display result search
منو
تفسیر آیات 25 تا 27 سوره یونس

تفسیر آیات 25 تا 27 سوره یونس

  • 1 تعداد قطعات
  • 38 دقیقه مدت قطعه
  • 1 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 25 تا 27 سوره یونس"

روی زمین بودن، استفاده از آب و هوا و عمر این بعنوان مضمار است میدان مسابقه است
همهٴ بزرگان و اولیاء و صلحا و صدیقین و شهدا در همین دنیا به مقصد رسیدند

بسم الله الرحمن الرحیم
وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلی دارِ السَّلامِ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ ٭ لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنیٰ وَ زِیادَةٌ وَ لا یَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَ لا ذِلَّةٌ أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیها خالِدُونَ ٭ ...

بعد از اینکه جریان دنیا را تشریح فرمود و با مثل روشن کرد معلوم شد که آسمان، زمین، زندگی این نشئه اینها هیچ کدام دنیا نیست اینها عالم طبیعت است در قبالش عالم آخرت است این زندگی یعنی روی زمین بودن، استفاده از آب و هوا و عمر این بعنوان مضمار است میدان مسابقه است و به حق هم خلق شد و آیات الهی است و جای بسیار خوبی هم هست چون هر کس به هر جایی رسیده است از همین دنیا گرفته است به جایی رسیده است لذا تعبیرات فراوانی در نهج البلاغه از دنیا به عنوان اینکه مزرعهٴ آخرت است به عنوان اینکه مضمار است مضمار یعنی میدان مسابقه، به عنوان اینکه متجر اولیاء الهی است یاد شده است. در جریان اینکه دنیا مزرعهٴ آخرت است بزرگان اینچنین گفتند: بالاخره مزرعه که جای بدی نیست منتها آدم باید سعی بکند مغز شود نه کاه. در مزرعه بالاخره آن کشاورز تلاش و کوشش می‌کند، شیار می‌کند آن بذرها را در دل خاک پنهان می‌کند آبیاری می‌کند آب خوب، هوای خوب نسیم خوب و تابش آفتاب خوب این بذرها سبز می‌شود وقتی سبز شدند روی ساقه‌شان ایستاده باشند مدتی زندگی می‌کنند و سرسبز و خرم‌اند بعد پاییز فرامی‌رسد اینها را درو می‌کنند و کاهها یک طرف و گندمها را یک طرف آن گندمها را به عنوان غذای انسان مصرف می‌کنند که خیلی هم پیش آنها محترم است و قابل خرید و فروش و اینهاست و آن کاهها را هم می‌سوزانند. این کار مزرعه است دنیا هم که مزرعه آخرت است این بذرها به صورت نطفه ها اول پاشیده می‌شود بعد یک عده مرد و زن بالاخره موجود می‌شوند مثل خوشه های سرسبز، سرسبز و خرّمند یک چند سالی هم روی پا ایستاده‌اند بعد مرگشان که می‌رسد ﴿جعلناهم حصیداً﴾ اینها را درو می‌کنند اینها می‌میرند بعد اینها را می‌برند در انبار همین قبرستانها، در قبرستان و انبار که بردند بالاخره کاه و آن دانه کنار هم هستند تا در موقع خرمن‌کوبی مشخص شود و کاه جدا شود و مغزها جدا شود این‌ها را می‌برند در انبار که همان قبرستان‌ها است بعد وقتی موقع خرمن کوبی شد و قیامت قیام می‌کند می‌گویند ﴿وامتازوا الیوم أیّها المجرمون﴾ آن وقت کاه‌ها یک طرف، مغزها یک طرف آن اولوالالباب آنهایی که لب و مغز دارند آنها به بهشت می‌روند و آن کاهها را هم می‌سوزانند این می‌شود دنیا مزرغهٴ آخرت، این سه چهار بخش است همه‌اش حساب شده است اینکه در قرآن کریم دنیا به عنوان اینکه به حق خلق شده است یعنی هیچ چیزی در این عالم باطل نیست نه آبش باطل است نه هوایش باطل است نه زمینش باطل است نه تابش آفتاب باطل است همه طبق اصول ریاضی خلق شده‌اند چیز باطلی در این عالم نیست هیچ چیزی باطل نیست و اگر کسی بیراهه رفت که خب سرش می‌شکند و اگر به راه بود به مقصد می‌رسد دنیا تشبیه شد به آسمان و زمین و اینها حیات دنیا است در قبال حیات آخرت اینها آیات الهی هستند مخلوق خدا هستند بسیار جای خوبی هم هستند متجر اولیاء هستند همهٴ بزرگان و اولیاء و صلحا و صدیقین و شهدا در همین دنیا به مقصد رسیدند اما این باندبازیها اینکه مال من است من باید جلو بایستم اسم من را باید ببرید این لقب را هم باید به من بدهید این بازیها مال دنیا است این می‌شود ﴿لعب و لهو و زینة و تفاخر بینکم و تکاثر فی الأموال والأولاد﴾ این پنج مرحله است اینها جز فریب چیز دیگری نیست خب پس دنیا یعنی این حیات دنیا یعنی این زمین یعنی این گلدهی یعنی این نفس کشیدن یعنی این آب خوردن یعنی این کشاورزی، دامداری اینها جز آیت الهی و حق بودن و خوب بودن چیز دیگری نیست اینها مخلوق خدا است به حق هم خلق شدند خب مطلب مهم آن است که آیه‌ای که دارد ﴿لهم دار السلام عند ربّهم﴾ خب آن ظاهرش بهشت است اما این آیهٴ محل بحث که فرمود ﴿والله یدعو إلی دارالسلام﴾ این اختصاص به بهشت می‌تواند اختصاص به بهشت نداشته باشد که این سلام همان از اسمای الهی باشد که ﴿السلام المؤمن المهیمن العزیز الجبار﴾ دار سلام داری که به ذات اقدس اله ارتباط دارد بهشت دار السلام است یک, در دنیا هم ما دارالسلام داریم که همین «کلمةُ لا إله إلاّ الله حصنى» حصن یعنی قلعهٴ من اگر کسی موحدانه زندگی کرد این در دارالسلام است چه اینکه دربارهٴ ولایت اهل بیت علیهم‌السلام هم آمده است که «ولایة علی ابن ابیطالب حصنى» کسی داخل در این ولایت بود در این قلعه است آدم در دنیا هم هست می‌تواند در دارالسلام باشد یعنی یک فرد جایی برود که بالاخره نه کسی را فریب بدهد نه فریب کسی را بخورد این می‌شود دارالسلام. جایی که آدم گناه نکند به این فکر نباشد که برای کسی چاه بکند یا خودش در چاه بیفتد خب دارالسلام است دیگر. اگر «کلمةُ لا إله إلاّ الله حصنى» دژ خدا است دژبان هم خود خدا است و ولایت اهل بیت سلام الله علیهم هم باز حصن است این دالان ورودی است نه یک قلعه دیگری است در قبال قلعهٴ توحید چون در قبال قلعهٴ یا دژ توحید جای دیگری نیست آنگاه این «ولایة علی ابن أبیطالب حصنى» این یک پیامی مشابهٴ آن پیام «أنا مدینة العلم و علىُ بابها» دارد که وجود مبارک حضرت امیر سلام الله علیه هم باب مدینة الله است هم باب مدینة الرسول است برای اینکه اگر «أنا مدینة العلم و علىُ بابها» او هم در است البته هم دربان اینطور نیست که دری باشد که نداند چه کسی می‌آید چه کسی می‌رود یک در بازی باشد که هر که می‌خواهد برود، برود که اینطور نیست که یک دری است دربان هم هست خب هم باب است هم بوّاب. اگر حصن هم اینچنین باشد که «ولایة علی ابن أبیطالب حصنى» دیگر دو تا حصن و دو تا قلعه و دو تا دژ که نیست که در قبال توحید الهی باشد که یعنی دالان ورودی آن این است قهراً آن ولی خدا هم باب است هم بواب. هم در است هم دربان. این که حضرت فرمود «أنا مدینة العلم و علی بابها» اینکه در فلزی و چوبی نیست که ندانی چه کسی می‌آید چه کسی می‌رود که این بزگوار هم باب مدینة العلم است هم بواب است دربان است نمی‌گذارد کسی بیاید. قهراً اگر کسی از این راه وارد شد در دارالسلام است خب این بزرگانی که در قیامت با قلب سلیم وارد می‌شوند این سلامت دل را از کجا به دست آوردند ﴿إلاّ من أتی الله بقلب سلیم﴾ حالا آن مصادیق کاملش مصداقهای کاملش نظیر وجود مبارک حضرت ابراهیم سلام الله علیه هم که ﴿إذ جاء ربّه بقلب سلیم﴾ ولی دیگران مرحلهٴ وسطی و نازله را دارند دیگر ﴿یوم لاینفع مال و لا بنون إلاّ من أتی الله بقلب سلیم﴾ خب اینهایی که با قلب سلیم وارد قیامت می‌شوند این سلامت دل را کجا کسب کردند اگر در دارالسلام نرفته بودند که قلب سلیم نصیبشان نمی‌شد و اگر دربارهٴ ذات مقدس یحیی و عیسی سلام الله علیهما آمده است که با یک تفاوت یک جا با الف و لام است یک جا بی الف و لام است ﴿وسلام علیه یوم ولد و یوم یموت و یوم یبعث حیاً﴾ این سالماً به دنیا آمد سالماً از دنیا رفت اینکه منظور سلامت بدن نیست که خب هر کسی می‌میرد بالاخره مشکل بدنی پیدا می‌کند دیگر سالم باشد که نمی‌میرد که والسلام علیه یوم ولد و یوم مات این معلوم می‌شود که سلامت قلب است دیگر ﴿و یوم یبعث حیاً﴾ خب این بزرگواران که سالماً از این دنیا می‌روند پس در دارالسلام بودند دیگر. پس وجود مبارک ابراهیم ﴿إذ جاء ربّه بقلب سلیم﴾ این یک, سایر مومنان هم که همینطور است ﴿إلاّ من أتی الله بقلب سلیم﴾ این دو یحیی و عیسی علیهما‌السلام سه و چهار که اینها ﴿والسلام علی﴾ ﴿وسلام علیه یوم ولد﴾ این چهار. خب این بزرگواران که سالماً در دنیا زندگی می‌کنند و سالماً رحلت می‌کنند پس در دارالسلام هستند دیگر این است که اگر در روایات و در بیانات نورانی حضرت امیر سلام الله علیه آمده است که تقوا دار حصن است یعنی همین. ما می‌خواهیم بازی بکنیم یا زندگی بکنیم بله بازی بکنیم عیب است و نقص زندگی بکنیم بی عیب و نقصیم این می‌شود دارالسلام. فتحصّل آن آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ انعام بله ظاهرش دارالسلام بهشت است حالا آن را هم می‌شود توسعه داد ولی ظاهرش بهشت است برای اینکه ﴿لهم دارالسلام عند ربّهم﴾ این در این باره. اما اینجا فرمود ﴿والله یدعوا إلی دار السلام و یهدی من یشاء إلی صراط مستقیم﴾ این دومی که در دنیا است خب اولی هم می‌تواند دنیا باشد هم آخرت اینکه دارالسلام است بنابراین اگر کسی مومن بود در دارالسلام است خودش هم راحت است بعدش هم می‌تواند ﴿إلاّ من أتی الله بقلب سلیم﴾ را تهیه کند. اما آیهٴ بحث امروز با آن شروع می‌شود فرمود ﴿لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا الْحُسْنیٰ وَ زِیادَةٌ وَ لا یَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ فَتَرٌ وَ لا ذِلَّةٌ أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیها خالِدُونَ ٭ وَ الَّذِینَ کَسَبُوا السَّیِّئاتِ جَزاءُ سَیِّئَةٍ بِمِثْلِها وَ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ ما لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عاصِمٍ کَأَنَّما أُغْشِیَتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعاً مِنَ اللَّیْلِ مُظْلِماً أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ﴾ .
فرمود آنهایی که احسان کردنداحسان دو قسم است احسان یعنی کار خوب کردن یا نسبت به دیگری کار خوبی کردن احسن یعنی أتیی بفعل حسن. مثل اینکه نماز خوانده روزه گرفته راست گفته پاک بوده امین بوده اینها احسان است یا نه ﴿هل جزاء الإحسان إلاّ الإحسان﴾ که جناب فخر رازی برآن است از آن باب است ایثار کرده اعطا کرده مشکل دیگران را حل کرده، سعی کرده فشار اقتصادی را تعدیل کند و دهها خیر احسان و رخا و وفا نسبت به جامعه کرده است که احسان یعنی نسبت به دیگری کار خیری کرده ظاهرش این بخش اول است یعنی اگر کسی کار خوبی بکند یعنی فعل حسن انجام بدهد در برابر سیئه، این حُسنیٰ دارد عاقبت حُسنیٰ دارد مصوبت حُسنیٰ دارد خصله حُسنیٰ دارد. لکن بیش از مقدار عمل ما به او پاداش خواهیم داد اگر چنانچه فرمود ﴿من جاء بالحسنة فله خیر منها﴾ یک طائفه، بالاتر از آن ﴿من جاء بالحسنة فله عشر أمثالها﴾ این دو طایفه، بالاتر از آن ﴿مثل الذین ینفقون أموالهم فی سبیل الله کمثل حبة أنبتت سبع سنابل﴾ که می‌شود هفتصد تا و هزار و چهارصد تا ﴿و الله یضاعف لمن یشاء﴾ می‌شود طائفهٴ سوم حالا چه کسی عمل داشته باشد چه عملی داشته باشد گاهی می‌شود یک ضربت معادل عبادت ثقلین می‌شود اینکه فرمود ﴿مثل الذین ینفقون أموالهم فی سبیل الله کمثل حبة أنبتت سبع سنابل فی کل سنبلة مأة حبة﴾ یعنی یکی می‌شود هفتصد تا ﴿والله یضاعف لمن یشاء﴾ این یضاعف اگر دو برابر بشود می‌شود هزار و چهارصد تا اگر تعبیر عرفی باشد چند برابر باشد مضاعف است یعنی چند برابر نه دو برابر دیگر از این هم خیلی می‌گذرد ولی ذیل آن دارد ﴿والله واسع علیم﴾ آن دیگر هزار و چهارصد تا نیست حالا عمل چه کسی باشد در چه مقطعی باشد با چه اخلاصی باشد تا برسد به یک جایی که یک شمشیر زدن معادل عبادت جن و انس باشد که «ضربة علىّ (علیه السلام﴾ یوم الخندق تعدل عبادة ثقلین» آن دیگر سخن از هزار و چهارصد برابر و یا یک هزار میلیارد و اینها نیست خود عبادتهای حضرت امیر هم زیرمجموعهٴ همان شمشیر بود برای اینکه اگر خدای ناکرده آنها آمده بودند و پیغمبر و حضرت امیر و همه را به اسارت گرفته بودند که دیگر از اسلام چیزی نمی‌ماند که فرمود «برز الإیمان کلّه من الکفر کله» اینطور نیست که حالا هر شهیدی بالاتر از هر فاتح باشد گاهی خیلی از فاتحان هستند که بالاتر از شهیدان هستند حالا تا چه کسی باشد تیر و شمشیر بزند پس معلوم می‌شود گاهی یک کار اینطور است.
سؤال: جواب: بله دیگر آن‌ها اگر معاذالله خدای ناکرده اسلام شکست خورده بود و پیغمبر به اسارت رفته بود و دین به غارت می‌رفت دیگر اسلامی باقی نمی‌ماند تا اینها به امامت برسند و غدیر خمی پیدا بشود.
سؤال: جواب: آن برکت وجود مبارک حضرت امیر به برکت وجود مبارک رسول اکرم بود.
سؤال: جواب: این بحثها قبلاً گذشت به این‌که کسی در دنیا کار خوب بکند این مهم نیست اینقدر باید این کار خوب را داشته باشد که بتواند در قیامت بیاورد نه من عمل و فعل این وقتی یوم القیامه وارد محکمه شد باید در دستش باشد خدای ناکرده بعضی بدعاقبت هستند دیگر کار خوب می‌کنند ولی می‌سوزانند دیگر. اگر خدای ناکرده به ارتداد آمد یا به سیئات بعدی مبتلا شد چیزی د دستش نیست لم یجئ بالحسنة این در دنیا خیلی کار خوب کرد ولی الآن که وقت حساب است چیزی در دستش نیست در قیامت در ظرف قیامت، عند المحاسبه یک چیز نقدی باید بیاورد پس اگر یک کسی یک کار خوبی کرد بعد خدای ناکرده به ارتداد و کفر و سیئات و امثال ذلک مبتلا شد این چیزی در دستش نیست که در قیامت در کفه ترازو بگذارد اینقدر باید عملش خالص باشد که بتواند به همراه بیاورد آن معیار است.
سؤال: جواب: موقع و مقطع و اینها هم اشاره شد که دخیل است دیگر چون آن وقت که «برز الإیمان کله من الکفر کلّه» آن روز دیگر اسلام بین نفی و اثبات بود اگر خدای ناکرده حضرت امیر نرفته بود البته کار او مخلصانه است نرفته بود چون خیلیها ترسیدند نرفتند اگر نرفته بود و آنها آمده بودند و غارت کرده بودند و رسول خدا و سایر اصحابش را به اسارت گرفته بودند دیگر چیزی از اسلام باقی نمی‌ماند خب. بنابراین اینکه فرمود ﴿للذین احسنوا الحسنیٰ﴾ این مشخص است این ﴿و زیادة﴾ ناظربه آن است که هر چه که ما به عنوان اجر برای آنها معین کردیم آنها را می‌گیرند ولی تفضّلاً بیش از آن مقدار را هم عطا می‌کنیم ﴿للذین أحسنوا الحسنیٰ و زیادة﴾ حالا آن زیاده چیست؟ تا آنجا که فکر انسان می‌رسد اینها را ذات اقدس اله در قرآن بیان کرده که ما به شما چه می‌دهیم بعضی از چیزها است که به بهشتی‌ها عطا می‌کند که در حوزه فکری اینها نیست لذا اجمالاً فرمود ﴿لهم ما یشائون فیها ولدینا مزید﴾ در آن ﴿حم﴾ هم فرمود ﴿فلاتعلم نفس ما أخفی لهم من قرة أعین﴾ خیلیها اصلاً نمی‌دانند ما برایشان چه آماده کردیم که چند وقت قبل این مثال ذکر شد که اصلاً ما هر چه آرزو داشته باشیم خدا به ما می‌دهد اما آرزوی ما به اندازهٴ ادراک و معرفت ما است ما هر اندازه که می‌فهمیم حوصلهٴ هستی و معرفتی داریم به همان اندازه آرزو داریم اما اگر چیزی بیرون از درک ما باشد آرزو هم نخواهیم داشت نمونه‌هایی که قبلاً ذکر کردیم این بود هیچ وقت یک کشاورز آرزو نمی‌کند ای کاش من نسخهٴ خطی تهذیب مرحوم شیخ طوسی را می‌داشتم آن که اصلاً تهذیب نشنید که یک دامدار فکر می‌کرد که ای کاش من نسخهٴ خطی جمع بین رأیین فارابی را می‌داشتم؟ اما یک محقق پژوهشگر این آرزو را دارد برای اینکه این اهل درک است می‌داند این کتاب چیست آروز می‌کند ای کاش آن نسخهٴ خطی را من می‌داشتم. الآن خیلیها آرزو می‌کنند که ای کاش آن نسخهٴ خطی دست نویس ابن طاووس را می‌داشتیم تا برای ما معلوم می‌شد که این ذیل دعای نورانی عرفه مال سید الشهدا سلام الله علیه است دیگران نقل نکردند یا مثلاً بعد اینها نقل شده است خب این را که یک آدم عادی آرزو نمی‌کند که آروزی هر کسی در حیطهٴ معرفت او است فرمود شما هر چه عالم و دانشمند و محقق باشید بالاخره یک سبک خاصی دارید دیگر یک چیزهایی پیش ما است که اصلاً شما نمی‌دانید که آنها را آرزو کنید فرمود ﴿لهم مایشائون فیها﴾ هر چه بخواهید اما ﴿و لدینا مزید﴾ یعنی فوق مشیئت و تمنی و آروزی شما است اینجا هم همه‌اش سخن از مزیدٌ مزیدٌ است فرمود هر چه که اجر شما است ما به شما می‌دهیم یک چیزهایی هم اضافه می‌دهیم ﴿و لدینا مزید﴾ این همان است که ﴿وفیها ما تشتهیه الأنفس و تلذّ الأعین﴾ هست اما در آنجا چیزی است که «ما خطر علی قلب بشر» «ما سمع أذن و لارأت عین و لا خطر علی قلب بشر» خب این را خوب عنایت بفرمایید که این دو تا آیه که مقابل هم و قرین هم هستند تا کجا می‌خواهد بفرماید اینکه می‌فرماید ﴿للذین أحسنوا الحسنیٰ و زیادة﴾ این احسان یعنی کار خوب و حسن آوردن. این ظاهرش است حسنه در قرآن کریم مصادیق فراوانی دارد یکی از بارزترین مصادیق حسنه همان ولایت است همان حصن اهل بیت علیهم است الصلاة و علیهم السلام آیهٴ 23 سورهٴ مبارکهٴ شوریٰ این است ﴿ذلک الذی یبشر الله عباده الذین ٰامنوا عملوا الصالحات قل لا أسئلکم علیه أجراً إلاّ المودة فی القربیٰ و من یقترف حسنة نزد له فیها حُسناً إنّ الله غفور شکور﴾ خب اینکه فرمود ﴿لا أسئلکم علیه أجراً إلاّ المودة فی القربیٰ﴾ بعد بلافاصله در همان آیه متصل به آن می‌فرماید ﴿و من یقترف حسنةً﴾ گرچه مطلق است چیزهای دیگر، عبادات دیگر را شامل می‌شود اما قدر متیقّن آن همین ولایت است دیگر اینطور نیست که یکی را شامل نشود چیزهای دیگر را شامل بشود که پس مصداق کامل حسنه این است که اجر رسالت است البته نماز هست روزه هست همهٴ عبادات هست اما طبق این آیه مصداق قطعی و کامل حسنه امامت است دیگر ممکن نیست که چیزهای دیگر را شامل بشود این را شامل نشود اگر یک آیه دیگر بود خلاصه آدم می‌توانست حالا یک حرفی بزند اما آیه دیگر که نیست ﴿قل لا أسئلکم علیه أجراً إلاّ المودة فی القربی و من یقترف حسنة نزد له فیها حُسناً﴾ این ﴿نزد له فیها حُسناً﴾ نه یعنی ما یک جزایی می‌دهیم بیش از کار او یعنی این را در این ولایت مداری بالا می‌آوریم این هم انشاءالله جزو اولیای خودمان قرار می‌دهیم در همان محدودهٴ ولایت حسنش را بالا می‌بریم ﴿إنّ الله غفور شکور﴾ هم لغزشها را می‌بخشد هم به شکرانهٴ این پاداش خوبی می‌دهد پس ﴿للذین أحسنوا الحسنی و زیادة﴾ مصداق تام این است موارد دیگر را یقیناً شامل می‌شود اینطور نیست که آن را شامل نشود عبادات و اینها را که شامل می‌شود ولی به صورت روشن و شفاف مال ولایت است البته حالا روایاتی که در ذیل این آیات آمده موید است اینطور نیست که اگر روایت نباشد ما نتوانیم از آیه استفاده بکنیم اینطور نیست روایتی که آمده موید این ظهور آیه است اصل این مطلب که ذات اقدس اله پاداش هر چیزی را عطا می‌کند و اضافه هم می‌دهد آن را در سورهٴ مبارکهٴ نساء آیهٴ 173 به این صورت بیان فرمود ﴿فاما الذین ٰامنوا و عملوا الصالحات فیوفّیهم أجورهم و یزیدهم من فضله﴾ حالا چقدر می‌دهد به چه کسی می‌دهد به چه اندازه می‌دهد معلوم نیست چه چیز می‌دهد معلوم نیست ﴿و یزیدهم من فضله و أما الذین استنکفوا و استکبروا﴾ کذا و کذا پس ﴿للذین أحسنوا الحسنی و زیادة﴾ می‌فرماید به این‌که این چون دارالسلام است چون ﴿والله یدعوا إلی دارالسلام﴾ دیگر دارالسلام آن است که همهٴ فضائل را داشته باشد و از گزند نقص و آسیب عیب هم مصون باشد فرمود ما هر دو قسمت را می‌دهیم هم این فضیلتهای حسنیٰ و زیاد‌ه‌های فضیلتی را دارند هم از آن عیب و نقص مبرّایند ﴿و لا یرهق وجوههم قتر و لا ذلة﴾ یک وقتی انسان با یک دشواری با یک مشکلاتی یک چهار جا افتان و خیزان بالاخره به مقصد می‌رسد می‌فرماید نه آنها دیگر نیست نه چهره‌شان غمگین است نه غبار آلود است نه سیاه است و نه کسی به اینها توهین می‌کند نه احساس مذلت می‌کنند ﴿أولئک أصحاب الجنة هم فیها خالدون﴾ خب اینکه فرمود ﴿و لا ذلة﴾ نکره در سیاق نفی است قبلاً هم مشابه این را ما داشتیم که خدای سبحان طرزی محسنانه با بندگان صالح‌اش رفتار می‌کند که این در هیچ مقطع خجل نشود و این کار فقط از خدا ساخته است و مقدور غیر خدا نیست نه انیکه مقدور باشد و نمی‌کند حتی مقدور امام هم نیست مگر به اذن خدا. بیان ذلک این است که اگر کسی نسبت به ما بد کرد اگر زید نسبت به عمرو بد کرد حق او را خورد نسبت به او اهانت کرد نافرمانی کرد حقوق مسلم او را پایمال کرد این صاحب حق بخواهد نسبت به این شخص عاصی احسان کند چقدر از او برمی‌آید؟ اینکه به کسی نگوید به روی او هم نیاورد انتقام هم نگیرد و این را نیز جزء بهترین دوست‌های خود قرار بدهد و هر چه هم او خواست به او بدهد و مشکلاتش را هم حل کند دیگر بیش از این از او کاری ساخته نیست اما هر وقت خود این طرف که عصیان کرد و طغیان کرد و هم اکنون مشمول مهر آن طرف مقابل است او را می‌بیند خجل می‌شود این شخص احسان کننده چکار کند که جلوی انفعال و خجالت طاغی تائب را بگیرد چکار بکند که حر خجالت نکشد این از دست هیچ کس ساخته نیست تائبین آنها که قبلاً به گناهان تند و تلخی مبتلا بودند یا مشرک بودند کافر بودند بعد توبه کردند و اهل بهشت شدند اینها اگر چنانچه سابقه سیئاتشان یادشان باشد که در بهشت درکمال زحمت هستند چه طور می‌شود که آدم آن ارتدادش را به یاد بیاورد و انحرافش را به یاد بیاورد و محاربه‌ای را که با خدا و پیغمبر داشت بیاد بیاورد و خجالت نکشد کاری که از ذات اقدس اله برمی‌آید و از دیگری برنمی‌آید مگر به اقدار الله و به اذن خدای سبحان این است که در صحنة قلب طرف تصرف بکند و کلاً انساء بکند یعنی او را ناسی بکند یعنی دیگر حر یادش نیست جلوی امام را گرفته وگرنه در بهشت در زحمت است هیچ چیز یادش نیست و این کار از خدا ساخته است همهٴ تائبین این‌طور هستند تصرف در قلب مال مقلّب القلوب است که طرزی در قلب تبهکار اثر می‌گذارد که این اصلاً یادش نیست معصیت کرده و لذا در بهشت. دارٌ ﴿لا لغو فیها و لا تأثیم﴾ ﴿الحمد لله الذی أذهب عنّا الحَزَن﴾ هیچ حزنی ندارند راحتند و این از غیر ذات اقدس اله ساخته نیست مگر به اقدار الله سبحانه و تعالی فرمود هیچ خجالت نمی‌کشد بهشتی خب بالاخره خیلی از آنها توبه کردند دیگر اینها که معصوم نیستند که این آیه که مال معصومین نیست مال هر کسی است که کار خوب بکند و مشمول رحمت الهی باشد حالا یا در تمام مدت عمر عاقل بودند یا اگر لغزشهایی داشتند بالاخره توبه کردند خب آنهایی که لغزش داشتند و توبه کردند در بهشت چگونه خجالت نمی‌کشند؟ چگونه احساس مذلت نمی‌کنند فرمود نه اینچنین نیست اینها ﴿اصحاب الجنّة هم فیها خالدون﴾ هستند این مال کسانیکه دعوت به دار السلام را لبیک گفتند و جزء افراد خاصی بودند که به صراط مستقیم هدایت شدند ﴿و الله یدعوا الی دار السلام و یهدی من یشاء إلی صراط مستقیم﴾.
