- 40
- 1000
- 1000
- 1000
تحلیلی روانشناختی از تحولات صدر اسلام، 3
سخنرانی آیت الله محمدتقی مصباح یزدی با موضوع «تحلیلی روانشناختی از تحولات صدر اسلام» جلسه سوم: عوامل فتنه، سال 1394
در میان مکلفان کسانی هستند که به عمد برخلاف حق قدم برمیدارند، راه باطل را میپیمایند و شقاوت ابدی را برای خودشان میخرند، و کسان دیگری به اشتباه میافتند یا میلغزند. دسته اول تنها به گمراهی خودشان قانع نمیشوند و میکوشند دیگران را هم به هلاکت بکشانند. این گروه در ادبیات دینی «شیاطین» نامیده میشوند.
حال این سؤال مطرح میشود که چطور ممکن است موجودی که طالب خیر خودش است عالماً و عامداً دست به کاری بزند که موجب هلاکت و شقاوت ابدیش شود؟ آیا از ابتد اینگونه آفریده شده که طالب شر باشد؟ کسانی از دیرباز چنین میپنداشتند که در عالم دو عامل اصلی وجود دارد؛ یک عامل خودبهخود طالب خیر است که به آن یزدان میگویند و یکی خودبهخود طالب شر که به آن اهریمن میگویند. این نظر را به مانویها، زرتشتیها و به بعضی از فرقههایی که در مشرق زمین زندگی میکردند نسبت میدهند. در اسلام چنین مطلبی نداریم، و شیطان با اهریمنی که آنها میگویند تفاوت دارد. به تصریح نهجالبلاغه، شیطان سالهایی طولانی عبادت خدا کرده و سپس در اثر استکبار گمراه شده است.
شیطان از جنیان است و جنیان ــبرخلاف موجوداتی مثل ملائکه که هیچ جهت شری در وجودشان نیستــ مکلفند. قرآن نیز به آنها خطاب میکند و تکلیف برایشان تعیین میکند، و درباره ابلیس هم میگوید: کَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ. او از ابتدا طالب خیر خودش بود و خیر را در عبادت خدا میدانست، ولی در کنار آن، روح خودپرستی و استکبار، عامل شری بود که در وجود خودش رشد داد و با این عبادتهایی که در کنار ملائکه میکرد روزبهروز بر غرورش نیز افزوده شد. وقتی پای امتحان در میان آمد و خدا امر کرد که برای حضرت آدم سجده کند، این استکبار گل کرد و گفت: من هرگز چنین کاری نمیکنم. این منشأ طردش از دستگاه الهی شد و از آن جا تصمیم گرفت که دیگران را هم گمراه کند. بنابراین شیطان موجودی نبود که سرتاپا شر، و در شرارت خود مجبور باشد. او به اختیار خودش شر را اختیار کرد، چنان که شیاطین انس نیز اینگونهاند.
با اینکه همه مکلفان با فطرت توحیدی آفریده شدهاند؛ کسانی در اثر عوامل مختلفی به تدریج گرایشها، میلها، یا هوسهایی پیدا میکنند و به دنبال آنها میروند. کمکم این صفات شر در آنها رسوخ پیدا میکند به طوری که دیگر عملا امکان نجات از آن برایشان باقی نمیماند. در آیات متعددی از قرآن نیز به این مطلب اشاره شده است، ازجمله: وَجَعَلْنَا مِن بَینِ أَیدِیهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَینَاهُمْ فَهُمْ لاَ یبْصِرُونَ* وَسَوَاء عَلَیهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یؤْمِنُونَ؛ ما از پیش رو و از پشت سر آنها را محاصره کردهایم و راهی به حق پیدا نمیکنند و هرچه تو یا هر پیغمبر دیگری آنها را هدایت کنید فایدهای ندارد. بنابراین شیاطین هم خود را به دست خودشان هلاک کرده و خود مسئول شرارت و هلاکتشان هستند.
در میان مکلفان کسانی هستند که به عمد برخلاف حق قدم برمیدارند، راه باطل را میپیمایند و شقاوت ابدی را برای خودشان میخرند، و کسان دیگری به اشتباه میافتند یا میلغزند. دسته اول تنها به گمراهی خودشان قانع نمیشوند و میکوشند دیگران را هم به هلاکت بکشانند. این گروه در ادبیات دینی «شیاطین» نامیده میشوند.
حال این سؤال مطرح میشود که چطور ممکن است موجودی که طالب خیر خودش است عالماً و عامداً دست به کاری بزند که موجب هلاکت و شقاوت ابدیش شود؟ آیا از ابتد اینگونه آفریده شده که طالب شر باشد؟ کسانی از دیرباز چنین میپنداشتند که در عالم دو عامل اصلی وجود دارد؛ یک عامل خودبهخود طالب خیر است که به آن یزدان میگویند و یکی خودبهخود طالب شر که به آن اهریمن میگویند. این نظر را به مانویها، زرتشتیها و به بعضی از فرقههایی که در مشرق زمین زندگی میکردند نسبت میدهند. در اسلام چنین مطلبی نداریم، و شیطان با اهریمنی که آنها میگویند تفاوت دارد. به تصریح نهجالبلاغه، شیطان سالهایی طولانی عبادت خدا کرده و سپس در اثر استکبار گمراه شده است.
شیطان از جنیان است و جنیان ــبرخلاف موجوداتی مثل ملائکه که هیچ جهت شری در وجودشان نیستــ مکلفند. قرآن نیز به آنها خطاب میکند و تکلیف برایشان تعیین میکند، و درباره ابلیس هم میگوید: کَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ. او از ابتدا طالب خیر خودش بود و خیر را در عبادت خدا میدانست، ولی در کنار آن، روح خودپرستی و استکبار، عامل شری بود که در وجود خودش رشد داد و با این عبادتهایی که در کنار ملائکه میکرد روزبهروز بر غرورش نیز افزوده شد. وقتی پای امتحان در میان آمد و خدا امر کرد که برای حضرت آدم سجده کند، این استکبار گل کرد و گفت: من هرگز چنین کاری نمیکنم. این منشأ طردش از دستگاه الهی شد و از آن جا تصمیم گرفت که دیگران را هم گمراه کند. بنابراین شیطان موجودی نبود که سرتاپا شر، و در شرارت خود مجبور باشد. او به اختیار خودش شر را اختیار کرد، چنان که شیاطین انس نیز اینگونهاند.
با اینکه همه مکلفان با فطرت توحیدی آفریده شدهاند؛ کسانی در اثر عوامل مختلفی به تدریج گرایشها، میلها، یا هوسهایی پیدا میکنند و به دنبال آنها میروند. کمکم این صفات شر در آنها رسوخ پیدا میکند به طوری که دیگر عملا امکان نجات از آن برایشان باقی نمیماند. در آیات متعددی از قرآن نیز به این مطلب اشاره شده است، ازجمله: وَجَعَلْنَا مِن بَینِ أَیدِیهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَینَاهُمْ فَهُمْ لاَ یبْصِرُونَ* وَسَوَاء عَلَیهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یؤْمِنُونَ؛ ما از پیش رو و از پشت سر آنها را محاصره کردهایم و راهی به حق پیدا نمیکنند و هرچه تو یا هر پیغمبر دیگری آنها را هدایت کنید فایدهای ندارد. بنابراین شیاطین هم خود را به دست خودشان هلاک کرده و خود مسئول شرارت و هلاکتشان هستند.
تاکنون نظری ثبت نشده است