- 1119
- 1000
- 1000
- 1000
اخلاق، سیاست و اسلام، جلسه بیست و یکم
سخنرانی از آیت الله محمد تقی مصباح یزدی با موضوع «اخلاق، سیاست و اسلام»، جلسه بیست و یکم، سال 1396
با استفاده از بیانات امیرمؤمنانعلیهالسلام در نهجالبلاغه، به بیان فضای حاکم بر جامعه مسلمانان پرداختیم و گفتیم که در بین مردم گروههایی بودند که با خلافت بلافصل امیرالمؤمنین موافق نبودند و هر شب به معرفی برخی از این گروهها پرداختیم.
یکی دیگر از این گروهها کسانی بودند که میگفتند علی شخص خوبی است، خدماتی در اسلام انجام داده است و حقی بر گردن اسلام و مسلمین دارد، علم و تقوایش هم زیاد است، اما سیاست ندارد؛ پس چگونه میخواهد جامعه را مدیریت کند؟! بهخصوص که بعد از رحلت پیغمبرصلیاللهعلیهوآله، ایشان جوان بود و بعضی از مردم میگفتند: علیعلیهالسلام شوخی هم زیاد میکند و به درد مقام ولایت نمیخورد. اتفاقا کسانیکه این طرز تفکر داشتند کم نبودند. اینها به حضرت علیعلیهالسلام احترام هم میگذاشتند و میگفتند علی هم شجاع، هم عالم و هم اهل عبادت است، اما سیاست سرش نمیشود.
گویا خطبه 41 نهجالبلاغه ناظر به این اتهام است. این خطبه یکی از جاهایی است که امیرالمؤمنین توضیح میدهد که با چه مشکلاتی مواجه بوده است. ایشان میفرماید: لَقَدْ أَصْبَحْنَا فِی زَمَانٍ قَدِ اتَّخَذَ أَکْثَرُ أَهْلِهِ الْغَدْرَ کَیْساً وَنَسَبَهُمْ أَهْلُ الْجَهْلِ فِیهِ إِلَى حُسْنِ الْحِیلَةِ؛ ما در زمانی زندگی میکنیم که اکثر مردم حقهبازی را زرنگی میدانند و از آن به خوشتدبیری تعبیر میکنند. میگویند اینکه انسان با هر کسی مطابق میل خودش سخن بگوید و امروز چیزی بگوید و فردا چیز دیگری، زرنگی است. سپس امیرالمؤمنین این افراد را نفرین میکنند؛ مَا لَهُمْ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ؛ خدا اینها را بکشد! قَدْ یَرَى الْحُوَّلُ الْقُلَّبُ وَجْهَ الْحِیلَةِ؛ کسانی هستند که این تدبیر و سیاستها را خوب میدانند، ولی امر و نهی خدا مانعشان است. «حُوَّل» و «قُلَّب» دو صیغه مشبهه نادرند. حوّل کسی است که احوالات چیزی را بهدرستی میتواند تشریح و درک کند. قُلّب کسی است که میتواند هر کاری را زیر و رو کند و اطرافش را بسنجد. «الْحُوَّلُ الْقُلَّبُ» یعنی فردی که بهخوبی همه چیز را از همه جهت بررسی میکند و سنجیده سخن میگوید. حضرت میفرماید: کسانی هستند که این مسایل را خوب درک میکنند، حیلههای سیاستمداران را نیز خوب بلدند، وَ دُونَهَا مَانِعٌ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ وَ نَهْیِهِ؛ اما امر و نهی خدا جلویشان را میگیرد و نمیگذارد این حیلهها را به کار ببرند؛ فَیَدَعُهَا رَأْیَ عَیْنٍ؛ آنها این کارها را با چشم باز و آگاهانه رها میکنند.
در خطبه دیگری در ترسیم فضای جامعه در عصر خویش میفرماید: وَاعْلَمُوا رَحِمَکُمُ اللَّهُ أَنَّکُمْ فِی زَمَانٍ الْقَائِلُ فِیهِ بِالْحَقِّ قَلِیلٌ وَاللِّسَانُ عَنِ الصِّدْقِ کَلِیلٌ وَاللَّازِمُ لِلْحَقِّ ذَلِیلٌ؛ در زمانی زندگی میکنیم که کسیکه سخن حق بگوید و بخواهد پیرو و ملازم حق باشد، بسیار نادر است؛ زبانها از گفتن حقیقت لال شده و ملازمان حق در جامعه خوار، ذلیل و منزوی هستند. أَهْلُهُ مُعْتَکِفُونَ عَلَى الْعِصْیَانِ؛ (دهه سوم بعد از وفات پیغمبر است و حداکثر نزدیک به سی سال از زمان پیغمبر گذشته است) میفرماید: اهل این زمان بر عصیان اعتکاف کردهاند. در اعتکاف انسان به جایی می رود و از آن جا بیرون نمیآید. اینها بر عصیان اعتکاف کردهاند؛ یعنی دست از گناه برنمیدارند. مُصْطَلِحُونَ عَلَى الْإِدْهَانِ؛ با یکدیگر توافق کردهاند که مسایل را ماستمالی کنند؛ به کسی نگویند که تو کار بدی کردی و این کار بد بود؛ توافق کردهاند نهی از منکر و امر به معروف نکنند و قرار گذاشتهاند با هم بسازند. معنای تحتاللفظی مداهنه روغنمالی است و در فارسی به ماستمالی ترجمه میشود.
فَتَاهُمْ عَارِمٌ؛ جوانهایشان بیشرمند و حیا ندارند. وَشَائِبُهُمْ آثِمٌ؛ سالخوردگانشان اهل گناهاند و با اینکه پیر شدهاند دست از گناه برنمیدارند. وَعَالِمُهُمْ مُنَافِقٌ؛ دانشمندانشان چند رو و چند زباناند و با هر کسی به گونهای صحبت میکنند و طبق مزاج او فتوا میدهند. قَارِیهمْ مُمَاذِقٌ؛ در آن زمان به کسانی که قرآن را خوب میخواندند و تدریس و تفسیر میکردند، قراء میگفتند. میفرماید در این زمان قراء انسانهای چاپلوسی هستند و هر جایی از هر کسی به مصلحتشان باشد، حمایت میکنند. لَا یُعَظِّمُ صَغِیرُهُمْ کَبِیرَهُمْ؛ کوچکترها به بزرگترها احترام نمیگذارند. وَلَا یَعُولُ غَنِیُّهُمْ فَقِیرَهُم؛ پولدارهایشان، از فقرا و تهیدستان سرپرستی و حمایت نمیکنند.
