- 674
- 1000
- 1000
- 1000
بلاها و شرور؛ زمینه امتحانهای جدید، جلسه دوم
سخنرانی از آیت الله محمد تقی مصباح یزدی با موضوع «بلاها و شرور؛ زمینه امتحانهای جدید»، جلسه دوم، سال 1398
اکنون نوبت میرسد به پاسخ به این پرسش که «در مقابل این شرور، چه موضعی باید اتخاذ کرد و چه رفتار اختیاری باید انجام داد».
این بخش هم گاهی بهصورت بحثی فلسفی و عقلی خالص مطرح میشود و به وسیله ادله عقلی و باتوجه به مصالح و مفاسدی که قابل درک عقل است جواب داده میشود. اما با توجه به معارف دینی سطح بحث خیلی فراتر میرود. برای پاسخ، گریزی از مسئله نظری به مسئله عملی میزنیم، و نظر به اینکه این شبهات بیشتر برای دینداران یا در مقابل دینداران مطرح میشود، تا حدی که برای ما میسّر است و توفیق پیدا کنیم، ارتباط آن را با مسائل دینی و اراده تشریعی الهی توضیح میدهیم.
گفتیم که کامل بودن نظام عالم - یعنی نظامی که شامل همه مخلوقات میشود- به این است که مخلوقی وجود داشته باشد که با اراده و انتخاب خودش مسیر خود را انتخاب کند، و در اثر حسن اختیار به عالیترین مقامی برسد که مخلوقی میتواند به آن مقام برسد. وقتی میگوییم «با اختیار خودش انتخاب کند»، پای عمل در میان میآید. باید خیر و شرّی باشد تا یکی را با اختیار خود انتخاب کند– خواه انتخاب درونی و در حوزه روح و نفس خودش، یا حوزه بیرونی که مربوط به عملهای جوارحی میشود. وقتی پای اختیار و انتخاب در کار آمد، مسئله «فعل» به معنای عامش مطرح میشود. بر این اساس، هر آنچه موجب محرومیت انسان از اصل چنین کمالی و یا درجاتی از آن باشد متصف به «شرّیت» میشود، و برعکس، آنچه موجب نیل به اصل این کمال یا به درجات عالیتر آن باشد متصف به «خیریت» میشود، و هر دو قسم «عمل اختیاری» به معنای عامش نامیده میشود و به دو قسم جوانحی و جوارحی منقسم میگردد.
موجود انتخابگر برای اینکه زمینه گستردهای برای انتخاب و تغییر مسیر داشته باشد، باید وجودش تدریجی باشد و همواره برایش شرایط جدیدی برای انتخاب در عرصههای مختلف و ترقی و تنزل فراهم شود؛ چیزهایی که فقط در این عالم طبیعت میسّر میگردد.
از سوی دیگر، انتخاب آگاهانه نیاز به شناخت کمال و نقص و خوب و بد دارد؛ چیزی که در مراحل اول زندگی (مثل دوران شیرخوارگی) حاصل نمیشود. انسان باید تدریجاً رشد کند تا به مرحله عقل برسد که خود آن هم مراتبی دارد و تدریجاً از قوه به فعل میرسد. روشن است که تکامل عقل برای همه انسانها یکسان نیست. نگاهی به جامعه و تاریخ کافی است دریابیم که انسانها بسیار متفاوت هستند، هم از لحاظ استعدادهای ذاتی برای تعقل، و هم از لحاظ شتاب تکامل. آنقدر این مراتب زیاد است که قابل احصا نیست و تنها به وسیله مفاهیم کلی و مبهمی میتوان آنها را دستهبندی کرد.
ضرورت وحی برای تشخیص «خوب و بد» و «خیر و شرّ»
اگر برای انسانها راه دیگری غیر از عقل ممکن باشد که بتوانند به کمک آن هرچه بیشتر و هر چه بهتر راه خیر و شرّ را بشناسند، حکمت الهی اقتضا میکند که آن راه هم در اختیار بشر قرار بگیرد. اینجاست که نقش دین در تکامل انسان روشن میشود؛ یعنی خدای متعال غیر از شناختهایی که از راه عقل به انسانها میدهد، خودش عهدهدار بیان حقایق و معارفی فراتر از شناختهای عادی و عقلانی میگردد، و از راه وحی روشن میکند که چه کارهایی موجب کمال و سعادت میشود یا موجب عذاب و شقاوت میگردد، و اینجاست که شریعت و احکام شرع و اراده تشریعی الهی مطرح میشود.
در شریعت، علاوه بر تقسیم کارها به مطلوب و نامطلوب، برای مطلوبیت و نامطلوبیت مراتبی بیان شده و توجه خاصی به مرزها و ضرورتها و تزاحمها و شرایط متغیر انجام گرفته است. خدای متعال یک مرتبه از مراتب مطلوبیت را در نظر گرفته که بدون آن حرکت تکاملی انسانها میسور نیست و ترک آن موجب محرومیت اساسی میشود و به آنها امر کرده است. اسم اینها در لسان شرع «واجبات» است که خود آنها هم مراتبی دارد و عندالتزاحم باید اهم از آنها را مقدم داشت. در مقابل آنها، «محرمات» و مراتب آنها قرار دارد. کسی که بخواهد مسیر تکامل را بپیماید، باید حداقل واجبات و حداقل محرمات را رعایت کند. البته این مراتب درباره عقلیات هم مطرح است ولی در شرع کاملاً تفکیک شده و در اختیار عموم مردم قرار گرفته است.
هدایت تشریعی الهی که بهوسیله ارسال رسل و انزال کتب انجام میگیرد، در اصل، جنبه تعلیم دارد؛ یعنی همانطور که عقل، خیر و شرّ را درک میکند، وحی از عقل نیابت میکند و خیر و شرّ را معرفی مینماید. ولی حتی این شناخت خیر و شرّ هم کفایت نمیکند که انسانها از نعمتهای معنوی و سعادت الهی هرچه بیشتر بهرهمند شوند. از اینرو تدبیر حکیمانه الهی اقتضا دارد که در این عالمی که پر از تحولات و تأثیر و تأثرات متقابل و تزاحمات است زمینههایی فراهم شود که اولاً آنچه را انسان با عقل یا وحی فهمیده فراموش نکند، و ثانیاً انگیزه او برای انجام کارهای خیر، و نیز پرهیز از عوامل شرّ بیشتر شود. به همین جهت، دعوت انبیا علیهم السلام توأم با انذار و تبشیر شده است:«رُسُلاً مُّبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ»؛ یعنی پیامبران الهی علاوه بر اصل هدایت و نشان دادن راه خیر و شرّ و حق و باطل، با یادآوری آثار مطلوبی که در دنیا و آخرت بر انتخابهای خداپسندانه مترتب میشود، مردم را به کارهای خوب تشویق میکردند، و از سوی دیگر، با یادآوری آثار نامطلوب کفر و عصیان و عذابهای اخروی و دنیوی مترتب بر آنها، مردم را از آلوده شدن به گناه و موجبات شقاوت دنیا و آخرت، بازمی داشتند.
بعد از فراغت از بحث نظری و توجه به حلقه واسطه بین مباحث نظری و مباحث عملی، نوبت میرسد به پاسخ دادن به سؤالات مربوط به وظیفه ما در برابر پدیدههای خیر و مطلوب و پدیدههای شرّ و نامطلوب؛ چه آنهایی که ابتدایی است و چه آنهایی که نتیجه اعمال خود شخص است، و چه آنهایی که به دست اشخاص دیگری حتی گذشتگان به وجود میآید، و چنانکه دانستیم، همه آنها در نظام احسن بهصورت بالعرض یا بالتبع منظور است، و با تکامل اختیاری انسان ارتباط پیدا میکند.
خوب است در اینجا اشاره کنیم که عامل اصلی تکامل که موجب لیاقت انسان برای دریافت عالیترین رحمتها و فیوضات الهی میشود، همان است که در لسان شرع، «عبادت» نامیده شده است. یعنی انسان بیابد که از خود چیزی ندارد و از خود چیزی نمیتواند داشته باشد و هر خیری به او برسد، از خدای متعال است؛ حقیقتی که در یک مسیر بسیار طولانی، امکان تحقق دارد و طیف گستردهای از مراحل را، هم از لحاظ عرضی و هم از لحاظ طولی، در برمیگیرد.
از جمله لوازم این بندگی آن است که آنچه را عقل موجب تنزل و سقوط انسان میداند ترک کنیم و آنچه را موجب صعود و ترقی ما میداند انجام دهیم. البته وقتی با وحی هم فهمیدیم که چیزی موجب ترقی و تکامل ما میشود باید آن را دوست داشته باشیم و آن را حفظ و نگهداری کنیم، و بالعکس، کاری را که موجب از دست رفتن نعمت و زمینههای تکامل میشود ترک کنیم. در مورد نعمتهایی که خدا در جسم و روح ما قرار داده، مانند چشم و گوش و دست و پا و عقل و شعور و امیال فطری، و نیز چیزهایی که با کار و تلاش خودمان پیدا کردهایم، مثل علم و ایمان، باید سعی کنیم اولاً شکر آنها را بهجا بیاوریم؛ ثانیاً این درک و شناخت را حفظ کنیم که از بین نرود؛ ثالثاً سعی کنیم به لوازم عملی آن ملتزم شویم. اگر در هر مرحلهای کوتاهی کنیم، در واقع قدمی در راه تنزل برداشتهایم.
از سوی دیگر، وقتی توجه کردیم به اینکه اراده الهی فقط برای شخص من نیست و همه کسانی که بتوانند با اراده خودشان تکامل پیدا کنند، خدای متعال میخواهد که آنها را به کمال برساند، پس هر نعمتی به هرکس دیگری هم داده باشد، ما حق نداریم آن نعمت را تضییع کنیم، چه رسد به اینکه آنرا از بین ببریم. و وقتی توجه پیدا کنیم که نعمتهای دیگران میتواند در آینده برای ما هم منشأ کمالی شود و ما مثلا از مال یا علم ایشان بهرهمند شویم، نعمتی روی نعمت برای من تحقق پیدا میکند.
پس هم حفظ اصل نعمت، هم شکر نعمت، هم استفاده از نعمت، هم تلاش برای رشد نعمت، همه اینها خیراند و وظیفه عملی ما محسوب میشوند و هرچه در جهت ضدّ اینها باشد متصف به شر میشود. همانطور که شرور غیراختیاری ابتدایی، زمینه را برای اختیار خوب یا بد انسان فراهم میکند، شرور اختیاری هم میتوانند زمینه را برای انتخابهای مطلوب یا نامطلوب ما فراهم کنند. درباره این موضوع، مسائل زیادی هست که من یک مجموعه کامل و منظمی از آن را در جایی سراغ ندارم و حتماً از ضعف و کمبود مطالعات بنده است، ولی به هرحال در آیات قرآنی، مباحث زیادی در این زمینهها مطرح شده که بسیار قابل توجه و آموزنده است و متأسفانه ما از این نعمتهای قرآنی درست استفاده نمیکنیم و زمینه محرومیت را برای خودمان و برای دیگران فراهم میکنیم.
از جمله لطفهایی که عقل ما نمیرسید و خدا خودش بیان فرموده این است که گاهی اموری در ظاهر برای شما نامطلوب است و اینها را جزو شرور حساب میکنید، اما همین امور نامطلوب، زمینه را برای کمالات بعدی فراهم میکند، و در واقع نعمتهایی است که باید از آنها استفاده کنید: «وَعَسَى أَن تَکْرَهُواْ شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ وَعَسَى أَن تُحِبُّواْ شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّکُمْ وَاللّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ».
یکی از این نعمتها این سنت الهی است که خدای متعال همزمان با ارسال پیامبران، بلاهایی را نازل میکرد که باعث توجه به خدای متعال شود و رفع آنها را او بخواهند و همین امر، زمینه بیشتری برای پذیرش دعوت انبیا علیهمالسلام فراهم کند. از جمله، دو آیه در سوره انعام و سوره اعراف با همین مضمون است که ما پیغمبرانی برای امتهای پیشین فرستادیم: «وَلَقَدْ أَرْسَلنَآ إِلَى أُمَمٍ مِّن قَبْلِکَ فَأَخَذْنَاهُمْ بِالْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ»، یا «وَمَا أَرْسَلْنَا فِی قَرْیَةٍ مِّن نَّبِیٍّ إِلاَّ أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ». توضیح آنکه: انسان در آغاز پیدایش همسطح حیوانات است و تدریجاً مراحلی از تکامل را میگذراند تا مستعد رسیدن به کمالات انسانی شود، و طبعاً گرایشهای حیوانی و علاقه به لذتهای مادی در او فعلیت دارد. ارضای این گرایشها موجب دلبستگی بیشتر به آنها میشود و اغلب انسانها در معرض عواملی هستند که آنها را به حد حیوانیت تنزل میدهد و لااقل باعث این میشود که عامل ترقی در آنها رشد نکند. دلبستگی به دنیا و لذتهای آن گاهی به حدی میرسد که ادراکات فطری و عقلانی، حتی بیانات انبیا هم درست مورد توجه قرار نمیگیرد؛ بلکه مورد انکار واقع میشود. این است که خدای متعال وقتی پیغمبری را میفرستد، علاوه بر انذارها و تبشیرها، هشدار عملی هم میدهد: «وَمَا أَرْسَلْنَا فِی قَرْیَةٍ مِّن نَّبِیٍّ إِلاَّ أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ».
اکنون نوبت میرسد به پاسخ به این پرسش که «در مقابل این شرور، چه موضعی باید اتخاذ کرد و چه رفتار اختیاری باید انجام داد».
این بخش هم گاهی بهصورت بحثی فلسفی و عقلی خالص مطرح میشود و به وسیله ادله عقلی و باتوجه به مصالح و مفاسدی که قابل درک عقل است جواب داده میشود. اما با توجه به معارف دینی سطح بحث خیلی فراتر میرود. برای پاسخ، گریزی از مسئله نظری به مسئله عملی میزنیم، و نظر به اینکه این شبهات بیشتر برای دینداران یا در مقابل دینداران مطرح میشود، تا حدی که برای ما میسّر است و توفیق پیدا کنیم، ارتباط آن را با مسائل دینی و اراده تشریعی الهی توضیح میدهیم.
گفتیم که کامل بودن نظام عالم - یعنی نظامی که شامل همه مخلوقات میشود- به این است که مخلوقی وجود داشته باشد که با اراده و انتخاب خودش مسیر خود را انتخاب کند، و در اثر حسن اختیار به عالیترین مقامی برسد که مخلوقی میتواند به آن مقام برسد. وقتی میگوییم «با اختیار خودش انتخاب کند»، پای عمل در میان میآید. باید خیر و شرّی باشد تا یکی را با اختیار خود انتخاب کند– خواه انتخاب درونی و در حوزه روح و نفس خودش، یا حوزه بیرونی که مربوط به عملهای جوارحی میشود. وقتی پای اختیار و انتخاب در کار آمد، مسئله «فعل» به معنای عامش مطرح میشود. بر این اساس، هر آنچه موجب محرومیت انسان از اصل چنین کمالی و یا درجاتی از آن باشد متصف به «شرّیت» میشود، و برعکس، آنچه موجب نیل به اصل این کمال یا به درجات عالیتر آن باشد متصف به «خیریت» میشود، و هر دو قسم «عمل اختیاری» به معنای عامش نامیده میشود و به دو قسم جوانحی و جوارحی منقسم میگردد.
موجود انتخابگر برای اینکه زمینه گستردهای برای انتخاب و تغییر مسیر داشته باشد، باید وجودش تدریجی باشد و همواره برایش شرایط جدیدی برای انتخاب در عرصههای مختلف و ترقی و تنزل فراهم شود؛ چیزهایی که فقط در این عالم طبیعت میسّر میگردد.
از سوی دیگر، انتخاب آگاهانه نیاز به شناخت کمال و نقص و خوب و بد دارد؛ چیزی که در مراحل اول زندگی (مثل دوران شیرخوارگی) حاصل نمیشود. انسان باید تدریجاً رشد کند تا به مرحله عقل برسد که خود آن هم مراتبی دارد و تدریجاً از قوه به فعل میرسد. روشن است که تکامل عقل برای همه انسانها یکسان نیست. نگاهی به جامعه و تاریخ کافی است دریابیم که انسانها بسیار متفاوت هستند، هم از لحاظ استعدادهای ذاتی برای تعقل، و هم از لحاظ شتاب تکامل. آنقدر این مراتب زیاد است که قابل احصا نیست و تنها به وسیله مفاهیم کلی و مبهمی میتوان آنها را دستهبندی کرد.
ضرورت وحی برای تشخیص «خوب و بد» و «خیر و شرّ»
اگر برای انسانها راه دیگری غیر از عقل ممکن باشد که بتوانند به کمک آن هرچه بیشتر و هر چه بهتر راه خیر و شرّ را بشناسند، حکمت الهی اقتضا میکند که آن راه هم در اختیار بشر قرار بگیرد. اینجاست که نقش دین در تکامل انسان روشن میشود؛ یعنی خدای متعال غیر از شناختهایی که از راه عقل به انسانها میدهد، خودش عهدهدار بیان حقایق و معارفی فراتر از شناختهای عادی و عقلانی میگردد، و از راه وحی روشن میکند که چه کارهایی موجب کمال و سعادت میشود یا موجب عذاب و شقاوت میگردد، و اینجاست که شریعت و احکام شرع و اراده تشریعی الهی مطرح میشود.
در شریعت، علاوه بر تقسیم کارها به مطلوب و نامطلوب، برای مطلوبیت و نامطلوبیت مراتبی بیان شده و توجه خاصی به مرزها و ضرورتها و تزاحمها و شرایط متغیر انجام گرفته است. خدای متعال یک مرتبه از مراتب مطلوبیت را در نظر گرفته که بدون آن حرکت تکاملی انسانها میسور نیست و ترک آن موجب محرومیت اساسی میشود و به آنها امر کرده است. اسم اینها در لسان شرع «واجبات» است که خود آنها هم مراتبی دارد و عندالتزاحم باید اهم از آنها را مقدم داشت. در مقابل آنها، «محرمات» و مراتب آنها قرار دارد. کسی که بخواهد مسیر تکامل را بپیماید، باید حداقل واجبات و حداقل محرمات را رعایت کند. البته این مراتب درباره عقلیات هم مطرح است ولی در شرع کاملاً تفکیک شده و در اختیار عموم مردم قرار گرفته است.
هدایت تشریعی الهی که بهوسیله ارسال رسل و انزال کتب انجام میگیرد، در اصل، جنبه تعلیم دارد؛ یعنی همانطور که عقل، خیر و شرّ را درک میکند، وحی از عقل نیابت میکند و خیر و شرّ را معرفی مینماید. ولی حتی این شناخت خیر و شرّ هم کفایت نمیکند که انسانها از نعمتهای معنوی و سعادت الهی هرچه بیشتر بهرهمند شوند. از اینرو تدبیر حکیمانه الهی اقتضا دارد که در این عالمی که پر از تحولات و تأثیر و تأثرات متقابل و تزاحمات است زمینههایی فراهم شود که اولاً آنچه را انسان با عقل یا وحی فهمیده فراموش نکند، و ثانیاً انگیزه او برای انجام کارهای خیر، و نیز پرهیز از عوامل شرّ بیشتر شود. به همین جهت، دعوت انبیا علیهم السلام توأم با انذار و تبشیر شده است:«رُسُلاً مُّبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ»؛ یعنی پیامبران الهی علاوه بر اصل هدایت و نشان دادن راه خیر و شرّ و حق و باطل، با یادآوری آثار مطلوبی که در دنیا و آخرت بر انتخابهای خداپسندانه مترتب میشود، مردم را به کارهای خوب تشویق میکردند، و از سوی دیگر، با یادآوری آثار نامطلوب کفر و عصیان و عذابهای اخروی و دنیوی مترتب بر آنها، مردم را از آلوده شدن به گناه و موجبات شقاوت دنیا و آخرت، بازمی داشتند.
بعد از فراغت از بحث نظری و توجه به حلقه واسطه بین مباحث نظری و مباحث عملی، نوبت میرسد به پاسخ دادن به سؤالات مربوط به وظیفه ما در برابر پدیدههای خیر و مطلوب و پدیدههای شرّ و نامطلوب؛ چه آنهایی که ابتدایی است و چه آنهایی که نتیجه اعمال خود شخص است، و چه آنهایی که به دست اشخاص دیگری حتی گذشتگان به وجود میآید، و چنانکه دانستیم، همه آنها در نظام احسن بهصورت بالعرض یا بالتبع منظور است، و با تکامل اختیاری انسان ارتباط پیدا میکند.
خوب است در اینجا اشاره کنیم که عامل اصلی تکامل که موجب لیاقت انسان برای دریافت عالیترین رحمتها و فیوضات الهی میشود، همان است که در لسان شرع، «عبادت» نامیده شده است. یعنی انسان بیابد که از خود چیزی ندارد و از خود چیزی نمیتواند داشته باشد و هر خیری به او برسد، از خدای متعال است؛ حقیقتی که در یک مسیر بسیار طولانی، امکان تحقق دارد و طیف گستردهای از مراحل را، هم از لحاظ عرضی و هم از لحاظ طولی، در برمیگیرد.
از جمله لوازم این بندگی آن است که آنچه را عقل موجب تنزل و سقوط انسان میداند ترک کنیم و آنچه را موجب صعود و ترقی ما میداند انجام دهیم. البته وقتی با وحی هم فهمیدیم که چیزی موجب ترقی و تکامل ما میشود باید آن را دوست داشته باشیم و آن را حفظ و نگهداری کنیم، و بالعکس، کاری را که موجب از دست رفتن نعمت و زمینههای تکامل میشود ترک کنیم. در مورد نعمتهایی که خدا در جسم و روح ما قرار داده، مانند چشم و گوش و دست و پا و عقل و شعور و امیال فطری، و نیز چیزهایی که با کار و تلاش خودمان پیدا کردهایم، مثل علم و ایمان، باید سعی کنیم اولاً شکر آنها را بهجا بیاوریم؛ ثانیاً این درک و شناخت را حفظ کنیم که از بین نرود؛ ثالثاً سعی کنیم به لوازم عملی آن ملتزم شویم. اگر در هر مرحلهای کوتاهی کنیم، در واقع قدمی در راه تنزل برداشتهایم.
از سوی دیگر، وقتی توجه کردیم به اینکه اراده الهی فقط برای شخص من نیست و همه کسانی که بتوانند با اراده خودشان تکامل پیدا کنند، خدای متعال میخواهد که آنها را به کمال برساند، پس هر نعمتی به هرکس دیگری هم داده باشد، ما حق نداریم آن نعمت را تضییع کنیم، چه رسد به اینکه آنرا از بین ببریم. و وقتی توجه پیدا کنیم که نعمتهای دیگران میتواند در آینده برای ما هم منشأ کمالی شود و ما مثلا از مال یا علم ایشان بهرهمند شویم، نعمتی روی نعمت برای من تحقق پیدا میکند.
پس هم حفظ اصل نعمت، هم شکر نعمت، هم استفاده از نعمت، هم تلاش برای رشد نعمت، همه اینها خیراند و وظیفه عملی ما محسوب میشوند و هرچه در جهت ضدّ اینها باشد متصف به شر میشود. همانطور که شرور غیراختیاری ابتدایی، زمینه را برای اختیار خوب یا بد انسان فراهم میکند، شرور اختیاری هم میتوانند زمینه را برای انتخابهای مطلوب یا نامطلوب ما فراهم کنند. درباره این موضوع، مسائل زیادی هست که من یک مجموعه کامل و منظمی از آن را در جایی سراغ ندارم و حتماً از ضعف و کمبود مطالعات بنده است، ولی به هرحال در آیات قرآنی، مباحث زیادی در این زمینهها مطرح شده که بسیار قابل توجه و آموزنده است و متأسفانه ما از این نعمتهای قرآنی درست استفاده نمیکنیم و زمینه محرومیت را برای خودمان و برای دیگران فراهم میکنیم.
از جمله لطفهایی که عقل ما نمیرسید و خدا خودش بیان فرموده این است که گاهی اموری در ظاهر برای شما نامطلوب است و اینها را جزو شرور حساب میکنید، اما همین امور نامطلوب، زمینه را برای کمالات بعدی فراهم میکند، و در واقع نعمتهایی است که باید از آنها استفاده کنید: «وَعَسَى أَن تَکْرَهُواْ شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ وَعَسَى أَن تُحِبُّواْ شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّکُمْ وَاللّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ».
یکی از این نعمتها این سنت الهی است که خدای متعال همزمان با ارسال پیامبران، بلاهایی را نازل میکرد که باعث توجه به خدای متعال شود و رفع آنها را او بخواهند و همین امر، زمینه بیشتری برای پذیرش دعوت انبیا علیهمالسلام فراهم کند. از جمله، دو آیه در سوره انعام و سوره اعراف با همین مضمون است که ما پیغمبرانی برای امتهای پیشین فرستادیم: «وَلَقَدْ أَرْسَلنَآ إِلَى أُمَمٍ مِّن قَبْلِکَ فَأَخَذْنَاهُمْ بِالْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ»، یا «وَمَا أَرْسَلْنَا فِی قَرْیَةٍ مِّن نَّبِیٍّ إِلاَّ أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ». توضیح آنکه: انسان در آغاز پیدایش همسطح حیوانات است و تدریجاً مراحلی از تکامل را میگذراند تا مستعد رسیدن به کمالات انسانی شود، و طبعاً گرایشهای حیوانی و علاقه به لذتهای مادی در او فعلیت دارد. ارضای این گرایشها موجب دلبستگی بیشتر به آنها میشود و اغلب انسانها در معرض عواملی هستند که آنها را به حد حیوانیت تنزل میدهد و لااقل باعث این میشود که عامل ترقی در آنها رشد نکند. دلبستگی به دنیا و لذتهای آن گاهی به حدی میرسد که ادراکات فطری و عقلانی، حتی بیانات انبیا هم درست مورد توجه قرار نمیگیرد؛ بلکه مورد انکار واقع میشود. این است که خدای متعال وقتی پیغمبری را میفرستد، علاوه بر انذارها و تبشیرها، هشدار عملی هم میدهد: «وَمَا أَرْسَلْنَا فِی قَرْیَةٍ مِّن نَّبِیٍّ إِلاَّ أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ».
تاکنون نظری ثبت نشده است