- 263
- 1000
- 1000
- 1000
لذت مناجات(شرح مناجات خمس عشر)، جلسه پنجاه و دوم
سخنرانی آیت الله محمد تقی مصباح یزدی با موضوع «لذت مناجات»، جلسه پنجاه و دوم، سال 1386
در آغاز مناجات عارفین که موضوع بحث جلسات گذشته بود، جملاتى به این مضمون ذکر شده که انسان نمىتواند خدا را آن گونه که باید و شاید بشناسد، و راه شناختن خدا اقرار به این است که توانایی شناختن او را ندارد. به این مناسبت بحثى را مطرح کردیم که خلاصه آن پاسخ به چند سوال در زمینهى معرفت خدا است.
سؤال اول این است که آیا اصلاً میتوان خدا را شناخت؟ بعضى افراط و تفریطها در پاسخ به این سؤال پیش آمده که نتایج نامطلوبى بر آنها مترتب مىشود - و چه بسا خود گویندگان هم به آن نتایج توجه ندارند.- بزرگانى گفتهاند که اصلاً خدا را نمىتوان شناخت و ما باید فقط تعابیری را مثل هُوَ اللّهُ الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ؛ را که در قرآن و روایات آمده، به کار ببریم. اما معناى این الفاظ چیزى نیست که ما مىفهمیم؛ نمیدانیم یعنی چه و تعبداً آنها را مىگوییم. حتی بعضى تصریح کردهاند که مثلاً ما وقتى مىگوییم «خدا عالِم است»؛ معنى «عالم»؛ را هم نمىدانیم و حداکثر میفهمیم که جاهل نیست یا وقتى مىگوییم «خدا قادر است»؛ یعنى عاجز نیست. از همهى این الفاظ معانى سلبى؛ مراد است و همه صفات ثبوتى به صفات سلبى بر مىگردد؛ «عالِم»؛ یعنى «لیس بجاهل»؛ «قادر»؛ یعنى «لیس بعاجز»؛ خدا موجود است یعنى «لیس بمعدوم». کسانی که چنین گفتهاند بیشتر به روایاتى تمسک جستهاند که در آنها از معصومین(ع) نقل شده است که تفکر در ذات الهى نکنید و فقط به آنچه ما گفتیم اکتفا کنید.
در اینجا این بحث طلبگی مطرح است که وقتی شما مىگویید «عالِم»؛ یعنى «لیس بجاهل»، و جهل را از خدا نفى مىکنید، آیا معنى جهل را مىدانید یا چیزى را از خدا نفى مىکنید که معنای آن را نمىدانید؟ اگر چنین است، لازمهاش قبول تناقض و پذیرفتن این مطلب است که تفاوتی نمىکند که بگوییم خدا واحد است یا اثنین یا ثلاث؛ چون معنای هیچ یک از آنها را نمىدانیم. بنابراین وقتی «عالِم»؛ را به «لیس بجاهل»؛ معنی میکنید، مىدانید «جهل»؛ یعنى چه. آیا معنی جهل غیر از «نادانى»؛ و «عدم العلم»؛ است؟ نادانى مفهوم مرکبى است از «نا»؛ و «دانایى». «جاهل»؛ یعنی کسی که «علم»؛ ندارد. پس میدانیم «دانایى»؛ یعنى چه که جهل را به نفى دانایى معنا میکنیم. پس نفی جهل در واقع، نفی النفی است و شما هنگامی معنی جهل را مىفهمید که قبلاً معناى علم را فهمیده باشید.
این یک گرایش تفریطی در باب معرفت خدا است که قایلان آن تصور کردهاند وقتى گفتیم: «عالِم»؛ یعنی «لیس بجاهل»؛ مشکل حل میشود و لازم نیست معنی عالم بودن را بدانیم ومتوجه نبودهاند که ما زمانی میتوانیم بگوییم «عالِم »؛ یعنی «لیس بجاهل»؛ که بفهمیم «جهل»؛ یعنى چه، و معنای «جهل»؛ را هنگامی مىفهمیم که بدانیم «علم»؛ یعنى چه.
به هر حال، همه ما خدا را تا حدودی مىشناسیم و بر اساس همین شناخت میدانیم خدا کسى است که عالَم را خلق کرده، رحیم، مهربان و آمرزنده است. بنابراین پاسخ این سؤال که آیا میتوان خدا را شناخت، این است که فى الجمله، آرى. چون لازمه این ادعا که مطلقاً نمیتوان خدا را شناخت، این است که به دنبال شناختن دین هم نرویم، چون دین را خدایی فرستاده، که او را نمیشناسیم.
سوال دوم این است که تا چه اندازه مىتوان خدا را شناخت؟ در بسیارى از آیات و روایات صریحاً بیان شده که کنه خدا را نمىتوان شناخت. ابتدای همین مناجات هم میخوانیم: إلهی قَصُرَت الألْسُنُ عَنْ بُلُوغِ ثَنائِکَ، کَما یَلیقُ بِجَلالِکَ، وَعَجَزَتِ الْعُقُولُ عَنْ إدْراکِ کُنْهِ جَمالِکَ؛؛ زبانها نمىتوانند آن گونه که لایق توست ثناگوى تو باشند و عقلها نمىتوانند کنه جمال تو را بشناسند. اما مسلم است که فى الجمله، «معرفت به وجه»؛ نسبت به خدا امکان دارد؛ هر چند کنه خدا را نمىتوان شناخت.
در آغاز مناجات عارفین که موضوع بحث جلسات گذشته بود، جملاتى به این مضمون ذکر شده که انسان نمىتواند خدا را آن گونه که باید و شاید بشناسد، و راه شناختن خدا اقرار به این است که توانایی شناختن او را ندارد. به این مناسبت بحثى را مطرح کردیم که خلاصه آن پاسخ به چند سوال در زمینهى معرفت خدا است.
سؤال اول این است که آیا اصلاً میتوان خدا را شناخت؟ بعضى افراط و تفریطها در پاسخ به این سؤال پیش آمده که نتایج نامطلوبى بر آنها مترتب مىشود - و چه بسا خود گویندگان هم به آن نتایج توجه ندارند.- بزرگانى گفتهاند که اصلاً خدا را نمىتوان شناخت و ما باید فقط تعابیری را مثل هُوَ اللّهُ الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ؛ را که در قرآن و روایات آمده، به کار ببریم. اما معناى این الفاظ چیزى نیست که ما مىفهمیم؛ نمیدانیم یعنی چه و تعبداً آنها را مىگوییم. حتی بعضى تصریح کردهاند که مثلاً ما وقتى مىگوییم «خدا عالِم است»؛ معنى «عالم»؛ را هم نمىدانیم و حداکثر میفهمیم که جاهل نیست یا وقتى مىگوییم «خدا قادر است»؛ یعنى عاجز نیست. از همهى این الفاظ معانى سلبى؛ مراد است و همه صفات ثبوتى به صفات سلبى بر مىگردد؛ «عالِم»؛ یعنى «لیس بجاهل»؛ «قادر»؛ یعنى «لیس بعاجز»؛ خدا موجود است یعنى «لیس بمعدوم». کسانی که چنین گفتهاند بیشتر به روایاتى تمسک جستهاند که در آنها از معصومین(ع) نقل شده است که تفکر در ذات الهى نکنید و فقط به آنچه ما گفتیم اکتفا کنید.
در اینجا این بحث طلبگی مطرح است که وقتی شما مىگویید «عالِم»؛ یعنى «لیس بجاهل»، و جهل را از خدا نفى مىکنید، آیا معنى جهل را مىدانید یا چیزى را از خدا نفى مىکنید که معنای آن را نمىدانید؟ اگر چنین است، لازمهاش قبول تناقض و پذیرفتن این مطلب است که تفاوتی نمىکند که بگوییم خدا واحد است یا اثنین یا ثلاث؛ چون معنای هیچ یک از آنها را نمىدانیم. بنابراین وقتی «عالِم»؛ را به «لیس بجاهل»؛ معنی میکنید، مىدانید «جهل»؛ یعنى چه. آیا معنی جهل غیر از «نادانى»؛ و «عدم العلم»؛ است؟ نادانى مفهوم مرکبى است از «نا»؛ و «دانایى». «جاهل»؛ یعنی کسی که «علم»؛ ندارد. پس میدانیم «دانایى»؛ یعنى چه که جهل را به نفى دانایى معنا میکنیم. پس نفی جهل در واقع، نفی النفی است و شما هنگامی معنی جهل را مىفهمید که قبلاً معناى علم را فهمیده باشید.
این یک گرایش تفریطی در باب معرفت خدا است که قایلان آن تصور کردهاند وقتى گفتیم: «عالِم»؛ یعنی «لیس بجاهل»؛ مشکل حل میشود و لازم نیست معنی عالم بودن را بدانیم ومتوجه نبودهاند که ما زمانی میتوانیم بگوییم «عالِم »؛ یعنی «لیس بجاهل»؛ که بفهمیم «جهل»؛ یعنى چه، و معنای «جهل»؛ را هنگامی مىفهمیم که بدانیم «علم»؛ یعنى چه.
به هر حال، همه ما خدا را تا حدودی مىشناسیم و بر اساس همین شناخت میدانیم خدا کسى است که عالَم را خلق کرده، رحیم، مهربان و آمرزنده است. بنابراین پاسخ این سؤال که آیا میتوان خدا را شناخت، این است که فى الجمله، آرى. چون لازمه این ادعا که مطلقاً نمیتوان خدا را شناخت، این است که به دنبال شناختن دین هم نرویم، چون دین را خدایی فرستاده، که او را نمیشناسیم.
سوال دوم این است که تا چه اندازه مىتوان خدا را شناخت؟ در بسیارى از آیات و روایات صریحاً بیان شده که کنه خدا را نمىتوان شناخت. ابتدای همین مناجات هم میخوانیم: إلهی قَصُرَت الألْسُنُ عَنْ بُلُوغِ ثَنائِکَ، کَما یَلیقُ بِجَلالِکَ، وَعَجَزَتِ الْعُقُولُ عَنْ إدْراکِ کُنْهِ جَمالِکَ؛؛ زبانها نمىتوانند آن گونه که لایق توست ثناگوى تو باشند و عقلها نمىتوانند کنه جمال تو را بشناسند. اما مسلم است که فى الجمله، «معرفت به وجه»؛ نسبت به خدا امکان دارد؛ هر چند کنه خدا را نمىتوان شناخت.
تاکنون نظری ثبت نشده است