در خطبه دیگری میفرماید: اضْرِبْ بِطَرْفِکَ حَیْثُ شِئْتَ مِنَ النَّاسِ؛ چشمت را هر جا میخواهی بینداز و تمام گوشههای جامعه را ببین! هر جایی را نگاه کنی، مردم از این چند دسته خارج نیستند. فَهَلْ تُبْصِرُ إِلَّا فَقِیراً یُکَابِدُ فَقْراً؛ یک دسته فقیر و تهیدست هستند که با فقر و بیچارگی دستوپنجه نرم میکنند. أَوْ غَنِیّاً بَدَّلَ نِعْمَةَ اللَّهِ کُفْراً؛ دسته دیگر ثروتمندند، اما بهجای اینکه نعمتهای خدا را شکرگزاری کنند و در راهی که مرضی اوست، صرف کنند، به ناسپاسی و کفران مشغولند و آنها را وسیله معصیت خدا قرار میدهند. أَوْ بَخِیلًا اتَّخَذَ الْبُخْلَ بِحَقِّ اللَّهِ وَفْراً؛ دسته دیگر کسانی هستند که حق خدا را نمیدهند و این را زرنگی خودشان میدانند. میگویند ما ثروت جمع میکنیم و اگر بخواهیم حقوق مردم را بدهیم از خودمان کاسته میشود و ممکن است خودمان محتاج شویم. «بخل بحق الله» را برای خودشان دارایی حساب میکنند. أَوْ مُتَمَرِّداً کَأَنَّ بِأُذُنِهِ عَنْ سَمْعِ الْمَوَاعِظِ وَقْراً؛ دسته دیگر لاابالیاند و به فکر حرام و حلال خدا نیستند. میگویند میخواهیم اینگونه زندگی را بگذرانیم و خوش باشیم و هیچ ابایی از اینکه در راه رسیدن به هوسهایشان گناهی مرتکب شوند، ندارند. هر چه دیگران به آنها موعظه کنند، فایده ندارد. مثل اینکه در مقابل موعظه و پند و اندرز دیگران، گوششان خیلی سنگین است و پنبههای سنگین در گوششان فرو کردهاند.
حضرت میفرماید: به جامعه نگاه کن، ببین در جامعه غیر از اینها قشر دیگری مییابی؟! ظَهَرَ الْفَسَادُ فَلَا مُنْکِرٌ مُغَیِّرٌ وَ لَا زَاجِرٌ مُزْدَجِرٌ؛ جامعه پر از فساد شده است و کسی وجود ندارد که نهی از منکر کند و اوضاع را تغییر دهد. اصل «منکَر» به معنای ناشناخته و در مقابل «معروف» به معنای شناخته شده است. امر به شناخته شده یعنی در فضای عالم اسلامی این را میشناسند. منکَر یعنی این چیزی است که اصلا وجود ندارد و کسی آن را نمیشناسد. منکِر کسی است که در مقابل کسانیکه به فساد و گناه مبتلا شدهاند، میایستد و مبارزه میکند. بنابراین منکِر کسیکه است آن عمل را زشت میشمارد. فَلَا مُنْکِرٌ مُغَیِّرٌ؛یعنی کسی که با اهل منکرات مبارزه کند و اوضاع را تغییر دهد، وجود ندارد. وَلَا زَاجِرٌ مُزْدَجِرٌ؛ همچنین کسیکه اهل نهی از منکر باشد و خودش هم مرتکب این گناه نشود، وجود ندارد.
سپس حضرت خطاب به مردم (فرض کنید ما هم در زمان علی هستیم و امیرالمؤمنین به ما خطاب کردهاند) میفرماید: أَ فَبِهَذَا تُرِیدُونَ أَنْ تُجَاوِرُوا اللَّهَ فِی دَارِ قُدْسِهِ؛ شما با این جامعه که پر از فساد شده است، میخواهید در دار اکرام الهی، همسایه خدا شوید؟! آیا شما با این وضعتان میخواهید به بهشت بروید و در مقامات عالیه بهشت باشید؟ وَ تَکُونُوا أَعَزَّ أَوْلِیَائِهِ عِنْدَهُ؛ اینگونه میخواهید عزیزترین اولیای خدا باشید؟! هَیْهَاتَ لَا یُخْدَعُ اللَّه عَنْجَنَّتِهِ؛ بدانید! خدا را نمیتوان فریب داد و بهشت را از چنگش درآورد. خدا گول نمیخورد. اگر میخواهید در بهشت خدا ساکن شوید، باید مطیع واقعی باشید. تظاهر به تقوا کاری برای شما صورت نمیدهد. سپس این جمله تلخ را میفرماید: لَعَنَ اللَّهُ الْآمِرِینَ بِالْمَعْرُوفِ التَّارِکِینَ لَهُ؛ خدا لعنت کند آن کسانی را که امر به معروف میکنند، اما خودشان عمل نمیکنند. وَالنَّاهِینَ عَنِ الْمُنْکَرِ الْعَامِلِینَ بِه؛خدا لعنت کند آنهایی را که نهی از منکر میکنند اما خودشان نیز مرتکب منکر میشوند.
باز در خطبه 32 نیز به شرح شرایط و فضای زمان خود می پردازند. این خطبه با این جمله شروع میشود؛ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا قَدْ أَصْبَحْنَا فِی دَهْرٍ عَنُودٍ وَزَمَنٍ کنود یُعَدُّ فِیهِ الْمُحْسِنُ مُسِیئاً وَیَزْدَادُ الظَّالِمُ فِیهِ عُتُوّاً؛ در زمان بسیار سخت و ننگینی واقع شدهایم؛ زمانیکه نیکوکاران را بدکار میدانند و کسانیکه به وظیفهشان عمل میکنند، مورد نفرت مردماند. همچنین اهل ستم روزبهروز بر ستمگریشان افزوده میشود. لَا نَنْتَفِعُ بِمَا عَلِمْنَا؛ از آنچه میدانیم بهرهای نمیبریم و به دانستههایمان عمل نمیکنیم. وَلَا نَسْأَلُ عَمَّا جَهِلْنَا؛ از چیزهایی که نمیدانیم، نمیپرسیم و میترسیم تکلیفمان زیاد شود. وَلَا نَتَخَوَّفُ قَارِعَةً حَتَّى تَحُلَّ بِنَا؛ به فکر هیچ بلایی نیستیم تا وقتی که بر ما نازل شود. امام گویا در اینجا به ما هم هشدار میدهد که مواظب باشید دوباره شما را به وضع سابق برنگردانند! نگویید: ای بابا! گذشت دیگر شاه رفت و تمام شد. دیگران هشدار دادند، جانشین امام نیز هشدار داد، اما گوشمان بدهکار نیست! لا نتخوف قارعة حتی تحل بنا؛ وقتی مبتلا شدیم، میگوییم: راست میگفتند!
سپس میفرماید: در این زمانی که ما زندگی میکنیم، مردم چهار دستهاند؛ وَالنَّاسُ عَلَى أَرْبَعَةِ أَصْنَافٍ؛
1. دنیادوستان بیعرضه
مِنْهُمْ مَنْ لَا یَمْنَعُهُ الْفَسَادَ فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَهَانَةُ نَفْسِهِ وَکَلَالَةُ حَدِّهِ وَ نَضِیضُ وَفْرِهِ؛ دستهای از مردم، نه همتی دارند که دنبال مقامات عالی باشند و نه معرفتی که دنبال رشد معنوی و قرب به خدا باشند. اینان اهل جنگ، درگیری و... نیستند، اما این از روی تقوایشان نیست، بلکه عرضه ندارند. یک مشت مردم بیعرضه که دنبال شکم و لذتشان هستند. اینکه به سراغ مفاسد اجتماعی، کارهای بزرگ، شلوغکاری و فتنه نمیروند بهخاطر این است که از دستشان برنمیآید، وگرنه مخالف این کارها نیستند، و اگر روزی قدرت پیدا کنند به دنبال اینها نیز میروند. اکنون شما فکر کنید که آیا در این زمان چنین مردمی پیدا میشوند یا این سخنان فقط درباره مردم زمان امیرالمؤمنین است؟!
2. دنیادوستان شرور
دسته دیگر اهل شمشیر کشیدن، مبارزه و شلوغ کاری هستند؛ وَمِنْهُمْ الْمُصْلِت لِسَیْفِهِ وَالْمُعْلِنُ بِشَرِّهِ؛ کسانیکه اهل جنگاند و شمشیر را از نیام میکشند و آشکارا ایجاد شر میکنند. وَالْمُجْلِبُ بِخَیْلِهِ وَرَجِلِهِ؛ دستشان را باز بگذارند، دیگران را هم بسیج میکنند. قَدْ أَشْرَطَ نَفْسَهُ وَأَوْبَقَ دِینَهُ لِحُطَامٍ یَنْتَهِزُهُ أَوْ مِقْنَبٍ یَقُودُهُ؛ ولی اینها نیز دنبال زخارف دنیا هستند؛ یا دنبال این هستند که مالی یا گله اسبی به چنگ بیاورند؛ أو مِنْبَرٍ یَفْرَعُهُ؛ یا به دنبال این هستند که در بین مردم شهرت داشته باشند، از منبرها بالا روند و سخنرانی کنند و دیگران حرفشان را بشنوند. وَلَبِئْسَ الْمَتْجَرُ أَنْ تَرَى الدُّنْیَا لِنَفْسِکَ ثَمَناً وَمِمَّا لَکَ عِنْدَ اللَّهِ عِوَضاً؛ اینها اهل کار بودند، عرضه هم داشتند، به میدان هم میآمدند و زد و بند هم میکردند، اما همه این کارها را برای دنیایشان انجام میدادند. حضرت میفرماید: عجب بهای پست و اندکی است که انسان عمرش را صرف کند و به جای مقامات معنوی و قرب به خدا به دنبال کالاهای این دنیا باشد.
3. دنیادوستان دینفروش
وَمِنْهُمْ مَنْ یَطْلُبُ الدُّنْیَا بِعَمَلِ الْآخِرَةِ وَلَا یَطْلُبُ الْآخِرَةَ بِعَمَلِ الدُّنْیَا؛ دسته دیگر هم دنیاپرست هستند، اما راهشان با گروه قبل متفاوت است. گروه قبل اهل دنیا بودند و میخواستند با زور به مقامات دنیا برسند. دسته سوم دنیا را خیلی دوست میدارند اما با زور و شمشیر به دنبال آن نمیروند. مَنْ یَطْلُبُ الدُّنْیَا بِعَمَلِ الْآخِرَةِ؛ اینها با ریاکاری و مقدسبازی به دنبال این هستند که مردم آنها را انسانهای خوبی بدانند، سخنانشان را گوش کنند، به آنها احترام بگذارند و پول به آنها بدهند. قَدْ طَامَنَ مِنْ شَخْصِهِ؛ انسانیهای سبکی نیستند و با سنگینی و وقار راه می روند وَقَارَبَ مِنْ خَطْوِهِ؛ قدمهایشان را خیلی کوتاه و آرام برمیدارند. وَشَمَّرَ مِنْ ثَوْبِهِ؛ لباسهایشان را جمع می کنند تا به آن ترشح نشود تا مثلا نشان دهند که برای نماز به مسجد میروند. وَزَخْرَفَ مِنْ نَفْسِهِ لِلْأَمَانَةِ؛ آنچنان خودشان را در جامعه زیبا جلوه میدهند تا مردم امانتهایشان را به آنها بسپارند. وَاتَّخَذَ سِتْرَ اللَّهِ ذَرِیعَةً إِلَى الْمَعْصِیَةِ؛ خداوند ستار العیوب است و اسرار بندگانش را به زودی فاش نمیکند. ولی اینها پردهای را که خدا روی کار آنها انداخته است، وسیلهای برای گناه بیشتر قرار میدهند. چهبسا کسانی باشند که چون دیگران باور نمیکنند که اهل گناهی باشند، ابایی از آن گناه ندارند و آن را مرتکب میشوند.
4. دنیادوستان زهدفروش
وَمِنْهُمْ مَنْ أَبْعَدَهُ عَنْ طَلَبِ الْمُلْکِ ضُئُولَةُ نَفْسِهِ وَانْقِطَاعُ سَبَبِهِ فَقَصَرَتْهُ الْحَالُ عَلَى حَالِهِ فَتَحَلَّى بِاسْمِ الْقَنَاعَةِ؛ دسته دیگر کسانی هستند که نه وسایل رفاه برایشان مسیر است، نه قدرت درگیری با دیگران را دارند و نه میتوانند با ریاکاری مردم را فریب بدهند. اینها برای اینکه در جامعه آبرویشان را حفظ کنند، میگویند ما اهل قناعت و زهد هستیم و دنیا ارزشی ندارد. نه اینکه واقعا به دنیا علاقه نداشته باشند، تنبلیشان اجازه نمیدهد که دنبال کاری بروند، و قناعت و زهد را پوششی برای تنبلی خودشان قرار میدهند. تَزَیَّنَ بِلِبَاسِ أَهْلِ الزَّهَادَةِ وَلَیْسَ مِنْ ذَلِکَ فِی مَرَاحٍ وَلَا مَغْدًى؛ خودشان را به زهد و ترک دنیا نسبت میدهند، درحالیکه نه در روز و نه در شب در این وادی قدم نگذاشتهاند.
وَبَقِیَ رِجَالٌ غَضَّ أَبْصَارَهُمْ ذِکْرُ الْمَرْجِعِ؛ فقط عده قلیلی هستند که بازگشتشان به سوی خدا، خواب را از چشمانشان ربوده است. این عده بسیار کم هستند، آنقدر که حضرت آنها را جزو تقسیمبندی توده مردم نیاورده است. وَأَرَاقَ دُمُوعَهُمْ خَوْفُ الْمَحْشَرِ؛ ترس از عالم محشر و قیامت اشکها را از چشمهای آنان جاری کرده است. فَهُمْ بَیْنَ شَرِیدٍ نَادٍّ وَخَائِفٍ مَقْمُوعٍ وَسَاکِتٍ مَکْعُومٍ وَدَاعٍ مُخْلِصٍ وَثَکْلَانَ مُوجَعٍ؛ واقعا از خدا میترسند و از قیامت باک دارند؛ نگران این هستند که عاقبتشان چه میشود و اشکشان جاری است، ولی در جامعه در حالت انزوا به سر میبرند و کسی به آنها اعتنایی نمیکند؛ یا از ترس زورمداران در تنهایی و انزوا به سر میبرند، یا زبانشان از ترس قدرتمندان بسته و لال شده است و نمیتوانند سخن بگویند، یا دیگران را با اخلاق به راه حق دعوت میکنند، ولی کسی به سخن آنها گوش نمیدهد، و یا کسانی هستند که مورد بیمهری دیگران قرار گرفتهاند و آنها و بستگانشان را زندان یا شهید کردهاند. قَدْ وَعَظُوا حَتَّى مَلُّوا؛ آنقدر دیگران را موعظه کردهاند که خسته شدهاند. وَقُهِرُوا حَتَّى ذَلُّوا؛ دیگران آن قدر بر اینها سخت گرفته و مقهورشان کردهاند که در جامعه به ذلت و خواری افتادهاند. وَقُتِلُوا حَتَّى قَلُّوا؛ از بس از آنها کشتهاند، تعدادشان کم شده است.
حضرت میفرماید اوضاع زمانه اینطور است. سپس به نصیحت مردم میپردازد. ما هم فرض کنیم فریاد امیرالمؤمنین به گوشمان میرسد! فَلْتَکُنِ الدُّنْیَا فِی أَعْیُنِکُمْ أَصْغَرَ مِنْ حُثَالَةِ الْقَرَظِ وَقُرَاضَةِ الْجَلَمِ؛ آهای مسلمانها! ای کسانی که حرف علی را میشنوید! دنیا باید در نظر شما از پر کاه و پرز پشم گوسفند کمارزشتر باشد. وقتی پشم گوسفند یا حیوان دیگری را با قیچی میچینند، پرز آن پشم در هوا پخش میشود، آن پرز هیچ ارزشی ندارد و کسی به آن اهمیت نمیدهد. میفرماید: دنیا در نظر شما باید از آن پرز کمارزشتر باشد. وَارْفُضُوهَا ذَمِیمَةً فَإِنَّهَا قَدْ رَفَضَتْ مَنْ کَانَ أَشْغَفَ بِهَا مِنْکُم؛ این دنیا را رها کنید و دل به آن نبندید. البته این بدان معنا نیست که کار، زراعت، کشاورزی و دامداری نکنید. میفرماید: به دنیا «دل» نبندید. مگر خود علیعلیهالسلام نخلستانها به بار نیاورده بود؛ مگر قناتهای زیادی احداث نکرده بود؟! هنوز هم قناتهایی که امیرالمؤمنین در اطراف مدینه به وجود آوردند، هست. او این قناتها را احداث میکرد و وقتی به آب میرسید، هنوز آب آن صاف نشده بود، میگفت قلم و کاغذ بیاورید و آن را وقف میکرد. میفرمود: این صدقهای است که علی ابن ابیطالب برای فقرا وقف کرده است.
برای فقرا کار کنید! زحمت بکشید! درس بخوانید! درس بدهید! تحقیق کنید! مبارزه و جهاد کنید! ولی به دنیا دل نبندید! این دنیا کسانی را که خیلی بیشتر از شما عاشقش بودند و به آن دل بسته بودند، رها کرد و خاک شدند. شما هم روزی خاک خواهید شد؛ دل به این دنیا نبندید! در دستوراتی که به نمایندگانش میداد، میفرمود: وقتی به آنجا رفتید و مشغول کار شدید، فکر این نباشید که زندگیتان را تأمین کنید و لذت و رفاهی برای خودتان فراهم کنید؛ فقط به فکر این باشید که حقی را به صاحب حقی برسانید یا باطلی را از دشمنی دفع کنید.
با استفاده از بیانات امیرمؤمنانعلیهالسلام در نهجالبلاغه، به بیان فضای حاکم بر جامعه مسلمانان پرداختیم و گفتیم که در بین مردم گروههایی بودند که با خلافت بلافصل امیرالمؤمنین موافق نبودند و هر شب به معرفی برخی از این گروهها پرداختیم.
یکی دیگر از این گروهها کسانی بودند که میگفتند علی شخص خوبی است، خدماتی در اسلام انجام داده است و حقی بر گردن اسلام و مسلمین دارد، علم و تقوایش هم زیاد است، اما سیاست ندارد؛ پس چگونه میخواهد جامعه را مدیریت کند؟! بهخصوص که بعد از رحلت پیغمبرصلیاللهعلیهوآله، ایشان جوان بود و بعضی از مردم میگفتند: علیعلیهالسلام شوخی هم زیاد میکند و به درد مقام ولایت نمیخورد. اتفاقا کسانیکه این طرز تفکر داشتند کم نبودند. اینها به حضرت علیعلیهالسلام احترام هم میگذاشتند و میگفتند علی هم شجاع، هم عالم و هم اهل عبادت است، اما سیاست سرش نمیشود.
گویا خطبه 41 نهجالبلاغه ناظر به این اتهام است. این خطبه یکی از جاهایی است که امیرالمؤمنین توضیح میدهد که با چه مشکلاتی مواجه بوده است. ایشان میفرماید: لَقَدْ أَصْبَحْنَا فِی زَمَانٍ قَدِ اتَّخَذَ أَکْثَرُ أَهْلِهِ الْغَدْرَ کَیْساً وَنَسَبَهُمْ أَهْلُ الْجَهْلِ فِیهِ إِلَى حُسْنِ الْحِیلَةِ؛ ما در زمانی زندگی میکنیم که اکثر مردم حقهبازی را زرنگی میدانند و از آن به خوشتدبیری تعبیر میکنند. میگویند اینکه انسان با هر کسی مطابق میل خودش سخن بگوید و امروز چیزی بگوید و فردا چیز دیگری، زرنگی است. سپس امیرالمؤمنین این افراد را نفرین میکنند؛ مَا لَهُمْ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ؛ خدا اینها را بکشد! قَدْ یَرَى الْحُوَّلُ الْقُلَّبُ وَجْهَ الْحِیلَةِ؛ کسانی هستند که این تدبیر و سیاستها را خوب میدانند، ولی امر و نهی خدا مانعشان است. «حُوَّل» و «قُلَّب» دو صیغه مشبهه نادرند. حوّل کسی است که احوالات چیزی را بهدرستی میتواند تشریح و درک کند. قُلّب کسی است که میتواند هر کاری را زیر و رو کند و اطرافش را بسنجد. «الْحُوَّلُ الْقُلَّبُ» یعنی فردی که بهخوبی همه چیز را از همه جهت بررسی میکند و سنجیده سخن میگوید. حضرت میفرماید: کسانی هستند که این مسایل را خوب درک میکنند، حیلههای سیاستمداران را نیز خوب بلدند، وَ دُونَهَا مَانِعٌ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ وَ نَهْیِهِ؛ اما امر و نهی خدا جلویشان را میگیرد و نمیگذارد این حیلهها را به کار ببرند؛ فَیَدَعُهَا رَأْیَ عَیْنٍ؛ آنها این کارها را با چشم باز و آگاهانه رها میکنند.
در خطبه دیگری در ترسیم فضای جامعه در عصر خویش میفرماید: وَاعْلَمُوا رَحِمَکُمُ اللَّهُ أَنَّکُمْ فِی زَمَانٍ الْقَائِلُ فِیهِ بِالْحَقِّ قَلِیلٌ وَاللِّسَانُ عَنِ الصِّدْقِ کَلِیلٌ وَاللَّازِمُ لِلْحَقِّ ذَلِیلٌ؛ در زمانی زندگی میکنیم که کسیکه سخن حق بگوید و بخواهد پیرو و ملازم حق باشد، بسیار نادر است؛ زبانها از گفتن حقیقت لال شده و ملازمان حق در جامعه خوار، ذلیل و منزوی هستند. أَهْلُهُ مُعْتَکِفُونَ عَلَى الْعِصْیَانِ؛ (دهه سوم بعد از وفات پیغمبر است و حداکثر نزدیک به سی سال از زمان پیغمبر گذشته است) میفرماید: اهل این زمان بر عصیان اعتکاف کردهاند. در اعتکاف انسان به جایی می رود و از آن جا بیرون نمیآید. اینها بر عصیان اعتکاف کردهاند؛ یعنی دست از گناه برنمیدارند. مُصْطَلِحُونَ عَلَى الْإِدْهَانِ؛ با یکدیگر توافق کردهاند که مسایل را ماستمالی کنند؛ به کسی نگویند که تو کار بدی کردی و این کار بد بود؛ توافق کردهاند نهی از منکر و امر به معروف نکنند و قرار گذاشتهاند با هم بسازند. معنای تحتاللفظی مداهنه روغنمالی است و در فارسی به ماستمالی ترجمه میشود.
فَتَاهُمْ عَارِمٌ؛ جوانهایشان بیشرمند و حیا ندارند. وَشَائِبُهُمْ آثِمٌ؛ سالخوردگانشان اهل گناهاند و با اینکه پیر شدهاند دست از گناه برنمیدارند. وَعَالِمُهُمْ مُنَافِقٌ؛ دانشمندانشان چند رو و چند زباناند و با هر کسی به گونهای صحبت میکنند و طبق مزاج او فتوا میدهند. قَارِیهمْ مُمَاذِقٌ؛ در آن زمان به کسانی که قرآن را خوب میخواندند و تدریس و تفسیر میکردند، قراء میگفتند. میفرماید در این زمان قراء انسانهای چاپلوسی هستند و هر جایی از هر کسی به مصلحتشان باشد، حمایت میکنند. لَا یُعَظِّمُ صَغِیرُهُمْ کَبِیرَهُمْ؛ کوچکترها به بزرگترها احترام نمیگذارند. وَلَا یَعُولُ غَنِیُّهُمْ فَقِیرَهُم؛ پولدارهایشان، از فقرا و تهیدستان سرپرستی و حمایت نمیکنند.
در خطبه دیگری میفرماید: اضْرِبْ بِطَرْفِکَ حَیْثُ شِئْتَ مِنَ النَّاسِ؛ چشمت را هر جا میخواهی بینداز و تمام گوشههای جامعه را ببین! هر جایی را نگاه کنی، مردم از این چند دسته خارج نیستند. فَهَلْ تُبْصِرُ إِلَّا فَقِیراً یُکَابِدُ فَقْراً؛ یک دسته فقیر و تهیدست هستند که با فقر و بیچارگی دستوپنجه نرم میکنند. أَوْ غَنِیّاً بَدَّلَ نِعْمَةَ اللَّهِ کُفْراً؛ دسته دیگر ثروتمندند، اما بهجای اینکه نعمتهای خدا را شکرگزاری کنند و در راهی که مرضی اوست، صرف کنند، به ناسپاسی و کفران مشغولند و آنها را وسیله معصیت خدا قرار میدهند. أَوْ بَخِیلًا اتَّخَذَ الْبُخْلَ بِحَقِّ اللَّهِ وَفْراً؛ دسته دیگر کسانی هستند که حق خدا را نمیدهند و این را زرنگی خودشان میدانند. میگویند ما ثروت جمع میکنیم و اگر بخواهیم حقوق مردم را بدهیم از خودمان کاسته میشود و ممکن است خودمان محتاج شویم. «بخل بحق الله» را برای خودشان دارایی حساب میکنند. أَوْ مُتَمَرِّداً کَأَنَّ بِأُذُنِهِ عَنْ سَمْعِ الْمَوَاعِظِ وَقْراً؛ دسته دیگر لاابالیاند و به فکر حرام و حلال خدا نیستند. میگویند میخواهیم اینگونه زندگی را بگذرانیم و خوش باشیم و هیچ ابایی از اینکه در راه رسیدن به هوسهایشان گناهی مرتکب شوند، ندارند. هر چه دیگران به آنها موعظه کنند، فایده ندارد. مثل اینکه در مقابل موعظه و پند و اندرز دیگران، گوششان خیلی سنگین است و پنبههای سنگین در گوششان فرو کردهاند.
حضرت میفرماید: به جامعه نگاه کن، ببین در جامعه غیر از اینها قشر دیگری مییابی؟! ظَهَرَ الْفَسَادُ فَلَا مُنْکِرٌ مُغَیِّرٌ وَ لَا زَاجِرٌ مُزْدَجِرٌ؛ جامعه پر از فساد شده است و کسی وجود ندارد که نهی از منکر کند و اوضاع را تغییر دهد. اصل «منکَر» به معنای ناشناخته و در مقابل «معروف» به معنای شناخته شده است. امر به شناخته شده یعنی در فضای عالم اسلامی این را میشناسند. منکَر یعنی این چیزی است که اصلا وجود ندارد و کسی آن را نمیشناسد. منکِر کسی است که در مقابل کسانیکه به فساد و گناه مبتلا شدهاند، میایستد و مبارزه میکند. بنابراین منکِر کسیکه است آن عمل را زشت میشمارد. فَلَا مُنْکِرٌ مُغَیِّرٌ؛یعنی کسی که با اهل منکرات مبارزه کند و اوضاع را تغییر دهد، وجود ندارد. وَلَا زَاجِرٌ مُزْدَجِرٌ؛ همچنین کسیکه اهل نهی از منکر باشد و خودش هم مرتکب این گناه نشود، وجود ندارد.
سپس حضرت خطاب به مردم (فرض کنید ما هم در زمان علی هستیم و امیرالمؤمنین به ما خطاب کردهاند) میفرماید: أَ فَبِهَذَا تُرِیدُونَ أَنْ تُجَاوِرُوا اللَّهَ فِی دَارِ قُدْسِهِ؛ شما با این جامعه که پر از فساد شده است، میخواهید در دار اکرام الهی، همسایه خدا شوید؟! آیا شما با این وضعتان میخواهید به بهشت بروید و در مقامات عالیه بهشت باشید؟ وَ تَکُونُوا أَعَزَّ أَوْلِیَائِهِ عِنْدَهُ؛ اینگونه میخواهید عزیزترین اولیای خدا باشید؟! هَیْهَاتَ لَا یُخْدَعُ اللَّه عَنْجَنَّتِهِ؛ بدانید! خدا را نمیتوان فریب داد و بهشت را از چنگش درآورد. خدا گول نمیخورد. اگر میخواهید در بهشت خدا ساکن شوید، باید مطیع واقعی باشید. تظاهر به تقوا کاری برای شما صورت نمیدهد. سپس این جمله تلخ را میفرماید: لَعَنَ اللَّهُ الْآمِرِینَ بِالْمَعْرُوفِ التَّارِکِینَ لَهُ؛ خدا لعنت کند آن کسانی را که امر به معروف میکنند، اما خودشان عمل نمیکنند. وَالنَّاهِینَ عَنِ الْمُنْکَرِ الْعَامِلِینَ بِه؛خدا لعنت کند آنهایی را که نهی از منکر میکنند اما خودشان نیز مرتکب منکر میشوند.
باز در خطبه 32 نیز به شرح شرایط و فضای زمان خود می پردازند. این خطبه با این جمله شروع میشود؛ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا قَدْ أَصْبَحْنَا فِی دَهْرٍ عَنُودٍ وَزَمَنٍ کنود یُعَدُّ فِیهِ الْمُحْسِنُ مُسِیئاً وَیَزْدَادُ الظَّالِمُ فِیهِ عُتُوّاً؛ در زمان بسیار سخت و ننگینی واقع شدهایم؛ زمانیکه نیکوکاران را بدکار میدانند و کسانیکه به وظیفهشان عمل میکنند، مورد نفرت مردماند. همچنین اهل ستم روزبهروز بر ستمگریشان افزوده میشود. لَا نَنْتَفِعُ بِمَا عَلِمْنَا؛ از آنچه میدانیم بهرهای نمیبریم و به دانستههایمان عمل نمیکنیم. وَلَا نَسْأَلُ عَمَّا جَهِلْنَا؛ از چیزهایی که نمیدانیم، نمیپرسیم و میترسیم تکلیفمان زیاد شود. وَلَا نَتَخَوَّفُ قَارِعَةً حَتَّى تَحُلَّ بِنَا؛ به فکر هیچ بلایی نیستیم تا وقتی که بر ما نازل شود. امام گویا در اینجا به ما هم هشدار میدهد که مواظب باشید دوباره شما را به وضع سابق برنگردانند! نگویید: ای بابا! گذشت دیگر شاه رفت و تمام شد. دیگران هشدار دادند، جانشین امام نیز هشدار داد، اما گوشمان بدهکار نیست! لا نتخوف قارعة حتی تحل بنا؛ وقتی مبتلا شدیم، میگوییم: راست میگفتند!
سپس میفرماید: در این زمانی که ما زندگی میکنیم، مردم چهار دستهاند؛ وَالنَّاسُ عَلَى أَرْبَعَةِ أَصْنَافٍ؛
1. دنیادوستان بیعرضه
مِنْهُمْ مَنْ لَا یَمْنَعُهُ الْفَسَادَ فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَهَانَةُ نَفْسِهِ وَکَلَالَةُ حَدِّهِ وَ نَضِیضُ وَفْرِهِ؛ دستهای از مردم، نه همتی دارند که دنبال مقامات عالی باشند و نه معرفتی که دنبال رشد معنوی و قرب به خدا باشند. اینان اهل جنگ، درگیری و... نیستند، اما این از روی تقوایشان نیست، بلکه عرضه ندارند. یک مشت مردم بیعرضه که دنبال شکم و لذتشان هستند. اینکه به سراغ مفاسد اجتماعی، کارهای بزرگ، شلوغکاری و فتنه نمیروند بهخاطر این است که از دستشان برنمیآید، وگرنه مخالف این کارها نیستند، و اگر روزی قدرت پیدا کنند به دنبال اینها نیز میروند. اکنون شما فکر کنید که آیا در این زمان چنین مردمی پیدا میشوند یا این سخنان فقط درباره مردم زمان امیرالمؤمنین است؟!
2. دنیادوستان شرور
دسته دیگر اهل شمشیر کشیدن، مبارزه و شلوغ کاری هستند؛ وَمِنْهُمْ الْمُصْلِت لِسَیْفِهِ وَالْمُعْلِنُ بِشَرِّهِ؛ کسانیکه اهل جنگاند و شمشیر را از نیام میکشند و آشکارا ایجاد شر میکنند. وَالْمُجْلِبُ بِخَیْلِهِ وَرَجِلِهِ؛ دستشان را باز بگذارند، دیگران را هم بسیج میکنند. قَدْ أَشْرَطَ نَفْسَهُ وَأَوْبَقَ دِینَهُ لِحُطَامٍ یَنْتَهِزُهُ أَوْ مِقْنَبٍ یَقُودُهُ؛ ولی اینها نیز دنبال زخارف دنیا هستند؛ یا دنبال این هستند که مالی یا گله اسبی به چنگ بیاورند؛ أو مِنْبَرٍ یَفْرَعُهُ؛ یا به دنبال این هستند که در بین مردم شهرت داشته باشند، از منبرها بالا روند و سخنرانی کنند و دیگران حرفشان را بشنوند. وَلَبِئْسَ الْمَتْجَرُ أَنْ تَرَى الدُّنْیَا لِنَفْسِکَ ثَمَناً وَمِمَّا لَکَ عِنْدَ اللَّهِ عِوَضاً؛ اینها اهل کار بودند، عرضه هم داشتند، به میدان هم میآمدند و زد و بند هم میکردند، اما همه این کارها را برای دنیایشان انجام میدادند. حضرت میفرماید: عجب بهای پست و اندکی است که انسان عمرش را صرف کند و به جای مقامات معنوی و قرب به خدا به دنبال کالاهای این دنیا باشد.
3. دنیادوستان دینفروش
وَمِنْهُمْ مَنْ یَطْلُبُ الدُّنْیَا بِعَمَلِ الْآخِرَةِ وَلَا یَطْلُبُ الْآخِرَةَ بِعَمَلِ الدُّنْیَا؛ دسته دیگر هم دنیاپرست هستند، اما راهشان با گروه قبل متفاوت است. گروه قبل اهل دنیا بودند و میخواستند با زور به مقامات دنیا برسند. دسته سوم دنیا را خیلی دوست میدارند اما با زور و شمشیر به دنبال آن نمیروند. مَنْ یَطْلُبُ الدُّنْیَا بِعَمَلِ الْآخِرَةِ؛ اینها با ریاکاری و مقدسبازی به دنبال این هستند که مردم آنها را انسانهای خوبی بدانند، سخنانشان را گوش کنند، به آنها احترام بگذارند و پول به آنها بدهند. قَدْ طَامَنَ مِنْ شَخْصِهِ؛ انسانیهای سبکی نیستند و با سنگینی و وقار راه می روند وَقَارَبَ مِنْ خَطْوِهِ؛ قدمهایشان را خیلی کوتاه و آرام برمیدارند. وَشَمَّرَ مِنْ ثَوْبِهِ؛ لباسهایشان را جمع می کنند تا به آن ترشح نشود تا مثلا نشان دهند که برای نماز به مسجد میروند. وَزَخْرَفَ مِنْ نَفْسِهِ لِلْأَمَانَةِ؛ آنچنان خودشان را در جامعه زیبا جلوه میدهند تا مردم امانتهایشان را به آنها بسپارند. وَاتَّخَذَ سِتْرَ اللَّهِ ذَرِیعَةً إِلَى الْمَعْصِیَةِ؛ خداوند ستار العیوب است و اسرار بندگانش را به زودی فاش نمیکند. ولی اینها پردهای را که خدا روی کار آنها انداخته است، وسیلهای برای گناه بیشتر قرار میدهند. چهبسا کسانی باشند که چون دیگران باور نمیکنند که اهل گناهی باشند، ابایی از آن گناه ندارند و آن را مرتکب میشوند.
4. دنیادوستان زهدفروش
وَمِنْهُمْ مَنْ أَبْعَدَهُ عَنْ طَلَبِ الْمُلْکِ ضُئُولَةُ نَفْسِهِ وَانْقِطَاعُ سَبَبِهِ فَقَصَرَتْهُ الْحَالُ عَلَى حَالِهِ فَتَحَلَّى بِاسْمِ الْقَنَاعَةِ؛ دسته دیگر کسانی هستند که نه وسایل رفاه برایشان مسیر است، نه قدرت درگیری با دیگران را دارند و نه میتوانند با ریاکاری مردم را فریب بدهند. اینها برای اینکه در جامعه آبرویشان را حفظ کنند، میگویند ما اهل قناعت و زهد هستیم و دنیا ارزشی ندارد. نه اینکه واقعا به دنیا علاقه نداشته باشند، تنبلیشان اجازه نمیدهد که دنبال کاری بروند، و قناعت و زهد را پوششی برای تنبلی خودشان قرار میدهند. تَزَیَّنَ بِلِبَاسِ أَهْلِ الزَّهَادَةِ وَلَیْسَ مِنْ ذَلِکَ فِی مَرَاحٍ وَلَا مَغْدًى؛ خودشان را به زهد و ترک دنیا نسبت میدهند، درحالیکه نه در روز و نه در شب در این وادی قدم نگذاشتهاند.
وَبَقِیَ رِجَالٌ غَضَّ أَبْصَارَهُمْ ذِکْرُ الْمَرْجِعِ؛ فقط عده قلیلی هستند که بازگشتشان به سوی خدا، خواب را از چشمانشان ربوده است. این عده بسیار کم هستند، آنقدر که حضرت آنها را جزو تقسیمبندی توده مردم نیاورده است. وَأَرَاقَ دُمُوعَهُمْ خَوْفُ الْمَحْشَرِ؛ ترس از عالم محشر و قیامت اشکها را از چشمهای آنان جاری کرده است. فَهُمْ بَیْنَ شَرِیدٍ نَادٍّ وَخَائِفٍ مَقْمُوعٍ وَسَاکِتٍ مَکْعُومٍ وَدَاعٍ مُخْلِصٍ وَثَکْلَانَ مُوجَعٍ؛ واقعا از خدا میترسند و از قیامت باک دارند؛ نگران این هستند که عاقبتشان چه میشود و اشکشان جاری است، ولی در جامعه در حالت انزوا به سر میبرند و کسی به آنها اعتنایی نمیکند؛ یا از ترس زورمداران در تنهایی و انزوا به سر میبرند، یا زبانشان از ترس قدرتمندان بسته و لال شده است و نمیتوانند سخن بگویند، یا دیگران را با اخلاق به راه حق دعوت میکنند، ولی کسی به سخن آنها گوش نمیدهد، و یا کسانی هستند که مورد بیمهری دیگران قرار گرفتهاند و آنها و بستگانشان را زندان یا شهید کردهاند. قَدْ وَعَظُوا حَتَّى مَلُّوا؛ آنقدر دیگران را موعظه کردهاند که خسته شدهاند. وَقُهِرُوا حَتَّى ذَلُّوا؛ دیگران آن قدر بر اینها سخت گرفته و مقهورشان کردهاند که در جامعه به ذلت و خواری افتادهاند. وَقُتِلُوا حَتَّى قَلُّوا؛ از بس از آنها کشتهاند، تعدادشان کم شده است.
حضرت میفرماید اوضاع زمانه اینطور است. سپس به نصیحت مردم میپردازد. ما هم فرض کنیم فریاد امیرالمؤمنین به گوشمان میرسد! فَلْتَکُنِ الدُّنْیَا فِی أَعْیُنِکُمْ أَصْغَرَ مِنْ حُثَالَةِ الْقَرَظِ وَقُرَاضَةِ الْجَلَمِ؛ آهای مسلمانها! ای کسانی که حرف علی را میشنوید! دنیا باید در نظر شما از پر کاه و پرز پشم گوسفند کمارزشتر باشد. وقتی پشم گوسفند یا حیوان دیگری را با قیچی میچینند، پرز آن پشم در هوا پخش میشود، آن پرز هیچ ارزشی ندارد و کسی به آن اهمیت نمیدهد. میفرماید: دنیا در نظر شما باید از آن پرز کمارزشتر باشد. وَارْفُضُوهَا ذَمِیمَةً فَإِنَّهَا قَدْ رَفَضَتْ مَنْ کَانَ أَشْغَفَ بِهَا مِنْکُم؛ این دنیا را رها کنید و دل به آن نبندید. البته این بدان معنا نیست که کار، زراعت، کشاورزی و دامداری نکنید. میفرماید: به دنیا «دل» نبندید. مگر خود علیعلیهالسلام نخلستانها به بار نیاورده بود؛ مگر قناتهای زیادی احداث نکرده بود؟! هنوز هم قناتهایی که امیرالمؤمنین در اطراف مدینه به وجود آوردند، هست. او این قناتها را احداث میکرد و وقتی به آب میرسید، هنوز آب آن صاف نشده بود، میگفت قلم و کاغذ بیاورید و آن را وقف میکرد. میفرمود: این صدقهای است که علی ابن ابیطالب برای فقرا وقف کرده است.
برای فقرا کار کنید! زحمت بکشید! درس بخوانید! درس بدهید! تحقیق کنید! مبارزه و جهاد کنید! ولی به دنیا دل نبندید! این دنیا کسانی را که خیلی بیشتر از شما عاشقش بودند و به آن دل بسته بودند، رها کرد و خاک شدند. شما هم روزی خاک خواهید شد؛ دل به این دنیا نبندید! در دستوراتی که به نمایندگانش میداد، میفرمود: وقتی به آنجا رفتید و مشغول کار شدید، فکر این نباشید که زندگیتان را تأمین کنید و لذت و رفاهی برای خودتان فراهم کنید؛ فقط به فکر این باشید که حقی را به صاحب حقی برسانید یا باطلی را از دشمنی دفع کنید.
تاکنون نظری ثبت نشده است