display result search
منو
تولی و تبری؛ شرط ورود در حزب الله

تولی و تبری؛ شرط ورود در حزب الله

  • 1 تعداد قطعات
  • 40 دقیقه مدت قطعه
  • 186 دریافت شده
سخنرانی از آیت الله محمد تقی مصباح یزدی با موضوع «تولی و تبری؛ شرط ورود در حزب الله»، سال 1392

همه ما در طول عمرمان شاهد بوده‌ایم و یا شنیده‌ایم که انسان‌ها در بسیاری از امور با هم اختلاف فکر و نظر دارند. گاهی این اختلافات نظری به آثار عینی هم سرایت می‌کند، به درگیری‌های لفظی و پرخاشگری‌ها منجر می‌شود، و حتی به درگیری‌های نظامی هم می‌انجامد. قرآن هم به این امر اشاره کرده که اختلافات میان انسان‌ها برداشته نمی‌شود؛ وَلاَ یَزَالُونَ مُخْتَلِفِینَ. اما مسأله مهم این است که انسان در برابر اختلافاتی که در زمینه‌های گوناگون با آنها مواجه می‌شود، چگونه باید موضع گیری کند؟ اولاً خودش در میان آراء مختلف چه رأیی را برگزیند، و در مرحله بعد نسبت به کسانی که با او هم فکر نیستند، چگونه تعامل داشته باشد؟ این مسأله خیلی جدی است. بسیاری از علوم اجتماعی برای حل همین گونه مسائل پدید آمده، چه علومی که جنبه توصیفی و تبیینی دارد، مثل رشته‌های مختلف جامعه‌شناسی، و چه علومی که جنبه تجویزی و دستوری دارد، مثل رشته‌های مختلف حقوق و علوم سیاسی، و به صورتی عام‌تر علوم اخلاقی و ارزشی. دانشمندان در زمینه چگونگی حل این اختلافات بحث‌هایی کرده‌اند و البته توجه دارید که خودِ موضوع کیفیت حل اختلافات و نحوه موضع‌گیری در برابر مخالفین و برخورد با آنها یکی از موضوعات اختلافی است!
اما آیا برای حل این مشکل، و انتخاب گزینه صحیح راهی وجود دارد که انسان منطقاً بتواند به آن استناد کند؟ صرف نظر از این‌که کسانی قائل شده‌اند: اصلاً صحیح و غلطی وجود ندارد؛ گرایش‌های متفاوت نتیجه خواسته‌های مختلف است و هرکس سعی می‌کند در حد توان خود، خواسته‌هایش را تحقق ببخشد. در واقع ارزش‌ها امری ظاهری و نمادی از خواسته‌های مردم است و واقعیتی وجود ندارد! صرف نظر از این‌ قبیل مبانی که در فلسفه اخلاق و بعضی فلسفه‌های مضاف دیگر مطرح و نقد شده است، ما معتقدیم ارزش‌ها واقعیت دارد، و بی‌مبنا و تابع احساسات، امیال و خواسته‌های افراد، گروه‌ها و اقوام نیست. بر همین اساس سؤالی که برای ما مطرح می‌شود این است که چگونه باید حق را شناخت و با غیر حق چگونه باید برخورد کرد؟
جواب کلی که همه آن را می‌دانند، این است که خدا عقل داده، و باید از عقل استفاده کرد، پیغمبران را فرستاده، وحی را هم بر ایشان نازل کرده، تا حق و باطل را به مردم بشناساند؛ لذا ما باید سعی کنیم از منبع خدادادی عقل و وحی استفاده کنیم تا حق و باطل را بشناسیم.
همین جا این مسأله مطرح می‌شود که استفاده از این منابع برای شناختن حق و باطل، خودش منشأ اختلافاتی شده است: کَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُواْ فِیهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلاَّ الَّذِینَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءتْهُمُ الْبَیِّنَاتُ بَغْیًا بَیْنَهُمْ؛ خداوند کتاب و وحی را فرستاد تا اختلافاتی که در زمینه شناخت حق و باطل وجود دارد، را رفع کند؛ ولی کسانی پیدا شدند که عمداً در میان مردم اختلاف ایجاد کردند. این مضمون در چند آیه تکرار شده که منشأ اختلافات در ادیان، و بین حق و باطل از بغی‌ای است که مبدأ اولیه آن بعضی علما بودند. بنا به فرموده قرآن این واقعیتی است که ما با آن مواجه هستیم.
دین برای رفع اختلافات در زمینه حق و باطل آمده است؛ اختلافات در مسائل دیگر، مثل اختلاف در علوم طبیعی، خیلی مهم نیست؛ اما اختلاف در دین، و در شناخت حق و باطل ‌که با سرنوشت نهایی انسان سر و کار دارد خیلی مهم است. اگر انسان در این مسیر به راه خطا برود، به شقاوت ابدی مبتلا می‌شود. فرض کنید اگر برای معالجه یک بیماری داروی اشتباهی تجویز شود، حداکثر چند نفر می‌میرند، یا دیرتر معالجه می‌شوند؛ نهایت امر این است که کسانی از چند روز زندگی دنیا محروم می‌شوند. اما اختلاف و اشتباه در دین به زندگی چند روز و چند سال دنیا منتهی نمی‌شود؛ بلکه شقاوت ابدی را به دنبال دارد. حتی اگر فردی مستضعف فکری باشد که بدون تقصیر خطا کرده باشد، لااقل از سعادت ابدی محروم می‌شود، و این محرومیت را نمی‌توان جبران کرد. این مسأله امری نیست که بتوان با شوخی با آن برخورد کرد. همه باید به‌طور جدی عقل‌شان را بکار بگیرند و تا جایی که می‌توانند تلاش کنند، تا مسائل اساسی دین را که نامش اصول دین است، حل ‌کنند و به جایی برسند که نسبت به آنها یقین پیدا کنند. مسائل دیگر کمابیش قابل اغماض و تا حدودی قابل مسامحه است و در خصوص آنها می‌توان به جواب‌های اجمالی اکتفا کرد. اما در اصل توحید، نبوت و معاد نمی‌توان گفت: القول ما قال به جعفر بن محمد صلوات‌الله‌علیه؛ بلکه باید عقل را به کار گرفت و ادله کافی برای اثبات آنها ارایه کرد.
طرح این‌ مقدمه برای بیان این‌ موضوع بود که با مروری بر قرآن کریم می‌بینیم قرآن نوعی اختلاف محوری و اساسی را مطرح می‌کند و بر آن تکیه دارد که نمی‌توان از کنار آن به سادگی گذشت. اختلاف در فقر و غناء، در ذکورت و انوثت، در پیری و جوانی، در سفیدی و سیاهی و نظایر آنها اختلافاتی طبیعی یا اکتسابی است که در شرایط مختلف اجتماعی، زمانی، یا اقلیمی به وجود می‌آید و بسیاری، بلکه همه آنها وسیله امتحان است؛ اما آنچه خدا از آن نمی‌گذرد و آن را خیلی جدی می‌گیرد، اختلاف حق و باطل است. با بررسی موارد تکرار واژه «حق» و «باطل» در قرآن و تأکید آیات بر این مسأله متوجه خواهیم شد که قرآن چقدر نسبت به تقابل حق و باطل اهتمام دارد و این مسأله یکی از مفاهیم اساسی قرآن کریم است. شاید بتوان گفت یکی از مهم‌ترین کلید واژه‌های قرآن «حق» و «باطل» است.
اگر پذیرفتیم که این، مسأله‌ای جدی و محور خیلی از بحث‌ها است، وظیفه داریم در جهت شناختن «حق» و «باطل» تلاش کنیم. به این منظور می‌توانیم آیات مربوط به جناح اهل حق، و در مقابل آیات مربوط به جناح اهل باطل را در دو محور دسته‌بندی کنیم، و با رعایت اولویت‌ها و اهمیت مباحث سعی کنیم ابتدا در مقام شناخت، مسائل مربوط به آنها را بررسی کنیم، و سپس در مقام عمل، تلاش‌مان را به تحقق مصادیق حق در جامعه معطوف کنیم. اگر چنین مبنایی داشته باشیم، بسیاری از ابهام‌های موجود در زندگی واندیشه‌مان، در انتخاب رشته تحصیلی، در انتخاب موضوع تحقیق، و مانند آن حل می‌شود. این مبنا به آدمی کمک می‌کند که از میان آنچه در محور حق قرار می‌گیرد، اولویت‌ها را تشخیص بدهد، تا در مقام معرفت، آنها را بهتر و عمیق‌تر بشناسد، و در مقام عمل نیز بیشتر سعی کند که آنها را هم در وجود خودش، هم در دیگران عینیت ببخشد. البته در این میان باید از منابع دینی، قرآن و کلمات اهل‌بیت ـ‌صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین‌ـ نیز استفاده کرد.
در این مسیر توجه به ویژگی‌های کسانی که به عنوان طرفداران حق معرفی می‌شوند، مثل صالحین، شهداء، صدّیقین، انبیاء، مرسلین، مؤمنین و مانند ایشان، و در مقابل، ویژگی‌های طرفداران باطل، می‌تواند راه‌گشا باشد.
یکی از این گروه‌ها «حزب‌الله»، در مقابل «حزب‌الشیطان» است. این دو اصطلاح کلیدی از ابتکارات قرآن است و در هیچ یک از کتاب‌های آسمانی دیگر چنین تعابیری سراغ نداریم. در قرآن برای هر یک از این دو گروه ویژگی‌ها و اوصافی ذکر شده که جا دارد در قالب رساله‌ای علمی احصاء‌ و استقراء شود، و ضمن بررسی لوازم هر یک، ارتباط آنها با این مفاهیم تبیین گردد. از جمله این ویژگی‌ها دو بشارت برای حزب‌الله، و در مقابل، انذار نسبت به عاقبت حزب‌الشیطان است. بشارت اول به حزب‌الله که مربوط به آخرت است، این است که اگر کسی در زمره حزب‌الله قرار گرفت، فلاح و رستگاری‌اش تضمین شده است؛ أُوْلَئِکَ حِزْبُ اللَّهِ؛ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ. بشارت دیگر که ظاهرا مربوط به دنیا است، پس از بیان برخی از اوصاف حزب‌الله در سوره مائده ذکر شده، و آن، این است که وَمَن یَتَوَلَّ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ.
محور آیات قبل از این آیه، موضوع ولایت است، و پس از بیان اوصاف اهل ولایت خدا و رسول، و در مقابل، اهل ولایت کفار و دشمنان خدا، به آیه معروفی که در شأن امیرالمؤمنین ـ‌صلوات‌الله‌علیه‌ـ و ولایت ایشان نازل شده، می‌رسد؛ إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ. سپس می‌فرماید: وَمَن یَتَوَلَّ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ. اگر در این آیه «مَنْ» شرطیه باشد، جزای آن محذوف است و بر این اساس آیه در مقام بیان آن است که ملاک وارد شدن در زمره حزبالله، ولایت‌ «الله»، ولایت «رسول» و ولایت «الذین آمنوا» است.
در باره مصداق «الذین آمنوا» سه احتمال وجود دارد: 1ـ با توجه به شأن نزول آیه قبل که مربوط به صدقه دادن انگشتر در رکوع نماز توسط امیر مؤمنان ـ‌علیه‌السلام‌ـ است، تنها مصداق این گروه آن حضرت است؛ 2ـ بر اساس تفسیری که در بعضی از روایات ذیل این آیه نقل شده، معصومین، یعنی علاوه بر امیرالمؤمنین، سایر ائمه و نیز انبیاء ـ‌صلوات‌الله علیهم اجمعین‌ـ مصداق این آیه هستند؛ 3ـ دایره شمول این آیه وسیع‌تر از این است و سایر کسانی هم که ایمان واقعی دارند و از اولیاء خدا محسوب می‌شوند، مصداق «الذین آمنوا» هستند و اشاره به امیر مؤمنان و سایر معصومین ـ‌علیهم صلوات‌الله‌ـ به عنوان ذکر کامل‌ترین مصداق است. به هرحال، قدر متیقن این است که مصادیق «الذین آمنوا» در این آیه همان کسانی هستند که در آیه قبل ذکر شده است.
در باره مفهوم ولایت به معنای عام آن که شامل خدا، رسول و «الذین آمنوا» می‌شود،‌ نیز در جای خود بحث شده است و اجمالاً می‌دانیم «ولایت» به معنای برقرار کردن نوعی رابطه و پیوند است. بنا بر این منظور این آیه کسانی است که با خدا، پیغمبر و مؤمنان رابطه و پیوندی برقرار کنند.
آیه دیگر درباره «حزب الله» در سوره مجادله است که در آن بیشتر اوصاف سلبی این گروه بیان شده است. در اواخر سوره مجادله آیاتی در شأن منافقین ذکر شده است، از جمله این‌که: اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطَانُ فَأَنسَاهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ أُوْلَئِکَ حِزْبُ الشَّیْطَانِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطَانِ هُمُ الْخَاسِرُونَ. در این آیه ویژگی بارز منافقین فراموش کردن خدا عنوان شده و عامل این فراموشی‌ نیز سلطه شیطان بر آنها معرفی شده است. از این جهت این گروه «حزب‌الشیطان» شده‌اند. چون شیطان دل‌شان را اشغال کرده، اختیار ایشان را به دست گرفته و امورشان را تدبیر می‌کند؛ از همین‌رو هرچه شیطان بخواهد در دل‌شان پیدا می‌شود. شیطان می‌خواهد آنها به یاد خدا نباشند، آنها هم خدا را فراموش می‌کنند. این ویژگی «حزب‌الشیطان» است.
در این آیه دقت بفرمایید: إِنَّ الَّذِینَ یُحَادُّونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُوْلَئِکَ فِی الأَذَلِّینَ. «محادّه» یعنی حدی را در مقابل حد دیگری قرار دادن؛ به عبارت دیگر: یک طرف، در مقابل طرف دیگر. به عنوان مثال در پاره خط فرضی ab، مبدأ a یک حد و منتهای b حد دیگر این خط است و نقاط a و b در مقابل یک‌دیگر قرار دارند؛ این محاده، یا به عبارت دیگر قطب‌گیری دو نقطه در مقابل یک‌دیگر است. کسانی که این‌گونه با خدا و رسول معامله می‌کنند، یعنی خود را در قطب مقابل خدا و پیغمبر قرار می‌دهند، چنین کسانی فِی الأَذَلِّینَ، یعنی از ذلیل‌ترین بندگان هستند. جالب است بدانید تعبیر «اذلّین» در قرآن فقط در همین آیه ذکر شده است. اما فهمیدن این‌که چرا چنین کسانی اذلّین هستند، نیاز به مطالعه، فکر، بحث و استفاده از کلمات اهل‌بیت ـ‌صلوات‌الله علیهم اجمعین‌ـ دارد.
در آیه بعد خداوند به نقطه مقابل این گروه، که موقعیت خدا و رسول ـ‌صلوات‌الله علیه ـ است، اشاره کرده و می‌فرماید: کَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِی. قضای حتمی این است که خدا و پیغمبر غالب‌اند؛ چون: إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ؛ خداوند شکست نمی‌خورد. بنا بر این، کسانی که در این سو، و در مقابل اذلین قرار دارند، اعزّین هستند و عزت متعلق به ایشان است. هم‌چنان‌که در آیه دیگری می‌فرماید: وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ‏ وَ لِلْمُؤْمِنین‏.
در پایان سوره مجادله بعد از ذکر این مقدمات، به بیان اوصاف سلبی «حزب‌الله»، در مقابل «حزب‌الشیطان» می‌پردازد. گفتیم کسانی که تولّی شیطان داشته باشند، جزء «حزب‌الشیطان» هستند و در مقابل، کسانی که ولایت خدا، رسول و مؤمنان را بپذیرند، «حزب‌الله» هستند. پس، شرط ایجابی ورود در زمره حزب‌الله، ولایت خدا، و پیامبر و مؤمنان است. اما ویژگی سلبی حزب‌الله این است: لَا تَجِدُ قَوْمًا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ کَانُوا آبَاءهُمْ أَوْ أَبْنَاءهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشیرَتَهُم‏؛ مردمی را نخواهی یافت که ایمان به خدا و روز قیامت داشته باشند و رابطه دوستی با دشمنان خدا برقرار کنند؛ حتی اگر پدران، فرزندان، یا نزدیکان و عشیره‌شان باشند. اگر کسانی اهل محاده و قطب‌گیری در برابر خدا و رسول هستند، هیچ رابطه دوستی با آنها نمی‌توان برقرار کرد.
خداوند در این آیه بعد از بیان اوصاف ایجابی و سلبی حزب‌الله، به رفتار خداوند با این گروه پرداخته و می‌فرماید: کَتَبَ فی‏ قُلُوبِهِمُ الْإیمانَ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَ یُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ أُولئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُون.‏
اولین پاداش این گروه این است که ایمان در دل‌هایشان ثابت می‌شود و به تزلزل و نوسان در ایمان و نفاق دچار نمی‌شوند. دومین پاداش حزب‌الله این است که ایشان را با روحی از خودش تأیید می‌کند. هر چند ما حقیقت این مطلب را که خداوند درباره حضرت عیسی ـ‌علیه‌السلام‌ـ نیز می‌فرماید، به درستی درک نمی‌کنیم، اما می‌فهمیم که مطلب بلندی است. این دو پاداش خداوند در این عالم به کسانی است که با دشمنان خدا قطع رابطه می‌کنند. سومین پاداش ایشان که در آخرت است،‌ این است آنها را به بهشت‌هایی با نهرهای جاری وارد می‌کند و در آن جاودانه هستند. سرانجام نیز می‌فرماید: خدا از این گروه راضی است؛ آنها هم از خدا راضی هستند. اما این گروه چه کسانی هستند؟ أُولئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُون.‏ شاید چنین تصور شود که تعبیراتی که در این آیات به کار رفته، ـ‌نعوذ بالله‌ـ شاعرانه است و تحقق یافتن آنها در خارج امکان ندارد. چگونه ممکن است رابطه مودت بین مؤمن و کسانی که اهل محاده با خدا هستند، برقرار نشود؟! اگر چنین رابطه‌ای نباشد، به سرانجام رساندن بعضی از کارها خیلی سخت می‌شود! با مطرح شدن چنین تصوراتی است که می‌توان فهمید منافقین چگونه بوده‌اند؛ چرا مسجدی که درست کردند، مسجد ضرار شد؛ و چرا سوره‌ای غلاظ و شداد درباره منافقین نازل شد. منافقین در قرآن بارها با سخت‌ترین تعبیرات مورد لعن و مذمت قرار گرفته‌اند. بعد از آیه امانت می‌فرماید: لِیُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنَافِقِینَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِکِینَ وَالْمُشْرِکَاتِ. در جای دیگری نیز می‌فرماید: إِنَّ الْمُنَافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الأَسْفَلِ مِنَ النَّار؛ در حالی‌که مشابه این تعبیر برای مشرکان به کار نرفته است. این سرانجام کسی است که تظاهر به ایمان، نماز، عبادت و اطاعت خدا، و ارزشهای اسلامی داشته باشد، ولی در دل تمایل به کفار دارد و اعتمادش به آنهاست. اینان همان کسانی هستند که درباره آنها فرمود: أُولئِکَ حِزْبُ‏ الشَّیْطان‏. البته ممکن است کسانی برای توجیه رفتار خود بگویند: باید ببینیم مفسرین در باره این تعبیرات که نظایر آن در قرآن فراوان است، چه فرموده‌اند؛ باید بررسی شود که آیا چیزی از این آیات محذوف و در تقدیر است؛ آیا این تعبیرات مجازی است، یا حقیقت دارد؟! اما واقعاً این آیات جدی و حقیقی است؛ و واقعاً انسان‌ها به دو دستهء «حزب‌الله» و «حزب‌الشیطان» تقسیم می‌شوند. اگر ویژگی‌های حزب الله اوصافی است که در این آیات ذکر شده، ما چه کاره‌ایم، در چه موقعیتی قرار گرفته‌ایم ؟ و چه کاری باید انجام بدهیم که این‌گونه شویم؟
با توجه به این آیات کار برای ما خیلی سخت و دشوار است؛ اما با کنار هم گذاشتن آیات سوره مائده و آیات پایانی سوره مجادله می‌توان فهمید کلید حل قضیه دو کلمه است: «ولایت ‌‌‌خدا»، «ولایت‌رسول» و «ولایت الذین آمنوا»؛ و دشمنی با «من حادّ الله و رسوله»، و قرار گرفتن در نقطه مقابل دشمنان خدا؛ یعنی «تولّی» و «تبرّی». این شاه کلید ورود در زمره «حزب‌الله» است.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 40:34

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

  • کاربر مهمان
    بسیار زیبا....دارای نکات بسیار ونقطه قوت آن استفاده از نص قرآن می باشد خدا قوت....

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی