- 36
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 195 تا 198 سوره آلعمران
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 195 تا 198 سوره آلعمران"
- علت بهرهمندی کافران از نعمتهای دنیوی
- سرّ ماندگاری نام و آثار انبیا و مومنان
- تبیین ماندگاری نام و آثار اهل بیت علیهمالسلام از روایات
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنّی لا أُضیعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْکُمْ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ فَالَّذینَ هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ أُوذُوا فی سَبیلی وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا َلأُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَ َلأُدْخِلَنَّهُمْ جَنّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ ثَوابًا مِنْ عِنْدِ اللّهِ وَ اللّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوابِ﴿195﴾ لَا یَغُرَّنَّکَ تَقَلُّبُ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی الْبِلاَدِ ﴿196﴾ مَتَاعٌ قَلِیلٌ ثُمَّ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمِهَادُ ﴿197﴾ لکِنِ الَّذینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ خالِدینَ فیها نُزُلاً مِنْ عِنْدِ اللّهِ وَ ما عِنْدَ اللّهِ خَیْرٌ لِْلأَبْرارِ﴿198﴾
تأثیر تکرار«ربّنا» در استجابت دعا
آن حدیثی که ابیالسعود در تفسیرش نقل کرد، نوع مفسرین اهل سنت هم نقل کردند یعنی قبل از ایشان، امام رازی و قبل از امام رازی، زمخشری در کشاف آن را از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) نقل کرد که «من حزبه امر فقال ربنا خمس مرات»؛ اگر کسی حادثهای او را غمگین کرد، او پنج بار بگوید ربنا، ذات اقدس الهی آن حادثه غمبار را بر طرف میکند و او را از اندوه نجات میدهد و آنچه شایسته اوست به او مرحمت میکند . بنابراین همان¬طوری که در تفاسیر اهل تشیع هست ، اهل تسنن هم این را از وجود مبارک حضرت نقل کردند.
شأن نزول آیهٴ محل بحث
مطلب بعدی شأن نزول این کریمه است، آنچه در روایات اهل سنت است این را بر مطلق مهاجرین تطبیق کردند و شأن نزول را مطلق مهاجرین دانستند، آنچه در تفاسیر اهل تشیع است این است که این را در جریان حضرت امیر(سلام الله علیه) که مهاجرت کرد از مکه به مدینه و فواطم، حضرت را همراهی میکردند؛ فاطمه بنت اسد بود، فاطمه بنت رسول¬الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود؛ فاطمه بنت زبیر بود، این فواطم آن حضرت را همراهی میکردند تا به منطقه ضجنان رسیدند که ام¬ایمن و گروهی از مهاجرین هم پشت سر رسیدند و در آنجا خود حضرت با همراهانش به یاد حق بودند در حال قیام و قعود، قبل از اینکه اینها وارد مدینه بشوند، در شأن نزول آنها این آیات نازل شده است . البته چه آن جریان نقلی که دیروز از یکی از همسران پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) شد ، چه این دو تا نقلی که اهل تسنن و تشیع دارند باشد این آیه، جامع همهٴ اینهاست ولو دربارهٴ آنها نازل شده باشد، چون مورد آیه، مخصص نیست اطلاق یا عموم آیه حجت است، بر فرض اینکه واقعاً شأن نزول آنها باشد. احتمال اینکه آنچه در روایات است به عنوان تطبیق باشد نه بیان شأن نزول، این احتمال هم هست. به هرحال آیه به اطلاق و عموم خود باقی است، این هم دو مطلب.
مراد از﴿بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْض﴾
سوم آن است که اینکه فرمود: ﴿بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْض﴾ تعلیل مسئله است یعنی زن، بدون مرد یافت نمیشود و مرد هم بدون زن یافت نمیشود. آنچه مایهٴ فضیلت است هیچ¬کدام از ذکورت و انوثت نیست و آنچه مایهٴ فضیلت است، در ذکورت و انوثت خلاصه نمیشود، پس شما به یکدیگر تکیه کردید و از جنس یکدیگرید و از یکدیگر نشأت میگیرید و به یکدیگر نیازمندید و هیچ فخری از این جهت بین مذکر و مؤنث نیست، معیار تفاخر و فضیلت، همان ملکات روحی است که روح نه مذکر است نه مؤنث.
پرسش:...
پاسخ: بله، آنجا را بعض یعنی علی طریقة بعض، آنچه دربارهٴ مؤمنین آمده که قبلاً نقل شد ﴿وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْض﴾ آمده، منافقین هم ﴿بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْض﴾ یعنی علی طریقه آنها هستند، این کلمهٴ «من» تبیین میکند که در طریقه یکدیگرند، مثل اینکه «سلمانُ مِنّا اهلَالبیت» یعنی بر طریقه ماست، بر سیرهٴ ماست. یا «لیس مِنّا مَن غَشَّ مُسلِماً» ؛ اگر کسی برادر مسلمانش را مورد غش و خیانت قرار داد از ما نیست یعنی بر روش و سیره ما نیست از طرف نفی و اثبات آمده؛ هم «سلمان مِنّا اهلَ البیت» آمده، هم «لیس مِنّا مَن خانَ مُسلِماً» یا «مَن غَشَّ مُسلِماً» آمده، کسی که اهل خیانت است از ما نیست یعنی از سیرهٴ ما بیرون است.
متعلق فعل﴿فَالَّذینَ هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا﴾
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿فَالَّذینَ هاجَرُوا﴾ آنها که این هجرت را مخصوص هجرت مادی دانستند، هجرت از وطن دانستند، این کلمهٴ ﴿مِنْ دِیارِهِمْ﴾ را به نحو تنازع، متعلق به هر دو فعل دانستند ﴿فَالَّذینَ هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِم﴾ یعنی «هاجروا من دیارهم» و ﴿وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ﴾ این ﴿مِنْ دِیارِهِمْ﴾ به نحو تنازع، به هر دو متعلق است. نظیر آنچه دربارهٴ عظمت ماه مبارک رمضان است «و هذا شهرٌ عظَّمتَه و کرّمتَه و شرّفتَه و فضّلتَه علی الشهور» این «علی الشهور» به معنی تنازع، متعلقِ به همهٴ افعال یاد شده است. ولی آنها که این ﴿هاجَرُوا﴾ را مطلق گرفتند اعم از هجرت ظاهری و هجرت مادی آن ﴿مِنْ دِیارِهِمْ﴾ را فقط متعلق به ﴿أُخْرِجُوا﴾ دانستند نه به نحو تنازع به هر دو متعلق باشد یا این کار را کردند که در هنگام تفسیر، گفتند ﴿هاجَرُوا﴾ این را مطلق ذکر کردند! بعد ﴿وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ﴾ را جدا ذکر کردند آنها که متعلق به هر دو فعل دانستند گفتند: ﴿هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِم﴾ آن گروهی که هجرت را مطلق گرفتند یا این «من دیار» را متعلق به «اخرجوا» دانستند یا اگر دیار را متعلق به هر دو دانستند در دیار، تصرف کردند که دار و وطن، اعم از وطن ظاهری و وطن مألوف است. اگر کسی در جایی توطن کرد، در وصفی [و] در صفتی آنجا جایگزین شد، این وطن اوست کسی که مبتلا به پلیدی است، وطن او پلیدی است او اهل بلد پلید است، قهراً از این بلد پلید هجرت میکند بنابراین آنها که قائلاند هجرت، اعم است یا این«من دیار» را مخصوص به ﴿أُخْرِجُوا﴾ میدانند یا اگر متعلق هر دو دانستند به نحو تنازع، دیار را توسعه میدهند، این هم یک مطلب.
تطبیق اوصاف ﴿اولواالالباب﴾ بر﴿عِبادالرَّحْمنِ﴾
مطلب بعدی آن است که این گروه که جزء ﴿اولواالالباب﴾ اند، به ما عندالله هم راه پیدا میکنند. عصارهٴ اوصاف اینها در بخشهای دیگر هم آمده، نظیر آیات پایانی سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» که آنجا به عنوان ﴿عِبادالرَّحْمنِ﴾ معرفی شدهاند. سورهٴ «فرقان» آیهٴ 63 به بعد این است ﴿وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذینَ یَمْشُونَ عَلَی اْلأَرْضِ هَوْنًا وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلامًا ٭ وَ الَّذینَ یَبیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّدًا وَ قِیامًا﴾ این ﴿سُجَّدًا وَ قِیامًا﴾ با ﴿الَّذینَ یَذْکُرُونَ اللّهَ قِیامًا وَ قُعُودًا وَ عَلی جُنُوبِهِمْ﴾ هماهنگ است ﴿وَ الَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنّا عَذابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذابَها کانَ غَرامًا ٭ إِنَّها ساءَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقامًا﴾ که این با ﴿رَبَّنا إِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ النّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ﴾ و مانند آن هماهنگ است ﴿وَ الَّذینَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ کانَ بَیْنَ ذلِکَ قَوامًا ٭ وَ الَّذینَ لا یَدْعُونَ مَعَ اللّهِ إِلهًا آخَرَ وَ لا یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتی حَرَّمَ اللّهُ إِلاّ بِالْحَقِّ وَ لا یَزْنُونَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ یَلْقَ أَثامًا ٭ یُضَاعَفْ لَهُ الْعَذَابُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَیَخْلُدْ فِیهِ مُهَاناً ٭ إِلَّا مَن تَابَ﴾ این بخش را﴿رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیًا یُنادی لِْلإیمان﴾ به عهده دارد؛ منتها آن به نحو اجمال است، اینها به نحو تفصیل. فرمود کسانی که واجد آن فضایلاند و فاقد این رذایل، جزء عبادالرحماناند و اگر کسی سابقهٴ سوئی داشت، معذب میشود ﴿إِلاّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحًا فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَنات﴾ گاهی مسئله تکفیر سیئه و سیئات است گاهی تبدیل حسنات است که تبدیل سیئه به حسنه، بالاتر از تکفیر سیئات است، آن البته بحثی جداگانه¬ای دارد که باید در آیات تبدیل، مطرح بشود. مشابه همین آیات سورهٴ «آل-عمران» که محل بحث است، در پایان سورهٴ مبارکهٴ «حجرات» هم آمده؛ آیهٴ پانزده سورهٴ «حجرات» این است ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فی سَبیلِ اللّهِ أُولئِکَ هُمُ الصّادِقُون﴾ که اینها اهل ایمان¬اند و جهادند که گاهی به طور تفصیل، گاهی به طور اجمال، اوصاف اولوالالباب در این آیات سورهٴ «فرقان» و «حجرات» یاد شده است، این هم یک مطلب.
علت بهرهمندی کافران از نعمتهای دنیوی
بعد آنگاه نوبت به این سؤال میرسد که اگر ﴿اولواالالباب﴾ این همه نعمتها برای اوست و کسانی که فاقد این وصفند از این نعمها محروماند, پس چرا کافران متنعماند؟ آنگاه فرمود: ﴿لا یَغُرَّنَّکَ تَقَلُّبُ الَّذینَ کَفَرُوا فِی الْبِلاد﴾ اینها اگر تقلبی دارند، تحولی دارند، سلطهای در شهرها دارند مغرورتان نکند، فریبتان ندهد، سرابی بیش نیست ﴿مَتاعٌ قَلیلٌ ثُمَّ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهادُ﴾ اینها به حسب ظاهر، بهرهای هم دارد؛ اما نه تنها کیفر اینها در قیامت است، بلکه در دنیا هم اینها به دست عذاب الهی سپرده میشود. البته آن کیفر نهایی، در قیامت است ولی اینچنین نیست که دنیا به کام کافران و منافقین باشد، اینطور نیست. این را فرمود ﴿وَ تِلْکَ اْلأَیّامُ نُداوِلُها بَیْنَ النّاس﴾ ولی سرانجام، آنچه در دنیا میماند همان ایمان است و پیروزی مؤمنین است و نظایر آن. کافر را یک چند صباحی مهلت میدهد، قبل از اینکه در قیامت به کیفر اعمالش او را برساند، در دنیا بساطش را بر میچیند. دربارهٴ کافران فرمود که میفرماید: ﴿وَ جَعَلْناهُمْ أَحادیث﴾ این ﴿وَ جَعَلْناهُمْ أَحادیث﴾ یعنی ما اینها را فقط جزء احدوثه قرار دادیم، اینها را بعد از مدتی میبریم در تاریخدان که میگویند کان کذا و کان کذا ﴿وَ جَعَلْناهُمْ أَحادیث﴾ که اثری از اینها در زمین نیست، فقط اینها در موزههای تاریخ میمانند، این را میگویند احدوثه، میگویند روزی ساسانیان بودند سامانیان بودند، اشکانیان بودند، اثری از اینها نیست ﴿وَ جَعَلْناهُمْ أَحادیثَ﴾ اما انبیا را به عنوان ﴿وَ اجْعَلْ لی لِسانَ صِدْقٍ فِی اْلآخِرینَ﴾ [قرار می¬دهد]
سرّ ماندگاری نام و آثار انبیا و مؤمنان
درباره کافران میفرماید ﴿وَ جَعَلْناهُمْ أَحادیثَ﴾ یعنی ریشه اینها را ما میکَنیم، فقط اینها را در تاریخ نگه¬می داریم ولی مؤمنین را با حقایق دینیشان حفظ میکنیم. یک وقت است که میگویند انبیایی بودند در مقابل، میگویند کافران بودند این یک تعبیر است. یک وقت تعبیر این است که اینها جزء احدوثه شدند، اثری از اینها نیست ولی آثار انبیا مانده است، اینها بقیةالله اند یعنی «مما یُبقیه الله سبحانه تعالی» هستند، از اینها قرآن، به عنوان ﴿اولوابقیة﴾ یاد میکند، از علما به عنوان ﴿اولوابقیة﴾ یاد میکند . علما، صاحبان ناماند اینها ماندنیاند، به یاد ماندنیاند، اینها بقیةاللهاند؛ منتها ولی عصر(ارواحنا فداه) مصداق کامل بقیة الله است، علما که وارثان انبیا هستند مصداق ضعیف این بقیةاللهاند و اصولاً کار خیر، بقیةالله است قسط و عدل، بقیةالله است وقتی شعیب(سلام الله علیه) با قومش سخن میگوید، میفرماید شما از این کم فروشی، تطفیف و گران¬فروشی و مانند آن سودی نمیبرید ﴿بَقِیَّتُ اللّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ﴾ یعنی اگر عدل باشد، اگر قسط باشد این را خدا برای شما نگه میدارد. اینها به یاد ماندنی است، اثرش هم در جامعه هست. پس اشخاص دو گونه زندگی میکنند و دو گونه هم رخت برمیبندند، یک وقت از خاطرهها میروند [و] فقط در تاریخ به عنوان عبرت میمانند، یک وقت نه در خاطرهها زندهاند و به عنوان اینکه خدا اینها را نگه داشت و یاد اینها را زنده کرده است، مؤثر میشوند آنها میشوند احدوثه، اینها میشوند بقیةالله. اینکه دربارهٴ طاغیان فرمود: ﴿فَجَعَلْناهُمْ أَحادیث﴾ یعنی اینها را ما احدوثه، احدوثه قرار دادیم. میگویند روزگاری در این سرزمین، ساسانیان بودند سامانیان بودند عباسیان بودند مروانیان بودند، اینها احدوثهاند اینها رفتند در تاریخ که فقط از اینها به عنوان حدیث یاد میشود.
تبیین ماندگاری نام و آثار اهل بیت(ع) از روایات
یک وقت است که نه، سخن از انبیا و اولیا و معصومین(علیهم¬السّلام) و شاگردان آنها میرسد، اینها میشوند ﴿اولوابقیة﴾، ماندنی، ﴿لسان صدق فی¬الآخرین﴾ که اینها میمانند. اگر شعیب فرمود: ﴿بَقِیَّتُ اللّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنین﴾ یعنی هر اثر خیری این را خدا نگه میدارد و اگر وجود مبارک حضرت حجت(سلام الله علیه) وقتی ظهور کرد در کنار کعبه، اولین حرفش این است «بَقِیَّتُ اللّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنین...أنا بقیةالله» یعنی خدا مرا نگه داشت، من ماندنیم و مانده بودم. بنابراین هر دو گروه میمیرند و به حسب ظاهر از بین میروند؛ اما یک عّده میپوسند یک عّده نمو میکنند. در بیانات نورانی رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آن¬طوری که در نهجالبلاغه حضرت امیر(سلام الله علیه) از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل میکند این است که «یموتُ مَن مات مِنّا و لیس بمیّت و یَبلی مَن بَلِیَ منّا و لیس بِبالٍ» ؛ فرمود از ما اگر کسی مُرد، مردنی نیست و از ما اگر بدنی پوسید، پوسیدنی نیست: «یموتُ مَن مات مِنّا» اما«ولیس بمیّت»؛ «و یَبلی مَن بَلِیَ منّا» و امّا «ولیس بِبالٍ » ماها کهنه شدنی نیستیم.
دو بیان در میزان بهرهمندی کفّار از نعمت
خب، پس ذات اقدس الهی دربارهٴ کافران دو بیان دارد: یکی اینکه اولاً در دنیا کامیاب نخواهند شد، در خود دنیا هم یک عدّه ﴿فَنَبَذْناهُمْ فِی الْیَمِّ﴾ یک عدّه ﴿أَخَذَتْهُ الصَّیْحَةُ﴾ یک عدّه ﴿أَرْسَلْنَا عَلَیْهِم حَاصِباً﴾ یک عدّه ﴿أَرْسَلْنا عَلَیْهِمُ الرِّیحَ﴾ اینها را در بخشی از سور به طور، منهم کذا منهم کذا منهم کذا منهم کذا نام میبرد. پس اینها از کیفر دنیایی هم نجات پیدا نمیکنند، بر فرض هم از کیفر دنیایی نجات پیدا کنند، بهرهٴ اینها اندک است به عذاب ابد گرفتار میشوند، لذا به عنوان جواب سؤال مقدر به تعبیر سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) این آیه بعد قابل تفسیر است ﴿لا یَغُرَّنَّکَ تَقَلُّبُ الَّذینَ کَفَرُوا فِی الْبِلاد﴾ چرا، چون ﴿مَتاعٌ قَلیلٌ ثُمَّ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهاد﴾ . پس اگر کسی بگوید نعما اگر به کام اولواالالباب است پس دیگران چرا متنعم¬اند، جوابش این است اینها یک چند روزی به عنوان آزمون، در تقلب و تحولاند وگرنه این متاع اندکشان زود از اینها گرفته میشود، به جهنم میروند که این﴿بِئْسَالْمِهاد﴾است. مهاد مثل فراش، لفظاً و معناً و تقریباً چیزی است که انسان برای خودش پهن میکند «المهاد کالفراش» انسان، فرش خود را با اعمال صالح خود پهن میکند، حالا یا فرش انفجاری است یا ﴿مُتَّکِئینَ عَلی فُرُشٍ بَطائِنُها مِنْ إِسْتَبْرَقٍ وَ جَنَی الْجَنَّتَیْنِ دان﴾ . فرش را انسان با عقیده و اخلاق و عمل صالح خود فرش میکند، دربارهٴ یک عدّه فرمود: ﴿فَلِأَنْفُسِهِمْ یَمْهَدُون﴾ ؛ اینها برای خودشان آماده میکنند وگرنه فرشی که آنجاست با نخ و پشم دنیایی که بافته نخواهد شد، همین با ایمان و اعمال صالح بافته میشود، فراش را و مهاد را انسان با حُسن عمل یا سوء عمل خود فراهم میکند، فرمود: ﴿لا یَغُرَّنَّکَ تَقَلُّبُ الَّذینَ کَفَرُوا فِی الْبِلاد﴾ چرا، چون ﴿مَتاعٌ قَلیلٌ﴾ این تحولشان در سرزمینها.
چگونگی مهّیا بودن بهشت و جهنم
﴿ثُمَّ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ﴾ و این جهنم ﴿بِئْسَ الْمِهاد﴾ است یعنی بد جایی است، آماده شده ممهد است یعنی آماده است برای اینها، نه اینکه بعداً جهنم را خدا آماده بکند هم¬اکنون آماده است ﴿أُعِدَّتْ لِلْکافِرین﴾ چه اینکه بهشت هم آماده است ﴿أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقین﴾ ، ﴿أُزْلِفَتِ﴾ یعنی «قُرِّبَتْ» زلفا یعنی درجه، مزلف یعنی مقرب «زلفة لدیک» زلفا یعنی درجه. خب، جهنم ﴿أُعِدَّتْ لِلْکافِرین﴾ بهشت هم«أُزْلِفَتِ لِلْمُتَّقین»؛ هر دو آمادهاند هر دو موحدند؛ اما یکی ﴿بِئْسَ الْمِهادُ﴾ است، یکی ﴿وَ اللّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّواب﴾ که حسن¬المهاد است و خود انسان برای خودش آماده کرده است و جهنم، آماده شد که او را بیاورند.
حالا آن قیامت که همه را میآورند، جهنم را هم میآورند ، آن روزی که ﴿وَ جیءَ بِالنَّبِیِّینَ وَ الشُّهَداءِ وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِّ﴾ روزی هم که ﴿وَ جاءَ رَبُّکَ وَ الْمَلَکُ صَفًّا صَفًّا﴾ جهنم را هم این وسط میآورند. حالا این جهنم چیست، جزء منقولات است که میآورند یا ظهورات دیگری دارد، این در آیهٴ سورهٴ «فجر» باید مشخص بشود. این فرازهای گوناگون که همه میآیند، این هست. خب، ذات اقدس الهی میآید یعنی ـ معاذالله ـ جای معینی بوده و میآید یا ظهور میکند ﴿وَ جاءَ رَبُّکَ وَ الْمَلَکُ صَفًّا صَفًّا﴾ اگر ما نتوانستیم ظاهر آیه را تفسیر کنیم، آنگاه گفته میشود: ﴿وَ جاءَ رَبُّکَ﴾ یعنی «جاء امرک ربک» حالا چرا مضاف را در تقدیر بگیریم؟ [خب] ﴿جاء﴾ را معنا کنیم. اگر ﴿وَ جاءَ رَبُّکَ وَ الْمَلَکُ صَفًّا صَفًّا﴾ هست، اگر ﴿وَ جیءَ بِالنَّبِیِّینَ وَ الشُّهَداءِ وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِّ﴾ است، همه را میآورند آن روز جهنم هم میآورند ﴿وَ جیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ﴾ حالا چند تا جهنم داریم؟ یکی منقول، یکی غیر منقول یا اصلاً جهنم منقول است، جهنم غیر منقول نداریم، اینها باید در ذیل سورهٴ «فجر» مشخص بشود. کجا هست که میآورند جهنم را. به هرحال چه منقول چه غیر منقول آماده است، بهشت هم همین¬طور است. بهشت آماده است، لذا هم دربارهٴ بهشت فرمود آماده است هم دربارهٴ جهنم، گذشته از اینکه دربارهٴ جهنم فرمود: ﴿أُعِدَّتْ لِلْکافِرین﴾ دربارهٴ بهشت فرمود: ﴿أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقین﴾ در این آیات محل بحث هم فرمود: ﴿لا یَغُرَّنَّکَ تَقَلُّبُ الَّذینَ کَفَرُوا فِی الْبِلاد﴾ چرا، چون ﴿مَتاعٌ قَلیلٌ ثُمَّ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهادُ﴾ بعد فرمود: ﴿لکِنِ الَّذینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ خالِدینَ فیها نُزُلاً مِنْ عِنْدِ اللّهِ وَ ما عِنْدَ اللّهِ خَیْرٌ لِْلأَبْرار﴾ «نُزُل» یعنی آن غذای آمادهای که مهماندار برای مهمان، آماده کرده است تا بیاید به او اهدا کند. یک وقت است مهمان وقتی وارد شد، مهماندار باید غذا تهیه کند، او را نمیگویند نزل، یک وقت است نه آماده است؛ به مجرد نزول ضیف به او اهدا میکند، این را میگویند نزل.
تفسیر برخی اهل معرفت در معنای﴿وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتان﴾
حالا اولین پذیرایی که از مؤمنین اینچنین میکنند ﴿جَنّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهار﴾ که ﴿خالِدینَ فیها﴾ است؛ اما آخرین پذیرایی که از اینها میکنند هم باز همین درجه است یا آخرین پذیرایی چیز دیگر است؟ ممکن است گروهی اول و آخرشان همین ﴿جَنّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهار﴾ باشد ولی گروه دیگری که مظهر﴿رفیع الدرجات﴾ اند، گذشته از اینکه ﴿جَنّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهار﴾ را دارند، جنت¬القاء را هم دارد، گرچه خیلی مشخص نیست که منظور از آیات سورهٴ «الرحمن» این باشد ولی بعضی از اهل معرفت، تفصیل کردهاند که ﴿وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتان﴾ اینها دارای دو بهشت¬اند: یک بهشت حسی، همین بهشتی که ﴿جَنّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ﴾ است، یک بهشتی هم ﴿فَادْخُلی فی عِبادی ٭ وَ ادْخُلی جَنَّتی﴾ که اینها دارای دو بهشت¬اند. حالا البته راه برای تفسیر دیگران باز است که اگر جنت، به معنای بوستان باشد عدهای دارای یک بوستان¬اند و عدهای دارای دو بوستان و مانند آن ولی راه برای آن تفسیر اهل معرفت هم باز است ﴿وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتان﴾ هم این جنت ظاهری را دارند، هم ﴿فَادْخُلی فی عِبادی ٭ وَ ادْخُلی جَنَّتی﴾ واجدند. گروهی فقط دارای یک جنتاند، همین ﴿جَنّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهار﴾ را دارا هستند و آیهٴ محل بحث فرمود: ﴿لکِنِ الَّذینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ خالِدینَ فیها نُزُلاً مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ چون در ذیلاش آمده ﴿وَ ما عِنْدَ اللّهِ خَیْرٌ لِْلأَبْرار﴾ و ابرار که در سورهٴ «مطففین» است، هم در مقابل فجار است هم در مقابل مقربین، شامل مقربین نمیشود و اما ابراری که در این بخش است، فقط در مقابل فجار است، شامل مقربین هم میشود. در اینجا فقط ﴿ثُمَّ مَأْواهُمْ جَهَنَّم﴾ که فجارند که ﴿اِنَّ کِتابَ الفُجّارِ لَفی سِجِّین﴾ ، اینها آمده در مقابل فجار، ابرار است آن ابراری که شامل مقربین نمیشود، ابراری است که در یک طرف مقابلش فجار باشد، در مقابل دیگر مقربین قرار بگیرند؛ اما اگر ابرار، فقط در مقابلش فجار قرار گرفت، شامل مقربین هم میشود. اگر شامل مقربین شد آنها دارای چندین بهشتاند. حالا البته، اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «الرحمن» آمده است ﴿وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتان﴾ بعد هم فرمود ﴿وَ مِنْ دُونِهِما جَنَّتان﴾ دو بهشت دیگر هست یعنی دو تا باغ دیگر هست؟ این یک معنایش، در حالی که مؤمن منزلش طوری است که اگر همهٴ اهل دنیا مهمان او باشند جا دارد. در روایات بهشت آمده که منزل یک مؤمن به اندازهای است که اگر همهٴ اهل دنیا مهمان او باشد جا دارد ، این نشان میدهد که ﴿وَ سارِعُوا إِلی مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ اْلأَرْض﴾ یا ﴿عرضها کَعَرْضِ السَّماءِ وَالْأَرْض﴾ این برای مجموع نیست، برای کل واحد واحد است، نه مجموعهٴ بهشت به اندازهٴ آسمان و زمین باشد، اینچنین نیست، بلکه بهشت هر مؤمن، به اندازه آسمان و زمین است. حالا اگر بهشت هر مؤمن به اندازهٴ آسمان و زمین بود، قهراً ﴿وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتان﴾ به همین وسعت، دارای دو بهشت خواهد بود نه دو باغ ﴿وَ مِنْ دُونِهِما جَنَّتان﴾ هم باز دارای کثرتی است و دو بهشت دیگر در کنار اینها نه دو باغ، چون خود مجموعهٴ آسمان و زمین یک بهشت است یعنی به اندازهٴ مجموع، شاید ناظر به درجاتی باشد که ﴿لَهُمْ دَرَجاتٌ﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» مشخص کرد و در همین «آل عمران» هم قبلاً بحثش گذشت ﴿هُمْ دَرَجاتٌ﴾ .
ارائه پاسخ به سؤالی مقدّر
بنابراین بعد از اینکه اوصاف ﴿اولواالالباب﴾ را ذکر فرمود، پاداش ﴿اولواالالباب﴾ را هم ذکر فرمود، آن¬وقت به عنوان جواب سؤال مقدر، کسانی که﴿اولواالالباب﴾ نیستند به تعریف و تعبیر قرآن ﴿أَفْئِدَتُهُمْ هَواءٌ﴾ اینچنیناند، آنها هم فقط بهرهٴ دنیایی دارند، چون در مقابل ﴿اولواالالباب﴾ که دارای لب و مغزند، کافران را قرآن اینچنین معرفی کرد که ﴿أَفْئِدَتُهُمْ هَواءٌ﴾ یعنی فؤاد اینها خالی است، اینها تهی قلباند. یک عدّه لبیباند یعنی پرمغزند یک عدّه تهی مغزند ﴿أَفْئِدَتُهُمْ هَواءٌ﴾ خالی است، خب اینها که افئدهشان هواست، در مقابل ﴿اولواالالباب﴾اند کسانیاند که فقط تحول دنیایی دارند، اگر هم در دنیا کامیاب شدند ﴿مأواهم جهنم﴾ است و ﴿بئس المهاد﴾ مقابل اینها که در حقیقت باز همان ﴿اولواالالباب﴾اند ﴿لکِنِ الَّذینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ خالِدینَ فیها نُزُلاً مِنْ عِنْدِ اللّه﴾.
سرّ تکرار اسم جلاله«الله» در آیهٴ محل بحث
بعد ﴿ما عِنْدَ اللّهِ خَیْرٌ لِْلأَبْرار﴾ اصرار قرآن کریم در این بخش این است که کلمه جلاله حتماً تکرار بشود و این هم ﴿مِنْ عِنْدِ اللّه﴾ است که زوال¬پذیر نیست، هم در آیهٴ قبل فرمود: ﴿ثَوابًا مِنْ عِنْدِ اللّهِ وَ اللّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّواب﴾ هم در این آیهٴ محل بحث فرمود: ﴿ نُزُلاً مِنْ عِنْدِ اللّهِ وَ ما عِنْدَ اللّهِ خَیْرٌ لِْلأَبْرار﴾ خب، اگر در اینجا به ضمیر اکتفا میشد، معلوم بود که منظور [ضمیر در] «و ما عنده خیر للابرار» الله است؛ اما اصرار بر اینکه یک اسم جلاله باشد و تکرار باشد، برای عظمت مطلب و تفاوت درجات پاداش ﴿اولواالالباب﴾ خواهد بود.
فتحصل که در آیات قبل از این ﴿إِنَّ فی خَلْقِ السَّماوات﴾ دو گروه مطرح بودند: مؤمن و کافر، اینجا هم باز دو گروه مطرحاند: مؤمن و کافر، مؤمنین که ﴿اولواالالباب﴾اند اوصافشان آن و نتیجهشان این، کافران که ﴿أَفْئِدَتُهُمْ هَواءٌ﴾ هستند، اوصافشان آن و کیفر اعمالشان هم این.
«و الحمد لله رب العالمین»
- علت بهرهمندی کافران از نعمتهای دنیوی
- سرّ ماندگاری نام و آثار انبیا و مومنان
- تبیین ماندگاری نام و آثار اهل بیت علیهمالسلام از روایات
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
فَاسْتَجابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنّی لا أُضیعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْکُمْ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ فَالَّذینَ هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ أُوذُوا فی سَبیلی وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا َلأُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَ َلأُدْخِلَنَّهُمْ جَنّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ ثَوابًا مِنْ عِنْدِ اللّهِ وَ اللّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوابِ﴿195﴾ لَا یَغُرَّنَّکَ تَقَلُّبُ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی الْبِلاَدِ ﴿196﴾ مَتَاعٌ قَلِیلٌ ثُمَّ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمِهَادُ ﴿197﴾ لکِنِ الَّذینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ خالِدینَ فیها نُزُلاً مِنْ عِنْدِ اللّهِ وَ ما عِنْدَ اللّهِ خَیْرٌ لِْلأَبْرارِ﴿198﴾
تأثیر تکرار«ربّنا» در استجابت دعا
آن حدیثی که ابیالسعود در تفسیرش نقل کرد، نوع مفسرین اهل سنت هم نقل کردند یعنی قبل از ایشان، امام رازی و قبل از امام رازی، زمخشری در کشاف آن را از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) نقل کرد که «من حزبه امر فقال ربنا خمس مرات»؛ اگر کسی حادثهای او را غمگین کرد، او پنج بار بگوید ربنا، ذات اقدس الهی آن حادثه غمبار را بر طرف میکند و او را از اندوه نجات میدهد و آنچه شایسته اوست به او مرحمت میکند . بنابراین همان¬طوری که در تفاسیر اهل تشیع هست ، اهل تسنن هم این را از وجود مبارک حضرت نقل کردند.
شأن نزول آیهٴ محل بحث
مطلب بعدی شأن نزول این کریمه است، آنچه در روایات اهل سنت است این را بر مطلق مهاجرین تطبیق کردند و شأن نزول را مطلق مهاجرین دانستند، آنچه در تفاسیر اهل تشیع است این است که این را در جریان حضرت امیر(سلام الله علیه) که مهاجرت کرد از مکه به مدینه و فواطم، حضرت را همراهی میکردند؛ فاطمه بنت اسد بود، فاطمه بنت رسول¬الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود؛ فاطمه بنت زبیر بود، این فواطم آن حضرت را همراهی میکردند تا به منطقه ضجنان رسیدند که ام¬ایمن و گروهی از مهاجرین هم پشت سر رسیدند و در آنجا خود حضرت با همراهانش به یاد حق بودند در حال قیام و قعود، قبل از اینکه اینها وارد مدینه بشوند، در شأن نزول آنها این آیات نازل شده است . البته چه آن جریان نقلی که دیروز از یکی از همسران پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) شد ، چه این دو تا نقلی که اهل تسنن و تشیع دارند باشد این آیه، جامع همهٴ اینهاست ولو دربارهٴ آنها نازل شده باشد، چون مورد آیه، مخصص نیست اطلاق یا عموم آیه حجت است، بر فرض اینکه واقعاً شأن نزول آنها باشد. احتمال اینکه آنچه در روایات است به عنوان تطبیق باشد نه بیان شأن نزول، این احتمال هم هست. به هرحال آیه به اطلاق و عموم خود باقی است، این هم دو مطلب.
مراد از﴿بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْض﴾
سوم آن است که اینکه فرمود: ﴿بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْض﴾ تعلیل مسئله است یعنی زن، بدون مرد یافت نمیشود و مرد هم بدون زن یافت نمیشود. آنچه مایهٴ فضیلت است هیچ¬کدام از ذکورت و انوثت نیست و آنچه مایهٴ فضیلت است، در ذکورت و انوثت خلاصه نمیشود، پس شما به یکدیگر تکیه کردید و از جنس یکدیگرید و از یکدیگر نشأت میگیرید و به یکدیگر نیازمندید و هیچ فخری از این جهت بین مذکر و مؤنث نیست، معیار تفاخر و فضیلت، همان ملکات روحی است که روح نه مذکر است نه مؤنث.
پرسش:...
پاسخ: بله، آنجا را بعض یعنی علی طریقة بعض، آنچه دربارهٴ مؤمنین آمده که قبلاً نقل شد ﴿وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْض﴾ آمده، منافقین هم ﴿بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْض﴾ یعنی علی طریقه آنها هستند، این کلمهٴ «من» تبیین میکند که در طریقه یکدیگرند، مثل اینکه «سلمانُ مِنّا اهلَالبیت» یعنی بر طریقه ماست، بر سیرهٴ ماست. یا «لیس مِنّا مَن غَشَّ مُسلِماً» ؛ اگر کسی برادر مسلمانش را مورد غش و خیانت قرار داد از ما نیست یعنی بر روش و سیره ما نیست از طرف نفی و اثبات آمده؛ هم «سلمان مِنّا اهلَ البیت» آمده، هم «لیس مِنّا مَن خانَ مُسلِماً» یا «مَن غَشَّ مُسلِماً» آمده، کسی که اهل خیانت است از ما نیست یعنی از سیرهٴ ما بیرون است.
متعلق فعل﴿فَالَّذینَ هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا﴾
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿فَالَّذینَ هاجَرُوا﴾ آنها که این هجرت را مخصوص هجرت مادی دانستند، هجرت از وطن دانستند، این کلمهٴ ﴿مِنْ دِیارِهِمْ﴾ را به نحو تنازع، متعلق به هر دو فعل دانستند ﴿فَالَّذینَ هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِم﴾ یعنی «هاجروا من دیارهم» و ﴿وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ﴾ این ﴿مِنْ دِیارِهِمْ﴾ به نحو تنازع، به هر دو متعلق است. نظیر آنچه دربارهٴ عظمت ماه مبارک رمضان است «و هذا شهرٌ عظَّمتَه و کرّمتَه و شرّفتَه و فضّلتَه علی الشهور» این «علی الشهور» به معنی تنازع، متعلقِ به همهٴ افعال یاد شده است. ولی آنها که این ﴿هاجَرُوا﴾ را مطلق گرفتند اعم از هجرت ظاهری و هجرت مادی آن ﴿مِنْ دِیارِهِمْ﴾ را فقط متعلق به ﴿أُخْرِجُوا﴾ دانستند نه به نحو تنازع به هر دو متعلق باشد یا این کار را کردند که در هنگام تفسیر، گفتند ﴿هاجَرُوا﴾ این را مطلق ذکر کردند! بعد ﴿وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ﴾ را جدا ذکر کردند آنها که متعلق به هر دو فعل دانستند گفتند: ﴿هاجَرُوا وَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِم﴾ آن گروهی که هجرت را مطلق گرفتند یا این «من دیار» را متعلق به «اخرجوا» دانستند یا اگر دیار را متعلق به هر دو دانستند در دیار، تصرف کردند که دار و وطن، اعم از وطن ظاهری و وطن مألوف است. اگر کسی در جایی توطن کرد، در وصفی [و] در صفتی آنجا جایگزین شد، این وطن اوست کسی که مبتلا به پلیدی است، وطن او پلیدی است او اهل بلد پلید است، قهراً از این بلد پلید هجرت میکند بنابراین آنها که قائلاند هجرت، اعم است یا این«من دیار» را مخصوص به ﴿أُخْرِجُوا﴾ میدانند یا اگر متعلق هر دو دانستند به نحو تنازع، دیار را توسعه میدهند، این هم یک مطلب.
تطبیق اوصاف ﴿اولواالالباب﴾ بر﴿عِبادالرَّحْمنِ﴾
مطلب بعدی آن است که این گروه که جزء ﴿اولواالالباب﴾ اند، به ما عندالله هم راه پیدا میکنند. عصارهٴ اوصاف اینها در بخشهای دیگر هم آمده، نظیر آیات پایانی سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» که آنجا به عنوان ﴿عِبادالرَّحْمنِ﴾ معرفی شدهاند. سورهٴ «فرقان» آیهٴ 63 به بعد این است ﴿وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذینَ یَمْشُونَ عَلَی اْلأَرْضِ هَوْنًا وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلامًا ٭ وَ الَّذینَ یَبیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّدًا وَ قِیامًا﴾ این ﴿سُجَّدًا وَ قِیامًا﴾ با ﴿الَّذینَ یَذْکُرُونَ اللّهَ قِیامًا وَ قُعُودًا وَ عَلی جُنُوبِهِمْ﴾ هماهنگ است ﴿وَ الَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنّا عَذابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذابَها کانَ غَرامًا ٭ إِنَّها ساءَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقامًا﴾ که این با ﴿رَبَّنا إِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ النّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ﴾ و مانند آن هماهنگ است ﴿وَ الَّذینَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ کانَ بَیْنَ ذلِکَ قَوامًا ٭ وَ الَّذینَ لا یَدْعُونَ مَعَ اللّهِ إِلهًا آخَرَ وَ لا یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتی حَرَّمَ اللّهُ إِلاّ بِالْحَقِّ وَ لا یَزْنُونَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ یَلْقَ أَثامًا ٭ یُضَاعَفْ لَهُ الْعَذَابُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَیَخْلُدْ فِیهِ مُهَاناً ٭ إِلَّا مَن تَابَ﴾ این بخش را﴿رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیًا یُنادی لِْلإیمان﴾ به عهده دارد؛ منتها آن به نحو اجمال است، اینها به نحو تفصیل. فرمود کسانی که واجد آن فضایلاند و فاقد این رذایل، جزء عبادالرحماناند و اگر کسی سابقهٴ سوئی داشت، معذب میشود ﴿إِلاّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحًا فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَنات﴾ گاهی مسئله تکفیر سیئه و سیئات است گاهی تبدیل حسنات است که تبدیل سیئه به حسنه، بالاتر از تکفیر سیئات است، آن البته بحثی جداگانه¬ای دارد که باید در آیات تبدیل، مطرح بشود. مشابه همین آیات سورهٴ «آل-عمران» که محل بحث است، در پایان سورهٴ مبارکهٴ «حجرات» هم آمده؛ آیهٴ پانزده سورهٴ «حجرات» این است ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فی سَبیلِ اللّهِ أُولئِکَ هُمُ الصّادِقُون﴾ که اینها اهل ایمان¬اند و جهادند که گاهی به طور تفصیل، گاهی به طور اجمال، اوصاف اولوالالباب در این آیات سورهٴ «فرقان» و «حجرات» یاد شده است، این هم یک مطلب.
علت بهرهمندی کافران از نعمتهای دنیوی
بعد آنگاه نوبت به این سؤال میرسد که اگر ﴿اولواالالباب﴾ این همه نعمتها برای اوست و کسانی که فاقد این وصفند از این نعمها محروماند, پس چرا کافران متنعماند؟ آنگاه فرمود: ﴿لا یَغُرَّنَّکَ تَقَلُّبُ الَّذینَ کَفَرُوا فِی الْبِلاد﴾ اینها اگر تقلبی دارند، تحولی دارند، سلطهای در شهرها دارند مغرورتان نکند، فریبتان ندهد، سرابی بیش نیست ﴿مَتاعٌ قَلیلٌ ثُمَّ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهادُ﴾ اینها به حسب ظاهر، بهرهای هم دارد؛ اما نه تنها کیفر اینها در قیامت است، بلکه در دنیا هم اینها به دست عذاب الهی سپرده میشود. البته آن کیفر نهایی، در قیامت است ولی اینچنین نیست که دنیا به کام کافران و منافقین باشد، اینطور نیست. این را فرمود ﴿وَ تِلْکَ اْلأَیّامُ نُداوِلُها بَیْنَ النّاس﴾ ولی سرانجام، آنچه در دنیا میماند همان ایمان است و پیروزی مؤمنین است و نظایر آن. کافر را یک چند صباحی مهلت میدهد، قبل از اینکه در قیامت به کیفر اعمالش او را برساند، در دنیا بساطش را بر میچیند. دربارهٴ کافران فرمود که میفرماید: ﴿وَ جَعَلْناهُمْ أَحادیث﴾ این ﴿وَ جَعَلْناهُمْ أَحادیث﴾ یعنی ما اینها را فقط جزء احدوثه قرار دادیم، اینها را بعد از مدتی میبریم در تاریخدان که میگویند کان کذا و کان کذا ﴿وَ جَعَلْناهُمْ أَحادیث﴾ که اثری از اینها در زمین نیست، فقط اینها در موزههای تاریخ میمانند، این را میگویند احدوثه، میگویند روزی ساسانیان بودند سامانیان بودند، اشکانیان بودند، اثری از اینها نیست ﴿وَ جَعَلْناهُمْ أَحادیثَ﴾ اما انبیا را به عنوان ﴿وَ اجْعَلْ لی لِسانَ صِدْقٍ فِی اْلآخِرینَ﴾ [قرار می¬دهد]
سرّ ماندگاری نام و آثار انبیا و مؤمنان
درباره کافران میفرماید ﴿وَ جَعَلْناهُمْ أَحادیثَ﴾ یعنی ریشه اینها را ما میکَنیم، فقط اینها را در تاریخ نگه¬می داریم ولی مؤمنین را با حقایق دینیشان حفظ میکنیم. یک وقت است که میگویند انبیایی بودند در مقابل، میگویند کافران بودند این یک تعبیر است. یک وقت تعبیر این است که اینها جزء احدوثه شدند، اثری از اینها نیست ولی آثار انبیا مانده است، اینها بقیةالله اند یعنی «مما یُبقیه الله سبحانه تعالی» هستند، از اینها قرآن، به عنوان ﴿اولوابقیة﴾ یاد میکند، از علما به عنوان ﴿اولوابقیة﴾ یاد میکند . علما، صاحبان ناماند اینها ماندنیاند، به یاد ماندنیاند، اینها بقیةاللهاند؛ منتها ولی عصر(ارواحنا فداه) مصداق کامل بقیة الله است، علما که وارثان انبیا هستند مصداق ضعیف این بقیةاللهاند و اصولاً کار خیر، بقیةالله است قسط و عدل، بقیةالله است وقتی شعیب(سلام الله علیه) با قومش سخن میگوید، میفرماید شما از این کم فروشی، تطفیف و گران¬فروشی و مانند آن سودی نمیبرید ﴿بَقِیَّتُ اللّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ﴾ یعنی اگر عدل باشد، اگر قسط باشد این را خدا برای شما نگه میدارد. اینها به یاد ماندنی است، اثرش هم در جامعه هست. پس اشخاص دو گونه زندگی میکنند و دو گونه هم رخت برمیبندند، یک وقت از خاطرهها میروند [و] فقط در تاریخ به عنوان عبرت میمانند، یک وقت نه در خاطرهها زندهاند و به عنوان اینکه خدا اینها را نگه داشت و یاد اینها را زنده کرده است، مؤثر میشوند آنها میشوند احدوثه، اینها میشوند بقیةالله. اینکه دربارهٴ طاغیان فرمود: ﴿فَجَعَلْناهُمْ أَحادیث﴾ یعنی اینها را ما احدوثه، احدوثه قرار دادیم. میگویند روزگاری در این سرزمین، ساسانیان بودند سامانیان بودند عباسیان بودند مروانیان بودند، اینها احدوثهاند اینها رفتند در تاریخ که فقط از اینها به عنوان حدیث یاد میشود.
تبیین ماندگاری نام و آثار اهل بیت(ع) از روایات
یک وقت است که نه، سخن از انبیا و اولیا و معصومین(علیهم¬السّلام) و شاگردان آنها میرسد، اینها میشوند ﴿اولوابقیة﴾، ماندنی، ﴿لسان صدق فی¬الآخرین﴾ که اینها میمانند. اگر شعیب فرمود: ﴿بَقِیَّتُ اللّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنین﴾ یعنی هر اثر خیری این را خدا نگه میدارد و اگر وجود مبارک حضرت حجت(سلام الله علیه) وقتی ظهور کرد در کنار کعبه، اولین حرفش این است «بَقِیَّتُ اللّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنین...أنا بقیةالله» یعنی خدا مرا نگه داشت، من ماندنیم و مانده بودم. بنابراین هر دو گروه میمیرند و به حسب ظاهر از بین میروند؛ اما یک عّده میپوسند یک عّده نمو میکنند. در بیانات نورانی رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آن¬طوری که در نهجالبلاغه حضرت امیر(سلام الله علیه) از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل میکند این است که «یموتُ مَن مات مِنّا و لیس بمیّت و یَبلی مَن بَلِیَ منّا و لیس بِبالٍ» ؛ فرمود از ما اگر کسی مُرد، مردنی نیست و از ما اگر بدنی پوسید، پوسیدنی نیست: «یموتُ مَن مات مِنّا» اما«ولیس بمیّت»؛ «و یَبلی مَن بَلِیَ منّا» و امّا «ولیس بِبالٍ » ماها کهنه شدنی نیستیم.
دو بیان در میزان بهرهمندی کفّار از نعمت
خب، پس ذات اقدس الهی دربارهٴ کافران دو بیان دارد: یکی اینکه اولاً در دنیا کامیاب نخواهند شد، در خود دنیا هم یک عدّه ﴿فَنَبَذْناهُمْ فِی الْیَمِّ﴾ یک عدّه ﴿أَخَذَتْهُ الصَّیْحَةُ﴾ یک عدّه ﴿أَرْسَلْنَا عَلَیْهِم حَاصِباً﴾ یک عدّه ﴿أَرْسَلْنا عَلَیْهِمُ الرِّیحَ﴾ اینها را در بخشی از سور به طور، منهم کذا منهم کذا منهم کذا منهم کذا نام میبرد. پس اینها از کیفر دنیایی هم نجات پیدا نمیکنند، بر فرض هم از کیفر دنیایی نجات پیدا کنند، بهرهٴ اینها اندک است به عذاب ابد گرفتار میشوند، لذا به عنوان جواب سؤال مقدر به تعبیر سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) این آیه بعد قابل تفسیر است ﴿لا یَغُرَّنَّکَ تَقَلُّبُ الَّذینَ کَفَرُوا فِی الْبِلاد﴾ چرا، چون ﴿مَتاعٌ قَلیلٌ ثُمَّ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهاد﴾ . پس اگر کسی بگوید نعما اگر به کام اولواالالباب است پس دیگران چرا متنعم¬اند، جوابش این است اینها یک چند روزی به عنوان آزمون، در تقلب و تحولاند وگرنه این متاع اندکشان زود از اینها گرفته میشود، به جهنم میروند که این﴿بِئْسَالْمِهاد﴾است. مهاد مثل فراش، لفظاً و معناً و تقریباً چیزی است که انسان برای خودش پهن میکند «المهاد کالفراش» انسان، فرش خود را با اعمال صالح خود پهن میکند، حالا یا فرش انفجاری است یا ﴿مُتَّکِئینَ عَلی فُرُشٍ بَطائِنُها مِنْ إِسْتَبْرَقٍ وَ جَنَی الْجَنَّتَیْنِ دان﴾ . فرش را انسان با عقیده و اخلاق و عمل صالح خود فرش میکند، دربارهٴ یک عدّه فرمود: ﴿فَلِأَنْفُسِهِمْ یَمْهَدُون﴾ ؛ اینها برای خودشان آماده میکنند وگرنه فرشی که آنجاست با نخ و پشم دنیایی که بافته نخواهد شد، همین با ایمان و اعمال صالح بافته میشود، فراش را و مهاد را انسان با حُسن عمل یا سوء عمل خود فراهم میکند، فرمود: ﴿لا یَغُرَّنَّکَ تَقَلُّبُ الَّذینَ کَفَرُوا فِی الْبِلاد﴾ چرا، چون ﴿مَتاعٌ قَلیلٌ﴾ این تحولشان در سرزمینها.
چگونگی مهّیا بودن بهشت و جهنم
﴿ثُمَّ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ﴾ و این جهنم ﴿بِئْسَ الْمِهاد﴾ است یعنی بد جایی است، آماده شده ممهد است یعنی آماده است برای اینها، نه اینکه بعداً جهنم را خدا آماده بکند هم¬اکنون آماده است ﴿أُعِدَّتْ لِلْکافِرین﴾ چه اینکه بهشت هم آماده است ﴿أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقین﴾ ، ﴿أُزْلِفَتِ﴾ یعنی «قُرِّبَتْ» زلفا یعنی درجه، مزلف یعنی مقرب «زلفة لدیک» زلفا یعنی درجه. خب، جهنم ﴿أُعِدَّتْ لِلْکافِرین﴾ بهشت هم«أُزْلِفَتِ لِلْمُتَّقین»؛ هر دو آمادهاند هر دو موحدند؛ اما یکی ﴿بِئْسَ الْمِهادُ﴾ است، یکی ﴿وَ اللّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّواب﴾ که حسن¬المهاد است و خود انسان برای خودش آماده کرده است و جهنم، آماده شد که او را بیاورند.
حالا آن قیامت که همه را میآورند، جهنم را هم میآورند ، آن روزی که ﴿وَ جیءَ بِالنَّبِیِّینَ وَ الشُّهَداءِ وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِّ﴾ روزی هم که ﴿وَ جاءَ رَبُّکَ وَ الْمَلَکُ صَفًّا صَفًّا﴾ جهنم را هم این وسط میآورند. حالا این جهنم چیست، جزء منقولات است که میآورند یا ظهورات دیگری دارد، این در آیهٴ سورهٴ «فجر» باید مشخص بشود. این فرازهای گوناگون که همه میآیند، این هست. خب، ذات اقدس الهی میآید یعنی ـ معاذالله ـ جای معینی بوده و میآید یا ظهور میکند ﴿وَ جاءَ رَبُّکَ وَ الْمَلَکُ صَفًّا صَفًّا﴾ اگر ما نتوانستیم ظاهر آیه را تفسیر کنیم، آنگاه گفته میشود: ﴿وَ جاءَ رَبُّکَ﴾ یعنی «جاء امرک ربک» حالا چرا مضاف را در تقدیر بگیریم؟ [خب] ﴿جاء﴾ را معنا کنیم. اگر ﴿وَ جاءَ رَبُّکَ وَ الْمَلَکُ صَفًّا صَفًّا﴾ هست، اگر ﴿وَ جیءَ بِالنَّبِیِّینَ وَ الشُّهَداءِ وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِّ﴾ است، همه را میآورند آن روز جهنم هم میآورند ﴿وَ جیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ﴾ حالا چند تا جهنم داریم؟ یکی منقول، یکی غیر منقول یا اصلاً جهنم منقول است، جهنم غیر منقول نداریم، اینها باید در ذیل سورهٴ «فجر» مشخص بشود. کجا هست که میآورند جهنم را. به هرحال چه منقول چه غیر منقول آماده است، بهشت هم همین¬طور است. بهشت آماده است، لذا هم دربارهٴ بهشت فرمود آماده است هم دربارهٴ جهنم، گذشته از اینکه دربارهٴ جهنم فرمود: ﴿أُعِدَّتْ لِلْکافِرین﴾ دربارهٴ بهشت فرمود: ﴿أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقین﴾ در این آیات محل بحث هم فرمود: ﴿لا یَغُرَّنَّکَ تَقَلُّبُ الَّذینَ کَفَرُوا فِی الْبِلاد﴾ چرا، چون ﴿مَتاعٌ قَلیلٌ ثُمَّ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهادُ﴾ بعد فرمود: ﴿لکِنِ الَّذینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ خالِدینَ فیها نُزُلاً مِنْ عِنْدِ اللّهِ وَ ما عِنْدَ اللّهِ خَیْرٌ لِْلأَبْرار﴾ «نُزُل» یعنی آن غذای آمادهای که مهماندار برای مهمان، آماده کرده است تا بیاید به او اهدا کند. یک وقت است مهمان وقتی وارد شد، مهماندار باید غذا تهیه کند، او را نمیگویند نزل، یک وقت است نه آماده است؛ به مجرد نزول ضیف به او اهدا میکند، این را میگویند نزل.
تفسیر برخی اهل معرفت در معنای﴿وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتان﴾
حالا اولین پذیرایی که از مؤمنین اینچنین میکنند ﴿جَنّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهار﴾ که ﴿خالِدینَ فیها﴾ است؛ اما آخرین پذیرایی که از اینها میکنند هم باز همین درجه است یا آخرین پذیرایی چیز دیگر است؟ ممکن است گروهی اول و آخرشان همین ﴿جَنّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهار﴾ باشد ولی گروه دیگری که مظهر﴿رفیع الدرجات﴾ اند، گذشته از اینکه ﴿جَنّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهار﴾ را دارند، جنت¬القاء را هم دارد، گرچه خیلی مشخص نیست که منظور از آیات سورهٴ «الرحمن» این باشد ولی بعضی از اهل معرفت، تفصیل کردهاند که ﴿وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتان﴾ اینها دارای دو بهشت¬اند: یک بهشت حسی، همین بهشتی که ﴿جَنّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ﴾ است، یک بهشتی هم ﴿فَادْخُلی فی عِبادی ٭ وَ ادْخُلی جَنَّتی﴾ که اینها دارای دو بهشت¬اند. حالا البته راه برای تفسیر دیگران باز است که اگر جنت، به معنای بوستان باشد عدهای دارای یک بوستان¬اند و عدهای دارای دو بوستان و مانند آن ولی راه برای آن تفسیر اهل معرفت هم باز است ﴿وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتان﴾ هم این جنت ظاهری را دارند، هم ﴿فَادْخُلی فی عِبادی ٭ وَ ادْخُلی جَنَّتی﴾ واجدند. گروهی فقط دارای یک جنتاند، همین ﴿جَنّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهار﴾ را دارا هستند و آیهٴ محل بحث فرمود: ﴿لکِنِ الَّذینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ خالِدینَ فیها نُزُلاً مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ چون در ذیلاش آمده ﴿وَ ما عِنْدَ اللّهِ خَیْرٌ لِْلأَبْرار﴾ و ابرار که در سورهٴ «مطففین» است، هم در مقابل فجار است هم در مقابل مقربین، شامل مقربین نمیشود و اما ابراری که در این بخش است، فقط در مقابل فجار است، شامل مقربین هم میشود. در اینجا فقط ﴿ثُمَّ مَأْواهُمْ جَهَنَّم﴾ که فجارند که ﴿اِنَّ کِتابَ الفُجّارِ لَفی سِجِّین﴾ ، اینها آمده در مقابل فجار، ابرار است آن ابراری که شامل مقربین نمیشود، ابراری است که در یک طرف مقابلش فجار باشد، در مقابل دیگر مقربین قرار بگیرند؛ اما اگر ابرار، فقط در مقابلش فجار قرار گرفت، شامل مقربین هم میشود. اگر شامل مقربین شد آنها دارای چندین بهشتاند. حالا البته، اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «الرحمن» آمده است ﴿وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتان﴾ بعد هم فرمود ﴿وَ مِنْ دُونِهِما جَنَّتان﴾ دو بهشت دیگر هست یعنی دو تا باغ دیگر هست؟ این یک معنایش، در حالی که مؤمن منزلش طوری است که اگر همهٴ اهل دنیا مهمان او باشند جا دارد. در روایات بهشت آمده که منزل یک مؤمن به اندازهای است که اگر همهٴ اهل دنیا مهمان او باشد جا دارد ، این نشان میدهد که ﴿وَ سارِعُوا إِلی مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ اْلأَرْض﴾ یا ﴿عرضها کَعَرْضِ السَّماءِ وَالْأَرْض﴾ این برای مجموع نیست، برای کل واحد واحد است، نه مجموعهٴ بهشت به اندازهٴ آسمان و زمین باشد، اینچنین نیست، بلکه بهشت هر مؤمن، به اندازه آسمان و زمین است. حالا اگر بهشت هر مؤمن به اندازهٴ آسمان و زمین بود، قهراً ﴿وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتان﴾ به همین وسعت، دارای دو بهشت خواهد بود نه دو باغ ﴿وَ مِنْ دُونِهِما جَنَّتان﴾ هم باز دارای کثرتی است و دو بهشت دیگر در کنار اینها نه دو باغ، چون خود مجموعهٴ آسمان و زمین یک بهشت است یعنی به اندازهٴ مجموع، شاید ناظر به درجاتی باشد که ﴿لَهُمْ دَرَجاتٌ﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» مشخص کرد و در همین «آل عمران» هم قبلاً بحثش گذشت ﴿هُمْ دَرَجاتٌ﴾ .
ارائه پاسخ به سؤالی مقدّر
بنابراین بعد از اینکه اوصاف ﴿اولواالالباب﴾ را ذکر فرمود، پاداش ﴿اولواالالباب﴾ را هم ذکر فرمود، آن¬وقت به عنوان جواب سؤال مقدر، کسانی که﴿اولواالالباب﴾ نیستند به تعریف و تعبیر قرآن ﴿أَفْئِدَتُهُمْ هَواءٌ﴾ اینچنیناند، آنها هم فقط بهرهٴ دنیایی دارند، چون در مقابل ﴿اولواالالباب﴾ که دارای لب و مغزند، کافران را قرآن اینچنین معرفی کرد که ﴿أَفْئِدَتُهُمْ هَواءٌ﴾ یعنی فؤاد اینها خالی است، اینها تهی قلباند. یک عدّه لبیباند یعنی پرمغزند یک عدّه تهی مغزند ﴿أَفْئِدَتُهُمْ هَواءٌ﴾ خالی است، خب اینها که افئدهشان هواست، در مقابل ﴿اولواالالباب﴾اند کسانیاند که فقط تحول دنیایی دارند، اگر هم در دنیا کامیاب شدند ﴿مأواهم جهنم﴾ است و ﴿بئس المهاد﴾ مقابل اینها که در حقیقت باز همان ﴿اولواالالباب﴾اند ﴿لکِنِ الَّذینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ خالِدینَ فیها نُزُلاً مِنْ عِنْدِ اللّه﴾.
سرّ تکرار اسم جلاله«الله» در آیهٴ محل بحث
بعد ﴿ما عِنْدَ اللّهِ خَیْرٌ لِْلأَبْرار﴾ اصرار قرآن کریم در این بخش این است که کلمه جلاله حتماً تکرار بشود و این هم ﴿مِنْ عِنْدِ اللّه﴾ است که زوال¬پذیر نیست، هم در آیهٴ قبل فرمود: ﴿ثَوابًا مِنْ عِنْدِ اللّهِ وَ اللّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّواب﴾ هم در این آیهٴ محل بحث فرمود: ﴿ نُزُلاً مِنْ عِنْدِ اللّهِ وَ ما عِنْدَ اللّهِ خَیْرٌ لِْلأَبْرار﴾ خب، اگر در اینجا به ضمیر اکتفا میشد، معلوم بود که منظور [ضمیر در] «و ما عنده خیر للابرار» الله است؛ اما اصرار بر اینکه یک اسم جلاله باشد و تکرار باشد، برای عظمت مطلب و تفاوت درجات پاداش ﴿اولواالالباب﴾ خواهد بود.
فتحصل که در آیات قبل از این ﴿إِنَّ فی خَلْقِ السَّماوات﴾ دو گروه مطرح بودند: مؤمن و کافر، اینجا هم باز دو گروه مطرحاند: مؤمن و کافر، مؤمنین که ﴿اولواالالباب﴾اند اوصافشان آن و نتیجهشان این، کافران که ﴿أَفْئِدَتُهُمْ هَواءٌ﴾ هستند، اوصافشان آن و کیفر اعمالشان هم این.
«و الحمد لله رب العالمین»


تاکنون نظری ثبت نشده است