display result search
منو
اخلاق، سیاست و اسلام، جلسه سوم

اخلاق، سیاست و اسلام، جلسه سوم

  • 2 تعداد قطعات
  • 43 دقیقه مدت قطعه
  • 458 دریافت شده
سخنرانی از آیت الله محمد تقی مصباح یزدی با موضوع «اخلاق، سیاست و اسلام»، جلسه سوم، سال 1396

موضوعی که در جلسات اخیر برای بحث در نظر گرفتیم، رابطه اخلاق و سیاست بود. اشاره کردیم که به دلایل مختلفی این بحث برای جامعه ما ضرورت دارد و ابهام‌هایی در آن است که گاهی موجب سوءتفاهم‌ها، برداشت‌های نادرست یا تضادهایی در رفتار می‌شود که ناخودآگاه ضرر آن به جامعه اسلامی می‌خورد. در جلسه گذشته اشاره کردیم که در محافل علمی و آکادمیک دنیا تلاش‌هایی برای تبیین این رابطه شده است و سه گرایش مهم را نقل کردیم و به نقد آن‌ها هم اشاره‌ای داشتیم و گفتیم آن‌چه برای ما مهم است، شناخت دیدگاه اسلام در این رابطه است. در جامعه ما کسانی پیدا می‌شوند که اهل زهد و تقوا هستند، ولی میلی به پرداختن به مسایل سیاسی ندارند و آن را کاری لغو، دنیامدارانه و دنیاگرایانه می‌دانند. کسان دیگری هم هستند که به عکس این معتقدند؛ و بالاخره در رفتارهای شخصی نیز مواردی پیش می‌آید که درباره درست یا نادرست بودن آن رفتار، دیدگاه‌های مختلفی ابراز می‌شود که وجه صحت آن‌ها درست روشن نیست. این است که لازم است مقداری به مسئله دیدگاه اسلام نسبت به ارتباط اخلاق و سیاست بپردازیم.
ابتدا باید ببینیم نظر اسلام درباره اخلاق چیست. برداشتی عامیانه اخلاق را مقوله‌ای تفننی می‌داند که جزو مستحبات و فضلیت‌هاست و ضرورتی ندارد درباره‌اش بحث شود. طبق این برداشت، نفی یا اثبات مسایل اخلاقی خیلی مهم نیست، و عمده این است که انسان واجباتش را انجام دهد و گناهان را ترک کند. روشن است که این برداشت، معنای صحیحی از اخلاق نیست. منظور از اخلاق که امروز در محاورات عرفی و علمی دنیا مطرح می‌شود، نظامی رفتاری است که به خوبی و بدی، زشتی و زیبایی و باید و نباید متصف می‌شود و در خودش این مفاهیم را دارد، و گاهی ممکن است ضرورت داشته و شرعا واجب باشد، اگرچه نامش مسایل اخلاقی است.
برای درک دیدگاه اسلام در زمینه اخلاق، ابتدا می‌بایست تعریفی از اخلاق ارائه دهیم که با مخاطبان‌ زبان مشترک داشته باشیم، وگرنه اگر درباره اخلاق به یک معنا سخن بگوییم و مخاطب ما معنای دیگری از اخلاق را بفهمد یا با اصطلاح دیگری از آن آشنا باشد، بحث به جایی نمی‌رسد. مراد ما از اخلاقیات در این‌جا رفتارهای ارزشی است؛ اعم از این‌که صفات نفسانی و ملکات راسخه باشد، یا رفتاری که متصف به حسن و قبح و باید و نباید می‌شود.
نکته‌ای که باید از ابتدا به آن توجه داشته باشیم این است که رفتارهایی که عقلا در محاورات عرفی آن‌ها را به صفات حسن و قبح متصف می‌کنند، دو حیثیت دارد؛ گاهی خود کار صرف‌نظر از انتساب آن به فاعل در نظر گرفته می‌شود، و گاهی می‌خواهیم ارزش کار را برای فاعل اثبات کنیم و بگوییم این شخص کار خوب یا بدی کرده است. فرض بفرمایید کسی از من درباره این‌که فلانی کجاست، سؤال می‌کند و من هم می‌دانم که در کجا زندگی می‌کند و چه خصوصیاتی دارد، ولی می‌دانم که این شخص در تعقیب اوست و می‌خواهد او را اذیت کند. روشن است که اگر جای او را به این فرد بگویم، راست گفته‌ام و از لحاظ فعل راست گفتن خوب است، اما این پرسش مطرح می‌شود که من از گفتن این پاسخ چه نیتی داشته‌ام؟ آیا می‌خواستم او را گیر بیندازند و مورد ظلم قرار بدهند یا نیت دیگری داشته‌ام؟ قضاوت درباره این فعل یک وقت درباره این کاری است که من انجام داده‌ام و یک وقت درباره خود فعل است، صرف‌نظر از انتساب آن به فاعل.
در این‌جا اصطلاح حسن فعلی و حسن فاعلی مطرح می‌شود. از قدیم‌الایام اکثر فیلسوفان و متخصصانی که درباره اخلاق بحث‌ کرده‌اند، توجهی به نیت فاعل نداشته و فقط درباره خود فعل صحبت می‌کردند. در اروپا تحت تاثیر تعالیم دینی مسیحیت، جهشی در افکار فیلسوفان پیدا شد و کسانی معتقد شدند که ارزش کار را بدون نیت فاعل نمی‌شود ثابت کرد و باید ببینیم فاعل فعل را به چه نیتی انجام داده است. گاهی هم می‌گفتند اصلا اصل ارزش برای نیت است و کار از این جهت که مظهر نیت است و به تحقق نیت کمک می‌کند، ارزش دارد. به‌ هر حال بحث تأثیر نیت در عصرهای اخیر در مغرب‌زمین مطرح شده است، ولی این مسئله از قدیم در ادیان به‌خصوص اسلام مطرح بوده است. ما در اسلام وقتی درباره ارزش کاری قضاوت می‌کنیم تنها حسن فعلی را در نظر نمی‌گیریم، بلکه باید به حسن فاعلی نیز توجه داشته باشیم.
حال این پرسش مطرح می‌شود که خوبی کار به چیست؟ چگونه یک کار فی حد نفسه خوب یا بد می‌شود؟ در این زمینه نیز فیلسوفان نظرهای مختلفی دارند. ما معتقدیم که ارزش کار فی حد نفسه در ارتباط با نتیجه‌اش سنجیده می‌شود. به بیان فلسفی، کار مجموعه حرکاتی است برای این‌که انسان به مقصدی برسد؛ انسان سخن می‌گوید که مثلا مطلبی را برای کسی اثبات کند، یا اشکالی را دفع کند. کار به‌خودی‌خود، از آن جهت که حرکت است، مقدمه است و خودبه‌خود اصالت ندارد و ارزش آن تابع ارزش هدف است. بنابراین کاری خوب است که برای همه کسانی‌که با آن ارتباط پیدا می‌کنند، خوب و نافع باشد. برعکس اگر انسان کاری کند که کسانی که با او ارتباط پیدا می‌کنند، ضرر کنند، می‌گویند کار بدی کرده است. براین اساس ما باید کار را با نتیجه‌اش بسنجیم تا ببینیم انجام آن خوب است یا خوب نیست. باید ببینیم منافعی بر آن مترتب می‌شود یا نمی‌شود، و فرضا اگر کاری برای بعضی فایده داشت و برای بعضی ضرر داشت، خوبی و بدی‌اش نسبی می‌شود.
نتیجه این‌که کار باید فی‌حدنفسه خودش خوب باشد، هم‌چنین نیت صالح نیز به آن تعلق بگیرد تا ارزش اخلاقی پیدا کند. صرف این‌که انسان کاری را برای رسیدن به منفعتی که برای او دارد، انجام دهد، برایش ارزش اخلاقی نمی‌آفریند؛ زیرا ممکن است برای خودنمایی یا ریاکاری بوده است.
نکته دیگر این‌که هدفی که برای کار در نظر گرفته می‌شود، ممکن است به حسب اشخاص تفاوت کند. فرد روزه‌داری را فرض کنید که هنگام افطار گرسنه بوده و غذا خورده تا سیر شود. روشن است که کار خوبی کرده است و به نسبت خود نیت خوبی هم داشته است. اما این خوب بودن فقط به همین اندازه بوده که شکم او را پر کرده و او را از رنج گرسنگی نجات داده است. نتیجه دیگری بر این عمل مترتب نمی‌شود. اما ممکن است افرادی درباره این موضوع به مراتب بالاتری از اهداف توجه داشته باشند. برای مثال در بین متدینین کسانی می‌گویند افطار مستحب است و اصلا هنگام افطار به وسیله خرما، آب یا چیز دیگری افطار می‌کنند تا به این دستور شرعی عمل کرده باشند. این قصد خیلی مهم‌تر از سیر شدن شکم است. بنابراین اهدافی که انسان برای کارها در نظر می‌گیرد مراتب بسیار متفاوتی دارد. بعضی‌ها هستند که اصلا فکر خودشان نیستند و همیشه به فکر خدمت به مردم هستند. این افراد وقتی کاری می‌کنند، می‌خواهند در این مسیر باشد که نفعش به دیگران برسد. اگر نفعی هم برای خودشان داشته باشد، طفیلی است و در اصل هدفشان خدمت به دیگران است و از آن بیشتر لذت می‌برند. برخی نه تنها از خدمت به دیگران بلکه از این‌که خدا و پیغمبر نیز از آن‌ها راضی هستند، لذت می‌برند. برخی خوفا من العقاب خداوند را عبادت می‌کنند، برخی طمعا فی الجنه. اما برخی شکراً لله و حباً لله عبادت می‌کنند.
روشن است که تفاوت در نیت‌ها در ارزش کار بسیار اثر می‌گذارد و ممکن است انجام یک کار با یک حجم خاص، با یک نیت نمره یک، با نیتی دیگر نمره ده و با نیتی دیگر نمره صد بگیرد. این تفاوت ادامه پیدا می‌کند و به جایی می‌رسد که دیگر نمی‌توان ارزش آن را تعیین کرد. ارزش کار اولیای خدا که خودشان را فراموش کرده و فقط همه چیز را برای خدا انجام می‌دهند، از حساب بیرون است؛ چون کار برای کسی است که از همه جهت بی‌نهایت است و آن‌جا تعیین حد و حدود برای ارزش، بسیار مشکل است.
گفتیم ارزش کار را با نتیجه‌اش می‌سنجیم. مثلا می‌گوییم غذا بخورم که بدنم انرژی بگیرد. یا اگر دارو بخورم بهبود و سلامتی پیدا می‌کنم، یا می‌گوییم این کار را می‌کنم برای این‌که کارهای دیگر را بهتر انجام دهم، قوت پیدا کنم یا به دیگران بیشتر کمک کنم و... . این پرسش برای متدینان و معتقدان به آخرت مطرح می‌شود که چه کار باید بکنیم که برای آخرت‌مان یعنی زندگی بی‌نهایت‌مان مفید باشد؟ اگر ما اعتقاد یقینی به دین و آخرت داشته باشیم و بدانیم هر کار اختیاری حتی یک توجه قلبی، گفتن یک کلمه، حتی یک نفس کشیدن می‌تواند در زندگی ابدی ما مؤثر باشد، به این نتیجه می‌رسیم که برای این‌که بدانیم کاری واقعا خوب یا بد است باید خیلی چیزها را بدانیم. ملاک ارزش واقعی یک کار تأثیری است که نهایتا در زندگی ابدی ما دارد. بنابراین باید بدانیم که این کار در آن زندگی اثر مثبت دارد یا اثر منفی.
وقتی ما می‌گوییم کاری خوب یا بد است، اگر فقط خود آن کار را _صرف نظر از فاعلش_ می‌سنجیم، در این‌جا به حسن فعلی کار توجه داریم. در این‌جا به حسن اخلاقی آن توجه نداریم. حسن اخلاقی در جایی می‌گوییم که برای فاعلش نیز مفید باشد، بلکه در حسن اخلاقی فایده اصلی برای فاعل است و دیگران به مناسبت این‌که با او ارتباط دارند نفع می‌برند. روشن است که اگر کاری حسن فعلی داشت ولی من آن را با نیت خوب انجام ندادم، حسن فاعلی ندارد. از نظر شرعی ممکن است خداوند چیزی را واجب کند و بگوید باید این کار را انجام دهید، حتی اگر نیت خوب نداشته باشید. در این صورت اگر نیت خوب داشتیم ثواب می‌بریم وگرنه واجب را انجام داده‌ایم ولی ثواب نمی‌بریم. بنابراین گاهی چیزی واجب شرعی است اما ارزش اخلاقی ندارد. در این صورت اگر به آن عمل نکنم، مؤاخذه می‌شوم، اما انجام دادنش هیچ ارزش اخلاقی ندارد، زیرا بر کمال من نمی‌افزاید و موجب قرب من به خدا نمی‌شود.
فرض کنید من مالی را به دست آورده‌ام که خمس به آن تعلق گرفته و خمس آن را باید بدهم. اگر این خمس را پرداخت نکنم، مؤاخذه می‌شوم، اما اگر این خمس را برای ریا یا تظاهر بدهم، ثواب پرداخت خمس را نمی‌برم، ولی نمی‌توانم بگویم چون من قصد قربت ندارم، اصلا آن را انجام نمی‌دهم. اگر بخواهم مالم حلال شود باید خمس آن را بدهم ولو قصد قربت نداشته باشم. این می‌شود یک مساله حقوقی. هم‌چنین حاکم شرع می‌تواند زکات را حتی به زور بگیرد. مأمور اسلامی از طرف دولت اسلامی حق دارد زکات واجب مال را از صاحب مال، بگیرد. اما آیا وقتی زکات را از من گرفتند، ثوابی هم برای من هست و بهشت می‌روم؟ روشن است که این نتیجه به نیت من بستگی دارد؛ اگر برای خدا زکات را داده‌ام، عبادت کرده و ثواب برده‌ام، اما اگر زکات را به زور داده‌ام یا برای خدا نبوده است، اگرچه مالم حلال شده ، ولی ثوابی نبرده‌ام. در این‌جا مسائل حقوقی از مسائل اخلاقی جدا می‌شود. همچنین در زندگی خانوادگی، نفقه زن بر عهده شوهر است. اگر مرد نفقه را ندهد، زن طلبکار است و می‌تواند شکایت کند تا به زور از او بگیرند. اما وقتی نفقه را به زور از او بگیرند، ثوابی نبرده است. در این‌جا مسئله حقوقی حل شده و مال حلال شده است، اما ارزش اخلاقی ندارد.
بنابراین ما باید این دو حیثیت را در ارزش‌ها تفکیک کنیم. باید توجه داشته باشیم که در مسائل سیاسی نیز گاهی واجباتی وجود دارد که از سنخ واجبات حقوقی است. این واجبات را اگر انجام ندهیم، مؤاخذه می‌شویم، اما این طور نیست که به هر صورتی که آن‌را انجام دهیم، ثواب برده باشیم. ثواب آن وقتی است که ما آن کار را برای خدا انجام دهیم؛ بگوییم چون تکلیف شرعی به آن تعلق گرفته، یا چون امر ولی امر مسلمین است و اطاعت او شرعا واجب است، من به خاطر وظیفه شرعی‌ام آن‌را انجام داده‌ام. شرکت در انتخابات خود یک حق‌الناس است و تکلیفی است که باید انجام دهم. اگر انجام ندهم، مؤاخذه می‌شوم، اما ثواب انجامش بسته به این است که نیت من از رأی دادن چه بوده است. اگر نیتم این بود که صرفا آن کسی که دوست دارم، رئیس‌جمهور شود، حتی اگر صلاحیت نداشته باشد، نه تنها ثوابی نکرده‌ام، گناه نیز مرتکب شده و حق دیگری را تضییع کرده‌ام.
بسیاری از مردم می‌گویند رأی برای خودم است و به هر کس می‌خواهم رأی می‌دهم. در پاسخ به آن‌ها باید گفت: کسی دست شما را نمی‌گیرد که رأی ندهید. هر کاری دلتان می‌خواهد انجام دهید، کما این‌که وقتی دلتان می‌خواهد، می‌توانید گناه هم بکنید و کسی جلوی گناه شما را نمی‌گیرد مگر این‌که گناه علنی باشد و تحت شرایطی صورت بپذیرد. ولی صحبت سر این است که در نظام اسلامی برای مسلمانی که معتقد به ولایت‌فقیه است، رأی دادن تکلیف واجب شرعی است؛ زیرا امر ولی‌فقیه به انجام این کار تعلق گرفته است. خب اگر من این کار را ترک کنم، گناه کرده‌ام، اما ثواب آن نیز بسته به این است که آن را به چه قصدی انجام داده باشم. آیا قصدم تقویت نظام اسلامی، سر کار آمدن اصلح و انفع برای اسلام و مسلمانان یا مانع شدن از روی‌ کار آمدن شخص فاسد است، یا چیز دیگری است. این نیت‌هاست که می‌تواند در ارزش کار اهمیت فوق‌العاده داشته باشد.
کسی که مسلمان است و معتقد است که اطاعت ولی امر مسلمین واجب است، باید اولین نیتش این باشد که من تکلیف شرعی‌ام را می‌خواهم انجام بدهم. همان طور که انجام احکام شرعی که از طرف شارع مقدس تشریع شده واجب است، اطاعت امر ولی امر مسلمین نیز شرعا واجب است. بارها امام (رضوان‌الله‌علیه) روی این مسئله تاکید فرمود که شرکت در انتخابات واجب شرعی است؛ تکلیف شرعی شماست؛ باید شرکت کنید. خب سؤال می‌شود شرکت در انتخابات چگونه شرعی شد؟ آیا آیه قرآن یا حدیثی در این باره وارد شده است؟ پاسخ این است که این امر ولی امر مسلمین است. اطیعوا الله واطیعوا الرسول واولی الامر منکم؛ اولی الامر ائمه معصومین هستند، و بعد هم کسانی که نائب امام زمان هستند این مسند را دارند. بنابراین هر کس نائب امام زمان بود واجب‌الاطاعه است و کاری را که او دستور می‌دهد مثل نماز خواندن واجب می‌شود. البته این واجب موقتی و مربوط به شرایط خاصی است.
نتیجه این‌که وظایف سیاسی _ اعم از آن‌چه حاکم، ولی امر، زمامدار یا کارگزاران انجام می‌دهند یا فعالیت‌های سیاسی مثل شرکت در انتخابات، اطاعت امر و فراهم کردن زمینه اجرای احکام اسلامی و احکام دولت اسلامی که مردم انجام می‌دهند_ در صورتی ارزش اخلاقی و ثواب اخروی دارد که ما آن‌ها را به قصد اطاعت امر خدا انجام بدهیم. هر قصد دیگری داشتیم، اگرچه ممکن است ارزش‌های عرفی، یا حسن فعلی داشته باشد، اما از نظر اسلام ارزش اخلاقی به شمار نمی‌رود. کاری در اسلام به عنوان ارزش اخلاقی مطلوب است که موجب کمال نفس و ثواب اخروی ‌شود و ما را به هدف انسانیت و هدف خلقت نزدیک کند.

قطعات

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی