- 108
- 1000
- 1000
- 1000
سیره تربیتی حضرت موسی علیه السلام، 12
سخنرانی حجت الاسلام محمد رضا عابدینی با موضوع «سیره تربیتی حضرت موسی علیه السلام»، جلسه دوازدهم: اراده الهی و هجرت حضرت موسی به سوی مدین، سال 1404
به جایی رسیدیم که موسی علیه السلام بنا بود در تقیه به جایی برسد که سلطنت را به دست بگیرند اما با اقدام نابجای یکی از یاران نزدیک که بی وقت اقدامی کردند این جریان تغییر کرد و سنت الهی در اینجا بدا در آن حاصل شد و نقشه دیگری از نقشههای الهی محقق شد. البته این نقشه به لحاظ ما تغییر کرد و الا اراده خدای سبحان تغییر پذیر نیست و انفعال به آن سمت راه ندارد. در نگاه ابتدایی به نظر میرسد که راه آن است که موسی کلیم به قدرت میرسد و این قدرت باعث میشود انتقال قدرت ساده و آرام انجام شود. اما با کاری که این کرد انتقال قدرت سخت شد و تا آنجا پیش رفت که به موسی خبر رسید باید ترک کند.
انفعال در خدا راه ندارد یعنی هیچگاه به واسطه افعال ما کار خدا تغییر نمیکند. اما از ابتدا خدای سبحان علل مختلفی را در هستی قرار داده است. ما تحت هر علتی خودمان را قرار بدهیم، سلسله علل جاری میشود. یعنی اگر من این قدمها را برداشتم و خودم را تحت این سلسله علل قرار دادم این علتهای حق جاری میشود. اگر من این قدمها را برنداشتم یا به گونهای دیگر برداشتم، سلسله علل دیگری از خدای سبحان جاری میشود. اینها فرق میکند نه اینکه سلسله علل تغییر کند. معلوم بود که اگر کسی با این قدم جلو بیاید، اگر کسی آماده شدند برای ظهور، این سلسله علل به کار میافتد، ظهور تعجیل میشود. اگر قدمهای مناسب تعجیل فرج برنداشتند، سلسله علل دیگری از ابتدا در کار است که با تأخیر محقق میشود. خدا تغییر در وجود الهی، انفعالی در اراده الهی ایجاد نمیشود. ما هستیم که از اسمی یا سلسله عللی خودمان را به اسمی یا سلسله علل دیگر میبریم. لذا از آن جانب تغییر انفعال هیچگاه راه ندارد. با این نگاه این نقشه دومی که ایجاد شد از ابتدا روشن بود که اگر یک موقع این برنامه توسط بعضی لو برود و ظرفیت پیدا نکنند در آن تقیه، همین باعث میشود که نقشه دومی باشد و نقشه دوم این بود. لذا موسی کلیم بلافاصله به نقشه دوم الهی رجوع کردند، آن نقشه دوم چه بود. فرار کردن و دور شدن از مصر بود و رفتن به سمت مدین، به این آیه از سوره قصص رسیدیم که وقتی دومین بار درگیری ایجاد شد، در آن شهر ماند و به قصر برنگشت، روز بعد با ترس و مراقبت به شهر آمد ببیند چه خبر است، وقایع دیشب چطور گزارش شده و مأمورین چگونه هستند، آمد دید آن شخص گلاویز با کسی دیگر است و دوباره از موسی تقاضای کمک علنی کرد و موسای کلیم اول او را عتاب کرد، با اینکه مقابل تو آدم ظالمی است ولی تو که الآن میدانی دوران تقیه است، با این حال اینطور گلاویز میشوی، «إِنَّکَ لَغَوِیٌّ مُبِین» معلوم میشود این آدم مشکل داشت.
به جایی رسیدیم که موسی علیه السلام بنا بود در تقیه به جایی برسد که سلطنت را به دست بگیرند اما با اقدام نابجای یکی از یاران نزدیک که بی وقت اقدامی کردند این جریان تغییر کرد و سنت الهی در اینجا بدا در آن حاصل شد و نقشه دیگری از نقشههای الهی محقق شد. البته این نقشه به لحاظ ما تغییر کرد و الا اراده خدای سبحان تغییر پذیر نیست و انفعال به آن سمت راه ندارد. در نگاه ابتدایی به نظر میرسد که راه آن است که موسی کلیم به قدرت میرسد و این قدرت باعث میشود انتقال قدرت ساده و آرام انجام شود. اما با کاری که این کرد انتقال قدرت سخت شد و تا آنجا پیش رفت که به موسی خبر رسید باید ترک کند.
انفعال در خدا راه ندارد یعنی هیچگاه به واسطه افعال ما کار خدا تغییر نمیکند. اما از ابتدا خدای سبحان علل مختلفی را در هستی قرار داده است. ما تحت هر علتی خودمان را قرار بدهیم، سلسله علل جاری میشود. یعنی اگر من این قدمها را برداشتم و خودم را تحت این سلسله علل قرار دادم این علتهای حق جاری میشود. اگر من این قدمها را برنداشتم یا به گونهای دیگر برداشتم، سلسله علل دیگری از خدای سبحان جاری میشود. اینها فرق میکند نه اینکه سلسله علل تغییر کند. معلوم بود که اگر کسی با این قدم جلو بیاید، اگر کسی آماده شدند برای ظهور، این سلسله علل به کار میافتد، ظهور تعجیل میشود. اگر قدمهای مناسب تعجیل فرج برنداشتند، سلسله علل دیگری از ابتدا در کار است که با تأخیر محقق میشود. خدا تغییر در وجود الهی، انفعالی در اراده الهی ایجاد نمیشود. ما هستیم که از اسمی یا سلسله عللی خودمان را به اسمی یا سلسله علل دیگر میبریم. لذا از آن جانب تغییر انفعال هیچگاه راه ندارد. با این نگاه این نقشه دومی که ایجاد شد از ابتدا روشن بود که اگر یک موقع این برنامه توسط بعضی لو برود و ظرفیت پیدا نکنند در آن تقیه، همین باعث میشود که نقشه دومی باشد و نقشه دوم این بود. لذا موسی کلیم بلافاصله به نقشه دوم الهی رجوع کردند، آن نقشه دوم چه بود. فرار کردن و دور شدن از مصر بود و رفتن به سمت مدین، به این آیه از سوره قصص رسیدیم که وقتی دومین بار درگیری ایجاد شد، در آن شهر ماند و به قصر برنگشت، روز بعد با ترس و مراقبت به شهر آمد ببیند چه خبر است، وقایع دیشب چطور گزارش شده و مأمورین چگونه هستند، آمد دید آن شخص گلاویز با کسی دیگر است و دوباره از موسی تقاضای کمک علنی کرد و موسای کلیم اول او را عتاب کرد، با اینکه مقابل تو آدم ظالمی است ولی تو که الآن میدانی دوران تقیه است، با این حال اینطور گلاویز میشوی، «إِنَّکَ لَغَوِیٌّ مُبِین» معلوم میشود این آدم مشکل داشت.


تاکنون نظری ثبت نشده است