display result search
منو
حفظ دین؛ اولین وظیفه دولت اسلامی

حفظ دین؛ اولین وظیفه دولت اسلامی

  • 1 تعداد قطعات
  • 46 دقیقه مدت قطعه
  • 199 دریافت شده
سخنرانی از آیت الله محمد تقی مصباح یزدی با موضوع «حفظ دین؛ اولین وظیفه دولت اسلامی»، سال 1393

رحلت امام خمینی رضوان‌الله‌علیه مصیبت بسیار بزرگی برای جامعة اسلامی بوده و هست؛ ولی خدای متعال همان‌طور که در شهادت سیدالشهدا علیه‌السلام برکاتی قرار داد که چه‌بسا جز از آن راه میسر نمی‌شد، برای رحلت امام و شهادت شهیدان عزیز ما نیز چنین برکاتی قرار داده است که چه‌بسا جز از همین راه نصیب جامعة ما نمی‌شد. یکی از برکاتش وجود شما جوانانی است که بعد از 25 سال از رحلت امام، که هنوز برخی از شما هنوز در آن‌زمان متولد نشده بودید، با این شور، هیجان، احساس، شعور، عاطفه، اراده و تصمیم مردانه راه‌های طولانی را به عشق زیارت ایشان می‌پیمایید و در واقع پیام نهضت حضرت امام را بار دیگر به گوش مردم می‌رسانید. این توفیق، نعمت بسیار بزرگی است که خدای متعال به جامعة ما اعطا کرده است. گمان بنده این است ـ هر چند شاید کسانی این را نپسندند ـ که ثواب کار شما، شبیه ثواب کسانی است که پیاده به زیارت سیدالشهدا علیه‌السلام می‌روند. قدر این قدم‌ها را بدانید، با وضو حرکت کنید و توجه داشته باشید؛ توجه به امام رضوان‌الله‌علیه، یک مرتبه از توجه به خداوند متعال، پیغمبر اکرم، سید‌الشهداء و امام زمان صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین است. این لحظاتی که در این ایام طی می‌کنید، از بهترین ایام عمر، و از بهترین توفیقاتی است که نصیب شما شده است؛ ‌ای کاش ما نیز چنین لیاقت و توانی داشتیم و می‌توانستیم با شما همراه شویم.
یکی از برکات این حرکت آن است که انسان فارغ از امور روزمرة خود، به 25سال قبل و سال‌های قبل از آن و نیز هشت سال دفاع مقدس که بهترین عزیزان ما جان‌شان را فدا کردند، توجه کند و با مرور تاریخ آن دوران، از آن عبرت گیرد. به‌طور معمول، زندگی روزمره مجال نمی‌دهد که دربارة این‌ مسائل درست فکر کنیم؛ اما این چند روز فرصت مناسبی است که بیشتر دربارة این‌ها فکر کنیم؛ این‌که چرا انقلاب شد؟ در میان همة عالمانی که از صدر اسلام تا کنون بوده‌‌اند، امام چه ویژگی‌ای داشت که توانست این کار را انجام دهد؟ خداوند چه برکتی به این مرد داد، در نفس او چه اعجازی آفرید، در قدم‌ها، رفتارها، نگاه‌‌ها، نوشته‌ها و سخنرانی‌های او چه چیزی بود که در دیگران وجود نداشت؟ پس اولاً چرا امام قیام کرد؟ ثانیاً ایشان چه ویژگی‌ای داشت که دیگران از آن بی‌بهره بودند؟ ثالثاً وظیفة ما نسبت به این نعمت بزرگ الهی چیست؟ ما باید دستاوردهای انقلاب و دفاع مقدس را شناسایی کنیم و برای حفظ آن‌ها بکوشیم و نیز آسیب‌های آن را بشناسیم و به میزان توان‌مان پیشگیری کنیم و اگر خدایی ناکرده آسیبی اتفاقی افتاد، با تمام وجود با آن مقابله کنیم.
این‌ها نمونه‌‌ای‌ از برکات این حرکت است؛ یعنی اگر این حرکت‌ها، شور و نشاط‌ها و آگاهی‌ها نباشد، به‌تدریج انسان دچار فراموشی می‌‌شود. بهترین نمونة موجود در تاریخ انسانیت، حرکت سیدالشهدا ‌علیه‌السلام است که به‌وسیلة همین عزاداری‌ها و توسلات زنده ماند؛ اگر نمی‌‌بود این عزاداری‌هایی که با اشاره، دستور و تشویق خود آن بزرگواران انجام می‌گرفت، معلوم نبود امروز چیزی از حقیقت اسلام باقی‌ بماند، آن هم در شرایطی که بسیاری از مسلمانان ـ که البته همه‌شان هم دشمن نیستند، بلکه جاهل‌اند ـ می‌پندارند امام حسین‌علیه‌السلام حرکتی کرد، اما چه بسا اشتباه بود؛ اگر ایشان این کار را انجام نمی‌داد شاید به نفع مسلمان‌ها بود؛ برخی چنین نگرش‌هایی دارند؛ می‌گویند امام حسین‌علیه‌السلام کسی بود که در دامن پیغمبر تربیت شده بود و اگر یک مقداری با این دشمنان مدارا می‌کرد و پست و مقامی می‌گرفت ـ البته آن‌ها هم بدشان نمی‌آمد که بگویند نوة پیغمبر با ما همکاری می‌کند؛ لااقل حاضر بودند فرمانداری مدینه را به او بدهند! ـ و از این فرصت از طریق درس دادن و کتاب نوشتن برای هدایت مردم استفاده می‌کرد، موجب می‌شد که بعدها پیروزی‌های بیشتری نصیب اسلام شود؛ چرا این کار را نکرد و با عجله به کربلا رفت و طی چند روز خودش و همة یارانش کشته شدند. برخی از برادران اهل تسنن برای سیدالشهدا‌علیه‌السلام استغفار می‌کنند و می‌گویند خیلی انسان بزرگی بود، پیغمبر هم خیلی او را دوست می‌داشت و ما هم دوستش می‌داریم؛ اما ‌ای کاش این‌ کار را انجام نداده بود و اگر بیشتر می‌ماند، برای مردم استفادة بیشتری داشت.
شبیه این سخن‌ها را دربارة نهضت امام خمینی نیز بیان می‌کردند؛ حتی برخی روحانیان درباره دولت شاهنشاهی می‌گفتند این دولت شیعه است و در عالم یک پادشاه شیعه داریم و باید آن را نگه دارید تا بتوانید از شعارهای شیعه استفاده کنید؛ دربارة خدماتش نیز اندکی کوتاه بیایید؛ بالاخره هر کسی عیب‌هایی دارد و باید با این عیب‌ها بسازید تا سلطنت شیعه در عالم محفوظ بماند. بعدها که جنگ تحمیلی نیز شروع شد، برخی از روی نادانی و بدون غرض ـ البته شاید برخی از آنها غرض نیز داشتند ـ می‌گفتند صلح، و کار را تمام کنید؛ مگر قرآن نمی‌گوید صلح بهتر است؟! حیف نیست با این‌همه خونریزی، چنین جوان‌های پاکی را از دست بدهیم؟! یک یا دو سال جنگیدید،‌ کفایت می‌کند؛ این‌همه شهرهای ما خراب شد، اقتصادمان از بین رفت، جوان‌هایمان از دست رفتند، زن‌هایمان بیوه و بی‌سرپرست شدند، دیگر بس است! این نوع افکار از صدر اسلام تا کنون وجود داشته است. در همین دوران نیز چنین افرادی در گروه‌های مختلفی وجود دارند. داشتن چنین نگرشی وابسته به هیچ لباس، شرایط سنی و پست و مقام خاصی نیز نیست. برای نمونه، هنگامی که امام در پاریس بودند، چند نفر، از جمله مهندس بازرگان از ایران خدمت ایشان رسیدند. بازرگان در آن ایام به‌منزلة یک شخصیت اسلامی و محترم مطرح بود؛ وی چند کتاب دربارة اسلام نوشته بود و در زندان نیز به‌ٍمثابة یک شخصیت اسلامی شناخته می‌شد. در بین گروه‌های سیاسی آن زمان، نهضت آزادی و جبهة ملی، به‌‌منزلة گروه‌های دین‌دار شناخته می‌شدند و به مرحوم آقای طالقانی احترام می‌گذاشتند و ایشان را از خودشان می‌دانستند. اینها خدمت امام در پاریس رفتند و گفتند شما این‌قدر به شاه حمله نکنید؛ اگر او برود، مملکت به هم می‌ریزد و دیگر نمی‌توان آن را جمع کرد و وضع از این‌ که هست، بدتر می‌شود؛ شما به‌گونه‌ای با او کنار آیید و او نیز بخشی از خواسته‌های انقلابیون و مسلمان‌ها را عملی کند تا کار به درگیری نینجامد؛ زیرا معلوم نیست نتیجه آن چه شود،‌ و چه‌بسا کودتایی رخ دهد و به ضرر همه تمام شود. بازرگان این سخنان را به‌خاطر دلسوزی می‌گفت و دشمن اسلام و ایران نبود ـ البته خود ایشان می‌گفت برای من ایران اصل است؛ من اسلام را به‌خاطر ایران دوست دارم. وی در جایی دیگر نیز گفته بود فرق من با امام این است که من اسلام را برای ایران می‌خواهم؛ اما امام ایران را برای اسلام می‌خواهد؛ این از کلمات قصار مهندس بازرگان است ـ به هر حال، وقتی این نصیحت‌ها و خیراندیشی‌ها تمام شد، امام فرمود شاه رفتنی است؛ ارتش برادران ما هستند و وقتی شاه رفت، آن‌ها به ما خواهند پیوست؛ شما بروید و جمهوری اسلامی را ترویج کنید؛ یعنی این مقدمه‌چینی‌ها و بحث‌ها هیچ تأثیری در ارادة امام نگذاشت. همچنین گروه دیگری گفتند شاه را قانع کنیم که از سلطنت استعفا بدهد و برای او نایب‌السلطنه تعیین شود؛ در قانون اساسی پیشین آمده بود که اگر برای شاه مشکلی پیش آمد، افرادی مانند شهبانو، رئیس مجلس و بعضی از افراد خاص گروهی را تشکیل دهند و نایب‌السلطنه را تعیین کنند. امام در پاسخ این افراد نیز همان سخنان را بیان کردند.
بنابراین، از همان روز که هنوز امام در پاریس بود، کسانی از روی خیراندیشی ـ اگر نیت‌های دیگری هم داشتند، ما آن‌ها را نادیده می‌گیریم ـ به ایشان می‌گفتند این‌قدر تند با شاه برخورد نکنید، بگذارید او باشد و فقط سلطنت کند؛ حکومت در دست ملت قرار گیرد و طرفداران‌ شما هم به فرد مورد تأییدتان رأی می‌دهند و مقاصد‌تان اجرا می‌شود؛ اما اگر شاه برود، معلوم نیست چه اتفاقی در مملکت رخ دهد و چه‌‌بسا کودتا شود. البته این بهترین تفسیرهایی است که می‌توان برای این حرکت بیان کرد؛ شاید می‌پ‍نداشتند ایران نیز مثل مصر کنونی دچار کودتای نظامی شود و همان آزادی‌های مدنی موجود برای سخنرانی و تشکیل جلسات نیز از بین برود. این بهترین تفسیری بود که برای این نصیحت‌ها و خیراندیشی‌های امام شد؛ ولی اصولاً این‌ها روحیة برخورد نداشتند و می‌خواستند با مسالمت آرامش ایجاد شود؛ این‌ها با شعار، اجتماع و اعتصاب مخالف نبودند؛ اما اگر مسئلة‌ جان دادن مطرح می‌‌شد،‌ مرد میدانش نبودند و می‌گفتند صلاح نیست؛ یعنی مسئله فراتر از این بود که مصلحت نمی‌دیدند؛ بلکه مرد میدانش نبودند.
اگر در آن زمان از کسانی که آمادگی شهادت را در راه برقراری نظام مورد نظر امام داشتند، آماری گرفته شود، درمی‌یابید که تعدادشان با کسانی که امروز حاضرند برای بقای اسلام و حمایت از مقام معظم رهبری و نگهداری از ارزش‌های اسلامی جان خود را بدهند، قابل مقایسه نیست. در آن زمان در سایه افزایش قیمت نفت پول‌ در اختیار مردم هم فراوان بود، عده‌ای به خوشگذرانی و راحت‌طلبی عادت کرده بودند؛ اما در همان زمان نیز خداوند جوان‌هایی را ذخیره کرده بود که در مقابل کماندوهای شاه سینه‌ سپر می‌کردند و می‌گفتند بزنید که ما به شهادت افتخار می‌کنیم. امروز به برکت تعلیمات امام خمینی که از طریق سخنرانی‌ها و نوشته‌های ایشان به نسل جوان رسیده و نیز تربیت شاگردان، و بعد هم با جانشینی کسی که نسخه بدل امام است و خداوند او را برای ما ذخیره کرد، آمادگی برای حمایت از اسلام و ارزش‌های اسلامی به‌مراتب بیشتر از زمان اوایل نهضت است.
به‌نظر من، همة دشمنان ما در خارج نیز به این نتیجه رسیده‌اند که بعد از چند دهه از انقلاب، مردم ایران تسلیم‌شدنی نیستند؛ آنها دریافته‌اند که دیگر مقابلة نظامی با مردم ایران سودی ندارد؛ حتی آن‌ها فکر می‌کردند این رویکرد در بعضی از کشورهای دیگر مانند سوریه سود داشته باشد؛ اما این نیز اشتباه بود؛ زیرا به برکت فرهنگی که امام در مسلمان‌ها ایجاد کرد و گروه‌هایی که با امام بیعت کردند و مهم‌ترین‌شان حزب‌الله لبنان بود، آن‌ها نیز به‌گونه‌‌ای تربیت شدند که فعالیت‌های نظامی حدود چهل کشور در یک کشور کوچک مانند سوریه به نتیجه نرسید و امروز انتخابات رسمی برگزار می‌کنند و جشن پیروزی می‌گیرند، همان‌گونه که در ایران، افغانستان و عراق نیز به نتیجه نرسیدند.
ولی آیا این مسئله می‌تواند خیال‌ ما را راحت کند؟ اگر عقل این‌ها هم در همین حد باشد، استادی به نام ابلیس دارند که خوب می‌داند چه کاری را از چه راهی می‌تواند بهتر انجام دهد که مشکلات و هزینه‌‌های رویکرد نظامی را نداشته باشد؛ موضوعی که چندین سال است در دنیا شروع کرده‌اند و طبق نظرسنجی‌های خودشان نتیجه‌های موفقیت‌آمیزی نیز داشته، و آن جنگ نرم و فرهنگی است. ما باید به این مسئله توجه داشته باشیم و نپنداریم که اگر دشمن در بخش نظامی به نتیجه نرسید، از اهداف خود دست برمی‌دارد؛ این‌طور نیست و آن‌ها تا زنده هستند و تا ما زنده‌ایم، هر روز برای ما نقشه‌‌های پیچیده‌تر و کارآمدتر طراحی خواهند کرد. همان‌گونه که قرآن پیش‌بینی کرده است: وَلاَ یَزَالُونَ یُقَاتِلُونَکُمْ حَتَّىَ یَرُدُّوکُمْ عَن دِینِکُمْ إِنِ اسْتَطَاعُواْ؛ دشمنان همواره با شما خواهند جنگید تا اگر بتوانند شما را از دین‌تان برگردانند؛ «إِنِ اسْتَطَاعُواْ، اگر بتوانند»، بستگی به این دارد که شما تا چه اندازه برای مقابله با آن‌ها آمادگی داشته باشید؛ ولی آن‌ها خیال جنگیدن و مبارزه با شما را از سر بیرون نخواهند کرد: وَلاَ یَزَالُونَ یُقَاتِلُونَکُمْ؛ البته پیوسته با شما خواهند جنگید.
همان‌طور که بیان کردیم، در اوایل نهضت برخی به‌گونه‌ای دیگر فکر می‌کردند؛ به‌خصوص برخی سیاست‌مداران به اصطلاح روشنفکر، به‌ویژه افرادی که غرب‌زده بودند و تحصیلات غربی داشتند، از ابتدا با جنگ، مبارزه، درگیری و لحن تند، مخالف بودند. اینان بر این باور بودند که همه چیز با دیپلماسی و از طریق سفیران و سازمان‌های بین‌المللی حل می‌شود. در اوایل نهضت هنوز سفارت امریکا هم بسته نشده بود. من در طی این سی‌ سال با گروه‌های مختلفی از این طیف در سطوح گوناگون ارتباط داشته‌ام؛ نگرش اصلی آن‌ها این است که از یک طرف در علم، تکنولوژی، اقتصاد و صنعت به امریکا نیاز داریم و از طرف دیگر، حریف آمریکا نمی‌شویم؛ قدرت او خیلی برتر از ماست. برای مثال، در سفری به یکی کشورهای خارجی، به منزل یکی از دوستان قدیمی رفتیم که از نیرو‌های حزب‌اللهی بود؛ او می‌گفت ما اشتباه می‌کنیم؛ هر چند با انتخاب این مسیر در علم و صنعت پیش می‌رویم، ولی هرچقدر هم سرعت‌مان در این عرصه زیاد باشد،‌ در مقایسه با آنها مانند سرعت یک خودرو در برابر هواپیما است و ما هیچ‌وقت به آن‌ها نخواهیم رسید؛ زیرا سرعت‌ آنها زیاد است. فردی که چنین سخنانی را می‌گفت، انسانی متدین، و از مسئولان فعلی این کشور است. به گفتة او،‌ ما اگر بخواهیم از این تکنولوژی‌ها استفاده کنیم، ‌چاره‌‌ای نداریم جز این‌که با امریکا سازش کنیم، و البته هزینة آن را نیز بپردازیم، وگرنه روز‌به‌روز عقب‌تر می‌رویم و دشمنی‌ آن‌ها با ما بیشتر می‌شود و در نهایت نابود خواهیم شد. نمونة دیگر، سفیر ایران در یکی از کشورها بود که می‌گفت باید با آمریکا بسازیم! تا چه زمانی می‌خواهیم با آن‌ها دعوا کنیم؟! مصلحت ما این است که زمینه را برای سازش فراهم کنیم. این افراد غرضی هم ندارند؛ بلکه یک عامل فکری و روانی است که حال جنگیدن ندارند و بیشتر آرامش و راحت‌طلبی را دوست‌ ‌دارند؛ این عامل ناخودآگاه اثر می‌کند و شاید خودشان هم متوجه نباشند. یکی از دوستان تعریف می‌کرد که با یکی از شخصیت‌‌های معروف کشور با هم در امریکا بودیم؛ ایشان به برج‌های صد طبقه دوقلو نگاهی کرد و گفت این تمدن است؛ ما در برابر این تمدن چه سخنی برای گفتن داریم؟! افرادی که این‌گونه می‌اندیشند، صرفاً در قشری خاص هم نیستند؛ بلکه در قشرهای مختلف نمونه‌هایی از آن‌ها وجود دارد. عموم افرادی که تحت تأثیر فرهنگ غربی و تکنولوژی‌‌هایی مانند اینترنت، ماهواره‌ها و... قرار می‌گیرند چنین هستند. به‌هر‌حال، دیدگاه چنین افرادی این است که ما به علم، قدرت و تکنولوژی آنها نیاز داریم.
وجود این مسائل، زمینة آسیبی جدی را فراهم می‌کند که شما باید بیش از همه دلسوز این باشید؛ یعنی هم‌ فکر، هم پیش‌بینی و هم پیشگیری کنید و آماده باشید که اگر خدایی‌ناکرده این خطر ظهور پیدا کرد، با تمام وجود با آن مبارزه کنید. به‌ عبارت خاص‌تر، امروزه به‌جای جنگ سخت، جنگ نرم مطرح است که انواع گوناگونی دارد. برای مثال، در بازار لباس، بیشتر لباس‌ها بدن‌نما و کوتاه است؛ اگر کسی بخواهد لباسی اسلامی برای کودک خود تهیه کند، شاید نتواند به‌راحتی آن را بیابد؛ بلوزهایی که وجود دارد آن‌قدر کوتاه است که وقتی فرد خم می‌شود، کمرش پیداست؛ بسیار از محصولات مارک‌هایی خاص دارند و روی بسیاری از آن‌ها عبارت انگلیسی نوشته شده است که بسیاری نمی‌دانند معنای آن چیست و چه‌بسا در مواردی شعار‌های زشتی نوشته‌شده‌ است؛ زیرا می‌پندارند این خط انگلیسی درج‌شده روی لباس امتیازی محسوب می‌شود. متأسفانه گاهی در تلویزیون نیز این نوع مسائل را مطرح، و حتی نهاد‌های مسئول هم آن را تبلیغ می‌کنند و انتقاد را نیز برنمی‌تابند.
برای مثال، چندی پیش که برخی استادان دانشگاه به قرارداد ژنو انتقاد کردند، گفتند اینها بی‌سوادند! الان هم به متدینان و عالمان دینی می‌گویند این‌ها نمی‌دانند معنای دین چیست! از منظر اینان، عده‌ای دچار توهم شده‌اند و برای دین مردم دلسوزی می‌کنند؛ در حالی که نمی‌دانند دین یعنی چه؟ اگر قرار باشد کسی دین را بشناسد، آیا بهتر از مدرسة فیضیه و بهتر از عالمان قم کسی می‌تواند دین‌شناس باشد؟ خود کسی که این سخن را می‌گوید،‌ دین‌ خود را از کجا فراگرفته؟ آیا از انگلستان یاد گرفته یا از مدرسة فیضیة قم؟ به‌هرحال، این یک خطر است که آرام‌آرام نفوذ می‌کند؛ همان چیزی که امام بارها هشدار می‌داد که مواظب باشید نامحرمان نفوذ نکنند و کار دست کسی نیفتد که شما را به وضع سابق برگرداند. چه‌بسا برخی بگویند، مگر می‌شود شاه برگردد؟ ممکن است شاه را به کاخ برنگردانند، اما چه‌بسا فکر شاه را برگردانند. نگرش جدایی دین از سیاست و این‌که وظیفة دولت نیست دین مردم را حفظ کند و این وظیفة روحانیت است،‌ دیدگاه‌های لیبرال‌ها و جبهة ملی بود. امام اولین وظیفة دولت اسلامی را حفظ دین می‌داند و در این‌باره فریاد می‌‌زد که ای نجف ساکت! ای مشهد ساکت! من احساس خطر می‌کنم؛ من برای اسلام احساس خطر می‌کنم. ایشان با این تعبیرها علمای نجف، مشهد و تهران را تحریک می‌کرد که هر کس داد نزند، گناه کبیره مرتکب شده است؛ نمی‌گفت اقتصاد و نفت ما تحریم شده است؛ ‌بلکه می‌گفت برای اسلام احساس خطر می‌کنم. وصیت‌نامه‌های شهیدان را مطالعه کنید و ببینید برای چه شهید شده‌‌اند؛‌ کدام‌یک از آن‌ها نوشتند ما برای ارزان شدن نان، رفع بیکاری و برداشتن تحریم‌ها به جبهه رفته‌‌ایم؟ همه گفتند ما برای احیای ارزش‌های اسلامی، تبعیت از رهبری و تبعیت از امام این کار را انجام داده‌ایم. در‌حالی‌که فردی روحانی در بالاترین موقعیت‌ها و با صراحت بگوید کار ما این‌ها نیست؛ کار ما این است که تحریم‌ها را برداریم، آن‌هم نه با زور و تندی؛ بلکه با زبان دیپلماسی.
بنابراین، باید همیشه به‌یاد داشته باشیم که امام برای چه قیام کرد؛ برادران، پدران، دوستان و عزیزان ما برای چه جان دادند؛ آیا برای رفع تحریم بود؟ آیا ‌مگر زمان شاه تحریمی وجود داشت؟ ایران جزو یکی از حیاط خلوت‌های امریکا بود. اگر امریکا می‌خواست در عمان جنگ کند، به شاه ایران دستور می‌داد سرباز به آنجا اعزام کند؛ سرباز ایرانی در عمان کشته شود، چون امریکا دوست دارد. برای مثال،‌ حرکتی به نام ظفار در عمان شروع شد که گرایش‌های مارکسیستی داشتند و می‌خواستند علیه سلطنت عمان قیام کنند؛ امریکا به شاه ایران دستور داد که ارتش ایران را برای جنگ با آن‌ها گسیل کند؛ در‌حالی‌که این موضوع هیچ‌‌ارتباطی به ایران نداشت؛ شبیه موقعیتی که امروزه برخی از کشورهای عربی دارند و هر چه امریکا دستور دهد، اجرا می‌کنند. شاه نیز چنین وضعیتی داشت. در سایة همین ارتباط، قیمت نفت افزایش یافت و پول آن که در دست مردم قرار گرفت، برخی به مصرف‌گرایی، تنبلی و بیکاری روی آوردند و همه‌چیز، حتی مدرک دانشگاهی نیز پولی شد.
آیا امام برای این‌ مسائل قیام کرد؟ مگر تحریمی بود؟ او می‌گفت برای اسلام احساس خطر می‌کنم؛ ایشان داد می‌زد و می‌گفت کسی که داد نزند، مرتکب گناه کبیره است. امروز امام از مدفنش سر برآورد و ببیند که مسئولان کشور چه می‌گویند. زبان حال این افراد آن است که امام هم دین را نشناخت و نمی‌دانست آخرت چیست و بی‌خود این کارها را انجام داد! برخی می‌گفتند بعضی از کارهایی که در اوایل انقلاب شد، کارهای بی‌جایی بود و حالا ما باید تاوان آن‌ها را پس بدهیم! آن‌هم کارهایی که امام صد‌ در‌صد تأیید می‌کرد. آیا این‌ها بازگشت به همان شیطنت نیست؟ شیطان اهداف خودش را به‌وسیلة دیگران اجرا می‌کند؛ یک روز به دست شاه؛ گاهی هم به‌دست یک عمامه به‌ سر این کار را انجام می‌دهد؛ مگر حکم اعدام شیخ فضل‌الله نوری را چه کسی داد؟ حکم اعدام شیخ‌فضل‌الله نوری را یک معمم داد! حکم به قتل سیدالشهدا‌ علیه‌‌السلام را چه کسی صادر کرد؟ قاضی‌القضات علی‌علیه‌السلام، شریح قاضی!
ما نباید فریب لباس، عنوان و تبلیغات افراد را بخوریم؛ این‌‌که عده‌‌ای مدام اصطلاح «مقام معظم رهبری» را تکرار، و بر خلاف منویات صریح ایشان حرکت می‌کنند، بدانند مردم فریب آن‌ها را نمی‌خورند. این‌ها می‌‌پندارند با احترام ظاهری به مقام معظم رهبری، همة کارها درست می‌شود. حرکت‌های ما و یاد امام برای حفظ دین است، وگرنه نه امام به این «خمینی خمینی گفتن» ما احتیاج دارد و نه ما چیزی عایدمان می‌شود؛ بلکه احساساتی است که آن را ارضا می‌کنیم. هدف اصلی مترتب بر عزاداری سیدالشهدا علیه‌السلام حفظ دین است. امروز ما باید مواظب باشیم که ولایت شیطان را به‌جای ولایت فقیه برای ما نهادینه نکنند. ما باید این مسائل را برای دیگران نیز روشن سازیم که نپندارند متوجه نیرنگ‌‌های آن‌ها‌ نیستیم.
به‌یقین فرزندان این مملکت از بعضی از سیاست‌مداران درس‌خوانده و غرب‌زده بهتر می‌فهمند؛ عده‌‌ای نباید فریب بعضی افراد واداده‌، غرب‌زده‌ و راحت‌طلب‌ را بخورند؛ دشمن دشمن است، تا زمانی که زنده است؛ دشمنی او تا روز قیامت ادامه خواهد داشت. این مطلب را قرآن به ما آموخته، و تجربه نیز آن را اثبات کرده است که اگر شما یک قدم شما جلو بگذارید، آن‌ها صد قدم عقب می‌روند. برای مثال،‌ در مذاکرات اخیر که مذاکره‌‌کنندگان ما محکم‌تر بودند، آن‌ها عقب‌نشینی کردند. این رویکرد همان چیزی بود که مقام معظم رهبری در آغاز به این‌ها تذکر داده بودند که هر چه محکم‌تر بایستیم، آن‌ها بیشتر عقب‌نشینی می‌کنند؛ اما اگر احساس کنند کمی سست شده و از تحریم‌ها ترسیده‌‌‌ایم، تهدید خود را شدید‌تر می‌کنند.
بنابراین، ما باید بر مقاومت و پایداری‌مان بیفزاییم؛ حقایق دین را بهتر بشناسیم؛ شعارهای دین را بهتر درک کنیم و به فرهنگ و شعار انقلاب پای‌بند باشیم؛ همان‌گونه که مقام معظم رهبری مجددا تأکید ‌کردند که منظور من از فرهنگ ـ فرهنگ مقدم بر اقتصاد ـ فرهنگ اسلامی‌ و انقلابی است، نه فرهنگ به‌معنای گویش‌‌ها یا رقص‌های محلی و یا چیزهای دیگر که به‌نام پیشرفت فرهنگ مطرح می‌شود؛ این‌که فرهنگ مقدم است، یعنی فرهنگ اسلامی و انقلابی مقدم است، نه فرهنگ دیپلماتیک یا فرهنگ امریکایی و یا فرهنگ سازش. باید این فرهنگ را زنده نگه داشت. اگر فرهنگ این انقلاب را ساخت و این انقلاب آن فرهنگ را ترویج کرد، آن‌گاه در این مسیر گام نهاده‌ایم.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 46:05

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی