قسمت سی و سوم از سری دوم برنامه زندگی پس از زندگی؛ تجربه گر: آقای محسن مهاجری
«زندگی پس از زندگی» برنامه ای متفاوت درباره مرگ و عالم ماوراء است؛ روایت افرادی که در تجربه ی نزدیک به مرگ، بصورت موقت از کالبد جسم خارج شده و عالم برزخ را درک کرده و بازگشتند. مخاطبان در این برنامه، مهمان روایت های شگفت انگیز تجربه گران از عالم غیب میشوند.
در این قسمت روایت تجربه ی نزدیک به مرگ آقای محسن مهاجری را می شنویم:
تجربه خروج موقت از بدن در یک نیمه شب در دوران دانشجویی و در یک لحظه وارد تونلی نورانی و بی انتها شدن
حضور در اتاقی کوچک و تاریک و درک حضور خانواده در پشت اتاق که با ضجه و شیون التماس می کنند که برگرد ولی راهی برای بازگشت وجود ندارد
تمرکز و نگاه را از خانواده برداشتن و دیگر نشنیدن صدای آنها و ندیدن آنها و به یکباره در محیط دیگری حضور یافتن که انگار از خواب بیدار شده باشی و تازه به دنیای واقعی قدم گذاشته باشی که حس می کنی به همین جا تعلق داری
محیطی سرسبز و زیبا همراه با موسیقی طبیعت و اشیا و حس زیبای عشق و امید
مشاهده قلعه هایی همراه با ساکنانی زیبا که در رفت و آمد بودند و آگاهی از اینکه پشت آن تپه های سبز جشن و سروری برقرار است
حس قدیمی بودن و خاطره داشتن با این محیط ولی فراموش کردن خاطرات گذشته
در ادامه حس کنجکاوی و فراموشی و برگشتن به همان اتاق تاریک قبلی
شوق و رغبت بازگشت به همان محیط سرسبز درحالیکه حس سبکی جای خودش را به حس سنگینی و دردهای مادی و دنیایی می داد و بازگشت روح به بدن
«زندگی پس از زندگی» برنامه ای متفاوت درباره مرگ و عالم ماوراء است؛ روایت افرادی که در تجربه ی نزدیک به مرگ، بصورت موقت از کالبد جسم خارج شده و عالم برزخ را درک کرده و بازگشتند. مخاطبان در این برنامه، مهمان روایت های شگفت انگیز تجربه گران از عالم غیب میشوند.
در این قسمت روایت تجربه ی نزدیک به مرگ آقای محسن مهاجری را می شنویم:
تجربه خروج موقت از بدن در یک نیمه شب در دوران دانشجویی و در یک لحظه وارد تونلی نورانی و بی انتها شدن
حضور در اتاقی کوچک و تاریک و درک حضور خانواده در پشت اتاق که با ضجه و شیون التماس می کنند که برگرد ولی راهی برای بازگشت وجود ندارد
تمرکز و نگاه را از خانواده برداشتن و دیگر نشنیدن صدای آنها و ندیدن آنها و به یکباره در محیط دیگری حضور یافتن که انگار از خواب بیدار شده باشی و تازه به دنیای واقعی قدم گذاشته باشی که حس می کنی به همین جا تعلق داری
محیطی سرسبز و زیبا همراه با موسیقی طبیعت و اشیا و حس زیبای عشق و امید
مشاهده قلعه هایی همراه با ساکنانی زیبا که در رفت و آمد بودند و آگاهی از اینکه پشت آن تپه های سبز جشن و سروری برقرار است
حس قدیمی بودن و خاطره داشتن با این محیط ولی فراموش کردن خاطرات گذشته
در ادامه حس کنجکاوی و فراموشی و برگشتن به همان اتاق تاریک قبلی
شوق و رغبت بازگشت به همان محیط سرسبز درحالیکه حس سبکی جای خودش را به حس سنگینی و دردهای مادی و دنیایی می داد و بازگشت روح به بدن
تاکنون نظری ثبت نشده است