display result search
منو
تفسیر آیه 24 سوره انفال

تفسیر آیه 24 سوره انفال

  • 1 تعداد قطعات
  • 38 دقیقه مدت قطعه
  • 25 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 24 سوره انفال":

اگر علما ورثه انبیایند علمای راستین دعوت و دعایی جز دعوت پیغمبر (ص) ندارند
گاهی خدای سبحان پیام خود را بوسیله بندگان صالح به سمع امت می‌رسانند.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ﴾

اگر استجابت دعوت خدا و پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) عامل حیات است آنها که حرف خدا را تبیین می‌کنند و سخنان پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را منتشر می‌کنند اجابت دعوت آنها هم عامل حیات است اگر علما ورثه انبیایند علمای راستین دعوت و دعایی جز دعوت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ندارند بنابراین آنچه را که این بزرگان دعوت می‌کنند در حقیقت عامل حیات است نشانه اینکه دعوت اینها دعوت پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است همان است که اینها وارثان انبیا هستند و گاهی خدای سبحان پیام خود را بوسیله بندگان صالح به سمع امت می‌رسانند سخنی در نهج‌البلاغه است که وجود مبارک حضرت امیر فرمود «المسکین رسول الله» یعنی انسان نیازمند که به طرف شما مراجعه کرده است این فرستاده خداست «المسکین رسول الله» است خداوند یک نعمتی به شما عطا می‌کند بعد یک نیازمندی را هم به در خانه شما ارجاع می‌دهد تا شما را بیازماید پس این مسکین در حقیقت فرستاده خداست و اگر کسی نیاز نیازمند را برطرف نکرد در حقیقت به فرستاده خدا پاسخ منفی داد البته در صورتی که نیازش مشروع باشد و واقعی باشد چنین رسالتی را دارد و در خیلی از موارد است که مراجعه کنندگان نیازمند واقعی نیستند در بعضی از روایات دارد «لو لم یکن کذب الفقراء لهلک الاغبیاء» اگر کذب این متکدیان نبود که اغنیا هلاک می‌شدند یعنی واقعاً اگر کسی نیازمند حقیقی باشد و به کسی مراجعه بکند آن شخص توان حل حاجت نیازمند را داشته باشد عالماً عامداً نیاز او را برطرف نکند که لهلک فرمود «لو لا کذب الفقراء لهلک الاغنیاء» خب چون خیلی از اینها نیازشان واقعی نیست این متکدیان کاذبند وگرنه اگر صادق بودند در دعوت اینها در دعوت فرستاده خداست این سخن در نهج‌البلاغه خیلی پر محتوا است که «المسکین رسول الله» این است که آدم اگر چیزی را به مستمند واقعی عطا کند دستش را می‌بوید می‌بوسد بالای سر می‌گذارد گاهی هم به صورت می‌کشد همین است در سیره ائمه (علیهم السلام) است که گاهی این کار را می‌کردند اگر یک چیزی را به دست مستمند می‌دادند آن دست را گاهی مثل در حال دعا که وقتی دعا می‌کردند بعد دست به صورت می‌کشیدند می‌بوییدند می‌بوسیدند همین طور بود می‌گفتند به اینکه این مستمند واقعی رسول خدا است یک دست ما به دست نماینده خدا رسیده است بلکه به تعبیر دیگر در مقام فعل گیرنده خداست برابر این کریمه که فرمود ﴿هُوَ یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ یَأْخُذُ الصَّدَقاتِ﴾ آخذ اوست اگر آخذ اوست بنابراین این دست انسان به دست بی دستی خدا رسیده است.
