display result search
منو
تفسیر آیات 1 تا 14 سوره مؤمنون

تفسیر آیات 1 تا 14 سوره مؤمنون

  • 1 تعداد قطعات
  • 35 دقیقه مدت قطعه
  • 3 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 1 تا 14 سوره مؤمنون"

ایمان از چه سنخی است؟ ایمان از سنخ علم است یا از سنخ عمل؟
انسان یک موجود متفکّر مختار است که با علم کار می‌کند

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ ﴿1﴾ الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاَتِهِمْ خَاشِعُونَ ﴿2﴾ وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ ﴿3﴾ وَالَّذِینَ هُمْ لِلزَّکَاةِ فَاعِلُونَ ﴿4﴾ وَالَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ ﴿5﴾ إِلَّا عَلَی أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ ﴿6﴾ فَمَنِ ابْتَغَی وَرَاءَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْعَادُونَ ﴿7﴾ وَالَّذِینَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ ﴿8﴾ وَالَّذِینَ هُمْ عَلَی صَلَوَاتِهِمْ یُحَافِظُونَ ﴿9﴾ أُولئِکَ هُمُ الْوَارِثُونَ ﴿10﴾ الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ﴿11﴾ وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن سُلاَلَةٍ مِن طِینٍ ﴿12﴾ ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِی قَرَارٍ مَّکِینٍ ﴿13﴾ ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَاماً فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ ﴿14﴾

مطالبی که مربوط به آیات قبل بود و یک تذکّر کوتاهی هم لازم بود این بود که در جریان مِلک یمین و نکاح مُتعه چه در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» و چه در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» آنجا مسئلهٴ نکاح و تعدّد زوجات و امثال ذلک گذشت اطلاق آیه و عموم آیه شامل همه خواهد بود اختصاصی به جوانها ندارد. در آیهٴ 24 و 25 سورهٴ مبارکهٴ «نساء» این گذشت که ﴿فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ﴾ در اولین روز بحث همین سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» آن مناظرهٴ مرحوم شیخ مفید و دیگران بازگو شد مشروعیّت مُتعه، اطلاق متعه، عمومیّت متعه چه برای جوان چه برای غیر جوان، چه برای متأهّل چه برای غیر متأهّل گذشت اما بحث در این است که اگر این بخواهد در یک کشور قانونی بشود و رواج پیدا کند باید همگان با فرهنگ عمیق همکاری کنند نه اینکه مطهّران جلوی یک عدّه را بگیرند اینها در حدّ اولویّت قرار بگیرند و مانند آن، نه معنایش این است که برای اینها مشروع نیست. خیلی از مطالب ابتدایی است که انسان با اینکه آن را باز می‌کند برای یک عدّه معمّاست. خب این می‌شود مناظرهٴ مرحوم شیخ مفید و دیگران. فرع دوم آن است که این مِلک یمین در آیهٴ 25 همان سورهٴ مبارکهٴ «نساء» مشخص شد که دو طایفه از آیات دربارهٴ ملک یمین است. یکی مطلق است که ملک یمین چه غلام چه کنیز این در آیات مکاتبه است که این مطلقها تقیید نشده که آن در سورهٴ مبارکهٴ «نور» است که اشاره می‌شود. اما در جریان نکاح دو طایفه آیه است یکی دارد ﴿مِمَّا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ﴾ که مطلق است یکی هم آیهٴ 25 سورهٴ مبارکهٴ «نساء» است که مقیّد کرده فرمود اینکه ما می‌گوییم مِلک یمین برای کنیز است نسبت به مرد نه برای غلام است نسبت به زن. فرمود: ﴿وَمَن لَم یَسْتَطِعْ مِنکُمْ طَوْلاً أَن یَنکِحَ الْمُحْصَنَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ فَمِن مَا مَلَکَتْ أَیْمَانِکُم مِن فَتَیَاتِکُمُ الْمُؤْمِنَاتِ﴾ اگر کسی نمی‌تواند با زنهای آزاد ازدواج کند لااقل با کنیز، این معنایش این نیست که اگر کسی بتواند با زنهای آزاد ازدواج بکند حتماً حرام است این تقیید، مورد غالب است هدایتهای عمومی است این هم نظیر همان است که اگر یک وقت گفته می‌شود این مُتعه برای جوانهاست نظیر همین است این آیه که می‌فرماید اگر کسی نتواند با دیگران ازدواج کند با مِلک یمین، با کنیز ازدواج کند. خب حالا این طور نیست که اگر کسی بتواند با غیر کنیز ازدواج بکند ازدواجش با کنیز حرام باشد.
به هر تقدیر این مِلک یمینی که در مسئلهٴ ازدواج و نکاح آمده آیاتش دو طایفه است یک طایفه مطلق است که ﴿مِمَّا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ﴾ است نظیر آیهٴ محلّ بحث و آیات دیگر، یک طایفه‌اش مقیّد است نظیر آیهٴ 25 سورهٴ مبارکهٴ «نساء» که فرمود: ﴿فَمِن مَا مَلَکَتْ أَیْمَانِکُم مِن فَتَیَاتِکُمُ الْمُؤْمِنَاتِ﴾ نه «فتاها» بنابراین اگر زنی دارای کنیزِ مرد بود این نمی‌تواند برابر ﴿مِمَّا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ﴾ عمل کند اگر مردی دارای کنیز بود می‌تواند برابر ﴿مَا مَلَکَتْ أَیْمَانِکُم﴾ عمل بکند.

مطلب دیگر اینکه فقط مشخص کرده که حالا اگر کسی جاریه بود یا کنیز بود ﴿فَمِن مَا مَلَکَتْ أَیْمَانِکُم﴾ بود این طور نیست که در احکام فقهی با زنِ آزاد فرق بکند گرچه فی‌الجمله فرق می‌کند ولی در بسیاری از احکام یکسان‌اند یعنی اگر در حال عِدّه، نکاحِ لغوی با زن آزاد حرام است در مِلک یمین هم بشرح ایضاً، اگر در حال حیض، عادت، اگر عِدّه نمی‌تواند با زن آزاد عقد کرد کنیز هم بشرح ایضاً نمی‌توان با او نکاح کرد با این هم بشرح ایضاً، اگر زن آزاده، حُرّه‌ای مُظاهره شد قبل از اَدای کفّاره نمی‌شود با او مقاربت کرد دربارهٴ کنیز هم بشرح ایضاً در بسیاری از احکام بین جاریه و حُرّه یکسان است تفاوت فقهی نیست البته در بعضی از امور تفاوت فقهی است.

مطلب دیگر اینکه این مِلک یمین آنکه مربوط به مسئلهٴ مکاتبه و امثال ذلک است آنجا دیگر فرق بین غلام و جاریه نیست آن را در سورهٴ مبارکهٴ «نور» مشخص فرمود که فرمود اینهایی که مکاتبه می‌خواهند بکنند آیهٴ 33 و 34 سورهٴ مبارکهٴ «نور» این است که ﴿وَالَّذِینَ یَبْتَغُونَ الْکِتَابَ مِمَّا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ فَکَاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْراً﴾ آنها که کتابت را ابتغاء می‌کنند یعنی پیشنهاد کتابت می‌دهند به مولایشان می‌گویند ما عبدِ مُکاتب شما باشیم. ما با این قرار با این سند، ماهانه این قدر به شما می‌دهیم و آزاد باشیم این را می‌گویند قانونِ مکاتبه. در این کتابت فرق بین غلام و جاریه نیست. فرمود: ﴿وَالَّذِینَ یَبْتَغُونَ الْکِتَابَ مِمَّا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ﴾ پیشنهاد مکابته می‌دهند ﴿فَکَاتِبُوهُمْ﴾ با آنها مکاتبه کنید یعنی عبدِ مکاتب شما باشد که اینها کم کم راهِ آزادی را پیدا کنند ﴿إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْراً وَآتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِی آتَاکُمْ﴾ اما ﴿وَلاَ تُکْرِهُوا فَتَیَاتِکُمْ عَلَی الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً﴾ مبادا این کنیزها را وادار کنید اجازه بدهید جلویشان را باز بگذارید که اینها کارِ نامحرمانه انجام بدهند فرقی بین کنیز و آزاد نیست بالأخره این هم یک نکاح حساب‌شده دارند عِدّه‌ای دارند عقدی دارند ولو به عنوان تحلیل برای تحلیل هم یک احکام خاصّی است خب اینها برای ﴿مِمَّا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ﴾ است و مُتعه.

پرسش: استاد ببخشید در جریان مُتعه مشکلاتی که در دختران مجرّد پیش می‌آید آنها را چه کار کنیم؟
پاسخ: بالأخره این راه‌حلی است که ذات اقدس الهی ارائه کرده دیگر، منتها ما دلمان می‌خواهد که همهٴ امکانات را داشته باشیم و اگر یک وقت قانونی برای مملکت داشته دیگران هم بیایند خب دستِ قانون‌گزار هم بسته می‌شود بالأخره راه اگر بخواهد احکام الهی پیاده بشود باید همه هماهنگی کنند دیگر اینها می‌خواستند یا می‌خواهند قانون‌گزاری کنند سیدناالاستاد در ذیل همین آیه دارد می‌گویند هیچ چاره‌ای جز تشریع این کار نیست یعنی قانون‌گزاری ولی قانون‌گزاری در فضای فکر باز و آزاد و هماهنگ صورت می‌گیرد مشکلات آنها را هم باید دید وگرنه خب تا حال انجام می‌دادند دیگر.

خب مطلب بعدی آن است که ایمان چیست و از چه سنخ کاری است که با بحثهای بعدی ما هم باید هماهنگ باشد. جناب زمخشری در ذیل این آیه‌ای که فرمود: ﴿إِلَّا عَلَی أَزْوَاجِهِمْ﴾ اشکالاتی که فخررازی داشت چند روز قبل نقل شد که بعضی از تندروهای اهل سنّت گفتند کسانی که اهل مُتعه‌اند اینها ـ معاذ الله ـ به زنا آلوده‌اند که پاسخشان داده شد. اما زمخشری در کشّاف می‌گوید که «إن قلت» اگر کسی با متعه نکاح کرد آیا این مشمول ﴿فَمَنِ ابْتَغَی وَرَاءَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْعَادُونَ﴾اند اهل ملامت‌اند یا نه، می‌گوید «قلت» اگر نکاح صحیح باشد نه، این شرطی را گذاشته ولی تندروی فخررازی و دیگران را هم ندارد بالأخره، گفت نه اگر برابر مثلاً نکاح صحیح باشد متعه هم داخل در ﴿أَزْوَاجِهِمْ﴾ است یک نحوه زوجیّتی است.

خب مطلب بعدی آن است که ایمان از چه سنخی است؟ ایمان از سنخ علم است یا از سنخ عمل؟ و اگر دقیق‌تر شدیم ایمان «علمٌ عملیٌّ» که در المیزان آمده یا «عملٌ علمی» کما هو الحق. ما در بحثهایی که انسان دارد و خود انسان کار انجام می‌داد انسان از آن جهت که فاعلِ مختار است باید بسیاری از این مبادی را در نظر بگیرد یکی تصوّر موضوع و محمول و امثال ذلک است، یکی تصدیق به ثبوت محمول برای موضوع است که اینها بخش امر نظر است و کار دانش، اینها لازم است ولی کافی نیست. در طلیعهٴ بحث گفته شد که ما یک عقد داریم یک عقیده، قضیه را که در کتاب منطق می‌گویند «تسمّی القضیة عَقداً» برای اینکه گِره‌ای بین موضوع و محمول می‌خورد وقتی محمول به موضوع گِره خورد عقد شد این را می‌گویند قضیه و به اصطلاح قضا و حکم و داوری نفس به ثبوت محمول برای موضوع صادر شد این از حالت تردید و شک در می‌آید چون قضا برای رفع تردید و فصلِ خصومت است و این مطلب می‌شود قضیه، پس قضیه گفتنش به این مناسبت است عقد نامیدنش به این مناسبت است کارهای علمی با این حل می‌شود. اما انسان یک موجود متفکّر مختار است که با علم کار می‌کند بنابراین یک عقد مستأ‌نف لازم است یعنی باید عصارهٴ این قضیه را به جان خود گِره بزند به نام عقیده تا عمل شروع بشود، اگر عصارهٴ قضیه را به جان خود گِره نزد عقیده نشد، کار صادر نمی‌شود علم یک بخش خاصّ خود دارد عمل بخش خاصّ خودش را دارد این می‌شود علمِ بی‌عمل.

