- 5
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 103 سوره آلعمران _ بخش سوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 103 سوره آلعمران _ بخش سوم"
گمراهی در اجتماع بدون محوریت خداوند و تقسیم مسلمانان به 73 فرقه
نجات انسانها بوسیله قرآن و پیامبر خدا
معنای «شفاحفرة» و « شفاجرف هار» در قرآن
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمیعًا وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوانًا وَ کُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ ﴿103﴾
قرآن و عترت، حبل پروردگار:
این آیه، امت اسلامی را دعوت به اجتماع و اتحاد میکند. اجتماع محوری طلب میکند [و] محور، همان قرآن کریم است و عترت طاهره، هم درباره قرآن کلمه حبل آمده هم درباره عترت طاهره (علیهم السّلام) و هم درباره هر دو یعنی روایات وارده یا ادله وارده سه قسم است: بعضی ناظر به حبل بودن قرآن است؛ بعضی ناظر به حبل بودن عترت طاهره است؛ بعضی جامع بین هر دو است، چون لسان روایات ثقلین شامل بر حبل بودن هر دو است، در بعضی از نقلها این است که «انا تارکٌ فیکم الثقلین» بعد فرمود اینها «حبلان» هستند.
گمراهی در اجتماع بدون محوریت خداوند و تقسیم مسلمانان به 73 فرقه:
مطلب دیگر آن است که گرچه هر اجتماعی محوری دارد ولی اگر محور، حبلالله نبود یعنی قرآن و عترت نبود، آن اجتماع، علی ضلالت است. پس هر اجتماعی مطلوب نیست و هر اتحادی هم مطلوب نیست. در بحثهای نهجالبلاغه به خواست خدا ملاحظه میفرمایید که در آنجا حضرت امیر(سلام الله علیه) دارد که ما قبلاً با هم بودیم و نظام اسلامی آمد بین ما تفرقه ایجاد کرد. خب، آن با هم بودن، با هم بودن علی شرک و جاهلیت بود و این نظام اسلامی آمد به ما فرمود: ﴿وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ﴾ صف مجرمین را از صف مسلمین جدا کرد، مسلمین را با هم متحد کرد. پس اینچنین نیست که هر اجتماعی مطلوب باشد تا محور آن جامعه چه کسی باشد و چه چیزی باشد. در خطبه شقشقیه حضرت علی(سلام الله علیه) به عنوان محور اجتماع معرفی شد، فرمود: «وَ إِنَّهُ لَیَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّی مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَی» ؛ سنگ آسیاب در محور آن قطب میگردد «وَ إِنَّهُ لَیَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّی مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَی» بنابراین اگر اجتماع در محور حبل¬الله بود، این حق است.
مطلب بعدی آن است که روایات فراوانی را فریقین از وجود مبارک رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل کردهاند که امتهای گذشته به چندین گروه تقسیم شدند، بعضی از امم به 71 فرقه، بعضی از امم به 72 فرقه و امت من به 73 فرقه منشعب میشوند. یک فرقه اهل نجات است، بقیه در نارند. حقش این بود که آن بقیه یعنی 72 فرقه دیگر هم با این یک فرقه، هماهنگ میشدند. آنگاه مشخصات آن فرقه ناجیه را بیان کرده است و هر یک از این 73 فرقه هم، آن فرقه ناجیه را بر خودشان منطبق میدانند و خودشان را مشمول آن فرقه ناجیه میپندارند، معلوم میشود که این خطر هست و فرقه ناجیه فقط کسی است که به حبل¬الله که همان قرآن و عترت است، اعتصام کند.
مطلب دیگر آن است که همانطوری که آیات، منشأ اختلاف را دنیا طلبی طرح کردند، فرمودند: ﴿مِنْکُمْ مَنْ یُریدُ الدُّنْیا وَ مِنْکُمْ مَنْ یُریدُ اْلآخِرَةَ﴾ همین بیان هم در نهجالبلاغه آمده است که «مَا فَرَّقَ بَیْنَکُمْ إِلاَّ خُبْثُ السَّرَائِرِ، وَ سُوءُ الضَّمَائِرِ» که حالا آن را هم ممکن است بعد بخوانیم یعنی تنها عامل تفرقه، بداندیشی است بدخواهی است خبث سریره و سوء ضمیر، عامل تفرقه است «مَا فَرَّقَ بَیْنَکُمْ إِلاَّ خُبْثُ السَّرَائِرِ، وَ سُوءُ الضَّمَائِرِ».
نبودن سود و فایده در تفرقه:
مطلب بعدی آن است که کسی که دنبال تفرقه میگردد به خیال سود است،در حالی که هیچ کسی از تفرقه سودی نبرده است؛با اختلاف،هیچ کسی به جایی نرسید.در یکی از خطبههای حضرت امیر(سلام الله علیه) که مردم را به اجتماع، دعوت میکند و از تفرقه پرهیز میدهد و بیزار میکند، میفرماید که «إِیَّاکُمْ وَ الْفُرْقَةَ» ؛ از تفرقه بپرهیزید «وَ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ یُعْطِ أَحَداً بِفُرْقَةٍ خَیْراً مِمَّنْ مَضَی، وَ لاَ مِمَّنْ بَقِیَ» ؛ فرمود از اختلاف، فاصله بگیرید، زیرا خدای سبحان به وسیله تفرقه هیچ کسی را به خیری نرساند، نه در گذشته و نه در آینده یعنی این سخنی که از حضرت امیر(سلام الله علیه) رسیده است به عنوان یک امر تجربی یا تاریخی و قصهای نیست که به عنوان یک مورخ که از تجارب گذشته استفاده کرده باشد سخن بگوید اینچنین نیست، بلکه به عنوان یک ولیّالله که از سنت الهی با خبر است سخن میگوید. فرمود چه در گذشته، چه در آینده هیچ کسی از راه اختلاف خیر نمیبیند: «وَ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ یُعْطِ أَحَداً بِفُرْقَةٍ خَیْراً مِمَّنْ مَضَی، وَ لاَ مِمَّنْ بَقِیَ» خب «ممن مضی» را ممکن است کسی براساس تجارب تاریخی تبیین کند؛ اما نسبت به آینده چطور؟ این را به عنوان یک جذب میگوید و سرّش را در جمله دیگر تشریح میکند، میفرماید :«إِیَّاکُمْ وَ الْفُرْقَةَ»؛ از اختلاف بپرهیزید «فَإِنَّ الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشَّیْطَانِ، کَمَا أَنَّ الشَّاذَّ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْبِ» فرمود: «فَإِنَّ الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ»؛ انسانی که دارای شذوذ است؛ شاذپسند است [و] منزوی است، از جامعه جداست «فَإِنَّ الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشَّیْطَانِ، کَمَا أَنَّ الشَّاذَّ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْبِ»؛ همان¬طوری که گوسفند مانده از رمه از حراست شبان محروم است انسان وامانده از جامعه از حراست امت اسلامی و رهبر اسلامی هم محروم است «فَإِنَّ الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشَّیْطَانِ، کَمَا أَنَّ الشَّاذَّ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْبِ» آنگاه مسئله سواد اعظم را ذکر کند، سواد اعظم یعنی جایی که همگان حضور دارند، منظور از سواد اعظم یعنی جامعه و امت اسلامی است نه شهر بزرگ، گرچه در بعضی از خطبههای نهجالبلاغه زندگی در شهرهای بزرگ را ترویج میکند؛ اما در این خطبه که میفرماید: «وَ الْزَمُوا السَّوَادَ الْأَعْظَمَ» استدلال میکند، میفرماید: «فَإِنَّ یَدَ اللَّهِ مَعَ الْجَمَاعَةِ» بعد میفرماید از تفرقه بپرهیزید «إِیَّاکُمْ وَ الْفُرْقَةَ فَإِنَّ الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشَّیْطَانِ، کَمَا أَنَّ الشَّاذَّ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْبِ» .
پرسش:...
پاسخ: هر چه هست دیگر «کل الصّید فی جوف الغراء» وقتی ایمان به اهل¬بیت باشد همه دستورات را اینها میدانند و اطاعت میکنند دیگر. حالا در خلال خواندن خطبههای آن حضرت مشخص میشود که آن مضمون چیست.
نجات انسانها بوسیله قرآن و پیامبر خدا:
مطلب دیگری که باز خطوط کلیاش را آیه تبیین میکند این است که فرمود: ﴿کُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها﴾؛ شما در لبه سقوط بودید خدا، شما را نجات داد. در بعضی از تعبیرات و روایات آمده است که مثلاً به وسیله نبی اکرم(علیه آلاف التحیة و الثناء) خدا شما را نجات داد. در بعضی از تعبیرات دارد که خدا به وسیله قرآن شما را نجات داد. در آن خطبه معروف حضرت زهرا(سلام الله علیها) که واقعاً خطبهای است عقلی و حماسی، همه چیز در آن خطبه هست. ای کاش اینها هم جزء درسهای رسمی حوزه بود که عدهای آن خطبهها را درس میخواندند و عدهای آن خطبهها را هم شرح میکردند. در آنجا حضرت خطاب میکند، میفرماید که بعد از اینکه از راه نهله میآید و آنها نهله را رد میکنند، از راه ارث میآید آنها رد میکنند، میفرماید که چطور شما ارث میبرید و ما ارث نمیبریم «﴿أَ فَحُکْمَ الْجاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُکْمًا لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ﴾» خب، این حرف را اگر حجت خدا نگفته بود، ممکن بود کسی در این تعبیرات تأملی داشته باشد ولی او حجت خداست یعنی همان¬طوری که قول و فعل و سکوت و امضای علیبنابیطالب و ائمه دیگر معصوم است و حجت است و هر فقیهی به استناد سنت آن معصومین فتوا میدهد، به استناد سخنان صدیقه کبری هم فتوا میدهند دیگر یعنی قول و فعل و سکوت و امضای صدیقه کبری(سلام الله علیها) حجت است بین ما و بین خدا، چون هر کس معصوم شد سنت او حجت شرعی است دیگر. در آنجا فرمود: «﴿أَ فَحُکْمَ الْجاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُکْمًا لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ﴾» خب این را از غیر حضرت زهرا(سلام الله علیها) تحمل نمیکردند، آنها بالأخره دندان روی جگر گذاشتند و این حرف را شنیدند و از غیر آن حضرت نه ساخته بود و نه تحمل میکردند.
معنای ﴿شَفا حُفْرَةٍ﴾ و ﴿شَفا جُرُفٍ هارٍ﴾ در قرآن:
فرمود: «فانقذکم الله تبارک و تعالی بمحمد (صلّی الله و علیه و آله و سلم)» شما در لبه آتش بودید و در قرآن کریم دارد ﴿شَفا جُرُفٍ هارٍ﴾ در این کریمه دارد ﴿کُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النّارِ﴾. حفره هم همان گودال است که بالأخره پرتگاه است، چون زیرش خالی است. تعبیر آن آیه سورهٴ مبارکهٴ «توبه» قدری تندتر از این است، حفره یعنی گودال، زیرش خالی است و اگر کسی به لبه گودال برود، چون زیرش خالی است و سست است خب سقوط میکند، در معرض سقوط است. اما آنچه در سورهٴ «توبه» دارد فرمود: ﴿شَفا جُرُفٍ هارٍ﴾ ﴿هارٍ﴾، هاری یعنی آن که دارد منهدم میشود ﴿هارٍ﴾، هاری معنایش روشن است؛ اما ﴿جُرُفٍ﴾ یک وقت است که انسان در زمین سخت و صفت گودالی میکَند، چاهی میکند، بالأخره آن زمین، سخت است و سفت است کسی در لبهاش میایستد، احتمال خطر هست ولی بالأخره زمین، سفت است. یک وقت است شنهایی که با سیل آمده اصلاً زمینه ندارد، این شنها که با سیل آمده، چون جزء زمین نیست تلی از شن هست که اینجا جمع شده. اگر کسی در بالای این تل از شن قرار بگیرد خب، این زود سقوط میکند، اصلاً این زمینه ندارد این را میگویند: «کصیب مهیب» «جرف» یعنی همان تلی از شن که سیل این آورده باشد، نه خودش این ذرات ریز شن هم بستهاند چسبندگی دارند و نه در زمین، زمینهای دارند. لذا آن آیه سورهٴ مبارکهٴ «توبه» ظاهراً لحناش تندتر از این کریمه ﴿شَفا جُرُفٍ هارٍ﴾ است.
کمک نگرفتن از عقل و وحی موجب هلاکت:
خب در آنجا فرمود که «فانقذکم الله تبارک و تعالی بمحمد (صلّی الله و علیه و آله و سلم)» از طرف دیگر چون «ان لله علی الناس حجتین» اگر کسی عقلی دارد و عقل او پیامبر اوست از درون، به وسیله عقل هم میتواند از آن لبه سقوط نجات پیدا کند. حالا اگر کسی همان¬طوری که از وحی مدد نگرفت، از عقل هم مدد نگیرد دیگر سقوط او قطعی است و اصولاً ذات اقدس الهی، این نور عقل را به انسان داد براساس ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ که دست آدم را بگیرد و نگذارد در لبه سقوط این جرف هوس یا جرف و تل شنی هوا سقوط کند، انسان پای او روی این هوس است خلاصه و آن هوس هم ﴿جُرُفٍ هارٍ﴾ است. فرمود عقل به آدم داده شد تا اینکه از این لبه نجات پیدا کند و فایده عقل هم این است.
وحدت در نهجالبلاغه:
الف؛ کمک گرفتن از عقل برای هدایت
حالا این جملهها را از نهجالبلاغه بخوانیم تا ببینیم چگونه حضرت از آیه کریمه این معارف را استنباط کرده است. در کلمات قصار شمارهٴ 407 این است «مَا اسْتَوْدَعَ اللَّهُ امْرَأً عَقْلاً إِلاَّ اسْتَنْقَذَهُ بِهِ یَوْماً ما»؛ خداوند به کسی عقل نداد به عنوان ودیعه به او ننهاد، مگر اینکه روزی با همین عقل او را استنقاذ میکند و نجات میدهد؛ اما در صورتی که انسان در جنگ درونی، عقل را اسیر هوس نکند اگر در جهاد اکبر شکست خورد و عقل او اسیر شد، از اسیر کاری ساخته نیست، این «کَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِیرٍتَحْتَ هَوی أَمِیرٍ» که این هم در نهجالبلاغه هست؛ اگر عقل، اسیر شد و هوا امیر، البته از اسیر کاری ساخته نیست.
ب؛ پیامبر موجب نجات از جهالت
اما در خطبههای نهجالبلاغه در موارد زیادی استنقاذ، به وجود مبارک رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اسناد داده شد و هرگونه تفرقهای به وسیله اسلام برطرف شد، فرمود رسول خدا آمده است که شما را از خطر اختلاف برهاند. در خطبه اول فرمود: «وَ أَهْلُ الْأَرْضِ یَوْمَئِذٍ مِلَلٌ مُتَفَرِّقَةٌ، وَ أَهْواءٌ مُنْتَشِرَةٌ» بعضی ملحد، بعضی غیر ملحد بودند «وَ أَنْقَذَهُمْ بِمَکَانِهِ مِنْ الْجَهالَةِ» براساس مکانت و منزلت نبی اکرم(علیه آلاء تحیة و الثناء) ذات اقدس الهی، مردم را از جهالت نجات داد. پس انقاذ در عین حال که به خدا اسناد داده شد، به وجود مبارک پیامبر به عنوان وسیله اسناد داده شد او میشود حبل¬الله. فرمود خداوند مردم را به وسیله پیامبر انقاذ کرد، پس منقذ خداست و رسالت و وحی میشود حبل¬الله، این مصداق است البته، قهراً کتاب¬الله هم میشود حبل¬الله. در نهجالبلاغه از کتاب¬الله به عنوان حبل متین یاد شده است .
پرسش:...
پاسخ: در زمان فترت دسترسی نداشتند البته، البته اینها ﴿وَکُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیَاکُمْ﴾ هم درباره اینها تطبیق شده است، فرمود شما مرده بودید به وسیله دین زنده شدید.
ج؛ تأکید بر اجتناب از کذب
در خطبه 86 نهجالبلاغه کسانی که در لبه امن زندگی میکنند آنها را هم بیان کرد، در مقابل اینکه در موارد دیگر کسانی که در لبه پرتگاه و سقوط زندگی میکنند آنها را ذکر میکنند. در خطبه 86 فرمود که «جانبوا الکذب» یعنی از کذب، اجتناب کنید. اجتناب کردن یعنی کذب در یک جانب و سمت قرار بگیرد، شما در یک سمت دیگر قرار بگیرید. وقتی گفتند از گناه اجتناب کنید یا تجنب کنید یعنی در یک راه نباشید، او در یک جانب باشد [و] شما در جانب دیگر «جانبوا الکذب فانه مجانب للایمان الصَّادِقُ عَلَی شَفَا مَنْجَاةٍ وَ کَرَامَةٍ، وَ الْکَاذِبُ عَلَی شَرَفِ مَهْوَاةٍ وَ مَهَانَةٍ» «شرف» همان است که میگوییم اشراف دارد. این درباره تفاوت دو گروه.
د؛ هوای نفس مایه اختلاف و عقل مایه اتحاد
در خطبهٴ 97 میفرماید که «أَیُّهَا الْقَوْمُ الشَّاهِدَةُ أَبْدَانُهُمْ، الْغَائِبَةُ عَنْهُمْ عُقُولُهُمْ، الُْمخْتَلِفَةُ أَهْوَاؤُهُمْ»؛ مردمی که بدنهایتان هست؛ اما ارواحتان غایب است و کنار هم جمع میشوید ولی اهوای شما پراکنده است، هر کدام با ایده خاصی در کنار هم جمع میشوید «الشَّاهِدَةُ أَبْدَانُهُمْ، الْغَائِبَةُ عَنْهُمْ عُقُولُهُمْ، الُْمخْتَلِفَةُ أَهْوَاؤُهُمْ» خب معلوم میشود که آنچه مایه اختلاف است هواست و عقل، مایه اتحاد است و استدلال قرآن کریم هم درباره مختلفین، در سورهٴ مبارکهٴ «حشر» این است که ﴿تَحْسَبُهُمْ جَمیعًا وَ قُلُوبُهُمْ شَتّی﴾ چرا؟ ﴿ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْقِلُونَ﴾ خب، این استدلال بر قضیه است دیگر؛ هر جا اختلاف هست معلوم میشود عقل نیست ﴿تَحْسَبُهُمْ جَمیعًا﴾ اما اینچنین نیست ﴿وَ قُلُوبُهُمْ شَتّی﴾ است، پراکنده است چطور ﴿تَحْسَبُهُمْ جَمیعًا﴾ اینها را متحد میبینید، برای اینکه با هم در یک جا حضور دارند، چرا پراکندهاند برای اینکه هوسها و انگیزهها گوناگون است ﴿تَحْسَبُهُمْ جَمیعًا﴾ اما ﴿وَ قُلُوبُهُمْ شَتّی﴾ چرا اینچنیناند ﴿ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْقِلُونَ﴾ این برهان قضیه است؛ هر جا عقل نبود اختلاف هست، هر جا هوس بود پراکندگی است.
پرسش:...
پاسخ: ﴿فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَ الرَّسُولِ﴾ اینچنین نیست که اگر کنار هم بنشینند و خطوط اصلی را رعایت کنند، اختلاف حل نشود.
پرسش:...
پاسخ: در موضوعات جزئیه ممکن است اختلاف حل نشود ولی بالأخره یک نفر باید مسئول کار باشد دیگر، در موضوعات چارهای نیست. در خطبه 96 دارد که رسول خدا آمده و نظامهای ارزشی را به هم زده و عوض کرده «أَلَّفَ بِهِ إِخْوَاناً، وَ فرَّقَ بِهِ أَقْرَاناً» خیلیها قرین هم بودند؛ اما با اسلام، اینها را تفرقه ایجاد کرد بینشان، چون مسئله ﴿وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ﴾ آمده. در بیانات دیگر حضرت امیر(علیه السّلام) آمده است که ما دیگر فامیلهایمان را شروع کردیم به کشتن؛ برادر برادرش را میکشت، پسر عمو پسر عموی خود را میکشت، چون یکی مسلمان بود و دیگری کافر، لذا در این خطبهٴ 96 فرمود: «أَلَّفَ بِهِ إِخْوَاناً» اما «وَ فرَّقَ بِهِ أَقْرَاناً أَعَزَّ بِهِ الذِّلَّةَ، وَ أَذَلَّ بِهِ الْعِزَّةَ، کَلاَمُهُ بَیَانٌ، وَ صَمْتُهُ لِسَانٌ» در خطبهٴ 105 اینچنین میفرماید: «عِبَادَاللَّهِ، لاَ تَرْکَنُوا إِلَی جَهَالَتِکُمْ، وَ لاَ تَنْقَادُوا لِأَهْوَائِکُمْ، فَإِنَّ النَّازِلَ بِهذَا الْمَنْزِلِ نَازِلٌ بِشَفَا جُرُفٍ هَارٍ، یَنْقُلُ الرَّدَی عَلَی ظَهْرِهِ مِنْ مَوْضِعٍ إِلَی مَوْضِعٍ لِرَأْیٍ یُحْدِثُهُ بَعْدَ رَأْیٍ؛ یُرِیدُ أَنْ یُلْصِقَ مَا لا یَلْتَصِقُ، وَ یُقَرِّبَ مَا لاَ یَتَقَارَبُ»؛ فرمود این هلاکت را به دوش میکشد از جایی به جایی میرود، این به همان لبه جُرُفی که یعنی آن تل شنی که سیل آورده و آنجا دارد قدم میزند، کسی که داعیه اختلاف دارد در اثر هوس. در خطبهٴ 113 این جمله آمده است که فرمود: «وَ إِنَّمَا أَنْتُمْ إِخْوَانٌ عَلَی دِینِ اللَّهِ مَا فَرَّقَ بَیْنَکُمْ إِلاَّ خُبْثُ السَّرَائِرِ وَ سُوءُ الضَّمَائِرِ»؛ آن سریرت بد است که عامل اختلاف شده وگرنه اگر حمل بر صحت در کار بود و باورمان میشد که اینها؛ کارها واجب کفایی است و کسی اقدام کرد از دیگران ساقط است، دیگر مشکلی در کار نبود.
ه؛ دعوت به حضور در جمع امت اسلامی و تمسک به قرآن
در خطبهٴ 127 است که آن جملهها را بیان میکند، میفرماید که «فَالْزَمُوهُ وَ الْزَمُوا السَّوَادَ الْأَعْظَمَ فَإِنَّ یَدَ اللَّهِ مَعَ الْجَمَاعَةِ و إِیَّاکُمْ وَ الْفُرْقَةَ» در زندگی در بلاد کبیره و بزرگ را در بعضی از جملهها تشویق میکند؛ اما اینجا ناظر به بلاد کبیر و شهرهای بزرگ نیست [بلکه] اینجا ناظر به حضور در جمع امت اسلامی است. فرمود: «وَ الْزَمُوا السَّوَادَ الْأَعْظَمَ فَإِنَّ یَدَ اللَّهِ مَعَ الْجَمَاعَةِ و إِیَّاکُمْ وَ الْفُرْقَةَ»؛ از تفرقه بپرهیزید «فَإِنَّ الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشَّیْطَانِ، کَمَا أَنَّ الشَّاذَّ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْبِ . أَلَا مَنْ دَعَا إِلَی هذَا الشِّعَارِ فَاقْتُلُوهُ، وَ لَوْ کَانَ تَحْتَ عِمَامَتِی هذِهِ»؛ اگر کسی مردم را به شاذپسندی و به شذوذ به جدایی و تفرقه دعوت کند، فرمود با آن مبارزه کنید ولو عمامه مرا بر سر بگذارد، برای اینکه جامعه اسلامی بدون وحدت ممکن نیست روی پای خود بایستد.
پرسش:...
پاسخ: آن میشود مطلب علمی، الآن همه کسانی که در حوزهها و مراکز علمی دارند کار میکنند هر کدام برای خود نظری دارند، این مشکلی در جامعه ایجاد نمیکند؛ اما بالأخره یک کار باید در جامعه، انسان باید بگوید و راهنمایی بکند و مشورت بکند؛ اما در موضوعات، بالأخره یکی انجام بگیرد، این¬طور نیست که انسان علم قطعی داشته باشد به اینکه راه او درست است ولی نباید که اینچنین باشد که من بکنم، شما نکنید یا نباشد که شما نکنید دیگری بکند، این نباشد و واقع، انسان اظهار نظر میکند، بیان علمی دارد ارائه میدهد و راهنمایی میکند؛ اما در مقام عمل بالأخره باید یک راه واقع بشود. در همین خطبهٴ 127 میفرماید که ما در جریان حکمیت حاکمان تحکیمی، بنایمان بر این بود که قرآن را احیا کنند «فَإِنَّمَا حُکِّمَ الْحَکَمَانِ لِیُحْیِیَا مَا أَحْیَا الْقُرْآنُ، وَ یُمِیتَا مَا أَمَاتَ الْقُرْآنُ»؛ انگیزه حکمیت این بود که اینها چیزی را که قرآن احیا کرده است زنده کنند [و] چیزی را که قرآن اماته کرده است، اماته کنند «وَ إِحْیَاؤُهُ الاِجْتَِماعُ عَلَیْهِ،وَ إِمَاتَتُهُ الاِفْتِرَاقُ عَنْهُ» احیای قرآن این است که همه به قرآن تمسک کنند، اماته قرآن این است که از قرآن، جدا باشند. حکمین آمدند ما را از قرآن جدا کردند و خیانت کردند «وَ إِحْیَاؤُهُ الاِجْتَِماعُ عَلَیْهِ،وَ إِمَاتَتُهُ الاِفْتِرَاقُ عَنْهُ» این را در همان جریان حکمین بیان میکند.
و؛ اجماع بعضی افراد بر تفرقه
در خطبه 147 میفرماید که «وَ إِنِ اجْتَمَعَا فَاجْتَمَعَ الْقَوْمُ عَلَی الْفُرْقَةِ، وَ افْتَرَقُوا عَلَی الْجَمَاعَةِ» این تعبیر لطیفی که از سید جمال اسدآبادی(رضوان الله علیه) و دیگران آمده است که مثلاً عدهای «اتفقوا علی الاختلاف اتحدوا علی ان لا یتحدوا» این تعبیر ادبی، ریشهاش در نهجالبلاغه هست. فرمود که «فَاجْتَمَعَ الْقَوْمُ عَلَی الْفُرْقَةِ» اینها اتفاق کردند که با هم اختلاف داشته باشند؛ اختلاف داشتن، اجماعی اینهاست؛ اجماع کردند که با هم نسازند «فَاجْتَمَعَ الْقَوْمُ عَلَی الْفُرْقَةِ، وَ افْتَرَقُوا عَلَی الْجَمَاعَةِ، کَأَنَّهُمْ أَئِمَّةُ الْکِتَابِ وَ لَیْسَ الْکِتَابُ إِمَامَهُمْ، فَلَمْ یَبْقَ عِنْدَهُمْ مِنْهُ إِلاَّ اسْمُهُ، وَ لَا یَعْرِفُونَ إِلاَّ خَطَّهُ وَ زَبْرَهُ» اینها قرائت قرآن بود امثال ذلک را میدانند؛ اما خطوط کلی و راهنماییهای اصیل قرآن را پشت سر گذاشتند.
پرسش:...
پاسخ: آن هم در خطبه دیگر هست که فرمود: «وَ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ یُعْطِ أَحَداً بِفُرْقَةٍ خَیْراً مِمَّنْ مَضَی، وَ لاَ مِمَّنْ بَقِیَ» حالا دیگر فکر نکنم خطبه طولانی حضرت زهرا(علیها سلام) را بخوانیم ولی این خطبه را حتماً مراجعه بفرمایید.
«و الحمد لله رب العالمین»
گمراهی در اجتماع بدون محوریت خداوند و تقسیم مسلمانان به 73 فرقه
نجات انسانها بوسیله قرآن و پیامبر خدا
معنای «شفاحفرة» و « شفاجرف هار» در قرآن
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمیعًا وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوانًا وَ کُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ ﴿103﴾
قرآن و عترت، حبل پروردگار:
این آیه، امت اسلامی را دعوت به اجتماع و اتحاد میکند. اجتماع محوری طلب میکند [و] محور، همان قرآن کریم است و عترت طاهره، هم درباره قرآن کلمه حبل آمده هم درباره عترت طاهره (علیهم السّلام) و هم درباره هر دو یعنی روایات وارده یا ادله وارده سه قسم است: بعضی ناظر به حبل بودن قرآن است؛ بعضی ناظر به حبل بودن عترت طاهره است؛ بعضی جامع بین هر دو است، چون لسان روایات ثقلین شامل بر حبل بودن هر دو است، در بعضی از نقلها این است که «انا تارکٌ فیکم الثقلین» بعد فرمود اینها «حبلان» هستند.
گمراهی در اجتماع بدون محوریت خداوند و تقسیم مسلمانان به 73 فرقه:
مطلب دیگر آن است که گرچه هر اجتماعی محوری دارد ولی اگر محور، حبلالله نبود یعنی قرآن و عترت نبود، آن اجتماع، علی ضلالت است. پس هر اجتماعی مطلوب نیست و هر اتحادی هم مطلوب نیست. در بحثهای نهجالبلاغه به خواست خدا ملاحظه میفرمایید که در آنجا حضرت امیر(سلام الله علیه) دارد که ما قبلاً با هم بودیم و نظام اسلامی آمد بین ما تفرقه ایجاد کرد. خب، آن با هم بودن، با هم بودن علی شرک و جاهلیت بود و این نظام اسلامی آمد به ما فرمود: ﴿وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ﴾ صف مجرمین را از صف مسلمین جدا کرد، مسلمین را با هم متحد کرد. پس اینچنین نیست که هر اجتماعی مطلوب باشد تا محور آن جامعه چه کسی باشد و چه چیزی باشد. در خطبه شقشقیه حضرت علی(سلام الله علیه) به عنوان محور اجتماع معرفی شد، فرمود: «وَ إِنَّهُ لَیَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّی مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَی» ؛ سنگ آسیاب در محور آن قطب میگردد «وَ إِنَّهُ لَیَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّی مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَی» بنابراین اگر اجتماع در محور حبل¬الله بود، این حق است.
مطلب بعدی آن است که روایات فراوانی را فریقین از وجود مبارک رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل کردهاند که امتهای گذشته به چندین گروه تقسیم شدند، بعضی از امم به 71 فرقه، بعضی از امم به 72 فرقه و امت من به 73 فرقه منشعب میشوند. یک فرقه اهل نجات است، بقیه در نارند. حقش این بود که آن بقیه یعنی 72 فرقه دیگر هم با این یک فرقه، هماهنگ میشدند. آنگاه مشخصات آن فرقه ناجیه را بیان کرده است و هر یک از این 73 فرقه هم، آن فرقه ناجیه را بر خودشان منطبق میدانند و خودشان را مشمول آن فرقه ناجیه میپندارند، معلوم میشود که این خطر هست و فرقه ناجیه فقط کسی است که به حبل¬الله که همان قرآن و عترت است، اعتصام کند.
مطلب دیگر آن است که همانطوری که آیات، منشأ اختلاف را دنیا طلبی طرح کردند، فرمودند: ﴿مِنْکُمْ مَنْ یُریدُ الدُّنْیا وَ مِنْکُمْ مَنْ یُریدُ اْلآخِرَةَ﴾ همین بیان هم در نهجالبلاغه آمده است که «مَا فَرَّقَ بَیْنَکُمْ إِلاَّ خُبْثُ السَّرَائِرِ، وَ سُوءُ الضَّمَائِرِ» که حالا آن را هم ممکن است بعد بخوانیم یعنی تنها عامل تفرقه، بداندیشی است بدخواهی است خبث سریره و سوء ضمیر، عامل تفرقه است «مَا فَرَّقَ بَیْنَکُمْ إِلاَّ خُبْثُ السَّرَائِرِ، وَ سُوءُ الضَّمَائِرِ».
نبودن سود و فایده در تفرقه:
مطلب بعدی آن است که کسی که دنبال تفرقه میگردد به خیال سود است،در حالی که هیچ کسی از تفرقه سودی نبرده است؛با اختلاف،هیچ کسی به جایی نرسید.در یکی از خطبههای حضرت امیر(سلام الله علیه) که مردم را به اجتماع، دعوت میکند و از تفرقه پرهیز میدهد و بیزار میکند، میفرماید که «إِیَّاکُمْ وَ الْفُرْقَةَ» ؛ از تفرقه بپرهیزید «وَ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ یُعْطِ أَحَداً بِفُرْقَةٍ خَیْراً مِمَّنْ مَضَی، وَ لاَ مِمَّنْ بَقِیَ» ؛ فرمود از اختلاف، فاصله بگیرید، زیرا خدای سبحان به وسیله تفرقه هیچ کسی را به خیری نرساند، نه در گذشته و نه در آینده یعنی این سخنی که از حضرت امیر(سلام الله علیه) رسیده است به عنوان یک امر تجربی یا تاریخی و قصهای نیست که به عنوان یک مورخ که از تجارب گذشته استفاده کرده باشد سخن بگوید اینچنین نیست، بلکه به عنوان یک ولیّالله که از سنت الهی با خبر است سخن میگوید. فرمود چه در گذشته، چه در آینده هیچ کسی از راه اختلاف خیر نمیبیند: «وَ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ یُعْطِ أَحَداً بِفُرْقَةٍ خَیْراً مِمَّنْ مَضَی، وَ لاَ مِمَّنْ بَقِیَ» خب «ممن مضی» را ممکن است کسی براساس تجارب تاریخی تبیین کند؛ اما نسبت به آینده چطور؟ این را به عنوان یک جذب میگوید و سرّش را در جمله دیگر تشریح میکند، میفرماید :«إِیَّاکُمْ وَ الْفُرْقَةَ»؛ از اختلاف بپرهیزید «فَإِنَّ الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشَّیْطَانِ، کَمَا أَنَّ الشَّاذَّ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْبِ» فرمود: «فَإِنَّ الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ»؛ انسانی که دارای شذوذ است؛ شاذپسند است [و] منزوی است، از جامعه جداست «فَإِنَّ الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشَّیْطَانِ، کَمَا أَنَّ الشَّاذَّ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْبِ»؛ همان¬طوری که گوسفند مانده از رمه از حراست شبان محروم است انسان وامانده از جامعه از حراست امت اسلامی و رهبر اسلامی هم محروم است «فَإِنَّ الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشَّیْطَانِ، کَمَا أَنَّ الشَّاذَّ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْبِ» آنگاه مسئله سواد اعظم را ذکر کند، سواد اعظم یعنی جایی که همگان حضور دارند، منظور از سواد اعظم یعنی جامعه و امت اسلامی است نه شهر بزرگ، گرچه در بعضی از خطبههای نهجالبلاغه زندگی در شهرهای بزرگ را ترویج میکند؛ اما در این خطبه که میفرماید: «وَ الْزَمُوا السَّوَادَ الْأَعْظَمَ» استدلال میکند، میفرماید: «فَإِنَّ یَدَ اللَّهِ مَعَ الْجَمَاعَةِ» بعد میفرماید از تفرقه بپرهیزید «إِیَّاکُمْ وَ الْفُرْقَةَ فَإِنَّ الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشَّیْطَانِ، کَمَا أَنَّ الشَّاذَّ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْبِ» .
پرسش:...
پاسخ: هر چه هست دیگر «کل الصّید فی جوف الغراء» وقتی ایمان به اهل¬بیت باشد همه دستورات را اینها میدانند و اطاعت میکنند دیگر. حالا در خلال خواندن خطبههای آن حضرت مشخص میشود که آن مضمون چیست.
نجات انسانها بوسیله قرآن و پیامبر خدا:
مطلب دیگری که باز خطوط کلیاش را آیه تبیین میکند این است که فرمود: ﴿کُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها﴾؛ شما در لبه سقوط بودید خدا، شما را نجات داد. در بعضی از تعبیرات و روایات آمده است که مثلاً به وسیله نبی اکرم(علیه آلاف التحیة و الثناء) خدا شما را نجات داد. در بعضی از تعبیرات دارد که خدا به وسیله قرآن شما را نجات داد. در آن خطبه معروف حضرت زهرا(سلام الله علیها) که واقعاً خطبهای است عقلی و حماسی، همه چیز در آن خطبه هست. ای کاش اینها هم جزء درسهای رسمی حوزه بود که عدهای آن خطبهها را درس میخواندند و عدهای آن خطبهها را هم شرح میکردند. در آنجا حضرت خطاب میکند، میفرماید که بعد از اینکه از راه نهله میآید و آنها نهله را رد میکنند، از راه ارث میآید آنها رد میکنند، میفرماید که چطور شما ارث میبرید و ما ارث نمیبریم «﴿أَ فَحُکْمَ الْجاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُکْمًا لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ﴾» خب، این حرف را اگر حجت خدا نگفته بود، ممکن بود کسی در این تعبیرات تأملی داشته باشد ولی او حجت خداست یعنی همان¬طوری که قول و فعل و سکوت و امضای علیبنابیطالب و ائمه دیگر معصوم است و حجت است و هر فقیهی به استناد سنت آن معصومین فتوا میدهد، به استناد سخنان صدیقه کبری هم فتوا میدهند دیگر یعنی قول و فعل و سکوت و امضای صدیقه کبری(سلام الله علیها) حجت است بین ما و بین خدا، چون هر کس معصوم شد سنت او حجت شرعی است دیگر. در آنجا فرمود: «﴿أَ فَحُکْمَ الْجاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُکْمًا لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ﴾» خب این را از غیر حضرت زهرا(سلام الله علیها) تحمل نمیکردند، آنها بالأخره دندان روی جگر گذاشتند و این حرف را شنیدند و از غیر آن حضرت نه ساخته بود و نه تحمل میکردند.
معنای ﴿شَفا حُفْرَةٍ﴾ و ﴿شَفا جُرُفٍ هارٍ﴾ در قرآن:
فرمود: «فانقذکم الله تبارک و تعالی بمحمد (صلّی الله و علیه و آله و سلم)» شما در لبه آتش بودید و در قرآن کریم دارد ﴿شَفا جُرُفٍ هارٍ﴾ در این کریمه دارد ﴿کُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النّارِ﴾. حفره هم همان گودال است که بالأخره پرتگاه است، چون زیرش خالی است. تعبیر آن آیه سورهٴ مبارکهٴ «توبه» قدری تندتر از این است، حفره یعنی گودال، زیرش خالی است و اگر کسی به لبه گودال برود، چون زیرش خالی است و سست است خب سقوط میکند، در معرض سقوط است. اما آنچه در سورهٴ «توبه» دارد فرمود: ﴿شَفا جُرُفٍ هارٍ﴾ ﴿هارٍ﴾، هاری یعنی آن که دارد منهدم میشود ﴿هارٍ﴾، هاری معنایش روشن است؛ اما ﴿جُرُفٍ﴾ یک وقت است که انسان در زمین سخت و صفت گودالی میکَند، چاهی میکند، بالأخره آن زمین، سخت است و سفت است کسی در لبهاش میایستد، احتمال خطر هست ولی بالأخره زمین، سفت است. یک وقت است شنهایی که با سیل آمده اصلاً زمینه ندارد، این شنها که با سیل آمده، چون جزء زمین نیست تلی از شن هست که اینجا جمع شده. اگر کسی در بالای این تل از شن قرار بگیرد خب، این زود سقوط میکند، اصلاً این زمینه ندارد این را میگویند: «کصیب مهیب» «جرف» یعنی همان تلی از شن که سیل این آورده باشد، نه خودش این ذرات ریز شن هم بستهاند چسبندگی دارند و نه در زمین، زمینهای دارند. لذا آن آیه سورهٴ مبارکهٴ «توبه» ظاهراً لحناش تندتر از این کریمه ﴿شَفا جُرُفٍ هارٍ﴾ است.
کمک نگرفتن از عقل و وحی موجب هلاکت:
خب در آنجا فرمود که «فانقذکم الله تبارک و تعالی بمحمد (صلّی الله و علیه و آله و سلم)» از طرف دیگر چون «ان لله علی الناس حجتین» اگر کسی عقلی دارد و عقل او پیامبر اوست از درون، به وسیله عقل هم میتواند از آن لبه سقوط نجات پیدا کند. حالا اگر کسی همان¬طوری که از وحی مدد نگرفت، از عقل هم مدد نگیرد دیگر سقوط او قطعی است و اصولاً ذات اقدس الهی، این نور عقل را به انسان داد براساس ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ که دست آدم را بگیرد و نگذارد در لبه سقوط این جرف هوس یا جرف و تل شنی هوا سقوط کند، انسان پای او روی این هوس است خلاصه و آن هوس هم ﴿جُرُفٍ هارٍ﴾ است. فرمود عقل به آدم داده شد تا اینکه از این لبه نجات پیدا کند و فایده عقل هم این است.
وحدت در نهجالبلاغه:
الف؛ کمک گرفتن از عقل برای هدایت
حالا این جملهها را از نهجالبلاغه بخوانیم تا ببینیم چگونه حضرت از آیه کریمه این معارف را استنباط کرده است. در کلمات قصار شمارهٴ 407 این است «مَا اسْتَوْدَعَ اللَّهُ امْرَأً عَقْلاً إِلاَّ اسْتَنْقَذَهُ بِهِ یَوْماً ما»؛ خداوند به کسی عقل نداد به عنوان ودیعه به او ننهاد، مگر اینکه روزی با همین عقل او را استنقاذ میکند و نجات میدهد؛ اما در صورتی که انسان در جنگ درونی، عقل را اسیر هوس نکند اگر در جهاد اکبر شکست خورد و عقل او اسیر شد، از اسیر کاری ساخته نیست، این «کَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِیرٍتَحْتَ هَوی أَمِیرٍ» که این هم در نهجالبلاغه هست؛ اگر عقل، اسیر شد و هوا امیر، البته از اسیر کاری ساخته نیست.
ب؛ پیامبر موجب نجات از جهالت
اما در خطبههای نهجالبلاغه در موارد زیادی استنقاذ، به وجود مبارک رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اسناد داده شد و هرگونه تفرقهای به وسیله اسلام برطرف شد، فرمود رسول خدا آمده است که شما را از خطر اختلاف برهاند. در خطبه اول فرمود: «وَ أَهْلُ الْأَرْضِ یَوْمَئِذٍ مِلَلٌ مُتَفَرِّقَةٌ، وَ أَهْواءٌ مُنْتَشِرَةٌ» بعضی ملحد، بعضی غیر ملحد بودند «وَ أَنْقَذَهُمْ بِمَکَانِهِ مِنْ الْجَهالَةِ» براساس مکانت و منزلت نبی اکرم(علیه آلاء تحیة و الثناء) ذات اقدس الهی، مردم را از جهالت نجات داد. پس انقاذ در عین حال که به خدا اسناد داده شد، به وجود مبارک پیامبر به عنوان وسیله اسناد داده شد او میشود حبل¬الله. فرمود خداوند مردم را به وسیله پیامبر انقاذ کرد، پس منقذ خداست و رسالت و وحی میشود حبل¬الله، این مصداق است البته، قهراً کتاب¬الله هم میشود حبل¬الله. در نهجالبلاغه از کتاب¬الله به عنوان حبل متین یاد شده است .
پرسش:...
پاسخ: در زمان فترت دسترسی نداشتند البته، البته اینها ﴿وَکُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیَاکُمْ﴾ هم درباره اینها تطبیق شده است، فرمود شما مرده بودید به وسیله دین زنده شدید.
ج؛ تأکید بر اجتناب از کذب
در خطبه 86 نهجالبلاغه کسانی که در لبه امن زندگی میکنند آنها را هم بیان کرد، در مقابل اینکه در موارد دیگر کسانی که در لبه پرتگاه و سقوط زندگی میکنند آنها را ذکر میکنند. در خطبه 86 فرمود که «جانبوا الکذب» یعنی از کذب، اجتناب کنید. اجتناب کردن یعنی کذب در یک جانب و سمت قرار بگیرد، شما در یک سمت دیگر قرار بگیرید. وقتی گفتند از گناه اجتناب کنید یا تجنب کنید یعنی در یک راه نباشید، او در یک جانب باشد [و] شما در جانب دیگر «جانبوا الکذب فانه مجانب للایمان الصَّادِقُ عَلَی شَفَا مَنْجَاةٍ وَ کَرَامَةٍ، وَ الْکَاذِبُ عَلَی شَرَفِ مَهْوَاةٍ وَ مَهَانَةٍ» «شرف» همان است که میگوییم اشراف دارد. این درباره تفاوت دو گروه.
د؛ هوای نفس مایه اختلاف و عقل مایه اتحاد
در خطبهٴ 97 میفرماید که «أَیُّهَا الْقَوْمُ الشَّاهِدَةُ أَبْدَانُهُمْ، الْغَائِبَةُ عَنْهُمْ عُقُولُهُمْ، الُْمخْتَلِفَةُ أَهْوَاؤُهُمْ»؛ مردمی که بدنهایتان هست؛ اما ارواحتان غایب است و کنار هم جمع میشوید ولی اهوای شما پراکنده است، هر کدام با ایده خاصی در کنار هم جمع میشوید «الشَّاهِدَةُ أَبْدَانُهُمْ، الْغَائِبَةُ عَنْهُمْ عُقُولُهُمْ، الُْمخْتَلِفَةُ أَهْوَاؤُهُمْ» خب معلوم میشود که آنچه مایه اختلاف است هواست و عقل، مایه اتحاد است و استدلال قرآن کریم هم درباره مختلفین، در سورهٴ مبارکهٴ «حشر» این است که ﴿تَحْسَبُهُمْ جَمیعًا وَ قُلُوبُهُمْ شَتّی﴾ چرا؟ ﴿ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْقِلُونَ﴾ خب، این استدلال بر قضیه است دیگر؛ هر جا اختلاف هست معلوم میشود عقل نیست ﴿تَحْسَبُهُمْ جَمیعًا﴾ اما اینچنین نیست ﴿وَ قُلُوبُهُمْ شَتّی﴾ است، پراکنده است چطور ﴿تَحْسَبُهُمْ جَمیعًا﴾ اینها را متحد میبینید، برای اینکه با هم در یک جا حضور دارند، چرا پراکندهاند برای اینکه هوسها و انگیزهها گوناگون است ﴿تَحْسَبُهُمْ جَمیعًا﴾ اما ﴿وَ قُلُوبُهُمْ شَتّی﴾ چرا اینچنیناند ﴿ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْقِلُونَ﴾ این برهان قضیه است؛ هر جا عقل نبود اختلاف هست، هر جا هوس بود پراکندگی است.
پرسش:...
پاسخ: ﴿فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللّهِ وَ الرَّسُولِ﴾ اینچنین نیست که اگر کنار هم بنشینند و خطوط اصلی را رعایت کنند، اختلاف حل نشود.
پرسش:...
پاسخ: در موضوعات جزئیه ممکن است اختلاف حل نشود ولی بالأخره یک نفر باید مسئول کار باشد دیگر، در موضوعات چارهای نیست. در خطبه 96 دارد که رسول خدا آمده و نظامهای ارزشی را به هم زده و عوض کرده «أَلَّفَ بِهِ إِخْوَاناً، وَ فرَّقَ بِهِ أَقْرَاناً» خیلیها قرین هم بودند؛ اما با اسلام، اینها را تفرقه ایجاد کرد بینشان، چون مسئله ﴿وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ﴾ آمده. در بیانات دیگر حضرت امیر(علیه السّلام) آمده است که ما دیگر فامیلهایمان را شروع کردیم به کشتن؛ برادر برادرش را میکشت، پسر عمو پسر عموی خود را میکشت، چون یکی مسلمان بود و دیگری کافر، لذا در این خطبهٴ 96 فرمود: «أَلَّفَ بِهِ إِخْوَاناً» اما «وَ فرَّقَ بِهِ أَقْرَاناً أَعَزَّ بِهِ الذِّلَّةَ، وَ أَذَلَّ بِهِ الْعِزَّةَ، کَلاَمُهُ بَیَانٌ، وَ صَمْتُهُ لِسَانٌ» در خطبهٴ 105 اینچنین میفرماید: «عِبَادَاللَّهِ، لاَ تَرْکَنُوا إِلَی جَهَالَتِکُمْ، وَ لاَ تَنْقَادُوا لِأَهْوَائِکُمْ، فَإِنَّ النَّازِلَ بِهذَا الْمَنْزِلِ نَازِلٌ بِشَفَا جُرُفٍ هَارٍ، یَنْقُلُ الرَّدَی عَلَی ظَهْرِهِ مِنْ مَوْضِعٍ إِلَی مَوْضِعٍ لِرَأْیٍ یُحْدِثُهُ بَعْدَ رَأْیٍ؛ یُرِیدُ أَنْ یُلْصِقَ مَا لا یَلْتَصِقُ، وَ یُقَرِّبَ مَا لاَ یَتَقَارَبُ»؛ فرمود این هلاکت را به دوش میکشد از جایی به جایی میرود، این به همان لبه جُرُفی که یعنی آن تل شنی که سیل آورده و آنجا دارد قدم میزند، کسی که داعیه اختلاف دارد در اثر هوس. در خطبهٴ 113 این جمله آمده است که فرمود: «وَ إِنَّمَا أَنْتُمْ إِخْوَانٌ عَلَی دِینِ اللَّهِ مَا فَرَّقَ بَیْنَکُمْ إِلاَّ خُبْثُ السَّرَائِرِ وَ سُوءُ الضَّمَائِرِ»؛ آن سریرت بد است که عامل اختلاف شده وگرنه اگر حمل بر صحت در کار بود و باورمان میشد که اینها؛ کارها واجب کفایی است و کسی اقدام کرد از دیگران ساقط است، دیگر مشکلی در کار نبود.
ه؛ دعوت به حضور در جمع امت اسلامی و تمسک به قرآن
در خطبهٴ 127 است که آن جملهها را بیان میکند، میفرماید که «فَالْزَمُوهُ وَ الْزَمُوا السَّوَادَ الْأَعْظَمَ فَإِنَّ یَدَ اللَّهِ مَعَ الْجَمَاعَةِ و إِیَّاکُمْ وَ الْفُرْقَةَ» در زندگی در بلاد کبیره و بزرگ را در بعضی از جملهها تشویق میکند؛ اما اینجا ناظر به بلاد کبیر و شهرهای بزرگ نیست [بلکه] اینجا ناظر به حضور در جمع امت اسلامی است. فرمود: «وَ الْزَمُوا السَّوَادَ الْأَعْظَمَ فَإِنَّ یَدَ اللَّهِ مَعَ الْجَمَاعَةِ و إِیَّاکُمْ وَ الْفُرْقَةَ»؛ از تفرقه بپرهیزید «فَإِنَّ الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشَّیْطَانِ، کَمَا أَنَّ الشَّاذَّ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْبِ . أَلَا مَنْ دَعَا إِلَی هذَا الشِّعَارِ فَاقْتُلُوهُ، وَ لَوْ کَانَ تَحْتَ عِمَامَتِی هذِهِ»؛ اگر کسی مردم را به شاذپسندی و به شذوذ به جدایی و تفرقه دعوت کند، فرمود با آن مبارزه کنید ولو عمامه مرا بر سر بگذارد، برای اینکه جامعه اسلامی بدون وحدت ممکن نیست روی پای خود بایستد.
پرسش:...
پاسخ: آن میشود مطلب علمی، الآن همه کسانی که در حوزهها و مراکز علمی دارند کار میکنند هر کدام برای خود نظری دارند، این مشکلی در جامعه ایجاد نمیکند؛ اما بالأخره یک کار باید در جامعه، انسان باید بگوید و راهنمایی بکند و مشورت بکند؛ اما در موضوعات، بالأخره یکی انجام بگیرد، این¬طور نیست که انسان علم قطعی داشته باشد به اینکه راه او درست است ولی نباید که اینچنین باشد که من بکنم، شما نکنید یا نباشد که شما نکنید دیگری بکند، این نباشد و واقع، انسان اظهار نظر میکند، بیان علمی دارد ارائه میدهد و راهنمایی میکند؛ اما در مقام عمل بالأخره باید یک راه واقع بشود. در همین خطبهٴ 127 میفرماید که ما در جریان حکمیت حاکمان تحکیمی، بنایمان بر این بود که قرآن را احیا کنند «فَإِنَّمَا حُکِّمَ الْحَکَمَانِ لِیُحْیِیَا مَا أَحْیَا الْقُرْآنُ، وَ یُمِیتَا مَا أَمَاتَ الْقُرْآنُ»؛ انگیزه حکمیت این بود که اینها چیزی را که قرآن احیا کرده است زنده کنند [و] چیزی را که قرآن اماته کرده است، اماته کنند «وَ إِحْیَاؤُهُ الاِجْتَِماعُ عَلَیْهِ،وَ إِمَاتَتُهُ الاِفْتِرَاقُ عَنْهُ» احیای قرآن این است که همه به قرآن تمسک کنند، اماته قرآن این است که از قرآن، جدا باشند. حکمین آمدند ما را از قرآن جدا کردند و خیانت کردند «وَ إِحْیَاؤُهُ الاِجْتَِماعُ عَلَیْهِ،وَ إِمَاتَتُهُ الاِفْتِرَاقُ عَنْهُ» این را در همان جریان حکمین بیان میکند.
و؛ اجماع بعضی افراد بر تفرقه
در خطبه 147 میفرماید که «وَ إِنِ اجْتَمَعَا فَاجْتَمَعَ الْقَوْمُ عَلَی الْفُرْقَةِ، وَ افْتَرَقُوا عَلَی الْجَمَاعَةِ» این تعبیر لطیفی که از سید جمال اسدآبادی(رضوان الله علیه) و دیگران آمده است که مثلاً عدهای «اتفقوا علی الاختلاف اتحدوا علی ان لا یتحدوا» این تعبیر ادبی، ریشهاش در نهجالبلاغه هست. فرمود که «فَاجْتَمَعَ الْقَوْمُ عَلَی الْفُرْقَةِ» اینها اتفاق کردند که با هم اختلاف داشته باشند؛ اختلاف داشتن، اجماعی اینهاست؛ اجماع کردند که با هم نسازند «فَاجْتَمَعَ الْقَوْمُ عَلَی الْفُرْقَةِ، وَ افْتَرَقُوا عَلَی الْجَمَاعَةِ، کَأَنَّهُمْ أَئِمَّةُ الْکِتَابِ وَ لَیْسَ الْکِتَابُ إِمَامَهُمْ، فَلَمْ یَبْقَ عِنْدَهُمْ مِنْهُ إِلاَّ اسْمُهُ، وَ لَا یَعْرِفُونَ إِلاَّ خَطَّهُ وَ زَبْرَهُ» اینها قرائت قرآن بود امثال ذلک را میدانند؛ اما خطوط کلی و راهنماییهای اصیل قرآن را پشت سر گذاشتند.
پرسش:...
پاسخ: آن هم در خطبه دیگر هست که فرمود: «وَ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ یُعْطِ أَحَداً بِفُرْقَةٍ خَیْراً مِمَّنْ مَضَی، وَ لاَ مِمَّنْ بَقِیَ» حالا دیگر فکر نکنم خطبه طولانی حضرت زهرا(علیها سلام) را بخوانیم ولی این خطبه را حتماً مراجعه بفرمایید.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است