به هر تقدیر اگر علما ورثه انبیایند و همان حرفها را به جامعه القا می‌کنند اجابت دعوت آنها هم حیات بخش است ﴿اسْتَجیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ﴾ آن گاه فرمود ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ﴾ این کلمه بین دو اصل تهدید آمیز و نوید بخش و امید بخش قرار گرفته آن اصل امید بخش این است که وعده است و نوید است و امید اینکه ﴿اسْتَجیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ﴾ آن اصل سوم که تهدید را به همراه دارد این است که فرمود ﴿وَ أَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ﴾ این تقدیم الیه یعنی تقدیم متعلق بر فعل مفید حصر است یعنی همان طوری که مبدأ غیر از او نیست لا اله الا هو معاد هم غیر از او نیست لا مرجع الا هو ﴿وَ أَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ﴾ لا اله غیره اصل حشر حق است لا ریب فیه ﴿إِنَّکَ جامِعُ النّاسِ لِیَوْمٍ لا رَیْبَ فیهِ﴾ این لا ریب فیه هم قبلاً ملاحظه فرمودید که به اصطلاح قرآن کریم همان بالضروره‌ای است که در منطق و فلسفه است وقتی می‌گویند دو دو تا چهار تا این قضیه قضیه ممکنه که نیست که دو دو تا چهار تا بالامکان بالفعل یا بالضروره بالضروره الوقتیه بالضروره الشرطیه بالضروره الکذا یا بالضروره الذاتیه دو دو تا چهار تا بالضروره این قضیه موجه است و جهت‌اش هم ضرورت است اگر گفته شد ﴿لا تُدْرِکُهُ اْلأَبْصارُ﴾ یعنی بالضروره ﴿وَ هُوَ یُدْرِکُ اْلأَبْصارَ﴾ یعنی بالضروره اگر گفته شد ﴿وَ أَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ﴾ یعنی بالضروره نه اینکه ﴿وَ أَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ﴾ بالامکان یا بالفعل نه اینکه همگان به طرف خدا می‌روند حتماً به طرف خدا می‌روند حتماً غیر از اینکه همه می‌روند آن می‌شود دوام آن می‌شود بالضروره خب در اینکه فرمود ﴿جامِعُ النّاسِ لِیَوْمٍ لا رَیْبَ فیهِ﴾ این لا ریب فیه در اصطلاح قرآن همان بالضروره است یا گفته می‌شود ﴿ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ﴾ یعنی حقاً ﴿هُدًی لِلْمُتَّقینَ﴾ است بالضروره هیچ شکی هم در این کتاب نیست این ﴿أَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ﴾ که تقدیم الیه و تحشرون مفید حصر است نظیر توحید خواهد بود اگر لا مبدأ الا هو لا مرجع هم الا هو لا مبدأ الا هو لا معاد الا هو ﴿وَ أَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ﴾ خب اگر استجابت کردید استجابت دعوت خدا حیات بخش است و اگر نکردید بدانید که حشرتان با اوست بین آن وعده امید بخش و این وعید معادی و مانند آن مسأله حیلوله و اینها مطرح شد ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ﴾ خب این یحول گرچه فعل است اما فعل مضارع است مفید استمرار به منزله حائل است در بحث دیروز اشاره شد که آن سه تا از آیات قرب و درجه قرب و شدت قرب اله را فهماند آیه سوره بقره این بود که ﴿إِنّی قَریبٌ أُجیبُ دَعْوَةَ الدّاعِ﴾ آیه سوره اذا وقعه این بود ﴿نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْکُمْ﴾ آیه سوره قاف این بود که ﴿نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ﴾ اما این فعل است نه یعنی گاهی حائل است گاهی حائل نیست این هم بازگشت‌اش به اسم فاعل است بلکه بازگشت‌اش به صورت مشبه است الله حائل یعنی دائماً حائل است نه قد یحول و قد لا یحول که گاهی بین ما و دل ما خدا فاصله باشد گاهی فاصله نباشد آن یحول فعل مضارع است یعنی دائماً چون چنین فعلی مفید دوام است پس این یحول به منزله حائل است نه حائل اسم فاعلی حائل صفت مشبهی نظیر سایر اسماء حسنی الهی چون دائماً حائل است نه می‌گذارد بیگانه در اینجا راه پیدا کند تا دوستی رخت بربندد نه می‌گذارد بیگانه‌ای در اینجا نفوذ پیدا کند که جا را برای دوست تنگ کند اگر کسی مواظب قلب‌اش بود تا اندازه‌ای که انسان قادر است و مکلف بود مواظب بود که در این حرم چیزی به نام خدا نیندیشد بقیه دیگر به لطف الهی است او حائل است او نمی‌گذارد نمی‌گذارد این حرم امن آلوده بشود ما بخواهیم آلوده بکنیم جلوی ما را می‌گیرد دیگری بخواهد وسوسه بکند جلوی او را می‌گیرد ﴿یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ﴾ این حیلوله هم از سنخ حیلوله پرده و دیوار و امثال ذلک نیست که کاری به طرفین نداشته باشد یک وقت می‌گوییم بین ما و آن کسانی که در آن طرف دیوارند دیوار شرقی حائل است یا بین ما و کسانی که در آن قسمت غرب‌اند دیوار غربیم مسیر حائل است اما حائل نه کاری به ما دارد نه کاری به آنها این یک نحو حیلوله است پرده بین دو طرف حائل است دیوار بین دو طرف حائل است یک وقتی می‌گوییم یک چیزی حائل است سایه‌افکن حیات و ممات به دست اوست و در جریان موج فرمود به اینکه وقتی نوح (سلام الله علیه) فرزند خود را دعوت کرد او گفت ﴿آوی إِلی جَبَلٍ یَعْصِمُنی مِنَ الْماءِ﴾ آن وقت ﴿حالَ بَیْنَهُمَا الْمَوْجُ فَکانَ مِنَ الْمُغْرَقینَ﴾ بین پسر نوح و نوح موجی حائل شد که حرف آخر را آن موج می‌زند حیات به دست اوست موت به دست اوست این چنین نیست که یک دیواری باشد نوح این طرف پسر نوح آن طرف که این یک حائلی است که دیگری را خفه می‌کند یا دیگری را حیات می‌دهد ﴿حالَ بَیْنَهُمَا الْمَوْجُ فَکانَ مِنَ الْمُغْرَقینَ﴾ یک چنین حیلوله است اگر کسی عمداً بیراهه رفت دعوت خدا و پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را استجابت نکرد ذات اقدس الهی به او دهها بار مهلت داد و او ﴿نَبَذَ کِتابَ اللّهِ وَراءَ ظهره﴾ هیچ اعتنایی نکرد آن گاه قهر خدا مثل یک موجی حائل می‌شود و این دل را غرق می‌کند ﴿وَ نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَ أَبْصارَهُمْ کَما لَمْ یُؤْمِنُوا﴾ آن دل را زیر و رو می‌کند این دل را که زیر و رو کرد مثل یک کاسه‌ای است که کسی این کاسه را برگرداند پشت‌اش را به طرف آسمان بکند دهن‌اش را به طرف خاک خب هر چه باران بیاید که درون این کاسه راه پیدا نمی‌کند چون پشت‌اش به طرف باران است لذا این کاسه به انبیا می‌گوید ﴿قالُوا سَواءٌ عَلَیْنا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُنْ مِنَ الْواعِظینَ﴾ چه ببارید چه نبارید برای من یکی است و پیغمبر را ذات اقدس الهی خطاب می‌کند ﴿سَواءٌ عَلَیْهِمْ ءَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ﴾ خود آنها اعتراف می‌کنند که برای ما بی‌تفاوت است خدا هم می‌فرماید برای اینها بی‌تفاوت است برای اینکه ﴿وَ نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَ أَبْصارَهُمْ کَما لَمْ یُؤْمِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ اول خرف است قبلاً ایمان نیاوردند و ما این دل را زیر و رو کردیم این می‌شود مقلب القلوب چرا حرف در یک دلی نفوذ نمی‌کند؟ برای اینکه دهانه دل یک جای دیگر است پشت دل به حرف واعظ به طرف واعظ است خب پس خدا یک حائلی نیست که نظیر دیوار و پرده نسبت‌اش به طرفین علی السواء باشد کاری به طرفین نداشته باشد نظیر موج قهار کوبنده نوح است که اگر حائل شد غرق می‌کند گاهی به عکس یک طوفان مهلکی در پیش است لطف خدا فاصله است خب بین طوفان و کشتی نوح قدرت خدا فاصله نبود چرا آن طوفان نگذاشت این کشتی بزرگ غرق بشود؟ این کشتی که موتور نداشت این کشتی که با برق نبود که این کشتی با ﴿بِسْمِ اللّهِ مَجْراها وَ مُرْساها﴾ حرکت می‌کرد آن نیروی محرک کشتی چه بود؟ بسم الله نیروی لنگر انداز کشتی چه بود؟ ﴿بِسْمِ اللّهِ مَجْراها وَ مُرْساها﴾ پس بین سفینه نوح و آن طوفان مهلک الله فاصله بود بین خود نوح (سلام الله علیه) و پسرش طوفان فاصله بود آن طوفان را چه کسی بادش را ایجاد کرد؟ آن که گفت ببار ففار التنور آنکه از آسمان باران نازل کرد آنکه از تنوری که تاکنون آتش می‌جوشید الآن آب می‌جوشد هیچ کس توقع نداشت که از داخل تنورآب دربیاید این الله است برای خدا فرقی نمی‌کند ولی برای اینکه به دیگران بفهماند که اینجا که یک عمری عادت کرده‌ بودید آتش ببینید حالا آب درمی‌آید وگرنه آن طرف‌اش ممکن بود در دامن کوه هم ممکن بود زمین هم ممکن بود فرمود اینجا که هر چه دیدید آتش دیدید از همان جا هم می‌خواهیم آب درمی‌آوریم و فار التنور می‌شود پس.
پرسش: ...
پاسخ: حالا آن هم اشاره می‌شود به خواست خدا
پس بنابراین این یحول یک فعل ماضی نیست که کسی بگوید این سه تا از آیات اسم‌اند و نشانه ثبات‌اند این فعل است گاهی هست گاهی نیست نه فعل مضارع است نشانه استمرار است و بازگشت چنین فعلی هم به اسم هست آن هم صفت مشبه نه اسم فاعل پس هو حائل چون او حائل بین قلب است و بین خود ما بنابراین اگر ما استجابت نکنیم ممکن است خدای ناکرده او این قبل را زیر و رو بکند در سورهٴ مبارکهٴ انعام بحث‌اش گذشت یعنی آیه‌ای که فرمود ﴿وَ نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَ أَبْصارَهُمْ کَما لَمْ یُؤْمِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ است ١١٠ سوره انعام فرمود ﴿وَ نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَ أَبْصارَهُمْ﴾ چون «اصل المرء لبه» اصل هر کسی قلب اوست اگر ذات اقدس الهی بین انسان و دلش فاصله بود بین انسان و سمع او فاصله می‌شود بین انسان و بصر او فاصله می‌شود انسان می‌خواهد یک حرفی بزند ولی نمی‌آید می‌خواهد یک جایی را نگاه کند یک کتابی را بخواند ولی نمی‌آید می‌خواهد پای سخن سخنران مذهبی برود ولی گوش نمی‌آید می‌خواهد برود کار خیری انجام بدهد ولی دست و پا نمی‌آید یحول بینه و بین لسانه بینه و بین بصره بینه و بین سمعه بینه و بین یده بینه و بین رجله خب وقتی ﴿یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ﴾ و «اصل المرء قلبه و لبه» که اما صادق فرمود اگر مهر و قهر خدا بین فرشته‌ها و انسان فاصله هست خب بین انسان و سایر شئون ادراکی و تحریکی هم فاصله هست این که می‌بینید گاهی می‌گویند ما می‌خواهیم ولی نمی‌شود خب نمی‌شود برای اینکه ببین چرا نمی‌شود چی نگذاشت ده بار خلاف کردی و راه توبه باز بود و برنگشتی حالا قهر خدا فاصله شد این توفیق را از آدم گرفت گاهی می‌بینید انسان مشکل‌ترین کار را با شوق و نشاط انجام می‌دهد و احساس خستگی هم نمی‌کند گاهی می‌بینید این توفیق گرفته می‌شود هیچ ممکن نیست مگر اینکه آن حائل برابر رفتار خود انسان عمل می‌کند آیه ١١٠ سورهٴ مبارکهٴ انعام مبرهن کرده است این مسأله را فرمود ﴿وَ نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَ أَبْصارَهُمْ کَما﴾ ای لما ﴿لَمْ یُؤْمِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ نَذَرُهُمْ فی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ﴾ حالا اینها را رها می‌کنیم لما لم یؤمنوا چون ایمان نیاوردند بعد با فعل مضارع مکرر ما آزمودیم اینها بی‌اعتنایی کردند ما هم اینها را زیر و رو کردیم پس یک حیلوله‌ای نیست که نظیر دیوار و پرده باشد یک حیلوله مشرف سایه افکن است یا حیات بخش است نظیر حیلوله مهر خدا بین سفینه نوح و طوفان یا حیلوله قهر هلاک آور است نظیر حیلوله قهر خدا بین نوح و پسر نوح ﴿وَ حالَ بَیْنَهُمَا الْمَوْجُ فَکانَ مِنَ الْمُغْرَقینَ﴾ این موج را همان ذات اقدس الهی که موج آفرین است حائل قرار داد دیگر.
پرسش: ...
پاسخ: بله ذات اقدس الهی هرگز نمی‌گذارد در قلب مؤمن شیطان نفوذ کند مگر اینکه خود شخص در تعقیب راه شیطان قرار بگیرد فرمود ﴿إِنَّ عِبادی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ﴾ تو وسوسه می‌کنی وسوسه نعمت بسیار خوبی است چون هر کس به هر جا رسیده است به برکت وسوسه بوده است اگر مجاهده نباشد اگر رزم درونی نباشد اگر تذکیه نفس نباشد که انسان جزو اولیاء الله نمی‌شود وسوسه یک نامه دعوتی است از آن طرف نامه دعوت عقل و فطرت است به امضای عقل به امضای فطرت از آن طرف نامه دعوتی است به امضای خدا این همین نامه است دیگر این نامه دعوت است به امضای خود خدا کس دیگری که این کتاب را نیاورده این که کفار به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) گفتند ﴿لَسْتَ مُرْسَلاً﴾ پیغمبر فرمود من رسول خدا هستم برای اینکه نامه دعوت او به دست من است به امضای شخص خدا ﴿کَفی بِاللّهِ شَهیدًا بَیْنی وَ بَیْنَکُمْ﴾ خدا شهادت داد من رسول او هستم می‌گوید نه این امضا و مهر خداست می‌گوید نه مثل این بیاورید این کلام خداست این کتاب خداست خب اگر یک نامه دعوتی به امضای شخص خدا رسیده این را می‌گذارد کنار یک نامه دعوتی به امضای فطرت و عقل رسیده این را می‌گذارد کنار بعد یک نامه دعوتی به عنوان وسوسه شیطان رسیده خب عمداً تحت اطاعت شیطان قرار گرفته ﴿إِنَّ عِبادی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ﴾ ﴿..﴾ و مانند آن کسی که عمداً به طرف تو بیاید یک بار دو بار ده بار صد بار ذات اقدس الهی مهلت می‌دهد بعد می‌گیرد این طور نیست که همان اول بگیرد خب وگرنه قلب مؤمن را ذات اقدس الهی را کاملاً حرم امن نگه می‌دارد نمی‌گذارد کسی به اینجا راه پیدا کند.
پرسش: ...
پاسخ: قبل‌اش گفته شد که این عامل حیات است یعنی این احکام مخصوصاً همین طوری که قصاص ب عامل حیات است بحث درباره جهاد را می‌گوید فرمود ﴿وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی اْلأَلْبابِ﴾ بحث‌های جهاد در جریان جنگ بدر است اینها گفتند ما برویم کشته می‌شویم خودمان را هدر می‌دهیم فرمود نه این هدر دادن نیست آن وقت یک اصل کلی در این زمینه آمد که جریان جهاد را هم می‌گیرد و جریانهای دیگر را هم به عنوان اصل جامع می‌گیرد خب.
مطلب بعدی آن است که حالا که ﴿یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ﴾ نشانه آن است که ﴿یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ﴾ بین ادراکه ﴿یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْء﴾ بین فعله در حقیقت ﴿یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ﴾ بین جمیع شئونه العلمیه والعملیه ما چه بکنیم که ذات اقدس اله یک حیلوله‌ای داشته باشد که نظیر حیلوله لطف خدا بین طوفان و سفینه نوح باشد نه نظیر حیلوله قهر خدا بین نوح و پسر نوح باشد چه کنیم خب مراقبت همین است محاسبت همین است مشارطت همین است این کارها را هم می‌توانیم بکنیم افراد عادی خب گاهی بالأخره سقوط می‌کنند گاهی صعود می‌کنند مشکلی دارند گاهی مواظب قلب هستند گاهی مواظب قلب نیستند یک مقداری که جلوتر رفتند می‌فرماید به اینکه آنچه که بشر عادی درباره او می‌جنگد این مردار بدبو بیش نیست الآن او را یک مقداری عطر پاشیدند یک عطر کاذب آن را معطر کردند بالأخره مردار را هر چه معطر بکنی مردار است دو روز دیگر بویش درمی‌آید الآن می‌بینید تمام این غسل‌ها و حرمت‌ها و تجلیل‌ها و تکریم‌هایی که ملت مسلمان از روحانیت می‌کند یا از مقام معظم رهبری می‌کند برای این است که اینها به امام راحل (رضوان الله علیه) یک ارتباطی دارند احترامی که برای امام راحل (رضوان الله علیه) اینها دارند برای اینکه این نائب عام است امام معصوم (سلام الله علیه) است احترامی که برای نائب عام می‌کنند برای اینکه این رتبه‌اش بعد از رتبه نائب خاص است مثل مالک (سلام الله علیه) حضرت مسلم (سلام الله علیه) است که نائب خاص است احترامی که برای نائب خاص می‌کنند برای اینکه این نائب امام است در بین ائمه هم بالاترین‌شان وجود مبارک حضرت امیر است حضرت امیر درباره خلافت ملکوتی چون خلافت ملکوتی که دیگر در روز غدیر نصب نشد و در سقیفه بنی ساعده غصب نشد او امر اعطایی که نیست او همیشه بود او را که در سقیفه غصب نکردند اینکه فرمود «سلونی قبل ان تفقدونی» همیشه با حضرت بود این که فرمود «ما قلئت باب الخیبر» این همیشه با آن حضرت بود اینکه فرمود «لوکشف الغطاء» این را که از حضرت غصب نکردند که آن حکومت و مقام و خلافت ظاهری و زیانبار را غصب کردند حضرت درباره آن فرمود اگر احقاق حق و ابطال باطل نباشد مثل عراق خنزیر است بید مجذوم وجود مبارک حضرت هم شاعرانه _معاذ الله_ حرف نمی‌زند که احسنه افضله از آن صنف باشد که این معصوم است مثل خود پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ﴿ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی﴾ است فرمود کل این حکومت مثل استخوان بی‌گوشت خنزیر است که به دست انسان جذامی باشد بعد پس فردا گوشت درمی‌آید حالا اگر یک همچنین استخوانی را از دور به کسی نشان دهند خیال کردند این بلور است یک مقداری هم معطر کردند خب خیلی‌ها هم برای گرفتنش دعوا می‌کنند باز جلوتر رفتند می‌گذارند بویش درمی‌آید کل دنیا این است دیگر تمام حکومت‌ها زیر مجموعه کمک حضرت امیر است دیگر آن روز هم از بسیاری از منطقه‌های آسیایی تا قلب فرانسه جزو کشورهای اسلامی بود الان دارند پنجاه دولت اسلامی شده ولی آن روز یک دولت بود دیگر یعنی بعد از فتوحات امپراطوری ایران و روم همه اینها جزو حکومت اسلامی بود از قلب فرانسه که اذان و اقامه شروع می‌شد تا قلب بسیاری از این منطقه‌های آسیای میانه همه اینها یک حکومت بود زیر نظر حضرت امیر آنها هم همین را داشتند اموی هم همین را داشتند در این حکومت پهناور فرمود به اینکه مثل عراق خنزیر است به ید مجذوم این خب اگر کسی بفهمد بالأخره کل ماسوای خدا دنیا همین است دیگر مواظب گناهان خودش هست دیگر اگر نبود و سراغ این رفت و کتاب خدا را پشت سر گذاشت آن گاه ﴿نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَ أَبْصارَهُمْ کَما لَمْ یُؤْمِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ خواهد شد آن وقت این است که گاهی انسان می‌فرماید می‌خواهم این کار را بکنم ولی نمی‌شود خب چرا نمی‌شود؟ باید ببینیم گذشته چه بود پس او همیشه یحول نه گاهی یحول دائماً حائل است افراد عادی این مشکل را دارند اما آنها که لمن کان لهو قلب همیشه اهل مراقبت‌اند مواظب‌اند که بالاخره مردار اینجا پیدا نشود برای هیچ چیز دعوایشان نشود اینها راحتند اما راحتند دائماً باید مشکلشان را حل کنند مواظب باشند که چیزی در اینجا نیاید این لمن کان لهو قلب اینها صاحبدلانی‌اند که موفق‌اند اما چه کنیم به اینکه دائماً مراقب نباشیم آسان‌ترین راه نهایی هست یا نه؟ آن راه نهایی این است که ما یک طرف دلمان یک طرف همیشه مواظب این دل باشیم این نباشد این دل را بدهیم به او بگوییم این مال تو حفظ‌اش کن این می‌شود اهل بیت اینها این چنین نیستند که صاحبدل باشند لمن کان له قلب باشند خودشان یک طرف دلشان یک طرف همیشه مواظب باشیم که اینجا شیطان پیدا نشود نه یک سر این خانه را می‌دهند به او بعد او می‌شود صاحبخانه آن وقت خود این خاندان خود این امام معصوم اگر می‌خواهید ببینید چه چیزی بد است چه چیزی خوب است می‌بیند چه چیزی در قلب‌اش گذشت آن وقت این خودش می‌شود یک قرآن خودش می‌شود جای وحی چرا می‌گویند صدیقه کبری (سلام الله علیه) رضای او رضای خداست؟ این عالی‌ترین مقام این بی بی است غضب او غضب خداست؟ برای اینکه در این محدوده جز خدا چیز دیگری نیست اگر در یک محدوده جز خدا چیز دیگری نیست خب اگر این قلب خوشحال باشد خوشحالی که مال فاطمه (سلام الله علیها) نیست که این معلوم می‌شود که الله راضی است آن هم که فرمود «رضا الله رضانا اهل البیت» همین است یعنی ما نداشتیم دیگر جزو لمن کان له قلب باشیم که ما صاحبدل نیستیم که ما امینیم نه صاحبدل دادیم به او او دیگر حائل نیست آمده داخل آن ﴿یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ﴾ این همان است که قلب‌اش متیم است به حب خدا این چنین نیست که ﴿لا یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ﴾ این کم کم قلب را به صاحبخانه داد گفت بفرمایید قلب‌اش متیم به حب خداست یا طبق آنچه که در دعای نورانی ابوحمزه ثمالی است که «واملأ قلبی خشیة منک حباً منک» این دل پر از مهر خداست آن وقت دیگر راحتند اینها دیگر جا برای غیر نیست نه مراقبت می‌خواهد بالاتر از آن‌اند که مراقبت بکنند الان ما مراقبیم که _معاذ الله_ قذورات نخوریم خیلی زحمت می‌کشید تهذیب نفس بکنید نه این چنین نیست که آدم دنبال یک بین الغی برود که خیلی مراقبت می‌کنیم مجاهدت می‌کینم که سم نخوریم نه این طور نیست اصلاً به فکر این کار هم نیستیم اگر قلب متیم به حب خدا بود این سنخ نیست که ﴿یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ﴾ قلبی نمانده که این مال صاحبدلان است یعنی مال حکیم است و عارف است و متکلم است و مؤمن وارسته است و از این قبیل آدمها که اینها صاحبدل‌اند ولی اگر کسی جلو آمد جلو آمد گفت خدایا حالا که نزدیکی بیا این تو این است که می‌گوید «رضا الله رضانا اهل البیت» هر چه در این محدوده گذشت می‌فهمد کار کار خداست رضای کاتبان رضای خداست غضب فاطمه غضب خداست چون در اینجا دیگر کشف که او چون لا ترضی الی برضا الله وقتی او راضی بشود می‌فهمیم خدا راضی شد این مال کسی است که لمن کان له قلب حالا اگر این حیلوله جلوتر آمد و خود قلب را متیم کرد به حب آن حائل دیگر آن همه کارهایش را انجام می‌دهد لذا در زیل کریمه ﴿وَ ما تَشاؤُنَ إِلاّ أَنْ یَشاءَ الله﴾ یا تفسیر روایی است یا تفسیر صاحبدلان است این است که ائمه (علیهم السلام) فرمودند در بعضی از نصوص آمده «ان قلوبنا اوعیة ارادة الله» یک «ان قلوبنا وکر ارادة الله» دو وکر یعنی آشیانه ما حالا اگر بخواهیم بفهمیم در شرق عالم چه می‌گذرد در غرب عالم چه می‌گذرد بالأخره خدا باید اراده کند دیگر این اراده خدا فعل خداست این اراده فعلیه است این نه ذات است نه عین ذات این اراده‌ها اراده فعلیه است چون فعل خداست ممکن الوجود است این ممکن الوجود یک آشیانه می‌خواهد این دل آشیانه اراده خداست اگر این دل چیزی در آن خطور کرد می‌فهمیم که خدا اراده کرده که در شرق عالم چه حادثه‌ای پدید بیاید در غرب عالم چه حادثه‌ای پدید بیاید «ان قلوبنا اوعیة ارادة الله» دلها وعای اراده خداست وطر اراده خداست این دیگر سنخ از ﴿یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ﴾ دیگر نیست برای ماهاست که هنوز به آنجا نرسیدیم که دل را به صاحبدل تسلیم بکنیم به این صورت باشد اینها مال اهل توکل است و مانند آن اما اهل تفویض این چنین نیست از این مرحله بالاتر.
مطلب دیگر آن است که در مسأله نظریه المعرفه یعنی معرفت شناسی و روانشناسی حرفهای فراوانی علمای بزرگ قبلی و فعلی دارند اما این آیه یک چیز دیگر است شما می‌بینید در مسأله معرفت شناسی هرگز سخن از آن مبدأ فاعلی نیست تمام تلاش معرفت شناسان مخصوصاً غربی این است که بگویند این دانش ما چه اندازه از واقع حکایت می‌کند اما چه کسی این دانش را خلق کرده چه کسی جلوی حکایت‌اش را گرفته کی شبهه می‌اندازد این اصلاً در معرفت شناسی نیست این فقط معرفت شناسی قرآنی است که هم مبدأ فاعل را می‌گوید هم مبدأ غایب را می‌گوید تمام شبهات از راه شیطنت شیطان است این که در معرفت شناسی غرب و شرق نیست که تمام علم‌های صائب و مصیب بر اثر عنایت الهی است این دیگر مربوط به معرفت شناسی نیست که خب ما اگر بخواهیم قلب ما جای اندیشه خوب یا گرایش خوب باشد آن که حائل است نمی‌گذارد مغالطه راه پیدا کند یک سلسله شبهات هست که شیاطین القا می‌کنند ﴿إِنَّ الشَّیاطینَ لَیُوحُونَ إِلی أَوْلِیائِهِمْ لِیُجادِلُوکُمْ﴾ نباید گفت فلان کس که این قدر درس نخوانده شبهه‌اش چقدر قوی است معلم‌اش یک موجود شش هزار سال عبادت کرده است به نام شیطان شبهه ایجاد کردن که ولو شبهه خیلی عمیق و قوی این درس خواندن لازم نیست همین که انسان منحرف باشد کج راهه برود برود تحت ولایت شیطان کافی است برای ایجاد شبهه که دست و پا گیر باشد چون از آن به بعد در تحت ولایت کسی است که شش هزار سال سابقه عبادی دارد مگر او کم آدمی است این ﴿وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبِلاًّ کَثیرًا أَ فَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُونَ﴾ یک آدم کوچکی که نیست شیطان علیه اللعنه این خیلی از علما را به خاک کرده بلعم باعور را آن جور کرده سامری را این جور کرده هر دو از بزرگان بنی اسرائیل بودند آدمهای کوچکی نبودند که خب کسی که شش هزار سال آن هم معلوم نیست سالهای دنیایی است یا سالهای اخروی شش هزار سال سابقه عبادت دارد این دارد شبهه ایجاد می‌کند ﴿إِنَّ الشَّیاطینَ لَیُوحُونَ إِلی أَوْلِیائِهِمْ لِیُجادِلُوکُمْ﴾ آن وقت شبهه می‌شود قوی این جریان شبهه ابن کمونه که معروف بود گفتند این به افتخار شیاطین معروف شده است این شبهه که اگر _معاذ الله_ دو تا مبدأباشد مجهوله الکنه باشد چون این مسأله ﴿لَوْ کانَ فیهِما آلِهَةٌ﴾ برای توحید ربوبی خوب است نه توحید واجب الوجود بالاتر از توحید ربوبی توحید خالقی است و بالاتر از آن توحید ذات است خب اگر دو تا ذات مجهوله الکنه باشد کسی هم کاری به دیگری ندارد آنها در مقام فعل نیستند چه دلیلی بر بطلان اوست؟ این شبهه ابن کمونه معروف شده بود سالیان متمادی در حوزه‌های علمی به افتخار الشیاطین یعنی تمام این شیطنت‌ها با این شبهه افتخار می‌کردند مرحوم آقا شیخ محمد حسین کاشف الغطا (رضوان الله علیه) در کتاب شریف الفردوس الاعلاء ایشان این حرف را دارد در صفحه ٢٠٠ این کتاب شریف الفردوس الاعلاء طبق این کتابی که ملاحظه می‌فرمایید می‌گوید به اینکه مرحوم آقا سید حسین خوانساری حسین ابن محمد خوانساری محقق علامه زمان خودش که سال ١٠١٦ به دنیا آمده و ١٠٩٨ هم رحلت کرده است این بزرگوار می‌گوید به اینکه این شبهه ابن کمونه به قدری معزل و دشوار است و حل‌اش مشکل است که خود مرحوم آقای خوانساری ملقب شد به صاحب مشایخ الشموس ملقب به عقل هادی عشر است طبق بیان مرحوم حاج محمد حسین کاشف الغطا مرحوم آقای کاشف الغطا آقا شیخ محمد حسین کاشف الغطا از مرحوم آقا حسین خوانساری نقل می‌کند که «لو ظهر الحجه (عجل الله فرجه) اگر وجود مبارک حضرت ظهور بکند و ادعا بکند من مهدی موعودم «لما طلبت معجزه منه الا الجواب ان شبهه ابن کمونه» من تنها معجزه‌ای که از او می‌خواهم نمی‌گویم این عصا را به صورت مار دربیاور مانند کار کلیم می‌گویم این شبهه را برای من حل کن آن گاه می‌گوید در قرن یازدهم حکیم متأله آمده صدر المتألهین آمده این شبهه و امثال این شبهه را خوب حل کرده این مسأله حائل بودن داخل بودن در اشیاء لا بالممازجة را این گونه از حکمای بزرگ حل کردند که مقام ذات محفوظ شد منطقه ممنوعه است صفاتی که عین ذات است محفوظ شد جزو منطقه ممنوعه است اینها مقام فعل‌اند که ﴿یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ﴾ حشر هم تنها حشر الهی است
امروز چون روز آخر بحث است به مناسبت اربعین تعطیل است از همه شما التماس دعا و همه شما را به خدای بزرگ می‌سپاریم.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 38:58

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن