- 12
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 21 تا 23 سوره یونس
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 21 تا 23 سوره یونس"
بسیاری از مردم اینچنیناند که اگر رحمت الهی به آنها برسد بجای سپاس و شکرگزاری فوراً به فکر دسیسه میافتند
نظام الهی بر اساس سبب و مسبب است هیچ چیزی بی سبب خلق نمیشود
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ إِذا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً مِنْ بَعْدِ ضَرَّآءَ مَسَّتْهُمْ إِذا لَهُمْ مَکْرٌ فِی آیاتِنا قُلِ اللَّهُ أسْرَعُ مَکْراً إِنَّ رُسُلَنا یَکْتُبُونَ ما تَمْکُرُونَ ٭
هُوَ الَّذِی یُسَیِّرُکُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ حَتَّی إِذا کُنْتُمْ فِی الْفُلْکِ وَ جَرَیْنَ بِهِمْ بِرِیحٍ طَیِّبَةٍ وَ فَرِحُوا بِها جاءَتْها رِیحٌ عاصِفٌ وَ جاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ کُلِّ مَکانٍ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحِیطَ بِهِمْ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ لَئِنْ أَنْجَیْتَنا مِنْ هذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ ٭ فَلَمَّا أَنْجاهُمْ إِذا هُمْ یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّما بَغْیُکُمْ عَلی أَنْفُسِکُمْ مَتاعَ الْحَیاةِ الدُّنْیا ثُمَّ إِلَیْنا مَرْجِعُکُمْ فَنُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ
اصل کلی را در آیهٴ 21 به این صورت بیان فرمودند که بسیاری از مردم اینچنینند که اگر رحمت الهی به آنها برسد بعد از یک دشواری اینها بجای سپاس و شکرگزاری فوراً به فکر دسیسه میافتند ﴿إذا لهم مکر فی آیاتنا﴾ این اذا اذای مفاجات است یعنی سریعاً بجای شکر، کفران نعمت میکنند بعد فرمود شما اگر در کفران نعمت سریعید ما هم در مکر و انتقام سریعیم منتها مکر ما اسرع از کفر شماست ﴿قل الله أسرع مکراً﴾ سؤالهایی که در این زمینه شده بود یکی این بود که معجزه با سنن الهی سازگار است یا نه سنّت الهی بر این است که هیچ شیئی بدون سبب یافت نشود و در آیاتی از قرآن کریم هم این اصل تصویب شده است که ﴿فلن تجد لسنّت الله تبدیلاً و لن تجد لسنّت الله تحویلاً﴾ آیهٴ 43 سورهٴ مبارکهٴ فاطر چه اینکه آن حدیث نورانی که مرحوم کلینی نقل کرد این است که «أبی الله إلاّ أن یجری الأمٌور بأسبابها» نظام الهی بر اساس سبب و مسبب است هیچ چیزی بی سبب خلق نمیشود پدید نمیآید اگر آیات سورهٴ فاطر سنّت الهی را تغییر ناپذیر میدانند و اگر آن حدیث نورانی کافی هر چیزی را به استناد علل و اسباب محقق میداند چگونه معجزه محقق میشود و چیزی بیسبب یافت میشود و مانند آن پاسخش هم در بحثهای اعجاز گذشت آیات سورهٴ مبارکهٴ بقره که عهده دار معنی اعجاز و اقسام اعجاز و امثال ذلک بود آنجا عهده دار این مسئله شد که معجزه هم از سنتهای الهی است و معجزه همراه با قانون علّی و معلولی است این دوتا اما اینکه معجزه با سنن الهی هماهنگ است برای اینکه یکی از سنّتهای تخلف ناپذیر خدا فرستادن انبیاء است و معنای اینکه کسی از طرف خدای سبحان آمده است این است که یک انسانی است میگوید من با ورای طبیعت ارتباط دارم و کلام خدا را میشنوم و پیام خدا را آوردهام و فرستادة خدا هستم این کار خارق عادت است محال عقلی نیست ولی محال عادی است که عادتاً کسی با خدا رابطه پیدا کند حرف او را بشنود و پیام او را بیاورد چنین کاری دلیل میطلبد مردم حق دارند و این حق مسلّم مردم است که از این انبیاء که مدّعیان وحی و رسالتند بپرسند و بخواهند که چطور شمایی که مدعی هستید از طرف خدا آمدید یک امر غیر عادی را ادعا میکنید برای ما هم با قدرت الهی یک امر غیر عادی انجام بدهید که ما هم بفهمیم که شما میتوانید کار غیر عادی انجام بدهید اگر یک مردهای را زنده کردید اگر یک درخت پژمردهای را سرسبز کردید اگر با یک دعای شما یک بیماری که در معرض احتضار بود درمان شد و اگر طیّ الارض داشتید و اگر عصایی بصورت مار درآمد واگر أبره و أکمه و أبرصی کور مادر زادی، به بیماری برص مبتلایی را درمان کردید ما میپذیریم خوب اینکارها غیر عادی است محال عقلی نیست ولی محال عادی است اگر یک انسانی که ادعای ارتباط با خدا را دارد میگوید من از طرف خدا آمدهام این ادعای غیر عادی را القا میکند از این کارهای غیر عادی هم بکند حجّت بر مردم تمام است و بدون این کار هم تودة مردم نمیپذیرند حق هم با تودة مردم است برای اینکه آنها از کجا بفهمند که این شخص راست میگوید بنابراین، فرستادن انبیاء و اولیا جزو سنتهای الهی است و اثبات وحی و نبوت هم بدون معجزه نخواهد بود پس معجزه هم جزو سنن الهی است منتهی معجزه معنایش این نیست که کاری بدون سبب انجام میشود هر کاری سببی دارد منتها اسباب دو قسم است برخی از اسباب عادیاند که در دسترس علم بشر هست برخی از اسباب هست که جزء اسرارند که در دسترس علم بشر نیست و انبیاء با آشنایی با آن اسرار که به قداست روح وابسته است یک کار غیر عادی انجام میدهند بنابراین، هم معجزه مطابق با سنت الهی است یک, و مخالف با نظام علّی ومعلولی نیست دو, اما آن اسرار جزء علوم نیست قبلاً هم گذشت که معجزه از سنخ علوم مصطلح حوزه و دانشگاه نیست که یکی درس بخواند و معجزه فرابگیرد چه اینکه وحی و نیوت هم چنین است که یک کسی درس بخواند پیغمبر یا امام شود اینها راه علمی ندارد اینها به قداست روح وابسته است که مربوط به درس و بحث نیست بخش عظیمی از اعجاز به قداست و طهارت روح وابسته است تا روح طیب و طاهر نشود ظرف آن کرامت های علمی نخواهد شد نه انسان مظهر خدای علیم میشود که عالم غیب باشد نه مظهر خدای قدیر میشود که بتواند مردهای را زنده کند انسانی که دارای روح طاهر است خلیفة الله است وقتی خلیفة الله شد مظهر ذات اقدس اله میشود در نوبتهای قبل این آیات شواهدش مفصل گذشت که ذات اقدس اله قدم به قدم، لحظه به لحظه، جزء به جزء، مقطع به مقطع آدرس میدهد و اسم گذاری میکند که تو آنجا نبودی ولی قضیه از این قرار بود ﴿ما کنت بجانب الطور﴾ ولی قضیه از این قرار بود ﴿ما کنت ثاویاً فی أهل مدین﴾ ولی قضیه از این قرار است ﴿ما کنت فی جانب الغربی﴾ ولی قضیه از این قرار است ﴿ما کنت لدیهم إذ یلقون أقلامهم أیّهم یکفل مریم﴾ ولی قضیه از این قرار است تمام این لحظه لحظه های گذشته را گزارش میدهد در جریان موسی تو نبودی در جریان عیسی تو نبودی است است در جریان مدین شعیب تو نبودی اینها طهارت روح میطلبد خب این انسان میشود مظهر علیم و علمهای غیبی پیدا میکند و اگر بخواهد کاری انجام بدهد نظیر آنچه در جریان حضرت داوود اتفاق افتاده است ﴿وألنّا له الحدید﴾ فرمود ما زره بافی را یاد اودادیم او درس نخوانده، زره باف شد شما میتوانید درس بخوانید و زره باف بشوید زره بافی جزء صنایع و فنون و حرف است علم است یک کار مهمی نیست امّا حالا آهن سرد و سخت با دست او نرم شود این دیگر با درس حلّ نمیشود ﴿وألنّا له الحدید﴾ در جریان زره بافی فرمود ﴿و علّمناه صنعة لبوس لکم﴾ این علم است اما حالا آهن را این مثل یک موم یا مثل خمیر، نرم بکند در دستش هر طوری بخواهد در بیاورد این دیگر علم نیست تا انسان بگوید شما چگونه درس خواندید چقدر درس خواندید راه آن چیست این به قدرت روح و طهارت روح و ارادة روح بسته است اگر انسان به اینجا رسید خلیفهٴ ﴿کن فیکون﴾ میشود میگویند بسم الله الرحمن الرحیم از انسانی که خلیفه الله است مظهر اسم اعظم اوست مظهر اسمای حسنای اوست ﴿بسم الله الرحمن الرحیم﴾ از چنین انسانی بمنزلة کن از ذات اقدس اله است ﴿بسم الله الرحمن الرحیم﴾ میگوید در بسته باز میشود این دیگر به اراده و طهارت روح وابسته است نه از سنخ علم و کاری که مرتاضها میکنند با این خیلی فرق میکند هر کسی که دارای طهارت روح شود مانند انبیاء و اولیاء علیهم الصّلاة و علیهم السلام قدرت روح هم دارد اما هر کسی در اثر ریاضت، قدرت پیدا کرد طاهر الروح نیست مثل شیطان اینچنین است جن اینچنین است آنها خیلی از کارها را میتوانند انجام بدهند گاهی دروغ میگویند گاهی راست میگویند گاهی معصیت میکنند گاهی اطاعت میکنند اینچنین نیست که هر مقتدری، طاهر باشد ولی هر طاهری، مقتدر هست.
سؤال و جواب: البته آن مربوط به خلقت روح آنهاست در قوس نزول اما حالا بحث ما در قوس صعود است یعنی وقتی که آمدند در عالم طبیعت دارند ترقی میکنند با دیگران فرق میکنند آن ناظر به خلق الله الأرواح قبل الأجساد است آن حسابش مربوط به قرس نزول است آن بحثش حق است ولی بحث فعلی ما مربوط به قوس صعود است پس معجزه نه با سنت خدا مخالف است نه با نظام علّی و معلولی، علتهای مستور و مرموز فراوان است بخشی از علم ﴿و ما اؤُتیتم من العلم إلاّ قلیلاً﴾ نصیب بشر شده است همین راههای عادی است اینچنین نیست که اگر کسی این راه عادی را طی نکرده، راه غیر عادی را طی بکند او بیراهه رفته باشد و بدون سبب چیزی را خلق کرده باشد سبب در عالم فراوان است بعضی مستور و بعضی مشهور.
سؤال دیگر این بود که آیا انبیاء علیهم الصّلاة وعلیهم السلام محتاج معجزه هستند و آنها با معجزه میفهمند؟ که پیغمبر شدند یا نه؟ جوابش این است که نه، چون دلیل بالاخره یا از سنخ عقلی است یا نقلی یا انسان با برهان عقلی و علم حصولی و استدلال چیزی را میفهمد یا با نقل معتبر مثل خبر واحد محفوف به قرینه و قرائن قطعی یا خبر متواتر سنداً و نصّ دلالةً چنین چیزی خبر نقلی معتبر است آن هم در برابر دلیل عقلی است. معجزه که یک امر مشهود است به برهان عقلی برمیگردد یعنی اگر کسی معجزهای ببیند معنای معجزه را وقتی که بررسی کرد دید که عصایی بصورت مار درآمد آن را میبیند بعد تحلیل عقلی رویش میکند میگوید به اینکه این نمیتواند سحر باشد چون سحر ساحران را باطل کرده و خود کارشناسان سحر هم پذیرفتند که این از سنخ معجزه است پس این معجزه است و معجزه خلاف عادت است و تلازم است بین اینکه اگر کسی معجزه بیاورد دعوت و دعوای او هر دو صحیح است با این جمع بندی که معجزه غیر از سحر است و غیر از علوم غریبه است یک, و این شخص معجزه آورده دو و تلازم عقلی است بین اینکه کسی معجزه بیاورد و بین اینکه در دعوا و دعوت صادق باشد و حق باشد سه به این براهین عقلی ایمان میآورد که این شخص پیغمبر است تکیه گاه معجزه هم تحلیل عقلی است انبیاء علیهم الصّلاة و علیهم السلام نه محتاج به این تحلیل عقلی هستند نه محتاج به دلیل نقلی هستند و نه صرف اعجاز آنها را میتواند قانع بکند برای اینکه چه معجزه را دلیل جدا گانه بدانیم چه دلیل عقلی و دلیل نقلی را جدا گانه فرض کنیم اینها مال ظرف شک است اگر یک کسی، یک مطلبی را تلقی کرد و در صحّت و سقم آن مطلب شک داشت نیاز به دلیل است حالا آن دلیل یا عقلی است یا نقلی ولی اگر شک وجود نداشت او محتاج دلیل نیست نه دلیل عقلی میخواهد نه دلیل نقلی میخواهد یک وقت است کسی در یک جای تاریکی به سر میبرد یا گاهی به ساعت نگاه میکند یا از قول دیگری سؤال میکند یا بررسی رصدی و نجومی میکند که الآن روز است یا شب است اما حالا وقتی که آفتاب را میبیند در خصوص نور فی رابعة النهار است او دیگر شک نمیکند که با دلیل عقلی یا نقلی بفهمد که الآن روز است انبیاء علیهم الصّلاة و علیهم السلام در بحثهای قبلی که داشتیم اینها به مقام مخلَص میرسند یک, مخلَصین در مقامی هستند که شیطنت و شیطان از بیرون و وهم از درون در آنجا اصلاً نفوذ ندارند این دو, برای اینکه سطح وحی به عقل محض نمیرسد سقف ابلیسی و شیطنت هم به مقام اخلاص نمیرسد ﴿إلاّ عبادک منهم المخلَصین﴾ آن منطقه، منطقه باطل نیست سه جایی که باطل نبود و حق ناب و محض و خالص بود آنجا حق وحده وحده وحده ظهور میکند اگر حق وحده ظهور کرد و باطل اصلاً نبود شک نیست شک همیشه در جایی است که دو چیز باشد یک حق و یک باطل. اگر جایی جز حق چیز دیگر نبود انسان اصلاً شک نمیکند این مثالهایی که آن روزها ذکر کردیم این بود مثلاً اگر یک کتابخانهای، یک ملیون کتاب داشته باشد در اشکال و مقاطع مختلف، ریز و درشت و خطوط گوناگون ولی تمام این کتابهای کتابخانه قرآن است ما وقتی وارد یک چنین کتابخانهای شدیم هر کتابی را از دور و نزدیک دیدیم یقینم داریم قرآن است شک نمیکنیم که آیا قرآن است یا نهج البلاغه قرآن است یا فلان کتاب برای اینکه اینجا غیر از قرآن چیز دیگر نیست در محدودة اخلاص شک مستحیل است برای اینکه وقتی باطل نباشد انسان شک بکند که چه؟ انبیاء علیهم الصلاة به این منطقه میرسند وقتی به این منطقه رسیدند شک نمیکنند وقتی شک نداشتند نیازی به دلیل ندارند نه دلیل عقلی نه دلیل نقلی.
سؤال: جواب: آن انسانهای غیر معصوم اگر کرامتی نصیبشان میشود در همان قلمرو ولایت و برکت انسانهای معصوم است یعنی آنها تقریباً از شاگردان این ذوات مقدسند و به برکت همان ذوات مقدس مثلاً اینها یک چنین کارهایی میتوانند بکنند حالا گاهی مثلاً اتفاق میافتد در سفر حج و عمره یک قافلهای گم میشود یا کسی گم میشود یک بزرگی از اولیای الهی اینها را فوراً راهنمایی میکند فوراً در طرفة العینی به مقصد میرساند اینها خیال میکنند که وجود مبارک ولیّ عصر سلام الله علیه را زیارت کردند ممکن است آن حضرت باشد اما اثبات اینکه آن حضرت باشد کار آسانی نیست اینقدر شاگردان تحت تربیت آن حضرت هستند مأموران آن حضرت هستند از این اولیای کوچک و متوسط و بزرگ در تحت تدبیر و تربیت آن ذات مقدس هستند که فراوانند ممکن است به دستور آن حضرت به اشاره آن حضرت، ولیّ از اولیای الهی، شاگردی از شاگردان آن حضرت این مشکل را حل کرده باشد غرض اینکه هرکس، هر کاری را در عصر عصمت انجام بدهد به برکت همان معصوم است چون اوست که خلیفة الله است او مظهر اسم اعظم است و مانند آن، پس معجزه اصلش مطابق با سنت الهی است یک, مخالف با نظام علّی و معلولی نیست دو, آن بحثهای گذشته و مورد نیاز افراد عادی است و انبیا خودشان که صاحبان معجزه هستند بامعجزه مؤمن نمیشوند اینها فوق اعجازند اینها به جایی رسیدند که شک نمیکنند همان بیان نورانی امیرالمؤمنین سلام الله علیه که در همان اوائل نهج البلاغه است «که ما شککت فی الحقّ مذ أُریته» آن لحظهای که حق را به من ارائه کردند من شک نکردم اصلاً وقتی شک نباشد دیگر نیازی به دلیل نیست نه دلیل عقلی نه دلیل نقلی حالا خواه معجزه با تحلیل به دلیل عقلی برگردد یا به دلیل عقلی برنگردد.
سؤال: جواب: نه خوب البته اینها افراد عادی بودند و تلاش و کوشش کردند مؤمن بودند ولی به یک مرحله رسیدند که دیگر تلاش و کوششی نیست آنجا انسان پیش کسی درس بخواند بشود این دیگر ﴿ذلک فضل الله یؤتیه من یشاء﴾ و خدا هم میداند که این سمتهای کلیدی را به که بدهد ﴿الله أعلم حیث یجعل رسالته﴾ میداند که بعضیها همینکه به مقامی رسیدند هم مزاحم خودشان هستند هم مزاحم دیگران و اینها که در بین بشر، افراد نمونهای هستند نه مزاحم خودشان هستند نه مزاحم دیگران و تا آخرین لحظه، عبد محض هستند به اینها سمتهای کلیدی عطا میکنند وگرنه آن بلعم باعور هم کرامت داشت آن سامری هم کرامت داشت کم نبودند افرادی که از این علوم برخوردار بودند اما این علمی که به نبوت و امامت و خلافت الهی و امثال ذلک برسد آن دیگر ﴿ذلک فضل الله یؤتیه من یشاء﴾ .
سؤال: جواب: عمل کردن، عرض کردم عمل کردن در محاکم قضایی بله به علم عادی است یا آن بیانی که از مرحوم شیخ جعفر صاحب کشف الغطاء نقل شده است در کتاب الصلوة نه آن بخشهای اوائل کشف الغطاء در آن بخش کتاب الصلوة در بحث علم امام ذکر کردهاند که اینها برابر با علم عادی عمل میکنند نه علم غیب، اما علم غیب دارند مأمور نیستند به آن عمل بکنند و آن علم غیب از راه درس و بحث به دست نیامده تا انسان بگوید که من هم زحمت میکشم علم غیب پیدا میکنم.
سؤال: جواب: بله این زحمت یعنی آن چه را که تلاش و کوششی که باید بکنند میکنند به دستوراتی که ذات اقدس اله به اینها میدهد که ﴿لاتکلف إلاّ نفسک﴾ آنها را امتثال میکنند اما این کار، تحصیلی نیست این حصولی است این با زحمت به دست نمیآید کسی بگوید من هم سی چهل سال زحمت بکشم میشوم پیغمبر یا امام آن دیگر ﴿الله أعلم حیث یجعل رسالته﴾ است آن دیگر ﴿ذلک فضل الله یؤتیه من یشاء﴾ است ممکن است آدم زحمتهای زیادی بکشد جزو اولیای الهی بشود حالا اویس قرن بشود سلمان بشود اباذر بشود اینها شدنی است از راه کسب، اما حالا سمت کلیدی پیدا بکند این را خدا میداند که به چه کسی عطا بکند چون خیلیها هستند که آدمهای خوبی هستند و به جای خوبی هم رسیدند ولی دارای حسن عاقبت نبودند.
سؤال: جواب: بله؟ نه به هر که بدهند این سؤال هست ذات اقدس اله درعالم یک چنین افرادی را هم میپروراند حالا اگر زید نباشد عمرو باشد باز هم همان سؤال هست ما در جهان از نظر جهانبینی اینها را لازم داریم یک وقت است که سؤال میشود که چرا زید این خصوصیت را پیدا کرد عمرو اینطور نشد بسیار خوب حالا عکس بشود عمرو این خصوصیت را داشته باشد زید نداشته باشد اشکال باقی است الکلام الکلام یک وقت سخن از فرد است فرد که برهان پذیر نیست یک وقت سخن از جهانبینی است در جهان یک چنین چیزهایی لازم است حالا کی میرسد چی میرسد چطور شد آن سلسلهٴ دودمان نبوی به اینجا ختم شده است آن اسراری است که ﴿لایعلمها إلاّ هو﴾ اصل بحث، یک بحث کلی است و سؤال برانگیز هم نیست برای اینکه بحث در شناسنامه نیست که چرا زید اینطور شد عمرو اینطور نشد تا کسی بگوید چرا عمرو نشد بسیار خوب اگر عمرو اینطور بشود و زید نشود مشکل حلّ نمیشود که باز همین وضع سرجایش محفوظ است اما اصل این نظام که یک سلسله مردان وارسته که خلیفه الهی هستند لازم دارد اصل کلی را در این قسمت فرمود ﴿و إذا أذقنا الناس رحمةً من بعد ضرّآء مسّتهم إذا لهم مکر فی آیاتنا﴾ این یک اصل است آنوقت نمونههایش را ذکر میکند اصل آیه این است که برخیها هستند که وقتی دشواری به سراغ اینها آمده است مثلاً به ما مراجعه میکنند ما وقتی مشکل آنها را حل کردیم اینها به جای سپاس و حق شناسی به کفران نعمت میپردازند به مکر میپردازند آنگاه این را به صورت نمونه ذکر میکند میفرماید شما مسافرتهایتان را بررسی کنید آنجا که سفر خطرناکتر است مثل سفر هوایی، سفر دریایی آنجا هست اگر کسی سفر دریایی کرده به کام غرق دارد فرو میرود ناله و لابهاش بلند است ما را میخواند و میخواهد ما مشکلش را حل کردیم همین که به ساحل امن رسیده است باز شروع میکند به فساد ماهم همینطوریم تا مادامی که در بستر بیماری هستیم در کنار تخت خوابیم اینطوریم وقتی که نجات پیدا کردیم درمان شدیم یادمان میرود این بیماری برای ما یک مدرسه است یک نعمت الهی است که انسان در آن حال متنبه بشود و بعد هم که به رفاه رسیده است باید آن نعمت را و آن حال را ادامه بدهد ذات اقدس اله میفرماید شما این کار را میکنید طبعتان این است ولی میدانید به خودتان دارید ستم میکنید اینچنین نیست که به نظام ستم بکنید اینچنین نیست که به دین ستم بکنید به خدا ستم بکنید اینها نیست تنها شما هستید که دارید ستم میبینید اصلی را ذات اقدس اله در سورهٴ مبارکهٴ اسراء بیان کرد که قبلاً به آن مطلب اشاره شده بود ﴿إن أحسنتم أحسنتم لأنفسکم و إن أسأتم فلها﴾ یعنی انسان با دیگری کاری ندارد اصلاً هر کاری که میکند به سود خودش یا به زیان خودش میکند این لام، لام اختصاص است برخیها که فکر کردند لام اوّل، لام نفع است فکر میکردند که لام دوم به قرینه مشاکله ذکر شده است جایش علی بود یعنی إن أحسنتم أحسنتم لأنفسکم اصل این بود یعنی أحسنتم أحسنتم لأنفسکم و إن أسأتم فعلیها منتهی روی مشاکله اینجا هم به جای علی لام ذکر شده در حالیکه اینچنین نیست به تعبیر سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبایی این لام اوّل، لام اختصاص است قهراً لام دوم هم لام اختصاص است نه لام منفعت یعنی عمل مال شما است «بد کنید بد آیدت جفّ القلم» ...اینطور نیست که حالا عمل عامل را رها بکند ﴿إن أحسنتم أحسنتم لأنفسکم و إن أسأتم فلها﴾ این لام، لام اختصاص است حالا اگر خوب بود مال شماست بد بود مال شماست این اصل قرآنی است به استناد این اصل قرآنی یک روایت نورانی از پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلم نقل شده است بعدش هم از وجود مبارک حضرت امیر علیه السلام بعدش هم از ائمه علیهم السلام که وجود مبارک پیغمبر فرمود از آیات قرآن کریم برمیآید که چند چیز است که دامنگیر خود آدم میشود یکی مکر است یکی بغی و ستم است؟ یکی هم پیمان شکنی است البته اینها تمثیل است نه تعیین اینها به عنوان مثال و نمونه در قرآن ذکر شده نه به عنوان تعیین که الاّ و لابدّ همینها هستند که علیه انسانند ولاغیر در غالب موارد تمثیلاً ذکر میشوند نه تعییناً، آن وقت استدلال وجود مبارک پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلم به سه آیه قرآن است آنچه که به مکر برمیگردد نظیر همان آیهٴ سورهٴ فاطر است آنچه که به بغی برمیگردد نظیر آیهای است که همین الآن داریم میخوانیم آنچه به نکس برمیگردد نظیر آیهٴ سورهٴ قدر است پس اصل قرآنی این است که ﴿إذا أذقنا الناس رحمةً من بعد ضرّآء مسّتهم إذا لهم مکر فی آیاتنا﴾ بعد خدا هم تهدید فرموده ﴿قل الله أسرع مکراً﴾ در اینجا میفرماید اینها فوراً به جای سپاس گذاری شروع میکنند به کفران نعمت، نمونه را ذکر میکند نمونه همین مسافرتهای دریایی و امثال دریایی است که خطرزاست وانسان در حال خطر به یاد خدا میافتد بعد وقتی که نجات پیدا کرد یادش میرود ﴿هو الّذی یسیّرکم فی البرّ والبحر﴾ کلمه حرکت در قرآن کریم نیست و خدا هم به عنوان محرّک در قرآن معرفی نشده اما سیر و مسیّر آمده که همان معنای حرکت است محرّک واقعی شما خداست برای اینکه او شما را متمکن کرده او وسایل حرکت شما را فراهم کرده و محرّک اصلی هم اوست آن قانون حرکت که تام باشد باید برسد به آن محرّک غیر متحرک از این دو سه جهت ذات اقدس اله مسیر و محرّک است فرمود ﴿هو الّذی یسّیرکم فی البرّ والبحر حتّی إذا کنتم فی الفلک﴾ وقتی سفر دریایی میکنید در کشتی نشستید ﴿و جرین بهم﴾ این گاهی فراز و نشیب دارد اوج و حضیض دارد التفات دارد گاهی از خطاب به غیبت گاهی از غیبت به خطاب این تفنن باعث زیبایی این کلام است هر کدام اینها با نکته خاصی همراه است ﴿و جرین بهم﴾ یعنی این کشتیها اینها را جابجا کردند جاری کردند که این باء برای تعیین است ﴿جرین بهم﴾ یعنی اینها را جارو کردند جابجا کردند قبلاً که موتور و امثال ذلک نبود اینها با نسیم و با باد و امثال ذلک حرکت میکردند مواظب بودند که کدام طرف نسیم میآید کدام طرف باد میآید چه وقت طوفانی است چه وقت طوفانی نیست برآن مسیر حرکت میکردند ﴿و جرین بهم بریح طیّبة﴾ با یک وزش باد ملایم معتدلی این کشتی جابجا میشد ﴿و فرحوا بها﴾ خیلی خوشحال شدند به این سفینهشان و به این طیبشان که باد مناسب میوزد و ما را به مقصد هدایت میکند ﴿جائتها ریح عاصف﴾ یک تندباد توفندهای فرا میرسد و این بادها این آبها را میشوراند وقتی آب دریا را شوراند از هر طرفی موجی بلند میشود ﴿و جاءهم الموج من کلّ مکان و طنّوا أنّهم أُحیط بهم﴾ دیگر تقریباً گمانشان این است که محاط شدند و این امواج سهمگین مهلک به اینها محیط است اینها أُحیط بهم هستند یعنی محاط شدند از هر طرف موج دارد راه برای نجات نیست در چنین حالی ﴿دعوا الله مخلصین له الدّین﴾ ترس عامل اعتقاد به خدا نیست که برخیها پنداشتند ترس باعث آن غبارروبی و حجاب روبی و حجابزدایی و غفلت زدایی است انسان که غافل باشد گاهی به قدرت خود تکیه میکند گاهی به قدرت قبیله و عشیره و باند و حزب و مانند آن تکیه میکند وقتی همه اینها از دست او رفت به یک قدرت ازلی تکیه میکند نقش ترس و مرض و مانند آن این است که غبارروبی میکند دیگر جا برای این نیست که انسان به یکی از اینها تکیه بکند چون میبیند که هیچ کدام در دسترس او نیستند یا نمیدانند یا نمیتوانند این دعای نورانی از امام سجّاد سلام الله علیه را در صحیفهٴ سجادیه روی همین معنی است که «یا من یرحم من لا یرحمه العباد یا من یقبل من لاتقبله البلاد» ای خدایی که رحم میکنی کسی که دیگران او را رحم نمیکنند حالا یا نمیدانند یا نمیتوانند ای خدایی که قبول میکنی کسی که هیچ جا او را قبول نمیکنند مردم هیچ شهر و روستایی او را نمیپذیرند حالا یا نمیدانند یا نمیتوانند تو میپذیری این را در متن بعضی از دعاهای صحیفهٴ سجادیه مثل دعای ...اینها هست خوب ترس اینچنین نیست که آنها فکر کردند انسان در حال ترس موحد میشود و خدا، مخلوق ترس است این طعن مارکسها و انگلسها است ذات اقدس اله در حال ترس روشن میشود نه مخلوق ترس باشد فکر خدا را در عالم کسانی آوردند که نترسترین مردان جهان بودند شما در هیچ تاریخی به عظمت انبیا مردی نشان ندارید یعنی همین پنج شش نفری که الآن این سه چهار میلیارد را اینها میگردانند بقیه هم اگر دسترسی بود آنها هم مسلمان بودند موحد بودند بالاخره یک میلیارد و نیم مسلمانند و دو برابر اینها تقریباً مسیحی هستند کلیمیاند یک عده زرتشتی هستند یک گروه کمی هستند بالاخره روی زمین که موحد نیستند همین اکثری قاطع مردم روی زمین را در این جاهلیت مدرن همین سه چهار نفر دارند میگردانند ابراهیم سلام الله علیه است و موسی سلام الله علیه است و عیسی سلام الله علیه است و وجود مبارک پیغمبر از نوح که جریان طوفان آن حادثه جهانی را به همراه داشت خبری نیست همین چهار پنج نفرند که دارند الآن حکمرانی میکنند در این چهار پنج میلیارد خوب اینها نترسترین مردان عالم بودند دیگر از اینها نترس کیست؟ گفتند در امواج آتش برو گفت چشم آخر یک وقتی میگوید بعد حالا میسوزیم بعدها تاریخ میفهمد اصلاً گلهای میکند اینها نبود ﴿حرّقوه وانصروا آلهتکم﴾ این مردانه گفت چشم یا جریان ارهگذاری زکرّیا یا جریان موسای کلیم سلام الله علیه این وقتی آمده لب این دریای روان، بنیاسرائیل گفتند جلوی رو که دریای روان است پشت سر هم که ارتش جرار فرعون آخر اینجا که جا نبود ما را آوردی که این با یک تشر گفت ﴿کلاّ﴾ این چه حرفی است که میزنید دیگر نگفت حالا انشاءالله خدا ...اینطور نبود ﴿کلاّ إنّ معی ربی سیهدینِ﴾ این چه حرفی است که میزنی تشر زد دریا چیست ارتش جرار چیست کار به دست دیگری است اینها ترس را ترساندند یعنی چه؟ یعنی ترس بالاخره یک وضعی است ترس میترسید به حرم امن انبیای الهی راه پیدا کند اینها فکر خدا را آوردند روی زمین، خدا، مخلوق ترس است چیست؟ اینها به ما گفتند قدر این ترس را بدانید این ترس یک گردگیری میکند یک غبارروبی میکند تو میفهمی که به که باید مراجعه کنی هر کس این حال را پیدا کرد خوشا به حال او، دعای او مستجاب است مظلوم هم که در این حال است دعای او مستجاب است این از احادیث نورانی پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلم است در نهج الفصاحه هم هست که بعضی از دعاهاست که حتماً مستجاب میشود و خدا ردّ نمیکند یکی دعای برادر مؤمن است در پشت سر برادر مؤمن بگوید خدایا او مشکلی دارد دستش به جایی بند نیست تو مشکل او را حل کن خدا میگوید وقتی یک کسی بندهای درباره دیگری شبی برخاسته و دعا میکند من که ارحمم این یک دعا، دیگری دعای مظلومی که هیچ پناهی ندارد چون اگر کسی به او ظلمی شده باشد آسیبی به او برسد فرزند داشته باشد قبیلهای داشته باشد حزب و باند داشته باشد قدرت شکایت داشته باشد این گرچه میگوید من با خدا پناه میبرم اما موحد نیست این میگوید خدا و فرزند، خدا و قبیله، خدا و دادگاه اینها در ذهن اوست اما اگر کسی هیچ پناهی نداشته باشد آن وقت او وقتی میگوید یا الله این را موحدانه میگوید بسیاری از ائمه وجود مبارک سید الشهداء این وصیّت را کرد وجود مبارک امام سجاد این وصیّت را کرد وجود مبارک امام باقر این وصیّت را کرد در آخر عمرشان «إیّاک و ضرّ من لایضر علیک ناصراً إلاّ الله» فرمود یک مظلومی که یک بی پناهی که هیچ پناهگاه ندارد جز خدا او فقط میداند که را بخواهد آن او وقتی میگوید یا الله درست میگوید این دعا را حضرت فرمود مستجاب میشود لذا در حال اخلاص، دعا مستجاب میشود اینها که دریا زدهاند واقعاً میگویند یا الله نه اینکه روی ترس بگویند، ترس، غبارروبی کرده، اینها دیدند فهمیدند که کار از غیر او ساخته نیست و همه را با جدّ هم خواستند نه با گمان، یقین پیدا کردند خدایا، یقین میدانند که تمام قدرتهای بر و بحر در اختیار اوست همانهایی که اگر همین کشتی اتمی یا غیر اتمی روسیه فعلی یا شوروی سابق که غرق شده بود به دریا اگر آنجا میگفتند یا الله نجات پیدا میکردند منتهی بیچارهها از بس این مارکس و انگلسها اینها را تخدیر کردند اینها خوابیدند آنچنان به خواب رفتند که به ته دریا هم که رسیدند باز بیدار نشدند اگر آنجا میگفتند یا الله باز اهل نجات بودند یک راه حلّی برایشان پیدا میشد فرمود خدا مخلوق ترس نیست ترس یک برکتی دارد که غبارروبی میکند همه آن علل و اسباب را از بین میبرد میگوید اینجا کسی است که خالق دریاست و دریا در اختیار اوست هیچ چیزی او را عاجز نمیکند هم علمش نامتناهی است هم قدرتش نامتناهی است و هم جود و بخشش خوب اگر هر سه عامل هست تو نگران چه هستی؟ کسی میداند، میتواند، میکند خوب بخواه دیگر این است که میخواهند ﴿دعوا الله مخلصین له الدّین﴾ این حالت مغتنم است چون با اخلاص میخوانند خدا مشرک را هم اگر با اخلاص او را بخواند ردّ نمیکند فرمود این کار را ما میکنیم.
سؤال: جواب: آن ترس مذموم است دیگر برای اینکه انسان میترسد که فقیر بشود وظیفهاش را انجام نمیدهد ﴿الشیطان یعدکم الفقر﴾ او تحریک میکند که شما اگر زکاتتان را بدهید فقیر میشوید خودتان چه کار میکنید این یک خوف است در حالیکه خدا فرمود که ما اگر ﴿من جاء بالحسنة فله عشر أمثالها﴾ خوب ﴿دعوا الله مخلصین له الدین﴾ بعد به خدا عرض میکنند ﴿لئن أنجیتنا من هذه لنکوننّ من الشاکرین﴾ بعد میفرماید ﴿فلمّا أنجاهم﴾ همین که ذات اقدس اله اینها را به ساحل امنی رساند فوراً شروع میکنند به ظلم و ستم اذا همین اذای مفاجات همین اذای مفاجاتی که درآیهٴ 21 به صورت اصل کلی آمد ﴿إذا لهم مکر فی آیاتنا﴾ اینجا فرمود ﴿إذا هم یبغون فی الأرض بغیر الحقّ﴾ بعد حالا یک اصل کلی را ذات اقدس اله اعلام میکند فرمود ﴿یاأیّها الناس﴾ این یا أیّها الناس میخورد به اینکه اوّل آیه باشد ولی چون اوّل مطلب است ولو در وسط آیه هم شد یا أیّها الناس آمده ﴿یا أیّها الناس إنّما بغیکم علی أنفسکم﴾ هیچ کسی به هیچ کسی ظلم نمیکند مگر به خودش، سایه ظلم او به دیگری میرسد یعنی حتی اگر یک کسی خدای ناکرده دست به قتلی زد یک مظلومی را کشت در حقیقت خود را به عذاب الیم گرفتارکرده است و او را چند لحظه رنجاند بعد او راحت میشود دیگر خودش افتاد در یک عالمی که ﴿ثمّ لایموت فیها و لا یحیی﴾ فرمود ﴿إنّما بغیکم علی أنفسکم﴾ وجود مبارک رسول گرامی علیه و علی آله الاف التمیّة والثناء بعد از بیان کردن اینکه هر گناهی علیه خود آدم است آیه بغی را خوانده یعنی آیهٴ محل بحث آیهٴ 23 سورهٴ مبارکهٴ یونس را خوانده جریان مکر را که در سورهٴ مبارکهٴ فاطر آیهٴ 43 هست ﴿ولایحیق المکر السیّئ إلاّ بأهله﴾ او را قرائت فرمودند و همچنین آیهٴ 10 سورهٴ مبارکهٴ فتح را که ﴿إنّ الذین یبایعونک إنّما یبایعون الله ید الله فوق أیدیهم فمن نکث فإنّما نیکث علی نفسه﴾ اینها تمثیل است نه تعیین، گرچه خطوط کلی معاصی هم به این سه اصل ممکن است برگردد ولی هیچ ممکن نیست کسی گناه بکند مگر به ضد، کسی خواست حسد بکند دیگری را از پا دربیاورد مثل آن است که در درون آن اتاق شخصی خودش، نشیمن خودش، کنیفی بزند فاضلاب آنجا باشد در درون اتاق نشیمن خودش تمام بوی بدش او را آزار میکند گاهی هم ممکن است در اتاق باز بشود بخشی از این بو به حیاط برسد از حیاط به کوچه برسد عابری را یک لحظه متأثر بکند همین وگرنه کنیف در درون منزل است هیچ ممکن نیست کسی به دیگری بد بکند هیچ ممکن نیست.
سؤال: جواب: نه اینها همهشان محکوم این سه تا اصل هستند دیگر این اصول کلیه به صورت حصر است ﴿من نکث فإنّما یثکث علی نفسه﴾ ﴿ولایحیق المکر السیّئ إلاّ بأهله﴾ ﴿إنّما بغیکم علی أنفسکم﴾ سه, اینها اصول کلی و حاکم است که با حصر بیان شده و همه آیاتی که دارد به دیگری ظلم میکنید به دیگری تعدّی میکنید حق دیگری را ضایع میکنید آنها محکوم این اصول کلیه است که به صورت حصر بیان شده، این کنیف را انسان در درون منزل خودش میکند دائماً از بوی بدش متأثر است گاهی هم بوی بد به رهگذر میرسد مثل اینکه اگر در کنار اتاق مطالعهاش آنجا روح و ریحان عرس بکند شبانه روز آن رایحهٴ دلانگیزی که میوزد خود شخص را معطر میکند بهرهمند میکند گاهی هم در اتاق باز میشود عابر از این بوی گل لذّت میبرد یعنی عقلاً محال است که کسی نسبت به دیگری بد بکند سایه بدیاش به او میرسد مثل همین حالا اگر کسی کنیف را در اتاق خودش بکند به عابرین آسیب رسانده بله گاهی وقتی در اتاق باز بشود یک بوی زودگذری به عابر میرسد ولی اصلاً کنیف در درون اتاق خودش است این برهان کلی را آن آیه ذکر فرمود بعد وجود مبارک پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلم این را ذکر کرد بعد در تفسیر کنز الدقائق آن روایت نورانی از وجود مبارک حضرت امیر هست فرمود طبق این سه آیه، آیهٴ سورهٴ فاطر، آیهٴ سورهٴ فتح، آیهٴ سورهٴ یونس بغی بر باغی است مکر بر مکّار است و پیمان شکنی بر پیمان شکن.
و الحمد لله رب العالمین
بسیاری از مردم اینچنیناند که اگر رحمت الهی به آنها برسد بجای سپاس و شکرگزاری فوراً به فکر دسیسه میافتند
نظام الهی بر اساس سبب و مسبب است هیچ چیزی بی سبب خلق نمیشود
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ إِذا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً مِنْ بَعْدِ ضَرَّآءَ مَسَّتْهُمْ إِذا لَهُمْ مَکْرٌ فِی آیاتِنا قُلِ اللَّهُ أسْرَعُ مَکْراً إِنَّ رُسُلَنا یَکْتُبُونَ ما تَمْکُرُونَ ٭
هُوَ الَّذِی یُسَیِّرُکُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ حَتَّی إِذا کُنْتُمْ فِی الْفُلْکِ وَ جَرَیْنَ بِهِمْ بِرِیحٍ طَیِّبَةٍ وَ فَرِحُوا بِها جاءَتْها رِیحٌ عاصِفٌ وَ جاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ کُلِّ مَکانٍ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحِیطَ بِهِمْ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ لَئِنْ أَنْجَیْتَنا مِنْ هذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ ٭ فَلَمَّا أَنْجاهُمْ إِذا هُمْ یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّما بَغْیُکُمْ عَلی أَنْفُسِکُمْ مَتاعَ الْحَیاةِ الدُّنْیا ثُمَّ إِلَیْنا مَرْجِعُکُمْ فَنُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ
اصل کلی را در آیهٴ 21 به این صورت بیان فرمودند که بسیاری از مردم اینچنینند که اگر رحمت الهی به آنها برسد بعد از یک دشواری اینها بجای سپاس و شکرگزاری فوراً به فکر دسیسه میافتند ﴿إذا لهم مکر فی آیاتنا﴾ این اذا اذای مفاجات است یعنی سریعاً بجای شکر، کفران نعمت میکنند بعد فرمود شما اگر در کفران نعمت سریعید ما هم در مکر و انتقام سریعیم منتها مکر ما اسرع از کفر شماست ﴿قل الله أسرع مکراً﴾ سؤالهایی که در این زمینه شده بود یکی این بود که معجزه با سنن الهی سازگار است یا نه سنّت الهی بر این است که هیچ شیئی بدون سبب یافت نشود و در آیاتی از قرآن کریم هم این اصل تصویب شده است که ﴿فلن تجد لسنّت الله تبدیلاً و لن تجد لسنّت الله تحویلاً﴾ آیهٴ 43 سورهٴ مبارکهٴ فاطر چه اینکه آن حدیث نورانی که مرحوم کلینی نقل کرد این است که «أبی الله إلاّ أن یجری الأمٌور بأسبابها» نظام الهی بر اساس سبب و مسبب است هیچ چیزی بی سبب خلق نمیشود پدید نمیآید اگر آیات سورهٴ فاطر سنّت الهی را تغییر ناپذیر میدانند و اگر آن حدیث نورانی کافی هر چیزی را به استناد علل و اسباب محقق میداند چگونه معجزه محقق میشود و چیزی بیسبب یافت میشود و مانند آن پاسخش هم در بحثهای اعجاز گذشت آیات سورهٴ مبارکهٴ بقره که عهده دار معنی اعجاز و اقسام اعجاز و امثال ذلک بود آنجا عهده دار این مسئله شد که معجزه هم از سنتهای الهی است و معجزه همراه با قانون علّی و معلولی است این دوتا اما اینکه معجزه با سنن الهی هماهنگ است برای اینکه یکی از سنّتهای تخلف ناپذیر خدا فرستادن انبیاء است و معنای اینکه کسی از طرف خدای سبحان آمده است این است که یک انسانی است میگوید من با ورای طبیعت ارتباط دارم و کلام خدا را میشنوم و پیام خدا را آوردهام و فرستادة خدا هستم این کار خارق عادت است محال عقلی نیست ولی محال عادی است که عادتاً کسی با خدا رابطه پیدا کند حرف او را بشنود و پیام او را بیاورد چنین کاری دلیل میطلبد مردم حق دارند و این حق مسلّم مردم است که از این انبیاء که مدّعیان وحی و رسالتند بپرسند و بخواهند که چطور شمایی که مدعی هستید از طرف خدا آمدید یک امر غیر عادی را ادعا میکنید برای ما هم با قدرت الهی یک امر غیر عادی انجام بدهید که ما هم بفهمیم که شما میتوانید کار غیر عادی انجام بدهید اگر یک مردهای را زنده کردید اگر یک درخت پژمردهای را سرسبز کردید اگر با یک دعای شما یک بیماری که در معرض احتضار بود درمان شد و اگر طیّ الارض داشتید و اگر عصایی بصورت مار درآمد واگر أبره و أکمه و أبرصی کور مادر زادی، به بیماری برص مبتلایی را درمان کردید ما میپذیریم خوب اینکارها غیر عادی است محال عقلی نیست ولی محال عادی است اگر یک انسانی که ادعای ارتباط با خدا را دارد میگوید من از طرف خدا آمدهام این ادعای غیر عادی را القا میکند از این کارهای غیر عادی هم بکند حجّت بر مردم تمام است و بدون این کار هم تودة مردم نمیپذیرند حق هم با تودة مردم است برای اینکه آنها از کجا بفهمند که این شخص راست میگوید بنابراین، فرستادن انبیاء و اولیا جزو سنتهای الهی است و اثبات وحی و نبوت هم بدون معجزه نخواهد بود پس معجزه هم جزو سنن الهی است منتهی معجزه معنایش این نیست که کاری بدون سبب انجام میشود هر کاری سببی دارد منتها اسباب دو قسم است برخی از اسباب عادیاند که در دسترس علم بشر هست برخی از اسباب هست که جزء اسرارند که در دسترس علم بشر نیست و انبیاء با آشنایی با آن اسرار که به قداست روح وابسته است یک کار غیر عادی انجام میدهند بنابراین، هم معجزه مطابق با سنت الهی است یک, و مخالف با نظام علّی ومعلولی نیست دو, اما آن اسرار جزء علوم نیست قبلاً هم گذشت که معجزه از سنخ علوم مصطلح حوزه و دانشگاه نیست که یکی درس بخواند و معجزه فرابگیرد چه اینکه وحی و نیوت هم چنین است که یک کسی درس بخواند پیغمبر یا امام شود اینها راه علمی ندارد اینها به قداست روح وابسته است که مربوط به درس و بحث نیست بخش عظیمی از اعجاز به قداست و طهارت روح وابسته است تا روح طیب و طاهر نشود ظرف آن کرامت های علمی نخواهد شد نه انسان مظهر خدای علیم میشود که عالم غیب باشد نه مظهر خدای قدیر میشود که بتواند مردهای را زنده کند انسانی که دارای روح طاهر است خلیفة الله است وقتی خلیفة الله شد مظهر ذات اقدس اله میشود در نوبتهای قبل این آیات شواهدش مفصل گذشت که ذات اقدس اله قدم به قدم، لحظه به لحظه، جزء به جزء، مقطع به مقطع آدرس میدهد و اسم گذاری میکند که تو آنجا نبودی ولی قضیه از این قرار بود ﴿ما کنت بجانب الطور﴾ ولی قضیه از این قرار بود ﴿ما کنت ثاویاً فی أهل مدین﴾ ولی قضیه از این قرار است ﴿ما کنت فی جانب الغربی﴾ ولی قضیه از این قرار است ﴿ما کنت لدیهم إذ یلقون أقلامهم أیّهم یکفل مریم﴾ ولی قضیه از این قرار است تمام این لحظه لحظه های گذشته را گزارش میدهد در جریان موسی تو نبودی در جریان عیسی تو نبودی است است در جریان مدین شعیب تو نبودی اینها طهارت روح میطلبد خب این انسان میشود مظهر علیم و علمهای غیبی پیدا میکند و اگر بخواهد کاری انجام بدهد نظیر آنچه در جریان حضرت داوود اتفاق افتاده است ﴿وألنّا له الحدید﴾ فرمود ما زره بافی را یاد اودادیم او درس نخوانده، زره باف شد شما میتوانید درس بخوانید و زره باف بشوید زره بافی جزء صنایع و فنون و حرف است علم است یک کار مهمی نیست امّا حالا آهن سرد و سخت با دست او نرم شود این دیگر با درس حلّ نمیشود ﴿وألنّا له الحدید﴾ در جریان زره بافی فرمود ﴿و علّمناه صنعة لبوس لکم﴾ این علم است اما حالا آهن را این مثل یک موم یا مثل خمیر، نرم بکند در دستش هر طوری بخواهد در بیاورد این دیگر علم نیست تا انسان بگوید شما چگونه درس خواندید چقدر درس خواندید راه آن چیست این به قدرت روح و طهارت روح و ارادة روح بسته است اگر انسان به اینجا رسید خلیفهٴ ﴿کن فیکون﴾ میشود میگویند بسم الله الرحمن الرحیم از انسانی که خلیفه الله است مظهر اسم اعظم اوست مظهر اسمای حسنای اوست ﴿بسم الله الرحمن الرحیم﴾ از چنین انسانی بمنزلة کن از ذات اقدس اله است ﴿بسم الله الرحمن الرحیم﴾ میگوید در بسته باز میشود این دیگر به اراده و طهارت روح وابسته است نه از سنخ علم و کاری که مرتاضها میکنند با این خیلی فرق میکند هر کسی که دارای طهارت روح شود مانند انبیاء و اولیاء علیهم الصّلاة و علیهم السلام قدرت روح هم دارد اما هر کسی در اثر ریاضت، قدرت پیدا کرد طاهر الروح نیست مثل شیطان اینچنین است جن اینچنین است آنها خیلی از کارها را میتوانند انجام بدهند گاهی دروغ میگویند گاهی راست میگویند گاهی معصیت میکنند گاهی اطاعت میکنند اینچنین نیست که هر مقتدری، طاهر باشد ولی هر طاهری، مقتدر هست.
سؤال و جواب: البته آن مربوط به خلقت روح آنهاست در قوس نزول اما حالا بحث ما در قوس صعود است یعنی وقتی که آمدند در عالم طبیعت دارند ترقی میکنند با دیگران فرق میکنند آن ناظر به خلق الله الأرواح قبل الأجساد است آن حسابش مربوط به قرس نزول است آن بحثش حق است ولی بحث فعلی ما مربوط به قوس صعود است پس معجزه نه با سنت خدا مخالف است نه با نظام علّی و معلولی، علتهای مستور و مرموز فراوان است بخشی از علم ﴿و ما اؤُتیتم من العلم إلاّ قلیلاً﴾ نصیب بشر شده است همین راههای عادی است اینچنین نیست که اگر کسی این راه عادی را طی نکرده، راه غیر عادی را طی بکند او بیراهه رفته باشد و بدون سبب چیزی را خلق کرده باشد سبب در عالم فراوان است بعضی مستور و بعضی مشهور.
سؤال دیگر این بود که آیا انبیاء علیهم الصّلاة وعلیهم السلام محتاج معجزه هستند و آنها با معجزه میفهمند؟ که پیغمبر شدند یا نه؟ جوابش این است که نه، چون دلیل بالاخره یا از سنخ عقلی است یا نقلی یا انسان با برهان عقلی و علم حصولی و استدلال چیزی را میفهمد یا با نقل معتبر مثل خبر واحد محفوف به قرینه و قرائن قطعی یا خبر متواتر سنداً و نصّ دلالةً چنین چیزی خبر نقلی معتبر است آن هم در برابر دلیل عقلی است. معجزه که یک امر مشهود است به برهان عقلی برمیگردد یعنی اگر کسی معجزهای ببیند معنای معجزه را وقتی که بررسی کرد دید که عصایی بصورت مار درآمد آن را میبیند بعد تحلیل عقلی رویش میکند میگوید به اینکه این نمیتواند سحر باشد چون سحر ساحران را باطل کرده و خود کارشناسان سحر هم پذیرفتند که این از سنخ معجزه است پس این معجزه است و معجزه خلاف عادت است و تلازم است بین اینکه اگر کسی معجزه بیاورد دعوت و دعوای او هر دو صحیح است با این جمع بندی که معجزه غیر از سحر است و غیر از علوم غریبه است یک, و این شخص معجزه آورده دو و تلازم عقلی است بین اینکه کسی معجزه بیاورد و بین اینکه در دعوا و دعوت صادق باشد و حق باشد سه به این براهین عقلی ایمان میآورد که این شخص پیغمبر است تکیه گاه معجزه هم تحلیل عقلی است انبیاء علیهم الصّلاة و علیهم السلام نه محتاج به این تحلیل عقلی هستند نه محتاج به دلیل نقلی هستند و نه صرف اعجاز آنها را میتواند قانع بکند برای اینکه چه معجزه را دلیل جدا گانه بدانیم چه دلیل عقلی و دلیل نقلی را جدا گانه فرض کنیم اینها مال ظرف شک است اگر یک کسی، یک مطلبی را تلقی کرد و در صحّت و سقم آن مطلب شک داشت نیاز به دلیل است حالا آن دلیل یا عقلی است یا نقلی ولی اگر شک وجود نداشت او محتاج دلیل نیست نه دلیل عقلی میخواهد نه دلیل نقلی میخواهد یک وقت است کسی در یک جای تاریکی به سر میبرد یا گاهی به ساعت نگاه میکند یا از قول دیگری سؤال میکند یا بررسی رصدی و نجومی میکند که الآن روز است یا شب است اما حالا وقتی که آفتاب را میبیند در خصوص نور فی رابعة النهار است او دیگر شک نمیکند که با دلیل عقلی یا نقلی بفهمد که الآن روز است انبیاء علیهم الصّلاة و علیهم السلام در بحثهای قبلی که داشتیم اینها به مقام مخلَص میرسند یک, مخلَصین در مقامی هستند که شیطنت و شیطان از بیرون و وهم از درون در آنجا اصلاً نفوذ ندارند این دو, برای اینکه سطح وحی به عقل محض نمیرسد سقف ابلیسی و شیطنت هم به مقام اخلاص نمیرسد ﴿إلاّ عبادک منهم المخلَصین﴾ آن منطقه، منطقه باطل نیست سه جایی که باطل نبود و حق ناب و محض و خالص بود آنجا حق وحده وحده وحده ظهور میکند اگر حق وحده ظهور کرد و باطل اصلاً نبود شک نیست شک همیشه در جایی است که دو چیز باشد یک حق و یک باطل. اگر جایی جز حق چیز دیگر نبود انسان اصلاً شک نمیکند این مثالهایی که آن روزها ذکر کردیم این بود مثلاً اگر یک کتابخانهای، یک ملیون کتاب داشته باشد در اشکال و مقاطع مختلف، ریز و درشت و خطوط گوناگون ولی تمام این کتابهای کتابخانه قرآن است ما وقتی وارد یک چنین کتابخانهای شدیم هر کتابی را از دور و نزدیک دیدیم یقینم داریم قرآن است شک نمیکنیم که آیا قرآن است یا نهج البلاغه قرآن است یا فلان کتاب برای اینکه اینجا غیر از قرآن چیز دیگر نیست در محدودة اخلاص شک مستحیل است برای اینکه وقتی باطل نباشد انسان شک بکند که چه؟ انبیاء علیهم الصلاة به این منطقه میرسند وقتی به این منطقه رسیدند شک نمیکنند وقتی شک نداشتند نیازی به دلیل ندارند نه دلیل عقلی نه دلیل نقلی.
سؤال: جواب: آن انسانهای غیر معصوم اگر کرامتی نصیبشان میشود در همان قلمرو ولایت و برکت انسانهای معصوم است یعنی آنها تقریباً از شاگردان این ذوات مقدسند و به برکت همان ذوات مقدس مثلاً اینها یک چنین کارهایی میتوانند بکنند حالا گاهی مثلاً اتفاق میافتد در سفر حج و عمره یک قافلهای گم میشود یا کسی گم میشود یک بزرگی از اولیای الهی اینها را فوراً راهنمایی میکند فوراً در طرفة العینی به مقصد میرساند اینها خیال میکنند که وجود مبارک ولیّ عصر سلام الله علیه را زیارت کردند ممکن است آن حضرت باشد اما اثبات اینکه آن حضرت باشد کار آسانی نیست اینقدر شاگردان تحت تربیت آن حضرت هستند مأموران آن حضرت هستند از این اولیای کوچک و متوسط و بزرگ در تحت تدبیر و تربیت آن ذات مقدس هستند که فراوانند ممکن است به دستور آن حضرت به اشاره آن حضرت، ولیّ از اولیای الهی، شاگردی از شاگردان آن حضرت این مشکل را حل کرده باشد غرض اینکه هرکس، هر کاری را در عصر عصمت انجام بدهد به برکت همان معصوم است چون اوست که خلیفة الله است او مظهر اسم اعظم است و مانند آن، پس معجزه اصلش مطابق با سنت الهی است یک, مخالف با نظام علّی و معلولی نیست دو, آن بحثهای گذشته و مورد نیاز افراد عادی است و انبیا خودشان که صاحبان معجزه هستند بامعجزه مؤمن نمیشوند اینها فوق اعجازند اینها به جایی رسیدند که شک نمیکنند همان بیان نورانی امیرالمؤمنین سلام الله علیه که در همان اوائل نهج البلاغه است «که ما شککت فی الحقّ مذ أُریته» آن لحظهای که حق را به من ارائه کردند من شک نکردم اصلاً وقتی شک نباشد دیگر نیازی به دلیل نیست نه دلیل عقلی نه دلیل نقلی حالا خواه معجزه با تحلیل به دلیل عقلی برگردد یا به دلیل عقلی برنگردد.
سؤال: جواب: نه خوب البته اینها افراد عادی بودند و تلاش و کوشش کردند مؤمن بودند ولی به یک مرحله رسیدند که دیگر تلاش و کوششی نیست آنجا انسان پیش کسی درس بخواند بشود این دیگر ﴿ذلک فضل الله یؤتیه من یشاء﴾ و خدا هم میداند که این سمتهای کلیدی را به که بدهد ﴿الله أعلم حیث یجعل رسالته﴾ میداند که بعضیها همینکه به مقامی رسیدند هم مزاحم خودشان هستند هم مزاحم دیگران و اینها که در بین بشر، افراد نمونهای هستند نه مزاحم خودشان هستند نه مزاحم دیگران و تا آخرین لحظه، عبد محض هستند به اینها سمتهای کلیدی عطا میکنند وگرنه آن بلعم باعور هم کرامت داشت آن سامری هم کرامت داشت کم نبودند افرادی که از این علوم برخوردار بودند اما این علمی که به نبوت و امامت و خلافت الهی و امثال ذلک برسد آن دیگر ﴿ذلک فضل الله یؤتیه من یشاء﴾ .
سؤال: جواب: عمل کردن، عرض کردم عمل کردن در محاکم قضایی بله به علم عادی است یا آن بیانی که از مرحوم شیخ جعفر صاحب کشف الغطاء نقل شده است در کتاب الصلوة نه آن بخشهای اوائل کشف الغطاء در آن بخش کتاب الصلوة در بحث علم امام ذکر کردهاند که اینها برابر با علم عادی عمل میکنند نه علم غیب، اما علم غیب دارند مأمور نیستند به آن عمل بکنند و آن علم غیب از راه درس و بحث به دست نیامده تا انسان بگوید که من هم زحمت میکشم علم غیب پیدا میکنم.
سؤال: جواب: بله این زحمت یعنی آن چه را که تلاش و کوششی که باید بکنند میکنند به دستوراتی که ذات اقدس اله به اینها میدهد که ﴿لاتکلف إلاّ نفسک﴾ آنها را امتثال میکنند اما این کار، تحصیلی نیست این حصولی است این با زحمت به دست نمیآید کسی بگوید من هم سی چهل سال زحمت بکشم میشوم پیغمبر یا امام آن دیگر ﴿الله أعلم حیث یجعل رسالته﴾ است آن دیگر ﴿ذلک فضل الله یؤتیه من یشاء﴾ است ممکن است آدم زحمتهای زیادی بکشد جزو اولیای الهی بشود حالا اویس قرن بشود سلمان بشود اباذر بشود اینها شدنی است از راه کسب، اما حالا سمت کلیدی پیدا بکند این را خدا میداند که به چه کسی عطا بکند چون خیلیها هستند که آدمهای خوبی هستند و به جای خوبی هم رسیدند ولی دارای حسن عاقبت نبودند.
سؤال: جواب: بله؟ نه به هر که بدهند این سؤال هست ذات اقدس اله درعالم یک چنین افرادی را هم میپروراند حالا اگر زید نباشد عمرو باشد باز هم همان سؤال هست ما در جهان از نظر جهانبینی اینها را لازم داریم یک وقت است که سؤال میشود که چرا زید این خصوصیت را پیدا کرد عمرو اینطور نشد بسیار خوب حالا عکس بشود عمرو این خصوصیت را داشته باشد زید نداشته باشد اشکال باقی است الکلام الکلام یک وقت سخن از فرد است فرد که برهان پذیر نیست یک وقت سخن از جهانبینی است در جهان یک چنین چیزهایی لازم است حالا کی میرسد چی میرسد چطور شد آن سلسلهٴ دودمان نبوی به اینجا ختم شده است آن اسراری است که ﴿لایعلمها إلاّ هو﴾ اصل بحث، یک بحث کلی است و سؤال برانگیز هم نیست برای اینکه بحث در شناسنامه نیست که چرا زید اینطور شد عمرو اینطور نشد تا کسی بگوید چرا عمرو نشد بسیار خوب اگر عمرو اینطور بشود و زید نشود مشکل حلّ نمیشود که باز همین وضع سرجایش محفوظ است اما اصل این نظام که یک سلسله مردان وارسته که خلیفه الهی هستند لازم دارد اصل کلی را در این قسمت فرمود ﴿و إذا أذقنا الناس رحمةً من بعد ضرّآء مسّتهم إذا لهم مکر فی آیاتنا﴾ این یک اصل است آنوقت نمونههایش را ذکر میکند اصل آیه این است که برخیها هستند که وقتی دشواری به سراغ اینها آمده است مثلاً به ما مراجعه میکنند ما وقتی مشکل آنها را حل کردیم اینها به جای سپاس و حق شناسی به کفران نعمت میپردازند به مکر میپردازند آنگاه این را به صورت نمونه ذکر میکند میفرماید شما مسافرتهایتان را بررسی کنید آنجا که سفر خطرناکتر است مثل سفر هوایی، سفر دریایی آنجا هست اگر کسی سفر دریایی کرده به کام غرق دارد فرو میرود ناله و لابهاش بلند است ما را میخواند و میخواهد ما مشکلش را حل کردیم همین که به ساحل امن رسیده است باز شروع میکند به فساد ماهم همینطوریم تا مادامی که در بستر بیماری هستیم در کنار تخت خوابیم اینطوریم وقتی که نجات پیدا کردیم درمان شدیم یادمان میرود این بیماری برای ما یک مدرسه است یک نعمت الهی است که انسان در آن حال متنبه بشود و بعد هم که به رفاه رسیده است باید آن نعمت را و آن حال را ادامه بدهد ذات اقدس اله میفرماید شما این کار را میکنید طبعتان این است ولی میدانید به خودتان دارید ستم میکنید اینچنین نیست که به نظام ستم بکنید اینچنین نیست که به دین ستم بکنید به خدا ستم بکنید اینها نیست تنها شما هستید که دارید ستم میبینید اصلی را ذات اقدس اله در سورهٴ مبارکهٴ اسراء بیان کرد که قبلاً به آن مطلب اشاره شده بود ﴿إن أحسنتم أحسنتم لأنفسکم و إن أسأتم فلها﴾ یعنی انسان با دیگری کاری ندارد اصلاً هر کاری که میکند به سود خودش یا به زیان خودش میکند این لام، لام اختصاص است برخیها که فکر کردند لام اوّل، لام نفع است فکر میکردند که لام دوم به قرینه مشاکله ذکر شده است جایش علی بود یعنی إن أحسنتم أحسنتم لأنفسکم اصل این بود یعنی أحسنتم أحسنتم لأنفسکم و إن أسأتم فعلیها منتهی روی مشاکله اینجا هم به جای علی لام ذکر شده در حالیکه اینچنین نیست به تعبیر سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبایی این لام اوّل، لام اختصاص است قهراً لام دوم هم لام اختصاص است نه لام منفعت یعنی عمل مال شما است «بد کنید بد آیدت جفّ القلم» ...اینطور نیست که حالا عمل عامل را رها بکند ﴿إن أحسنتم أحسنتم لأنفسکم و إن أسأتم فلها﴾ این لام، لام اختصاص است حالا اگر خوب بود مال شماست بد بود مال شماست این اصل قرآنی است به استناد این اصل قرآنی یک روایت نورانی از پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلم نقل شده است بعدش هم از وجود مبارک حضرت امیر علیه السلام بعدش هم از ائمه علیهم السلام که وجود مبارک پیغمبر فرمود از آیات قرآن کریم برمیآید که چند چیز است که دامنگیر خود آدم میشود یکی مکر است یکی بغی و ستم است؟ یکی هم پیمان شکنی است البته اینها تمثیل است نه تعیین اینها به عنوان مثال و نمونه در قرآن ذکر شده نه به عنوان تعیین که الاّ و لابدّ همینها هستند که علیه انسانند ولاغیر در غالب موارد تمثیلاً ذکر میشوند نه تعییناً، آن وقت استدلال وجود مبارک پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلم به سه آیه قرآن است آنچه که به مکر برمیگردد نظیر همان آیهٴ سورهٴ فاطر است آنچه که به بغی برمیگردد نظیر آیهای است که همین الآن داریم میخوانیم آنچه به نکس برمیگردد نظیر آیهٴ سورهٴ قدر است پس اصل قرآنی این است که ﴿إذا أذقنا الناس رحمةً من بعد ضرّآء مسّتهم إذا لهم مکر فی آیاتنا﴾ بعد خدا هم تهدید فرموده ﴿قل الله أسرع مکراً﴾ در اینجا میفرماید اینها فوراً به جای سپاس گذاری شروع میکنند به کفران نعمت، نمونه را ذکر میکند نمونه همین مسافرتهای دریایی و امثال دریایی است که خطرزاست وانسان در حال خطر به یاد خدا میافتد بعد وقتی که نجات پیدا کرد یادش میرود ﴿هو الّذی یسیّرکم فی البرّ والبحر﴾ کلمه حرکت در قرآن کریم نیست و خدا هم به عنوان محرّک در قرآن معرفی نشده اما سیر و مسیّر آمده که همان معنای حرکت است محرّک واقعی شما خداست برای اینکه او شما را متمکن کرده او وسایل حرکت شما را فراهم کرده و محرّک اصلی هم اوست آن قانون حرکت که تام باشد باید برسد به آن محرّک غیر متحرک از این دو سه جهت ذات اقدس اله مسیر و محرّک است فرمود ﴿هو الّذی یسّیرکم فی البرّ والبحر حتّی إذا کنتم فی الفلک﴾ وقتی سفر دریایی میکنید در کشتی نشستید ﴿و جرین بهم﴾ این گاهی فراز و نشیب دارد اوج و حضیض دارد التفات دارد گاهی از خطاب به غیبت گاهی از غیبت به خطاب این تفنن باعث زیبایی این کلام است هر کدام اینها با نکته خاصی همراه است ﴿و جرین بهم﴾ یعنی این کشتیها اینها را جابجا کردند جاری کردند که این باء برای تعیین است ﴿جرین بهم﴾ یعنی اینها را جارو کردند جابجا کردند قبلاً که موتور و امثال ذلک نبود اینها با نسیم و با باد و امثال ذلک حرکت میکردند مواظب بودند که کدام طرف نسیم میآید کدام طرف باد میآید چه وقت طوفانی است چه وقت طوفانی نیست برآن مسیر حرکت میکردند ﴿و جرین بهم بریح طیّبة﴾ با یک وزش باد ملایم معتدلی این کشتی جابجا میشد ﴿و فرحوا بها﴾ خیلی خوشحال شدند به این سفینهشان و به این طیبشان که باد مناسب میوزد و ما را به مقصد هدایت میکند ﴿جائتها ریح عاصف﴾ یک تندباد توفندهای فرا میرسد و این بادها این آبها را میشوراند وقتی آب دریا را شوراند از هر طرفی موجی بلند میشود ﴿و جاءهم الموج من کلّ مکان و طنّوا أنّهم أُحیط بهم﴾ دیگر تقریباً گمانشان این است که محاط شدند و این امواج سهمگین مهلک به اینها محیط است اینها أُحیط بهم هستند یعنی محاط شدند از هر طرف موج دارد راه برای نجات نیست در چنین حالی ﴿دعوا الله مخلصین له الدّین﴾ ترس عامل اعتقاد به خدا نیست که برخیها پنداشتند ترس باعث آن غبارروبی و حجاب روبی و حجابزدایی و غفلت زدایی است انسان که غافل باشد گاهی به قدرت خود تکیه میکند گاهی به قدرت قبیله و عشیره و باند و حزب و مانند آن تکیه میکند وقتی همه اینها از دست او رفت به یک قدرت ازلی تکیه میکند نقش ترس و مرض و مانند آن این است که غبارروبی میکند دیگر جا برای این نیست که انسان به یکی از اینها تکیه بکند چون میبیند که هیچ کدام در دسترس او نیستند یا نمیدانند یا نمیتوانند این دعای نورانی از امام سجّاد سلام الله علیه را در صحیفهٴ سجادیه روی همین معنی است که «یا من یرحم من لا یرحمه العباد یا من یقبل من لاتقبله البلاد» ای خدایی که رحم میکنی کسی که دیگران او را رحم نمیکنند حالا یا نمیدانند یا نمیتوانند ای خدایی که قبول میکنی کسی که هیچ جا او را قبول نمیکنند مردم هیچ شهر و روستایی او را نمیپذیرند حالا یا نمیدانند یا نمیتوانند تو میپذیری این را در متن بعضی از دعاهای صحیفهٴ سجادیه مثل دعای ...اینها هست خوب ترس اینچنین نیست که آنها فکر کردند انسان در حال ترس موحد میشود و خدا، مخلوق ترس است این طعن مارکسها و انگلسها است ذات اقدس اله در حال ترس روشن میشود نه مخلوق ترس باشد فکر خدا را در عالم کسانی آوردند که نترسترین مردان جهان بودند شما در هیچ تاریخی به عظمت انبیا مردی نشان ندارید یعنی همین پنج شش نفری که الآن این سه چهار میلیارد را اینها میگردانند بقیه هم اگر دسترسی بود آنها هم مسلمان بودند موحد بودند بالاخره یک میلیارد و نیم مسلمانند و دو برابر اینها تقریباً مسیحی هستند کلیمیاند یک عده زرتشتی هستند یک گروه کمی هستند بالاخره روی زمین که موحد نیستند همین اکثری قاطع مردم روی زمین را در این جاهلیت مدرن همین سه چهار نفر دارند میگردانند ابراهیم سلام الله علیه است و موسی سلام الله علیه است و عیسی سلام الله علیه است و وجود مبارک پیغمبر از نوح که جریان طوفان آن حادثه جهانی را به همراه داشت خبری نیست همین چهار پنج نفرند که دارند الآن حکمرانی میکنند در این چهار پنج میلیارد خوب اینها نترسترین مردان عالم بودند دیگر از اینها نترس کیست؟ گفتند در امواج آتش برو گفت چشم آخر یک وقتی میگوید بعد حالا میسوزیم بعدها تاریخ میفهمد اصلاً گلهای میکند اینها نبود ﴿حرّقوه وانصروا آلهتکم﴾ این مردانه گفت چشم یا جریان ارهگذاری زکرّیا یا جریان موسای کلیم سلام الله علیه این وقتی آمده لب این دریای روان، بنیاسرائیل گفتند جلوی رو که دریای روان است پشت سر هم که ارتش جرار فرعون آخر اینجا که جا نبود ما را آوردی که این با یک تشر گفت ﴿کلاّ﴾ این چه حرفی است که میزنید دیگر نگفت حالا انشاءالله خدا ...اینطور نبود ﴿کلاّ إنّ معی ربی سیهدینِ﴾ این چه حرفی است که میزنی تشر زد دریا چیست ارتش جرار چیست کار به دست دیگری است اینها ترس را ترساندند یعنی چه؟ یعنی ترس بالاخره یک وضعی است ترس میترسید به حرم امن انبیای الهی راه پیدا کند اینها فکر خدا را آوردند روی زمین، خدا، مخلوق ترس است چیست؟ اینها به ما گفتند قدر این ترس را بدانید این ترس یک گردگیری میکند یک غبارروبی میکند تو میفهمی که به که باید مراجعه کنی هر کس این حال را پیدا کرد خوشا به حال او، دعای او مستجاب است مظلوم هم که در این حال است دعای او مستجاب است این از احادیث نورانی پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلم است در نهج الفصاحه هم هست که بعضی از دعاهاست که حتماً مستجاب میشود و خدا ردّ نمیکند یکی دعای برادر مؤمن است در پشت سر برادر مؤمن بگوید خدایا او مشکلی دارد دستش به جایی بند نیست تو مشکل او را حل کن خدا میگوید وقتی یک کسی بندهای درباره دیگری شبی برخاسته و دعا میکند من که ارحمم این یک دعا، دیگری دعای مظلومی که هیچ پناهی ندارد چون اگر کسی به او ظلمی شده باشد آسیبی به او برسد فرزند داشته باشد قبیلهای داشته باشد حزب و باند داشته باشد قدرت شکایت داشته باشد این گرچه میگوید من با خدا پناه میبرم اما موحد نیست این میگوید خدا و فرزند، خدا و قبیله، خدا و دادگاه اینها در ذهن اوست اما اگر کسی هیچ پناهی نداشته باشد آن وقت او وقتی میگوید یا الله این را موحدانه میگوید بسیاری از ائمه وجود مبارک سید الشهداء این وصیّت را کرد وجود مبارک امام سجاد این وصیّت را کرد وجود مبارک امام باقر این وصیّت را کرد در آخر عمرشان «إیّاک و ضرّ من لایضر علیک ناصراً إلاّ الله» فرمود یک مظلومی که یک بی پناهی که هیچ پناهگاه ندارد جز خدا او فقط میداند که را بخواهد آن او وقتی میگوید یا الله درست میگوید این دعا را حضرت فرمود مستجاب میشود لذا در حال اخلاص، دعا مستجاب میشود اینها که دریا زدهاند واقعاً میگویند یا الله نه اینکه روی ترس بگویند، ترس، غبارروبی کرده، اینها دیدند فهمیدند که کار از غیر او ساخته نیست و همه را با جدّ هم خواستند نه با گمان، یقین پیدا کردند خدایا، یقین میدانند که تمام قدرتهای بر و بحر در اختیار اوست همانهایی که اگر همین کشتی اتمی یا غیر اتمی روسیه فعلی یا شوروی سابق که غرق شده بود به دریا اگر آنجا میگفتند یا الله نجات پیدا میکردند منتهی بیچارهها از بس این مارکس و انگلسها اینها را تخدیر کردند اینها خوابیدند آنچنان به خواب رفتند که به ته دریا هم که رسیدند باز بیدار نشدند اگر آنجا میگفتند یا الله باز اهل نجات بودند یک راه حلّی برایشان پیدا میشد فرمود خدا مخلوق ترس نیست ترس یک برکتی دارد که غبارروبی میکند همه آن علل و اسباب را از بین میبرد میگوید اینجا کسی است که خالق دریاست و دریا در اختیار اوست هیچ چیزی او را عاجز نمیکند هم علمش نامتناهی است هم قدرتش نامتناهی است و هم جود و بخشش خوب اگر هر سه عامل هست تو نگران چه هستی؟ کسی میداند، میتواند، میکند خوب بخواه دیگر این است که میخواهند ﴿دعوا الله مخلصین له الدّین﴾ این حالت مغتنم است چون با اخلاص میخوانند خدا مشرک را هم اگر با اخلاص او را بخواند ردّ نمیکند فرمود این کار را ما میکنیم.
سؤال: جواب: آن ترس مذموم است دیگر برای اینکه انسان میترسد که فقیر بشود وظیفهاش را انجام نمیدهد ﴿الشیطان یعدکم الفقر﴾ او تحریک میکند که شما اگر زکاتتان را بدهید فقیر میشوید خودتان چه کار میکنید این یک خوف است در حالیکه خدا فرمود که ما اگر ﴿من جاء بالحسنة فله عشر أمثالها﴾ خوب ﴿دعوا الله مخلصین له الدین﴾ بعد به خدا عرض میکنند ﴿لئن أنجیتنا من هذه لنکوننّ من الشاکرین﴾ بعد میفرماید ﴿فلمّا أنجاهم﴾ همین که ذات اقدس اله اینها را به ساحل امنی رساند فوراً شروع میکنند به ظلم و ستم اذا همین اذای مفاجات همین اذای مفاجاتی که درآیهٴ 21 به صورت اصل کلی آمد ﴿إذا لهم مکر فی آیاتنا﴾ اینجا فرمود ﴿إذا هم یبغون فی الأرض بغیر الحقّ﴾ بعد حالا یک اصل کلی را ذات اقدس اله اعلام میکند فرمود ﴿یاأیّها الناس﴾ این یا أیّها الناس میخورد به اینکه اوّل آیه باشد ولی چون اوّل مطلب است ولو در وسط آیه هم شد یا أیّها الناس آمده ﴿یا أیّها الناس إنّما بغیکم علی أنفسکم﴾ هیچ کسی به هیچ کسی ظلم نمیکند مگر به خودش، سایه ظلم او به دیگری میرسد یعنی حتی اگر یک کسی خدای ناکرده دست به قتلی زد یک مظلومی را کشت در حقیقت خود را به عذاب الیم گرفتارکرده است و او را چند لحظه رنجاند بعد او راحت میشود دیگر خودش افتاد در یک عالمی که ﴿ثمّ لایموت فیها و لا یحیی﴾ فرمود ﴿إنّما بغیکم علی أنفسکم﴾ وجود مبارک رسول گرامی علیه و علی آله الاف التمیّة والثناء بعد از بیان کردن اینکه هر گناهی علیه خود آدم است آیه بغی را خوانده یعنی آیهٴ محل بحث آیهٴ 23 سورهٴ مبارکهٴ یونس را خوانده جریان مکر را که در سورهٴ مبارکهٴ فاطر آیهٴ 43 هست ﴿ولایحیق المکر السیّئ إلاّ بأهله﴾ او را قرائت فرمودند و همچنین آیهٴ 10 سورهٴ مبارکهٴ فتح را که ﴿إنّ الذین یبایعونک إنّما یبایعون الله ید الله فوق أیدیهم فمن نکث فإنّما نیکث علی نفسه﴾ اینها تمثیل است نه تعیین، گرچه خطوط کلی معاصی هم به این سه اصل ممکن است برگردد ولی هیچ ممکن نیست کسی گناه بکند مگر به ضد، کسی خواست حسد بکند دیگری را از پا دربیاورد مثل آن است که در درون آن اتاق شخصی خودش، نشیمن خودش، کنیفی بزند فاضلاب آنجا باشد در درون اتاق نشیمن خودش تمام بوی بدش او را آزار میکند گاهی هم ممکن است در اتاق باز بشود بخشی از این بو به حیاط برسد از حیاط به کوچه برسد عابری را یک لحظه متأثر بکند همین وگرنه کنیف در درون منزل است هیچ ممکن نیست کسی به دیگری بد بکند هیچ ممکن نیست.
سؤال: جواب: نه اینها همهشان محکوم این سه تا اصل هستند دیگر این اصول کلیه به صورت حصر است ﴿من نکث فإنّما یثکث علی نفسه﴾ ﴿ولایحیق المکر السیّئ إلاّ بأهله﴾ ﴿إنّما بغیکم علی أنفسکم﴾ سه, اینها اصول کلی و حاکم است که با حصر بیان شده و همه آیاتی که دارد به دیگری ظلم میکنید به دیگری تعدّی میکنید حق دیگری را ضایع میکنید آنها محکوم این اصول کلیه است که به صورت حصر بیان شده، این کنیف را انسان در درون منزل خودش میکند دائماً از بوی بدش متأثر است گاهی هم بوی بد به رهگذر میرسد مثل اینکه اگر در کنار اتاق مطالعهاش آنجا روح و ریحان عرس بکند شبانه روز آن رایحهٴ دلانگیزی که میوزد خود شخص را معطر میکند بهرهمند میکند گاهی هم در اتاق باز میشود عابر از این بوی گل لذّت میبرد یعنی عقلاً محال است که کسی نسبت به دیگری بد بکند سایه بدیاش به او میرسد مثل همین حالا اگر کسی کنیف را در اتاق خودش بکند به عابرین آسیب رسانده بله گاهی وقتی در اتاق باز بشود یک بوی زودگذری به عابر میرسد ولی اصلاً کنیف در درون اتاق خودش است این برهان کلی را آن آیه ذکر فرمود بعد وجود مبارک پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلم این را ذکر کرد بعد در تفسیر کنز الدقائق آن روایت نورانی از وجود مبارک حضرت امیر هست فرمود طبق این سه آیه، آیهٴ سورهٴ فاطر، آیهٴ سورهٴ فتح، آیهٴ سورهٴ یونس بغی بر باغی است مکر بر مکّار است و پیمان شکنی بر پیمان شکن.
و الحمد لله رب العالمین
تاکنون نظری ثبت نشده است