مطلب بعدی آن است که آیا اراده عین علم است ایمان عین علم است؟ یقیناً نیست. آیا اینها همیشه ملازم‌اند؟ یقیناً این‌چنین نیست. آیا اگر دستگاه علمی صد درصد سالم بود دستگاه عملی صد درصد سالم بود ملازم هم هستند؟ بله یقیناً ملازم هم‌اند اما این ضرورت به شرط محمول است، اگر هر دو سالم بودند در جهاد نفس هیچ کدام اسیر نشدند هر دو آزاد و مستقل بودند یقیناً بخش ایمان و اراده از علم پیروی می‌کند نظیر همان چهار قِسمی که ما داریم ما اگر خواستیم ببینیم اراده از علم جداست باید اراده و منشأ اراده را «لو خُلیّت و تَبعها» حساب بکنیم نه به شرایط محمول. علم را با شرایط محمول و بشرط المحمول حساب نکنیم علم را «لو خلیّت و تبعها». منشأ علم، عقلِ نظری است که می‌فهمد. منشأ عمل، تصمیم، اراده، محبّت، عشق، شوق، شهوت، غضب دستگاه جداست این اگر سالمِ صد درصد بود آن اگر سالمِ صد درصد بود انسان یا می‌شود معصوم یا می‌شود عادل، اما بحث در این است که گاهی این آسیب می‌بیند، این آسیب می‌بیند این آسیب‌دیدگی برای این بخش عملی است نه بخش علمی نمونه‌اش هم در مثال بدن مشخص بود ما یک دستگاه تحریک و کار داریم یک دستگاه ادراک، اگر چشمِ کسی سالم بود و مار و عقرب را دید اما پای او بسته بود این پایِ بسته نمی‌تواند با چشمِ بیدار و آگاه و بینا هماهنگ باشد این بسته است، اگر کسی بگوید نه، اینها جدای هم نیستند منتها شما پا را بستید خب بله این ضرورت بشرط المحمول است. ما دستگاه ادراکمان کاملاً یعنی کاملاً در تحلیل عقلی جای مسامحه و تسامح و تساهل و امثال ذلک نیست در عملِ قلب بازگو شد که با اینکه این رگهای مویی کاملاً به هم چسبیده‌اند اما وقتی یکی از این رگها بسته است و مایه سکته و ایست قلبی است باید بی‌رحمانه گفت این رگِ مویی کاملاً از این رگِ مویی جداست برای اینکه می‌خواهیم عالمانه حرف بزنیم وگرنه اینها به هم چسبیده‌اند. اگر کسی مُژه و پلکش بیمار باشد این می‌بیند که گرد و خاک دارد می‌آید با اینکه چشم می‌بیند و این مُژه اگر روی این پلک بیاید این چشم سالم می‌ماند ولی این مُژه بیمار است این پلک بیمار است این با اینکه غبار را می‌بیند نمی‌تواند پلک و مُژه را روی هم بگذارد این گرد و غبار می‌آید چشمش به او آسیب می‌رساند. حالا اگر کسی بگوید که اگر مُژه سالم بود اگر پلک سالم بود اینها از هم جدا نبودند این ضرورت بشرط المحمول است در بحثهای علمی باید معیارها را مشخص کرد این پلک کارش حرکت است آن مُژه کارش حرکت است این شبکهٴ چشم کارش دیدن است اینها کاملاً از هم جدا هستند اگر یکی سالم بود دیگری مریض بود او که سالم بود کار خودش را انجام می‌دهد آنکه بیمار بود هماهنگ نیست لذا انسان با اینکه می‌بیند، کور می‌شود می‌بیند غبار دارد می‌آید اما نمی‌تواند چشمش را ببندد شما از مُژه و پلک با شبکهٴ دید چه نزدیک‌تر دارید ما یک امیر داریم و یک سراج مُنیر در باطن ما یک سراج مُنیر است به نام علم، عقل نظری و علم کارِ حوزه و دانشگاه این چراغ شفاف است. یک امیر و فرمانروا داریم که این یا امّار بالحُسن است یا امّار بالسّوء آنکه باید تصمیم بگیرد این است این علم هیچ مشکلی در داخل خود ندارد صد درصد می‌بیند اما اینکه باید فرمان بدهد این آسیب دارد این آسیب‌دیده است در صحنهٴ قیامت وقتی به افراد می‌گویند آقا مگر تو نمی‌دانستی مگر ﴿قَد تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ﴾ نبود؟ می‌گوید چرا، من از نظر علمی مشکل نداشتم اما آنکه باید فرمان بدهد آن آسیب‌دیده بود ﴿غَلَبَتْ عَلَیْنَا شِقْوَتُنَا﴾ این شهوت نگذاشت من اراده کنم این غضب نگذاشت من تصمیم بگیرم من از نظر علمی صد درصد برایم روشن بود اما اگر کسی بگوید که اگر علم باشد، اگر اراده غبار نبیند، اگر شهوت و غضب جلویش را نگیرد اینکه بحث علمی نشد یعنی این ضرورت بشرط المحمول شد مثل اینکه بگوید اگر چشم صحیح باشد اگر مُژه و پلک صحیح باشد وقتی چشم، غبار را می‌بیند پلک روی مُژه می‌آید خب بله، اما مرزها از هم جداست این اراده را باید سالم نگه داشت محدودهٴ علم صد درصد است یعنی این علم این شخص می‌داند این کاملاً خوب است اما اینکه باید امیر باشد امیرِ به حق نیست امّارة بالسّوء. در
بخش پایانی همین سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» احتجاجی را ذات اقدس الهی نقل می‌کند که در قیامت تبهکاران را احضار می‌کنند آیهٴ 104 و 105 سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» یعنی همین سور‌ه فرمود: ﴿وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِینُهُ فَأُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ فِی جَهَنَّمَ خَالِدُونَ ٭ تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَهُمْ فِیهَا کَالِحُونَ﴾ گاهی روسوزی می‌شوند ﴿یَصْلَی﴾، گاهی درون‌سوزی و روسوزی می‌شوند ﴿وَتَصْلِیَهُ جَحِیمٍ﴾ که باب تفعیل آن مبالغه را می‌رساند که ثلاثی مجرّد آن را نمی‌رساند یک ﴿یَصْلَی النَّارَ الْکُبْرَی﴾ داریم یک ﴿تَصْلِیَهُ جَحِیمٍ﴾ داریم آنجا که ﴿یَصْلَی﴾ است برای روسوزی و نزدیک‌سوزی و امثال ذلک است اینجا که باب تفعیل است درون‌سوزی و روسوزی و برون‌سوزی و همه‌جانبه است در آیهٴ 105 همین سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» فرمود ذات اقدس الهی به این تبهکاران می‌فرماید: ﴿أَلَمْ تَکُنْ آیَاتِی تُتْلَی عَلَیْکُمْ﴾ مگر آیات الهی برای شما روشن نشد؟! شما عالماً عامداً تکذیب کردید یعنی تصدیقتان صد درصد بود اما این مطلب را باید به جانتان گِره بزنید نزدید ﴿فَکُنتُم بِهَا تُکَذِّبُونَ٭ قَالُوا رَبَّنَا غَلَبَتْ عَلَیْنَا شِقْوَتُنَا﴾ ما مشکل علمی نداشتیم علم صد درصد بود اما علمِ صد درصد پنجاه درصد قضیه است پنجاه درصد دیگر را امیر تعیین می‌کند نه سراج، از چراغ شما چه توقّعی داریم چراغ توقّعتان این است که منیر باشد شفاف باشد راه را نشان بدهد این هم راه را نشان داد آن که معصوم است نه چون علمش صد درصد است او علماً معصوم است خطا نمی‌کند، عملاً معصوم است خطیئه ندارد این تنها به علم برنمی‌گردد ما با علمِ تنها زنده نیستیم ما با یک چراغ زنده‌ایم با یک امیر، اگر ـ معاذ الله ـ امّارهٴ بالسّوء بود می‌شود همین ﴿غَلَبَتْ عَلَیْنَا شِقْوَتُنَا﴾ اما اگر امّارهٴ بالحُسن بود می‌شود ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ﴾ بقیه آن سه گروه‌اند: گروه اول کسانی بودند که هم مجاری ادراکی‌شان سالم بود هم مجاری تحریکی‌شان یعنی چشمشان مار و عقرب را خوب می‌دید دست و پایشان هم باز بود فرار می‌کردند سه گروه دیگر مشکل داشتند آنها یا مار و عقرب را درست نمی‌دیدند یا اگر مار و عقرب را درست می‌دیدند دست و پای آنها بسته بود یا هر دو مشکل را داشتند بقیه مشکلاتشان همین است دیگر. این جهاد اکبر تمام تلاش و کوشش برای مراقبه و محاسبه و مشارطه و امثال ذلک به نام تقوا برای این است که ما از این خطیئهٴ اَمارت و ولایت نفس نجات پیدا کنیم وگرنه مشکل علمی حل‌شده است از ما که نمی‌خواهند شما بیا آن دقایق فقه را حل کن که، از ما همین که در رسالهٴ عملیه است می‌خواهند الآن همین رسالهٴ عملیه جامعه را می‌تواند متمدّن کند. مشکل ما مشکلِ علمی نیست مشکل این است که ما امّارهٴ بالسّوء داریم. آنکه والیِ نفس ماست در درون فرمان می‌دهد او امّارهٴ بالسّوء است حالا بیاییم بگوییم که اگر علم صد درصد بود، اگر این اراده آلوده نبود، اگر اراده غباری نبود خب بله اینها ضرورت به شرط محمول است دیگر، ولی مثل اینکه بگوید اگر این مُژه سالم بود اگر پلک سالم بود وقتی غبار را می‌دید روی هم می‌گذاشت خب بله می‌شود ضرورت به شرط محمول، اما مرزها در تحقیقات علمی جداست تصوّر و تصدق لازم است ولی کافی نیست تصوّر و تصدیق بخش علم را تأمین می‌کند نه بخش امّارهٴ بالسّوء یا امّارهٴ بالحُسن را. ما باید با دستِ جان عصارهٴ قضیه را به دل گِره ببندیم بشود دل‌مایه وقتی دل‌مایه شد به آن عمل می‌کنیم حالا گاهی اشتباه می‌کنیم و گاهی مثلاً غفلت می‌کنیم آنها را می‌بخشند. بنابراین ایمان «عملٌ علمی لا علمٌ عملی» تصدیق به کارِ نظر برمی‌گردد نه به کار ایمان حالا اگر در این قسمت هم باز مطالبی لازم بود ممکن است مطرح بشود.

پرسش:...
پاسخ: در صورت اعتقادات بله دیگر، در صورت اعتقادات، عقل نظری با عقل عملی باید هماهنگ بشود. با برهان ثابت شد خدایی هست بسیار خب، اما باور دارید یا ندارید؟ این باید عصارهٴ قضیه را به جان خود گِره بزند بشود دل‌مایه این می‌شود ایمان. او به درد مدرسه و درس و بحث می‌خورد این به درد مسجد و حسینیه می‌خورد آنکه مشکل این را حل می‌کند عقیده است نه عقد، علم پنجاه درصد قضیه است بله لازم است اما اگر کسی بگوید اگر علم چنین باشد اگر غبار نباشد اگر تصمیم‌گیری نباشد بله اینها همه به ضرورت بشرط المحمول برمی‌گردد ما تمام مراقبتهای ما برای اینکه امّار بالسّوء داشته باشیم ما امیری می‌خواهیم بالأخره، چراغ کافی نیست از علم که چراغ است هیچ یعنی هیچ کاری جز نشان دادن حق ساخته نیست آنکه امیر است والی است ولایت در درون ما را دارد و متولّی کارهای ماست او یا امّار بالسّوء است یا امّار به حُسن ـ ان‌شاءالله ـ خب.

پرسش:...
پاسخ: خب همان دیگر، علم است دیگر، این اراده از آن علم نشأت می‌گیرد بعضیها در حدّ خیال حرکت می‌کنند بعضیها در حدّ وهم حرکت می‌کنند بعضیها در حدّ حس حرکت می‌کنند بعضیها در حدّ عقل مفهومی حرکت می‌کنند بعضیها در حدّ عقل شهودی حرکت می‌کنند اشاره شد که اراده بدون علم نیست اما نه اینکه هر علمی اراده را به همراه داشته باشد لازم است یعنی لازم است انسان کاری را بدون علم نمی‌تواند بکند اما کافی نیست آنجا که اراده هست حتماً علم هست إمّا علمِ حسّی، علم وهمی، أو خیالی، أو عقلی، أو قلبی یکی از انحای پنج‌گانه باید باشد بعضیها بر اساس شهود حرکت می‌کنند بعضی بر اساس عقل حرکت می‌کنند بعضی وهّامانه حرکت می‌کنند بعضی مختالانه حرکت می‌کنند بعضی بما تراه العیون حرکت می‌کنند بالأخره علم لازم است ولی کافی نیست هیچ کاری از انسان بدون علم ساخته نیست اما علم همه‌کاره نیست لازم است نه کافی، گاهی حاکمِ معزول است خب.

پرسش: حاج آقا ببخشید..آن است که روزی یک رباط را برای یک مسلمان برای یک مجرم ببرید شما این پیامد را می‌پذیرید؟...
پاسخ: چرا، آنها آن بخشهایی را که عمل می‌کنند که مسلمان‌اند منتها مسلمانِ فاسق‌اند به تعبیر قرآن کریم ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَیِّئاً﴾ آنجاهایی را که قبول دارند و عمل کردند که مسلمان‌اند.
پرسش: حاج آقا ﴿نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَکْفُرُ بِبَعْضٍ﴾ هستند.
پاسخ: نه، عقیده دارند منتها عقیده‌شان نسبت به این ضعیف است لذا با معصیت همراه‌اند اگر آیه‌ای که فرمود: ﴿وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم مُشْرِکُونَ﴾ آن توجیه شده است که اکثر مؤمنین در بخش عمل شرک دارند ولو در بخش اعتقاد شرک نداشته باشند در ذیل آیهٴ حج که فرمود: ﴿لِلّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً﴾ بعد دارد ﴿وَمَن کَفَرَ﴾ این ﴿مَن کَفَرَ﴾ راجع به مستطیعی است که مکّه نمی‌رود این کفرِ عملی است کفر اعتقادی که نیست این کفر عملی همان است که در ذیل آیه حج آمده، در خود آیه ﴿وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم مُشْرِکُونَ﴾ قدری دقیق‌تر آمده، ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَیِّئاً﴾ آمده آن کسی که فی‌الجمله به نحو قول اجمال، دین را با همهٴ اصول قبول دارد او مسلمان است در موقع عمل گاهی ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَیِّئاً﴾ این گونه از کفرها کفرِ عملی است اینکه گفت «مَن سَمِع یا للمسلمین فلیس بِمُسْلِم» یعنی در مقام عمل وگرنه در مقام اعتقاد که مسلمان هست خیلی از روایات دارد که اگر کسی فلان گناه را کرده «فلیس بِمُسلِم» این کفرِ در مقام عمل است نه کفر در مقام اعتقاد.

پرسش: چه کسانی به خضرِ راه دارند؟
پاسخ: همین خودِ قرآن کریم برای ما خضرِ راه است دیگر خب.
مراقبت لازم است، محاسبت لازم است اگر جایی هم اشتباه کردیم ذات اقدس الهی فرمود: ﴿إِن تَجْتَنِبُوا کَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنکُمْ سَیِّئَاتِکُم﴾ فرمود شما آ‌ن کارهای سنگین، گناهانی که جزء معاصی کبیره است آنها را نکنید اگر یک وقت لغزیدید ممکن است مشمول عفو الهی باشید. خب، پس بنابراین آن بخشی که ایمان «عملٌ علمی» نه «علمٌ عملی» مشخص می‌شود جریان اینکه ﴿مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ﴾ در دو فصل محلّ بحث است یکی در مسئلهٴ نکاح که دو طایفه آیات دربارهٴ نکاح ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَیِّئاً﴾ آمده است یکی مطلق است ﴿مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ﴾ یکی مقیّد است ﴿مِن فَتَیَاتِکُمُ الْمُؤْمِنَاتِ﴾ که برای جاریه است نه برای غلام، ولی در بخش مکاتبه ﴿فَکَاتِبُوهُمْ﴾ می‌تواند مطلق باشد.

پرسش: عمل ..بر ایمان است ولی اینجا اشکالی که خودِ ایمان، عمل است.
پاسخ: عملِ قلبی است دیگر، عملِ جارحه داریم و جانحه این عملِ جارحه مترتّب بر آن عملِ جانحه است اینکه دارد ﴿بِمَا کَسَبَتْ قُلُوبُکُمْ﴾ این عملِ جوانح است دیگر این کسب است دیگر این کار است دیگر این عمل است دیگر ﴿لاَ یُؤَاخِدُکُمُ اللّهُ بِاللَّغْوِ فِی أَیْمَانِکُمْ وَلکِن یُؤَاخِذُکُمْ بِمَا کَسَبَتْ قُلُوبُکُمْ﴾ و مانند آن، این عمل است عملِ جانحه در برابر عملِ جارحه است ایمان، عملِ جانحه است اینکه می‌گویند ایمان در برابر عمل است آن ایمانِ اعمال جوارح را می‌گویند خب.
خب، ﴿أُولئِکَ هُمُ الْوَارِثُونَ ٭ الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ﴾ ضمیر مؤنث به فردوس به لحاظ جنّت برمی‌گردد، اینها خالدند. حالا همان طوری که در بخشی از آیات سورهٴ مبارکهٴ «حج» راجع به خلقت انسان سخنی به میان آمده اینجا هم دربارهٴ خلقت انسان تا اینکه ایشان را هم گاهی به آیات آفاقی، هم گاهی به آیات انفسی انسان را آگاه می‌کنند فرمود: ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ﴾ این «لام» ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَا﴾ که «لام» قسم است اهمیّت موضوع را نشان می‌دهد ﴿خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن سُلاَلَةٍ مِن طِینٍ﴾ آنچه خلاصهٴ از یک چیز است به آن می‌گویند سُلاله این دوتا «مِن» آن اوّلی برای ابتداست دوّمی «مِن» بیانیه است این انسان طلیعهٴ پیدایشش از چیزی است که مَسلول می‌شود بیرون می‌آید مثل «مَن سلّ سیف البغی قُتِل به» سیفِ مَسلول یعنی سیفی که از غلاف بیرون آمده آنچه سلاله و عصارهٴ شیئی است، آنچه عصارهٴ شیء است به آن می‌گویند سلاله. پس «مِن» اول «مِن» ابتدائیه است «مِن» دوم «مِن» بیانیه است که این سلاله از طین است البته انسانِ اوّلی این طور بود مثل حضرت آدم و انسانهای بعدی هم بالأخره از تراب‌اند اوّلشان تراب است بعد کم کم به صورت موادّ غذایی در می‌آیند بعد به صورت نطفه در می‌آیند از آن به بعد می‌گویند نسلِ انسان از ماء مَهین است که خدا فرمود انسان را از تراب آفرید ﴿ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلاَلَةٍ مِن مَاءٍ مَهِینٍ﴾ خود انسانهای عادی هم خاک بودند بعد کم کم موادّ غذایی شدند بعد نطفه شدند. خب این قسمتها را ملاحظه بفرمایید با دام یکی است یعنی یک گوسفند با یک انسان در این بخشها یکی است ﴿خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن سُلاَلَةٍ مِن طِینٍ ٭ ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِی قَرَارٍ مَّکِینٍ﴾ این را به صورت نطفه‌ای در آوردیم (یک) بعد این را در رِحِم قرار دادیم (دو) به پدر و مادر برابر سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» فرمود شما خالق نیستید پدر و مادر خالق نیستند ﴿أَفَرَأَیْتُم ما تُمْنُونَ ٭ ءَأَنتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُونَ﴾ کارِ والدین اِمناست یعنی «نَقل المَنی مِن موضعٍ إلی موضعٍ آخر» است اما خلقت، چیز دیگر است تبدیل این به یک حقیقت دیگری به یک صورت دیگری این کارِ خالق است ﴿أَفَرَأَیْتُم ما تُمْنُونَ ٭ ءَأَنتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُونَ﴾ پس والد و والده کارشان اِمناست ذات اقدس الهی کارش خلقت است اما همین اِمنا هم به تدبیر ذات اقدس الهی است فرمود ما این را جابه‌جا کردیم ما این را از سُلب و ترائب به در آوردیم ما این را در قرار رِحِم گذاشتیم این طور است خب پس انسان می‌شود ابزار کار و در ابزار بودن هم مستقل نیست این‌چنین نیست که انسان بگوید من گریه می‌کنم خواه خدا بخواهد خواه خدا نخواهد، آب را از دهنم خارج می‌کنم چه خدا بخواهد چه خدا نخواهد این طور نیست هیچ کاری را انسان نمی‌تواند انجام بدهد مگر به تدبیر مدبّرات امر که آن مدبّرات امر در تحت تدبیر ربّ العالمین کار می‌کنند خب پس آن را در سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» فرمود که از پدر و مادر جز اِمنا کاری ساخته نیست خلقت برای خداست. در این بخشهای از آیات می‌فرماید آن اِمنا هم باز به تدبیر الهی است ﴿ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِی قَرَارٍ مَّکِینٍ﴾ که رَحِم است و آنجا مُتمکّن است. بعد هم در سورهٴ مبارکهٴ «القیامه» فرمود اصلتان ﴿مِن مَنیٍّ یُمْنَی﴾ بودید این کلمهٴ ﴿یُمْنَی﴾ برای تحقیر مسئله است ﴿أَلَمْ یَکُ نُطْفَةً مِن مَنیٍّ یُمْنَی﴾ ما این یک قطره آب را به این صورت لؤلؤ لالاء در آوردیم که الآن واقعاً صدها دانشکده می‌خواهند دربارهٴ انسان‌شناسی بحث می‌کنند هنوز در خم یک کوچه‌اند خیلیها متخصّص چشم راست‌اند و دربارهٴ چشم چپ فتوا نمی‌دهند از بس این دستگاه عمیق و اَریق است فرمود: ﴿أَلَمْ یَکُ نُطْفَةً مِن مَنیٍّ یُمْنَی﴾ نه والد خبر دارد نه والده خبر دارد جابه‌جایی اینها هم به عهدهٴ ما بود ﴿فِی قَرَارٍ مَّکِینٍ ٭ ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً﴾ این نطفه به صورت عَلَقه در آمده حالا یا به صورت یک حیوانِ کذایی یا به صورت خونِ بسته حالا اینها ملاحظه بفرمایید در همهٴ این مراتب انسان با دام یکی است ﴿ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً﴾ به صورت یک تکّه گوشتِ نرم در آمده ﴿فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَاماً﴾ این گوشتِ نرم را ما به صورت استخوان، نه عَظم، استخوانهای گوناگون استخوان دست جدا، استخوان سر جدا، استخوان پا جدا، استخوان کمر جدا این استخوانها هر کدامشان باید اندازهٴ خاص داشته باشد قدرت مخصوص داشته باشد مقاومت و امثال ذلک آن باید مشخص بشود به یک مجموعهٴ استخوانها در آمده است هیچ گوشتی هم در آن نبود هیچ رگ و پیوندی هم در آن نبود استخوان بود. خب ما نه تنها به صورت عَظم، عِظام گوناگون در آوردیم بعد ﴿فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَاماً فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً﴾ ما این غذایی که این مادر می‌خورد از راه نَفسِ مادر، نفس مادر سهم تعیین‌کننده‌ای دارد در همهٴ این مراحل این‌چنین نیست که این بیکاره باشد نظیر یک ظرفِ خالی باشد این طور نیست سهم تعیین‌کننده‌ای دارد عواطف و احساسات مادر علاقه‌های مادر همهٴ این امور در این سهم‌بندی، نقش‌بندی، گوشت‌بندی، استخوان‌بندی، عَلقه‌بندی، مضغه‌بندی، همه سهم دارد از این راه انجام می‌دهند خب این استخوان‌بندی را این مجسّمهٴ استخوان را گوشت پوشاندیم هر جایی را به اندازهٴ خودش چقدر سهم گوش است، چقدر سهم چشم است، چقدر سهم دست است گفتند اول جایی که جوانه می‌زند همان قلب یا مغزِ اوست خب.

پرسش: استاد بین مُضغه و لحم در این آیه چه فرقی است؟
پاسخ: مضغه؟ خیلی فرق است نفرمود لحکم که. بله آن یک گوشتِ نَرمی بود و این به صورت گوشتِ کامل شدهٴ روی استخوان این با آن یک تکّه گوشت لرزان خیلی فرق است خب این گوشتی که روی استخوان است و جامهٴ استخوان است و با استخوان هماهنگ است.
پرسش: در مراحل شش‌گانه فقط آنجا تعبیر «جَعل» آورد همه جا فرمود: ﴿خَلَقْنَا﴾ در آنجا می‌فرماید: ﴿فَجَعَلْنَاهُ فِی قَرَارٍ مَکِینٍ﴾.
پاسخ: نه، آنکه اول که خلق نیست اول این نطفه است این نطفه هنوز جایی چیزی نشده که حالا این نطفه را می‌خواهد این خود نطفه، خلق شده است در بین اسلاب و سُلب و ترائب پدر این برای دستگاه پدر است در دستگاه مادر هم همین طور است این نطفه را در رَحِم قرار داد این جای خلقت نیست این جابه‌جا کردن است این اِمناست بعد وقتی وارد شد شروع می‌کند به تطوّراتی که در رَحِم انجام می‌گیرد روی این نطفه، این نطفه را عَلقه می‌کند مضغه می‌کند عِظام می‌کند جامهٴ گوشتی در بدن او می‌‌پوشاند آنجا دیگر کاری نکرده که خب.
فرمود: ﴿فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَاماً﴾ مشابه این بحثها در سورهٴ مبارکهٴ «حج» گذشت ﴿فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً﴾ عمدهٴ بحث این است فرمود: ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾ تا اینجا مرز مشترک انسان و دام است اما دیگر خلقِ آخر این عِظام وقتی گوشت پوشید بعد از مدّتی متولّد می‌شود، می‌شود بَرّه، اما انسان این‌چنین نیست که فقط یک عِظامی باشد و یک گوشتی باشد و مثلاً یک حیاتِ حیوانی، یک چیز دیگری به او دادیم یا او را چیز دیگری کردیم این ناظر به آن دو مبدأ می‌تواند باشد که آیا روح را ذات اقدس الهی به انسان عطا می‌کند که با ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی﴾ هماهنگ است یا روح، جسمانیةالحدوث و روحانیةالبقاء است از خود بدن برمی‌خیزد که با ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾ هماهنگ است. این کار در حیوانات نیست لذا چون «أحسن المخلوقین» را آفرید که ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ﴾ از احسن‌آلمخلوقین کشف می‌کنیم که ذات اقدس الهی ﴿أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾ است فرمود: ﴿فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾ عمده، تحقیق در مورد ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾ است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 35:43

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن