display result search
منو
تفسیر آیات 169 تا 171 سوره آل‌عمران _ بخش چهارم

تفسیر آیات 169 تا 171 سوره آل‌عمران _ بخش چهارم

  • 1 تعداد قطعات
  • 38 دقیقه مدت قطعه
  • 19 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 169 تا 171 سوره آل‌عمران _ بخش چهارم"

بشارت عدم خوف و حزن برای شهدا
ارتباط آرزوی انسانها به محدوده درک مطالب
مقام والای انسانی در مقام عنداللهی

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ ﴿169﴾ فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَیَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم مِن خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ ﴿170﴾ یَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِنَ اللّهِ وَفَضْلٍ وَأَنَّ اللّهَ لاَ یُضِیعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِینَ ﴿171﴾

تلاش شهدا برای با خبر شدن از حال همسنگرانشان
در خلال مطالبی که مربوط به این دو آیه بود به مطلبی رسیدیم که ناتمام مانده است و آن این است که شهدا خودشان زنده‌اند ـ به آن معنایی که بیان شد ـ و حیات اینها «عندالله» است و چون ﴿مَا عِندَ اللَّهِ خَیْرٌ وَأَبْقَی﴾ یا ﴿مَا عِندَ اللّهِ خَیْرٌ لِلْأَبْرَارِ﴾ و خودشان چون عندالله‌اند، از خصوصیتهای آن منزلت و عند منزله‌ای، نه منزلی متنعّم‌اند، عند مکانت نه عند مکانی، بهره‌مندند. بعد فرمود: ﴿فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ﴾؛ آنچه ذات اقدس الهی از فضلش به اینها داد اینها خوشحال‌اند. در قرآن هم فرمود: ﴿فَبِذلِکَ فَلْیَفْرَحُوا هُوَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ﴾ ؛ مؤمنین به فضل الهی فرحناک باشند، نه به زخارف دنیا. شهدا از کسانی‌اند که در اثر یافت فضل خاصّه الهی مسرورند و همان‌طوری که در دنیا به یاد دیگران بودند، در آخرت هم به یاد همنوعانشان هستند ﴿وَیَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم مِن خَلْفِهِمْ﴾؛ از ذات اقدس الهی بشارت طلب می‌کنند یعنی از خدا می‌خواهند که جریان مؤمنین را به آنها بشارت بدهد، مؤمنینی که همراه اینها بودند ولی به اینها نرسیدند یعنی از نظر ایمان و عقیده و عمل، شبیه اینها بودند ولی به اینها نرسیدند: ﴿لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم﴾. از خدا می‌خواهند که از حالات اینها باخبر بشوند. خداوند مبشّر است، اینها مستبشرند، اطمینان دارند که مؤمنینی که همراهشان بودند به اینها خوش می‌گذرد ولی می‌خواهند آن تفصیل مسئله را و نوع خوشی را هم بفهمند، لذا ﴿یَسْتَبْشِرُونَ﴾ به معنای «یستخبرون» نیست [بلکه] به معنای «یطلبون السرور بالبشارة» است. یک وقت است انسان حال کسی را نمی‌داند که بد است یا خوب، استخبار می‌کند. یک وقت می‌داند حالش خوب است ولی آن نتایج خوبی و تفصیل خوبی را نمی‌داند، استبشار می‌کند یعنی می‌گوید من که می‌دانم اینها حالشان خوب است، می‌خواهم تفصیلاً بفهمم، درجهٴ خوبی را بفهمم ﴿وَیَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم﴾ نمی‌خواهند سؤال کنند حالشان را که آیا اینها زنده‌اند یا نه، چون می‌دانند که ﴿لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم﴾ هنوز به اینها نرسیدند و در دنیا هستند، می‌خواهند از حالتهای نشاط‌بخششان باخبر باشند.

بشارت عدم خوف و حزن برای شهدا
آن‌گاه به دنبالش فرمود: ﴿أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ﴾ بدون عطف و بدون سایر حروف یا کلماتی که این دو جمله را از هم جدا کند، فرمود: ﴿الاّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ﴾ یعنی استبشار آنها از حال مؤمنین است و خبری که مسرّت‌بخش است و به شهدا از حال مؤمنین می‌رسد، این است که این مؤمنینی که هنوز به شهدا نرسیدند یا بالموت یا بالشهاده، اینها در حالت «لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ»اند یعنی هیچ هراسی و هیچ حُزنی برای اینها نیست. آن‌گاه شهدا خوشحال می‌شوند که همرزمانشان، همفکران و همراهانشان در خوف و حُزن نیستند، این ﴿أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ﴾ که به چهار قسمت در بحث دیروز تقسیم شد، معلوم می‌شود که اینها در منطقه‌ای هستند که اصلاً آنجا جا برای زوال نعمت و دگرگونی فضیلت نیست. هر نعمتی که داشتند دارند، هر نعمتی که نداشتند برایشان میسّر است و فراهم می‌شود، قهراً نه جا برای غم است، نه جا برای ترس. آنچه را که داشتند فراهم کردند، نه از دست دادند که هم‌اکنون غمگین باشند، نه در آینده از دست می‌دهند یا احتمال از دست دادن هست که هم‌اکنون هراسناک باشند و ترس داشته باشند، این دو قسمت.
نعمتهایی هم که به آنها نرسیده است، ترس ندارند که به آن مقام نرسند، هرچه را آرزو بکنند می‌رسند این سه، وقتی هم آروزی آنها برآورده شد و به آن نعمت رسیده‌اند آن نعمت از دست اینها نمی‌رود تا غمگینشان بکند، این چهار.

ارتباط آرزوی انسانها به محدوده درک مطالب
البته، هر کسی به اندازه درجهٴ ایمان خودش تمنّی دارد؛ آرزوی هر کسی به اندازه درک اوست، اصلاً بعضی از مؤمنین، هرگز آن معارف بلند را درک نمی‌کنند تا اینکه آرزوی آن را داشته باشند؛ اما استاد ما مرحوم آقای الهی قمشه‌ای(رضوان الله علیه) که از حُکمای بزرگ الهی بود، این می‌گفت آرزوی ما این است که ما در کنار حوض کوثر، نهج‌البلاغه را خدمت علی‌بن‌ابی‌طالب بخوانیم، این یک آرزوست و این را به جِدّ هم می‌گفت. این یک آرزوست، آرزویی هم که برای توده مردم است که می‌خواهند همان ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ نصیبشان بشود. آرزوی هر کسی به محدودهٴ درک او وابسته است. درک، اگر قوی‌تر بود منطقهٴ آرزو زیادتر است، درک اگر ضعیف‌تر بود، منطقه آرزو کمتر است. آن کسی که مؤمن ضعیف یا متوسط است آرزوی او همین نجات از جهنم و ورود در جناتی است که ﴿تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ حالا آنجا خطبه‌های توحیدی را بفهمد، علوم اهل‌بیت(علیهم السلام) را استفاده کند، اینها اصلاً در ذهنش نیست. برای کسانی که از این حد، بالاترند آرزوهای وسیع‌تری است [که] آنها هم به آرزویشان می‌رسند. برای اوحدی از انسانها آرزوی ممتازی است که آنها هم به آرزویشان می‌رسند، این ﴿أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ﴾ یک جمله پُرباری است.

مقام والای انسانی در مقام عنداللّهی
منتها باید دید این کجاست که آدم هر چه بخواهد به او می‌رسد و هر چه را هم که گرفت حفظ می‌کند و از دست نمی‌دهد، این کجاست؟ این کدام نشئه است که اگر انسان به آن نشئه رسید هرچه خواست می‌گیرد و هرچه داشت از دست نمی‌دهد.
پرسش:...
پاسخ: آنجا علم شهودی است دیگر علم حصولی که نیست، علم شهودی است؛ منتها علوم شهودی برای همه یکسان نیست، درجات گوناگونی دارد. خب، این کدام منطقه است که محفوظ از گزند زوال و دگرگونی است؟
در قرآن کریم آیهٴ 96 سورهٴ «نحل» این‌‌چنین فرمود: ﴿مَا عِندَکُمْ یَنفَدُ وَمَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ﴾ یک سلسله موجودات، عندالنّاسی‌اند [و] یک سلسله موجودات، عنداللّهی. چون خود انسان در معرض زوال است، چیزی هم که دست انسان است در معرض زوال است و چون ذات اقدس الهی، مصون از دگرگونی است، چیزی که نزد خداست یعنی از نظر منزلت بالاست و از نظر مکانت، رفیع است او هم از گزند زوال، محفوظ است. پس اگر موجودی از نظر منزلت به عندالهی رسید، این از این چهار پدیده مصون است چه خوف و حُزن نسبت به آنچه دارد، چه خوف و حُزن نسبت به آنچه در آینده باید فراهم بکند. راهش هم انجام دادن کارهای قُربی و عبادی است. کاری را که انسان عبادی است او را لله انجام می‌دهد، «قربة الی الله» انجام می‌دهد، کم‌کم به منزلتی می‌رسد که می‌شود عنداللّهی؛ آن‌گاه نظیر فرشته‌هاست؛ اگر در خود احساس خضوع دائم کرد، خوشحال است که صفت عنداللّهی نصیبش شد. آیهٴ پایانی سورهٴ «اعراف» این است ﴿إِنَّ الَّذِینَ عِندَ رَبِّکَ لاَیَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَیُسَبِّحُونَهُ وَلَهُ یَسْجُدُونَ﴾ کسی که عندالله به‌سر می‌برد، هرگز اهل استکبار و کبریایی‌طلب نیست و از عبادت خدا استنکاف و استکبار ندارد و ذات اقدس الهی را تسبیح می‌کند و برای او سجده می‌کند. انسانی که به عنداللّهی رسید، چیزی که هوا و هوس او را زنده کند برای او مطرح نیست، کم است کسی که به این افق رسیده باشد.
قلیل بودن انسانهایی که به مقام عنداللّهی می‌رسند

شما می‌بینید روایات فراوانی از نظر مسائل اخلاقی وارد شده است که کمتر کسی است که به آن روایات عمل کند. در روایات ما دارد که اگر کسی خوشش می‌آید وقتی وارد یک مجلس شد «یتمثّل له الرجال قیاماً» اهل آن مجلس، برای او بلند شوند، این باید «فَلیَتَبَّوأ مقعَده من النار» .
خب، کم‌اند کسی که برای آنها هیچ تفاوت نکند که هیچ‌کسی اگر در مجلس، برای او بلند نشد او باکش نشود، او خود را که نخواست. حالا یک مجلس دینی بود این وظیفه، تشخیص داد برود آنجا و اگر ترحیم بود ترحیم، قرائت بود قرائت قرآن، این کار را انجام بدهد و برگردد، حالا هیچ‌کس برای او بلند نشد. خب نشد این است که این صراط مستقیم از مو باریک‌تر و از شمشیر تیزتر است . اگر کسی عنداللّهی شد این‌گونه از اوصاف دیگر برای او مطرح نیست، به من برخورد، به من اهانت کردند، حرف مرا نشنیدند، مگر درس من یا بحث من چه عیب داشت که مرا ترک کردند جای دیگر رفتند، این اوهام با عنداللّهی بودن سازگار نیست، اگر کسی عنداللّهی شد ﴿لاَیَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَیُسَبِّحُونَهُ وَلَهُ یَسْجُدُونَ﴾ دائماً این طور است، مثل خود فرشته‌ها، ذات اقدس الهی فرشته‌ها را به موجودات عنداللّهی بودن می‌ستاید که اینها عندربّ‌اند، انسان هم با اینها محشور می‌شود، ملحق می‌شود در حدّ فرشته‌هاست اگر از این رذایل برهد. خب، اگر به آن منطقه امن رسید هرچه را داشت دارد [و] چیزی را از دست نمی‌دهد ﴿أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ﴾ این البته هم ایمان می‌خواهد، هم استقامت.

وجود مراتب مختلف در مقام عنداللّهی
تازه کسانی هم که وارد منطقهٴ امنِ عنداللّهی شدند یا وارد این منطقه می‌شوند یکسان نیستند. گروهی این بشارت را از فرشتگان دریافت می‌کنند، گروه دیگر این بشارت را از ذات اقدس الهی دریافت می‌کنند. چه کسی به اینها می‌گوید ﴿لاَخَوْفٌ عَلَیْکُمْ وَلاَأَنْتُمْ تَحْزَنُونَ﴾ ، چه کسی به اینها می‌گوید؟ گاهی فرشته به اینها می‌گوید، گاهی خدا. گرچه فرشتگان بدون اذن حق، سخنی ندارند، این کلام خداست که فرشته‌ها ابلاغ می‌کنند ولی این گیرنده‌ها گاهی از فرشته تحویل می‌گیرند، گاهی گذشته از اینکه فرشتگان را می‌بینند، از ذات اقدس الهی تحویل می‌گیرند.
در سورهٴ «فصلت» همین آیه آمده ولی به وساطت فرشته‌ها؛ آیهٴ سی سورهٴ «فصلت» این است ﴿إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلاَئِکَةُ أَلاَّ تَخَافُوا وَلاَ تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنتُمْ تُوعَدُونَ﴾ کسانی که ﴿قَالُوا﴾ یعنی منطقشان این است نه تنها حرفشان، منطقشان این است که الله ربّ ماست و به استناد این منطق، استوار هم هستند مستقیماً، فرشته‌ها بر اینها نازل می‌شود، به اینها می‌گویند هیچ حُزن و ترسی نیست، البته این اختصاصی به حالت احتضار ندارد، گرچه بعضی از روایاتی که مربوط به این آیه است در زمینه احتضار آمده. قبل از احتضار هم اینها آرامشی را بالأخره از فرشته‌ها دریافت می‌کند. همین مطلب در سورهٴ «احقاف» بدون وساطت فرشته‌ها یاد شده است؛ آیهٔ سیزدهم سورهٴ «احقاف» این است که ﴿إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ﴾ این‌‌چنین نیست که حالا فرشته نازل بشود به آنها بگوید ﴿لاَ خَوْفٌ عَلَیْکُمْ وَلاَ أَنتُمْ تَحْزَنُونَ﴾ بلکه خود ذات اقدس الهی می‌فرماید ﴿فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ﴾ پس این منطقه، منطقه امن است و اصولاً خوف و حُزن بخشی از اینها به دسیسه شیطان است، شیطان است که انسان را غمگین می‌کند که مبادا این را که از دست دادی چه می‌شود یا مبادا در آینده چیزی را هم از دست بدهی و اگر کسی وارد آن منطقه امن شد می‌بیند که اینجا چیزی را از دست نمی‌دهد، چیزی از انسان نمی‌گیرند و راه هم برای وسوسه شیطان نیست، نه خودش احتمال می‌دهد، نه جا برای وسوسه است.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ بشارت است دیگر. البته، همین اکنون خوف گرفته می‌شود؛ حالتی به اینها دست می‌دهد که آنچه را که قبلاً از دست دادند، بالأخره اینها در جهان طبیعت زندگی کردند، بستگانشان را از دست دادند ولی الآن غمگین نیستند، چون همه اینها به جای خوبی رفتند ـ ان‌شاءالله ـ اگر خوب بودند، بعد ﴿أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَمَا أَلَتْنَاهُمْ مِنْ عَمَلِهِم مِن شَیْ‏ءٍ﴾ هم در بعد نصیب اینها می‌شود پس چرا غمگین باشند؟
پرسش:...
پاسخ: نه، اینها که مثبتین‌اند که مقیّد هم نیستند. در سورهٴ «فصلت» فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلاَئِکَةُ أَلاَّ تَخَافُوا وَلاَ تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنتُمْ تُوعَدُونَ﴾ در سورهٴ «احقاف» دارد ﴿إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ﴾ ممکن است که گروهی به واسطهٴ فرشته‌ها، آن بشارت را دریافت کنند، گروهی هم به واسطه فرشته نه، بلکه مستقیماً از ذات اقدس الهی این بشارت را دریافت کنند. چون در پایان سورهٴ «شوریٰ» فرمود که ﴿مَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیاً أَوْ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ مَا یَشَاءُ﴾ ؛ خداوند به سه طریق با بندگان صالحش سخن می‌گوید یا بلاواسطه یا ﴿مِن وَرَاءِ حِجَابٍ﴾ یا از راه فرستادن پیک، گاهی ممکن است بلاواسطه خدا سخن بگوید، این‌‌چنین هست.

وادی امن برای مؤمنین
بنابراین این مؤمنین خالص به جای امن رسیده‌اند. در حقیقت چون مؤمن‌‌اند قدم در وادی امن نهاده‌اند، ایمان معنایش همین است که انسان وارد در منطقهٴ امن بشود، اگر وارد در منطقهٴ امن شد این‌‌چنین است و اگر آن حدیث نورانی امام هشتم(سلام الله علیه) که فرمود: «کلمة لا اله الا الله حِصنی» نصیب کسی شد همین¬طور است، اگر کسی وارد حِصن خدا و قلعهٴ الهی شد دیگر جا برای ترس و حُزن که نیست. سرّ اینکه دیگران هم ترس دارند، هم حُزن و هم ایمان دارند، برای اینکه «قدّم رجلاً و أخّر اُخریٰ»؛ یک پا جلو یک پا دنبال، یک پا در قلعهٴ الهی یک پا بیرون، این است که گاهی مسائل ایمان بر آنها مطرح است گاهی هم گرفتار گناه‌اند، لذا خوف و حُزن هم دامنگیرشان می‌شود وگرنه اگر کسی وارد در حِصن توحید شد «کلمةُ لا اله الا الله حِصنی»، خب، در همین باب ثواب¬الموحّدین توحید مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) که روایات فراوانی در فضلیت این کلمه است یکی از این روایات این است که «مَن قال لا اله الا الله مُخلِصاً دَخَلَ الجنة و اخلاصه أن تَحجُزَهُ لا اله الا الله عمّا حرّم الله عزوجل» ؛ اگر کسی مخلصاً این کلمه را بگوید وارد بهشت می‌شود. اخلاص در این کلمه آن است که این کلمه او را از گناه حفظ بکند، خب، این می‌شود حِصن خدا. اگر در این حِصن رفت نه از بیرون، گناهی او را می‌لغزاند، نه از درون، خوف و حُزنی او را می‌ترساند یا اندوهگین می‌کند، این در آن حِصن وارد شده.
شهدا چنین حالتی را از مؤمنین دریافت می‌کنند، البته خودشان هم به وادی امن رسیدند که ﴿لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ﴾ ملاک که برای مؤمنین است شامل آنها می‌شود؛ اما خود آیه بعید است خود این جمله بعید است شامل آنها بشود، چون آنها یعنی شهدا از حال مؤمنین استبشار می‌کنند، خدا خبر مؤمنین را به شهدا می‌رساند که ﴿أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ﴾.

مراد از خوف و رجاء مؤمنین
پرسش:...
پاسخ: خودِ این خوف و رجا جزء ایمان است یعنی اینها تا آخرین لحظه، خوف و رجا باید داشته باشد، چون معنای ایمان این است؛ اما وعده الهی این است که اینها نمی‌ترسند، وعده می‌دهد که نترس! وعده می‌دهند به کسی که وظیفه‌اش آن است که بین خوف و رجا به‌سر ببرد، چون این جزء ایمان است، چون تا آخرین لحظه انسان ممکن است در معرض خطر باشد و ایمان را از دست بدهد. خوفِ این ندارد که با حفظ ایمان، خدا به وعده‌اش عمل نکند، خوف این دارد که خودش نتواند ایمان را حفظ بکند، خوف این را دارد که تا آخرین لحظه، مکلّف است تا آخرین لحظه باید وظیفه را عمل بکند، اگر کسی مؤمن بود «بین الخوف والرجاء» به‌سر برد، خدا به چنین کسی وعده می‌دهد که نترس و البته وعدهٴ الهی در اینجا با فعل الهی همراه است، خب.
پرسش:...
پاسخ: این خوف و رجا به آن معنا که زوال اعمال صالحه است، این در دنیاست که «بین الخوف و الرجاء» باید به‌سر ببرد؛ اما آنجا وقتی وارد شد خوف، در اعمال صالحه نیست. خوف، آن است که خیلی از چیزهاست که در دنیا انجام داده و در آن روز یادش نیست، احتمال می‌دهد در معرض حساب، متضرّر باشد نامه اعمال را که می‌بیند می‌گوید ﴿یَا وَیْلَتَنَا مَالِ هذَا الْکِتَابِ لاَ یُغَادِرُ صَغِیرَةً وَلاَ کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا﴾ همه یادش می‌آید، خدا هم می‌فرماید: ﴿أَحْصَاهُ اللَّهُ وَنَسُوهُ﴾ ؛ آنها فراموش کردند ولی خدا احصا کرد و شماره کرد. انسان در آن روز، یادش نیست که چه کرده و یادش نیست برای چه چیزی کرده. وقتی که به معرض حساب می‌آید، چون انسان در اثر حُبّ به نفس اگر خوبی انجام داد یادش هست؛ اما اگر بدی انجام داد [و] گناهی کرد از یادش می‌رود و خیلی از خوبیهاست که بالأخره بخشی از آن به دخالت هوای نفس است. یک پسوند مَنی می‌خواهد مسجد من، حسینیه من، قوم من، قبیله من، نوع کارهای ما با من ختم می‌شود خلاصه یا قبیله ما، مسجد ما، حسینیه ما، درس و بحث ما یک پسوند من و مایی بالأخره در کارهای ما هست، انسان خائف است می‌بیند که «فان النَّاقد بصیر» وقتی که عمل را بررسی می‌کنند بخشی از آنها به آن پسوندها برمی‌گردد، خب اینها که قبول نمی‌شود. این خوف دارد که در موقف حساب شاید متضرّر باشد ولی اگر مؤمنِ خالص بود، خدا به او وعده می‌دهد که خوفی نیست و آرام می‌شود.

دریافت اولین بشارت هنگام عقد قرارداد بیع بین شهید و پروردگار
مطلب دیگر آن است که اوّلین بشارتی که شهید، دریافت می‌کند آن حین عَقد قرارداد با خداست. وقتی مصمّم شد برای دین خدا به میدان جنگ برود و مانند آن، خودش را فروخت به ذات اقدس الهی و خدا خریدار شد، اوّلین بشارت را از خدا دریافت می‌کند. در سورهٴ «توبه» آیهٴ 111 این است که ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَرَی مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ﴾، خب خدا خریدار هست، مؤمنین فروشنده‌اند، جان و مال مؤمنین مُثمن است و بهشت ثَمن، این امور چهارگانه بیع تأمین‌شده است. خب، وقتی انسان جان و مال خود را به خدا فروخت چه باید بکند؟ بیعت کرد به اصطلاح یعنی به خدا بیع کرد از این جهت می‌شود بیعت، حالا که با خدا بیعت کرد یعنی بیع کرد [و] جان و مال را فروخت، جان و مال او می‌شود برای خدا، وقتی برای خدا شد هرگونه تصرّفی در جان و مال بدون اذن خدا می‌شود غصب، دیگر هیچ حقّ تصرّف ندارد. مؤمن، هر تصرّفی بعد از ایمان، هر تصرّفی در جان خود و مال خود انجام بدهد بدون رضایت خدا این حرام است، چون اگر واقعاً بیعت کرده و بیع کرده جانش را و مالش را به خدا فروخته، دیگر در جان و مال خود حقّ تصرّف ندارد، مگر اینکه خدا اذن بدهد. خدا اذنش این است که این جان و مالی که عبد صالح به خدا فروخت و به عنوان امانت، در اختیار این بنده صالح است، این جان و مال را در راه خدا صَرف بکند، خب ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَرَی مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ﴾ که چه بکنند؟ ﴿یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ حالا ﴿فَیَقْتُلُونَ وَیُقْتَلُونَ﴾ بروند در جبهه‌ها [و] در مراسم جنگ شرکت کنند یکی از این دو کار انجام می‌شود یا شهید می‌شوند یا فاتح، دیگر راه سوم ندارد یا ﴿یَقْتُلُونَ﴾ یا ﴿یُقْتَلُونَ﴾ دیگر تماشاگر صحنه باشند نیست یا قاتل‌اند یا مقتول، راه سوم دیگر نیست. آن‌گاه فرمود: ﴿وَعْداً عَلَیْهِ حَقّاً فِی التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِیلِ وَالْقُرْآنِ﴾ یعنی مطلبی است که ما در همه کتابهای آسمانی گفتیم، تورات موسای کلیم هست، انجیل عیسای مسیح هست و قرآن وجود مبارک پیغمبر(علیهم الصلاة و علیهم السلام). بعد فرمود: ﴿وَمَنْ أَوْفَی بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ﴾؛ کیست که به عهدش بیشتر از خدا وفا می‌کند؟ سپس به همین مؤمنینی که جان و مالشان را به خدا فروختند و بیعت کردند، خدا بشارت می‌دهد، می‌فرماید: ﴿فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُم بِهِ وَذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ﴾ این اوّلین بشارتی است که در حین قرارداد عقد داد و ستد و بیعت، مؤمنین از ذات اقدس الهی دریافت می‌کنند، بعد وقتی به این عقد و قرارداد عمل کردند شربت شهادت نوشیدند، وارد آن نشئه شدند ﴿أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ ٭ فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ﴾ همه اینها را می‌بینند، بعد ﴿وَیَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم﴾ می‌شود، بعد به اینها بشارت می‌دهند که ﴿أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ﴾ این بشارتهایی است که برای مؤمنین بود و اول برای خودشان.

استبشار عمومی خداوند به شهدا
اما یک استبشار عمومی هم دارند و آن استبشار عمومی این است که ﴿یَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِنَ اللّهِ وَفَضْلٍ وَأَنَّ اللّهَ لاَ یُضِیعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِینَ﴾ این یک استبشار عمومی است، این دیگر اختصاصی ﴿بالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِم﴾ ندارد، این ﴿یَسْتَبْشِرُونَ﴾ هم برای خودشان هم برای سایر مؤمنین؛ طلب بشارت بکنند از خدا، برای همه مؤمنین، ذیل آیه هم ﴿وَأَنَّ اللّهَ لاَ یُضِیعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِینَ﴾ است، چه خود شهدا، چه غیر شهدا. از خداوند، طلب بشارت می‌کنند به دریافت نعمت و فضل الهی ﴿وَأَنَّ اللّهَ لاَ یُضِیعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِینَ﴾ این چند چیز را از خدا به عنوان بشارت می‌گیرند و این ﴿أَنَّ اللّهَ لاَ یُضِیعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِینَ﴾ اعم از شهدا و اعم از مؤمنین رحلت‌کرده و مؤمنینی که در دنیا هستند و رحلت نکردند که خداوند اجر هیچ ‌کسی را ضایع نمی‌کند، این را به عنوان بشارت به شهدا می‌گویند، این می‌شود بشارت عامّه.

مراد از نعمت و فضل در آیه
این تنوینی که در ﴿بِنِعْمَةٍ﴾ و ﴿فَضْلٍ﴾ هست، تنوین تفخیم است که نعمت عُظما و فضل اعظمی نصیب شهدا می‌شود ﴿یَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِنَ اللّهِ وَفَضْلٍ﴾. بعضیها گفتند که این فضل، زائد بر آن مقدار پاداشی است که به اینها داده می‌شود، نظیرآیهٴ ﴿لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنَی وَزِیَادَةٌ وَلاَ یَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَلاَ ذِلَّةٌ﴾ اگر کسی کار نیک کرد، عاقبت حُسنایی در قبال کار حَسن او هست و زیاده از آن مقداری که او کار کرده است ﴿لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنَی وَزِیَادَةٌ﴾، نظیر ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْهَا﴾ یا ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾ . اینجا هم که فرمود: ﴿یَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِنَ اللّهِ وَفَضْلٍ﴾ این فضل یعنی مقدار زائد بر آن نعمتی که به استحقاق دریافت می‌شود.

تحلیل و بررسی روایاتی در قرار گرفتن ارواح شهدا در چینه‌دان مرغ
مطلبی در خلال بحث روایی اشاره شد که ارواح شهدا در چینه‌دانهای مرغهای سبزرنگی قرار می‌گیرد و مانند آن. این در خلال بحث، عرض شد که در روایات ما این سخن تکذیب شد ، البته در روایات اهل سنت هست . این تفسیر شریف المیزان جلد اول این بحث ﴿وَلاَ تَقُولُوا لِمَن یُقْتَلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ﴾ یعنی آیهٔ 154 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که بحث می‌شد این روایات خوانده شد. الآن برای اینکه روشن بشود این روایتی که در کتابهای اهل سنّت هست مورد پذیرش اهل‌بیت(علیهم السلام) نیست، دوباره این روایت را می‌خوانیم. متأسفانه امالی مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) آن فهرست مبسوطی که باید داشته باشد ندارد. این روایت که در المیزان آمده، این در امالی مرحوم شیخ طوسی هم هست، حالا شما به امالی مرحوم شیخ طوسی مراجعه می‌فرمایید تا این حدیث را پیدا کنید.

امالی مرحوم شیخ «عن ابن‌خلبیان» است. ابن‌خلبیان، همین یونس‌بن‌خلبیان می‌گوید «کنتُ عند أبی‌عبدالله(علیه السلام)»؛ من خدمت امام ششم نشسته بودم، در خدمت حضرت بودم «فقال ما یقول الناسُ فی أرواحِ المؤمنین بعدُ موتهم»؛ حضرت فرمود چه چیزی می‌گویند مؤمنین؟از من سؤال کرد که مردم یعنی اهل سنّت اینها درباره ارواح مؤمنین بعد از موت چه می‌گویند؟ «قلتُ یقولونَ فی حواصل طیور خضر»؛ اینها می‌گویند که ارواح مؤمنین، بعد از ارتحال در چینه‌دانهای مرغهای سبزرنگ قرار می‌گیرد «فقال سبحان الله»؛ حضرت فرمود سبحان الله «المؤمن أکرم علی الله من ذلک»؛ مؤمن گرامی‌تر و مکرّم‌تر از آن است که روح او در چینه‌دان مرغ قرار بگیرد «أکرم علی الله من ذلک إذا کان ذلک» یعنی وقتی هنگام احتضار مؤمن فرارسید، سخن از چینه‌دان مرغ و مرغ سبز و اینها نیست، وقتی حال احتضار فرارسید «أتاه رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) وعلیٌّ وفاطمةُ والحسنُ والحسین(علیهم أفضل صلوات المصلّین) ومعهم ملائکة الله عزّ وجلّ المقرّبون»؛ در حال احتضار مؤمن «بما هو مؤمن»، این ذوات مقدسه با ملائکه می‌آیند «فان أنطق الله لسانه بالشهادة له بالتوحید و للنبیّ بالنبوّة والولایة لأهل‌البیت(علیهم السلام)» اگر در حدّ اعلا بود و در دنیا مواظب زبانش بود و ذات اقدس الهی در حین احتضار، زبان او را باز کرد، روان کرد، گویا کرد «بالتوحید وللنبی بالنبوة والولایة لأهل البیت(علیهم السلام) شهد علی ذلک رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و علیٌّ وفاطمة والحسن والحسین(علیهم السلام) والملائکة المقرّبون معهم» آنها هم شهادت می‌دهند «و ان اعتقل لسانه»؛ اگر ـ معاذ الله ـ زبانش بسته شد، گِره خورد، باز نشد به شهادت «خصّ الله تعالی نبیّه بعلم ما فی قلبه مِن ذلک»؛ ذات اقدس الهی پیغمبرش را از قلب این مؤمن آگاه می‌کند، چون این مؤمن است، موحّد است و نسبت به رسالت، شاهد است و نسبت به ولایت، هم معترف «خصّ الله نبیّه بعلم ما فی قلبه من ذلک فشهد به»؛ آن‌گاه پیغمبر شهادت می‌دهد از زبان این شخص، سپس «و شهد علی شهادة النبیّ علیٌّ وفاطمة والحسن والحسین علی جماعتهم من الله أفضل السلام و من حضر معهم من الملائکة»؛ این کارها را اول ذات مقدس رسول خدا شهادت می‌دهد، بعد برابر شهادت پیغمبر، این ذوات مقدسه هم شهادت می‌دهند، این برای احتضار.

«فإذا قبضه الله إلیه»؛ وقتی ذات اقدس الهی روح این مؤمن را قبض کرد «صَیّر تلک الروح الی الجنة فی صورةٍ کصورته» «صیَّر» با «صاد» صیرورت است، تصییر است، تحوّل است، ذات اقدس الهی روح این شخص را به بهشت متحوّل می‌کند، در یک صورتی شبیه این صورتی که در دنیا بود «فیأکلون ویشربون» در آن بهشت که حالا بهشت برزخی است، به اکل و شُربشان ادامه می‌دهند «فإذا قَدِم علیهم القادم عرفهم بتلک الصورة التی کانت فی الدنیا» ؛ اگر کسی از اهل دنیا وارد آن جمع آنها بشود، آنها را با همان صورت دنیایی می‌شناسد، گرچه این صورت عین صورت دنیا نیست ولی شبیه صورت دنیاست.

خبر گرفتن اموات مؤمنین از تازه واردین به بهشت
بعد روایتی را از کافی نقل می‌کند که مؤمن «لیزور أهله فیریٰ ما یحب و یستر عنه ما یکره و إنّ الکافر لیزور أهله فیریٰ ما یکره و یستر عنه ما یحب» که فرق بین مؤمن و کافر این‌‌چنین است.
حدیث بعدی هم از کافی است که مؤمنین در صفت اجساد، در درختان بهشت به‌سر می‌برند، یکدیگر را می‌شناسند و سؤال و جواب می‌کنند و اگر روحی وارد شد، می‌گویند کاری به این تازه ‌وارد نداشته باشید «دعوها»؛ برای اینکه این از جای هولناکی آمده «دعوها فإنّها قد أقبلت مِن هول عظیم» بعد وقتی که آرام شد، از او سؤال می‌کنند حال فلان رفیق ما، حال فلان دوست ما چطور است «ثم یسئلونها ما فعل فلان و ما فعل فلان فإن قالت لهم ترکته حیّاً ارتجوه» اگر این شخص تازه ‌وارد در جواب آنها گفت که اینها که سؤال می‌کنید اینها حالشان خوب است در دنیا هستند، این مؤمنینی که در بهشت برزخی‌اند امیدوار می‌شوند که او وقتی رحلت کرد به اینها ملحق بشود؛ اما اگر «وإن قالت لهم قد هلک» اگر این مؤمنین بهشتی از این تازه ‌وارد سؤال کردند که فلان گروه چه طورند یا فلان شخص چطور است، اینها گفتند فلان شخص قبل از من مُرد، این مؤمنین بهشتی می‌گویند «قد هویٰ هویٰ» یعنی «سقط سقط»، چون او را به نزد ما نیاورند. معلوم می‌شود در این عَقبه‌های کئود و در این درّه‌های بین راه افتاده است که «اعاذنا الله من شرور أنفسنا و سیّئات أعمالنا».
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 38:19

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن