ادامهی قسمت بیست و پنجم از سری پنجم برنامه زندگی پس از زندگی؛ تجربهگر: خانم منیره محمدی از تهران
در ادامهی این قسمت روایت تجربه ی نزدیک به مرگ خانم منیره محمدی را میشنویم:
- در لحظه بیهوش شدن در اتاق عمل به صورت افقی بالا رفتم و هم درون اتاق عمل را میدیدم و هم بیرون آنجا خانواده خودم را میدیدم و هم در قسمتهای دیگر سایر بیماران را میتوانستم ببینم
- حس کردم دونفر پشت سر من قرار گرفتهاند که با من صحبت میکردند و مرا به جایی هدایت کردند که با سرعت زیادی از یک مسیر تاریک عبور کردیم و به فضای سرسبز و پردرخت زیبایی رسیدیم که به من میگفتند از نعمتهای اینجا استفاده کن اما من به آنها می گفتم میخواهم بچهام را ببینم
- مجدد آن دو نفر مرا به همان بالای اتاق عمل برگرداندند و منتظر بودند که دوباره مرا ببرند و من مراحل عمل را از بالا میدیدم و صحنه ای که خیلی مرا آزرده کرد این بود که پزشک برای به هوش آوردن من مرتب به صورت من میزد و من خیلی از اینکار ناراحت میشدم که چرا مرا میزند تا اینکه کم کم از بالا به سمت پایین آمدم و به هوش آمدم و چشم باز کردم
- وقتی به هوش آمدم از آمدنم پشیمان بودم و دوست داشتم که دوباره برگردم ولی دیگر بیفایده بود.
در ادامهی این قسمت روایت تجربه ی نزدیک به مرگ خانم منیره محمدی را میشنویم:
- در لحظه بیهوش شدن در اتاق عمل به صورت افقی بالا رفتم و هم درون اتاق عمل را میدیدم و هم بیرون آنجا خانواده خودم را میدیدم و هم در قسمتهای دیگر سایر بیماران را میتوانستم ببینم
- حس کردم دونفر پشت سر من قرار گرفتهاند که با من صحبت میکردند و مرا به جایی هدایت کردند که با سرعت زیادی از یک مسیر تاریک عبور کردیم و به فضای سرسبز و پردرخت زیبایی رسیدیم که به من میگفتند از نعمتهای اینجا استفاده کن اما من به آنها می گفتم میخواهم بچهام را ببینم
- مجدد آن دو نفر مرا به همان بالای اتاق عمل برگرداندند و منتظر بودند که دوباره مرا ببرند و من مراحل عمل را از بالا میدیدم و صحنه ای که خیلی مرا آزرده کرد این بود که پزشک برای به هوش آوردن من مرتب به صورت من میزد و من خیلی از اینکار ناراحت میشدم که چرا مرا میزند تا اینکه کم کم از بالا به سمت پایین آمدم و به هوش آمدم و چشم باز کردم
- وقتی به هوش آمدم از آمدنم پشیمان بودم و دوست داشتم که دوباره برگردم ولی دیگر بیفایده بود.
تاکنون نظری ثبت نشده است