- 915
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 17 سوره هود - بخش دوم
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 17 سوره هود - بخش دوم
- منظور از بینه و یتلو
- وجوه در آیه و مصادیق و معانی بینه
- بصیرت الهی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿أفمن کان علی بیّنةٍ من ربّه و یتلوه شاهدٌ منه و من قبله کتاب موسی إماماً و رحمة أولئک یؤمنون به و من یکفر به من الأحزاب فالنار موعده فلا تک فی مریةٍ منه إنّه الحق من ربک و لکنّ أکثر الناس لا یؤمنون﴾
گر چه در این کریمه احتمالات زیادی ارائه شده لکن برخی از این احتمالات أظهر و أقوی است و با شواهد قرآنی هماهنگتر است برخی دو احتمال از این احتمالات را پذیرفتهاند و ذکر کردهاند مثل صاحب المنار میگفتند این آیه به دو بخش قابل تقسیم است لکن اگر درباره یکی از دو وجه که منظور من در ﴿أفمن کان علی بیّنة من ربّه﴾ شخص پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) باشد و منظور از ﴿شاهد﴾ حضرت امیر (سلام الله علیه) باشد اینها به عنوان جری و تطبیق است نه تفسیر یعنی تصرف در مفهوم نیست منظور این نیست که ﴿من﴾ استعمال شده در پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) یا ﴿شاهد﴾ استعمال شده در حضرت امیر (سلام الله علیه) بلکه ﴿شاهد﴾ همان معنای جامع خود را دارد من همان معنای جامع خود را دارد لذا ﴿اولئک﴾ را به صورت جمع آوردند لکن مصداق کامل ﴿من کان علی بیّنة﴾ پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است و مصداق کامل شاهد وجود مبارک حضرت امیر است.
مطلب بعدی آن است که سیّدنا الاستاد در المیزان فرمودند اگر ما تک تک این کلمات محتملاتش را جمع بندی کنیم در یکدیگر ضرب کنیم به هزارها احتمال میرسد که بعضی از آن احتمالات ضعیف است بعضیها قوی بعضی از آن وجوه مقبول است بعضیها غیر مقبول منظور از ﴿من﴾ چیست منظور از ﴿بینه﴾ چیست منظور از ﴿یتلو﴾ تلاوت است یا تلو منظور از ﴿شاهد﴾ کیست گفتند جبرئیل است خود پیغمبر است حضرت امیر است درباره تک تک اینها وجوه فراوانی گفته شده هر کدام از وجوهی که درباره ﴿من﴾ گفته شده درباره ﴿بینه﴾ گفته شده درباره تلاوت یا تلو گفته شده در باره ﴿شاهد﴾ گفته شده درباره مرجع ضمیر ﴿منه﴾ که ﴿منه﴾ به آن من برمیگردد یا به رب برمیگردد به هزارها احتمال میرسد لکن آنچه که مهم است دو نکته است یکی اینکه در ذهن بعضی از آقایان هم هست که وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) سن کافی نداشتند در آن وقتی که این سوره نازل میشد زیرا این سوره در مکه نازل شده است نه در مدینه و کسانی که به خود پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) ایمان نیاوردند چگونه به شهادت حضرت امیر اکتفا میکنند پس جریان حضرت امیر از جهت اینکه سنش کم بود و شناخته شده نبود مدّعی سمتی هم نبود نه پیغمبر بود و نه امام بنابراین شهادت او چه نقشی میتواند داشته باشد یکی درباره این است یکی هم درباره معنای بینه است گرچه دلیل بینه است دلیل نقلی بینه است و بینه بر معجزه اطلاق میشود بینه بر کتاب آسمانی اطلاق میشود که آن هم معجزه است لکن منظور از این بینه همان بصیرت درونی و روشن بینی قلب است بینه بمعنای خود قرآن کریم در سوره مبارکه انعام بحثش قبلا گذشت آیه مبارکه 57 به این صورت بود آیه 57 سوره انعام ﴿قل انی علی بیّنةٍ من ربّی و کذّبتم﴾ به من بینه الهی دارم و شما این را تکذیب کردید و منظور از این بینه که تکذیب کردید قرآن است و ضمیر مذکر است بلحاظ اینکه منظور از بینه قرآن است گاهی مراد از بینه معجزه است نظیر آنچه که در آیه 105 سوره مبارکه اعراف آمده وجود مبارک حضرت موسی فرمود ﴿حقیقٌ علیٰ أن لا أقول علی الله إلاّ الحق قد جئتکم ببیّنة من ربّکم﴾ این آیه 105 سوره مبارکه اعراف بیّنه را بمعنای معجزه بر معجزه تطبیق کرده است که اینها همه از سنخ تطبیق است نه تفسیر، تفسیر آنجا است که مفهوم را بیان کند آنجا که مصداق را شرح میدهد یا کاملترین مصداق را بیان میکند از سنخ جری است جری همین است که در اصطلاح المیزان زیاد به کار میرود و از آن حدیث وجود مبارک امام صادق (سلام الله علیه) استفاده شد که حضرت فرمود «القرآن آیة ... منه ما لم یکن یجری کما تجری الشّمس و المقمر» همان طوری که آفتاب در طول سالها میتابد و همه جا را روشن میکند و اختصاصی به یک سرزمین معین و زمان و خاص ندارد تا یوم القیامه هست مثلاً قرآن هم «یجری کما تجری الشمس و القمر» این «یجری» یعنی ینطبق این که ایشان در المیزان دارد من باب الجری است یعنی از باب تطبیق آن مفهوم کلی بر مصداق است نه تفسیر مفهومی بنابراین اگر در روایات آمده من منظور پیغمبر است جری است یعنی تطبیق مفهوم جامع من است بر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) چه اینکه جری و تطبیق مفهوم جامع شاهد است بر وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه)
سؤال... جواب: نه بیان مصداق کامل است و آن حصار در جریان آنجا قرائن خاص خودش را دارد نظیر آیه مباهله نظیر ﴿إنّما ولیّکم الله﴾ نظیر ﴿لا یمسّه إلاّ المطهّرون﴾ آیه تطهیر ﴿إنّما یرید الله﴾ اینها مواردست که قرائن خاصه بر انحصار است اما در موارد دیگری که قرینه نباشد.
سؤال... جواب: نه قرینه بر حصر نه آن هم یکی از شواهد است دیگر خوب
پس ﴿بینه﴾ گاهی بر قرآن تطبیق میشود گاهی بر معجزه تطبیق میشود گاهی هم بر آن بصیرت درونی تطبیق میشود که آن را در کلمات حضرت امیر(سلام الله علیه) میخوانیم که حضرت فرمود «إنّی علی بیّنة من ربّی» گاهی به بعضی از عمّالش اعتراض میکند میفرماید این گزارشی که من دادم که بیراهه رفتی «کإنّک لم تکن علی بیّنة من ربّک» گویا بینه الهی در دلت روشن نیست بی بینه داری کار میکنی من ﴿علی بینة من ربه﴾ هستم این تعبیرات مال آن بصیرت دینی و آن نور درونی است همه اینها مصادیق برای بینه است نه مفهوم بینه در اینها استعمال شده باشد پس من معنای خودش را دارد مصداق کاملش وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است شاهد هم همینطور است درباره ﴿من قبله کتاب موسی امام و رحمة﴾ یعنی جریان حقانیّت دین اسلام و قرآن کریم و وحی و نبوت وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) در کتاب آسمانی قبلی مثل تورات خوب تشبیه شده است اینکه فرمود ﴿من قبله کتاب موسیٰ إماماً و رحمة﴾ در سوره مبارکه اعراف آیه 157 به این صورت است که ﴿الذین یتّبعون الرّسول النّبی الأمّیّ الذی یجدونه مکتوباً عندهم فی التّوراة و الإنجیل﴾ خوب خصوصیات پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فضایل اخلاقی و کرامات آن حضرت برنامهها و سیره های آن حضرت در تورات و انجیل مشخص شده است آیه 157 سوره مبارکه اعراف این بود ﴿ الذین یتّبعون الرّسول النّبی الأمّیّ الذی یجدونه مکتوباً عندهم فی التوراة و الإنجیل یأمرهم بالمعروف و ینهاهم عن المنکر﴾ در قبال اینها احزاب متعدداند هر حزبی روی مبنای خاص خودش روی آن مکتب خودش به سر میمیبرد و به آن خوشحال است لکن جامع همه احزاب این است که ﴿و من یکفر به من الأحزاب فالنّار موعده﴾ حزب یعنی گروه دسته یک راه خاصی را دارد طی میکند احزاب در عالم زیادند مکتبها در عالم زیادند در آیه 53 سوره مبارکه مؤمنون.
سؤال... جواب: بالأخره ﴿بینة﴾ آن بصیرت الهی است که در درون شخص است بر اساس ﴿وما بکم من نعمةٍ فمن الله﴾ این بصیرت الهی را ذات اقدس اله میدهد دیگر خود شخص که فاعل این نعمت نیست منتها خدای سبحان به خیلیها آن کمالات را عطا میکند به همه آن نوع فطرت را میدهد اگر اینها به این دادههای الهی بها دادند و عمل کردند این میماند و افزوده میشود که «من عمل بما علم کفی ما لم یعلم» اما اگرنه به اینها عمل نکرد و بی اعتنایی کرد کم کم از آنها گرفته میشود این بیان نورانی از حضرت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است بعد هم در کلما بعدی ائمه (علیهم السلام) مخصوصاً وجود مبارک امام رضا (سلام الله علیه) آمده است که «أحسنوا جوار النعم ... قلّ ما أدبر شیء فأقبل» فرمود شما که اکنون در همسایگی نعمتید قدر این همسایه را بدانید وگرنه این همسایه اگر پرواز کند به زودی برنمیگردد این تعبیر همای سعادت همای سعادت از همین تعبیرات روایی است فرمود این سلامت هست امنیت هست اعتقاد خوب هست طهارت درون هست اینها بر اساس ﴿ما بکم من نعمةٍ فمن الله﴾ نعم الهی است قدر این نعمت را بدانید خدای ناکرده اگر این نعمت رفت به این آسانی برنمیگردد «قلّ ما أدبر شیء فأقبل» خیلی کم اتفاق میافتد که این مرغی که پر کشیده دوباره بیاید سلامتی این طور است امنیت این طور است صداقت این طور است طهارت این طور است فرصت مناسب برای تحصیل معارف این طور است آرامش قلبی انسان این طور است فرمود اکنون که همسایه نعمت هستید قدر این همسایه را بدانید «أحسنوا جوار النعم» .
سؤال... جواب: چرا همه مؤمنین این خصوصیت را دارند دیگر وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) اعلان عمومی کرد فرمود من و حضرت امیر آمادگی مان را اعلام کردیم که شما را به عنوان فرزندی قبول بکنیم «أنا و علی أبوا هذه الأمة» کوتاهی از ما است که نمیرویم شناسنامه بگیریم آنها که حیات و مماتشان یکسان است الان ببنید این طرح اکرامی که کمیته امداد دارد آماده کرده که این یتیمها را مردم بیایند قبول بکنند حالا یک وقت است که یک کسی کریمانه آمادگی خودش را اعلام میکند میگویند من حاضرت که حامی این ایتام باشم خوب بالأخره باید این بچهها خودشان را برسانند فرمود ما آمادهایم که شما را به عنوان فرزندی قبول بکنیم «أنا و علی أبوا هذه الأمة» حالا اگر یکی نپذیرفت باید خودش را ببیند همه ما الان ﴿بینة﴾ هستیم همه ما ﴿یتلوه شاهد منه﴾ هستیم همه ما جزء امن اوئیم مشکلی نداریم چیزی برای ما مجهول نیست عمده آن راه رفتن است حالا ما که نمیخواهیم به آن اوج برسیم نه طمع آن را داریم نه مقدور ما است همین را که بلدیم عمل بکنیم
سؤال... جواب: مطلق است نه مفرد شاهد مطلق است یک وقتی
سؤال... جواب: نه میتواند تطبیق بشود ولی حصر نیست بدلیل اینکه در پایان فرمود: ﴿اولئک یؤمنون به﴾ جمع آورد معلوم میشود من مطلق است شاهد مطلق است بله مصداق کاملش وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است بعد ﴿شاهد﴾ وجود مبارک حضرت امیر است ﴿آمن الرّسول بما أنزل الیه من ربه﴾ بعد هم ﴿والمؤمنون﴾ اینطور نیست که ما وسیله نداشته باشیم یا مثلا کوتاهی باشد ابزار فراهم نباشد یا «معاذ الله» بین حیات و ممات آنها فرق بکند این طور که نیست خوب پس اگر یک غفلتی هست از طرف خود ما است در سوره مبارکه مؤمنون آیه 53 فرمود قبلش یعنی 52 فرمود ﴿وإنّ هذه أمّتکم أمة واحدة﴾ یک وحدت جهان شمولی قرآن کریم دعوت کرده است ما سه وحدت در قرآن کریم داشتیم و داریم یک وحدت درون گروهی است که «إنّما المؤمنون إخوة» این حوزههای اسلامی است یک وحدتی است مال پیروان انبیای الهی که ﴿یا أهل الکتاب تعالوا إلی کلمة سواء بیننا و بینکم﴾ بالأخره هر کسی تابه دین الهی است میتواند در یک گروه میانه باهم متحد بشوند یک وحدت جهان شمولی است که در سوره مبارکه ممتحنه مشخص شده است که بین مسلمانها و مسیحیها و یهودیها و زرتشتیها و کافران و ملحدان این وحدت انسانی برقرار شده منتها شرطش این است که اینها اهل تجاوز و تعدّی و توطئه و اینها نباشند که فرمود ﴿لا ینهاکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فی الدین ... إنّ الله یمبّ المقسطین﴾ شما با کافران میتوانید زندگی انسانی داشته باشید شرطش هم این است که آنها اهل توطئه نباشند شما هم علیه آنها حق ظلم ندارید این وحدت سوم است در آن وحدت میانی که وحدت ادیان الهی است آیه 51 سوره مبارکه مؤمنون چنین دارد که ﴿یا أیّها الرسل کلوا من الطّیبات و اعملوا صالحاً إنّی بما تعملون علیم ٭ و إنّ هذه أمّتکم أمّة واحدة و أنأ ربّکم فاتّقون﴾ خطاب به رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیست خطاب به رسل است سلسله انبیا را که مخاطب قرار داد سلسله امم هم زیرمجموعه آنها است یعنی ای پیروان قرآن ای پیروان تورات ای پیروان انجیل ای پیروان زرتشت آن بزرگان اهل حکمت همین ایران زمین ثابت کردند که ایرانیهای قبل از اسلام موحّد بودند این ثنویت مجهول از جریان مزدک و مانی و اینها پیدا شده وگرنه زرتشت هرگز ثنویت نیاورده بود این در سخنانی که در مربوط به مرحوم شیخ اشراق بود آنجا بررسی کردند خوب فرمود ﴿یا أیها الرّسل﴾ خطاب به انبیا است بعد فرمود شما که یک حرف دارید ﴿مصدّقاً لما بین یدیه﴾ بود امم شما هم برادران دینی یکدیگر هستند نه آن برادران گروه اول ﴿إنّما المؤمنون إخوة﴾
سؤال... جواب: بالأخره مضمون هست شواهدی هم تأیید میکند البته به صورت تواتر آنطوری که در باره یهودیها هست درباره مسیحیها هست که قرآن کریم اینطور تأکید میکند این طور نیست لکن شواهد تاریخی تأیید میکند برخی از روایات تأیید میکند خوب و خود این زرتشتیها هم چنین ادعایی دارند که ما از دیر زمان موحد بودیم آنکه شیخ اشراق و امثال شیخ اشراق دارند میگویند این جریان ثنویت و بت پرستی و دوگانگی از مانی و مزدک و از اینها دارند از این به بعد درآمده به هر تقدیر فرمود ﴿یا أیها الرّسل کلوا من الطیّبات و اعملوا صالحاً انی بما تعملون علیم ٭ و إنّ هذه أمّتکم أمة واحدة﴾ یعنی سلسله بشریت توحیدی آنگاه این وحدت میانی محفوظ است ﴿وأنا ربّکم فاتقون﴾ بعد فرمود ﴿فتقطّعوا أمرهم بینهم زبراً کل حزب بما لدیهم فرحون﴾ اینها بجای آن وحدت جامع گروه گروه شدند که هر کدام دیگری را رد میکند پس بنابراین ما احزاب فراوانی داریم در این آیه محل بحث سوره مبارکه هود فرمود ﴿و من یکفر به من الأحزاب فالنّار موعده﴾ بالأخره آنها هم مقدسات دین خودشان برای خودشان محفوظ هست آنها را فالجمله قرآن تصدیق میکند نه بالجمله ولی با آمدن قرآن باید به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ایمان بیاورند به قرآن ایمان بیاورند و مانند آن هر حزبی که پیغمبر اسلام را نپذیرد و قرآن را بپذیرد عالماً و عامداً حکم کلامیاش این است که در قیامت محکوم نار است اما حالا حکم فقهیاش که در دنیا بتواند با هم زندگی مسالمت آمیز داشته باشد بحث خاص خودش را دارد ﴿فالنار موعده فلا تک فی مریة منه إنّه الحق من ربّک و لٰکن أکثر الناس لا یؤمنون﴾
سؤال... جواب: بله الان آن مطلب است
میماند در جریان حضرت امیر که البته این به عنوان مطلق هست و نه استعمال شاهد در وجود مبارک حضرت امیر و مصداق کاملش آن است قرآن کریم اصراری دارد که وجود مبارک پیغمبر را خوب معرفی کند و وجود مبارک حضرت امیر را هم خوب معرفی کند جریان حضرت امیر با نوجوانها و جوانها و میانسالها و کهنسالها با همه اینها فرق میکند نباید گفت حضرت امیر نوجوان بود جوان بود مردم که او را قبول نداشتند بله مردم عدهای قرآن را قبول نداشتند پیغمبر را قبول نداشتند چه رسد به حضرت امیر ولی کار قرآن معرفی پیغمبر و حضرت امیر است اینها یک حساب جدایی دارند نباید گفت چون اینها باور نکردند چرا قرآن گفته است قرآن گفته است تا آنکه ﴿علی بیّنة من ربّه﴾ است بفهمد و باور کند جریان کم سنی اینها معیار نیست برای اینکه ﴿و آتیناه الحکم صبیّاً﴾ درباره یحییٰ و امثال ذلک و عیسی (سلام الله علیه) است یحییٰ هست ﴿و آتینا موسی الکتاب و جعلناه هدیً﴾ وجود مبارک امام جواد دارد که خدای سبحان همانطوری که جریان نبوت را با ﴿و آتیناه الحکم صبیّاً﴾ حل کرده است جریان امامت را حل میکند این بخش اول بخش دوم این است که خود حضرت امیر خودش را معرفی میکند المنار ذیل همین آیه میگوید ﴿شاهد﴾ را گفتند جبرئیل هست ﴿شاهد﴾ را گفتند پیغمبر هست البته در بعضی از روایات ما هم ﴿شاهد﴾ بر در وجود تفسیری شاهد بر خود جبرئیل هم تطبیق شده چون دارد ﴿و الملائکة یشهدون﴾ چه اینکه این کتاب از ناحیه خداست به قرینه آن و بعضیها گفتند که منظور از ﴿شاهد﴾ وجود مبارک پیغمبر است که در سوره احزاب دارد که ﴿یا أیها النبی انا أرسلناک شاهداً و مبشّراً و نذیراً﴾ شاهد بر پیغمبر اطلاق شده است.
سؤال... جواب: برای تثبیت رسالت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که بعد میفرمود ﴿فلا تک فی مریة منه﴾ آنها خیال کردند که مراد از ﴿شاهد﴾ جبرئیل است تا پیغمبر مریه و شک نداشته باشد برای او یقین باشد درحالی که چون پیغمبر ﴿علی بیّنة من ربه﴾ است و اهل شک و تردید و مریه نبود نمیتوند منظور از ﴿شاهد﴾ جبرئیل باشد خوب پس اگر گفتند ﴿و الملائکة یشهدون﴾ یک اگر در سوره اسراء دارد ﴿وما أرسلناک إلاّ مبشراً و نذیراً﴾ دو آنها هیچ کدام نمیتواند شاهد باشد که منظور از شاهد در اینجا شخص پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است المنار دارد که یک سلسله روایاتی که روایتًاو درایتًا ضعیف است شیعهها نقل کردهاند و بر علی بن ابی طالب (سلام الله علیه) تطبیق کردهاند در مقابلش هم یک عدّهای ﴿شاهد﴾ را بر ابی بکر تطبیق کردهاند این حرف جناب المنار است خوب ما حالا آن بحثهای زیر مجموعه فرعی را کار نداریم ولی بالأخره این دو شخص یعنی ابابکر و وجود مبارک حضرت امیر را از همان صدر اسلام باید بشناسیم که شناختیم وجود مبارک حضرت امیر خودش را خوب معرفی کرده در حضور پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) این حرفها را گفته در حضور اصحاب گفته و همه هم باور کردند و پذیرفتند یک چنین حرفی هرگز از ابوبکر نرسید در جریان حضرت امیر که هرگز نباید گفت وجود مبارک حضرت سنش کم بود یا مردم قبول نکردند بله مردم خیلی چیزها را باور نکردند اما حقانیّت قرآن را هم باور نکردند ولی مرتب ذات اقدس اله در باره قرآن وحی و نبوت آیاتی نازل کرد چه آنها بپذیرند که نپذیرفتند جریان حضرت امیر هم بشرح ایضا [همچنین] اولا خود حضرت اصل کلی را که تعبیر میکنند خودشان را کاملاً معرفی میکند.
سؤال... جواب: آن وقت دیگر نمیپذیرفتند دیگر ارتد الناس علنی میشد آن ارتداد از ولایت بود کم کم به نبوت و اینها هم میکشید در خطبه 97 نهج البلاغه آنجا که درباره اصحاب خود و اصحاب پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) سخن دارند در پایان آن خطبه که میفرماید: «یا أهل الکوفة منیت منکم بثلاث واثفتین»
در پایان میفرماید که «و إنّی لعلی بیّنة من ربی و منهاج من نبیّی و إنّی لعلی الطّریق الواضح ألقطه لقطاً»
من راهم روشن است من روی بینایی حرکت میکنم اینطور نیست که شکی داشته باشم تردیدی داشته باشم سنت من سیره من بصیرت درونی من «انی لعلیٰ بیّنة من ربّی» همانطوری که درباره پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) شد که «علی بیّنه» است این هم درباره حضرت امیر است آن خطبه قاصعه که مناسبتهای گوناگون خوانده شد و تقریباً جزء طولانی ترین خطبه های نهج البلاغه است خطبه 192 نهج البلاغه است که بنام خطبه قاصعه معروف است در آنجا خودش را معرفی میکند میفرماید «أنا وضعت فی الصّغر بکلاکل العرب» من در نوجوانی خیلی از این تاجها را گذاشتم کنار خیلیها را بی سر کردم خیلی از آنها را به خاک کشیدم «و کسرت نواجم قرون ربیعة ومضر و قد علمتم موضعی من رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بالقرابة القریبة و المنزلة الخصیصة» من اصلاً در دامن پیغمبر تربیت شدم از بچهگی وارد «وضعنی فی حجره و أنا ولد یضمّنی إلی صدره و یکتفنی فی فراشه و یمسّنی جسده و یشمّنی عرفه» بوی خوشش را به من اشمام میکرد که من بو کنم من را در دیدید خوب پدر گاهی بچه های کوچک را در بغل خودش میخواباند فرمود من را اینگونه میخواباند در رخت خوابش من در بچهگی در آن حادثهای که پیش آمد وجود مبارک حضرت امیر در اختیار پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) قرار گرفت فرمود «و یکنفنی فی فراشه» او همانطوری که یک پدری بچه سه چهار سالهاش را دو سه سالهاش را بغل خودش میخواباند در رخت خواب گفت من را آنجا میخواباند و معطر که میشد بوی عطر او را من استشمام میکردم و در دوران کودکی نه تنها غذا در دهن من میگذاشت بالأخره اگر این نان احتیاج به جویدن داشت باید نرم میشد این نان را با دندان مبارک نرم مضع میکرد نرم میکرد در دهن من میگذاشت «و کان یمضغ الشیء ثمّ یلقمنیه» مضغ میکرد میجوید نرم میکرد بعد لقمه میکرد میگذاشت در دهنش من با شما فرق داریم «و ما وجد لی کذبة فی قولٍ و لا خطلةً فی فعل» بعد خود پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) همان کاری که خود آن حضرت با من میکرد فرشتگان غیبی هم در دروان کودکی با خود پیغمبر میکردند «و لقد قرن الله به (صلّی الله علیه و آله و سلّم) من لدن أن کان فطیماً» تازه از شیر گرفته شده «أعظم ملک من ملائکته یسلک» به طریق المکارم و محاسن اخلاق «العالم لیله و نهاره» شب و روز آن فرشتگان او را میپروراندند که مبادا خدای ناکرده در حرم امن این کودک چیزی راه پیدا کند و من هم از بچهگی حالا او رشد کرده بود او چهل سالش بود من شاید ده سیزده سالم بود من از بچگی ایشان که چهل ساله بود پیغمبر شد من هنوز بالغ نشده بودم ولی من در طی این 13 سال قبل از اینکه آن حضرت به مقام نبوت برسد مثل یک برهای که به دنبال مادر حرکت میکند من اینطور به دنبال او میرفتم «ولقد کنت أتّبعه اتّباع الفصیل أثر أمّه» این بچه آهو که به دنبال مادرش میرود من اینطور دنبالش بودم «یرفع لی فی کل یوم من أخلاقه علماً و یأمرنی بالإقتداء به» بعد تا رسیدم به این سن دیگر با افراد دیگر فرق میکنم من حالا فرشتهها را میبینم من بوی نبوت را میشنوم من صدای فرشتهها را میشنوم من نزول قرآن را درک میکنم «و لقد کان یجاور فی کل سنة بحراء» چون من در خدمت آن حضرت بودم این هر سال در کوه حراء مجاروت میکرد یک جای خیلی خلوتی بود لابد مشرف شدید تقریباً مرتفعترین کوه آن اطراف است که اشراف دارد بر بیت الهی شبهای زلال و شفافی هم دارد مکه چون منطقه استوایی است کم ابر است شفاف است پاک است هم برای عبادت در شب آماده است هم روز «لقد کان یجاور فی کل سنةٍ بحراء فأراه و لا یراه غیری» من مواظب بودم که او دارد چه کار میکند به حراءِ میرود دیگران که نمیدیدند «و لم یجمع بیت واحد یومئذ فی الإسلام غیر رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و خدیجة و أنا ثالثهما» آن روز خاندان اسلامی خانواده مسلمان بیت اسلامی همین یک خانه بود و وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) اول خدیجه از نظر سن از من بزرگتر بود و من هم سومی اینها بودم «أری نور الوحی و الرّسالة و أشمّ ریح النّبوة» من نور وحی را میبینم نور رسالت را مییبنم نه رایته این «أری» فعل مضارع است و استمرار را میفهماند نه رایته «أری نور الوحی و الرّسالة و أشمّ ریح النّبوة و لقد سمعت رنّة الشیطان حین نزل الوحی علیه (صلّی الله علیه و آله و سلّم)» وقتی وحی نازل شد در کوه حرا و او به مقام نبوت رسید من یک نالهای شنیدم «فقلت یا رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ما هذه الرّنّة» این ناله چیست؟ «فقال هذا الشّیطان قد أیس من عبادته» این ناله افسوس مدارانه شیطان است که در این سرزمین دیگر جا برای او نیست بعد فرمود «إنّک تسمع ما أسمع و تری ما أری إلاّ أنّک لست بنبیٍّ و لکنّک لوزیر و إنّک لعلی خیر» فرمود: یا علی هرچه من میشنوم تو میشنوی هر چه من میبینم تو میبینی منتها آن وحی تشریعی بر من نازل میشود نه تو آن وحی تصدیقی و معارف دیگر و امثال ذلک محفوظ است اما وحی تشریعی فقط بر من نازل میشود من نبیام تو اخبار را از من میگیری نه اینکه تو نبی باشی تو وزیر منی «إنّک تسمع ما أسمع و تری ما أری إلاّ إنّک لست بنبی و لکنّک لوزیر و إنّک لعلیٰ خیر»
بعد آن جریان معجزه را نقل می کند که درختی آمد و اینها قبول نکردند و اینها در پایان همین خطبه 192 فرمود «وانّی» آنها که میگویند من باور کردم آنها اعتراض نکرد نه خواستند نسبت به من دهن کجی بکنند حضرت باز خودش را معرفی میکند «و إنّی لمن قوم لا تأخذهم فی الله لومة لائم سیماهم سیما الصّدیقین و کلامهم کلام الأبرار عُمّار اللیل و منار النهار متمسّکون بحبل القرآن یحیون سنن الله و سنن رسوله لا یستکبرون و لا یعلون و لا یغُلّون و لا یفسدون قلوبهم فی الجنان و أجسادهم فی العمل»
الان من در بهشتم من جزء آن قومیام که دلشان در بهشت است الان قلبم در بهشت است بدنم در کار و فعّالیّت و کوشش خوب این را خدای سبحان مرتب دارد به مردم معرفی میکند قرآن دارد معرفی میکند میگوید علی با پیغمبر است این را بحث باید بکنند جستجو بکنند ببینند علی کیست؟ نباید گفت آنها قبول نداشتند یا سن حضرت امیر کم بود چه احتیاجی دارد آن وقت میشود حرف المنار این همان بیان نورانی حضرت امیر است که «فلقد اضحکنی الدّهر بعد إبکائه» من را با دیگری مقایسه میکند او کجا میداند یک بیان لطیفی سیّدنا الاستاد مرحوم علامه داشتند که چند بار هم به عرضتان رسید ایشان میفرماید که کسانی که محضر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را درک کردند خوب گروه فراوانی بودند دیگر آنهایی که به رقم آمده است در اسد الغابه فی معرفة الصحابه مثلاً 12 هزار نفرند بیش از اینها هم هستند آنهایی که از یک ساعت تا یک عمر خدمت پیغمبر بودند اینها دوازده هزار نفر البته بیش از این مقدارند این 12 هزار نفر ایشان میفرمودند یک طرف وجود مبارک حضرت امیر یک طرف آن دوازده هزار نفر به اندازه حضرت امیر حرف نیاوردند آنها هم یک عمر خدمت پیغمبر بودند دیگر دوازده هزار نفر را جمع بکنی مثل یک نفرحرف نزند معلوم میشود نباید گفت این جوان است یا نوجوان است باید این را معرفی کرد تا کم کم روشن بشوند بپذیرند و خود حضرت امیر هم به این آیات استشهاد میکرد و گاهی هم که بعضیها بیراهه میرفتند برخی از عمّال آن حضرت در چهل و یکمین نامه نهج البلاغه به این صورت آمده است که حضرت به آن والیاش اعتراض میکند میفرماید «و کأنّک لم تکن علی بیّنة من ربّک» مثل اینکه چراغ روشنی در دستگاهت نیست هر چه دلت بخواهد میکنی بیراهه میروی این «علی بیّنة من ربک» یعنی آن کسی که بصیرة درونی دارد دلش روشن است این ﴿علی بیّنة من ربّه﴾ است یکی از مصادیق بارز ایشان است.
و الحمد لله رب العالمین
- منظور از بینه و یتلو
- وجوه در آیه و مصادیق و معانی بینه
- بصیرت الهی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿أفمن کان علی بیّنةٍ من ربّه و یتلوه شاهدٌ منه و من قبله کتاب موسی إماماً و رحمة أولئک یؤمنون به و من یکفر به من الأحزاب فالنار موعده فلا تک فی مریةٍ منه إنّه الحق من ربک و لکنّ أکثر الناس لا یؤمنون﴾
گر چه در این کریمه احتمالات زیادی ارائه شده لکن برخی از این احتمالات أظهر و أقوی است و با شواهد قرآنی هماهنگتر است برخی دو احتمال از این احتمالات را پذیرفتهاند و ذکر کردهاند مثل صاحب المنار میگفتند این آیه به دو بخش قابل تقسیم است لکن اگر درباره یکی از دو وجه که منظور من در ﴿أفمن کان علی بیّنة من ربّه﴾ شخص پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) باشد و منظور از ﴿شاهد﴾ حضرت امیر (سلام الله علیه) باشد اینها به عنوان جری و تطبیق است نه تفسیر یعنی تصرف در مفهوم نیست منظور این نیست که ﴿من﴾ استعمال شده در پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) یا ﴿شاهد﴾ استعمال شده در حضرت امیر (سلام الله علیه) بلکه ﴿شاهد﴾ همان معنای جامع خود را دارد من همان معنای جامع خود را دارد لذا ﴿اولئک﴾ را به صورت جمع آوردند لکن مصداق کامل ﴿من کان علی بیّنة﴾ پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است و مصداق کامل شاهد وجود مبارک حضرت امیر است.
مطلب بعدی آن است که سیّدنا الاستاد در المیزان فرمودند اگر ما تک تک این کلمات محتملاتش را جمع بندی کنیم در یکدیگر ضرب کنیم به هزارها احتمال میرسد که بعضی از آن احتمالات ضعیف است بعضیها قوی بعضی از آن وجوه مقبول است بعضیها غیر مقبول منظور از ﴿من﴾ چیست منظور از ﴿بینه﴾ چیست منظور از ﴿یتلو﴾ تلاوت است یا تلو منظور از ﴿شاهد﴾ کیست گفتند جبرئیل است خود پیغمبر است حضرت امیر است درباره تک تک اینها وجوه فراوانی گفته شده هر کدام از وجوهی که درباره ﴿من﴾ گفته شده درباره ﴿بینه﴾ گفته شده درباره تلاوت یا تلو گفته شده در باره ﴿شاهد﴾ گفته شده درباره مرجع ضمیر ﴿منه﴾ که ﴿منه﴾ به آن من برمیگردد یا به رب برمیگردد به هزارها احتمال میرسد لکن آنچه که مهم است دو نکته است یکی اینکه در ذهن بعضی از آقایان هم هست که وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) سن کافی نداشتند در آن وقتی که این سوره نازل میشد زیرا این سوره در مکه نازل شده است نه در مدینه و کسانی که به خود پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) ایمان نیاوردند چگونه به شهادت حضرت امیر اکتفا میکنند پس جریان حضرت امیر از جهت اینکه سنش کم بود و شناخته شده نبود مدّعی سمتی هم نبود نه پیغمبر بود و نه امام بنابراین شهادت او چه نقشی میتواند داشته باشد یکی درباره این است یکی هم درباره معنای بینه است گرچه دلیل بینه است دلیل نقلی بینه است و بینه بر معجزه اطلاق میشود بینه بر کتاب آسمانی اطلاق میشود که آن هم معجزه است لکن منظور از این بینه همان بصیرت درونی و روشن بینی قلب است بینه بمعنای خود قرآن کریم در سوره مبارکه انعام بحثش قبلا گذشت آیه مبارکه 57 به این صورت بود آیه 57 سوره انعام ﴿قل انی علی بیّنةٍ من ربّی و کذّبتم﴾ به من بینه الهی دارم و شما این را تکذیب کردید و منظور از این بینه که تکذیب کردید قرآن است و ضمیر مذکر است بلحاظ اینکه منظور از بینه قرآن است گاهی مراد از بینه معجزه است نظیر آنچه که در آیه 105 سوره مبارکه اعراف آمده وجود مبارک حضرت موسی فرمود ﴿حقیقٌ علیٰ أن لا أقول علی الله إلاّ الحق قد جئتکم ببیّنة من ربّکم﴾ این آیه 105 سوره مبارکه اعراف بیّنه را بمعنای معجزه بر معجزه تطبیق کرده است که اینها همه از سنخ تطبیق است نه تفسیر، تفسیر آنجا است که مفهوم را بیان کند آنجا که مصداق را شرح میدهد یا کاملترین مصداق را بیان میکند از سنخ جری است جری همین است که در اصطلاح المیزان زیاد به کار میرود و از آن حدیث وجود مبارک امام صادق (سلام الله علیه) استفاده شد که حضرت فرمود «القرآن آیة ... منه ما لم یکن یجری کما تجری الشّمس و المقمر» همان طوری که آفتاب در طول سالها میتابد و همه جا را روشن میکند و اختصاصی به یک سرزمین معین و زمان و خاص ندارد تا یوم القیامه هست مثلاً قرآن هم «یجری کما تجری الشمس و القمر» این «یجری» یعنی ینطبق این که ایشان در المیزان دارد من باب الجری است یعنی از باب تطبیق آن مفهوم کلی بر مصداق است نه تفسیر مفهومی بنابراین اگر در روایات آمده من منظور پیغمبر است جری است یعنی تطبیق مفهوم جامع من است بر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) چه اینکه جری و تطبیق مفهوم جامع شاهد است بر وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه)
سؤال... جواب: نه بیان مصداق کامل است و آن حصار در جریان آنجا قرائن خاص خودش را دارد نظیر آیه مباهله نظیر ﴿إنّما ولیّکم الله﴾ نظیر ﴿لا یمسّه إلاّ المطهّرون﴾ آیه تطهیر ﴿إنّما یرید الله﴾ اینها مواردست که قرائن خاصه بر انحصار است اما در موارد دیگری که قرینه نباشد.
سؤال... جواب: نه قرینه بر حصر نه آن هم یکی از شواهد است دیگر خوب
پس ﴿بینه﴾ گاهی بر قرآن تطبیق میشود گاهی بر معجزه تطبیق میشود گاهی هم بر آن بصیرت درونی تطبیق میشود که آن را در کلمات حضرت امیر(سلام الله علیه) میخوانیم که حضرت فرمود «إنّی علی بیّنة من ربّی» گاهی به بعضی از عمّالش اعتراض میکند میفرماید این گزارشی که من دادم که بیراهه رفتی «کإنّک لم تکن علی بیّنة من ربّک» گویا بینه الهی در دلت روشن نیست بی بینه داری کار میکنی من ﴿علی بینة من ربه﴾ هستم این تعبیرات مال آن بصیرت دینی و آن نور درونی است همه اینها مصادیق برای بینه است نه مفهوم بینه در اینها استعمال شده باشد پس من معنای خودش را دارد مصداق کاملش وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است شاهد هم همینطور است درباره ﴿من قبله کتاب موسی امام و رحمة﴾ یعنی جریان حقانیّت دین اسلام و قرآن کریم و وحی و نبوت وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) در کتاب آسمانی قبلی مثل تورات خوب تشبیه شده است اینکه فرمود ﴿من قبله کتاب موسیٰ إماماً و رحمة﴾ در سوره مبارکه اعراف آیه 157 به این صورت است که ﴿الذین یتّبعون الرّسول النّبی الأمّیّ الذی یجدونه مکتوباً عندهم فی التّوراة و الإنجیل﴾ خوب خصوصیات پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فضایل اخلاقی و کرامات آن حضرت برنامهها و سیره های آن حضرت در تورات و انجیل مشخص شده است آیه 157 سوره مبارکه اعراف این بود ﴿ الذین یتّبعون الرّسول النّبی الأمّیّ الذی یجدونه مکتوباً عندهم فی التوراة و الإنجیل یأمرهم بالمعروف و ینهاهم عن المنکر﴾ در قبال اینها احزاب متعدداند هر حزبی روی مبنای خاص خودش روی آن مکتب خودش به سر میمیبرد و به آن خوشحال است لکن جامع همه احزاب این است که ﴿و من یکفر به من الأحزاب فالنّار موعده﴾ حزب یعنی گروه دسته یک راه خاصی را دارد طی میکند احزاب در عالم زیادند مکتبها در عالم زیادند در آیه 53 سوره مبارکه مؤمنون.
سؤال... جواب: بالأخره ﴿بینة﴾ آن بصیرت الهی است که در درون شخص است بر اساس ﴿وما بکم من نعمةٍ فمن الله﴾ این بصیرت الهی را ذات اقدس اله میدهد دیگر خود شخص که فاعل این نعمت نیست منتها خدای سبحان به خیلیها آن کمالات را عطا میکند به همه آن نوع فطرت را میدهد اگر اینها به این دادههای الهی بها دادند و عمل کردند این میماند و افزوده میشود که «من عمل بما علم کفی ما لم یعلم» اما اگرنه به اینها عمل نکرد و بی اعتنایی کرد کم کم از آنها گرفته میشود این بیان نورانی از حضرت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است بعد هم در کلما بعدی ائمه (علیهم السلام) مخصوصاً وجود مبارک امام رضا (سلام الله علیه) آمده است که «أحسنوا جوار النعم ... قلّ ما أدبر شیء فأقبل» فرمود شما که اکنون در همسایگی نعمتید قدر این همسایه را بدانید وگرنه این همسایه اگر پرواز کند به زودی برنمیگردد این تعبیر همای سعادت همای سعادت از همین تعبیرات روایی است فرمود این سلامت هست امنیت هست اعتقاد خوب هست طهارت درون هست اینها بر اساس ﴿ما بکم من نعمةٍ فمن الله﴾ نعم الهی است قدر این نعمت را بدانید خدای ناکرده اگر این نعمت رفت به این آسانی برنمیگردد «قلّ ما أدبر شیء فأقبل» خیلی کم اتفاق میافتد که این مرغی که پر کشیده دوباره بیاید سلامتی این طور است امنیت این طور است صداقت این طور است طهارت این طور است فرصت مناسب برای تحصیل معارف این طور است آرامش قلبی انسان این طور است فرمود اکنون که همسایه نعمت هستید قدر این همسایه را بدانید «أحسنوا جوار النعم» .
سؤال... جواب: چرا همه مؤمنین این خصوصیت را دارند دیگر وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) اعلان عمومی کرد فرمود من و حضرت امیر آمادگی مان را اعلام کردیم که شما را به عنوان فرزندی قبول بکنیم «أنا و علی أبوا هذه الأمة» کوتاهی از ما است که نمیرویم شناسنامه بگیریم آنها که حیات و مماتشان یکسان است الان ببنید این طرح اکرامی که کمیته امداد دارد آماده کرده که این یتیمها را مردم بیایند قبول بکنند حالا یک وقت است که یک کسی کریمانه آمادگی خودش را اعلام میکند میگویند من حاضرت که حامی این ایتام باشم خوب بالأخره باید این بچهها خودشان را برسانند فرمود ما آمادهایم که شما را به عنوان فرزندی قبول بکنیم «أنا و علی أبوا هذه الأمة» حالا اگر یکی نپذیرفت باید خودش را ببیند همه ما الان ﴿بینة﴾ هستیم همه ما ﴿یتلوه شاهد منه﴾ هستیم همه ما جزء امن اوئیم مشکلی نداریم چیزی برای ما مجهول نیست عمده آن راه رفتن است حالا ما که نمیخواهیم به آن اوج برسیم نه طمع آن را داریم نه مقدور ما است همین را که بلدیم عمل بکنیم
سؤال... جواب: مطلق است نه مفرد شاهد مطلق است یک وقتی
سؤال... جواب: نه میتواند تطبیق بشود ولی حصر نیست بدلیل اینکه در پایان فرمود: ﴿اولئک یؤمنون به﴾ جمع آورد معلوم میشود من مطلق است شاهد مطلق است بله مصداق کاملش وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است بعد ﴿شاهد﴾ وجود مبارک حضرت امیر است ﴿آمن الرّسول بما أنزل الیه من ربه﴾ بعد هم ﴿والمؤمنون﴾ اینطور نیست که ما وسیله نداشته باشیم یا مثلا کوتاهی باشد ابزار فراهم نباشد یا «معاذ الله» بین حیات و ممات آنها فرق بکند این طور که نیست خوب پس اگر یک غفلتی هست از طرف خود ما است در سوره مبارکه مؤمنون آیه 53 فرمود قبلش یعنی 52 فرمود ﴿وإنّ هذه أمّتکم أمة واحدة﴾ یک وحدت جهان شمولی قرآن کریم دعوت کرده است ما سه وحدت در قرآن کریم داشتیم و داریم یک وحدت درون گروهی است که «إنّما المؤمنون إخوة» این حوزههای اسلامی است یک وحدتی است مال پیروان انبیای الهی که ﴿یا أهل الکتاب تعالوا إلی کلمة سواء بیننا و بینکم﴾ بالأخره هر کسی تابه دین الهی است میتواند در یک گروه میانه باهم متحد بشوند یک وحدت جهان شمولی است که در سوره مبارکه ممتحنه مشخص شده است که بین مسلمانها و مسیحیها و یهودیها و زرتشتیها و کافران و ملحدان این وحدت انسانی برقرار شده منتها شرطش این است که اینها اهل تجاوز و تعدّی و توطئه و اینها نباشند که فرمود ﴿لا ینهاکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فی الدین ... إنّ الله یمبّ المقسطین﴾ شما با کافران میتوانید زندگی انسانی داشته باشید شرطش هم این است که آنها اهل توطئه نباشند شما هم علیه آنها حق ظلم ندارید این وحدت سوم است در آن وحدت میانی که وحدت ادیان الهی است آیه 51 سوره مبارکه مؤمنون چنین دارد که ﴿یا أیّها الرسل کلوا من الطّیبات و اعملوا صالحاً إنّی بما تعملون علیم ٭ و إنّ هذه أمّتکم أمّة واحدة و أنأ ربّکم فاتّقون﴾ خطاب به رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیست خطاب به رسل است سلسله انبیا را که مخاطب قرار داد سلسله امم هم زیرمجموعه آنها است یعنی ای پیروان قرآن ای پیروان تورات ای پیروان انجیل ای پیروان زرتشت آن بزرگان اهل حکمت همین ایران زمین ثابت کردند که ایرانیهای قبل از اسلام موحّد بودند این ثنویت مجهول از جریان مزدک و مانی و اینها پیدا شده وگرنه زرتشت هرگز ثنویت نیاورده بود این در سخنانی که در مربوط به مرحوم شیخ اشراق بود آنجا بررسی کردند خوب فرمود ﴿یا أیها الرّسل﴾ خطاب به انبیا است بعد فرمود شما که یک حرف دارید ﴿مصدّقاً لما بین یدیه﴾ بود امم شما هم برادران دینی یکدیگر هستند نه آن برادران گروه اول ﴿إنّما المؤمنون إخوة﴾
سؤال... جواب: بالأخره مضمون هست شواهدی هم تأیید میکند البته به صورت تواتر آنطوری که در باره یهودیها هست درباره مسیحیها هست که قرآن کریم اینطور تأکید میکند این طور نیست لکن شواهد تاریخی تأیید میکند برخی از روایات تأیید میکند خوب و خود این زرتشتیها هم چنین ادعایی دارند که ما از دیر زمان موحد بودیم آنکه شیخ اشراق و امثال شیخ اشراق دارند میگویند این جریان ثنویت و بت پرستی و دوگانگی از مانی و مزدک و از اینها دارند از این به بعد درآمده به هر تقدیر فرمود ﴿یا أیها الرّسل کلوا من الطیّبات و اعملوا صالحاً انی بما تعملون علیم ٭ و إنّ هذه أمّتکم أمة واحدة﴾ یعنی سلسله بشریت توحیدی آنگاه این وحدت میانی محفوظ است ﴿وأنا ربّکم فاتقون﴾ بعد فرمود ﴿فتقطّعوا أمرهم بینهم زبراً کل حزب بما لدیهم فرحون﴾ اینها بجای آن وحدت جامع گروه گروه شدند که هر کدام دیگری را رد میکند پس بنابراین ما احزاب فراوانی داریم در این آیه محل بحث سوره مبارکه هود فرمود ﴿و من یکفر به من الأحزاب فالنّار موعده﴾ بالأخره آنها هم مقدسات دین خودشان برای خودشان محفوظ هست آنها را فالجمله قرآن تصدیق میکند نه بالجمله ولی با آمدن قرآن باید به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ایمان بیاورند به قرآن ایمان بیاورند و مانند آن هر حزبی که پیغمبر اسلام را نپذیرد و قرآن را بپذیرد عالماً و عامداً حکم کلامیاش این است که در قیامت محکوم نار است اما حالا حکم فقهیاش که در دنیا بتواند با هم زندگی مسالمت آمیز داشته باشد بحث خاص خودش را دارد ﴿فالنار موعده فلا تک فی مریة منه إنّه الحق من ربّک و لٰکن أکثر الناس لا یؤمنون﴾
سؤال... جواب: بله الان آن مطلب است
میماند در جریان حضرت امیر که البته این به عنوان مطلق هست و نه استعمال شاهد در وجود مبارک حضرت امیر و مصداق کاملش آن است قرآن کریم اصراری دارد که وجود مبارک پیغمبر را خوب معرفی کند و وجود مبارک حضرت امیر را هم خوب معرفی کند جریان حضرت امیر با نوجوانها و جوانها و میانسالها و کهنسالها با همه اینها فرق میکند نباید گفت حضرت امیر نوجوان بود جوان بود مردم که او را قبول نداشتند بله مردم عدهای قرآن را قبول نداشتند پیغمبر را قبول نداشتند چه رسد به حضرت امیر ولی کار قرآن معرفی پیغمبر و حضرت امیر است اینها یک حساب جدایی دارند نباید گفت چون اینها باور نکردند چرا قرآن گفته است قرآن گفته است تا آنکه ﴿علی بیّنة من ربّه﴾ است بفهمد و باور کند جریان کم سنی اینها معیار نیست برای اینکه ﴿و آتیناه الحکم صبیّاً﴾ درباره یحییٰ و امثال ذلک و عیسی (سلام الله علیه) است یحییٰ هست ﴿و آتینا موسی الکتاب و جعلناه هدیً﴾ وجود مبارک امام جواد دارد که خدای سبحان همانطوری که جریان نبوت را با ﴿و آتیناه الحکم صبیّاً﴾ حل کرده است جریان امامت را حل میکند این بخش اول بخش دوم این است که خود حضرت امیر خودش را معرفی میکند المنار ذیل همین آیه میگوید ﴿شاهد﴾ را گفتند جبرئیل هست ﴿شاهد﴾ را گفتند پیغمبر هست البته در بعضی از روایات ما هم ﴿شاهد﴾ بر در وجود تفسیری شاهد بر خود جبرئیل هم تطبیق شده چون دارد ﴿و الملائکة یشهدون﴾ چه اینکه این کتاب از ناحیه خداست به قرینه آن و بعضیها گفتند که منظور از ﴿شاهد﴾ وجود مبارک پیغمبر است که در سوره احزاب دارد که ﴿یا أیها النبی انا أرسلناک شاهداً و مبشّراً و نذیراً﴾ شاهد بر پیغمبر اطلاق شده است.
سؤال... جواب: برای تثبیت رسالت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که بعد میفرمود ﴿فلا تک فی مریة منه﴾ آنها خیال کردند که مراد از ﴿شاهد﴾ جبرئیل است تا پیغمبر مریه و شک نداشته باشد برای او یقین باشد درحالی که چون پیغمبر ﴿علی بیّنة من ربه﴾ است و اهل شک و تردید و مریه نبود نمیتوند منظور از ﴿شاهد﴾ جبرئیل باشد خوب پس اگر گفتند ﴿و الملائکة یشهدون﴾ یک اگر در سوره اسراء دارد ﴿وما أرسلناک إلاّ مبشراً و نذیراً﴾ دو آنها هیچ کدام نمیتواند شاهد باشد که منظور از شاهد در اینجا شخص پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است المنار دارد که یک سلسله روایاتی که روایتًاو درایتًا ضعیف است شیعهها نقل کردهاند و بر علی بن ابی طالب (سلام الله علیه) تطبیق کردهاند در مقابلش هم یک عدّهای ﴿شاهد﴾ را بر ابی بکر تطبیق کردهاند این حرف جناب المنار است خوب ما حالا آن بحثهای زیر مجموعه فرعی را کار نداریم ولی بالأخره این دو شخص یعنی ابابکر و وجود مبارک حضرت امیر را از همان صدر اسلام باید بشناسیم که شناختیم وجود مبارک حضرت امیر خودش را خوب معرفی کرده در حضور پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) این حرفها را گفته در حضور اصحاب گفته و همه هم باور کردند و پذیرفتند یک چنین حرفی هرگز از ابوبکر نرسید در جریان حضرت امیر که هرگز نباید گفت وجود مبارک حضرت سنش کم بود یا مردم قبول نکردند بله مردم خیلی چیزها را باور نکردند اما حقانیّت قرآن را هم باور نکردند ولی مرتب ذات اقدس اله در باره قرآن وحی و نبوت آیاتی نازل کرد چه آنها بپذیرند که نپذیرفتند جریان حضرت امیر هم بشرح ایضا [همچنین] اولا خود حضرت اصل کلی را که تعبیر میکنند خودشان را کاملاً معرفی میکند.
سؤال... جواب: آن وقت دیگر نمیپذیرفتند دیگر ارتد الناس علنی میشد آن ارتداد از ولایت بود کم کم به نبوت و اینها هم میکشید در خطبه 97 نهج البلاغه آنجا که درباره اصحاب خود و اصحاب پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) سخن دارند در پایان آن خطبه که میفرماید: «یا أهل الکوفة منیت منکم بثلاث واثفتین»
در پایان میفرماید که «و إنّی لعلی بیّنة من ربی و منهاج من نبیّی و إنّی لعلی الطّریق الواضح ألقطه لقطاً»
من راهم روشن است من روی بینایی حرکت میکنم اینطور نیست که شکی داشته باشم تردیدی داشته باشم سنت من سیره من بصیرت درونی من «انی لعلیٰ بیّنة من ربّی» همانطوری که درباره پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) شد که «علی بیّنه» است این هم درباره حضرت امیر است آن خطبه قاصعه که مناسبتهای گوناگون خوانده شد و تقریباً جزء طولانی ترین خطبه های نهج البلاغه است خطبه 192 نهج البلاغه است که بنام خطبه قاصعه معروف است در آنجا خودش را معرفی میکند میفرماید «أنا وضعت فی الصّغر بکلاکل العرب» من در نوجوانی خیلی از این تاجها را گذاشتم کنار خیلیها را بی سر کردم خیلی از آنها را به خاک کشیدم «و کسرت نواجم قرون ربیعة ومضر و قد علمتم موضعی من رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بالقرابة القریبة و المنزلة الخصیصة» من اصلاً در دامن پیغمبر تربیت شدم از بچهگی وارد «وضعنی فی حجره و أنا ولد یضمّنی إلی صدره و یکتفنی فی فراشه و یمسّنی جسده و یشمّنی عرفه» بوی خوشش را به من اشمام میکرد که من بو کنم من را در دیدید خوب پدر گاهی بچه های کوچک را در بغل خودش میخواباند فرمود من را اینگونه میخواباند در رخت خوابش من در بچهگی در آن حادثهای که پیش آمد وجود مبارک حضرت امیر در اختیار پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) قرار گرفت فرمود «و یکنفنی فی فراشه» او همانطوری که یک پدری بچه سه چهار سالهاش را دو سه سالهاش را بغل خودش میخواباند در رخت خواب گفت من را آنجا میخواباند و معطر که میشد بوی عطر او را من استشمام میکردم و در دوران کودکی نه تنها غذا در دهن من میگذاشت بالأخره اگر این نان احتیاج به جویدن داشت باید نرم میشد این نان را با دندان مبارک نرم مضع میکرد نرم میکرد در دهن من میگذاشت «و کان یمضغ الشیء ثمّ یلقمنیه» مضغ میکرد میجوید نرم میکرد بعد لقمه میکرد میگذاشت در دهنش من با شما فرق داریم «و ما وجد لی کذبة فی قولٍ و لا خطلةً فی فعل» بعد خود پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) همان کاری که خود آن حضرت با من میکرد فرشتگان غیبی هم در دروان کودکی با خود پیغمبر میکردند «و لقد قرن الله به (صلّی الله علیه و آله و سلّم) من لدن أن کان فطیماً» تازه از شیر گرفته شده «أعظم ملک من ملائکته یسلک» به طریق المکارم و محاسن اخلاق «العالم لیله و نهاره» شب و روز آن فرشتگان او را میپروراندند که مبادا خدای ناکرده در حرم امن این کودک چیزی راه پیدا کند و من هم از بچهگی حالا او رشد کرده بود او چهل سالش بود من شاید ده سیزده سالم بود من از بچگی ایشان که چهل ساله بود پیغمبر شد من هنوز بالغ نشده بودم ولی من در طی این 13 سال قبل از اینکه آن حضرت به مقام نبوت برسد مثل یک برهای که به دنبال مادر حرکت میکند من اینطور به دنبال او میرفتم «ولقد کنت أتّبعه اتّباع الفصیل أثر أمّه» این بچه آهو که به دنبال مادرش میرود من اینطور دنبالش بودم «یرفع لی فی کل یوم من أخلاقه علماً و یأمرنی بالإقتداء به» بعد تا رسیدم به این سن دیگر با افراد دیگر فرق میکنم من حالا فرشتهها را میبینم من بوی نبوت را میشنوم من صدای فرشتهها را میشنوم من نزول قرآن را درک میکنم «و لقد کان یجاور فی کل سنة بحراء» چون من در خدمت آن حضرت بودم این هر سال در کوه حراء مجاروت میکرد یک جای خیلی خلوتی بود لابد مشرف شدید تقریباً مرتفعترین کوه آن اطراف است که اشراف دارد بر بیت الهی شبهای زلال و شفافی هم دارد مکه چون منطقه استوایی است کم ابر است شفاف است پاک است هم برای عبادت در شب آماده است هم روز «لقد کان یجاور فی کل سنةٍ بحراء فأراه و لا یراه غیری» من مواظب بودم که او دارد چه کار میکند به حراءِ میرود دیگران که نمیدیدند «و لم یجمع بیت واحد یومئذ فی الإسلام غیر رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و خدیجة و أنا ثالثهما» آن روز خاندان اسلامی خانواده مسلمان بیت اسلامی همین یک خانه بود و وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) اول خدیجه از نظر سن از من بزرگتر بود و من هم سومی اینها بودم «أری نور الوحی و الرّسالة و أشمّ ریح النّبوة» من نور وحی را میبینم نور رسالت را مییبنم نه رایته این «أری» فعل مضارع است و استمرار را میفهماند نه رایته «أری نور الوحی و الرّسالة و أشمّ ریح النّبوة و لقد سمعت رنّة الشیطان حین نزل الوحی علیه (صلّی الله علیه و آله و سلّم)» وقتی وحی نازل شد در کوه حرا و او به مقام نبوت رسید من یک نالهای شنیدم «فقلت یا رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ما هذه الرّنّة» این ناله چیست؟ «فقال هذا الشّیطان قد أیس من عبادته» این ناله افسوس مدارانه شیطان است که در این سرزمین دیگر جا برای او نیست بعد فرمود «إنّک تسمع ما أسمع و تری ما أری إلاّ أنّک لست بنبیٍّ و لکنّک لوزیر و إنّک لعلی خیر» فرمود: یا علی هرچه من میشنوم تو میشنوی هر چه من میبینم تو میبینی منتها آن وحی تشریعی بر من نازل میشود نه تو آن وحی تصدیقی و معارف دیگر و امثال ذلک محفوظ است اما وحی تشریعی فقط بر من نازل میشود من نبیام تو اخبار را از من میگیری نه اینکه تو نبی باشی تو وزیر منی «إنّک تسمع ما أسمع و تری ما أری إلاّ إنّک لست بنبی و لکنّک لوزیر و إنّک لعلیٰ خیر»
بعد آن جریان معجزه را نقل می کند که درختی آمد و اینها قبول نکردند و اینها در پایان همین خطبه 192 فرمود «وانّی» آنها که میگویند من باور کردم آنها اعتراض نکرد نه خواستند نسبت به من دهن کجی بکنند حضرت باز خودش را معرفی میکند «و إنّی لمن قوم لا تأخذهم فی الله لومة لائم سیماهم سیما الصّدیقین و کلامهم کلام الأبرار عُمّار اللیل و منار النهار متمسّکون بحبل القرآن یحیون سنن الله و سنن رسوله لا یستکبرون و لا یعلون و لا یغُلّون و لا یفسدون قلوبهم فی الجنان و أجسادهم فی العمل»
الان من در بهشتم من جزء آن قومیام که دلشان در بهشت است الان قلبم در بهشت است بدنم در کار و فعّالیّت و کوشش خوب این را خدای سبحان مرتب دارد به مردم معرفی میکند قرآن دارد معرفی میکند میگوید علی با پیغمبر است این را بحث باید بکنند جستجو بکنند ببینند علی کیست؟ نباید گفت آنها قبول نداشتند یا سن حضرت امیر کم بود چه احتیاجی دارد آن وقت میشود حرف المنار این همان بیان نورانی حضرت امیر است که «فلقد اضحکنی الدّهر بعد إبکائه» من را با دیگری مقایسه میکند او کجا میداند یک بیان لطیفی سیّدنا الاستاد مرحوم علامه داشتند که چند بار هم به عرضتان رسید ایشان میفرماید که کسانی که محضر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را درک کردند خوب گروه فراوانی بودند دیگر آنهایی که به رقم آمده است در اسد الغابه فی معرفة الصحابه مثلاً 12 هزار نفرند بیش از اینها هم هستند آنهایی که از یک ساعت تا یک عمر خدمت پیغمبر بودند اینها دوازده هزار نفر البته بیش از این مقدارند این 12 هزار نفر ایشان میفرمودند یک طرف وجود مبارک حضرت امیر یک طرف آن دوازده هزار نفر به اندازه حضرت امیر حرف نیاوردند آنها هم یک عمر خدمت پیغمبر بودند دیگر دوازده هزار نفر را جمع بکنی مثل یک نفرحرف نزند معلوم میشود نباید گفت این جوان است یا نوجوان است باید این را معرفی کرد تا کم کم روشن بشوند بپذیرند و خود حضرت امیر هم به این آیات استشهاد میکرد و گاهی هم که بعضیها بیراهه میرفتند برخی از عمّال آن حضرت در چهل و یکمین نامه نهج البلاغه به این صورت آمده است که حضرت به آن والیاش اعتراض میکند میفرماید «و کأنّک لم تکن علی بیّنة من ربّک» مثل اینکه چراغ روشنی در دستگاهت نیست هر چه دلت بخواهد میکنی بیراهه میروی این «علی بیّنة من ربک» یعنی آن کسی که بصیرة درونی دارد دلش روشن است این ﴿علی بیّنة من ربّه﴾ است یکی از مصادیق بارز ایشان است.
و الحمد لله رب العالمین
تاکنون نظری ثبت نشده است