display result search
منو
تفسیر آیه 35 تا 40 سوره هود

تفسیر آیه 35 تا 40 سوره هود

  • 1 تعداد قطعات
  • 36 دقیقه مدت قطعه
  • 112 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 35 تا 40 سوره هود
- قطعی شدن عذاب برای قوم نوح و مقدمات عذاب
- دستور ساخت کشتی به حضرت نوح (ع) و عکس العمل قوم تمسخر
- خطاب در آیه پیامبر اکرم (ص) یا حضرت نوح (ع)

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿أم یقولون افتراه قل إن افتریته فعلیّ إجرامی و أنا بریء مما تجرمون﴾ ﴿و أوحی الی نوح أنّه لن یؤمن من قومک إلاّ من قد آمن فلا تبتئس بما کانوا یفعلون﴾ ﴿و اصنع الفلک بأعیننا و وحینا و لا تخاطبنی فی الذین ظلموا إنّهم مغرقون﴾ ﴿و یصنع الفلک و کلّما مرّ علیه ملأ مِن قومه سخروا منه قال إن تسخروا منّا فإنّا نسخر منکم کما تسخرون فسوف تعلمون من یأتیه عذاب یخزیه ویحلّ علیه عذاب مقیم﴾ ﴿حتّی إذا جآءَ أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ قُلْنَا اُحْمِلْ فیها مِن کُلِّ زَوْجَیْنِ اُثْنَیْنِ وَأَهْلَکَ إلاَّ مَن سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ وَمَنْ ءَامَنَ وَمَآءَ مَنَ مَعَهُ إلاَّ قلیل﴾
این کریمهٴ ﴿أم یقولون افتراه﴾ دو قول در آن بود یکی اینکه تتمهٴ قصه نوح (سلام الله علیه) است که قوم نوح او را مفتری تلقّی کردند و خدای سبحان به نوح(سلام‌الله‌علیه) فرمود: اگر من فریه بستم جرم من بعهده خود من است و از جرم شما برئ‌ام قول دوم آن است که این جمله معترضه است مربوط به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است و آنچه که مشرکان قریش نسبت به او روا داشتند هر کدام از اینها یک مقرّبی دارد و یک مبعّدی، مقرّب اینکه تتمهٴ قصه نوح (سلام الله علیه) باشد همان وحدت سیاق است مبعّدش آن است که تاکنون تمام احکام از راه قالوا و قال بود یعنی فعل ماضی بود قوم نوح چنین گفتند نوح چنین فرمود نوح چنین فرمود آنها چنین گفتند قالوا، قال اما دفعتاً اینجا سیاق عوض شد و فعل مضارع به امر تبدیل شد ﴿أم یقولون افتراه قل﴾، پس این مبعّد آن است که این تتمه قصه نوح (سلام الله علیه) باشد و اما آنچه که مقرّب این است که جمله معترضه باشد مربوط به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) باشد این است که در بسیاری از مسائل بین جریان نوح و جریان پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) تشابه است در سورهٴ مبارکهٴ انعام در حقیقت سورهٴ احتجاج می‌توان نام گذاشت و شاید بیش از چهل بار خدای سبحان احتجاج را به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) تعلیم می‌کند قل، قل تقریباً 40 یا بیش از 40 بار در این سوره آمده است قل این‌چنین احتجاج بکن این‌چنین استدلال بکن در آنجا مشابه همین جریان هست یعنی در سورهٴ مبارکهٴ انعام آیهٴ 48 به بعد این است ﴿و الذین کذبوا بآیاتنا یمسّهم العذاب ما کانوا یفسقون ٭ قل لا أقول لکم عندی خزائن الله و لا أعلم الغیب و لا أقول لکم إنّی ملک إن اتّبع إلاّ ما یوحیٰ إلیّ قل هل یستوی الأعمی و البصیر أفلا تتفکّرون﴾ بعد هم فرمود ﴿و لا تطرد الذین یدعون ربّهم بالغداة و العشیّ یریدون وجهه ما علیک من حسابهم من شیء و ما من حسابک علیهم من شیء فتطردهم فتکون من الظالمین﴾ اصول اعتقادی که وجود مبارک نوح احتجاج می‌کرد در استدلالهای حضرت پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) هست اصول ارزشی که آنها مبتلا بودند داشتن را نشانه عزت و شکوه می‌دانستند و نداشتن را نشانه ذلّت مشرکان عصر قرآن هم همین‌طور بود به همین وضع مبتلا بودند و نوح (سلام الله علیه) فرمود ﴿و ما أنا بطارد الذین آمنوا﴾ اینجا هم به پیامبر اسلام دستور داده شد ﴿و لا تطرد الذین یدعون ربّهم﴾ و مانند آن هم در مسائل دانشی که به بود و نبود جهان برمی‌گردد هم در مسائل ارزشی که به باید و نباید برمی‌گردد در بسیاری از مسائل شبیه هم‌اند افترا هم مشترک است لذا این می‌تواند جمله معترضه باشد و مربوط به پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) باشد چون بعضی از روایاتی که در ذیل این آیه آمده همین را تأیید می‌کند و آنچه که مبعّد این قسمت است این است که خوب بالأخره با وحدت سیاق هماهنگ نیست یا در جریان حضرت نوح (سلام الله علیه) است جمله معترضه بودن مطابق با سیاق نیست ولی روایتی که ذیل این آیه آمده این را تأیید می‌کند که مربوط به پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) است.
مطلب دیگر آن است که حضرت در جواب فرمود اگر من مجرم هستم جرمم دامن گیر خود من می‌شود ﴿ان افتریته فعلیّ اجرامی﴾ این را به صورت شرط ذکر کرده است چون یقیناً آنجا کذبی در کار نیست فریه‌ای در کار نیست گناهی در کار نیست لذا مشروطاً ذکر کرده است ولی درباره آنها سخن از شرط نیست به صورت جزم مطلق و منجّز ذکر فرمود فرمود ﴿و انا برئ مما تجرمون﴾ اسناد جرم به آنها به صورت فعل مضارع و جزمی است آنها جرم مستمر دارند ولی درباره خودش فرمود اگر من این کار را کرده باشم مجرمم خوب این کار یقیناً نبود پس جرمی در کار نیست این تفاوت دوتا جمله که ﴿إن افتریته فعلیّ إجرامی﴾ اما درباره آنها فرمود ﴿أنا بریء مما تجرمون﴾.
مطلب دیگر آن است که قرآن کریم بسیاری از جریان وحی را و اخبار غیبیه را به انبیاء (علیهم الصلاة و علیهم السلام) گزارش می‌دهد بعد می‌فرماید خدای سبحان درباره اینها فرمود ﴿تلک من أنباء الغیب نوحیها الیک﴾ و مانند آن در جریان حضرت نوح (سلام الله علیه) نوح مرتّباً در طی این نه قرن و نیم کارش دعوت بود تا به جایی رسید که خدای سبحان فرمود اینها دیگر بعداً ایمان نمی‌آورند ﴿لن یؤمن من قوکم إلاّ من قد آمن﴾ حالا اینهایی که ایمان آوردند بر ایمانشان باقی‌اند یا نه یک مطلب دیگر است ولی کسی جدید الایمان نخواهد بود تازگی ایمان بیاورد نیست بعداً هر که به دنیا بیاید کافر خواهد شد چون این معنا را که اخبار قطعی از آینده است بدون وحی که ممکن نیست عقل که در این مسائل راهی ندارد بعد از این وحی خدای سبحان که او را فرمود ﴿لن یؤمن من قومک إلاّ من قد آمن﴾ آن‌گاه وجود مبارک نوح (سلام الله علیه) برابر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ نوح هست آیهٴ 26 و 27 ﴿وقال نوح ربّ لا تذر علی الأرض من الکافرین دیّاراً ٭ إنّک إن تذرهم یضلّوا عبادک و لا یلدوا إلاّ فاجراً کفّاراً﴾ نسل آینده اینها کافر است دیگر کسی ایمان نمی‌آورد خوب این را هیچ کس نمی‌داند که این یک امر غیبی است این با اعلام غیبی ذات اقدس إله حل می‌شود پس بعد از اینکه خدای سبحان به نوح (سلام الله علیه) فرمود: ﴿لن یؤمن من قومک إلاّ من قد آمن﴾ از آن به بعد او اجازه پیدا کرد عرض کند خدایا حالا که این است پس بساط اینها را جمع بکن این همان است که وصفی که خدای سبحان برای ملائکه قائل است در زیارت جامعه برای اهل بیت انسانهای کامل اولیای الهی قائلند در سوره انبیاء دارد که فرشتگان ﴿بل عباد مکرمون ٭ لا یسبقونه بالقول و هم بأمره یعملون﴾ اینها بدون اذن خدا کاری نمی‌کنند حرفی نمی‌زنند همه سخنان اینها مسبوق به اذن خدا است ﴿لا یسبقونه بالقول و هم بأمره یعملون﴾ این که در سورهٴ انبیا در وصف ملائکه مکرم هست در زیارت جامعه دربارهٴ انسانهای کامل و اهل بیت (علیهم الصلاة و علیهم السلام) است وجود مبارک نوح هم که از انبیای اولوالعزم است در همین جریان است اینکه وجود مبارک نوح عرض کرد ﴿ربّ ... ٭ إنک إن تذرهم ... لا یلدوا إلاّ فاجراً کفّاراً﴾ این مسبوق بود به اینکه خدای سبحان چون فرمود ﴿لن یؤمن من قومک إلاّ من قد آمن﴾ از آن راه فهمید که اینها دیگر نسل آینده‌شان هم کافرند خوب حالا یک وقت است که کافر مرجوالایمان است محتمل الایمان است ﴿معذرة الی ربّکم﴾ است ﴿لعلّه یتذکّر أو یخشی﴾ است و مانند آن اینجا عذاب قطعی نیست اما اگر کافر کفرش به حدّی رسید جمودش به حدی رسید که جایی برای ﴿لعلّه یتذکّر أو یخشی﴾ نیست برای ﴿معذرةً الی ربّکم﴾ و ربّهم و مانند آن نیست دیگر جا برای عذاب است دیگر که این نسل رخت بربندد گروه دیگر بیایند لذا از آن به بعد دعا و نفرین وجود مبارک نوح به اذن خدا صادر شد آن‌گاه خدای سبحان می‌فرماید اینها را ما غرق می‌کنیم چون این‌چنین فرمود ﴿و اصنع الفلک بأعیننا و وحینا و لا تخاطبنی فی الذین ظلموا إنّهم مغرقون﴾ فرمود دیگر از این به بعد اگر دید آثار عذاب درباره آن کفّار پدید آمد در این زمینه هیچ سخنی نگو مقدّمات عذاب دارد شروع می‌شود مقدّمات عذاب آن بخشی که مربوط به علم بود آن وحی عالمانه و علمی به عهده دارد آن بخشی که مربوط به عمل است و انگیزه است آن را وحی‌های عملی به عهده دارند این وحی‌های عملی بسیار کارساز است آن مراحل رقیقش برای غیر انبیا (علیهم الصلاة و علیهم السلام) هم هست وحی‌های علمی دو قسم است یک قسمش وحی‌های تشریعی است که مخصوص انبیا است و غیر از پیغمبران کسی از وحی تشریعی بهره‌ای ندارد که چه چیز حلال است چه چیز حرام است چه چیز صحیح است چه چیز باطل است چه چیز واجب است چه چیز مستحب است اینها احکام است احکام را که شریعت است انبیاء می‌آورند این وحی‌های تشریعی را فقط انبیا (علیهم الصلاة و علیهم السلام) دارند اما وحیی که مربوط به علم غیب است قبلا چه چیز بود الآن چه چیز هست بعداً چه حوادثی اتفاق می‌افتد به عنوان ملاحم و اینها این برای ائمه (علیهم السلام) هم هست برای اولیای الهی که معصوم باشند هست و مانند آن خوب پس وحی‌های تصدیقی انبائی و انحاء و اقسام دیگر که غیر از وحی تشریعی است اینها برای غیر از انبیاء هم راه دارد اینها وحی‌های علمی است که به اندیشه‌های شهودی این بزرگواران برمی‌گردد اما وحی‌های عملی که چه کار بکنید یک وقت در انسان شوقی پیدا می‌شود که کاری را انجام بدهد بعد راه کارش هم یاد می‌گیرد که این کار را انجام بدهد این‌طور انجام بدهد این‌طور سخن بگوید این‌طور وارد بشود این‌طور خارج بشود اینها راهنمایی‌های عملی است این راهنمایی‌های عملی می‌شود وحی فعل نه وحی علم این کار را بکن این‌طور بکن از این راه شروع بکن از این راه ختمش بکن و اینها این برای ائمه (علیهم السلام) هست اولیا هست و برای مؤمنان صالح هم هست گاهی می‌بینید یک کسی در درون او را راهنمایی می‌کند که فلان کار را انجام بده از فلان راه وارد بشود این‌طور حرف بزند این حرف را بزند این می‌شود وحی فعل این درباره ائمه (علیهم السلام) به آن معنای کامل هست برای پیشوایان دینی آن مرحله رقیقش هست که فرمود ﴿و جعلناهم أئمّةً یهدون بأمرنا﴾ بعد فرمود: ﴿و أوحینا الیهم فعل الخیرات و إقام الصّلاة و إیتاء الزّکاة﴾ یک وقت است که وحی به حکم است که و أوحینا الیهم ان احکموا این مال انبیاء است که مربوط به حکم است و شریعت هست و اینها یک وقت است که نه وحی فعل است یعنی این نمازی که خیر است این زکاتی که خیر است شما قبلا هم می‌دانید از راه پیغمبر هم استفاده کردید ما علاقه‌ای در شما ایجاد می‌کنیم این قدر نماز بخوانید این‌طور نماز بخوانید این موقع نماز بخوانید فعلاً آن نماز را بخوانید آن زکاة را بدهید ﴿و أوحینا إلیهم فعل الخیرات﴾ که الخیرات جمع محلی به الف و لام است همه را شامل می‌شود ﴿إقام الصلاة و إیتاء الزّکاة﴾ از باب ذکر خاص بعد از عام چون اهمیتی دارند ذکر شده است فلان نماز را بخوان اول وقت بخوان با جماعت بخوان این‌طور بخوان فلان سوره را بخوان اینها اگر کسی در این راه و فاز و فضا حرکت بکند یک چیزهایی هم به او می‌دهند این‌طور نیست که آدم را رها بکنند و این‌طور نیست که اینها مخصوص انبیاء باشد یا مخصوص معصومین باشد آن مرحله رقیقش مرحله ضعیفش این‌طور هست حالا درباره ولایت نسبت به ائمه (علیهم السلام) این‌طور باش این‌طور عزاداری بکن آن‌طور سوگواری بکن این‌طور عرض ادب بکن یک چیزهایی بالاخره به انسان تلقین می‌شود اگر کسی از راه صحیح برود این می‌شود وحی فعل کاری به حکم ندارد ﴿و أوحینا إلیهم فعل الخیرات﴾ نه ان احکموا ﴿و أوحینا إلیهم فعل الخیرات﴾ آن‌گاه زیر مجموعه اینکه اقامه نماز و ایتاء زکاة است اینها را جداگانه برای اهمیّت ذکر فرمود ﴿و إقام الصّلاة و إیتاء الزّکاة﴾ جریان کشتی سازی هم این‌چنین است طول کشتی چقدر باشد ارتفاع کشتی چقدر باشد عرض کشتی چه قدر باشد از کدام چوب بسازید چه طور چوب را به هم وصل بکنید اینها بالأخره یک راهنمایی‌های عملی است فرمود اینها را ما به آنها گفتیم ﴿فأوحینا إلیه أن اصنع الفلک بأعیننا و وحینا﴾ در غالب این موارد ضمیر را جمع ذکر فرمود این ضمیر جمع نظیر ﴿فنعم القادرون﴾ ﴿فنعم الماهدون﴾ ﴿إنّا لموسعون﴾ این جمعها در قرآن کم نیست این اگر به لحاظ این باشد که ما به مدبّرات امر فرمان می‌دهیم خوب این جمع یک تکثیر است اما اگر نه منظور این باشد که خود ما این کار‌ها را انجام می‌دهیم این جمعها برای تعظیم است نه برای تکثیر اینجا هم که فرمود ﴿بأعیننا﴾ اگر ناظر به این باشد که در مرئی و منظر ما و مدبرات امر که فرشتگان هستند در تحت تدبیر ما هستند این کار را انجام بدهید این جمع یک تکثیر است اما اگر نه منظور آن است که ما شخصاً به عهده می‌گیریم این جمع ﴿باعیننا و وحینا﴾ بالتعظیم است اما برای اینکه ثابت بشود در همه موارد آن کار کلیدی به دست خداست که رب العالمین است رب الارباب است واحد است لا شریک له فرمود که تمام این کارها به دست من است تو اگر بخواهی چیزی کم و زیاد بشود باید با من سخن بگویی و دراین‌باره با من سخن نگو ﴿و لاتخاطبنی﴾ نه ولاتخاطبنا چون آنها بالأخره مأمور اجرا هست اگر هم یک وقتی کاری باید انجام بشود آنها را می‌توانی وسیله قرار بدهیم اما با آنها حرف بزنی از آنها چیزی بخواهی تصمیم گیری را به آنها ارجاع بدهی این‌طور نیست ﴿و لا تخاطبنی فی الذین ظلموا إنّهم مغرقون﴾ پس آنجا که جمع هست حالا یا للتعظیم است یا للتکثیر جا دارد اینجا که مفرد است برای تفهیم مسئله توحید است و این وحی‌ها هم وحی‌های فعلی است که این کار را بکن یک طلبه اگر واقعاً بینه و بین الله بخواهد عالم ربانی بشود خوب درس بخواند هم خودش را نجات بدهد هم جامعه را نجات بدهد یک معلم فراوانی دارد این انگیزه‌ها لحظه به لحظه در او پیدا می‌شود که چقدر بخواند پیش چه کسانی درس بخواند با چه کسانی رفیق بشود چقدر درس بخواند چقدر غذا بخورد چقدر بخوابد چقدر ورزش بکند نه افراط بکند نه تفریط بکند همه را به او می‌آموزند این طور نیست که رها بکند این طور نیست که ما اینجا رها باشیم یک کسی به فکر ما نباشد فرمود ﴿اتّقوا الله و یعلّمکم الله﴾ این ﴿ویعلّمکم الله﴾ هم همین است گاهی می‌بینید انسان بدون اینکه با کسی مشورت بکند بدون اینکه فکر بکند ناخداگاه ده پانزده سال مثل اینکه کسی او را راهنمایی کرده این‌قدر درس بخوان آن‌طور درس بخوان با فلان کس مباحثه بکن آن قدر غذا بخور آن قدر بخواب بعد از بیست سال می‌بینید یک عالم خوبی شده این‌ها نشانه همان ﴿اتّقوا الله و یعلّمکم الله﴾ است البته اوجش قله‌اش مال انبیاء و اولیاء (علیهم الصلاة و علیهم السلام) است آن دامنه‌اش مال شاگردان این است دیگر وجود مبارک نوح (سلام الله علیه) در همه این مراحل شاگردان خودش را به همراه خودش نام می‌برد می‌بینید آنها وقتی که دارند اعتراض می‌کنند وجود مبارک نوح به عنوان سخنگوی این جمیعت از جمیعت هم دفاع می‌کند فرمود: اگر شما نسبت به ما این حرف را دارید ما هم نسبت به شما این حرف را داریم آنها با نوح کار داشتند اما نوح جواب می‌دهد ﴿إن تسخروا منّا فإنّا نسخر منکم﴾ دارد از این قوم هم حمایت می‌کند دیگر این سخنگوی این قوم است این‌طور نیست که حالا اگر کسی پیغمبر زمان شد یا امام زمان شد امت خودش را رها بکند این‌طور نیست حالا در آن جمله‌ها را ملاحظه فرمایید فرمود هرگز نوح (سلام الله علیه) اینها را کنار نگذاشت نه در مسائل اجتماعی نه در مسائل طوفان همه‌اش از اینها دارد دفاع می‌کند اینها را با خودش می‌داند می‌گوید ما با هم به طرف خدا می‌رویم قرآن هم در همین بخش همین راه را یاد می‌دهد و امضا می‌کند می‌گوید نوح و کسی که با نوح ایمان آوردند نه به نوح ایمان آوردند آنجایی که سخن از ایمان به نوح است البته سر جایش محفوظ است آنجا که وحی و نبوت و رسالت است در مسائل وحی و نبوت آنجا سخن از ایمان به نوح است آنجا باید هم می‌فرمود آمن بالنوح نه اما در مسائل توحیدی دیگر سخن از ایمان به نوح نیست سخن این است که نوح و همراهان به خدا ایمان آوردند در بحثهای توحیدی حساب محفوظ است در بحثهای وحی و نبوت هم حساب محفوظ فرمود: ﴿و اصنع الفلک بأعیننا﴾ این جمع روی دو وجه است ﴿و وحینا﴾ این جمع علی دو وجه است اما ﴿و لا تخاطبنی﴾ چون تصمیم نهایی را باید الله بگیرد اینجا دیگر جای توحید است ﴿و لاتخاطبنی فی الذین ظلموا﴾ ﴿فی الذین﴾ یعنی درباره کسانی که ستم کردن به خود دین ستم کردن به خدا ستم کردند به تو ستم کردند برای اینکه غرق اینها قطعی است. ﴿انّهم مغرقون﴾ خوب.
وجود مبارک نوح (سلام الله علیه) دیگر مخفیانه کار نکرده در حضور همه کار علنی بود شب نبود و روز این کارها را انجام می‌داد مخفیانه نبود و علن انجام می‌داد و در ممر ومعبر یک عده‌ای هم انجام می‌داد آنها تصمیم گرفتند گروه گروه این ملأهایشان بیایند و بروند ﴿و یصنع الفلک﴾ این ﴿یصنع﴾ که فعل مضارع است دلالت بر استمرار دارد و مستمراً حالا چقدر طول کشید چه مصلحت بود خدایی که یک لحظه طوفان خلق می‌کند یک لحظه کشتی خلق نکند بلکه اینها ایمان بیاورند ﴿ویصنع الفلک﴾ ﴿و کلما مرّ علیه ملأ﴾ معلوم می‌شود مخفیانه نبود و علنی بود در ممر و معبر بود نه جای دور و آن اشراف و آنهایی که چشم پر کن بودند آنها هم اسرار داشتند که بالأخره از همین ممر عبور کنند و نیش بزنند ﴿و کلّما مرّ علیه ملأ من قومه سخروا منه﴾ نه سخروا منهم او را مسخره می‌کردند مسخره کردن صرف بازی گرفتن نیست انسان ممکن است با یک توپ هم بازی بکند با یک چوب هم بازی بکند اما نمی‌گویند چوب را مسخره کرده در تسخیر درک طرف مقابل معتبر است او باید بفهمد تا تحقیر و تسخیر بشود بازی کردن نه گاهی انسان ممکن است با انسان بازی کند گاهی با حیوان بازی کند گاهی با سنگ و چوب بازی کند لعب و لهو یک مطلب است سخریه مطلب دیگر است سخریه و استهزاء و مسخره کردن با سنگ و چوب نمی‌شود که انسان بخواهد چوبی را مسخره بکند سنگی را مسخره نکند در مفهوم سخریه این معنا اخذ شده است که طرف مقابل باید اهل شعور باشد تا تحقیر بشود تا تذلیل بشود احساس فرومایگی بکند وجود مبارک نوح از آنها دفاع کرده از خودش هم دفاع کرده ﴿قال إن تسخروا منّا فإنّا نسخر منکم﴾ سخریه ابتدایی بد است اما ﴿فمن اعتدیٰ علیکم فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدیٰ علیکم﴾ این اعتدای پاسخی و معادل و مقابل می‌شود عدل. اعتدای ابتدایی بَده اما اعتدای مقابل که جزای معتدیان است می‌شود عدل. ﴿فمن اعتدیٰ علیکم فاعتدوا بمثل ما اعتدیٰ علیکم﴾ این عدل است اعتدال نیست روی قرینه مشاکله اعتدی گفته شده مثل ﴿جزاء سیّئةٍ سیّئةً مثلها﴾ این جزاء سیئة حسنه سیئه نیست اگر کسی کار بد کرده شما دارید عادلانه کیفر می‌دهید این عدل است عدل حسن است سیئه نیست اما سیئه گفتنش روی مشاکله است اینجا هم همین‌طور است این مسخره نیست این در حقیقت پاسخ عادلانه است مثل ﴿الله یستهزئ بهم﴾ ﴿قال إن تسخروا منّا فإنّا نسخر منکم﴾ حالا این‌طور نیست که نوح از خودش حمایت بکند از خودش دفاع بکند امام امت پیغمبر امت ولی امت والی مردم این سخنگوی مردم است باید حیثیت مردم را هم حفظ بکند ﴿إن تسخروا منّا فإنّا نسخر منکم کما تسخرون﴾ یعنی لما تسخرون بعد هم ﴿فسوف تعلمون من یأتیه عذاب یخزیه و یحلّ علیه عذاب مقیم﴾ بعد هم می‌فهمید که چه کسانی گرفتار دو عذاب خواهد بود در بعضی آیات دارد که ﴿سنعذّبهم مرّتین﴾ دو عذاب دارند عذاب دنیا، عذاب آخرت در تاریخ رسوایند در آخرت هم رسوایند هم عذاب دنیایی دامن‌گیرشان می‌شود هم عذاب دائمی آخرت حالا طلیعه عذاب دارد شروع می‌شود کشتی را مرتّب دارد می‌سازد در طول این ساخت و ساز کشتی هم چه برخوردهایی شده آنها را هم بازگو فرمود حالا طلیعه عذاب فرمود ﴿حتّی إذا جاء أمرنا﴾ فرمان تعذیب ما که صادر شد به چه کسانی امر کردیم در بخشهای دیگر معلوم می‌شود که به آسمان امر کردند به زمین امر کردند آنجا که در بخشهای پایانی می‌فرماید: ما دستور دادیم به آسمان گفتیم به زمین گفتیم ﴿یا أرض ابلعی مائک و یا سماء أقلعی﴾ معلوم می‌شود به این که قبلاً به آسمان امر کردند ببار به زمین هم امر کردند ببار الآن به زمین امر می‌کنند که بلع کن آبهای خودت را آبهای آسمان را به آسمان هم امر می‌کنند که نبار آنجا گفتیم ﴿یا أرض ابلعی مائک و یا سماء أقلعی﴾ معلوم می‌شود که از هر دو طرف آب آمده اینجا هم می‌فرماید که به هر دو طرف امر کردیم که آب بیا آنجا در بخش پایانی به هر دو طرف امر کردیم که ببندند ﴿حتّی إذا جاء أمرنا و فار التّنّور﴾ این تنّور شاید فارسی الاصلی است که به عربی رفته ولی عربها هم به کار می‌برند آن طوری که قرطبی در جامع تفسیر کرده هفت وجه برای تنّور ذکر کردند که اعالی ارض آن قسمتهای بالای زمین را می‌گویند تنور و طلیعه روز را هم می‌گویند تنور و وجوه دیگر که به تعبیر سیّدنا الاستاد (رضوان الله علیه) وجوه بعیدی است و منشأ عذاب هم همین است که اینها تعجب کردند جایی که تا کنون آتش می‌جوشید الآن آب جوشیده ﴿و فار التّنّور﴾.
سؤال... جواب: ممکن است گفتند به اینکه وجود مبارک نوح (سلام الله علیه) عرض کرد از کجا من بفهمم که عذاب شروع می‌شود خدای سبحان به او دستور داد فرمود هر وقتی که از تنور آب جوشید این است آن هم به اعضای خانواده گفت که هر وقت دیدید تنور جوشید سوار کشتی بشوید حالا چه زمانی سوار کشتی بشوند گفتند این علامت این است یا نه تنور بمعنی طلیعه فجر هم گرفتند که از طلیعه فجر شما سوار کشتی بشوید برای اینکه این آب فوری است و مهلت هم نمی‌دهد کسی هم به دامنه کوه برود بگوید ﴿سَآوی إلی جبل یعصمنی من الماء﴾ آن هم پاسخش این است که ﴿لا عاصم الیوم من أمر الله﴾ این‌طور نیست که حالا این به تدریج برود به قله کوه طولی نمی‌کشد که خود کوه را هم می‌گیرد پسر نوح هم به دامنه کوه رفت که برود به قلهٴ کوه گفت: ﴿سَآوی إلی جبل یعصمنی من الماء﴾ فرمود: آنجا را هم آب می‌گیرد دیگر خوب لذا اینها گفتند به اینکه علامت اینکه عذاب دارد می‌آید ما سوار کشتی بشویم چیست گفتند وقتی از تنور مثلا آب جوشیده این یکی از آراء مذکور در تفسیر است ﴿وفار التّنّور﴾ خوب این طلیعه عذاب که شروع شد فرمود در چنین مقطعی ما دستور دادیم سوار کشی بشوید سوار کشتی بشوید همراهان شما هم همان‌هایی هستند که به خدا ایمان آوردند و برای حفظ نسل این حیوانات مشخص را هم سوار کشتی کنید که نسل اینها قطع نشود ﴿قلنا احمل فیها﴾ در این سفینه ﴿من کلٍّ زوجین﴾ یعنی از هر حیوانی نر و ماده آنها را انتخاب بکن و در این کشتی سوار کن که نسل اینها قطع نشود این مال حیوانات است ﴿وأهلک﴾ اعضای خانواده خودتان را هم سوار بکن ﴿إلاّ من سبق علیه القول﴾ همان‌هایی که قول الهی و غضب الهی بر آ نها روا شد یکی درباره زن نوح است که ﴿ضرب الله مثلا للذین کفروا امرئة نوح و امرئة لوط کانتا تحت عبدین من عبادنا و خانتاهما فلم یغنیا عنهما من الله شیئاً﴾ یکی هم پسر نوح است وجود مبارک نوح (سلام الله علیه) از جریان همسرش با خبر بود که ﴿إلاّ من سبق علیه القول﴾ بر همسر تکیه می‌شود اما از فرزندش با خبر نبود این خیال کرد که اهل او شامل این فرزند هم می‌شود شامل این فرزنه که حالا بعداً خدای سبحان فرمود این استثنای منقطع است ما گفتیم ﴿واهلک﴾ این اهلت را سوار بکن ولی این پسر که اهلت نیست ﴿إنّه لیس من أهلک انه عمل غیر صالح﴾ ﴿قلنا احمل فیها من کلٍّ زوجین اثنین﴾ این یک ﴿و اهلک﴾ این دو ﴿إلاّ من سبق علیه القول﴾ که همسر او بود چهار ﴿و من آمن﴾ مؤمنان این عصر را و این نسل را هم سوار بکن بعد فرمود ﴿و ما آمن معه﴾ نه به برای حفظ توحید فرمود: همه اینها به خدا ایمان آوردند اینجا چون جای توحید است نه جای وحی و نوبت سخن از ایمان به نوح نیست سخن از ایمان با نوح است به خدا ﴿ومٰا آمن﴾ به خدا مع نوح ﴿إلاّ قلیل﴾ قلیل منهم نفرمود بلکه فرمود ﴿قلیل﴾ قلیل و کثیر اینها دو قسم‌اند یک کثیر نفسی است یک کثیر نسبی این را در طهارت در بحث دماء کثیر و دماء قلیل آنجا ملاحظه فرمودید که خون کم خون زیاد خونی که معفو است آنجا در بحث قلّت و کثرت آمده که قلت و کثرت گاهی نفسی است گاهی نسبی ممکن است یک جمعیتی کثیر باشد اما نسبت به اکثر از خود قلیل باشند اگر گفتند ﴿قلیل منهم﴾ منافات ندارد که فی نفسه کثیر باشد اما اگر گفتند قلیل یعنی فی نفسه قلیل است آب قلیل یک وقتی است که شما می‌گویید دریاچه نسبت به اقیانوس کبیر قلیل است اگر گفتید قلت نسبی این را کثرت نفسی سازگار است اما قلت نفسی دیگر کثیر نفسی نخواهد بود اینجا برای اینکه معلوم بشود قلت نفسی است نه قلت نسبی نفرمود الا قلیل منهم فرمود ﴿إلاّ قلیل﴾ یعنی گروه کمی بودند که جریان نوح (سلام الله علیه) به این تاریخ 7000 و هفتاد سال و اینها نیست این به آن بشرهای خیلی اولی برمی‌گردد بشرهای اولی جریان ایمان و وحی و نبوت با اینها خیلی آسان نبود خوب شما در جریان فرزندان حضرت آدم ملاحظه فرمودید: اینها با اینکه پیغمبر زاده بودند و فرزند خلیفة الله بودند این مقدار درک برای قابیل نبود که حالا این جسد را چه کار بکند دفن بکند متوجه نمی‌شد و نمی‌فهمید آن کاری که کلاغ کرده ﴿فبعث الله غراباً یبحث فی الأرض لیریه کیف یواری سوأة أخیه﴾ تازه فهمید که بله راه حل این است که این را دفن بکند بر بشر اولی این‌گونه از مطالب هم گذشت حالا در همان زمان وجود مبارک آ‌دم معلم ملائکه می‌شود غرض آن است که بشر اولی این‌چنین نیست که مثل بشرکنونی خیلی چیز بلد بوده این‌طور نیست یا زود هم ایمان می‌آورده این طور نیست
سؤال... جواب: نه الان هم شما وقتی می‌بینید که هفت میلیارد جمیعت یا شش میلیارد و اندی هست این شش میلیارد را همین پنج، شش نفر دارند اداره می‌کنند این همه خوانین و خواتین و نمی‌دانم کسری‌ها و قیصر‌ها و خاقانها آمدند و رفتند در زباله‌های تاریخ دو میلیارد و نیم را وجود مبارک مسیح دارد اداره می‌کند یک میلیارد و نیم را وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) دارد اداره می‌کند عدهٴ زیادی را هم وجود مبارک موسی کلیم و انبیای ابراهیمی دیگر اینها دارند اداره می‌کنند بقیه هم اگر در عالم زنده‌اند اینها آمدند آن بخشهای انسانی وحی را گرفتند بخشهای الهی‌اش را رها کردند تمام شعارهایی که مارکسیس‌ها دادند مارکس داد انگلیس داد همه این جریان عدل و احسان و مساوات و مواسات و اینها را از انبیا گرفتند آن بخشهای الهی را گذاشتند کنار این ﴿نؤمن ببعض و نکفر ببعض﴾ بود اینها یک وقتی چشم باز کردند که سفره انبیاء پهن بود چهارتا حرف علمی را دیدند اینها گفتند چهارتا حرف اخلاقی و ارزشی را اینها گفتنند منتها اینها آمدند آن بعد انسانی را گرفتند بعد الهی را رها کردند بالأخره یک عده‌ای هم قبول کردند الان هم در هند و هند است بودایی هست هندو هست و اینها گرچه دین به آن صورت نیست و آئین هست این هم گوشه‌ای از بحثهای اخلاقی انبیاء را گرفتند تا این دست‌مایه‌ها و دل‌مایه‌ها نباشد کسی را نمی‌شود جمع کرد الان هم بشر را بالأخره انبیاء دارند اداره می‌کنند شما دربارهٴ این همه سلاطین قهّار آمدند و رفتند چیزی از آنها روی زمین نیست. خوب
بعد هم وجود مبارک حضرت(سلام الله علیه) که ظهور بکند ﴿فیملأ الله الأرض قسطاً و عدلاً کما ملئت جوراً و ظلما﴾ اول هم مردم را عاقل می‌کند سطح فهم و فرهنگ مردم را بالا می‌آورد بعد عدل را گسترده می‌کند.
﴿و ما آمن معه إلاّ قلیل﴾ حالا اینها سوار کشتی شدند و چگونه این کشتی را وجود مبارک نوح(سلام‌ الله‌ علیه‌) رهبری کرده آن در بحث بعدی.
«و الحمد لله رب العالمین»



قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 36:53

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی