display result search
منو
تفسیر آیه 1 سوره نساء _ بخش هفتم

تفسیر آیه 1 سوره نساء _ بخش هفتم

  • 1 تعداد قطعات
  • 37 دقیقه مدت قطعه
  • 108 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه سوره نساء _ بخش هفتم"
- تبین عدم دلالت آیه بر عالم ذر؛
- بیان جایگاه پدر و مادر با استناد به آیات قرآن؛
- بیان عمر دنیا و بررسی جوانب آن.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً کَثِیراً وَنِسَاءً وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلَیْکُمْ رَقِیبَاً ﴿1﴾

گذری بر کلیات مباحث گذشته
در این کریمه که دستور تقوا داده شد, هم برهانِ آن را ذکر فرمود و هم خطر بی‌تقوایی را. برهان مسئله, همان توحید خالقیت است. در این آیه که دستور تقوا داده شد هم برهان خالقیت مطرح است هم برهان ربوبیّت که این دو, حدوسط است برای اینکه خدا استحقاق دارد که نسبت به او تقوا داشته باشیم و هم مخلوقیت انسان و مربوبیّت انسان از سوی دیگر و هم وحدت حقیقت و نوعی انسان که هر گونه تفاخری را هم از بین می‌برد, اینها دلیل مسئله است. اما هشدار و تهدید در پایان مسئله است که اگر بی‌تقوا بودید خدا رقیب شماست مثل اینکه در بخشهای دیگر, تبشیر با انذار همراه است اینجا هم همین طور است. طبیب به یک بیمار می‌گوید فلان چیز را، فلان دارو را باید مصرف کنی, برای اینکه برای تو سودمند است, فلان غذا را باید مصرف بکنی برای اینکه به او محتاجی بعد در پایان هم تهدید می‌کند که اگر آن دارو یا این غذا را مصرف نکردی, در معرض هلاکت و ازدیاد مرض قرار می‌گیری [که] این جمع بین تبشیر و انذار است.
بیان فخررازی در خصوص ﴿وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً کَثِیراً وَنِسَاءً﴾
مطلب دوم آن است که جناب رازی در تفسیرش این نکته را ذکر کرد که چرا خدا فرمود: ﴿وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً کَثِیراً وَنِسَاءً﴾ نفرمود «وبثّ منهما رجالاً کثیراً ونساء کثیرا» فقط فرمود: ﴿رِجَالاً کَثِیراً﴾ درباره نساء ذکر نکرد. آن‌گاه به فکر بیان نکته افتادند و آن اینکه, چون کثرت با شهرت, هماهنگ است و همسو و در مردها مشهور بودن و ظاهر بودن مطلوب است و در زنها استتار و خفا مطلوب است, از این جهت درباره زنها کثرت را ذکر نفرمود, فقط درباره مردها کثرت را ذکر کرد, این نکته‌ای است که ایشان گفتند.
نقد بیان فخر رازی
اولاً این مطلب حق است که درباره زن, شهرت روا نیست; زن هر چه مستورتر باشد به تقوا نزدیک‌تر است; اما مستور بودن, به معنای منزوی بودن نیست; لکن اصلا این سؤال جا ندارد که چرا دربارهٴ رجال فرمود: ﴿رِجَالاً کَثِیراً﴾ و درباره نساء نفرمود, بلکه این یک تعبیر لطیف ادبی است که وقتی این‌گونه از اوصاف یا قیود را ذکر می‌کنند, فقط به اوّلی می‌دهند که معطوف‌علیه است, در دوّمی که معطوف است ذکر نمی‌کنند برای اینکه در همان معطوف‌علیه, قرینه یاد شده نشانه‌اش در همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» است و در سورهٴ «احزاب». در سورهٴ «نساء» آیهٴ صد این‌‌چنین آمده است فرمود: ﴿وَمَن یُهَاجِرْ فِی سَبِیلِ اللّهِ یَجِدْ فِی الْأَرْضِ مُرَاغَماً کَثِیراً وَسَعَةً﴾ دیگر نفرمود «مراغماً کثیراً وسعةً کثیره» همان معطوف‌علیه را که به وصف کثرت موصوف فرمود, درباره معطوف [هم] به همان اکتفا کرد.
نمونه دیگر در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» است. در سورهٴ «احزاب» آیهٴ 35 این‌‌چنین است که ﴿إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ﴾ که اوصاف فراوانی برای اصناف زن و مرد ذکر می‌کند که ﴿وَالصَّادِقِینَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِینَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِینَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِینَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِینَ وَالصَّائِمَاتِ﴾ تا به این جمله می‌رسد ﴿وَالذَّاکِرِینَ اللَّهَ کَثِیراً وَالذَّاکِرَاتِ﴾; مردانی که زیاد به یاد حق‌اند، زنانی که زیاد به یاد حق‌اند منتها این ﴿کَثِیراً﴾ را در معطوف‌علیه ذکر فرمود, دیگر در معطوف ذکر نکرد نفرمود «والذاکرین الله کثیراً والذاکرات کثیراً» این طور نیست پس این یک تعبیر لطیف ادبی است که بعضی از اوصاف و قیود در معطو‌ف علیه است و در معطوف, به همان معطوف‌علیه اکتفا می‌شود، این یک مطلب.
استدلال فخررازی در خصوص عالم ذر
مطلب دیگری که فخررازی مطرح کردند این است که خدا فرمود: ﴿وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً کَثِیراً وَنِسَاءً﴾ آنها که جریان عالم ذر را پذیرفته‌اند, این آیه را حمل بر حقیقت می‌کنند آنها که جریان عالم ذر را نپذیرفتند این آیه را حمل بر مجاز می‌کنند. چون ظاهر آیه این است که همه این افراد کثیر از رجال و نساء از آدم و حوّا هستند; آنها که عالم ذر را قبول دارند چون همه ذرّات ریز از صُلب آدم(علیه السلام) بیرون آمد, صادق است که بگوییم از او و همسرش رجال کثیر و نساء کثیر مبثوث و متفرّق شدند ولی کسانی که جریان عالم ذر را نمی‌پذیرند, این آیه را حمل بر مجاز می‌کنند; می‌گویند منظور از ﴿بَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً کَثِیراً وَنِسَاءً﴾ یعنی «منهما و من اولادهما و من أعقابهما و من أحفادهما و من أسباطهما و من نجلهما و من ذریّتهما» مثلاً «رجالاً کثیرا» از آدم و وحوّا و فرزندان اینها و نوه‌های اینها و اسباط و نبیره‌‌های اینها, خدا رجال کثیر و نساء کثیر را مبثوث کرد وگرنه از خود آدم و حوّا, بیش از چند فرزند مبثوث نکرد.
نقد بیان فخر رازی و بررسی عقلی و نقلی مسئله عالم ذر
این فرمایششان هم ناتمام است, برای اینکه اصل عالم ذریّه حق است و عالم ذر یک چیز باطلی است; ما عالمی داشته باشیم به نام عالم ذر, این‌هم بر خلاف قرآن است هم بر خلاف عقل. بر خلاف عقل است, برای اینکه این همه تناسخ هست که یک ذرّات ریز مادّی را خدا ایجاد کرده باشد اولاً، بعد ارواح اینها به ارواح اینها متعلّق شده باشد که بشوند افراد کوچک و ریز، بعد دوباره این ارواح را از اینها گرفته باشد و این ذرّات, از بین رفته باشند, بعداً همین ارواح دوباره به ابدان دیگر تعلّق بگیرند که قبلاً یک ابدان ریزی داشتند به عنوان ذرّات, بعداً ابدان معمولی دارند و هر دو هم در نشئهٴ دنیاست این همان تناسخ است لذا هم مرحوم شیخ طوسی در تبیان, این عالم ذر را رد کرده است، هم امین‌الاسلام(رضوان الله علیه) در مجمع این را قبول نکرده است که عالم ذر به این معنا باشد.
اما مخالف با قرآن است, برای اینکه قرآن ندارد که از صلب آدم, ذرّات ریزی را خدا اخراج و استخراج کرد, بلکه از صُلب بنی‌آدم, ذراری اینها را استخراج کرد نه ذرّات را, سخن از ذُریّه است نه ذَر اولاً, سخن از بنی‌آدم است نه آدم ثانیاً. فرمود: ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ﴾ نه «اذ أخذ ربک من آدم من ظَهره ذریّته» این طور نیست و عالم ذریّه, عالمی است که کاری به طبیعت ندارد حالا یا قبل از این عالم است یا در همین عالم است منتها به نشئه عقل برمی‌گردد یا در همین عالم است, به نشئه فطرت برمی‌گردد یا در همین عالم است به لحاظ وحی و شریعت برمی‌گردد, بالأخره وجوهٌ و اقوال.
اما اینکه در همین دنیا یک ذرّات ریزی را ذات اقدس الهی از صُلب آدم(علیه السلام) بیرون آورده باشد, آن وقت ارواح انسانی به این ذرّاتِ ریز تعلّق گرفته شده باشد در همین دنیا که اینها شده باشند انسان, بعد بمیرند, دوباره همان افراد و همان ارواح به ابدان دیگر تعلّق بگیرد, به صورت بشرِ فعلی دربیاید, این همان یک نحو تناسخ است دیگر.
تبین عدم دلالت آیه بر عالم ذر
پس مسئله عالم ذَر را محقّقین نمی‌پذیرند, عالم ذریّه را می‌پذیرند آن حق است مطابق عقل است، مطابق ظاهر قرآن است ذات اقدس الهی ذریّه بنی‌آدم, نه ذرّات صلب آدم را ذریّه هر کسی را آفرید و از او پیمان گرفت به ربوبیّت حق اعتراف کرد و به عبودیت خود اقرار کرد, این عالم، عالم ذریّه است. حالا الآن هم هست, نه اینکه مُرده باشند و دوباره زنده شده باشند. الآن هم انسان اگر خوب توجه کند آن نشئهٴ پیمان, به یادش می‌آید. چون آیه این است که به یاد آن نشئه باش! به یاد آن صحنهٴ میثاق باش! یعنی الآن هم اگر کسی خوب توجه بکند می‌بیند بله، در مرحله‌ای تعهّد سپرد که خدا ربّ اوست و او بندهٴ خداست.
این ﴿بَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً کَثِیراً وَنِسَاءً﴾ کاری به عالم ذر ندارد و ثانیاً بر فرض باطل که عالم ذر, به آن معنا باشد از صُلب آدم(علیه السلام) ذرّات ریز بیرون آورده شد, نه از آدم و حوّا, در حالی که آیه درباره ﴿بَثَّ مِنْهُمَا﴾ دارد, این دو نکته.
رد برداشت دوم مرحوم فخر رازی از آیه
مطلب سوم آن است که خب, اگر آدم و حوّا به عنوان پدر و مادر اصلی و اوّلی باشند, نوه‌های فراوان داشته باشند این یک تعبیر حقیقی است که همه فرزندان او هستند اولاد خواه مع‌الفصل خواه بلافصل, این ﴿بَثَّ مِنْهُمَا﴾ که ظهور در بلافصل ندارد که از این دو نفر نسل فراوانی ایجاد شدند این درست است دیگر, تعبیر «وَلَد» هم که نشد تا شما بگویید «وَلد» ظهور در بلافصل است که، تعبیر «ابن» هم که نشد تا بگویید «ابن», ظهور در بلافصل است که. فرمود مردان و زنان زیادی از اینها به دنیا آمدند خب این درست است دیگر. بنابراین این اصلاً سؤال ثانی ایشان مطرح نیست تا اینکه به تکلّف جواب بیفتند.
بررسی علت تکثیر نسل بشر از آدم و حوا (علیهما‌السلام)
سخن بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً کَثِیراً وَنِسَاءً﴾ برای آن است که بشر, بالأخره یا یک پایگاه فکری و اعتقادی دارد که از آن جهت ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ﴾ است یا پایگاه فکری و اعتقادی ندارد که بعضیها مسلمان‌اند، بعضی غیرمسلمان; اما یک پایگاه تکوینی و وحدت نوعی دارند و آن مسئلهٴ وحدت نوعی انسانیّت است که همه از یک حقیقت‌اند و برای اینکه این مسئله تکوینی یک جنبهٴ اخلاقی و اجتماعی هم پیدا بکند, همان مسئلهٴ تکوینی را در لباس مسائل اخلاقی و اجتماعی پیاده کردند یعنی ذات اقدس الهی می‌توانست به جای یک مذکّر, چندین مذکّر بیافریند، چندین مرد بیافریند و به جای یک زن به نام حوّا(علیها سلام) می‌توانست چندین زن بیافریند و نسلهای بعدی از این چندین مرد و چندین زن باشند یعنی «بثّ منهم رجالاً کثیراً ونساء» باشد این ممکن بود; ممکن بود به جای یک مرد چندین مرد بیافریند ممکن بود به جای یک زن چندین زن بیافریند، به جای اینکه منشأ پیدایش همه افراد, دو نفر باشند، منشأ پیدایش افراد, مردها و زنهای فراوانی باشند این ممکن بود; اما آن مسئله اجتماعی و اخلاقی تأمین نمی‌شد که انسان, احساس بکند که برادر هم نوع خود است. وقتی مسئلهٴ اخلاقی و احساس برادری مطرح است که همهٴ اینها, فرزندان یک پدر و مادر باشند. لذا دین در عین حال که به جامعهٴ اسلامی دستور رأفت و مرحمت می‌دهد ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ﴾ صادر می‌کند, نسبت به جوامع انسانی هم فرمود: ﴿قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً﴾, این ﴿قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً﴾ نه یعنی «قولوا للمؤمنین والمؤمنات حسنا» ﴿قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً﴾ ادب را، احترام را، برخورد خوب را نسبت با هر انسانی اعمال بکنید ولو مسلمان نباشد. آن معنای لطیف اخلاقی و اجتماعی وقتی حاصل می‌شود که جوامع بشری از یک پدر و مادر تکثیر بشوند نه از آبای فراوان و امّهات فراوان، پس اگر ذات اقدس الهی به جای مردهای زیاد یک مرد آفرید و به جای زنهای زیاد یک زن آفرید و به جای اینکه نسلهای بعدی را از مردهای زیاد و زنهای زیاد متشکّل کند همه را از یک پدرو مادر متشکّل کرد برای آن است که آن خوی رأفت و رحمت در جوامع انسانی احیا بشود.
بیان جایگاه پدر و مادر با استناد به آیات قرآن
برابر همان اصل می‌فرماید شما پدر و مادرتان را گرامی بدارید ولو غیرمسلمان باشند. این مسئله, در صدر اسلام محلّ ابتلا بود, بعضیها در اثر رسوب سنن جاهلی, از پذیرش اسلام استنکاف می‌کردند ولی جوانهای اینها که آن رسومات جاهلی را نداشتند مسلمان می‌شدند. پدر و مادر یا یکی از این دو که کافر بودند اصرار می‌کردند که شما مسلمان نشوید یا اگر اسلام آوردید دست از دین بردارید. قرآن دستور داد که ﴿وَإِن جَاهَدَاکَ لِتُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلاَ تُطِعْهُمَا﴾ این در دو بخش قرآن است با یک تفاوت کوتاهی یعنی اگر پدر و مادر مشرک بودند شما را به شرک دعوت کردند شما حرف اینها را گوش ندهید چه اینکه خود رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «لا طاعة لمخلوق فی معصیة الخالق» این یک اصل کلی است از پیغمبر رسیده است و قابل تخصیص هم نیست فرمود هیچ کسی نمی‌تواند بگوید من مأمورم و معذور و معصیت خدا را برای اطاعت امر خلق خدا مرتکب بشود این ممکن نیست این جزء اصولی است که از.. رسیده است و جزء محکمات فقهی هم هست «لا طاعةَ لِمَخلوق فی معصیةِ الخالق».
بنابراین به استناد آن آیه و این روایت, اطاعت فرزند از پدر و مادر در مسائل شرعی محدود است به اینکه به معصیت کشانده نشوند اما همان پدر و مادر غیرمسلمان که از اسلامِ فرزندانشان استنکاف داشتند, قرآن می‌فرماید: ﴿وَصَاحِبْهُمَا فِی الدُّنْیَا مَعْرُوفاً﴾ به فرزندها دستور می‌دهد به فرزند می‌گوید پدر و مادر گرچه مشرک باشند در مسائل دنیایی با اینها به معاشرت معروف رفتار کنید; خوش‌رفتار باشید، مشکلاتشان را حل کنید، اینها را نرنجانید، نیاز مادی دارند برطرف کنید، کاری دارند برای آنها انجام بدهید، ﴿وَصَاحِبْهُمَا فِی الدُّنْیَا مَعْرُوفاً﴾ ولو پدر بت‌پرست و مشرک، مادر هم بت‌پرست و مشرک باشد, این یک وظیفه بین‌‌المللی اسلام است بر خلاف ارث، ارث یک وظیفه و حُکمی است در داخلهٴ حوزهٴ اسلامی که طبقات ارث, در محور اسلام است چون مسلمان است که از مسلمان ارث می‌برد، کافر از مسلمان ارث نمی‌برد, این در داخلهٴ حوزه اسلامی است اما مسئله وجوب رعایت حقّ پدر و مادر این دیگر در داخلهٴ حوزه اسلامی نیست که اگر پدر و مادر, مسلمان نبودند رعایت حقّ آنها واجب نباشد, آنها ارث نمی‌برند, ارث‌بر نیستند ولی رعایت ادب و حقوق آنها واجب است.
استدلال بر جایگاه پدر و مادر براساس رعایت رَحِم
مطلب دیگر آن است که درباره رعایت رَحِم که پدر و مادر از بارزترین مصادیق ارحام به شمار می‌آیند, تعبیر قرآن براساس دو جهت اهمیت دارد. قرآن کریم که به بعضی از مسائل اهمیت می‌دهد یا یک جهت است یا بیش از یک جهت مثلاً درباره پدر و مادر و همچنین ارحام و اقربا و یتامیٰ و امثال‌ذلک, برای اینکه پدر و مادر در کنار یتامیٰ و اقربا و مساکین و امثال‌ذلک یاد شدند با یک نکته تکریم اینها را دستور داد. فرمود: ﴿وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً وَذِی الْقُرْبَی وَالْیَتَامَی وَالْمَسَاکِینِ﴾ اینجا فقط با یک نکته, مسئلهٴ پدر و مادر و اقربا و اینها را گرامی داشت و آن نکته همان وحدت سیاق [و] وحدت جوار است که احسانِ به پدر و مادر و همچنین اقربا و یتامیٰ را در کنار عبادت حق ذکر کرد. گاهی از این دقیق‌تر است که تنها وحدت سیاق یا نظم یا هیأت جمله نیست, بلکه در مادّه جمله هم اینها شریک‌اند, نه در سیاق و نظم ادبی جمله و آن این است که فرمود: ﴿أَنِ اشْکُرْ لِی وَلِوَالِدَیْکَ﴾ که نه تنها والدین, در کنار نام مبارک الله یاد شده‌اند, بلکه آن ماده‌ای که به نام شکر است درباره والدین هم به کار رفت ﴿أَنِ اشْکُرْ لِی وَلِوَالِدَیْکَ﴾ که هم مادتاً و هم صورتاً, مقام پدر و مادر گرامی داشته شد.
جریان رعایت حقّ ارحام هم از این [قبیل] قِسم دوم است نه قِسم اول. زیرا در جریان ارحام, گذشته از اینکه اینها را در یک سیاق ذکر کرد، در یک نظم ذکر کرد با وحدت هیأت تکریم کرد با وحدت ماده هم گرامی داشت; هم فرمود: ﴿وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ﴾ که ارحام را در کنار جمله‌ای که نام مبارک الله هست یاد فرمود و هم اینکه ماده، ماده واحده است و آن تقواست. نفرمود «أن اعبدوا الله واتقوا الأرحام» یا «صل الأرحام» فرمود: ﴿وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ﴾ یعنی «اتقوا الله واتقوا الأرحام» این‌هم نکته‌ای است که مربوط به مسئله رَحِم است. ... آن وقت این پوشش تهدید لطیف است روی همه این مسائل که می‌فرماید اینکه رقیب است, مراقب است که می‌خواهد آن خلأ شما و کمبود شما را ترمیم بکند که اگر یک وقت تمرّد کردید, تنبیهتان بکند.
بیان علامه طباطبایی در خصوص آیه
حالا مطالبی که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) در طیّ چند فصل, ذیل این آیه ذکر کردند از اینجا شروع می‌شود.
فصل اول: بیان عمر دنیا و بررسی جوانب آن
فصل اول از فصولی که ایشان در ذیل این کریمه عنوان فرمودند, این است که از بعضی از کتب موجود صاحبان دین استفاده می‌شود که عمر دنیا, هفت هزار سال است; عمر دنیا تقریباً هفتاد قرن است این موجود در بعضی از کتابهای دینی تاریخی. از طرفی علمای زیست‌شناس، زمین‌شناسی، فسیل‌شناس، آثار باستانی‌شناس و مانند آن, شواهد علمی اقامه می‌کنند که ما آثاری یافتیم مربوط به دو میلیون سال، سه میلیون سال کمتر و بیشتر جمع اینها چگونه است؟
تبین نظر اول حضرت علامه(ره)
ایشان می‌فرمایند اما آن مطلب اول, این برهانی بر مسئله نیست ولی شاید مسئله را با مظنّه انسان تتمیم بکند و آن این است که اگر ما حساب بکنیم هفتاد قرن قبل, یک زن و مرد روی زمین زندگی کردند عمر متوسط، سلامت متوسط، تولید متوسط با در نظر گرفتن حوادث مُهلکه به طور عادی, نظیر سیل، زلزله و یا مرگهای عادی و یا جنگها اینها را در نظر بگیریم تلفات را در نظر بگیریم میلاد را هم در نظر بگیریم, می‌بینیم در هر صد سال یکی می‌شود پانصد نفر و به تدریج با توان چند, وقتی ما این هفتاد قرن را حساب بکنیم, می‌بینیم جمعیت بشر به همین مقدار می‌رسد که رسیده است. حالا این مربوط است که چه حادثه‌ای پیش بیاید; سیلی، طوفانی، وبایی، آن مرگهای دسته‌جمعی کم باشد یا زیاد باشد یا جنگهای بین‌المللی زیاد باشد یا کم باشد. البته این در حدّ تخمین است; برهانی بر مسئله نیست ایشان هم در صدد اقامه برهان نیستند, می‌فرمایند اگر چنین نقلها درست باشد برابر جمعیتی که فعلاً در روی زمین زندگی می‌کنند قابل تطبیق است این خیلی مهم نیست اما آن شواهد علمی که فسیلهایی کشف شده که دلالت می‌کند بر اینکه انسانهایی در حدود صد هزار سال قبل، دویست هزار سال قبل یا یک میلیون سال قبل، دو میلیون, کمتر یا بیشتر بودند, این قابل رد نیست. نه دلیلی داریم بر ردّ این کشفیات علمی و نه این کشفیات علمی ـ بر فرض صحّتش ـ مخالف با این گفته‌های دینی است, برای اینکه این فسیلها می‌گوید دو میلیون سال قبل روی زمین انسانهایی بودند، خب بله بودند بعضی از روایات ما هم می‌گوید که قبل از این آدم, آدمی بود!
اگر در بحث روایی, این مسئله تأیید می‌شود که انسانهایی قبل از آدم ابوالبشر زندگی می‌کردند و قبل از آنها کسانی و قبل از آنها کسانی, بنابراین هر چه کشفیّات علمی ثابت بکند که مثلا ًانسانهایی در دو میلیون سال یا کمتر و بیشتر بودند نه دلیلی بر بطلان آن کشفیات هست, نه آن کشفیات ـ بر فرض صحّتشان ـ مخالف با هیچ ظاهری از ظواهر دینی‌اند.
فصل دوم: عدم بیان صریح قرآن در خصوص انسانهای قبلِ آدم(علیه‌السلام)
مطلب دیگر آن است که ایشان می‌فرمایند قرآن در این زمینه, بیان صریحی ندارد که آیا قبل از آدم ابوالبشر انسانهایی بودند یا نبودند. ولی از روایات که به خوبی برمی‌آید چون به صورت صریح دارد که قبل از آدم آدمی بود و قبل از این عالم, عالمی بود و مانند آن ولی از بعضی از آیات استفاده می‌شود یعنی استشعارش ممکن است که قبل از آدم انسانهایی هم بودند و آن این است که وقتی ذات اقدس الهی به فرشتگان فرمود: ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾ فرشته‌ها گفتند ﴿أتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاءَ﴾ فرشته‌ها گفتند می‌خواهی در زمین کسی را بیافرینی که اهل اِفساد است و سَفک دما؟ حالا فرشته‌ها از کجا فهمیدند که انسانی که روی زمین خلق می‌شود اهل افساد و سفک دماست؟ خود سیدناالاستاد استظهار می‌کنند که از این کلمه ﴿فِی الأَرْضِ﴾ فهمیدند موجود مادی بالأخره فتنه‌انگیز است, مثل مجرّد محض نظیر فرشته‌ها نیست که ﴿وَهُمْ بأمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ از اینکه خدا فرمود: ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ﴾ اصلاً موجود زمینی خاصیتش این است حالا عده‌ای خواستند بگویند نه، منظور آن نسلهایی بودند که قبل از آدم ابوالبشر در دنیا زندگی می‌کردند و روش آنها با افساد و سفک دِما همراه بود لذا فرشته‌ها با مشاهده اعمال آنها به ذات اقدس الهی عرض کردند: باز می‌خواهی در روی زمین کسی را بیافرینی که اهل اِفساد و سَفک است. لذا ایشان در حدّ استشعار دارند نه استظهار. می‌فرمایند از این آیهٴ ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾ استشعار می‌شود که قبل از آدم(سلام الله علیه) انسانهایی هم بوده‌اند; اما هر کسی بود بالأخره نسلش منقرض شد و آنچه فعلاً روی زمین زندگی می‌کنند, همه‌شان برادر و خواهرند و فرزندان یک پدر و مادرند; به این آدم و حوّا منتهی می‌شوند, نه به غیر اینها.
حالا در آن مطلب دیگر, فصل دیگر از بحث که کیفیت ازدواج این برادر و خواهرها باشد یکی از محتملات هم همین است که فرزندان آدم با بقایای از نسل قبل ازدواج کرده باشند, [که] یکی از محتملات این است.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 37:32

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی