- 27
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 28 تا 30 سوره یونس _ بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 28 تا 30 سوره یونس _ بخش دوم"
چون قیامت روز فصل است روز ظهور حق است هر گونه اختلافی در آن محکمه باید به داوری نهایی برسد
فرمود در حشر اکبر بین مشرکان و شرکای آنها ما فرق میگذاریم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ یَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِینَ أَشْرَکُوا مَکانَکُمْ أَنْتُمْ وَ شُرَکاؤُکُمْ فَزَیَّلْنا بَیْنَهُمْ وَ قالَ شُرَکاؤُهُمْ ما کُنْتُمْ إِیَّانا تَعْبُدُونَ
فَکَفی بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ إِنْ کُنَّا عَنْ عِبادَتِکُمْ لَغافِلِینَ
هُنالِکَ تَبْلُوا کُلُّ نَفْسٍ ما أَسْلَفَتْ وَ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ﴾
چون قیامت روز فصل است روز ظهور حق است هر گونه اختلافی در آن محکمه باید به داوری نهایی برسد هم اختلافهای علمی هم اختلافهای عملی و مانند آن این همه آرای متضاربی که در مکتبهای گوناگون هست در دنیا قابل حل نیست یک روزی باید باشد که بالاخره معلوم بشود که کدام عقیده حق است کدام عقیده باطل اخلاقها اینطور است اعمالها اینطور است ادعاها اینطور است فرمود در این حشر اکبر بین مشرکان و شرکای آنها ما فرق میگذرایم اینها برای خود شریک قائل شدند که میگفتند ﴿هذا لله بزعمهم و هذا لشرکائنا﴾ مالی را برای آنها قرار میدادند و اینها شریک الباری نیستند در حقیقت شرکت را مشرکان و بت پرستان به نام آن بتها ثبت دادند نه آن بتها مدعی چنین شرکتی هستند نه ذات اقدس اله چنین سمتی را برای بتها تنظیم کرده است این شریک الباری بودن مجعول است لذا ذات اقدس اله در بخشی از آیات قرآن کریم فرمود ﴿وخرقوا له بنین و بنات﴾ ﴿اتخذوا من دونه ءٰالهةً﴾ یا ﴿شرکاء الجن و خلقهم﴾ اینها مجعولان بت پرستها هستند نه خودشان ادعا دارند نه کسی سمت بت پرستی را به اینها داد پس آن روز باید بین حق و باطل جدایی بیفتد جدائی آن هم به این است که ما به اینها میگوییم همهتان سر جایتان باشید در مکانتان باشید و در مکانتتان باشید از اینکه هر کدام در مکانتشان قرار بگیرند معلوم میشود که جایشان جدا است و از اینکه فرمود ﴿زیّلنا﴾ با فعل ماضی تعبیر کرده نه با فعل مضارع معلوم میشود که اینچنین نیست که اول همه اینها را به صف میکنند بعد بینشان جدایی میاندازند بلکه در همان تنظیم صفوف که به لحاظ مکانت هست جایشان فرق میکند لذا نفرمود ﴿مکانکم انتم و شرکاؤکم﴾ نزیل بینهم یا نزیل بینهم فرمود همین که میگوییم هر کدام در جای خودتان باشید همین تزییل است تزییل مبالغه زال یزیلوا است نه زال یزولوا آنطوری که فراء گفته این یک اجوف یایی است نه اجوف واوی درباره اجوف واوی معمولا لازم است متعدی نیست ولی زال یزولوا است اما زال یزیلوا متعدی هم آمده که گفتند لوتزیلوا لعزلنا از همین قبیل است این زیلنا برای تعدیه نیست برای مبالغه و کثرت و شدت است به فعل ماضی تعبیر کردن هم برای همین است که اینکه ما گفتیم هر کدام سر جای خودتان باشید همین معنی هر کدام در مکانتتان باشید در جایگاه خودتان قرار بگیرید همین خودش تزییل است نه اینکه اول اینها را صف میکنیم بعد ثم نزیل بینهم ﴿مکانکم انتم و شرکاؤکم فزیلنا بینهم﴾ هر کدام در جایگاه خاص خودشان قرار دارند گاهی قرآن کریم میفرماید اینها دست پرورده خود شما هستند کسی اینها را سمت شرکت نداد ﴿وخرقوا له بنین و بنات﴾ از همین قبیل است در سوره مبارکه بقره این آیه قبلا خوانده شد آیه 166 و 167 که تابعان از متبوعان تبری میجویند ﴿اذ تبرأ الذین اتبعوا من الذین اتبعوا و رأوُا العذاب و تقطعت بهم الاسباب﴾ هر گونه پیوندی بینشان دیگر گسیخته است آنگاه ﴿و قال الذین اتبعوا لَوْ ان لنا کرةً فنتبرّأ منهم کما تبرءُوا منّا کذلک یریهم الله اعمالهم حسرات علیهم و ما هم بخارجین من النار﴾ که این پیروی باطل در آن روز باعث حسرت اینها است و عمل خود را با حالت تاثر میبینند در سوره مبارکه انعام آیه 100 به این صورت است ﴿و جعلوا لله شرکاء الجن﴾ که شرکا مفعول اول است جن مفعول دوم این جن را اینها شرکای خدا قرار دادند پس شریک الباری بودن این معبودها امری جعلی است جاعلانش هم خود عابدان هستند بت پرستان هستند کسی به اینها سمت شرکت نداد ﴿و جعلوا لله شرکاء الجن﴾ یعنی جعلوا الجن شرکاء لله این میشود مفعول اول شرکا میشود مفعول دوم ﴿و خلقهم و خرقوا له بنین و بنات﴾ در حالیکه خدا اینها را خلق کرده اینها مخلوق خدا هستند همین بت پرستها که برای خدا جن را شریک قرار دادند برای خدا پسر و دختر هم جعل کردند در عالم دنیا همه چیز با ادعا برای یک عده تثبیت میشود چیزی که در دنیا واقع نشود و جعل نشود نیست اول درباره خود ذات خدا که برای او شریک قرار دادند شناسنامه قرار دادند پسر قرار دادند دختر قرار دادند از اینها هست تا رسد به دیگری پس ﴿و خرقوا له بنین و بنات﴾ این بغیر علمٍ به نحو تنازع مفعول بواسطه است برای همه و جعلوا لله شرکاء الجن بغیر علم و خرقوا له بنین بغیر علم و بنات بغیر علم همه این کارها را از روی جهل انجام دادند ﴿سبحانه و تعالی عمّا یصفون ٭ بدیع السموات والارض أنّیٰ یکون له ولد و لم تکن له صاحبة و خلق کل شیئ و هو بکل شیئ علیم﴾ فرمود این چگونه ممکن است فرزند داشته باشد در حالیکه همسر ندارد ﴿ما اتّخذ صاحبة ولا ولدا﴾ در نوبتهای قبل اشاره شد که قرآن چون نور است برای همه مردم است در سطوح مختلف حرف میزند یعنی مطلبی در قرآن نیست که کسی توده مردم هم نفهمند برای اثبات اینکه خدا منزه است از فرزند فرمود خدا که همسر ندارد چگونه فرزند داشته باشد خوب این با ﴿الله الصمد﴾ خیلی فرق میکند به آن مقام احدیت خیلی فرق میکند با ﴿لیس کمثله شیء﴾ خیلی فرق میکند قرآن برای همه مردم است از افراد ساده تا افراد متوسط تا اوحدی از صاحبنظران و اوحدی از صاحب بصران چون ﴿لهم درجات﴾ از یک سو بعد بالاتر از آن ﴿هم درجات﴾ از طرف دیگر لذا کتاب تفسیر لازم است بحث تفسیری لازم است تدبر لازم است ﴿افلا یتدبرون القرآن﴾ لازم است و مانند آن پس اگر گفته شد که قرآن کریم برای مردم یک کتابی است سودمند همه میفهمند امّا همه یکسان که نمیفهمند «الناس معادن کمعادن الذهب و الفضه» در بیانات نورانی اهل بیت علیهم السلام هم همینطور است مرحوم ابن بابویه قمی در کتاب شریف توحید صدوقشان نقل میکنند یک کسی آمده خدمت امام صادق سلام الله علیه عرض کرد توحید چیست «دلنی علی التوحید» فرمود «هو الذی انتم علیه» همین که دارید یعنی خدا واحد است لاشریک له و حصنش هم ولایت است و شما هم جزو پیروان اهل بیت علیهم السلام هستید توحید همین است یک دامدار یا کشاورز یا پیشهور یا یک آدم مومن محترم متوسط وقتی که از امام زمانش توحید را سؤال میکند خوب جوابش همین است اما وقتی نوبت به هشام ابن حکم یا هشام ابن سالم به اینها که میرسد حضرت از آنها سؤال میکند که آیا تو درباره توحید خدا وصفی داری نظری داری معرفی میکنی عرض کرد بله فرمود بگو ببینم خدا را چطور توصیف میکنی عرض کرد هو السمیع البصیر و مانند آن بعد فرمود «هذه صفة یشترک فیه المخلوقون» این صفت صفتی است که خوب غیر خدا هم سمیع است غیر خدا هم بصیر است عرض کرد شما چه میفرمایید آن وقت حضرت آن برهان را ذکر کرد که ما نمیگوییم خدا سمیع است ما نمیگوییم خدا علیم است میگوییم علم است؛ «علم لا جهل فیه نور لاظلمة فیه حیاة لا موت فیه» آن وقت این است که فارابی تربیت کرد این است که بوعلی تربیت میکند وگرنه این مسئله بسیط الحقیقه یا صرف الوجود لایتثنی و لایتکرر که قبلا نبود قبلا این حرفها نبود که خوب؛ «الناس معادن کمعادن الذهب والفضه» بعد مرحوم صدوق رضوان الله تعالی علیه نقل میکند که هشام رضوان الله تعالی علیه میگوید که خرجت من عنده و انا اعلم الناس بالتوحید من از محضر امام ششم سلام الله علیه بیرون آمدم و عالمترین مردم بودم در مسئله توحید برای اینکه حضرت مرا خوب تربیت کرده خوب آنکه یک کاسب و پیشهور عادی است حضرت فرمود همین که داری توحید است و آنکه هشام است حضرت از او حرف میگیرد و او را توجیه میکند میگوید خدا حی نیست حیات است اگر گفتی حی است موهن آن است که صفت زائد بر ذات است این عین صفت است چون صفت در آنجا عین هویت محضه است آن وقت این را که به دست حکما میدهیم این شاگردان بزرگ تربیت میشوند بنابراین قرآن برای همه است اما همگان یک جور نمیفهمند آن صمدیت خدای سبحان و تنزه او از جسمانیت و ماده یک مطلب است اینجا که فرمود ﴿أنّیٰ یکون له ولد﴾ ولی عصر ارواحنا فداه لم تکن له صاحبه اینکه همسر ندارد چگونه فرزند داشته باشد برای سطح دیگر است به هر تقدیر در بخش دیگر ذات اقدس اله میفرماید ما اینها را که احضار کردیم عابد و معبود را هر کدام حرفهای خاص خودشان را دارند حالا یا معبودها مختلف هستند یا موقفها مختلف است که این آیات با هم هماهنگ بشود در سوره مبارکه صافات فرمود آیهٴ 22 به بعد سوره صافات ﴿هذا یوم الفصل الذی کنتم به تکرمون﴾ قیامت دیگر روز فصل است تمام آراء و افکار و عقاید و اعمال حقش از باطل جدا میشود ﴿اُحشروا الذین ظلموا و أزواجهم و ما کانوا یعبدون ٭ من دون الله فاهدوهم الی صراط الجحیم ٭ و قفوهم انهم مسئولون ٭ مالکم لاتناصرون ٭ بل هم ......یتسائلون ٭ قالوا انکم کنتم ...﴾ این افراد فریب خورده به آن افراد فریبکار میگویند شما ما را فریب دادید از راه توانمان آمدید توانمان را گرفتید از راه قدرتتان آمدید و ما را به بند کشدید و گمراه کردید ﴿قالوا بل لم تکونوا مؤمنین﴾ شما اهل ایمان نبودید وگرنه انبیا در بین شما بود فطرت و عقل در درون شما بود خوب ما هم دعوت کردیم میخواستید نیایید ﴿و ما کان لنا علیکم من سلطان﴾ ما چه قدرتی داشتیم بر شما ما دعوت کردیم خوب این عقل و فطرت هم دعوت کرده این همه انبیا و اولیا دعوت کردند خوب میخواستید حرف آنها را گوش بدهید ﴿و ما کان لنا علیکم من سلطان بل کنتم قوما طاغین﴾ اصلا شما اهل طغیان بودید میخواستید برابر میلتان کار کنید حالا اینها را کم کم جمع بندی کنید تا برسیم به شیطان پس اول سخن از مستضعف و مستکبر است که در سوره مبارکه سَبَإ بود که قبلا خوانده شد باز هم الان اشاره میکنیم بعد سخن از عابد و معبود است بعد سخن از فرشتگان و عبادت گنندگان فرشتگان است بعد سخن از قدیسین بشر نظیر حضرت عیسی سلام الله علیه و امثال ذلک است با کسانی که ﴿قالوا ان الله ثالث ثلاثه﴾ است منشأ همه این اضلالها شیطان است تا سرانجام به خود شیطان میرسد آن وقت اینها با خود شیطان درگیر میشوند یک چالشی بین شیطان زدهها و شیطان است به شیطان میگویند تو ما را گمراه کردی شیطان میگوید من چه جور شما را گمراه کردم من فقط یک دعوتنامه برای شما نوشتم همین شما دو تا دعوتنامه داشتید یکی از درونتان عقل و فطرت میگفت یکی از بیرون انبیا و اولیا میگفت من هم یک دعوتنامه دادم خوب میخواستید نیایید این حرفهایی که به دنبال من راه افتادید من از قبل میدانستم این حرفها باطل است ﴿انی کفرت بما اشرکتمون من قبل﴾ شما تازه فهمیدید شما تازه فهمیدید حق با خدا است من از همان قبل فهمیده بودم حق با خدا است خوب من چه کار کردم به شما گفتم بیایید خوب آمدید میبینید هم از مستضعف و مستکبر شروع میشود که کارهای احزاب و جناحها و این بازیها است هم از عابد و معبود که صبغهٴ مذهبی دارد هم با شیطان درگیرند که صبغهٴ کلامی دارد همه اینها در یوم الفصل ظهور میکند در این بخش از سوره مبارکه صافات که هم بوی عبادت میداد هم بوی استکبار میفرماید آنها میگویند ﴿ما کان لنا علیکم من سلطان بل کنتم قوما طاغین﴾ شما اهل تجاوز و تعدی بودید خوب کجا عقلتان هدایتتان نمیکرد کجا فطرتتان هدایتتان نمیکرد کجا انبیا نیامده بودند چطور به دنبال ما راه افتادید در سوره مبارکه سَبَإ به این صورت بیان شده است آیه 31 سوره مبارکه سَبَإ ﴿و لو تری اذ الظالمون موقوفون عند ربهم یرجع بعضهم الی بعض القول﴾ دعوایشان آنجا شروع میشود ﴿یقول الذین استضعفوا للذین استکبروا لو لا انتم لکنا مؤمنین﴾ این مستضعفین به مستکبرین میگویند اگر شما نبودید ما ایمان میآوردیم ﴿قال الذین استکبروا للذین استضعفوا أنحن صددناکم عن الهدی﴾ چطور ما جلوی هدایت شما را گرفتیم چطور ما جلوی ایمان شما را گرفتیم بعد اذ جائکم. آخر اینهمه انبیا و اولیا آمدند و گفتند این همه دلیل عقلی و فطری با شما بود بل کنتم مجرمین اصلا شما تبهکارید به دنبال ما هم راه افتادید برهانی در مسئله ندارید ﴿و قال الذین استضعفوا للذین استکبروا بل مَکْر اللیل و النهار﴾ ....میگویند نه آقا؛ آن نقشههایی که شبانه روز شما میکشیدید تا ما را فریب کنید آن نقشههای شبانهروز ما را گرفتار کرده آنها باز میگویند ماکه نقشه کشیدیم ولی پیامبران معصوم با معجزه صریحاً شما را دعوت کردند لذا میفرماید ﴿و أَسَرّوا الندامة لمّآ رَأوا العذاب وجعلنا الاغلال فی اعناق الذین کفروا هل یجزون الاّ ما کانوا یعملون﴾ فرمود ما اینها را به زنجیر میکشیم به گردنشان غل میگذاریم نه جزائاً بما کانوا یعملون اینجا دیگر باء ندارد فرمود این همین بردگی که دیگران داشتند این زنجیر اسارت و بردگیای که دیگران در دنیا به دنبال دیگران افتاده بودند در قیامت همان زنجیر در گردنشان است ﴿و جعلنا الاغلال فی اعناق الذین کفروا هل یُجزون الا ما کانوا یعملون﴾ نه ﴿بما کانوا یعملون﴾ اینکه در سوره مبارکه اعراف آمده است وجود مبارک پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلم ﴿یضع عنهم اصرهم والاغلال الّتی کانت علیهم﴾ همان اغلال ظاهری رژیم بردگی و همین اغلال اینجا میفرماید به اینکه ما اینها را به زنجیر میکشیم این جز عمل آنها چیز دیگری نیست نه ﴿جزاءً بما کانوا یعملون﴾ ﴿بما کانوا یعملون﴾ نیست ﴿هل یجزون الا ما کانوا یعملون﴾ خوب فرمود شما زنجیر بردگی کشیده بودید به دنبال دیگران راه افتادید الان هم همینطور است دیگر. در سوره مبارکه قصص همین مطلب با یک بیان دیگری ارائه شده است آیه 61 به بعد سوره مبارکه قصص این است ﴿و یوم ینادیهم فَیقول این شرکاءی الذین کنتم تزعمون﴾ بت پرستها را دعوت میکنند میگویند کو معبودهایتان؟ آن شرکا و آن شریک الباری که شما جعل کردید کو؟ همه در قیامت آمدند میبینند کسی که مقرب الی الله باشد. شفیع عند الله باشد نیست، یک مشت چوب خالی هستند یک مشت سنگ خالی هستند ﴿قال الذین حق علیهم القول ربّنا هٰؤلاء الذین اَغوینا أغوینٰهم کمٰا غوینٰا تبرّأنٰا الیک ما کانوا ایانا یعبدون﴾ اینها میگویند ما همانطوری که گمراه شدیم اینها را هم گمراه کردیم ولی اینها ما را عبادت نمیکردند اینها یا به دنبال جن بودند یا به دنبال هوس بودند یا به دنبال سنتهای باطل قومی خودشان بودند اینها ما را عبادت نمیکردند دنبال چیز دیگری بودند این صحنه هم میگذرد برابر آنچه که در سوره مبارکه نحل است پیش میآید آیه ٨٥ سوره نحل این است ﴿وإذا رءَا الذین ظلموا العذاب فلا یخفَّفُ عنهم ولاٰهُمْ یُنْظرون ٭ و اذا رَءَا الذین اشرکوا شرکاءَهم قالوا ربّنا هٰؤلاء شرکاؤنا الذین کنّا نَدعوا مِنْ دونک فَأَلقوا إلیهم القول انّکم لکٰذبون ٭ وألقوا الی الله یومئذٍ السَّلَم وضلَّ عنهم ما کانوا یفترون﴾ حالا گویا شرکایشان اول به همان صورت ظهور میکنند اینها به خدا عرض میکنند خدایا ما اینها را میپرستیدیم، باطن اینها ظاهر میشود اینها میگویند خدایا اینها که ما را عبادت نمیکردند اگر فرشتگان هستند یا مثلا عیسی ﴿سلام الله علیه﴾ قدیسین بشر هستند میفرمایند ما که اینها را دعوت نمیکردیم از کار اینها بیزار بودیم اینها را به توحید دعوت میکردیم و مانند آن. اگر اصنام و اوثان هستند که آن صبغهٴ واقعیشان ظهور میکند اینها میفهمند یک مشت چوب و سنگ هستند چیز دیگری نیستند لذا میگویند ما را عبادت نمیکردند به دنبال احباب و هوسهای خودشان بودند این در سوره مبارکه نحل است.
سؤال: جواب: یا مواقف مختلف است یا محبوبهای مختلف است احیانا برای اهمیت مطلب گاهی یک آیهای چند بار نازل میشد تا سرانجام برسد به شیطان. چون منشأ همه این اِغواها شیطان است که گفت که: ﴿لاغوینّهم اجمعین﴾ آن وقت با خود شیطان درگیر هستند بالاخره با اغوا و اضلال شیطان اینها یا ملحد شدند یا هوی پرست شدند یا فرشته پرست شدند یا شیطان پرست شدند یا فرعون پرست شدند و مانند آن. وقتی سرانجام به خود ابلیس میرسد در سوره مبارکه ابراهیم آیه 21 به بعد به این صورت ذکر میکند ﴿و برزوا لله جمیعا فقال الضعفاءوا للذین استکبروا انا کنا لکم تبعا فهل انتم مغنون عنا من عذاب الله من شیئ﴾ این دنبالهروها به آن رهبران کفر، ائمه کفر، میگویند به اینکه: ما به دنبال شما راه افتادیم آیا میشود مشکل ما را شما امروز حل کنید ﴿قالوا لو هدانا الله لهدیناکم﴾ اگر خدای سبحان ما را به مقصد میرساند ما هم میتوانستیم مشکل شما را حل کنیم ولی ما خودمان در راه ماندیم ﴿سواء علینا أجزعنا أم صبرنا مالنا من محیص﴾ ما چه ناله بکنیم چه ناله نکنیم چارهای نداریم ما، از ما هیچ کاری ساخته نیست آنگاه سرانجام با خود ابلیس چالش دارند که بالاخره تمام این فتنهها از تو است ﴿و قال الشیطان لَمّا قضی الامر﴾ حالا که داوریها تمام شد، بهشتیها به طرف بهشت میروند جهنمیها به طرف جهنم. این صریحا اعلام میکند که من بی گناه هستم تقصیر به عهده شما است ﴿وقال الشیطان لَمّا قضی الامر ان الله وعَدَکم وَعْدَ الحق﴾ خدا وعده صحیح داد به خیر وعده داد راه را نشان داد هدف را نشان دارد گرایشش را هم در شما ایجاد کرد ﴿وَ وَعدْتُکُمْ﴾ من هم وعده دادم منتهی من خلف وعده کردم خدا اهل خلف وعده نبود ﴿و وعدتُکُمْ فَاخْلَفْتُکُمْ﴾ پس هم خدا وعده داد هم من او به وعدهاش وفا میکرد و میکند من خلف وعده کردم، کارم خلف وعده است ﴿و ما کان لی علیکم من سلطانٍ﴾ من جز دعوت و وعده کاری نداشتم به شما وعده دادم دعوت کردم که به دنبال من بیایید اگر چنانچه به دنبال من آمدید مثلا به فلان مرحله میرسید یک دعوت بود و یک وعده اما ﴿والله یدعوا الی دارالسلام﴾ بود ﴿لایخلف الله وعده﴾ بود ﴿لایخلف الله المیعاد﴾ بود ﴿و ما کان لی علیکم من سلطان اِلاّ اَنْ دعوتُکُم فاستَجبتم لی﴾ ، بنابراین ﴿فلاتلومونی﴾ شما حق ملامت نداری حق اعتراض نداری.
سؤال: جواب: اما بعد از اینکه اینها گوش دادند به او دارند سواری میدهند احتناک میکنند وگرنه اگر کسی اگر به دنبال اونرود زیر چتر او نرود او که سواری ندهد که او احتناک نمیکند که اول ﴿شارکهم فی الاموال والاولاد﴾ هست این وسوسه در آنها اثر میکند صید میکند آنها را به بند میکشد بعد ﴿لاحتنکن ذریته﴾ میشود خوب ﴿فلاتلومونی ولوموا انفسکم﴾ بعد گفت ﴿ما انا بمُصْرخکم و ما انتم بمصرخیّ﴾ نه امروز شما به ناله و فریاد من جواب مثبت میدهید مشکل مرا حل میکنید نه من ما هر دو معذبیم ولی من هرگز شما را مجبور نکردم چون قدرتی نداشتم من ﴿و ما کان لی علیکم من سلطانٍ﴾ من چه قدرتی داشتم بر شما، جز این وسوسه دعوتنامه هست خوب این همه آیات الهی هم دعوتنامه است دیگر.
سؤال: جواب: خوب عقل هم یجری ما فوقه مگر آدم دم را هر جا میریزد اما یجری مَجْری الدم انسان صاحب دم است و برای هر کسی هم جانش را میگیرد میگوید همانجا باش من کارم مبارزه است تو باید باشی من هم با تو بجنگم نمیگذارم بیرون بیایی اما انسانی که خُلِقَ علیٰ فطرت الله این بر دم هم اشراف دارد داخلٌ فی الدم لابالممازجه آن هوش فطری دم را هم رهبری میکند هر وسوسهای که شیطان میکند شیطان که آدم را به حرام دعوت نمیکند شیطان آدم را برابر با مشتهیٰ دعوت میکند انسان تشخیص میدهد میگوید این کاری که شما الان درمن میل ایجاد کردی این دو تا فرد دارد فرد حلال دارد فرد حرام دارد خوب فرد حلالش را که قرآن برای ما گذاشته خدا برای ما گذاشته من آن را تأمین میکنم بقیه اشتهای کاذب است. حرام، زائد بر نیاز است و چیز کاذبی است خوب آدم به دنبال کاذب راه نمیافتد دیگر گفت مرکز تصمیم که من آنجا حضور ندارم مرکز تصمیمِ تو عقلت است ﴿و ما کان لی علیکم من سلطانٍ الا ان دعوتکم فاستجبتم لی فلاتلومونی﴾ چرا من را ملامت میکنی ﴿ولوموا انفسکم ما انا بمصرخکم و ما أنتم بمصرخی﴾ بعد این که شما به دنبال من راه افتادید من از همان اول میدانستم بد است ﴿أنی کفرتُ بما اشرکتمون مِنْ قبل اِن الظالمین لهم عذاب الیم﴾ آن وقت در قبالش ﴿وأُدخل الذین﴾ کذا و کذا پس شما ملاحظه بفرمایید قرآن کریم از طلیعه این چالشها و دعواها شروع میکند تا برسد به ابلیس این همه را نقل میکند بین عابد و معبود نقل میکند بین مستکبِر و مستکبَر نقل میکند بین شیطان و مضلّ و ضالها نقل میکند و از همه اینها نتیجه میگیرد به اینکه حق در همه این محاکم حضور و ظهور دارد و انسان محکوم است.
سؤال: جواب: نه میگوید منتهی عمل نمیکند وگرنه اینکه سالیان متمادی باور داشت منتهی مستکبِر بود و در برابر ذات اقدس اله هم احیانا عملاً به کفر تن در داده است وگرنه بطلان اینها را میدانست خب پس بنابراین قرآن مراتبی دارد ما هم نیاز به تفاسیر گوناگون هستیم گاهی در خواندن آیات اگر بنا بر این باشد که هم نقل به لفظ بشود هم نقل به مضمون مثل همین بحثها آن وقت خود آیات از روی خود صفحات خوانده میشود گاهی بنا بر نقل به معنی است نه نقل به لفظ این است که گاهی تقدم و تاخر در الفاظ هست و مضمون آیه به عنوان استشهاد نقل میشود نه خود لفظ گاهی انسان ریا میکند یا خودش را شریک قرار میدهد آن هم همینطور است خود انسان وقتی که حب نفس داشته باشد یک بتی در درون او داشته باشد که میگویند اکثف هوی صنم و وثن است اکثف اوسام حجر و مَدَر است و الطف اوسام همین هویٰ است آنهایی که اهل معرفت هستند میگویند بتها دو جور است یک بت غلیظ داریم یک بت رقیق غلیظترین بت همین حجری است که میتراشیدندو عبادت میکردند که ﴿خَلقَکم وما تعملون﴾ ﴿أَتعبدون ما تنحتون﴾ و مانند آن آن لطیفترین بت همین هوی نفس است یک پسوندی یا پیشوندی باید در کارها باشد نام آدم را ببرند با یک القابی ذکر بکنند همین بازیها که هست اینها بالاخره آدم یک روزی آدم را گرفتار میکند اگر کسی در اوائل سن جلوی این گرفتاریها را نگیرد وقتی پیر شد کارش بسیار مشکل است به دنبال بازی عمرش را تلف میدهد شما الان یک صفحه لقب بنویسید ببینید نه منشا علمی دارد نه منشا عملی دارد نه گفته خدا و پیغمبر است نه در قیامت خریدار دارد نه پیش فرشتهها خریدار دارد خوب این چیزی است که جز بازی چیز دیگر نیست خوب آدم چرا دنبال این برود اگر اول جلویش را نگیرد گرفتار همینها میشود پس بنابراین اگر یک وقتی خودش را بخواهد بپرستد هوای خودش را بخواهد بپرستد آن هم در قیامت در یک طرف قرار میگیرد با معبودها و خودش هم در یک طرف اگر بتها را بخواهد بپرستد همینطور است اگر ملحد باشد که بحثش جدا است البته او از بحث عابد و معبود بیرون است آنهایی که میگویند ﴿ما هی الا حیاتنا الدنیا نموت و نحیا و ما یهلکنا الا الدهر﴾ آنها حسابشان جدا است خب بنابراین فرمود به اینکه ﴿و یوم نحشرهم جمیعا ثم نقول للذین اشرکوا مکانکم انتم و شرکاؤکم فزیلنا بینهم﴾ گرچه مناسب بود در کتاب شریف مفردات راغب دو تا باب عنوان میکرد یکی باب زال یزول یکی باب زال یزیل آیات مربوط به آن اجوف واوی را در آن زال یزول ذکر میکرد این آیاتی را که مربوط به اجوف یایی است در زال یزیل ذکر میکرد ﴿لو تزیلوا لعذّبنا﴾ ﴿فَزیّلنا بینهم﴾ و مانند آن ولی ایشان همه اینها را دریک باب ذکرکرده البته به این نکته توجه دارد که میفرماید فزیلنا اصله یائیٌ این نکته را مثل فرّا منتهی آنها باز کردند آخر این باب غیر از آن باب زال یزول یک باب دارد زال یزیل یک باب دارد و کاملا مرز را جدا کردند اما ایشان مرز را جدا نکرده و این را در باب زال یزول ذکرکرده و گفته اصله یائیٌ این زیّلنا مبالغه زال یزیل است زِلْنٰا یعنی فرَّقْنٰا خود زِلْنٰا زال یعنی فَرَّق، متعدی است آن وقت این مبالغه است برای تفریق، در چنین فضایی خدا هم شهادت میدهد که بله اینها به دنبال چیز دیگری بودند و بتها را عبادت نمیکردند ﴿هنالک تبلوا کل نفسٍ ما اسلفت﴾ حالا اگر تتلوا باشد که ﴿اقرا کتابک کفی بنفسک الیوم علیک حسیبا﴾ اگر تبلوا هم باشد که یعنی میآزماید هر کسی هر کاری کرده آن روز تلخی و شیرینی عمل خود را میآزماید نظیر اینکه در هنگام مرگ تلخی و شیرینی عصاره عمر خودش را میچشد ﴿کل نفس ذائقة الموت﴾ همینطور است دیگر مرگ را میچشد مرگ در حقیقت یک امر وجودی است نه عدمی مرگ یعنی انتقال، مرگ یعنی هجرت، مرگ یعنی عصاره زندگی، اگر امر عدمی بود که چشیدنی نبود که و مرگ را انسان میچشد نه مرگ انسان را بچشد یعنی ما مرگ را میمیرانیم نه مرگ ما را بمیراند ماکه از بین نخواهیم رفت مرگ یعنی انتقال یعنی هجرت ما این انتقال را محو میکنیم دیگر میرسیم به جایی که انتقالی نیست ما او را میچشیم نه او ما را بچشد شما که یک قدح آب نوشیدید، یک لیوان آب نوشیدید شما آب را جذب کردید و هضم کردید نه آب شما را هضم کرده باشد شمایید که مرگ را میمیرانید در حقیقت شمائید که مرگ را به خودتان منتقل میکنید و دیگر مرگی نیست دیگر هجرتی نیست دیگر میلاد جدیدی نیست ﴿الا موتة الاولی﴾ وما در پیشگاه ذات اقدس اله برای همیشه هستیم ﴿هنالک تبلوا کل نفسٍ ما اسلفت﴾.
سؤال جواب: بله میرسد و اینها میگیرند میچشند نه یفنیهم الموت فرمود ﴿اَینما تکونوا یدرککم الموت و لو کنتم فی بروجٍ مشیدة﴾ موت شما را ادراک میکند اما نه شما را میچشد میآید پیش شما شما را میگیرد شما او را میگیرید در این چالش شما او را میچشید نه او شما را بچشد آنوقت مرگ میمیرد و شما برای همیشه هستید انّما تنتقلون من دار الی دار مرگ را میمیرانند در همان احادیث بحار مرحوم مجلسی(رض) و دیگران آمده که مرگ بصورت کبش املح درمیآید بین صفین و مرگ را میکشند یعنی دیگر مرگی نیست یعنی دیگر انتقالی نیست یک عده مخلد در نارند معاذالله یک عده مخلد در بهشت. کسی دیگر نمیمیرد. یقال للموت مُتْ, چه اینکه به عزرائیل سلام الله علیه که مامور قبض ارواح است دستور موت میآید دیگر هر گونه انتقالی و موتی رخت برمیبندد.
سؤال جواب: بسیار خوب آنها نتیجه اعمال او هستند یک, ملائکه غلاظ و شداد هستند دو, آن معذبان هستند حرفی در آن نیست ولی آیا انسان نابود میشود یا مرگ نابود میشود؟ انسان که نابود نمیشود مرگ را میمیرانند، مرگ را میچشند و هضم میکنند نه کل نفس یذوقه الموت بلکه ﴿کل نفس ذائقة الموت﴾ دیگر مرگی نیست پاسخ دوم: الان اینجا هست ولی آنجا دیگر اصلا مرگ نیست الان یک انسان حی هست و حیات هست مرگ میآید و این حیاتش را منتقل میکند به حیات دیگر اصولا در فرهنگ دین مرگ به عنوان هجرت است لذا گفتند این بزرگان سابق میگفتند که هیچ ذکری بعد ازتوحید به اندازه ذکر الموت اثر اخلاقی ندارد اگر کسی اهل تهذیب است اگر تزکیه هست بجای سیصد بار یا چهار صد بار فلان ذکر خب به یاد مرگ باشد این بزرگان میگویند اول ذکر توحید بعد ذکر الموت چون ذکر الموت در حقیقت همان ذکر توحید است ﴿انا لله و انا الیه راجعون﴾ خب اگر آدم بداند که به لقاء او میرود فرمود ﴿واعلموا انکم ملاقوه﴾ شما مهمان او هستید به لقاء الله میروید خودتان را آماده کنید خب همین اولین لحظهای که آدم مرد اولین چیزی که از او سؤال میکنند عمر است که عمرکَ فیما أفنیت چکار کردی؟ این است که یاد مرگ هم آدم را معتدل میکند هم آدم را فعال میکند مرگ معنای لقاء الله است میگوید شما که میروید آنجا با دست پر باید بروید دیگر اول هم از شما سؤال میکنند که این مدت چکار کردی؟ این است که مرگی که در فرهنگهای دیگر افیون است اسلام آمده این را عامل پویایی قرار داد قبلاً هم این بحث به عرضتان رسید نه تنها دین افیون و افسون و افسانه نیست بلکه چیزهایی که در فرهنگهای دیگر افیون است دین آن را بصورت عامل پویایی درآورده در هر مکتبی غیر از مکتب انبیاء مرگ عامل افسردگی است ذکر الموت عامل اینها خیال میکنند که میروند در گورستان دیگر نمیدانند که یک مرغ باغ ملکوت است و پَر میکشد فرمود ﴿واعلموا انکم ملاقوه﴾ ﴿ان الله یعلم ما فی انفسکم فاحذروه﴾ انتم ملاقوه بیتردید بدانید که شما به دیدار حق میرسید منتها اگر با موت اختیاری مُردید وقتی زنده هستید لقاء الله نصیبتان میشود نشد بعد از مرگ بالاخره، اگر ندیدیم نشانمان میدهند چه چیزی لذیذ تر از لقاء اوست بنابراین اول هم از آدم سؤال میکنند عمرک فیما افنیت قبلاً هم به عرضتان رسید که این عمر مخصوصا برای جوان این درآمد نیست این سرمایه است یک طلبه جوان یا دانشجوی جوان چه جوری این وقتش را صرف بکند و به چه چیز صرف بکند این عمری که میدهد وقتی که صرف میکند برای چی صرف کند یک وقت است که آدم کاسب است درآمدی دارد خوب درآمدش را هزینه میکند یا مالی به او به ارث رسیده این مال به ارث رسیده را هزینه میکند برای خودش و دوستانش یا برنده جایزهای شده آن جایزه را هزینه میکند یا یک هدیهای، یک چشم روشنی ای، یک کادوئی به او دادند اینها را هزینه میکند. اینها مالهایی است که زاید بر سرمایه است اما اگر همین کاسب سرمایه خود را خواست هزینه بکند این پس فردا مشکل جدی پیدا میکند این سرمایهاش را صرف بکند این سرمایهاش را صرف بکند برای هزینه خودش و مهمانهایش در سفر و حضر خوب پس فردا خسارت دیده و سرمایه باخته است عمر عزیزان درآمد نیست عمر جایزه نیست عمر میراث نیست عمر غنیمت نیست عمر رایگان بدست نیامده، عمر سرمایه است اگر کسی سرمایه را میدهد یک روز یک بیست و چهار ساعت از او سرمایه میدهد باید به جای او سرمایه بگیرد اگر خدای ناکرده این سرمایه را بدهد و چیزی گیر نیاید بله این میشود خسارت ان الانسان لفی خسر در اینجا هم فرمود به اینکه اینها بازگشتگان به مولای حقیقیشان است غرض آن است که مرگ که در فرهنگهای دیگر افیون جامعه است این دین آمده این عامل افیونی را عامل پویایی قرار داده و چنین دینی که نمیتواند افیون باشد هیچ چیزی بهتر از یاد مرگ نیست وانسان به لقاء خدا میرود به لقای انبیاء میرود به لقای فرشتگان میرود. جواب سؤال: خب همان خیال است دیگر یاد مرگ به انسان نشاط میدهد خب من که الان علاقمند هستم علی بن ابی طالب را ببینم حسین بن علی را ببینم حسن بن علی را ببینم، وجود مبارک حضرت را ببینم (ع) خب باید با دست پر ببینم یاد مرگ این جامعه را نشاط میدهد منتها باید بدانم مرگ یعنی لقاء الله اگر انسان بفهمد که به ملاقات اهل بیت میرود خودش را آماده میکند دیگر منتها ما خیال میکنیم که مرگ یعنی همین پوسیدن در قبرستانها اینکه نیست ما مرگ را میمیرانیم نه مرگ ما را بمیراند دیگر مرگی نیست آنهایی که میگویند مرگ اگر مرگ است گو نزد من آی همین است میگوید ما در این داد و ستد ضرر نمیکنیم یک تنی از ما میگیرد ما جانمان را از این قفس آزاد میکنیم میگویند هیچ چیزی بعد از یاد خدا بهتر از یاد مرگ نیست این هم بالاخره ذکر الله است چون ﴿انا لله و انا الیه راجعون﴾ ﴿و ردّوا الی الله مولیٰهم الحق و ضلّ عنهم ما کانوا یفترون﴾ تمام آن چیزهایی که فریه میکردند چه شرک جلی چه شرک خفی چه استکبار و استضعاف چه مسئله شیطان هر چه که فریه است باطل است رخت برمیبندد و فقط حق ظهور میکند به هر سمت آنوقت ﴿لله المشرق و المغرب﴾ برای آنها معنا پیدا میکند ﴿أینما تولوا فثم وجه الله﴾ برای آنها ظهور میکند.
و ا لحمد لله رب العالمین
چون قیامت روز فصل است روز ظهور حق است هر گونه اختلافی در آن محکمه باید به داوری نهایی برسد
فرمود در حشر اکبر بین مشرکان و شرکای آنها ما فرق میگذاریم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ یَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِینَ أَشْرَکُوا مَکانَکُمْ أَنْتُمْ وَ شُرَکاؤُکُمْ فَزَیَّلْنا بَیْنَهُمْ وَ قالَ شُرَکاؤُهُمْ ما کُنْتُمْ إِیَّانا تَعْبُدُونَ
فَکَفی بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ إِنْ کُنَّا عَنْ عِبادَتِکُمْ لَغافِلِینَ
هُنالِکَ تَبْلُوا کُلُّ نَفْسٍ ما أَسْلَفَتْ وَ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ﴾
چون قیامت روز فصل است روز ظهور حق است هر گونه اختلافی در آن محکمه باید به داوری نهایی برسد هم اختلافهای علمی هم اختلافهای عملی و مانند آن این همه آرای متضاربی که در مکتبهای گوناگون هست در دنیا قابل حل نیست یک روزی باید باشد که بالاخره معلوم بشود که کدام عقیده حق است کدام عقیده باطل اخلاقها اینطور است اعمالها اینطور است ادعاها اینطور است فرمود در این حشر اکبر بین مشرکان و شرکای آنها ما فرق میگذرایم اینها برای خود شریک قائل شدند که میگفتند ﴿هذا لله بزعمهم و هذا لشرکائنا﴾ مالی را برای آنها قرار میدادند و اینها شریک الباری نیستند در حقیقت شرکت را مشرکان و بت پرستان به نام آن بتها ثبت دادند نه آن بتها مدعی چنین شرکتی هستند نه ذات اقدس اله چنین سمتی را برای بتها تنظیم کرده است این شریک الباری بودن مجعول است لذا ذات اقدس اله در بخشی از آیات قرآن کریم فرمود ﴿وخرقوا له بنین و بنات﴾ ﴿اتخذوا من دونه ءٰالهةً﴾ یا ﴿شرکاء الجن و خلقهم﴾ اینها مجعولان بت پرستها هستند نه خودشان ادعا دارند نه کسی سمت بت پرستی را به اینها داد پس آن روز باید بین حق و باطل جدایی بیفتد جدائی آن هم به این است که ما به اینها میگوییم همهتان سر جایتان باشید در مکانتان باشید و در مکانتتان باشید از اینکه هر کدام در مکانتشان قرار بگیرند معلوم میشود که جایشان جدا است و از اینکه فرمود ﴿زیّلنا﴾ با فعل ماضی تعبیر کرده نه با فعل مضارع معلوم میشود که اینچنین نیست که اول همه اینها را به صف میکنند بعد بینشان جدایی میاندازند بلکه در همان تنظیم صفوف که به لحاظ مکانت هست جایشان فرق میکند لذا نفرمود ﴿مکانکم انتم و شرکاؤکم﴾ نزیل بینهم یا نزیل بینهم فرمود همین که میگوییم هر کدام در جای خودتان باشید همین تزییل است تزییل مبالغه زال یزیلوا است نه زال یزولوا آنطوری که فراء گفته این یک اجوف یایی است نه اجوف واوی درباره اجوف واوی معمولا لازم است متعدی نیست ولی زال یزولوا است اما زال یزیلوا متعدی هم آمده که گفتند لوتزیلوا لعزلنا از همین قبیل است این زیلنا برای تعدیه نیست برای مبالغه و کثرت و شدت است به فعل ماضی تعبیر کردن هم برای همین است که اینکه ما گفتیم هر کدام سر جای خودتان باشید همین معنی هر کدام در مکانتتان باشید در جایگاه خودتان قرار بگیرید همین خودش تزییل است نه اینکه اول اینها را صف میکنیم بعد ثم نزیل بینهم ﴿مکانکم انتم و شرکاؤکم فزیلنا بینهم﴾ هر کدام در جایگاه خاص خودشان قرار دارند گاهی قرآن کریم میفرماید اینها دست پرورده خود شما هستند کسی اینها را سمت شرکت نداد ﴿وخرقوا له بنین و بنات﴾ از همین قبیل است در سوره مبارکه بقره این آیه قبلا خوانده شد آیه 166 و 167 که تابعان از متبوعان تبری میجویند ﴿اذ تبرأ الذین اتبعوا من الذین اتبعوا و رأوُا العذاب و تقطعت بهم الاسباب﴾ هر گونه پیوندی بینشان دیگر گسیخته است آنگاه ﴿و قال الذین اتبعوا لَوْ ان لنا کرةً فنتبرّأ منهم کما تبرءُوا منّا کذلک یریهم الله اعمالهم حسرات علیهم و ما هم بخارجین من النار﴾ که این پیروی باطل در آن روز باعث حسرت اینها است و عمل خود را با حالت تاثر میبینند در سوره مبارکه انعام آیه 100 به این صورت است ﴿و جعلوا لله شرکاء الجن﴾ که شرکا مفعول اول است جن مفعول دوم این جن را اینها شرکای خدا قرار دادند پس شریک الباری بودن این معبودها امری جعلی است جاعلانش هم خود عابدان هستند بت پرستان هستند کسی به اینها سمت شرکت نداد ﴿و جعلوا لله شرکاء الجن﴾ یعنی جعلوا الجن شرکاء لله این میشود مفعول اول شرکا میشود مفعول دوم ﴿و خلقهم و خرقوا له بنین و بنات﴾ در حالیکه خدا اینها را خلق کرده اینها مخلوق خدا هستند همین بت پرستها که برای خدا جن را شریک قرار دادند برای خدا پسر و دختر هم جعل کردند در عالم دنیا همه چیز با ادعا برای یک عده تثبیت میشود چیزی که در دنیا واقع نشود و جعل نشود نیست اول درباره خود ذات خدا که برای او شریک قرار دادند شناسنامه قرار دادند پسر قرار دادند دختر قرار دادند از اینها هست تا رسد به دیگری پس ﴿و خرقوا له بنین و بنات﴾ این بغیر علمٍ به نحو تنازع مفعول بواسطه است برای همه و جعلوا لله شرکاء الجن بغیر علم و خرقوا له بنین بغیر علم و بنات بغیر علم همه این کارها را از روی جهل انجام دادند ﴿سبحانه و تعالی عمّا یصفون ٭ بدیع السموات والارض أنّیٰ یکون له ولد و لم تکن له صاحبة و خلق کل شیئ و هو بکل شیئ علیم﴾ فرمود این چگونه ممکن است فرزند داشته باشد در حالیکه همسر ندارد ﴿ما اتّخذ صاحبة ولا ولدا﴾ در نوبتهای قبل اشاره شد که قرآن چون نور است برای همه مردم است در سطوح مختلف حرف میزند یعنی مطلبی در قرآن نیست که کسی توده مردم هم نفهمند برای اثبات اینکه خدا منزه است از فرزند فرمود خدا که همسر ندارد چگونه فرزند داشته باشد خوب این با ﴿الله الصمد﴾ خیلی فرق میکند به آن مقام احدیت خیلی فرق میکند با ﴿لیس کمثله شیء﴾ خیلی فرق میکند قرآن برای همه مردم است از افراد ساده تا افراد متوسط تا اوحدی از صاحبنظران و اوحدی از صاحب بصران چون ﴿لهم درجات﴾ از یک سو بعد بالاتر از آن ﴿هم درجات﴾ از طرف دیگر لذا کتاب تفسیر لازم است بحث تفسیری لازم است تدبر لازم است ﴿افلا یتدبرون القرآن﴾ لازم است و مانند آن پس اگر گفته شد که قرآن کریم برای مردم یک کتابی است سودمند همه میفهمند امّا همه یکسان که نمیفهمند «الناس معادن کمعادن الذهب و الفضه» در بیانات نورانی اهل بیت علیهم السلام هم همینطور است مرحوم ابن بابویه قمی در کتاب شریف توحید صدوقشان نقل میکنند یک کسی آمده خدمت امام صادق سلام الله علیه عرض کرد توحید چیست «دلنی علی التوحید» فرمود «هو الذی انتم علیه» همین که دارید یعنی خدا واحد است لاشریک له و حصنش هم ولایت است و شما هم جزو پیروان اهل بیت علیهم السلام هستید توحید همین است یک دامدار یا کشاورز یا پیشهور یا یک آدم مومن محترم متوسط وقتی که از امام زمانش توحید را سؤال میکند خوب جوابش همین است اما وقتی نوبت به هشام ابن حکم یا هشام ابن سالم به اینها که میرسد حضرت از آنها سؤال میکند که آیا تو درباره توحید خدا وصفی داری نظری داری معرفی میکنی عرض کرد بله فرمود بگو ببینم خدا را چطور توصیف میکنی عرض کرد هو السمیع البصیر و مانند آن بعد فرمود «هذه صفة یشترک فیه المخلوقون» این صفت صفتی است که خوب غیر خدا هم سمیع است غیر خدا هم بصیر است عرض کرد شما چه میفرمایید آن وقت حضرت آن برهان را ذکر کرد که ما نمیگوییم خدا سمیع است ما نمیگوییم خدا علیم است میگوییم علم است؛ «علم لا جهل فیه نور لاظلمة فیه حیاة لا موت فیه» آن وقت این است که فارابی تربیت کرد این است که بوعلی تربیت میکند وگرنه این مسئله بسیط الحقیقه یا صرف الوجود لایتثنی و لایتکرر که قبلا نبود قبلا این حرفها نبود که خوب؛ «الناس معادن کمعادن الذهب والفضه» بعد مرحوم صدوق رضوان الله تعالی علیه نقل میکند که هشام رضوان الله تعالی علیه میگوید که خرجت من عنده و انا اعلم الناس بالتوحید من از محضر امام ششم سلام الله علیه بیرون آمدم و عالمترین مردم بودم در مسئله توحید برای اینکه حضرت مرا خوب تربیت کرده خوب آنکه یک کاسب و پیشهور عادی است حضرت فرمود همین که داری توحید است و آنکه هشام است حضرت از او حرف میگیرد و او را توجیه میکند میگوید خدا حی نیست حیات است اگر گفتی حی است موهن آن است که صفت زائد بر ذات است این عین صفت است چون صفت در آنجا عین هویت محضه است آن وقت این را که به دست حکما میدهیم این شاگردان بزرگ تربیت میشوند بنابراین قرآن برای همه است اما همگان یک جور نمیفهمند آن صمدیت خدای سبحان و تنزه او از جسمانیت و ماده یک مطلب است اینجا که فرمود ﴿أنّیٰ یکون له ولد﴾ ولی عصر ارواحنا فداه لم تکن له صاحبه اینکه همسر ندارد چگونه فرزند داشته باشد برای سطح دیگر است به هر تقدیر در بخش دیگر ذات اقدس اله میفرماید ما اینها را که احضار کردیم عابد و معبود را هر کدام حرفهای خاص خودشان را دارند حالا یا معبودها مختلف هستند یا موقفها مختلف است که این آیات با هم هماهنگ بشود در سوره مبارکه صافات فرمود آیهٴ 22 به بعد سوره صافات ﴿هذا یوم الفصل الذی کنتم به تکرمون﴾ قیامت دیگر روز فصل است تمام آراء و افکار و عقاید و اعمال حقش از باطل جدا میشود ﴿اُحشروا الذین ظلموا و أزواجهم و ما کانوا یعبدون ٭ من دون الله فاهدوهم الی صراط الجحیم ٭ و قفوهم انهم مسئولون ٭ مالکم لاتناصرون ٭ بل هم ......یتسائلون ٭ قالوا انکم کنتم ...﴾ این افراد فریب خورده به آن افراد فریبکار میگویند شما ما را فریب دادید از راه توانمان آمدید توانمان را گرفتید از راه قدرتتان آمدید و ما را به بند کشدید و گمراه کردید ﴿قالوا بل لم تکونوا مؤمنین﴾ شما اهل ایمان نبودید وگرنه انبیا در بین شما بود فطرت و عقل در درون شما بود خوب ما هم دعوت کردیم میخواستید نیایید ﴿و ما کان لنا علیکم من سلطان﴾ ما چه قدرتی داشتیم بر شما ما دعوت کردیم خوب این عقل و فطرت هم دعوت کرده این همه انبیا و اولیا دعوت کردند خوب میخواستید حرف آنها را گوش بدهید ﴿و ما کان لنا علیکم من سلطان بل کنتم قوما طاغین﴾ اصلا شما اهل طغیان بودید میخواستید برابر میلتان کار کنید حالا اینها را کم کم جمع بندی کنید تا برسیم به شیطان پس اول سخن از مستضعف و مستکبر است که در سوره مبارکه سَبَإ بود که قبلا خوانده شد باز هم الان اشاره میکنیم بعد سخن از عابد و معبود است بعد سخن از فرشتگان و عبادت گنندگان فرشتگان است بعد سخن از قدیسین بشر نظیر حضرت عیسی سلام الله علیه و امثال ذلک است با کسانی که ﴿قالوا ان الله ثالث ثلاثه﴾ است منشأ همه این اضلالها شیطان است تا سرانجام به خود شیطان میرسد آن وقت اینها با خود شیطان درگیر میشوند یک چالشی بین شیطان زدهها و شیطان است به شیطان میگویند تو ما را گمراه کردی شیطان میگوید من چه جور شما را گمراه کردم من فقط یک دعوتنامه برای شما نوشتم همین شما دو تا دعوتنامه داشتید یکی از درونتان عقل و فطرت میگفت یکی از بیرون انبیا و اولیا میگفت من هم یک دعوتنامه دادم خوب میخواستید نیایید این حرفهایی که به دنبال من راه افتادید من از قبل میدانستم این حرفها باطل است ﴿انی کفرت بما اشرکتمون من قبل﴾ شما تازه فهمیدید شما تازه فهمیدید حق با خدا است من از همان قبل فهمیده بودم حق با خدا است خوب من چه کار کردم به شما گفتم بیایید خوب آمدید میبینید هم از مستضعف و مستکبر شروع میشود که کارهای احزاب و جناحها و این بازیها است هم از عابد و معبود که صبغهٴ مذهبی دارد هم با شیطان درگیرند که صبغهٴ کلامی دارد همه اینها در یوم الفصل ظهور میکند در این بخش از سوره مبارکه صافات که هم بوی عبادت میداد هم بوی استکبار میفرماید آنها میگویند ﴿ما کان لنا علیکم من سلطان بل کنتم قوما طاغین﴾ شما اهل تجاوز و تعدی بودید خوب کجا عقلتان هدایتتان نمیکرد کجا فطرتتان هدایتتان نمیکرد کجا انبیا نیامده بودند چطور به دنبال ما راه افتادید در سوره مبارکه سَبَإ به این صورت بیان شده است آیه 31 سوره مبارکه سَبَإ ﴿و لو تری اذ الظالمون موقوفون عند ربهم یرجع بعضهم الی بعض القول﴾ دعوایشان آنجا شروع میشود ﴿یقول الذین استضعفوا للذین استکبروا لو لا انتم لکنا مؤمنین﴾ این مستضعفین به مستکبرین میگویند اگر شما نبودید ما ایمان میآوردیم ﴿قال الذین استکبروا للذین استضعفوا أنحن صددناکم عن الهدی﴾ چطور ما جلوی هدایت شما را گرفتیم چطور ما جلوی ایمان شما را گرفتیم بعد اذ جائکم. آخر اینهمه انبیا و اولیا آمدند و گفتند این همه دلیل عقلی و فطری با شما بود بل کنتم مجرمین اصلا شما تبهکارید به دنبال ما هم راه افتادید برهانی در مسئله ندارید ﴿و قال الذین استضعفوا للذین استکبروا بل مَکْر اللیل و النهار﴾ ....میگویند نه آقا؛ آن نقشههایی که شبانه روز شما میکشیدید تا ما را فریب کنید آن نقشههای شبانهروز ما را گرفتار کرده آنها باز میگویند ماکه نقشه کشیدیم ولی پیامبران معصوم با معجزه صریحاً شما را دعوت کردند لذا میفرماید ﴿و أَسَرّوا الندامة لمّآ رَأوا العذاب وجعلنا الاغلال فی اعناق الذین کفروا هل یجزون الاّ ما کانوا یعملون﴾ فرمود ما اینها را به زنجیر میکشیم به گردنشان غل میگذاریم نه جزائاً بما کانوا یعملون اینجا دیگر باء ندارد فرمود این همین بردگی که دیگران داشتند این زنجیر اسارت و بردگیای که دیگران در دنیا به دنبال دیگران افتاده بودند در قیامت همان زنجیر در گردنشان است ﴿و جعلنا الاغلال فی اعناق الذین کفروا هل یُجزون الا ما کانوا یعملون﴾ نه ﴿بما کانوا یعملون﴾ اینکه در سوره مبارکه اعراف آمده است وجود مبارک پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلم ﴿یضع عنهم اصرهم والاغلال الّتی کانت علیهم﴾ همان اغلال ظاهری رژیم بردگی و همین اغلال اینجا میفرماید به اینکه ما اینها را به زنجیر میکشیم این جز عمل آنها چیز دیگری نیست نه ﴿جزاءً بما کانوا یعملون﴾ ﴿بما کانوا یعملون﴾ نیست ﴿هل یجزون الا ما کانوا یعملون﴾ خوب فرمود شما زنجیر بردگی کشیده بودید به دنبال دیگران راه افتادید الان هم همینطور است دیگر. در سوره مبارکه قصص همین مطلب با یک بیان دیگری ارائه شده است آیه 61 به بعد سوره مبارکه قصص این است ﴿و یوم ینادیهم فَیقول این شرکاءی الذین کنتم تزعمون﴾ بت پرستها را دعوت میکنند میگویند کو معبودهایتان؟ آن شرکا و آن شریک الباری که شما جعل کردید کو؟ همه در قیامت آمدند میبینند کسی که مقرب الی الله باشد. شفیع عند الله باشد نیست، یک مشت چوب خالی هستند یک مشت سنگ خالی هستند ﴿قال الذین حق علیهم القول ربّنا هٰؤلاء الذین اَغوینا أغوینٰهم کمٰا غوینٰا تبرّأنٰا الیک ما کانوا ایانا یعبدون﴾ اینها میگویند ما همانطوری که گمراه شدیم اینها را هم گمراه کردیم ولی اینها ما را عبادت نمیکردند اینها یا به دنبال جن بودند یا به دنبال هوس بودند یا به دنبال سنتهای باطل قومی خودشان بودند اینها ما را عبادت نمیکردند دنبال چیز دیگری بودند این صحنه هم میگذرد برابر آنچه که در سوره مبارکه نحل است پیش میآید آیه ٨٥ سوره نحل این است ﴿وإذا رءَا الذین ظلموا العذاب فلا یخفَّفُ عنهم ولاٰهُمْ یُنْظرون ٭ و اذا رَءَا الذین اشرکوا شرکاءَهم قالوا ربّنا هٰؤلاء شرکاؤنا الذین کنّا نَدعوا مِنْ دونک فَأَلقوا إلیهم القول انّکم لکٰذبون ٭ وألقوا الی الله یومئذٍ السَّلَم وضلَّ عنهم ما کانوا یفترون﴾ حالا گویا شرکایشان اول به همان صورت ظهور میکنند اینها به خدا عرض میکنند خدایا ما اینها را میپرستیدیم، باطن اینها ظاهر میشود اینها میگویند خدایا اینها که ما را عبادت نمیکردند اگر فرشتگان هستند یا مثلا عیسی ﴿سلام الله علیه﴾ قدیسین بشر هستند میفرمایند ما که اینها را دعوت نمیکردیم از کار اینها بیزار بودیم اینها را به توحید دعوت میکردیم و مانند آن. اگر اصنام و اوثان هستند که آن صبغهٴ واقعیشان ظهور میکند اینها میفهمند یک مشت چوب و سنگ هستند چیز دیگری نیستند لذا میگویند ما را عبادت نمیکردند به دنبال احباب و هوسهای خودشان بودند این در سوره مبارکه نحل است.
سؤال: جواب: یا مواقف مختلف است یا محبوبهای مختلف است احیانا برای اهمیت مطلب گاهی یک آیهای چند بار نازل میشد تا سرانجام برسد به شیطان. چون منشأ همه این اِغواها شیطان است که گفت که: ﴿لاغوینّهم اجمعین﴾ آن وقت با خود شیطان درگیر هستند بالاخره با اغوا و اضلال شیطان اینها یا ملحد شدند یا هوی پرست شدند یا فرشته پرست شدند یا شیطان پرست شدند یا فرعون پرست شدند و مانند آن. وقتی سرانجام به خود ابلیس میرسد در سوره مبارکه ابراهیم آیه 21 به بعد به این صورت ذکر میکند ﴿و برزوا لله جمیعا فقال الضعفاءوا للذین استکبروا انا کنا لکم تبعا فهل انتم مغنون عنا من عذاب الله من شیئ﴾ این دنبالهروها به آن رهبران کفر، ائمه کفر، میگویند به اینکه: ما به دنبال شما راه افتادیم آیا میشود مشکل ما را شما امروز حل کنید ﴿قالوا لو هدانا الله لهدیناکم﴾ اگر خدای سبحان ما را به مقصد میرساند ما هم میتوانستیم مشکل شما را حل کنیم ولی ما خودمان در راه ماندیم ﴿سواء علینا أجزعنا أم صبرنا مالنا من محیص﴾ ما چه ناله بکنیم چه ناله نکنیم چارهای نداریم ما، از ما هیچ کاری ساخته نیست آنگاه سرانجام با خود ابلیس چالش دارند که بالاخره تمام این فتنهها از تو است ﴿و قال الشیطان لَمّا قضی الامر﴾ حالا که داوریها تمام شد، بهشتیها به طرف بهشت میروند جهنمیها به طرف جهنم. این صریحا اعلام میکند که من بی گناه هستم تقصیر به عهده شما است ﴿وقال الشیطان لَمّا قضی الامر ان الله وعَدَکم وَعْدَ الحق﴾ خدا وعده صحیح داد به خیر وعده داد راه را نشان داد هدف را نشان دارد گرایشش را هم در شما ایجاد کرد ﴿وَ وَعدْتُکُمْ﴾ من هم وعده دادم منتهی من خلف وعده کردم خدا اهل خلف وعده نبود ﴿و وعدتُکُمْ فَاخْلَفْتُکُمْ﴾ پس هم خدا وعده داد هم من او به وعدهاش وفا میکرد و میکند من خلف وعده کردم، کارم خلف وعده است ﴿و ما کان لی علیکم من سلطانٍ﴾ من جز دعوت و وعده کاری نداشتم به شما وعده دادم دعوت کردم که به دنبال من بیایید اگر چنانچه به دنبال من آمدید مثلا به فلان مرحله میرسید یک دعوت بود و یک وعده اما ﴿والله یدعوا الی دارالسلام﴾ بود ﴿لایخلف الله وعده﴾ بود ﴿لایخلف الله المیعاد﴾ بود ﴿و ما کان لی علیکم من سلطان اِلاّ اَنْ دعوتُکُم فاستَجبتم لی﴾ ، بنابراین ﴿فلاتلومونی﴾ شما حق ملامت نداری حق اعتراض نداری.
سؤال: جواب: اما بعد از اینکه اینها گوش دادند به او دارند سواری میدهند احتناک میکنند وگرنه اگر کسی اگر به دنبال اونرود زیر چتر او نرود او که سواری ندهد که او احتناک نمیکند که اول ﴿شارکهم فی الاموال والاولاد﴾ هست این وسوسه در آنها اثر میکند صید میکند آنها را به بند میکشد بعد ﴿لاحتنکن ذریته﴾ میشود خوب ﴿فلاتلومونی ولوموا انفسکم﴾ بعد گفت ﴿ما انا بمُصْرخکم و ما انتم بمصرخیّ﴾ نه امروز شما به ناله و فریاد من جواب مثبت میدهید مشکل مرا حل میکنید نه من ما هر دو معذبیم ولی من هرگز شما را مجبور نکردم چون قدرتی نداشتم من ﴿و ما کان لی علیکم من سلطانٍ﴾ من چه قدرتی داشتم بر شما، جز این وسوسه دعوتنامه هست خوب این همه آیات الهی هم دعوتنامه است دیگر.
سؤال: جواب: خوب عقل هم یجری ما فوقه مگر آدم دم را هر جا میریزد اما یجری مَجْری الدم انسان صاحب دم است و برای هر کسی هم جانش را میگیرد میگوید همانجا باش من کارم مبارزه است تو باید باشی من هم با تو بجنگم نمیگذارم بیرون بیایی اما انسانی که خُلِقَ علیٰ فطرت الله این بر دم هم اشراف دارد داخلٌ فی الدم لابالممازجه آن هوش فطری دم را هم رهبری میکند هر وسوسهای که شیطان میکند شیطان که آدم را به حرام دعوت نمیکند شیطان آدم را برابر با مشتهیٰ دعوت میکند انسان تشخیص میدهد میگوید این کاری که شما الان درمن میل ایجاد کردی این دو تا فرد دارد فرد حلال دارد فرد حرام دارد خوب فرد حلالش را که قرآن برای ما گذاشته خدا برای ما گذاشته من آن را تأمین میکنم بقیه اشتهای کاذب است. حرام، زائد بر نیاز است و چیز کاذبی است خوب آدم به دنبال کاذب راه نمیافتد دیگر گفت مرکز تصمیم که من آنجا حضور ندارم مرکز تصمیمِ تو عقلت است ﴿و ما کان لی علیکم من سلطانٍ الا ان دعوتکم فاستجبتم لی فلاتلومونی﴾ چرا من را ملامت میکنی ﴿ولوموا انفسکم ما انا بمصرخکم و ما أنتم بمصرخی﴾ بعد این که شما به دنبال من راه افتادید من از همان اول میدانستم بد است ﴿أنی کفرتُ بما اشرکتمون مِنْ قبل اِن الظالمین لهم عذاب الیم﴾ آن وقت در قبالش ﴿وأُدخل الذین﴾ کذا و کذا پس شما ملاحظه بفرمایید قرآن کریم از طلیعه این چالشها و دعواها شروع میکند تا برسد به ابلیس این همه را نقل میکند بین عابد و معبود نقل میکند بین مستکبِر و مستکبَر نقل میکند بین شیطان و مضلّ و ضالها نقل میکند و از همه اینها نتیجه میگیرد به اینکه حق در همه این محاکم حضور و ظهور دارد و انسان محکوم است.
سؤال: جواب: نه میگوید منتهی عمل نمیکند وگرنه اینکه سالیان متمادی باور داشت منتهی مستکبِر بود و در برابر ذات اقدس اله هم احیانا عملاً به کفر تن در داده است وگرنه بطلان اینها را میدانست خب پس بنابراین قرآن مراتبی دارد ما هم نیاز به تفاسیر گوناگون هستیم گاهی در خواندن آیات اگر بنا بر این باشد که هم نقل به لفظ بشود هم نقل به مضمون مثل همین بحثها آن وقت خود آیات از روی خود صفحات خوانده میشود گاهی بنا بر نقل به معنی است نه نقل به لفظ این است که گاهی تقدم و تاخر در الفاظ هست و مضمون آیه به عنوان استشهاد نقل میشود نه خود لفظ گاهی انسان ریا میکند یا خودش را شریک قرار میدهد آن هم همینطور است خود انسان وقتی که حب نفس داشته باشد یک بتی در درون او داشته باشد که میگویند اکثف هوی صنم و وثن است اکثف اوسام حجر و مَدَر است و الطف اوسام همین هویٰ است آنهایی که اهل معرفت هستند میگویند بتها دو جور است یک بت غلیظ داریم یک بت رقیق غلیظترین بت همین حجری است که میتراشیدندو عبادت میکردند که ﴿خَلقَکم وما تعملون﴾ ﴿أَتعبدون ما تنحتون﴾ و مانند آن آن لطیفترین بت همین هوی نفس است یک پسوندی یا پیشوندی باید در کارها باشد نام آدم را ببرند با یک القابی ذکر بکنند همین بازیها که هست اینها بالاخره آدم یک روزی آدم را گرفتار میکند اگر کسی در اوائل سن جلوی این گرفتاریها را نگیرد وقتی پیر شد کارش بسیار مشکل است به دنبال بازی عمرش را تلف میدهد شما الان یک صفحه لقب بنویسید ببینید نه منشا علمی دارد نه منشا عملی دارد نه گفته خدا و پیغمبر است نه در قیامت خریدار دارد نه پیش فرشتهها خریدار دارد خوب این چیزی است که جز بازی چیز دیگر نیست خوب آدم چرا دنبال این برود اگر اول جلویش را نگیرد گرفتار همینها میشود پس بنابراین اگر یک وقتی خودش را بخواهد بپرستد هوای خودش را بخواهد بپرستد آن هم در قیامت در یک طرف قرار میگیرد با معبودها و خودش هم در یک طرف اگر بتها را بخواهد بپرستد همینطور است اگر ملحد باشد که بحثش جدا است البته او از بحث عابد و معبود بیرون است آنهایی که میگویند ﴿ما هی الا حیاتنا الدنیا نموت و نحیا و ما یهلکنا الا الدهر﴾ آنها حسابشان جدا است خب بنابراین فرمود به اینکه ﴿و یوم نحشرهم جمیعا ثم نقول للذین اشرکوا مکانکم انتم و شرکاؤکم فزیلنا بینهم﴾ گرچه مناسب بود در کتاب شریف مفردات راغب دو تا باب عنوان میکرد یکی باب زال یزول یکی باب زال یزیل آیات مربوط به آن اجوف واوی را در آن زال یزول ذکر میکرد این آیاتی را که مربوط به اجوف یایی است در زال یزیل ذکر میکرد ﴿لو تزیلوا لعذّبنا﴾ ﴿فَزیّلنا بینهم﴾ و مانند آن ولی ایشان همه اینها را دریک باب ذکرکرده البته به این نکته توجه دارد که میفرماید فزیلنا اصله یائیٌ این نکته را مثل فرّا منتهی آنها باز کردند آخر این باب غیر از آن باب زال یزول یک باب دارد زال یزیل یک باب دارد و کاملا مرز را جدا کردند اما ایشان مرز را جدا نکرده و این را در باب زال یزول ذکرکرده و گفته اصله یائیٌ این زیّلنا مبالغه زال یزیل است زِلْنٰا یعنی فرَّقْنٰا خود زِلْنٰا زال یعنی فَرَّق، متعدی است آن وقت این مبالغه است برای تفریق، در چنین فضایی خدا هم شهادت میدهد که بله اینها به دنبال چیز دیگری بودند و بتها را عبادت نمیکردند ﴿هنالک تبلوا کل نفسٍ ما اسلفت﴾ حالا اگر تتلوا باشد که ﴿اقرا کتابک کفی بنفسک الیوم علیک حسیبا﴾ اگر تبلوا هم باشد که یعنی میآزماید هر کسی هر کاری کرده آن روز تلخی و شیرینی عمل خود را میآزماید نظیر اینکه در هنگام مرگ تلخی و شیرینی عصاره عمر خودش را میچشد ﴿کل نفس ذائقة الموت﴾ همینطور است دیگر مرگ را میچشد مرگ در حقیقت یک امر وجودی است نه عدمی مرگ یعنی انتقال، مرگ یعنی هجرت، مرگ یعنی عصاره زندگی، اگر امر عدمی بود که چشیدنی نبود که و مرگ را انسان میچشد نه مرگ انسان را بچشد یعنی ما مرگ را میمیرانیم نه مرگ ما را بمیراند ماکه از بین نخواهیم رفت مرگ یعنی انتقال یعنی هجرت ما این انتقال را محو میکنیم دیگر میرسیم به جایی که انتقالی نیست ما او را میچشیم نه او ما را بچشد شما که یک قدح آب نوشیدید، یک لیوان آب نوشیدید شما آب را جذب کردید و هضم کردید نه آب شما را هضم کرده باشد شمایید که مرگ را میمیرانید در حقیقت شمائید که مرگ را به خودتان منتقل میکنید و دیگر مرگی نیست دیگر هجرتی نیست دیگر میلاد جدیدی نیست ﴿الا موتة الاولی﴾ وما در پیشگاه ذات اقدس اله برای همیشه هستیم ﴿هنالک تبلوا کل نفسٍ ما اسلفت﴾.
سؤال جواب: بله میرسد و اینها میگیرند میچشند نه یفنیهم الموت فرمود ﴿اَینما تکونوا یدرککم الموت و لو کنتم فی بروجٍ مشیدة﴾ موت شما را ادراک میکند اما نه شما را میچشد میآید پیش شما شما را میگیرد شما او را میگیرید در این چالش شما او را میچشید نه او شما را بچشد آنوقت مرگ میمیرد و شما برای همیشه هستید انّما تنتقلون من دار الی دار مرگ را میمیرانند در همان احادیث بحار مرحوم مجلسی(رض) و دیگران آمده که مرگ بصورت کبش املح درمیآید بین صفین و مرگ را میکشند یعنی دیگر مرگی نیست یعنی دیگر انتقالی نیست یک عده مخلد در نارند معاذالله یک عده مخلد در بهشت. کسی دیگر نمیمیرد. یقال للموت مُتْ, چه اینکه به عزرائیل سلام الله علیه که مامور قبض ارواح است دستور موت میآید دیگر هر گونه انتقالی و موتی رخت برمیبندد.
سؤال جواب: بسیار خوب آنها نتیجه اعمال او هستند یک, ملائکه غلاظ و شداد هستند دو, آن معذبان هستند حرفی در آن نیست ولی آیا انسان نابود میشود یا مرگ نابود میشود؟ انسان که نابود نمیشود مرگ را میمیرانند، مرگ را میچشند و هضم میکنند نه کل نفس یذوقه الموت بلکه ﴿کل نفس ذائقة الموت﴾ دیگر مرگی نیست پاسخ دوم: الان اینجا هست ولی آنجا دیگر اصلا مرگ نیست الان یک انسان حی هست و حیات هست مرگ میآید و این حیاتش را منتقل میکند به حیات دیگر اصولا در فرهنگ دین مرگ به عنوان هجرت است لذا گفتند این بزرگان سابق میگفتند که هیچ ذکری بعد ازتوحید به اندازه ذکر الموت اثر اخلاقی ندارد اگر کسی اهل تهذیب است اگر تزکیه هست بجای سیصد بار یا چهار صد بار فلان ذکر خب به یاد مرگ باشد این بزرگان میگویند اول ذکر توحید بعد ذکر الموت چون ذکر الموت در حقیقت همان ذکر توحید است ﴿انا لله و انا الیه راجعون﴾ خب اگر آدم بداند که به لقاء او میرود فرمود ﴿واعلموا انکم ملاقوه﴾ شما مهمان او هستید به لقاء الله میروید خودتان را آماده کنید خب همین اولین لحظهای که آدم مرد اولین چیزی که از او سؤال میکنند عمر است که عمرکَ فیما أفنیت چکار کردی؟ این است که یاد مرگ هم آدم را معتدل میکند هم آدم را فعال میکند مرگ معنای لقاء الله است میگوید شما که میروید آنجا با دست پر باید بروید دیگر اول هم از شما سؤال میکنند که این مدت چکار کردی؟ این است که مرگی که در فرهنگهای دیگر افیون است اسلام آمده این را عامل پویایی قرار داد قبلاً هم این بحث به عرضتان رسید نه تنها دین افیون و افسون و افسانه نیست بلکه چیزهایی که در فرهنگهای دیگر افیون است دین آن را بصورت عامل پویایی درآورده در هر مکتبی غیر از مکتب انبیاء مرگ عامل افسردگی است ذکر الموت عامل اینها خیال میکنند که میروند در گورستان دیگر نمیدانند که یک مرغ باغ ملکوت است و پَر میکشد فرمود ﴿واعلموا انکم ملاقوه﴾ ﴿ان الله یعلم ما فی انفسکم فاحذروه﴾ انتم ملاقوه بیتردید بدانید که شما به دیدار حق میرسید منتها اگر با موت اختیاری مُردید وقتی زنده هستید لقاء الله نصیبتان میشود نشد بعد از مرگ بالاخره، اگر ندیدیم نشانمان میدهند چه چیزی لذیذ تر از لقاء اوست بنابراین اول هم از آدم سؤال میکنند عمرک فیما افنیت قبلاً هم به عرضتان رسید که این عمر مخصوصا برای جوان این درآمد نیست این سرمایه است یک طلبه جوان یا دانشجوی جوان چه جوری این وقتش را صرف بکند و به چه چیز صرف بکند این عمری که میدهد وقتی که صرف میکند برای چی صرف کند یک وقت است که آدم کاسب است درآمدی دارد خوب درآمدش را هزینه میکند یا مالی به او به ارث رسیده این مال به ارث رسیده را هزینه میکند برای خودش و دوستانش یا برنده جایزهای شده آن جایزه را هزینه میکند یا یک هدیهای، یک چشم روشنی ای، یک کادوئی به او دادند اینها را هزینه میکند. اینها مالهایی است که زاید بر سرمایه است اما اگر همین کاسب سرمایه خود را خواست هزینه بکند این پس فردا مشکل جدی پیدا میکند این سرمایهاش را صرف بکند این سرمایهاش را صرف بکند برای هزینه خودش و مهمانهایش در سفر و حضر خوب پس فردا خسارت دیده و سرمایه باخته است عمر عزیزان درآمد نیست عمر جایزه نیست عمر میراث نیست عمر غنیمت نیست عمر رایگان بدست نیامده، عمر سرمایه است اگر کسی سرمایه را میدهد یک روز یک بیست و چهار ساعت از او سرمایه میدهد باید به جای او سرمایه بگیرد اگر خدای ناکرده این سرمایه را بدهد و چیزی گیر نیاید بله این میشود خسارت ان الانسان لفی خسر در اینجا هم فرمود به اینکه اینها بازگشتگان به مولای حقیقیشان است غرض آن است که مرگ که در فرهنگهای دیگر افیون جامعه است این دین آمده این عامل افیونی را عامل پویایی قرار داده و چنین دینی که نمیتواند افیون باشد هیچ چیزی بهتر از یاد مرگ نیست وانسان به لقاء خدا میرود به لقای انبیاء میرود به لقای فرشتگان میرود. جواب سؤال: خب همان خیال است دیگر یاد مرگ به انسان نشاط میدهد خب من که الان علاقمند هستم علی بن ابی طالب را ببینم حسین بن علی را ببینم حسن بن علی را ببینم، وجود مبارک حضرت را ببینم (ع) خب باید با دست پر ببینم یاد مرگ این جامعه را نشاط میدهد منتها باید بدانم مرگ یعنی لقاء الله اگر انسان بفهمد که به ملاقات اهل بیت میرود خودش را آماده میکند دیگر منتها ما خیال میکنیم که مرگ یعنی همین پوسیدن در قبرستانها اینکه نیست ما مرگ را میمیرانیم نه مرگ ما را بمیراند دیگر مرگی نیست آنهایی که میگویند مرگ اگر مرگ است گو نزد من آی همین است میگوید ما در این داد و ستد ضرر نمیکنیم یک تنی از ما میگیرد ما جانمان را از این قفس آزاد میکنیم میگویند هیچ چیزی بعد از یاد خدا بهتر از یاد مرگ نیست این هم بالاخره ذکر الله است چون ﴿انا لله و انا الیه راجعون﴾ ﴿و ردّوا الی الله مولیٰهم الحق و ضلّ عنهم ما کانوا یفترون﴾ تمام آن چیزهایی که فریه میکردند چه شرک جلی چه شرک خفی چه استکبار و استضعاف چه مسئله شیطان هر چه که فریه است باطل است رخت برمیبندد و فقط حق ظهور میکند به هر سمت آنوقت ﴿لله المشرق و المغرب﴾ برای آنها معنا پیدا میکند ﴿أینما تولوا فثم وجه الله﴾ برای آنها ظهور میکند.
و ا لحمد لله رب العالمین
تاکنون نظری ثبت نشده است