- 402
- 1000
- 1000
- 1000
لذت مناجات(شرح مناجات خمس عشر)، جلسه چهل و هفتم
سخنرانی آیت الله محمد تقی مصباح یزدی با موضوع «لذت مناجات»، جلسه چهل و هفتم، سال 1386
در ادامه بحث دربارهی مناجات خمسه عشر به مناجات «مفتقرین» رسیدیم. «مفتقر»؛ از مادهی فقر است، یعنی کسی که محتاج است. ممکن است سؤال شود که اصولاً توجه پیدا کردن به مضامینی که در این مناجات وجود دارد چه امتیاز، و چه حکمتی دارد؟ و ما باید چه درسی از این مناجات بگیریم؟
همه باور داریم که آفرینش انسان برای عبادت بوده است. وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ، این یک واقعیت است و تعارف نیست. یعنی انسان جز از راه عبادت خدا به کمال مطلوبش نخواهد رسید، و حقیقت عبادت این است که انسان، بنده بودن خودش را درک کند و به منصهی ظهور برساند. عبادت از مادهی «عبد»؛ است. بنده بودن یعنی اینکه فرد مالک چیزی نباشد؛ حتی مالک خودش. عبد، همه وجودش برای مولا است. البته این عبودیتها و رقیتهایی که بین انسانهاست، اعتباری و فرضی است. عبودیت یعنی انسان باور کند که همه چیز متعلق به خداست و این اعتقاد را در عمل ابراز کند. اعمالی وجود دارد که اصلاً به خاطر همین هدف وضع شده؛ مثل نماز، حج، روزه. اعمال دیگری هم هست که اعمال قربی است؛ اعمال حسنهای که حسن فعلی دارد و انسان میتواند با قصد تقرب، آنها را هم به صورت عبادت در بیاورد. البته باور این مطلب خیلی سخت است. ولی ما فرض را بر این میگذاریم که این مطلب را به عنوان مقدمهی اول باور داریم که تکامل انسان و رسیدن به هدف مطلوبش فقط یک راه دارد که آن هم عبادت و اطاعت خداست.
برای اینکه انسان رفتارش را به عنوان نشان دادن بندگی انجام بدهد، اول باید بداند که از جهتهای مختلف به دیگری نیاز دارد. البته اگر کسی معرفتش کامل شد، میفهمد که در همه چیز نیاز دارد. اما آدمیزاد، به واسطهی اینکه ظلوم و جهول است این را هم به راحتی باور نمیکند که همه چیزش متعلق به خداست. بلکه میگوید: إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلی عِلْمٍ عِنْدِی؛؛ قارون میگفت: این ثروت را من با علم خودم به دست آوردهام و برای خودم است. این گرایش قارونی کمابیش در دیگران هم وجود دارد. بنده هم میگویم علمم مال خودم است، زحمت کشیدهام و درس خواندهام. اگر آبرویی در جامعه دارم، خودم این آبرو را کسب کردهام! اعضا و جوارح من مال خودم است!
اول باید باور کنیم، چیزهایی هست که ما به آنها احتیاج داریم و مال ما نیست، بلکه باید دیگری به ما بدهد؛ ولی این کافی نیست. برای اینکه خدای یگانه را بندگی کنیم، باید وقتی دانستیم که به او احتیاج داریم، اول سعی میکنیم توجه او را جلب کنیم. ما اگر پولی احتیاج داریم نگاه میکنیم چه کسی پولدار است تا از او بگیریم. در واقع این یک نوع عبادت کردن بعضی از انسانها است، یعنی دارم بیزبان اقرار میکنم به اینکه من عبد او هستم. این یک نوع شرک خفی است. یا مثلاً به دنبال عزت و احترام در جامعه میگردم. اول حس میکنم که این احترام را ندارم و باید داشته باشم. وقتی اینها را ندارم باید کاری کنم تا پیدا کنم. چه کار کنم؟ تظاهر میکنیم به این که آدم خوبی هستم و کارهای نیک میکنم و حرفهای خوب میزنم، تا مردم خوششان بیاید و دوستم بدارند. این هم شرک است.
در ادامه بحث دربارهی مناجات خمسه عشر به مناجات «مفتقرین» رسیدیم. «مفتقر»؛ از مادهی فقر است، یعنی کسی که محتاج است. ممکن است سؤال شود که اصولاً توجه پیدا کردن به مضامینی که در این مناجات وجود دارد چه امتیاز، و چه حکمتی دارد؟ و ما باید چه درسی از این مناجات بگیریم؟
همه باور داریم که آفرینش انسان برای عبادت بوده است. وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ، این یک واقعیت است و تعارف نیست. یعنی انسان جز از راه عبادت خدا به کمال مطلوبش نخواهد رسید، و حقیقت عبادت این است که انسان، بنده بودن خودش را درک کند و به منصهی ظهور برساند. عبادت از مادهی «عبد»؛ است. بنده بودن یعنی اینکه فرد مالک چیزی نباشد؛ حتی مالک خودش. عبد، همه وجودش برای مولا است. البته این عبودیتها و رقیتهایی که بین انسانهاست، اعتباری و فرضی است. عبودیت یعنی انسان باور کند که همه چیز متعلق به خداست و این اعتقاد را در عمل ابراز کند. اعمالی وجود دارد که اصلاً به خاطر همین هدف وضع شده؛ مثل نماز، حج، روزه. اعمال دیگری هم هست که اعمال قربی است؛ اعمال حسنهای که حسن فعلی دارد و انسان میتواند با قصد تقرب، آنها را هم به صورت عبادت در بیاورد. البته باور این مطلب خیلی سخت است. ولی ما فرض را بر این میگذاریم که این مطلب را به عنوان مقدمهی اول باور داریم که تکامل انسان و رسیدن به هدف مطلوبش فقط یک راه دارد که آن هم عبادت و اطاعت خداست.
برای اینکه انسان رفتارش را به عنوان نشان دادن بندگی انجام بدهد، اول باید بداند که از جهتهای مختلف به دیگری نیاز دارد. البته اگر کسی معرفتش کامل شد، میفهمد که در همه چیز نیاز دارد. اما آدمیزاد، به واسطهی اینکه ظلوم و جهول است این را هم به راحتی باور نمیکند که همه چیزش متعلق به خداست. بلکه میگوید: إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلی عِلْمٍ عِنْدِی؛؛ قارون میگفت: این ثروت را من با علم خودم به دست آوردهام و برای خودم است. این گرایش قارونی کمابیش در دیگران هم وجود دارد. بنده هم میگویم علمم مال خودم است، زحمت کشیدهام و درس خواندهام. اگر آبرویی در جامعه دارم، خودم این آبرو را کسب کردهام! اعضا و جوارح من مال خودم است!
اول باید باور کنیم، چیزهایی هست که ما به آنها احتیاج داریم و مال ما نیست، بلکه باید دیگری به ما بدهد؛ ولی این کافی نیست. برای اینکه خدای یگانه را بندگی کنیم، باید وقتی دانستیم که به او احتیاج داریم، اول سعی میکنیم توجه او را جلب کنیم. ما اگر پولی احتیاج داریم نگاه میکنیم چه کسی پولدار است تا از او بگیریم. در واقع این یک نوع عبادت کردن بعضی از انسانها است، یعنی دارم بیزبان اقرار میکنم به اینکه من عبد او هستم. این یک نوع شرک خفی است. یا مثلاً به دنبال عزت و احترام در جامعه میگردم. اول حس میکنم که این احترام را ندارم و باید داشته باشم. وقتی اینها را ندارم باید کاری کنم تا پیدا کنم. چه کار کنم؟ تظاهر میکنیم به این که آدم خوبی هستم و کارهای نیک میکنم و حرفهای خوب میزنم، تا مردم خوششان بیاید و دوستم بدارند. این هم شرک است.
تاکنون نظری ثبت نشده است