سخنرانی از آیت الله محمد تقی مصباح یزدی با موضوع «مقام بندگی»، سال 1396
اوج عبادت این است که انسان هر لحظه از زندگی خودش را با توجه به خواست خدا بگذراند. در این صورت به مقامی میرسد که یک نفس وی می تواند جامعهای را عوض کند. ببینید شهادت شهید حججی کشور را زیر و رو کرد؛ برنامهها تعطیل شد و برنامه هایی به خاطر او تدارک دیده شد؛ از بزرگترین شخصیتها تحت تأثیر این رفتار قرار گرفتند. مگر وی چه قدرتی داشت؟ چه قدر نقشه کشیده بود که چنین شود؟ آیا دنبال این بود که محبوبیت پیدا کند؟ خیر، انجام وظیفه الهی، و عشق او به سیدالشهدا (ع) او را به اینجا رساند.
برای لزوم بهترین استفاده از عمر و شناخت وظایف و عمل به آنها، باید جایگاه خود را در این عالم بشناسیم؛ این که کجای عالم قرار داریم و چه مسئولیتی بر عهده ماست و چگونه باید این مسئولیت را به انجام برسانیم.
دین مجموعه هماهنگی است که اجزای آن کاملا با یکدیگر مرتبط هستند و انسان را به سمت هدف سوق می دهند ولو این که ظاهرا برخی اجزا مستقل از دیگر اجزاء به نظر برسند، همانگونه که ظاهرا اندام های انسان مانند چشم و گوش به هم ربطی ندارند و هر کدام وظیفه خاصی بر عهده دارند، اما در واقع همه اندام های متفاوت در یک وجود واحد جمع است و در عین این که هر کدام کارآیی خاصی دارد، به هم مرتبطند و هر کدام از آنها نباشد، سبب نقص در موجود واحد می شود.
افراد جامعه هرکدام در جایگاهی قرار دارند که جامعه را به حرکت درمیآورند؛ برخی به منزله پا برای جامعه هستند، برخی دیگر به منزله مغز و فرمانده، و برخی به منزله دست و چشم و گوش. البته بر خلاف اعضای موجود زنده واحد، اعضای جامعه، نوعی قدرت انتخاب برای قرار گرفتن در جایگاهی از جامعه را دارند.
جامعه ای به سمت کمال رشد می کند که همه افراد در جایگاه خاص خودشان قرار گیرند و به وظیفه خاص خود عمل کنند. لذا ما باید ببینیم کجای جامعه قرار داریم و چه کاری برای جامعه باید انجام دهیم.
دین وظیفه ما را در جامعه مشخص کرده است، باید با راهنمایی دین وظیفه خود را شناخته و به آن عمل کنیم و دیگران را نیز نسبت به وظایفشان آگاه کنیم.
برای شناخت وظیفه ابتدا باید ببینیم که هدف ما از زندگی فردی و اجتماعی چیست و به کجا می خواهیم برویم؟ هدف را درک کنیم و برای دیگران نیز تبیین کنیم.
اختلافات بین بخش عظیمی از جوامع پیدا می شود. چه بسا اکثریت مردم هدف از زندگی را کسب لذت بیشتر می دانند؛ و اعتراف هم نکنند، حداقل در عمل همین را معتقدند، اما واقعیت این است که این هدف نهایی نیست، و همه آنچه در این عالم رخ می دهد، نقطه شروع حرکت است نه مقصد، و به همین دلیل است که عقل نمیتواند دقیقا این مسأله را روشن کند، و خداوند متعال انبیاء را فرستاده تا هدف را برای ما بیان کنند.
برخی حتی اگر قائل به آخرتی هم باشند، می گویند برای رسیدن به سعادت در دنیای دیگر، باید آرام و ساده زندگی کرد تا آن دنیا نیز آرامش داشته باشیم! و در مقابل برخی دیگرگفته اند تنها در صورتی به آرامش می رسیم که در این دنیا به خود سختی و رنج دهیم.
طبق آنچه انبیاء الهی برای ما بیان کرده اند، راه سعادت، بندگی خداوند است؛ و در مسیر بندگی خدا گاهی لذت های مشترک انسان و حیوان مانند ارضای غریزه جنسی نیز سبب کمال است، و گاهی باید آماده تحمل رنجها و حتی کشته شدن بود، و طبق آیات قرآن، رنج و لذت وسیله آزمایش است.
روحانیان وظیفه دارند هم خودشان هدف زندگی را شناخته و در مسیر صحیح حرکت کنند و هم دیگران را هدایت کنند؛ همانگونه که یک پزشک، هم خودش باید بهداشت را رعایت کند تا سالم باشد و هم به دیگران برای سلامتی کمک کند، روحانیان نیز باید پزشک روح باشند؛ هم برای سلامت روح خودشان تلاش کنند و هم به دیگران برای سلامت روح کمک کنند.
ویژگی زندگی انسان این است که تمام ابعادش اعم از جسمی و روحی، مادی و معنوی در هم تنیده است و نمی توان جهات مادی و معنوی، مسائل فردی و اجتماعی را از هم جدا کرد. البته ویژگی دین اسلام هم این است که برنامه ای جامع را برای همه ابعاد در هم تنیده زندگی انسان ارائه داده است.
جهاد شرط هدایت و قرار گرفتن در مسیر است. خداوند در قرآن می فرماید: «والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا» ؛ لذا اگر کسی می خواهد مشمول هدایت خداوند شود، راهش جهاد در راه خداست، و انسان مؤمن باید همیشه آماده جهاد در راه خدا و صرف نیرو در راهی باشد که خدا بیان کرده است.
روح کار ما باید این باشد که جهاد را در وجود خودمان پیاده کنیم، که اگر چنین کردیم خدا راه را به ما نشان می دهد تا هم خودمان راه را بشناسیم و هم دیگران را به این راه هدایت کنیم.
روح حاکم بر سیره پیامبر اکرم (ص) و ائمه (ع) جهاد در راه خدا در همه ابعاد جهاد با نفس، جهاد با دشمن داخلی و جهاد با دشمن خارجی است. البته جهاد در راه خدا طبیعتا با رنجها و سختی هایی همراه است، و خداوند در این راه لذت هایی نیز قرار داده تا تحمل سختیها امکان پذیرتر شود، ولی نباید به این لذتها دل بست، و به همین دلیل حتی حضرت سلیمان (ع) که خداوند ملک و قدرت عظیمی به او داده بود، خودش حصیربافی میکرد و از دسترنج خود با نان جو سر می کرد.
به عنوان نمونه امام خمینی (ره) با آن عظمت، مانند همه طلاب دیگر از آیت الله بروجردی شهریه می گرفتند؛ و حتی بعد از مرجعیت و زمانی که پرجمعیت ترین درس خارج را در مسجد اعظم قم داشتند، باز هم بسیار ساده زندگی می کردند و از سهم امامی که در اختیارشان بود کوچک ترین ریخت و پاشی برای زندگی راحتتر نداشتند.
همین فرد کاری کرد که دنیا را تکان داد و در هنگام سخنرانی وی، شخصیت های به ظاهر مهم دنیا برنامه هایشان را قطع می کردند تا سخنان وی را زنده بشنوند؛ دلیلش این بود که وی در راه خدا جهاد می کرد، و صبح که از خواب برمیخاست به دنبال انجام وظیفه در مقابل خدا بود.
اگر قدری تأمل شود، معلوم می شود که حساس ترین و خطرناک ترین برهه برای ایشان همان زمان بود؛ چرا که تا جایی که راه داشت در تضعیف رژیم طاغوت و استکبار سخنرانی کرده بود، و از طرفی وقتی قرار بود علیرغم مخالفت عدهای به ایران بیاید، هر لحظه احتمال ترور ایشان وجود داشت؛ اما وقتی خبرنگار می پرسد چه احساسی دارید، با نهایت آرامش جواب می دهد من وظیفه ای در مقابل خدا دارم که می روم انجام دهم.
خداوند دوست دارد بنده اش ضمن این که برنامهریزیها و تدابیرش را بر اساس وظیفه انجام میدهد، در هیچ حالی خود را بی نیاز از او نبیند؛ و تحقق برنامههایش را مشروط به مشیت الهی بداند، و ما باید این را یاد بگیریم.
اوج عبادت همین است که انسان هر لحظه از زندگی خودش و هر عملی در زندگی را با توجه به خواست خدا انجام دهد. در این صورت است که به مقامی می رسد که خداوند وی را برای همان خلق کرده بود. اگر چنین شد، یک نفس وی می تواند جامعهای را عوض کند.
یک جوان در سن جوانی با انجام وظیفه الهی خود، کشور را زیر و رو کرد؛ برنامهها تعطیل شد و برنامه هایی به خاطر او تدارک دیده شد. از بزرگترین شخصیتها تحت تأثیر این رفتار قرار گرفتند. مگر وی چه قدرتی داشت؟ چه قدر نقشه کشیده بود که چنین شود؟ آیا دنبال این بود که محبوبیت پیدا کند؟ خیر؛ عشق او به سیدالشهدا (ع) او را به اینجا رساند. البته اینها که ما دیدیم تنها آثار دنیایی کار اوست که در مقابل آثار اخروی آن چیزی نیست.
اوج عبادت این است که انسان هر لحظه از زندگی خودش را با توجه به خواست خدا بگذراند. در این صورت به مقامی میرسد که یک نفس وی می تواند جامعهای را عوض کند. ببینید شهادت شهید حججی کشور را زیر و رو کرد؛ برنامهها تعطیل شد و برنامه هایی به خاطر او تدارک دیده شد؛ از بزرگترین شخصیتها تحت تأثیر این رفتار قرار گرفتند. مگر وی چه قدرتی داشت؟ چه قدر نقشه کشیده بود که چنین شود؟ آیا دنبال این بود که محبوبیت پیدا کند؟ خیر، انجام وظیفه الهی، و عشق او به سیدالشهدا (ع) او را به اینجا رساند.
برای لزوم بهترین استفاده از عمر و شناخت وظایف و عمل به آنها، باید جایگاه خود را در این عالم بشناسیم؛ این که کجای عالم قرار داریم و چه مسئولیتی بر عهده ماست و چگونه باید این مسئولیت را به انجام برسانیم.
دین مجموعه هماهنگی است که اجزای آن کاملا با یکدیگر مرتبط هستند و انسان را به سمت هدف سوق می دهند ولو این که ظاهرا برخی اجزا مستقل از دیگر اجزاء به نظر برسند، همانگونه که ظاهرا اندام های انسان مانند چشم و گوش به هم ربطی ندارند و هر کدام وظیفه خاصی بر عهده دارند، اما در واقع همه اندام های متفاوت در یک وجود واحد جمع است و در عین این که هر کدام کارآیی خاصی دارد، به هم مرتبطند و هر کدام از آنها نباشد، سبب نقص در موجود واحد می شود.
افراد جامعه هرکدام در جایگاهی قرار دارند که جامعه را به حرکت درمیآورند؛ برخی به منزله پا برای جامعه هستند، برخی دیگر به منزله مغز و فرمانده، و برخی به منزله دست و چشم و گوش. البته بر خلاف اعضای موجود زنده واحد، اعضای جامعه، نوعی قدرت انتخاب برای قرار گرفتن در جایگاهی از جامعه را دارند.
جامعه ای به سمت کمال رشد می کند که همه افراد در جایگاه خاص خودشان قرار گیرند و به وظیفه خاص خود عمل کنند. لذا ما باید ببینیم کجای جامعه قرار داریم و چه کاری برای جامعه باید انجام دهیم.
دین وظیفه ما را در جامعه مشخص کرده است، باید با راهنمایی دین وظیفه خود را شناخته و به آن عمل کنیم و دیگران را نیز نسبت به وظایفشان آگاه کنیم.
برای شناخت وظیفه ابتدا باید ببینیم که هدف ما از زندگی فردی و اجتماعی چیست و به کجا می خواهیم برویم؟ هدف را درک کنیم و برای دیگران نیز تبیین کنیم.
اختلافات بین بخش عظیمی از جوامع پیدا می شود. چه بسا اکثریت مردم هدف از زندگی را کسب لذت بیشتر می دانند؛ و اعتراف هم نکنند، حداقل در عمل همین را معتقدند، اما واقعیت این است که این هدف نهایی نیست، و همه آنچه در این عالم رخ می دهد، نقطه شروع حرکت است نه مقصد، و به همین دلیل است که عقل نمیتواند دقیقا این مسأله را روشن کند، و خداوند متعال انبیاء را فرستاده تا هدف را برای ما بیان کنند.
برخی حتی اگر قائل به آخرتی هم باشند، می گویند برای رسیدن به سعادت در دنیای دیگر، باید آرام و ساده زندگی کرد تا آن دنیا نیز آرامش داشته باشیم! و در مقابل برخی دیگرگفته اند تنها در صورتی به آرامش می رسیم که در این دنیا به خود سختی و رنج دهیم.
طبق آنچه انبیاء الهی برای ما بیان کرده اند، راه سعادت، بندگی خداوند است؛ و در مسیر بندگی خدا گاهی لذت های مشترک انسان و حیوان مانند ارضای غریزه جنسی نیز سبب کمال است، و گاهی باید آماده تحمل رنجها و حتی کشته شدن بود، و طبق آیات قرآن، رنج و لذت وسیله آزمایش است.
روحانیان وظیفه دارند هم خودشان هدف زندگی را شناخته و در مسیر صحیح حرکت کنند و هم دیگران را هدایت کنند؛ همانگونه که یک پزشک، هم خودش باید بهداشت را رعایت کند تا سالم باشد و هم به دیگران برای سلامتی کمک کند، روحانیان نیز باید پزشک روح باشند؛ هم برای سلامت روح خودشان تلاش کنند و هم به دیگران برای سلامت روح کمک کنند.
ویژگی زندگی انسان این است که تمام ابعادش اعم از جسمی و روحی، مادی و معنوی در هم تنیده است و نمی توان جهات مادی و معنوی، مسائل فردی و اجتماعی را از هم جدا کرد. البته ویژگی دین اسلام هم این است که برنامه ای جامع را برای همه ابعاد در هم تنیده زندگی انسان ارائه داده است.
جهاد شرط هدایت و قرار گرفتن در مسیر است. خداوند در قرآن می فرماید: «والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا» ؛ لذا اگر کسی می خواهد مشمول هدایت خداوند شود، راهش جهاد در راه خداست، و انسان مؤمن باید همیشه آماده جهاد در راه خدا و صرف نیرو در راهی باشد که خدا بیان کرده است.
روح کار ما باید این باشد که جهاد را در وجود خودمان پیاده کنیم، که اگر چنین کردیم خدا راه را به ما نشان می دهد تا هم خودمان راه را بشناسیم و هم دیگران را به این راه هدایت کنیم.
روح حاکم بر سیره پیامبر اکرم (ص) و ائمه (ع) جهاد در راه خدا در همه ابعاد جهاد با نفس، جهاد با دشمن داخلی و جهاد با دشمن خارجی است. البته جهاد در راه خدا طبیعتا با رنجها و سختی هایی همراه است، و خداوند در این راه لذت هایی نیز قرار داده تا تحمل سختیها امکان پذیرتر شود، ولی نباید به این لذتها دل بست، و به همین دلیل حتی حضرت سلیمان (ع) که خداوند ملک و قدرت عظیمی به او داده بود، خودش حصیربافی میکرد و از دسترنج خود با نان جو سر می کرد.
به عنوان نمونه امام خمینی (ره) با آن عظمت، مانند همه طلاب دیگر از آیت الله بروجردی شهریه می گرفتند؛ و حتی بعد از مرجعیت و زمانی که پرجمعیت ترین درس خارج را در مسجد اعظم قم داشتند، باز هم بسیار ساده زندگی می کردند و از سهم امامی که در اختیارشان بود کوچک ترین ریخت و پاشی برای زندگی راحتتر نداشتند.
همین فرد کاری کرد که دنیا را تکان داد و در هنگام سخنرانی وی، شخصیت های به ظاهر مهم دنیا برنامه هایشان را قطع می کردند تا سخنان وی را زنده بشنوند؛ دلیلش این بود که وی در راه خدا جهاد می کرد، و صبح که از خواب برمیخاست به دنبال انجام وظیفه در مقابل خدا بود.
اگر قدری تأمل شود، معلوم می شود که حساس ترین و خطرناک ترین برهه برای ایشان همان زمان بود؛ چرا که تا جایی که راه داشت در تضعیف رژیم طاغوت و استکبار سخنرانی کرده بود، و از طرفی وقتی قرار بود علیرغم مخالفت عدهای به ایران بیاید، هر لحظه احتمال ترور ایشان وجود داشت؛ اما وقتی خبرنگار می پرسد چه احساسی دارید، با نهایت آرامش جواب می دهد من وظیفه ای در مقابل خدا دارم که می روم انجام دهم.
خداوند دوست دارد بنده اش ضمن این که برنامهریزیها و تدابیرش را بر اساس وظیفه انجام میدهد، در هیچ حالی خود را بی نیاز از او نبیند؛ و تحقق برنامههایش را مشروط به مشیت الهی بداند، و ما باید این را یاد بگیریم.
اوج عبادت همین است که انسان هر لحظه از زندگی خودش و هر عملی در زندگی را با توجه به خواست خدا انجام دهد. در این صورت است که به مقامی می رسد که خداوند وی را برای همان خلق کرده بود. اگر چنین شد، یک نفس وی می تواند جامعهای را عوض کند.
یک جوان در سن جوانی با انجام وظیفه الهی خود، کشور را زیر و رو کرد؛ برنامهها تعطیل شد و برنامه هایی به خاطر او تدارک دیده شد. از بزرگترین شخصیتها تحت تأثیر این رفتار قرار گرفتند. مگر وی چه قدرتی داشت؟ چه قدر نقشه کشیده بود که چنین شود؟ آیا دنبال این بود که محبوبیت پیدا کند؟ خیر؛ عشق او به سیدالشهدا (ع) او را به اینجا رساند. البته اینها که ما دیدیم تنها آثار دنیایی کار اوست که در مقابل آثار اخروی آن چیزی نیست.
تاکنون نظری ثبت نشده است