- 4450
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 30 سوره بقره
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 30 سوره بقره
- تسخیر آسمان و زمین برای انسان
- فرق خلیفه و امام
- انسان خلیفه جن و ملائکه نیست بلکه خلیفه الله است
- عظمت انسان
- برتری انسان به ملائک
- خلقت بلاواسطه انسان
أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خلیفهٴ قَالُوا أتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا
وَیَسْفِکُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ
ضمن شمارش نعمتهای خاص الهی که به مسألهٴ حیات و مانند آن پرداخت آنگاه فرمود: کلّ این نظام مسخّر انسان است و برای انسان خلق شد و زمین و آنچه در زمین است برای انسان آفریده شد آسمانها را هم خدای سبحان تسویه کرد برای انسانها قهراً انسان یک موجودی خواهد بود که هدف آفرینش آسمانها و زمین است آسمانها و زمین هم در تحت تدبیر یک سلسله مدبّرات الهیند فرشتگان خاصّیند که مدبّرات امرند باذن حق. و وحی را دریافت میکنند و تدبیر امور باذن خدا به دست اینهاست که *«وَأَوْحَی فِی کُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا»*﴿1﴾ اگر مجموعهٴ نظام آفرینش برای انسان خلق شد و اگر این نظام آفرینش زیر پوشش تدبیر فرشتههاست روح مطلب اینست که همهٴ فرشتهها و همهٴ آسمانها و زمین برای انسان خلق شده است.
قهراً زمینهٴ این بحث فراهم میشود کدام انسان است که همهٴ این نظام برای او خلق شده است اگر زمین برای انسان خلق شد و سماوات و أرض هم برای انسان خلق شد خواه مسخِّر اینها انسان باشد خواه مسخِّر اینها خدای سبحان باشد که خدای سبحان اینها را برای انسان مسخَّر کرده است. پس هدف آفرینش مجموعهٴ سماوات و أرض انسان است و چون فرشتگان کارشان تدبیر سماوات و أرض است پس هدف آفرینش فرشتگان هم آن انسان کامل است قهراً این بحث مطرح میشود آن انسانی که این مقام رفیع را داراست که مجموعهٴ نظام برای او خلق شد و مدبّرات امر هم عالَم را برای خاطر او تدبیر میکنند آن انسان کیست؟ از این جهت مسألهٴ خلافه الله و خلیفهٴ الله بودن انسان را طرح میکند میفرماید: *«و إذ قال»* یعنی متذکّر باش آن صحنهٴ سؤال و جوابی که در آغاز پیدایش خلیفهٴالله مطرح شد اگر متذکّر آن صحنه شدی خوب، متوجّه میشوید که آسمان و زمین برای انسان خلق شد. *«وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خلیفهٴ»*.
مراد از الملائکة
در این کریمه، متکلّم خدای سبحان است و مستمع همهٴ فرشتگان، اینچنین نیست که به بعضی از ملائکه خطاب کرده باشد دون بعض بلکه به همهٴ فرشتگان خطاب کرد چون تا آخر این قصّه سخن از *«فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ»*﴿2﴾ است سخن از همهٴ فرشتگان است پس هیچ کسی در این صحنه جزو افرادی که در ردیف متکلّم باشد و پیام متکلّم را ابلاغ کند نیست. خدا بلاواسطه سخن میگوید و همهٴ ملائکه هم مستمعند لذا ضمیر هم به عنوان متکلّم وحده ذکر شده است.
سرّ آوردن ضمیر متکلم مفرد
*«إنی جاعلٌ»* و سخن از «إنّا جعلنا» یا «إنّا نجعل» نیست سخن از *«إنی جاعل»* است در جریان حضرت داوود «سلام الله علیه» در سورهٴ «ص» آیهٴ ٢٦ اینست *«یا داود إِنَّا جَعَلْنَاکَ خلیفهٴ فِی الْأَرْضِ فَاحْکُم بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ»*﴿3﴾ سخن از *«إنّا»* است معمولاً در مواردی که با متکلّم مع الغیر تعبیر میشود گذشته از آن نکتهٴ تفخیم و تعظیم نکتهٴ اساسی در کار است و آن نکته اینست که هر جا خدای سبحان با وسائط کار انجام میدهد به وسیلهٴ فرشتگان کار انجام میدهد آنجا ضمیر متکلّم مع الغیر ذکر میشود *«إِنَّا أنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ»*﴿4﴾ و *«وَ أَرْسَلْنَا الرِّیَاحَ لَوَاقِحَ»*﴿5﴾ و *«إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ...»*﴿6﴾ و *«أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیَاطِینَ عَلَی الْکَافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً»*﴿7﴾. و هکذا در نوع موارد گذشته از آن که برای تفخیم و تعظیم متکلّم مع الغیر یاد میشود نکتهٴ دیگری دارد و آن اینست که خدای سبحان کاری که با ملائکه انجام میدهد به دستور خدا ملائکه اطاعت میکنند در آن گونه از موارد با متلکّم مع الغیر یاد میشود لذا در جریان حضرت داوود «سلام الله علیه» فرمود: *«إِنَّا جَعَلْنَاکَ خلیفهٴ»*﴿8﴾ و امّا در جریان خلیفهٴ الله بودن انسان کامل سخن از متکلّم وحده است. *«إِنی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خلیفهٴ»* در مواردی که موهم تعدّد نباشد موهم کثرت نباشد آنجا ضمیر متکلّم وحده ذکر میشود نظیر مسایل توحیدی *«إِنّی أَنَا اللَّهُ»*﴿9﴾ در مسایل توحید هرگز سخن از «نحن» نیست سخن از «أنا» است *«لاَ إِلهَ إِلَّا أَنَا»*﴿10﴾ و امثال ذلک در آنگونه از موارد که خدای سبحان وحده عهدهدار کار است و هیچ واسطهای در کار نیست در آن گونه از موارد با متکلّم وحده یاد میشود.
عدم وساطت فرشتگان در مسألهٴ خلافت انسان کامل
در اینجا همهٴ فرشتگان مخاطبند و گوینده خداست در یک چنین زمینهای جا برای متکلّم وحده است لذا میفرماید: *«إنی جاعل»* من این کار را میکنم پس هیچ کدام از فرشتهها واسطه در این کار نیستند پس خطاب به همهٴ ملائکه است و چون همهٴ ملائکه مستمعند گوینده خدای سبحان است وحده از این جهت با ضمیر متکلّم وحده یاد شده است. فرمود: *«إِنی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خلیفهٴ»*.
فرق خلیفه و امام
مسألهٴ خلیفه و امام فرقی که با هم دارند اینست که خلیفه بالقیاس به گذشته است و امام نسبت به آینده، خواه سبق و لحوق زمانی باشد خواه غیر زمانی، اگر کسی به دنبال دیگری حرکت کرد و جای او را اشغال کرد میشود خلیفه و اگر کسی خود راهنمای دیگران بود که دیگران به او اقتدا کردند میشود امام ممکن است یک موجود هم خلیفه باشد و هم امام امّا خلافتش نسبت به دیگرانی است که بر او مقدّم بودهاند و امامتش نسبت به دیگرانی است که از او متأخّرند.
مستخلف عنه کیست؟
و این انسان کامل هم خلیفه است و هم امام منتها بحث در اینست که این خلیفه مستخلَف عنهی دارد این خلیفهٴ کیست؟ آیا این خلیفهٴ فرشتگان است یا خلیفهٴ جنّیانی است که قبلاً بودند یا خلیفهٴ انسانهای پیشینند که قبل از آدم ابو البشر «سلام الله علیه» زندگی میکرد یا خلیفهٴ الله است؟ بعضی از این امور فی نفسه صحیح نیست و بعضی از این امور مقامی نیست که فرشتگان دربارهٴ آن مقام بگویند *«نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ»* ما شایستهٴ آن مقامیم فقط یک معنا میماند و آن خلیفهٴ اللّهی است.
ادله عدم مستخلف عنه بودن فرشتگان
این انسان کاملی که خدای سبحان او را خلیفه قرار داد خلیفهٴ از فرشتگان نیست زیرا خدای سبحان فرمود: *«إِنی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خلیفهٴ»* فرشتگان موجود أرضی نیستند زیرا خدای سبحان زمین را با همهٴ خصایصش یاد کرد و خصوصیّتهای فرشتگان را هم بیان کرد فرمود: فرشته یک موجود معصوم است در هیچ نشئه اهل گناه نیست *«بَلْ عِبَادٌ مُّکْرَمُونَ»*﴿11﴾ *«لا یعصون الله ما أمرهم و یفعلون ما یؤمرون»*﴿12﴾ فرشته معصوم است و همهٴ موجودات زمینی نمیتوانند معصوم باشند. خصوصیّت أرضیّت اقتضای شهوت و غضب و درگیری و تزاحم است نمیشود یک امّتی زمینی باشد و در زمین زندگی کند و همهٴ افراد آن امّت معصوم و مصون از خطا و اشتباه باشند و از طرف دیگر خدای سبحان در جواب شبههٴ کسانی که میگفتند چرا پیغمبر از فرشتگان نیست جواب فرمود به این که اگر در زمین ملائکه بودند ما هم پیغمبری از جنس ملک نازل میکردیم *«لَوْ کَانَ فِی الْأَرْضِ مَلاَئِکَةٌ یَمْشُونَ مُطْمَئِنِّینَ لَنَزَّلْنَا عَلَیْهم مِنَ السَّماءِ مَلَکاً رَسُولاً»*﴿13﴾ معلوم میشود فرشته اهل زمین نیست فرشته در زمین زندگی نمیکند چون فرمود: *«إِنی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خلیفهٴ»* آن مستخلف عنهش فرشته نخواهد بود زیرا فرشته موجود زمینی نیست تا این که انسان خلیفه فرشته باشد در زمین مضافاً به این که اگر فرشتگان موجود زمینی بودند و انسان بخواهد خلیفهٴ فرشته بشود این اصل مقام را که مستخلف عنه است خود فرشتهها دارند دیگر جا برای این سؤال نیست که *«نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ»* ظاهر این سؤال آنست که این مقام را که تو میخواهی به این انسان بدهی ما به آن مقام شایستهتر از این انسانیم. برای این که ما اهل تسبیح و تقدیسیم و آنچه را که شما میخواهید خلق کنید اهل سفک دماء و اهل افساد است ولی اگر مراد این باشد که این انسان کامل خلیفهٴ فرشتگان است فرشتگان که اصالت را دارند چون مستخلف عنه اصل است و خلیفه فرع، این سؤالی که ملائکه بگویند *«نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ»* زمینه ندارد اگر خدای سبحان به ملائکه میفرماید که من برای شما جانشینی در زمین قرار میدهم شما اصلید او جانشین شماست آن وقت ملائکه نمیگویند *«نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ»* و این سؤال و جواب در متن این جریان نشان میدهد که ملائکه خواهان یک مقام بودند خدای سبحان میفرماید آن مقام به شما نمیرسد آن مقام به معلّم شما میرسد نه به شما کسی را من خلیفه قرار میدهم که معلّم شما باشد یک چنین مسألهای است بنابراین، سخن از خلیفه بودن انسان نسبت به فرشتهها نیست که ما بگوییم فرشتهها قبلاً در زمین بودند و انسان خلیفهٴ فرشتهها باشد.
سؤال ...
جواب: سجدهٴ فرع بر اصل مطابق با عقل است. فرع باید در برابر اصل سجده کند. او میشود اصل و مقام را را دارا هستند و دیگر نباید اینها بگویند این مقام از آنِ ماست.
دلیل عدم مستخلف عنه بودن انسانهای پیشین
امّا انسان خلیفهٴ انسانهای پیش نیست برای این که اگر انسانی خلیفهٴ انسانهای قبل باشد آنچنان مقام والایی نیست که فرشتگان بگویند ما به این مقام أولی و احقّیم.
دلیل عدم مستخلف عنه بودن جنهای پیشین
همچنین انسان خلیفهٴ جنهای گذشته نیست زیرا این هم یک مقام والایی نیست که فرشتهها غبطه بخورند بگویند *«نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ»* معلوم میشود یک مقامی است که فرشتگان خود را برای آن مقام سزاوارتر میدانند و خدای سبحان با آن آزمون نشان میدهد که فرشتگان به آن مقام راه ندارند و این خلیفهٴ الله به آن مقام راه دارد چون آن خلیفهٴ الله معلّم همهٴ فرشتههاست و مسجودٌ له همهٔ فرشتههاست پس یک مقامی است که فرشتهها غبطهٴ آن را دارند و شایستهٴ آن مقام نیستند و آن مقام نه میتواند خلافت از فرشتهها باشد نه خلافت از انسانهای گذشته باشد نه خلافت از جنّیها باشد بلکه خلافة الله است.
انسان خلیفهٴ خدای سبحان
موجودی که خدای سبحان میخواهد بیافریند او را خلیفهٴ خود قرار میدهد این مقامی است که دیگر بالاتر از او فرض ندارد. چون اگر کسی خلیفهٴ خدا شد خدا یک موجودی است بکلّ شیء محیط، خلیفهٴ او هم باید یک موجودی باشد به اذن او آنچه در جهان آفرینش هست احاطه داشته باشد وگرنه خلیفهٴ نسبی خواهد بود نه خلیفهٴ مطلق، اگر چیزی خلیفهٴ الله شد باید مظهر خدای سبحان باشد در همهٴ اسمای فعلیّهٴ حق هر جا سخن از فعل حق است و ظهور فعلی حق است آن خلیفة الله مظهر آن اسم باشد و همهٴ آن شؤون را داشته باشد چیزی در جهان به نام ظهور حق و فیض حق ظهور ندارد مگر این که این خلیفهٴ الله واجد اوست. چون خاصیّت خلافت مطلقه اینست.
سؤال ...
جواب: این خلافت انبیا است بعضهم عن بعض امّا این در اصل پیدایش انسان کامل سخن است چون اصل پیدایش انسان کامل مطرح است. اینچنین نیست که فلان امام خلیفهٴ امام دیگر باشد یا فلان امام خلیفهٴ فلان پیغمبر باشد. این در اصل پیدایش انسان کامل سخن مطرح است.
سؤال ...
جواب: بله اگر کسی خلیفهٴ الله شد باید مظهر خدای سبحان باشد که *«بکلّ شیء محیط»*﴿14﴾ است این خلافت در آغاز پیدایش انسان مطرح است نه مظهر بودن است نه تفویض کردن این مظهر اوست یک آینهای است که تمام اوصاف صاحب صورت را نشان میدهد بیان مبارک حضرت امیر «سلام الله علیه» اینست که «مالله آیة أکبر منّی»(15) برای خدا هیچ آیتی از من بزرگتر نیست من آیت کبریٰ و آیت عظمای حقّم. چیزی در جهان آفرینش بهتر از من خدا را نشان نمیدهد خدا علیم است من نشانهٴ علم اویم خدا قدیر است من نشانهٴ قدرت اویم و هکذا سایر اسمای حسنی. این خلافت مربوط به اصل انسان کامل است نه خلافت بعضی از افراد انسان نسبت به افراد دیگر.
حوزهٴ خلافت انسان کامل
بنابراین، این مقامی است که فرشتگان غبطهٴ این مقام را دارند و به خدای سبحان عرض میکنند که ما شایستهٴ این مقامیم خدای سبحان میفرماید به این که این مقام آنچنان رفیع است که دست شما به او نمیرسد *«إِنی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خلیفهٴ»* منتها قرارگاه این موجود در زمین است و او موجود زمینی نیست چون موجودی که تنها زمینی باشد نمیتواند خلیفهٴ خدایی باشد که *«هُوَ الَّذِی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَفِی الْأَرْضِ إِلهٌ»*﴿16﴾ آن کسی که خلیفهٴ خدایی است که *«فِی السَّماءِ إِلهٌ وَفِی الْأَرْضِ إِلهٌ»* او توان شقّ القمر هم دارد او توان عروج به سماوات را هم دارد او توان آن را دارد که بر همهٴ فرشتگان آسمانها سبقت بگیرد. توان آن را دارد به جایی برود که جبرئیل بگوید «لودنوت أنملة لا حترقت»(17) این خلیفهٴ خدایی است که *«هُوَ الَّذِی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَفِی الْأَرْضِ إِلهٌ»* منتها این خلیفه در زمین زندگی میکند جسمش در زمین است روحش هم *«دَنَا فَتَدَلَّی ٭ فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَى»*﴿18﴾ یک معراج و دو معراج و ده معراج و صد معراج برای حضرت نبود برای معراج حضرت حدّ و حصری نبود منتها این مقداری که نقل کردند این مقدار به عنوان ضرورت و ضروری نقل کردهاند نه این که بیش از این نبود خلیفهٴ خدای سبحان که *«بکل شیء محیط»*﴿19﴾ است باید مظهر جمیع اسمای حسنا باشد و از این انسان کامل به کون جامع یاد میکنند یعنی هر چه در جهان هستی هست او نشان میدهد و دارد. *«وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خلیفهٴ»*.
منشأ علم ملائکه به افساد و خونریزی انسان
آنگاه فرشتگان عرض کردند *«أتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاءَ»* از این که خدای سبحان فرمود من میخواهم در زمین خلیفه قرار بدهم خصیصهٴ أرضیت سفک دماء و افساد است خاصیّت این نشئه خونریزی و معصیت است این خصوصیّت را یا از کلمهٔ *«فِی الْأَرْضِ»* فهمیدهاند یا از آن نظر که موجوداتی که قبلاً در زمین زندگی میکردند اهل سفک دماء و افساد بودند علی أی حال فرشتگان فهمیدند که موجود أرضی اهل معصیت است یا از عنوان فی الأرض فهمیدند که خاصیّت زمینی بودن اینچنین است. یا از تجارب گذشتگان به یاد داشتند که موجوداتی که قبلاً در زمین بودند اهل معصیت بودند.
سؤال ...
جواب: این أرض دنیاست دیگر. حالا میرسیم به مراحل بعدی که آدم «سلام الله علیه» در آن جنّت چگونه غفلت کرده است این آیا ترک أولی است آیا تشریع است آیا تکوین است بحثش خواهد آمد فرشتگان این معنا را دانستند و خدای سبحان هم روی این نظر فرشتگان صحّه گذاشت نفرمود اینچنین نیست که موجود زمینی اهل سفک دماء و افساد نیست فرمود یک نکتهای در این کار است که من میدانم و شما نمیدانید
سرّ آمیختگی حمد و تسبیح
*«قَالُوا أتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ»* ما اهل تسبیح و تقدیسیم ما هم ترا تسبیح میکنیم آمیخته با حمد و هم ترا تقدیس و تطهیر میکنیم از هر شرکی، کارمان تسبیح و تقدیس است تسبیح معمولاً با حمد ذکر میشود همهٔ موجودات خدا را با حمد تسبیح میکنند *«إِن مِن شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ»*﴿20﴾ سرّش آنست که انسان وقتی خود را مشاهده میکند و دیگر موجودات را مشاهده میکند ناقص میبیند و این نقصها را باید خدای سبحان که منزّه از نقص است برطرف کند پس نقص هر ناقصی را موجودی برطرف میکند که منزّه از نقص است پس او سبّوح است زیرا اگر او منزّه از نقص نباشد که قدرت ندارد نقص ناقصها را برطرف کند و چون حاجت نیازمندها را برطرف میکند و نقص آنها را به کمال تبدیل میکند به آنها نعمت میدهد و چون ولی نعمت است محمود است و چون محمود است دیگران تسبیح را با حمد مخلوط میکنند یعنی آمیخته است تسبیح با تحمید همهٴ موجودات اینچنینند فرشتگان هم میگویند: *«نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ»* یعنی این تسبیح ما آمیخته با تحمید است متلبّس با تحمید است و مانند آن *«نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ»*. تقدیس را گفتهاند از تسبیح بالاتر است یعنی تطهیر و تنزیه از هرشین و عیبی. پس ما شایستهٴ این مقامیم.
خلیفة الله أهل افساد و خونریزی نیست
*«قَالَ إِنی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ»* خدای سبحان فرمود من میدانم چیزی را که شما نمیدانید یعنی آن نکته که گفتید موجود أرضی اهل سفک و افساد است درست است و این که گفتید شما اهل تسبیح و تقدیسید درست است امّا آن که خلیفهٴ الله است او نه اهل سفک دماء و افساد فی الأرض است و نه شما توان آن را دارید که تسبیح و تقدیس او را انجام دهید او طوری تسبیح میکند که تسبیح شما به دنبال تسبیح اوست. طوری تحمید دارد که حمد شما به دنبال حمد اوست طوری تقدیس دارد که تقدیس شما تابع تقدیس اوست. این که از روایات نقل شده است که ائمّه «علیهم السّلام» فرمودند «فسبّحْنا فسبّحت الملائکة بتسبیحنا و قدّسْنا فقدّست الملائکة بتقدیسنا»(21) یعنی تسبیح و تقدیس را ما یاد فرشتهها دادیم ارواح طیّبهٴ اولیای الهی معلّم فرشگان بودند حتی در مسألهٴ تسبیح و تقدیس این کمال را هم فرشتگان از آن انسان کامل آموختند لذا خدای سبحان میفرماید *«إِنی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ»* من هم ارزش آن مقام را میدانم هم خصیصهٴ وجودی آن خلیفهٴ الله را میدانم هم درجهٴ وجودی شما را آگاهم. آن مقام به دست شما نمیرسد آن مقام به دست کسی میرسد که معلّم شماست و آن انسان کامل است.
سؤال ...
جواب: میخواهد چیزی را هم یاد فرشتگان بدهد از برکت همین سؤال فرشتگان بسیاری از مسایل را فهمیدند فرمود به این که من برای شما معلّمی میخواهم بیافرینم.
سؤال ...
جواب: نقص است نه معصیت. هر موجودی در حدّ خودش کامل است نسبت به بالاتر از خود ناقص است معصیت نمیکند. به همان اندازه که مکلّف است به همان اندازه امتثال دارد به همان اندازهٴ درجهٴ وجودیش تخلّف ندارد.
سؤال ...
جواب: آن هم سنداً معتبر نیست و هم دلالتاً مخالف با قرآن است چیزی که مخالف با قرآن است، مضروب علی الجدار چون قرآن فرشتهها را معصوم معرّفی کرده است. آن نه سندی دارد نه متنش قابل عرضه است.
فرشته اینست که معصیت نکند و خدای سبحان فرمود: *«إِنی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ»* من میدانم چیزی را که شما نمیدانید.
سؤال ...
جواب: اصلاً آنجا جای تکلیف نیست که ترک اولی باشد تکلیف مال نشئهٴ تشریع است.
سؤال ...
جواب: آنجا هم همچنین. خواهد آمد که تکلیف نیست و اگر کسی بر فرض ترک اولی بکند که پرش نمیسوزد.
فرشتگان و جعل خلیفه
اطلاق فرشته بر ابلیس از باب تغلیب
امّا این که فرمود: *«إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ»* شاید این الملائکة که جمع محلّی به «الف و لام» است همان طوری که شامل همهٴ فرشتگان میشود شامل شیطان هم بشود از باب تغلیب و شاید هم شاملش نشود امّا در آیات بعد که سخن از *«وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوْا لآِدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ»*﴿22﴾ آنجا یقیناً شاملش میشود روی تغلیب و فعلاً خیلی در بحث این آیه خیلی دخیل نیست که حالا شیطان هم داخل است یا نه.
وساطت فرشتگان در مراحل نازلهٴ خلیفة الله نه در حقیقت و جان خلیفة الله
امّا آن چه که مطرح است آنست که تنها کسی که میخواهد خلیفه جعل کند خداست در این کار هیچ فرشتهای واسطه نیست چون همهٴ این فرشتگان مخاطبند و خدای سبحان میفرماید من قصد چنین کاری دارم ممکن است در پیدایش و پرورش درجات نازلهٴ آن خلیفهٴ الله فرشتهها دخیل باشند یعنی در پیدایش بدن او و آفرینش جسم او، فرشتگان مأمور باشند امّا در حقیقت جان او که اصل خلافت از آنِ جان اوست فرشتگان راه ندارند فرشته واسطهٴ یک امری است که از او بالاتر باشد هرگز فرشتگان واسطهٴ پیدایش معلّم خود نیستند آن درجهٔ وجودی آن انسان کاملی که معلّم فرشتههاست مقدور فرشتهها نیست که آن درجه را درک کنند تا واسطهٴ فیض آن درجه باشند اگر فرشتگان مدبّرات امرند و اگر فرشتگان جنود الهیند و حملهٴ عرشند و هر کاری را به این فرشتهها واگذار کردند معصومانه انجام میدهند همه و همه ناظر به آن کارهایی است که از نظر درجهٴ وجودی از فرشتهها نازلتر باشد و امّا آن درجهٴ وجودی که بالاتر از فرشتههاست، فرشتهها واسطه نیستند آن فرشتهای که میگوید من اگر به اندازهٴ سرانگشت جلوتر بیایم محترق میشوم در آفرینش آن موجود، فرشته واسطه نیست بنابراین، اگر در مسألهٴ انسان کامل خدای سبحان به شیطان اعتراض میکند که چرا در برابر انسان کامل سجده نکردی انسان کاملی که *«خلقت بیدیّ»*﴿23﴾ نشانهٴ همان بلا واسطه بودن است. یعنی من با دو دست خودم او را آفریدم من با جلال و جمالم او را خلق کردم او مظهر دست جلال من و دست جمال من است من او را خلق کردم در همهٴ موارد سخن از متکلّم وحده است *«خَلقْتُ بِیَدَیّ»*﴿24﴾ من با دو دستم او را خلق کردم.
یمن و مبارک بودن دست خدا و دست اولیاء خدا
که «کلتا یدیه یمین»(25) هر دو دست خدای سبحان راست است چه این که دربارهٴ حضرت أبی ابراهیم امام کاظم «سلام الله علیه» هم آمده است که «کلتا یدیه یمین»(26) دربارهٴ دیگر ائمه «علیهم السّلام» هم آمده است که «کلتا یدیه یمین»(27) امام هر دو دستش راست است چنان که شاگردان ائمه «علیهم السّلام» یعنی مؤمنین خالص آنها هم هر دو دستشان راست است کسانی که اصحاب یمینند اصولاً دست چپ ندارند فکر چپ ندارند. با دست چپ کار خیر و یُمن انجام میدهند همان طوری که با دست راست کار با میمنت انجام میدهند انسانی که تمام کارهای او با میمنت و یمن و برکت است او اصحاب یمین است و مؤمن «کلتا یدیه یمین». چون مظهر خدای سبحان است که «کلتا یدیه یمین» چه این که کافر و منافق کلتا یدیه شمال او با دست راست هم کار چپ میکند. «کلتا یدیه مشئمة» است. مشئوم است و چپ است خدای سبحان میفرماید انسان را من خودم خلق کردم یعنی در آفرینش آن حقیقت انسان کامل که خلیفهٴ من است هیچ چیزی واسطه نیست زیرا آن وسائط به وسیلهٴ این انسان کامل تعلیم و تربیت مییابند. اگر تسبیح است اگر تقدیس است به وسیلهٴ تعلیم انسانهای کامل است.
سؤال ...
جواب: نه از جنّ است منتها تغلیباً جزو ملائکه قرار گرفت.
عدم دسترسی هر انسانی به مقام شامخ خلیفة الله
بنابراین، در این کریمه اجمالاً مقام شامخ خلیفهٴ اللّهی روشن شد که کی خلیفهٴ الله خواهد بود. و هر انسانی هم خلیفهٴ الله نیست زیرا بسیاری از افرادی که به حسب ظاهر حیوان ناطقند قرآن کریم آنها را *«کالأنعام بل هم أضلّ»*﴿28﴾ میشمارد معلوم میشود آن که خلیفهٴ الله است کسی نیست که خدا میفرماید او *«کالأنعام بل هم أضلّ»*. از این خلیفهٴاللّهی یک مقامی اراده خواهد شد که آن مقام برتر از مقامات همهٴ فرشتگان است او خلیفهٴ الله است نه هر کسی که به صورت انسان است و حیوان ناطق است زیرا برخی از اینها را قرآن أضلّ از بهائم و أنعام میداند.
سؤال ...
جواب:
تسبیح و تنزیه فرشتگان قرینهٴ بر استفهامی بودن پرسش فرشتگان
اعتراض نیست، استفهام است. لذا در طلیعهٴ امر که این را عرض کردند بعد عرض میکنند *«سبحانک لاعلم لنا»*﴿29﴾ همهٔ آن مسایل را با تسبیح آغاز میکنند تسبیح یعنی اعتراض نیست یعنی استعلام است اعتراض معنایش آنست که در عرض او انسان یک کاری انجام بدهد عرض اندام بکند اگر انسان در عرض کار کسی معارض او شد در عرض او کاری کرد یا حرفی زد میگویند نسبت به او اعتراض کرد امّا فرشتهها حرفها را با تسبیح آغاز میکنند تسبیح معنایش آنست که ما اهل اعتراض نیستیم اعتراض معنایش آنست که این کار شما زیر سؤال است و این کار شما محل اِشکال است و این با تسبیح سازگار نیست فرشتهها در آغاز هم گفتند *«نحن نسبّح بحمدک»* اصلاً کار ما تسبیح است بعداً هم عرض کردند *«سبحانک»*﴿30﴾ این سبحانک یعنی تو منزّه از آنی که مورد نقد و سؤال و اعتراض قرار بگیری ما فقط میخواهیم چیز بفهمیم.
تعلیم بی واسطهٴ اسماء به آدم
خدای سبحان هم فرمود: *«إنی أعلم ما لا تعلمون»* اینها را مذمّت نکرده است فرمود من چیزی را میدانم که شما نمیدانید آنگاه برای این که روشن کند که خدا چیزی را میداند که فرشتگان نمیدانند جریان تعلیم اسماء را مطرح کرد. فرمود: *«وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَی الْمَلاَئِکَةِ فَقالَ أَنْبِئُونی بِأَسْمَاءِ هؤُلاَءِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ»*﴿31﴾. برای این که روشن بشود این مقام خلیفهٴ اللّهی فوق مقام همهٴ فرشتگان است حقایق اشیاء را یاد حضرت آدم یا آن انسان کامل داد که برای حضرت آدم خصیصهای نیست آن انسان کامل، یاد آن انسان کامل داد یعنی آنچه به نام حقائق اشیاء در عالم مطرح است یاد انسان کامل داد بلاواسطه، این همان تعلیم وحی بلاواسطه است که در آن تعلیم هیچ فرشتهای راه ندارد. گاهی خدای سبحان به وسیلهٴ فرشتهها مسایلی را با انبیا در میان میگذارد امّا در جریان خلیفهٴ الله و انسان کامل حقایقی را یاد انسان کامل داد که در این تعلیم و تعلّم أحدی واسطه نبود معلّم بلاواسطه خدای سبحان متعلّم بلاواسطه خلیفهٴ الله و انسان کامل *«وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّهَا»* همهٴ حقایق اشیاء را یاد انسان کامل داد.
سؤال ...
جواب: حالا به خواست خدا به آن بحث هم خواهیم رسید که این خلیفهٴ الله در بهشت چه میکرد و چگونه خدای سبحان فرمود به این که *«لاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الظَّالِمِینَ»*﴿32﴾ بعد فرمود: *«فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا کَانَا فِیهِ»*﴿33﴾ به خواست خدا در ذیل همین بحثها خواهد آمد.
سرّ بی واسطه بودن تعلیم أسماء
در این کریمه فرمود: همهٴ حقایق را یاد خلیفهٴ الله داد و در این تعلیم هم هیچ واسطهای نبود. خدای سبحان سه جور با انسان سخن میگوید یا بلاواسطه سخن میگوید یا من وراء حجاب سخن میگوید یا از راه ارسال رسول و پیک با انسان سخن میگوید که در پایان سورهٴ شوریٰ آیهٴ ٥١ فرمود: *«وَمَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیاً أَوْ مِن وَرَاِءی حِجَابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحِی بِإِذْنِهِ مَا یَشَاءُ»*﴿34﴾. آیهٔ 51 سورهٔ شوری این است که خدای سبحان هرگز با کسی سخن نمیگوید مگر به یکی از این سهراه، که این به نحو منفصله مانعة الخلو است که جمع اینها ممکن است *«وَمَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیاً»* یعنی بلاواسطه *«أَوْ مِن وَرَاءِی حِجَابٍ»* نظیر آن چه که به موسی کلیم «سلام الله علیه» آموخت *«أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً»* نظیر آن چه که به وسیلهٴ فرشتگان برای انبیای دیگر وحی نازل میکرد *«فَیُوحِی بِإِذْنِهِ مَا یَشَاءُ»* پس سه جور خدای سبحان با انسان سخن میگوید که به نحو مانعة الخلوّ، اجتماع اینها ممکن است در این کریمه فرمود: *«وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ»*﴿35﴾ یعنی بلاواسطه همهٴ این علوم را به عنوان کلام الهی به انسان کامل آموخت همهٴ این علوم را آن خلیفهٴ الله بلاواسطه آموخت و فرشتگان واسطه نبودند زیرا اگر فرشتگان واسطه بودند یقیناً میفهمیدند چون معنای وساطت فرشتگان نظیر این غلام پست و پیک مخابرات که نیست یک نامهای را به دست انسان بدهد و نداند که در این نامه چه خبر است معنای این که فرشته واسطه است و پیام میآورد این نیست که یک نامهای را سربسته به فرشته بدهند بگویند این نامه را به فلان شخص برسان و این فرشته نداند در این نامه چه نوشته است معنای وساطت یعنی همان واسطه در فیض بودن وساطت در فیض بدون آگاهی به اصل فیض ممکن نیست بنابراین فرشتهها در آنجا سهمی از وساطت نداشتند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
پاورقیها:
(1) سورهٔ فصّلت ، آیهٔ 12.
(2) سورهٔ حجر، آیهٔ 30.
(3) سورهٔ ص، آیهٔ 26.
(4) سورهٔ قدر، آیهٔ 1.
(5) سورهٔ حجر، آیهٔ 22.
(6) سورهٔ اعراف، آیهٔ 27.
(7) سورهٔ مریم، آیهٔ 83.
(8) سورهٔ ص، آیهٔ 26.
(9) سورهٔ قصص، آیهٴ 30.
(10) سورهٔ طه، آیهٔ 14.
(11) سورهٔ انبیاء، آیهٔ 26.
(12) سورهٔ تحریم، آیهٔ 6.
(13) سورهٔ اسراء، آیهٔ 95.
(14) سورهٔ فصّلت ، آیهٔ 54.
(15) بحار، ج 23، ص 206.
(16) سورهٔ زخرف، آیهٔ 84.
(17) بحار، ج 18، ص 382.
(18) سورهٔ نجم، آیهٔ 8.
(19) سورهٔ فصّلت ، آیهٔ 54.
(20) سورهٔ اسراء، آیهٔ 44.
(21) عوالی اللآلی، ج 4، ص 122.
(22) سورهٔ بقره، آیهٔ 34.
(23) سورهٔ ص ، آیهٔ 75 .
(24) سورهٔ ص ، آیهٔ 75.
(25) الکافی، ج 2، ص 126.
(26) وسائل الشیعه، ج 24، ص 260.
(27) بحار، ج 63، ص 387؛ روی أن کلتا یدی الامام یمین.
(28) سورهٔ اعراف، آیهٔ 179.
(29) سورهٔ بقره، آیهٔ 32.
(30) سورهٔ بقره، آیهٔ 32.
(31) سورهٔ بقره، آیهٔ 31.
(32) سورهٔ بقره، آیهٔ 35.
(33) سورهٔ بقره، آیهٔ 36.
(34) سورهٔ شورىٰ، آیهٔ 51.
(35) سورهٔ بقره، آیهٔ 31.
- تسخیر آسمان و زمین برای انسان
- فرق خلیفه و امام
- انسان خلیفه جن و ملائکه نیست بلکه خلیفه الله است
- عظمت انسان
- برتری انسان به ملائک
- خلقت بلاواسطه انسان
أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خلیفهٴ قَالُوا أتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا
وَیَسْفِکُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ
ضمن شمارش نعمتهای خاص الهی که به مسألهٴ حیات و مانند آن پرداخت آنگاه فرمود: کلّ این نظام مسخّر انسان است و برای انسان خلق شد و زمین و آنچه در زمین است برای انسان آفریده شد آسمانها را هم خدای سبحان تسویه کرد برای انسانها قهراً انسان یک موجودی خواهد بود که هدف آفرینش آسمانها و زمین است آسمانها و زمین هم در تحت تدبیر یک سلسله مدبّرات الهیند فرشتگان خاصّیند که مدبّرات امرند باذن حق. و وحی را دریافت میکنند و تدبیر امور باذن خدا به دست اینهاست که *«وَأَوْحَی فِی کُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا»*﴿1﴾ اگر مجموعهٴ نظام آفرینش برای انسان خلق شد و اگر این نظام آفرینش زیر پوشش تدبیر فرشتههاست روح مطلب اینست که همهٴ فرشتهها و همهٴ آسمانها و زمین برای انسان خلق شده است.
قهراً زمینهٴ این بحث فراهم میشود کدام انسان است که همهٴ این نظام برای او خلق شده است اگر زمین برای انسان خلق شد و سماوات و أرض هم برای انسان خلق شد خواه مسخِّر اینها انسان باشد خواه مسخِّر اینها خدای سبحان باشد که خدای سبحان اینها را برای انسان مسخَّر کرده است. پس هدف آفرینش مجموعهٴ سماوات و أرض انسان است و چون فرشتگان کارشان تدبیر سماوات و أرض است پس هدف آفرینش فرشتگان هم آن انسان کامل است قهراً این بحث مطرح میشود آن انسانی که این مقام رفیع را داراست که مجموعهٴ نظام برای او خلق شد و مدبّرات امر هم عالَم را برای خاطر او تدبیر میکنند آن انسان کیست؟ از این جهت مسألهٴ خلافه الله و خلیفهٴ الله بودن انسان را طرح میکند میفرماید: *«و إذ قال»* یعنی متذکّر باش آن صحنهٴ سؤال و جوابی که در آغاز پیدایش خلیفهٴالله مطرح شد اگر متذکّر آن صحنه شدی خوب، متوجّه میشوید که آسمان و زمین برای انسان خلق شد. *«وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خلیفهٴ»*.
مراد از الملائکة
در این کریمه، متکلّم خدای سبحان است و مستمع همهٴ فرشتگان، اینچنین نیست که به بعضی از ملائکه خطاب کرده باشد دون بعض بلکه به همهٴ فرشتگان خطاب کرد چون تا آخر این قصّه سخن از *«فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ»*﴿2﴾ است سخن از همهٴ فرشتگان است پس هیچ کسی در این صحنه جزو افرادی که در ردیف متکلّم باشد و پیام متکلّم را ابلاغ کند نیست. خدا بلاواسطه سخن میگوید و همهٴ ملائکه هم مستمعند لذا ضمیر هم به عنوان متکلّم وحده ذکر شده است.
سرّ آوردن ضمیر متکلم مفرد
*«إنی جاعلٌ»* و سخن از «إنّا جعلنا» یا «إنّا نجعل» نیست سخن از *«إنی جاعل»* است در جریان حضرت داوود «سلام الله علیه» در سورهٴ «ص» آیهٴ ٢٦ اینست *«یا داود إِنَّا جَعَلْنَاکَ خلیفهٴ فِی الْأَرْضِ فَاحْکُم بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ»*﴿3﴾ سخن از *«إنّا»* است معمولاً در مواردی که با متکلّم مع الغیر تعبیر میشود گذشته از آن نکتهٴ تفخیم و تعظیم نکتهٴ اساسی در کار است و آن نکته اینست که هر جا خدای سبحان با وسائط کار انجام میدهد به وسیلهٴ فرشتگان کار انجام میدهد آنجا ضمیر متکلّم مع الغیر ذکر میشود *«إِنَّا أنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ»*﴿4﴾ و *«وَ أَرْسَلْنَا الرِّیَاحَ لَوَاقِحَ»*﴿5﴾ و *«إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ...»*﴿6﴾ و *«أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیَاطِینَ عَلَی الْکَافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً»*﴿7﴾. و هکذا در نوع موارد گذشته از آن که برای تفخیم و تعظیم متکلّم مع الغیر یاد میشود نکتهٴ دیگری دارد و آن اینست که خدای سبحان کاری که با ملائکه انجام میدهد به دستور خدا ملائکه اطاعت میکنند در آن گونه از موارد با متلکّم مع الغیر یاد میشود لذا در جریان حضرت داوود «سلام الله علیه» فرمود: *«إِنَّا جَعَلْنَاکَ خلیفهٴ»*﴿8﴾ و امّا در جریان خلیفهٴ الله بودن انسان کامل سخن از متکلّم وحده است. *«إِنی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خلیفهٴ»* در مواردی که موهم تعدّد نباشد موهم کثرت نباشد آنجا ضمیر متکلّم وحده ذکر میشود نظیر مسایل توحیدی *«إِنّی أَنَا اللَّهُ»*﴿9﴾ در مسایل توحید هرگز سخن از «نحن» نیست سخن از «أنا» است *«لاَ إِلهَ إِلَّا أَنَا»*﴿10﴾ و امثال ذلک در آنگونه از موارد که خدای سبحان وحده عهدهدار کار است و هیچ واسطهای در کار نیست در آن گونه از موارد با متکلّم وحده یاد میشود.
عدم وساطت فرشتگان در مسألهٴ خلافت انسان کامل
در اینجا همهٴ فرشتگان مخاطبند و گوینده خداست در یک چنین زمینهای جا برای متکلّم وحده است لذا میفرماید: *«إنی جاعل»* من این کار را میکنم پس هیچ کدام از فرشتهها واسطه در این کار نیستند پس خطاب به همهٴ ملائکه است و چون همهٴ ملائکه مستمعند گوینده خدای سبحان است وحده از این جهت با ضمیر متکلّم وحده یاد شده است. فرمود: *«إِنی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خلیفهٴ»*.
فرق خلیفه و امام
مسألهٴ خلیفه و امام فرقی که با هم دارند اینست که خلیفه بالقیاس به گذشته است و امام نسبت به آینده، خواه سبق و لحوق زمانی باشد خواه غیر زمانی، اگر کسی به دنبال دیگری حرکت کرد و جای او را اشغال کرد میشود خلیفه و اگر کسی خود راهنمای دیگران بود که دیگران به او اقتدا کردند میشود امام ممکن است یک موجود هم خلیفه باشد و هم امام امّا خلافتش نسبت به دیگرانی است که بر او مقدّم بودهاند و امامتش نسبت به دیگرانی است که از او متأخّرند.
مستخلف عنه کیست؟
و این انسان کامل هم خلیفه است و هم امام منتها بحث در اینست که این خلیفه مستخلَف عنهی دارد این خلیفهٴ کیست؟ آیا این خلیفهٴ فرشتگان است یا خلیفهٴ جنّیانی است که قبلاً بودند یا خلیفهٴ انسانهای پیشینند که قبل از آدم ابو البشر «سلام الله علیه» زندگی میکرد یا خلیفهٴ الله است؟ بعضی از این امور فی نفسه صحیح نیست و بعضی از این امور مقامی نیست که فرشتگان دربارهٴ آن مقام بگویند *«نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ»* ما شایستهٴ آن مقامیم فقط یک معنا میماند و آن خلیفهٴ اللّهی است.
ادله عدم مستخلف عنه بودن فرشتگان
این انسان کاملی که خدای سبحان او را خلیفه قرار داد خلیفهٴ از فرشتگان نیست زیرا خدای سبحان فرمود: *«إِنی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خلیفهٴ»* فرشتگان موجود أرضی نیستند زیرا خدای سبحان زمین را با همهٴ خصایصش یاد کرد و خصوصیّتهای فرشتگان را هم بیان کرد فرمود: فرشته یک موجود معصوم است در هیچ نشئه اهل گناه نیست *«بَلْ عِبَادٌ مُّکْرَمُونَ»*﴿11﴾ *«لا یعصون الله ما أمرهم و یفعلون ما یؤمرون»*﴿12﴾ فرشته معصوم است و همهٴ موجودات زمینی نمیتوانند معصوم باشند. خصوصیّت أرضیّت اقتضای شهوت و غضب و درگیری و تزاحم است نمیشود یک امّتی زمینی باشد و در زمین زندگی کند و همهٴ افراد آن امّت معصوم و مصون از خطا و اشتباه باشند و از طرف دیگر خدای سبحان در جواب شبههٴ کسانی که میگفتند چرا پیغمبر از فرشتگان نیست جواب فرمود به این که اگر در زمین ملائکه بودند ما هم پیغمبری از جنس ملک نازل میکردیم *«لَوْ کَانَ فِی الْأَرْضِ مَلاَئِکَةٌ یَمْشُونَ مُطْمَئِنِّینَ لَنَزَّلْنَا عَلَیْهم مِنَ السَّماءِ مَلَکاً رَسُولاً»*﴿13﴾ معلوم میشود فرشته اهل زمین نیست فرشته در زمین زندگی نمیکند چون فرمود: *«إِنی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خلیفهٴ»* آن مستخلف عنهش فرشته نخواهد بود زیرا فرشته موجود زمینی نیست تا این که انسان خلیفه فرشته باشد در زمین مضافاً به این که اگر فرشتگان موجود زمینی بودند و انسان بخواهد خلیفهٴ فرشته بشود این اصل مقام را که مستخلف عنه است خود فرشتهها دارند دیگر جا برای این سؤال نیست که *«نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ»* ظاهر این سؤال آنست که این مقام را که تو میخواهی به این انسان بدهی ما به آن مقام شایستهتر از این انسانیم. برای این که ما اهل تسبیح و تقدیسیم و آنچه را که شما میخواهید خلق کنید اهل سفک دماء و اهل افساد است ولی اگر مراد این باشد که این انسان کامل خلیفهٴ فرشتگان است فرشتگان که اصالت را دارند چون مستخلف عنه اصل است و خلیفه فرع، این سؤالی که ملائکه بگویند *«نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ»* زمینه ندارد اگر خدای سبحان به ملائکه میفرماید که من برای شما جانشینی در زمین قرار میدهم شما اصلید او جانشین شماست آن وقت ملائکه نمیگویند *«نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ»* و این سؤال و جواب در متن این جریان نشان میدهد که ملائکه خواهان یک مقام بودند خدای سبحان میفرماید آن مقام به شما نمیرسد آن مقام به معلّم شما میرسد نه به شما کسی را من خلیفه قرار میدهم که معلّم شما باشد یک چنین مسألهای است بنابراین، سخن از خلیفه بودن انسان نسبت به فرشتهها نیست که ما بگوییم فرشتهها قبلاً در زمین بودند و انسان خلیفهٴ فرشتهها باشد.
سؤال ...
جواب: سجدهٴ فرع بر اصل مطابق با عقل است. فرع باید در برابر اصل سجده کند. او میشود اصل و مقام را را دارا هستند و دیگر نباید اینها بگویند این مقام از آنِ ماست.
دلیل عدم مستخلف عنه بودن انسانهای پیشین
امّا انسان خلیفهٴ انسانهای پیش نیست برای این که اگر انسانی خلیفهٴ انسانهای قبل باشد آنچنان مقام والایی نیست که فرشتگان بگویند ما به این مقام أولی و احقّیم.
دلیل عدم مستخلف عنه بودن جنهای پیشین
همچنین انسان خلیفهٴ جنهای گذشته نیست زیرا این هم یک مقام والایی نیست که فرشتهها غبطه بخورند بگویند *«نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ»* معلوم میشود یک مقامی است که فرشتگان خود را برای آن مقام سزاوارتر میدانند و خدای سبحان با آن آزمون نشان میدهد که فرشتگان به آن مقام راه ندارند و این خلیفهٴ الله به آن مقام راه دارد چون آن خلیفهٴ الله معلّم همهٴ فرشتههاست و مسجودٌ له همهٔ فرشتههاست پس یک مقامی است که فرشتهها غبطهٴ آن را دارند و شایستهٴ آن مقام نیستند و آن مقام نه میتواند خلافت از فرشتهها باشد نه خلافت از انسانهای گذشته باشد نه خلافت از جنّیها باشد بلکه خلافة الله است.
انسان خلیفهٴ خدای سبحان
موجودی که خدای سبحان میخواهد بیافریند او را خلیفهٴ خود قرار میدهد این مقامی است که دیگر بالاتر از او فرض ندارد. چون اگر کسی خلیفهٴ خدا شد خدا یک موجودی است بکلّ شیء محیط، خلیفهٴ او هم باید یک موجودی باشد به اذن او آنچه در جهان آفرینش هست احاطه داشته باشد وگرنه خلیفهٴ نسبی خواهد بود نه خلیفهٴ مطلق، اگر چیزی خلیفهٴ الله شد باید مظهر خدای سبحان باشد در همهٴ اسمای فعلیّهٴ حق هر جا سخن از فعل حق است و ظهور فعلی حق است آن خلیفة الله مظهر آن اسم باشد و همهٴ آن شؤون را داشته باشد چیزی در جهان به نام ظهور حق و فیض حق ظهور ندارد مگر این که این خلیفهٴ الله واجد اوست. چون خاصیّت خلافت مطلقه اینست.
سؤال ...
جواب: این خلافت انبیا است بعضهم عن بعض امّا این در اصل پیدایش انسان کامل سخن است چون اصل پیدایش انسان کامل مطرح است. اینچنین نیست که فلان امام خلیفهٴ امام دیگر باشد یا فلان امام خلیفهٴ فلان پیغمبر باشد. این در اصل پیدایش انسان کامل سخن مطرح است.
سؤال ...
جواب: بله اگر کسی خلیفهٴ الله شد باید مظهر خدای سبحان باشد که *«بکلّ شیء محیط»*﴿14﴾ است این خلافت در آغاز پیدایش انسان مطرح است نه مظهر بودن است نه تفویض کردن این مظهر اوست یک آینهای است که تمام اوصاف صاحب صورت را نشان میدهد بیان مبارک حضرت امیر «سلام الله علیه» اینست که «مالله آیة أکبر منّی»(15) برای خدا هیچ آیتی از من بزرگتر نیست من آیت کبریٰ و آیت عظمای حقّم. چیزی در جهان آفرینش بهتر از من خدا را نشان نمیدهد خدا علیم است من نشانهٴ علم اویم خدا قدیر است من نشانهٴ قدرت اویم و هکذا سایر اسمای حسنی. این خلافت مربوط به اصل انسان کامل است نه خلافت بعضی از افراد انسان نسبت به افراد دیگر.
حوزهٴ خلافت انسان کامل
بنابراین، این مقامی است که فرشتگان غبطهٴ این مقام را دارند و به خدای سبحان عرض میکنند که ما شایستهٴ این مقامیم خدای سبحان میفرماید به این که این مقام آنچنان رفیع است که دست شما به او نمیرسد *«إِنی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خلیفهٴ»* منتها قرارگاه این موجود در زمین است و او موجود زمینی نیست چون موجودی که تنها زمینی باشد نمیتواند خلیفهٴ خدایی باشد که *«هُوَ الَّذِی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَفِی الْأَرْضِ إِلهٌ»*﴿16﴾ آن کسی که خلیفهٴ خدایی است که *«فِی السَّماءِ إِلهٌ وَفِی الْأَرْضِ إِلهٌ»* او توان شقّ القمر هم دارد او توان عروج به سماوات را هم دارد او توان آن را دارد که بر همهٴ فرشتگان آسمانها سبقت بگیرد. توان آن را دارد به جایی برود که جبرئیل بگوید «لودنوت أنملة لا حترقت»(17) این خلیفهٴ خدایی است که *«هُوَ الَّذِی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَفِی الْأَرْضِ إِلهٌ»* منتها این خلیفه در زمین زندگی میکند جسمش در زمین است روحش هم *«دَنَا فَتَدَلَّی ٭ فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَى»*﴿18﴾ یک معراج و دو معراج و ده معراج و صد معراج برای حضرت نبود برای معراج حضرت حدّ و حصری نبود منتها این مقداری که نقل کردند این مقدار به عنوان ضرورت و ضروری نقل کردهاند نه این که بیش از این نبود خلیفهٴ خدای سبحان که *«بکل شیء محیط»*﴿19﴾ است باید مظهر جمیع اسمای حسنا باشد و از این انسان کامل به کون جامع یاد میکنند یعنی هر چه در جهان هستی هست او نشان میدهد و دارد. *«وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خلیفهٴ»*.
منشأ علم ملائکه به افساد و خونریزی انسان
آنگاه فرشتگان عرض کردند *«أتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاءَ»* از این که خدای سبحان فرمود من میخواهم در زمین خلیفه قرار بدهم خصیصهٴ أرضیت سفک دماء و افساد است خاصیّت این نشئه خونریزی و معصیت است این خصوصیّت را یا از کلمهٔ *«فِی الْأَرْضِ»* فهمیدهاند یا از آن نظر که موجوداتی که قبلاً در زمین زندگی میکردند اهل سفک دماء و افساد بودند علی أی حال فرشتگان فهمیدند که موجود أرضی اهل معصیت است یا از عنوان فی الأرض فهمیدند که خاصیّت زمینی بودن اینچنین است. یا از تجارب گذشتگان به یاد داشتند که موجوداتی که قبلاً در زمین بودند اهل معصیت بودند.
سؤال ...
جواب: این أرض دنیاست دیگر. حالا میرسیم به مراحل بعدی که آدم «سلام الله علیه» در آن جنّت چگونه غفلت کرده است این آیا ترک أولی است آیا تشریع است آیا تکوین است بحثش خواهد آمد فرشتگان این معنا را دانستند و خدای سبحان هم روی این نظر فرشتگان صحّه گذاشت نفرمود اینچنین نیست که موجود زمینی اهل سفک دماء و افساد نیست فرمود یک نکتهای در این کار است که من میدانم و شما نمیدانید
سرّ آمیختگی حمد و تسبیح
*«قَالُوا أتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ»* ما اهل تسبیح و تقدیسیم ما هم ترا تسبیح میکنیم آمیخته با حمد و هم ترا تقدیس و تطهیر میکنیم از هر شرکی، کارمان تسبیح و تقدیس است تسبیح معمولاً با حمد ذکر میشود همهٔ موجودات خدا را با حمد تسبیح میکنند *«إِن مِن شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ»*﴿20﴾ سرّش آنست که انسان وقتی خود را مشاهده میکند و دیگر موجودات را مشاهده میکند ناقص میبیند و این نقصها را باید خدای سبحان که منزّه از نقص است برطرف کند پس نقص هر ناقصی را موجودی برطرف میکند که منزّه از نقص است پس او سبّوح است زیرا اگر او منزّه از نقص نباشد که قدرت ندارد نقص ناقصها را برطرف کند و چون حاجت نیازمندها را برطرف میکند و نقص آنها را به کمال تبدیل میکند به آنها نعمت میدهد و چون ولی نعمت است محمود است و چون محمود است دیگران تسبیح را با حمد مخلوط میکنند یعنی آمیخته است تسبیح با تحمید همهٴ موجودات اینچنینند فرشتگان هم میگویند: *«نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ»* یعنی این تسبیح ما آمیخته با تحمید است متلبّس با تحمید است و مانند آن *«نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ»*. تقدیس را گفتهاند از تسبیح بالاتر است یعنی تطهیر و تنزیه از هرشین و عیبی. پس ما شایستهٴ این مقامیم.
خلیفة الله أهل افساد و خونریزی نیست
*«قَالَ إِنی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ»* خدای سبحان فرمود من میدانم چیزی را که شما نمیدانید یعنی آن نکته که گفتید موجود أرضی اهل سفک و افساد است درست است و این که گفتید شما اهل تسبیح و تقدیسید درست است امّا آن که خلیفهٴ الله است او نه اهل سفک دماء و افساد فی الأرض است و نه شما توان آن را دارید که تسبیح و تقدیس او را انجام دهید او طوری تسبیح میکند که تسبیح شما به دنبال تسبیح اوست. طوری تحمید دارد که حمد شما به دنبال حمد اوست طوری تقدیس دارد که تقدیس شما تابع تقدیس اوست. این که از روایات نقل شده است که ائمّه «علیهم السّلام» فرمودند «فسبّحْنا فسبّحت الملائکة بتسبیحنا و قدّسْنا فقدّست الملائکة بتقدیسنا»(21) یعنی تسبیح و تقدیس را ما یاد فرشتهها دادیم ارواح طیّبهٴ اولیای الهی معلّم فرشگان بودند حتی در مسألهٴ تسبیح و تقدیس این کمال را هم فرشتگان از آن انسان کامل آموختند لذا خدای سبحان میفرماید *«إِنی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ»* من هم ارزش آن مقام را میدانم هم خصیصهٴ وجودی آن خلیفهٴ الله را میدانم هم درجهٴ وجودی شما را آگاهم. آن مقام به دست شما نمیرسد آن مقام به دست کسی میرسد که معلّم شماست و آن انسان کامل است.
سؤال ...
جواب: میخواهد چیزی را هم یاد فرشتگان بدهد از برکت همین سؤال فرشتگان بسیاری از مسایل را فهمیدند فرمود به این که من برای شما معلّمی میخواهم بیافرینم.
سؤال ...
جواب: نقص است نه معصیت. هر موجودی در حدّ خودش کامل است نسبت به بالاتر از خود ناقص است معصیت نمیکند. به همان اندازه که مکلّف است به همان اندازه امتثال دارد به همان اندازهٴ درجهٴ وجودیش تخلّف ندارد.
سؤال ...
جواب: آن هم سنداً معتبر نیست و هم دلالتاً مخالف با قرآن است چیزی که مخالف با قرآن است، مضروب علی الجدار چون قرآن فرشتهها را معصوم معرّفی کرده است. آن نه سندی دارد نه متنش قابل عرضه است.
فرشته اینست که معصیت نکند و خدای سبحان فرمود: *«إِنی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ»* من میدانم چیزی را که شما نمیدانید.
سؤال ...
جواب: اصلاً آنجا جای تکلیف نیست که ترک اولی باشد تکلیف مال نشئهٴ تشریع است.
سؤال ...
جواب: آنجا هم همچنین. خواهد آمد که تکلیف نیست و اگر کسی بر فرض ترک اولی بکند که پرش نمیسوزد.
فرشتگان و جعل خلیفه
اطلاق فرشته بر ابلیس از باب تغلیب
امّا این که فرمود: *«إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ»* شاید این الملائکة که جمع محلّی به «الف و لام» است همان طوری که شامل همهٴ فرشتگان میشود شامل شیطان هم بشود از باب تغلیب و شاید هم شاملش نشود امّا در آیات بعد که سخن از *«وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوْا لآِدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ»*﴿22﴾ آنجا یقیناً شاملش میشود روی تغلیب و فعلاً خیلی در بحث این آیه خیلی دخیل نیست که حالا شیطان هم داخل است یا نه.
وساطت فرشتگان در مراحل نازلهٴ خلیفة الله نه در حقیقت و جان خلیفة الله
امّا آن چه که مطرح است آنست که تنها کسی که میخواهد خلیفه جعل کند خداست در این کار هیچ فرشتهای واسطه نیست چون همهٴ این فرشتگان مخاطبند و خدای سبحان میفرماید من قصد چنین کاری دارم ممکن است در پیدایش و پرورش درجات نازلهٴ آن خلیفهٴ الله فرشتهها دخیل باشند یعنی در پیدایش بدن او و آفرینش جسم او، فرشتگان مأمور باشند امّا در حقیقت جان او که اصل خلافت از آنِ جان اوست فرشتگان راه ندارند فرشته واسطهٴ یک امری است که از او بالاتر باشد هرگز فرشتگان واسطهٴ پیدایش معلّم خود نیستند آن درجهٔ وجودی آن انسان کاملی که معلّم فرشتههاست مقدور فرشتهها نیست که آن درجه را درک کنند تا واسطهٴ فیض آن درجه باشند اگر فرشتگان مدبّرات امرند و اگر فرشتگان جنود الهیند و حملهٴ عرشند و هر کاری را به این فرشتهها واگذار کردند معصومانه انجام میدهند همه و همه ناظر به آن کارهایی است که از نظر درجهٴ وجودی از فرشتهها نازلتر باشد و امّا آن درجهٴ وجودی که بالاتر از فرشتههاست، فرشتهها واسطه نیستند آن فرشتهای که میگوید من اگر به اندازهٴ سرانگشت جلوتر بیایم محترق میشوم در آفرینش آن موجود، فرشته واسطه نیست بنابراین، اگر در مسألهٴ انسان کامل خدای سبحان به شیطان اعتراض میکند که چرا در برابر انسان کامل سجده نکردی انسان کاملی که *«خلقت بیدیّ»*﴿23﴾ نشانهٴ همان بلا واسطه بودن است. یعنی من با دو دست خودم او را آفریدم من با جلال و جمالم او را خلق کردم او مظهر دست جلال من و دست جمال من است من او را خلق کردم در همهٴ موارد سخن از متکلّم وحده است *«خَلقْتُ بِیَدَیّ»*﴿24﴾ من با دو دستم او را خلق کردم.
یمن و مبارک بودن دست خدا و دست اولیاء خدا
که «کلتا یدیه یمین»(25) هر دو دست خدای سبحان راست است چه این که دربارهٴ حضرت أبی ابراهیم امام کاظم «سلام الله علیه» هم آمده است که «کلتا یدیه یمین»(26) دربارهٴ دیگر ائمه «علیهم السّلام» هم آمده است که «کلتا یدیه یمین»(27) امام هر دو دستش راست است چنان که شاگردان ائمه «علیهم السّلام» یعنی مؤمنین خالص آنها هم هر دو دستشان راست است کسانی که اصحاب یمینند اصولاً دست چپ ندارند فکر چپ ندارند. با دست چپ کار خیر و یُمن انجام میدهند همان طوری که با دست راست کار با میمنت انجام میدهند انسانی که تمام کارهای او با میمنت و یمن و برکت است او اصحاب یمین است و مؤمن «کلتا یدیه یمین». چون مظهر خدای سبحان است که «کلتا یدیه یمین» چه این که کافر و منافق کلتا یدیه شمال او با دست راست هم کار چپ میکند. «کلتا یدیه مشئمة» است. مشئوم است و چپ است خدای سبحان میفرماید انسان را من خودم خلق کردم یعنی در آفرینش آن حقیقت انسان کامل که خلیفهٴ من است هیچ چیزی واسطه نیست زیرا آن وسائط به وسیلهٴ این انسان کامل تعلیم و تربیت مییابند. اگر تسبیح است اگر تقدیس است به وسیلهٴ تعلیم انسانهای کامل است.
سؤال ...
جواب: نه از جنّ است منتها تغلیباً جزو ملائکه قرار گرفت.
عدم دسترسی هر انسانی به مقام شامخ خلیفة الله
بنابراین، در این کریمه اجمالاً مقام شامخ خلیفهٴ اللّهی روشن شد که کی خلیفهٴ الله خواهد بود. و هر انسانی هم خلیفهٴ الله نیست زیرا بسیاری از افرادی که به حسب ظاهر حیوان ناطقند قرآن کریم آنها را *«کالأنعام بل هم أضلّ»*﴿28﴾ میشمارد معلوم میشود آن که خلیفهٴ الله است کسی نیست که خدا میفرماید او *«کالأنعام بل هم أضلّ»*. از این خلیفهٴاللّهی یک مقامی اراده خواهد شد که آن مقام برتر از مقامات همهٴ فرشتگان است او خلیفهٴ الله است نه هر کسی که به صورت انسان است و حیوان ناطق است زیرا برخی از اینها را قرآن أضلّ از بهائم و أنعام میداند.
سؤال ...
جواب:
تسبیح و تنزیه فرشتگان قرینهٴ بر استفهامی بودن پرسش فرشتگان
اعتراض نیست، استفهام است. لذا در طلیعهٴ امر که این را عرض کردند بعد عرض میکنند *«سبحانک لاعلم لنا»*﴿29﴾ همهٔ آن مسایل را با تسبیح آغاز میکنند تسبیح یعنی اعتراض نیست یعنی استعلام است اعتراض معنایش آنست که در عرض او انسان یک کاری انجام بدهد عرض اندام بکند اگر انسان در عرض کار کسی معارض او شد در عرض او کاری کرد یا حرفی زد میگویند نسبت به او اعتراض کرد امّا فرشتهها حرفها را با تسبیح آغاز میکنند تسبیح معنایش آنست که ما اهل اعتراض نیستیم اعتراض معنایش آنست که این کار شما زیر سؤال است و این کار شما محل اِشکال است و این با تسبیح سازگار نیست فرشتهها در آغاز هم گفتند *«نحن نسبّح بحمدک»* اصلاً کار ما تسبیح است بعداً هم عرض کردند *«سبحانک»*﴿30﴾ این سبحانک یعنی تو منزّه از آنی که مورد نقد و سؤال و اعتراض قرار بگیری ما فقط میخواهیم چیز بفهمیم.
تعلیم بی واسطهٴ اسماء به آدم
خدای سبحان هم فرمود: *«إنی أعلم ما لا تعلمون»* اینها را مذمّت نکرده است فرمود من چیزی را میدانم که شما نمیدانید آنگاه برای این که روشن کند که خدا چیزی را میداند که فرشتگان نمیدانند جریان تعلیم اسماء را مطرح کرد. فرمود: *«وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَی الْمَلاَئِکَةِ فَقالَ أَنْبِئُونی بِأَسْمَاءِ هؤُلاَءِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ»*﴿31﴾. برای این که روشن بشود این مقام خلیفهٴ اللّهی فوق مقام همهٴ فرشتگان است حقایق اشیاء را یاد حضرت آدم یا آن انسان کامل داد که برای حضرت آدم خصیصهای نیست آن انسان کامل، یاد آن انسان کامل داد یعنی آنچه به نام حقائق اشیاء در عالم مطرح است یاد انسان کامل داد بلاواسطه، این همان تعلیم وحی بلاواسطه است که در آن تعلیم هیچ فرشتهای راه ندارد. گاهی خدای سبحان به وسیلهٴ فرشتهها مسایلی را با انبیا در میان میگذارد امّا در جریان خلیفهٴ الله و انسان کامل حقایقی را یاد انسان کامل داد که در این تعلیم و تعلّم أحدی واسطه نبود معلّم بلاواسطه خدای سبحان متعلّم بلاواسطه خلیفهٴ الله و انسان کامل *«وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّهَا»* همهٴ حقایق اشیاء را یاد انسان کامل داد.
سؤال ...
جواب: حالا به خواست خدا به آن بحث هم خواهیم رسید که این خلیفهٴ الله در بهشت چه میکرد و چگونه خدای سبحان فرمود به این که *«لاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الظَّالِمِینَ»*﴿32﴾ بعد فرمود: *«فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا کَانَا فِیهِ»*﴿33﴾ به خواست خدا در ذیل همین بحثها خواهد آمد.
سرّ بی واسطه بودن تعلیم أسماء
در این کریمه فرمود: همهٴ حقایق را یاد خلیفهٴ الله داد و در این تعلیم هم هیچ واسطهای نبود. خدای سبحان سه جور با انسان سخن میگوید یا بلاواسطه سخن میگوید یا من وراء حجاب سخن میگوید یا از راه ارسال رسول و پیک با انسان سخن میگوید که در پایان سورهٴ شوریٰ آیهٴ ٥١ فرمود: *«وَمَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیاً أَوْ مِن وَرَاِءی حِجَابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحِی بِإِذْنِهِ مَا یَشَاءُ»*﴿34﴾. آیهٔ 51 سورهٔ شوری این است که خدای سبحان هرگز با کسی سخن نمیگوید مگر به یکی از این سهراه، که این به نحو منفصله مانعة الخلو است که جمع اینها ممکن است *«وَمَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیاً»* یعنی بلاواسطه *«أَوْ مِن وَرَاءِی حِجَابٍ»* نظیر آن چه که به موسی کلیم «سلام الله علیه» آموخت *«أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً»* نظیر آن چه که به وسیلهٴ فرشتگان برای انبیای دیگر وحی نازل میکرد *«فَیُوحِی بِإِذْنِهِ مَا یَشَاءُ»* پس سه جور خدای سبحان با انسان سخن میگوید که به نحو مانعة الخلوّ، اجتماع اینها ممکن است در این کریمه فرمود: *«وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ»*﴿35﴾ یعنی بلاواسطه همهٴ این علوم را به عنوان کلام الهی به انسان کامل آموخت همهٴ این علوم را آن خلیفهٴ الله بلاواسطه آموخت و فرشتگان واسطه نبودند زیرا اگر فرشتگان واسطه بودند یقیناً میفهمیدند چون معنای وساطت فرشتگان نظیر این غلام پست و پیک مخابرات که نیست یک نامهای را به دست انسان بدهد و نداند که در این نامه چه خبر است معنای این که فرشته واسطه است و پیام میآورد این نیست که یک نامهای را سربسته به فرشته بدهند بگویند این نامه را به فلان شخص برسان و این فرشته نداند در این نامه چه نوشته است معنای وساطت یعنی همان واسطه در فیض بودن وساطت در فیض بدون آگاهی به اصل فیض ممکن نیست بنابراین فرشتهها در آنجا سهمی از وساطت نداشتند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
پاورقیها:
(1) سورهٔ فصّلت ، آیهٔ 12.
(2) سورهٔ حجر، آیهٔ 30.
(3) سورهٔ ص، آیهٔ 26.
(4) سورهٔ قدر، آیهٔ 1.
(5) سورهٔ حجر، آیهٔ 22.
(6) سورهٔ اعراف، آیهٔ 27.
(7) سورهٔ مریم، آیهٔ 83.
(8) سورهٔ ص، آیهٔ 26.
(9) سورهٔ قصص، آیهٴ 30.
(10) سورهٔ طه، آیهٔ 14.
(11) سورهٔ انبیاء، آیهٔ 26.
(12) سورهٔ تحریم، آیهٔ 6.
(13) سورهٔ اسراء، آیهٔ 95.
(14) سورهٔ فصّلت ، آیهٔ 54.
(15) بحار، ج 23، ص 206.
(16) سورهٔ زخرف، آیهٔ 84.
(17) بحار، ج 18، ص 382.
(18) سورهٔ نجم، آیهٔ 8.
(19) سورهٔ فصّلت ، آیهٔ 54.
(20) سورهٔ اسراء، آیهٔ 44.
(21) عوالی اللآلی، ج 4، ص 122.
(22) سورهٔ بقره، آیهٔ 34.
(23) سورهٔ ص ، آیهٔ 75 .
(24) سورهٔ ص ، آیهٔ 75.
(25) الکافی، ج 2، ص 126.
(26) وسائل الشیعه، ج 24، ص 260.
(27) بحار، ج 63، ص 387؛ روی أن کلتا یدی الامام یمین.
(28) سورهٔ اعراف، آیهٔ 179.
(29) سورهٔ بقره، آیهٔ 32.
(30) سورهٔ بقره، آیهٔ 32.
(31) سورهٔ بقره، آیهٔ 31.
(32) سورهٔ بقره، آیهٔ 35.
(33) سورهٔ بقره، آیهٔ 36.
(34) سورهٔ شورىٰ، آیهٔ 51.
(35) سورهٔ بقره، آیهٔ 31.
تاکنون نظری ثبت نشده است