایر احادیث فراوان و حدیث ثقلین، مشخص کرده مسئله رهبری را. اگر درباره خود پیامبر اختلاف دارید که به توحید مراجعه میکنید با براهین عقلیتان که ذات اقدس الهی، معجزه را به دست پیغمبر فرستاده. اول آیه سه ضلعی است، وسط آیه دو ضلعی است، آخر آیه همان توحید است که یک ضلعی است.
اقسام چهارگانه آزادی
در غرر و درر، مسئله حرّیت را به خوبی مشخص کرده است که فرمود: «الحرّ حُرٌ وإن مسّه الضّرّ» این حرّیت اخلاقی است البته. حریت اخلاقی و حرّیت عرفانی، در قبال آن دو حریت دیگر مجموعاً چهار آزادی است که اینها بحثشان کاملاً از هم جداست یعنی آزادی عقلی، چیزی است که کلام و فلسفه او را اثبات میکنند، در مقابل جبر و تفویض است. آزادی اخلاقی، همان نزاهت اخلاقی از رذایل اخلاقی است که انسان گرفتار آز و طمع و تکبر و رذایل دیگر نشود. آزادی عرفانی که از این بالاتر است، آن است که به غیر حق دل نبندند. آزادی حقوقی همین است که در کارهای خود تا اندازهای آزاد است که ضرر و زیانی به دیگری و دیگران نرساند و مانند آن.
اهمیت آزادی اخلاقی در کلام امیرمؤمنان(علیه السلام)
اما بخشی از این کتاب شریف غرر و درر آمدی که کلمات حضرت امیر(سلام الله علیه) را جمع کرده است، به عنوان فضیلت حریّت چند تا روایتی را تبرکاً بخوانیم. روایت اُولیٰ این است که «الحرُّ حرٌ و اِن مسَّه الضُّر»؛ انسان آزاده هرگز خود را در فراز و نشیب روزگار برده نمیکند، چه اینکه «العبد عبد و إن ساعَده القدر» ؛ آن کسی که برده است، برده رذایل اخلاقی است اگر روزگار هم به کام او باشد، او دست از بردگی برنمیدارد این حدیث اول. دومی اینکه «افضل الکنوز حرٌ یُدَّخَر» ؛ بهترین ذخیره اینکه انسان، آزادی را برای خود ذخیره کند؛ یک دوست آزادی را برای خود انتخاب کند. اگر انسان بتواند آزادمردی را به خود علاقهمند کند، این بهترین ذخیره است. در یکی از روایات دیگری که در غرر و درر نیست این است که حضرت امیر(علیه السّلام) دارد که «لأعجَبُ مِن اقوام یَشتَرون الممالیکَ بِأموالِهِم و لا یَشتَرون الأحرارَ بِمَعروفِهم» ؛ فرمود من در تعجبم که مردم سعی میکنند پول بدهند، برده بخرند ولی سعی نمیکنند اخلاق خوب داشته باشند تا آزادگان را بخرند یعنی اگر کسی متخلق به اخلاق الهی بود، دلهای مردم آزاده به او گرایش پیدا میکند. حدیث بعد این است که «لیس للأحرار جزاءٌ الا الإکرام» یک وقت است کسی، به کسی اطعام میکند، کسی را اطعام میکند. اطعام، غیر از اکرام است، یک وقت کسی، کسی را کسوت و لباس میدهد، کسوت دادن غیر از اکرام کردن است، آزاده را انسان اکرام میکند خواه با کمکهای مادی خواه با کمکهای معنوی، همراه با کریمت و کریمانه با او برخورد میکند «لیس للأحرار جزاءٌ الاّ الإکرام » «حُرّاً استَفادَ أجرا» اینکه ذات اقدس الهی به موسای کلیم فرمود: ﴿وَاصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی﴾ یعنی تو را برای خود پروراندم؛ مصنوع خود کردم، انتخاب کردم مثل ﴿وَ أَنَا اخْتَرْتُکَ فَاسْتَمِعْ لِما یُوحی﴾ ؛ من تو را انتخاب کردم. اگر کسی یک انسان آزادی را آزادمردی را برای خود انتخاب بکند، اجری را کسب کرده است.
عواقب عدم بهرهمندی از آزادی در روایات
عمده این حدیث بعدی است که فرمود: «مَن قَصَّر عن أحکام الْحُرّیَة أعیدَ الی الرّقّ» ؛ فرمود اگر کسی در احکام آزاد بودن و آزادگی کوتاهی کرده است، به بردگی کشیده میشود. بعضی از شارحان سعی میکردند که اینها را به رقیّت در قیامت و به رقیّت در جهنم بکشانند، البته رقیّت در قیامت و جهنم را هم شامل میشود؛ اما اینچنین نیست که مخصوص قیامت باشد، گرچه در پایان همان بعضی از شروح مسئله، مطلق ذکر شده است ولی حقش این است که از اول تا آخر، این روایت را به اطلاق گذاشت و به اطلاق معنا کرد. چه فرد، چه جامعه وقتی در احکام آزادگی و آزاد مردی کوتاهی کردند، قهراً برده میشوند. جامعهای اگر برای حفظ آزادی، تلاش و کوشش نکند خواه، ناخواه برده میشود. فردی اگر در زندگی فردیش آزاد مرد نباشد، برده زید و عمرو خواهد شد «مَن قصَّرَ عن أحکام الْحُرّیّة اُعیدَ الی الرّقّ»؛ اگر کسی در رعایت احکام و قوانین و مقررات آزادگی کوتاهی کرده است به بردگی کشانده میشود. احتمال اینکه «مَن قصَّرَ عن إِحکام الْحُرّیّة اُعیدَ الی الرّقّ» هست و اما آن احتمال، خیلی قوی نیست که مرحوم آقای خوانساری این احتمال را هم دادند و آن اِحکام یعنی متقن کردن؛ اگر کسی در متقن کردن آزادی کوتاهی کرده است برده میشود، به هر حال آن معنای اول، تام است. حدیث دیگری که در غرر هست این است که «مَن قام بِشَرائط العُبودیة أهِلَّ لِلعِتق» ؛ اگر کسی شرایط بندگی ذات اقدس الهی را خوب انجام داده است، او شایسته آزادمردی است. پس این دو تا حدیث، تقریباً مقابل هم است هر دو هم یک معنا را که جامع هر دو است تفهیم میکنند. یک حدیث این است که اگر کسی در احکام و قوانین آزادی و آزادگی کوتاهی کرد بَرده خواهد شد، یک حدیث این است که اگر کسی به قوانین بندگی خدا قیام کرده است، این اهلیّت دارد برای آزادگی.
«و الحمد لله رب العالمین»
- محدوده آزادی تکوینی و تشریعی انسان
- بیان قرآن کریم در آزادی قلم و بیان
- اهمیت آزادی اخلاقی در کلام امیر مومنان(ع)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ﴿200﴾
محدوده آزادی تکوینی و تشریعی انسان
فصل نهم از فصول پانزدهگانهای که در تفسیر قیّم المیزان، ذیل این کریمه مطرح شد، همان معنای حرّیت در اسلام بود . تا حدودی این بحث هم در ذیل آیهٴ ﴿لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ﴾ روشن شد هم در نوبت قبل، خلاصه اینکه نباید بین آزادی تکوینی و آزادی تشریعی خلط کرد. مطلب اول این است که قرآن کریم، انسانها را مکرّم و آزاد آفرید، این مطلبی است قرآنی و در کتابهای عقلی هم ثابت شده است که نه جبر است نه تفویض، بلکه امری است «بینالامرین» ، هم عقل ثابت کرده است که انسانها در انتخاب راه مجبور نیستند، چه اینکه مفوّض هم نیستند و هم آیات قرآنی، جبر را ابطال کرد، چه اینکه تفویض را هم باطل کرد و امرِ «بینالامرین» را اثبات کرد و هم روایات که به این امر تصریح دارند، این یک مطلب که تکویناً انسان آزاد خلق شده است، در انتخاب راه آزاد است. ولی تشریعاً بنده است، چون سود و زیان خود را آنطوری که باید نمیداند، شرعاً آزاد نیست که هر راهی را طی کند، گرچه تکویناً آزاد است، شرعاً مؤظف است راهی را که عقل و فطرت به او ارائه دادهاند طی کند، لذا آیات قرآنی این دو مطلب را از هم جدا فرمود و جدای از هم ذکر کرد. یک طایفه از آیات، دلیل مختار بودن انسان است که انسان در انتخاب راه آزاد است، نظیر ﴿إِنّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ إِمّا شاکِرًا وَ إِمّا کَفُورًا﴾ ، نظیر ﴿قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ﴾ و مانند آن. طایفه دیگر آیاتی است که ناظر به حیث تشریعی است و اختیار و آزادی را از انسان سلب میکند، میفرماید: ﴿وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَی اللّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ﴾ ؛ هیچ مؤمنی حق ندارد در مقابل امر خدا و پیغمبر، صاحب اختیار باشد. اینکه اختیار را نفی میکند یعنی تشریعاً، آنکه اختیار را اثبات میکند یعنی تکویناً. انسان در انتخاب راه آزاد است ولی شرعاً موظف است که راه معیّنی را طی کند، مثل اینکه تکویناً در انتخاب راه نسبت به خوردن چیزی که برای او ضرر دارد یا سودمند است آزاد است ولی براساس راهنمایی طبیب، موظف است که چیزهای زیانبار را نخورد، چیزهای سودمند را مصرف کند. پس آیات، دو طایفه است: طایفه اُولیٰ که اختیار را اثبات میکند ناظر به تکوین است، طایفه ثانیه که اختیار را سلب میکند و انسان را مکلف میداند ناظر به تشریع است، این یک بخش از آیات و یک بحث.
بیان قرآن کریم در آزادی قلم و بیان
مطلب دیگر آن است که اسلام در عین حال که به انسانها کرامت داد و آزادی عطا کرد، راههای حسن انتخاب را هم به انسانها آموخت. در طایفهای از آیات فرمود که ﴿فَبَشِّرْ عِباد ِ٭ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾ این در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» هست یعنی به بندگان من بشارت بدهید آن گروهی که مکتبهای گوناگون، آرای مختلف را مطالعه میکنند و حسن انتخاب دارند و احسن آن را برمیگزینند ﴿فَبَشِّرْ عِبادِ﴾ کدام عباد؟ ﴿الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾ با این آیه، خداوند انتخاب را به عهده بشر گذاشت، آزادی بیان را، آزادی قلم را، آزادی بحث و مناظره را، آزادی جدال احسن و مانند آن را تأمین کرد، برای اینکه اگر دیگران در ارائه آرایشان آزاد نباشند چگونه این بندگانی که مورد بشارتاند آرای گوناگون را میشنوند تا یکی را که احسن است انتخاب کنند. پس ضمن اینکه آزادی استماع را این آیه تبیین میکند، آزادی قلم و بیان را هم به همراه دارد. اگر فرمود به آن بندگانی بشارت بدهید که کتابهای مختلف را میخوانند، سخنرانیهای مختلف را گوش میدهند، آرای متنوع را بررسی میکنند، بهترین آن را برمیگزینند اگر این آیه، آزادی استماع را و آزادی حسن انتخاب را میفهماند، پس آزادی قلم و بیان را هم به همراه دارد تا یک عده در نوشتن مطالبشان آزاد نباشند و یک عده در گفتن آرایشان آزاد نباشند، چگونه استماع آرای گوناگون آزاد است، چگونه انتخاب احسن، رواست و مانند آن. پس این آیه، هم مسئله آزادی در استماع و مطالعه کردن آرا را به همراه دارد، هم مسئله آزادی در نوشتن و آزادی در گفتن را به همراه دارد. پس آزادی مطبوعات و آزادی بیان، از این آیه به خوبی استفاده میشود، چه اینکه آزادی در مطالعه هم از این آیه به خوبی استفاده میشود، این یک مطلب.
مشروط بودن آزادی قلم و بیان
اما وقتی کتاب، کتاب هدایت شد اینچنین نیست که مسئله ﴿نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ﴾ باشد، از همین آیه چند نکته دیگر بر میآید و آن این است که کسی حق مطالعه کتابهای گوناگون و آرای گوناگون و حق شنیدن سخنان گوناگون را دارد که در فن انتخاب مجتهد، و صاحبنظر باشد؛ قدرت تشخیص داشته باشد که چه چیزی احسن است و چه چیزی احسن نیست، چه چیزی قبیح است و چه چیزی حسن و آنها که حسن هستند کدام حسن هستند و کدام احسن. پس اگر کسی قدرت تشخیص نداشت و صاحبنظر نبود و قدرت استنباط نداشت؛ هر چه به او گفتند او میپذیرد، این کریمهٴ سورهٴ «زمر» به او آزادی نمیدهد که انسان هر مکتبی را، هر کتابی را هر مجله و مطبوع و نشریهای را بخواند به کسی آزادی استماع میدهد که این آرای گوناگون را بتواند خوب، عمیقاً بررسی کند و زشت و زیبای اینها را تشخیص بدهد و قبیح را از حسن و حسن را از قبیح جدا کند اولاً، در آن حسنها، احسن را برگزیند ثانیاً. پس کسی که یک چنین قدرتی را ندارد، آزادی در مطالعه کتابها هم برای او نیست. قهراً آن مطلبی هم که از باب ملازمه، اثبات شده است به عنوان آزادی قلم و آزادی بیان آن هم محورش محدود خواهد بود یعنی یک نویسنده یا یک گوینده، در محیطی آزادانه میتواند بگوید و بنویسد که مخاطبانش و مستمعینش صاحبنظرانی باشند که قدرت استنباط دارند که بتوانند حسن را از قبیح جدا کنند اولاً، در حسنها احسن را برگزینند ثانیاً.
نتایج و ملازمات بحث مورد نظر
آن آیه کریمه دو پیام داشت: یکی آزادی در مطالعه و استماع، لازمهاش آزادی در بیان و قلم بود؛ اما در محدودهای که مستمعین و مخاطبین بتوانند احسنشناس باشند و احسنپذیر. پس چند مطلب از کریمهٴ سورهٴ «زمر» استفاده میشود: یکی آزادی مطالعه، آزادی گوش دادن و خواندن مطبوعات، نوارها و امثالذلک برای کسی که قدرت تحقیق و استنباط دارد. لازمه این آزادی قلم و آزادی بیان و آزادی نوار و آزادی مطبوعات در فضایی که مردم آن فضا، قدرت استنباط دارند این دو مطلب. دو مطلب منفی هم در کنار این استفاده میشود و آن این است که اگر کسی قدرت تحقیق و تحلیل نداشت، هر نوشتهای در او اثر گذاشت، هر نواری در او مؤثر واقع شد، [چنین] انسانی که از نظر استنباط، ضعیف است او حق مطالعهٴ هر کتابی را ندارد، حق گوش دادن هر سخنرانی و نواری را ندارد، حق خواندن هر مطبوع و منشوری را ندارد، به پای صحبت هر کسی هم آزادانه نمیتواند شرکت کند، این یک اثر منفی. اثر منفی دیگر هم که ملازم این است آن است که اگر کسی در فضایی خواست چیزی بنویسد یا سخنرانی کند یا نواری پر کند که مخاطبینش و مستمعینش صاحبنظر نیستند و قدرت تشخیص قبیح از حسن و حسن از قبیح را ندارند، چه رسد به تشخیص حسن از احسن، در آن فضا هم نه قلم آزاد است و نه بیان، پس چهار مطلب است که دو تا مثبت و دو تا هم منفی.
قرآن، عهدهدار معرفی سخن و الگوی احسن
ولی قرآن کریم چون یک کتاب تئوری محض نیست که کلیگویی کند، به دنباله این طایفه از آیات دو طایفه دیگر هست که مطلب را کاملاً ریز میکند و انگشت روی شخص معیّن نشان میدهد، روی مکتب معیّن میگذارد که احسن این است. پس وظیفه براساس آیهٴ سورهٴ «زمر» این است که مردمی که اهل تحقیقاند، فرد یا جامعهای که محقق است، کتابهای گوناگون، نوارهای گوناگون، سخنرانیها و بیانها و بنانهای گوناگون را بررسی کنند و احسن را برگزینند. خب ﴿فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾ طایفه بعدی، آیاتی است که آن احسن را مشخص میکند که احسنالمکاتب، احسنالآراء، احسنالاقوال چیست و حرف کیست. فرمود: ﴿وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَی اللّهِ وَ عَمِلَ صالِحًا وَ قالَ إِنَّنی مِنَ الْمُسْلِمینَ﴾ ؛ چه کسی از این گوینده بهتر سخن میگوید که مردم را به توحید دعوت کند، خود هم موحد باشد، علماً و عملاً هادی و داعی مردم باشد: ﴿وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَی اللّهِ وَ عَمِلَ صالِحًا وَ قالَ إِنَّنی مِنَ الْمُسْلِمینَ﴾، ﴿قال﴾ نه یعنی «تلفّظ» یعنی منطق او این باشد که من مُسلم هستم. پس رأی او احسنالآرء است، قول او احسنالاقوال است. وقتی این طایفه ثانیه را کنار طایفه اُولیٰ قرار دادیم، از مجموع این دو طایفه چنین نتیجه میگیریم ﴿فَبَشِّرْ عِبادِ ٭ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾ و احسُنه هو قول الذی ﴿دَعَا إِلَی اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحاً وَقَالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ﴾ ای «فبشر المستمعین الذین یتبعون قول من یدعوا الی الله و یعمل صالحا و یقول اننی من المسلمین» این جمعبندی این دو طایفه. قرآن کریم با این مقدار هم اکتفا نمیکند، با افاده طایفه ثالثه، مسئله را خیلی ریز میکند و انگشت روی آن شخص میگذارد و آن وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که فرمود: ﴿أَدْعُوا إِلَیٰ اللّهِ عَلیٰ بَصیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی﴾ پس رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که «هو من المسلمین» است، «یدعوا الی الله علی بصیرة» پس رسول الله، «ممن یدعوا الی الله» است «و کل من یدعوا الی الله، فقوله احسن الاقوال» است «فبشر عباد الذین یستمعون قول رسول الله و یتبعون قوله(علیه آلاف التحیة و الثناء)» این سه طایفه از آیات راه را هم مشخص میکند، خطوط کلی را و خط مشی جزئی را و شخص معیّن را هم مشخص میکند، این هم دو بخش.
آزادی قلم و بیان در اختلاف ممدوح
بخش سوم این است که تا کجا بیان، آزاد است و قلم، آزاد است آزادی مطبوعات تا کجاست، آزادی آرا تا کجاست، تشکیل میزگرد تا کجاست. در اینکه سیره ائمه(علیهم السّلام) بحث آزاد را امضا میکرد و خودشان هم جزء زمامداران مناظره و جدال احسن بودند سخنی نیست و این احتجاجاتی که در جوامع روایی ما هست؛ سند گویای این مسئله است. اما قرآن کریم، مرز این آزادیها را هم کاملاً مشخص کرد. آزادی بیان، در جایی است که انسان احساس نظر خاص بکند وگرنه مطلبی را که همه میگویند، همه مینویسند که انسان داعی ندارد بگوید و بنویسد، چیزی است که همه بر آناند، جملگی بر آناند. اگر فرد یا گروهی، احساس کردند چیزی ارائه بدهند، در جایی است که با دیگران اختلاف دارند. پس آزادی بیان و آزادی قلم و مطبوعات و میزگرد و امثالذلک در جایی است که افراد با هم از نظر، نظر اختلاف دارند هر جا اختلاف هست سخن از حق آزادی است، هر جا اختلاف نیست همه یک دست فکر میکنند کسی جلوی کسی را نمیگیرد، چون همه یک حرف را میزنند، اگر هم بخواهند بنویسند آنچه را مینویسند که دیگران نوشتند، اگر بخواهند سخن بگویند، همان را میگویند که دیگران میگویند ـ اینجا جای آزادی یا سلب آزادی نیست، همه احساس آزادی میکنند، جایی که سخن از آزادی و سلب آزادی است آنجاست که اختلافنظر باشد. اختلاف را هم قرآن کریم مشخص کرد، فرمود تا آنجا که اختلاف قبلالعلم است مطبوعات آزاد است، میزگرد آزاد است، بحثها آزاد است، سخنرانیها آزاد است یعنی هنوز روشن نیست که حق با کیست و حق چیست، اختلاف قبلالعلم. نظیر این بحثهایی که در حوزهها هست، خب. طرفین گاهی دو نفر با هم مباحثه میکنند گاهی مباحثه لجنهای و گروهی است، چند نفر بحث میکنند، گاهی نوبت میگیرند و حرف میزنند، ده نفر، بیست نفر با هم مینشینند و با یکدیگر اختلافنظر دارند و طبق بیان حضرت امیر(سلام الله علیه) که فرمود: «اضربوا بعض الرأی ببعض یتولد منه الصواب» همین است، تضارب آرا از همین حدیث و امثال این حدیث است «اضربوا بعض الرأی ببعض یتولد منه الصواب» این حدیث در غرر و درر حضرت امیر(سلام الله علیه) است، این تضارب آرا منشأ پیدایش بسیاری از برکات است. خب، این فرق نمیکند چه دو نفر چه دو هزار نفر، چون همه دوستانه اظهارنظر میکنند، اختلافشان قبلالعلم است حق، هنوز معلوم نیست، این اختلاف مقدس است، مناظره خوبی است و همگی دارند تلاش میکنند که حق را بفهمند تا آرام بشوند، اینجا جای آزادی مطبوعات است، جای آزادی قلم و کتاب و سخنرانی است.
ممنوعیت آزادی قلم و بیان در اختلاف مذموم
وقتی که تنازع بود، اختلاف بیان بود، اختلاف سلیقه بود، هر چه هست بود این را عرضه کردند بر یک میزانی، بعد مطابق آن میزان، مشخص شد که حق با کیست. از آن به بعد دیگر جا برای آزادی قلم و مطبوعات و بیان نیست، از آن به بعد فتنه است، از آن به بعد دیگر کسی نمیتواند بگوید قلم آزاد است، چون آزادی به سود آزادی است نه به زیان آزادی، آزادی و حریت که مطلوب بالذات نیست، حریت و آزادی برای حفظ کرامت است و ظهور حق، حالا که ﴿قَد تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ﴾ باز هم انسانی که مخالف آن است، حق بیان دارد، حق گفتن دارد، حق نوشتن دارد، از آن بعد معلوم میشود فتنه است نه آزادی، از آن به بعد رهایی است، نه آزادی. اینها در داخله حوزه اسلامی است، البته در جهان غیر اسلام، به بهانه آزادی آنچه را هم که یکی از مواد حقوقی اعلامیه حقوق بشر بود همین بود که محصولش جریان سلمان رشدی پلید و مرتد ملعون بود، آن یک حساب دیگری دارد، او را به عنوان آزادی قلم از آن حمایت کردند دیگر، او یک حساب دیگری دارد که بینالغی است. در داخله حوزه اسلامی، هرگونه اختلافی، زمینه پیدایش آرای گوناگون خواهد بود و انسان در بیان رأی خود آزاد است، این اختلاف قبلالعلم. حالا اگر اختلاف، به محکمهای رسید و پایان پذیرفت و حل شد، بالأخره اتفاقالکل که میسر نیست و جامعه هم جامعه معصوم نیست، آن مرجع قضایی هم که معصوم نیست، بالأخره مرجعی باید باشد که به اختلافات پاسخ مثبت بدهد و حرف آخر را او بزند تا جامعه شکل بگیرد. این بیان حضرت امیر که فرمود جامعه، نیازمند به یک زمامدار است، برای این است که سنگی روی سنگ بند نمیشود، اگر رهبری در جامعه نباشد. فرمود برای هر جامعهای «لاَبُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِیرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ» حالا آن زمامدار، چه فاسق چه عادل، بالأخره یک نفر باید باشد که حرف آخر را او بزند، در قبال شعار خوارج که میگفتند: «لا حکم الا لله» فرمود شما دارید مغالطه میکنید، حکم برای خداست، حکم برای من نیست ولی امیر مؤمنانم، شما در حقیقت میگویید: «لا امارة» یعنی شما امیر نیستید، شما رهبر نیستید، این را با شعار «لا حکم الا لله» دارید القا میکنید، بالأخره در هر نظامی کسی باید باشد که حرف آخر را بزند یا نه «لابدَّ» برای جامعه «مِن امیرٍ بَرٍّ او فاجر» اگر مسئله علمی بود و انسان به قرآن و عترت مراجعه کرد و حق برای او روشن شد، از آن به بعد دیگر نباید بگوید قلم آزاد است و میزگرد آزاد. این اختلاف بعدالعلم است، اگر حل نشد تا مرحله نهایی تحقیق، طرفین آزادند، چون آنوقت صادقانه هم هستند، چون صادقانه هم بحث میکنند، هر چه این تلاش و کوشش ادامه داشته باشد پربارتر میشود ولی بعد از اینکه ﴿قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ﴾ به نصاب خود رسید، از آن به بعد دیگر آزاد نیست، این هم بخش سوم مطلب.
حالا تبرکاً چند حدیث درباره حریت بخوانیم تا معلوم بشود که حریتهایی که در کتاب و سنت هست، اقسام گوناگونی دارد و اینها با هم نباید خلط بشود، یک بخش حریت برای حریت تکوینی است که فلسفه و کلام او را اثبات میکند و قرآن، او را تأیید میکند و روایات نفی جبر و تفویض او را اثبات میکند، این با کرامت تکوینی انسان هماهنگ است.
حق تعالی و پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم)، مرجع حل اختلاف دربارهٴ اولواالامر
پرسش:...
پاسخ: اختلاف را دارند ولی مشخص کرده دین، مرجع حل اختلاف را. فرمود اگر اختلاف کردید، مرجع حل اختلافتان خداست و پیامبر و اولواالامر، اگر درباره خود اولواالامر اختلاف کردید، مرجعتان خداست و پیامبر، برای اینکه پیامبر به وسیله حدیث غدیر و سایر احادیث فراوان و حدیث ثقلین، مشخص کرده مسئله رهبری را. اگر درباره خود پیامبر اختلاف دارید که به توحید مراجعه میکنید با براهین عقلیتان که ذات اقدس الهی، معجزه را به دست پیغمبر فرستاده. اول آیه سه ضلعی است، وسط آیه دو ضلعی است، آخر آیه همان توحید است که یک ضلعی است.
اقسام چهارگانه آزادی
در غرر و درر، مسئله حرّیت را به خوبی مشخص کرده است که فرمود: «الحرّ حُرٌ وإن مسّه الضّرّ» این حرّیت اخلاقی است البته. حریت اخلاقی و حرّیت عرفانی، در قبال آن دو حریت دیگر مجموعاً چهار آزادی است که اینها بحثشان کاملاً از هم جداست یعنی آزادی عقلی، چیزی است که کلام و فلسفه او را اثبات میکنند، در مقابل جبر و تفویض است. آزادی اخلاقی، همان نزاهت اخلاقی از رذایل اخلاقی است که انسان گرفتار آز و طمع و تکبر و رذایل دیگر نشود. آزادی عرفانی که از این بالاتر است، آن است که به غیر حق دل نبندند. آزادی حقوقی همین است که در کارهای خود تا اندازهای آزاد است که ضرر و زیانی به دیگری و دیگران نرساند و مانند آن.
اهمیت آزادی اخلاقی در کلام امیرمؤمنان(علیه السلام)
اما بخشی از این کتاب شریف غرر و درر آمدی که کلمات حضرت امیر(سلام الله علیه) را جمع کرده است، به عنوان فضیلت حریّت چند تا روایتی را تبرکاً بخوانیم. روایت اُولیٰ این است که «الحرُّ حرٌ و اِن مسَّه الضُّر»؛ انسان آزاده هرگز خود را در فراز و نشیب روزگار برده نمیکند، چه اینکه «العبد عبد و إن ساعَده القدر» ؛ آن کسی که برده است، برده رذایل اخلاقی است اگر روزگار هم به کام او باشد، او دست از بردگی برنمیدارد این حدیث اول. دومی اینکه «افضل الکنوز حرٌ یُدَّخَر» ؛ بهترین ذخیره اینکه انسان، آزادی را برای خود ذخیره کند؛ یک دوست آزادی را برای خود انتخاب کند. اگر انسان بتواند آزادمردی را به خود علاقهمند کند، این بهترین ذخیره است. در یکی از روایات دیگری که در غرر و درر نیست این است که حضرت امیر(علیه السّلام) دارد که «لأعجَبُ مِن اقوام یَشتَرون الممالیکَ بِأموالِهِم و لا یَشتَرون الأحرارَ بِمَعروفِهم» ؛ فرمود من در تعجبم که مردم سعی میکنند پول بدهند، برده بخرند ولی سعی نمیکنند اخلاق خوب داشته باشند تا آزادگان را بخرند یعنی اگر کسی متخلق به اخلاق الهی بود، دلهای مردم آزاده به او گرایش پیدا میکند. حدیث بعد این است که «لیس للأحرار جزاءٌ الا الإکرام» یک وقت است کسی، به کسی اطعام میکند، کسی را اطعام میکند. اطعام، غیر از اکرام است، یک وقت کسی، کسی را کسوت و لباس میدهد، کسوت دادن غیر از اکرام کردن است، آزاده را انسان اکرام میکند خواه با کمکهای مادی خواه با کمکهای معنوی، همراه با کریمت و کریمانه با او برخورد میکند «لیس للأحرار جزاءٌ الاّ الإکرام » «حُرّاً استَفادَ أجرا» اینکه ذات اقدس الهی به موسای کلیم فرمود: ﴿وَاصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی﴾ یعنی تو را برای خود پروراندم؛ مصنوع خود کردم، انتخاب کردم مثل ﴿وَ أَنَا اخْتَرْتُکَ فَاسْتَمِعْ لِما یُوحی﴾ ؛ من تو را انتخاب کردم. اگر کسی یک انسان آزادی را آزادمردی را برای خود انتخاب بکند، اجری را کسب کرده است.
عواقب عدم بهرهمندی از آزادی در روایات
عمده این حدیث بعدی است که فرمود: «مَن قَصَّر عن أحکام الْحُرّیَة أعیدَ الی الرّقّ» ؛ فرمود اگر کسی در احکام آزاد بودن و آزادگی کوتاهی کرده است، به بردگی کشیده میشود. بعضی از شارحان سعی میکردند که اینها را به رقیّت در قیامت و به رقیّت در جهنم بکشانند، البته رقیّت در قیامت و جهنم را هم شامل میشود؛ اما اینچنین نیست که مخصوص قیامت باشد، گرچه در پایان همان بعضی از شروح مسئله، مطلق ذکر شده است ولی حقش این است که از اول تا آخر، این روایت را به اطلاق گذاشت و به اطلاق معنا کرد. چه فرد، چه جامعه وقتی در احکام آزادگی و آزاد مردی کوتاهی کردند، قهراً برده میشوند. جامعهای اگر برای حفظ آزادی، تلاش و کوشش نکند خواه، ناخواه برده میشود. فردی اگر در زندگی فردیش آزاد مرد نباشد، برده زید و عمرو خواهد شد «مَن قصَّرَ عن أحکام الْحُرّیّة اُعیدَ الی الرّقّ»؛ اگر کسی در رعایت احکام و قوانین و مقررات آزادگی کوتاهی کرده است به بردگی کشانده میشود. احتمال اینکه «مَن قصَّرَ عن إِحکام الْحُرّیّة اُعیدَ الی الرّقّ» هست و اما آن احتمال، خیلی قوی نیست که مرحوم آقای خوانساری این احتمال را هم دادند و آن اِحکام یعنی متقن کردن؛ اگر کسی در متقن کردن آزادی کوتاهی کرده است برده میشود، به هر حال آن معنای اول، تام است. حدیث دیگری که در غرر هست این است که «مَن قام بِشَرائط العُبودیة أهِلَّ لِلعِتق» ؛ اگر کسی شرایط بندگی ذات اقدس الهی را خوب انجام داده است، او شایسته آزادمردی است. پس این دو تا حدیث، تقریباً مقابل هم است هر دو هم یک معنا را که جامع هر دو است تفهیم میکنند. یک حدیث این است که اگر کسی در احکام و قوانین آزادی و آزادگی کوتاهی کرد بَرده خواهد شد، یک حدیث این است که اگر کسی به قوانین بندگی خدا قیام کرده است، این اهلیّت دارد برای آزادگی.
«و الحمد لله رب العالمین»


تاکنون نظری ثبت نشده است