اما گروه مقابل ﴿و الذین کسبوا السیئات جزاء سیّئة بمثلها﴾ چون ﴿جزاء سیئة سیئة مثلها﴾ آنچه که بعد از این ذکر می‌شود بیان تماثل است نه زاید بر مثل اما آنچه که آ نجا ذکر شده است زاید بر حسنیٰ است بقرینهٴ ﴿و زیادة﴾ آنجا از اول فرمود ﴿للذین أحسنوا الحسنی و زیادة﴾ آنگاه فرمود همچنین نیز همچنین نیز اینجا می‌فرماید ﴿جزاء سیئة سیئة مثلها﴾ تمام شد رفت دیگر مازاد بر مثل نیست وگرنه می‌شود ظلم در حالیکه ﴿و لایظلم ربک أحداً﴾ خدا مثقال ذره‌ای به احدی ظلم نمی‌کند ﴿و ما ربّک بظلام للعبید﴾ ﴿ولایظلم ربّک أحداً﴾ خب پس معلوم می‌شود آنچه که از این به بعد گفته می‌شود همان بیان مثل است تفسیر مثل است تفسیر مثل است یعنی چه؟ یعنی اینکه این سیئه‌ای که این شخص مرتکب شد یک کار سیاهی است در قیامت سیاه‌رو در می‌آید آنچه که از این به بعد شرح می‌دهد به عنوان تفصیل بعد الاجمال شرح بعد المتن است نه چیز زائد اگر زائد باشد که معاذ الله می‌شود ظلم ﴿و الذین کسبوا السیئات جزاء سیئة بمثلها﴾ دیگر بیشتر نیست این ﴿جزاءً وفاقاً﴾ در تمام قرآن یکجاست و آن هم مخصوص کفار است وگرنه جزاء مومنان که وفاق عملشان نیست فوق عملشان است جزاء کافر وفق است این هم مفهوم دارد نسبت به نفی زیاده نه مفهوم دارد نسبت به ما دون شما ملاحظه کردید چون برخی از چیزها مفهوم دارد تحدید است و حد بندی است نسبت به دو طرف بعضی از امور مفهوم دارد تحدید است و حد بندی است نسبت به یک طرف مثلاً گفتند مسافت باید هشت فرسخ باشد یعنی کمتر از هشت فرسخ نباشد اینگونه نیست که اگر بیشتر از هشت فرسخ شد نماز شکسته نباشد کر گفتند کمتر از سه وجب و نیم به توان ٢ و 3 نباشد نه معنایش این است که اگر بیشتر شد کر نیست این حدش نسبت به مادون است اما آن جریان کرسف در دماء این حدش نسبت به ما دون و مافوق است کمتر از سه روز نباشد بیشتر از ده روز نباشد این دو طرفش تحدید شده است این ﴿جزاءً وفاقاً﴾ تحدید نسبت به نفی زائد است نه نفی مادن نه معنایش این است که ما کافران و عاصیان و منافقان را الا و لابد برابر گناهشان کیفر می‌دهیم نه خیر معنایش این است که ما بیشتر از گناهشان کیفر نمی‌دهیم نه کمتر نمی‌دهیم و عفو نمی‌کنیم نه گاهی ﴿و یعفوا عن کثیر﴾ این تعبیر فقط دربارهٴ کفار و منافقان و امثال ذلک آمده است که جزایشان وفاق عمل است پس بنابراین دیگر بیشتر نیست این هم که فرمود ﴿جزاء سیئة سیئة مثلها﴾ یعنی یقیناً بیشتر نیست حالا ممکن است کمتر باشد پس اینکه فرمود صورتشان سیاه می‌شود ذلیلانه می‌آیند این بیان همان مثل است اینها آبروی عده‌ای را بردند به آن صورت در می‌آیند اینها مستکبرانه و متکبرانه زندگی می‌کردند ﴿أخذته العزّه بالإثم﴾ عزیز بی‌جهت بودند چون عزّت اینها بی‌جهت است ذلت اینها باجهت است. دیگر معنا ندارد هم عزتش خلاف باشد هم ذلت خلاف باشد اگر عزّت اینها خلاف است ذلت اینها صحیح است یک, قیامت هم ظرف ظهور حقیقت و صدق و صحیح است این دو، فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید این آقا رسوا درمی‌آید سه, برای اینکه این آقا حقیقیتاً ذلیل بود دیگر این عزتش عزت دروغین است ﴿أخذته الغزة بالإثم﴾ عزّت باطل است هر عزت باطلی یک ذلت صادقی در درون آن نهفته است ﴿یوم تبلی السرائر﴾ آن ذلت صادقش ظهور می‌کند فرمود ذلیلانه محشور می‌شود رو سیاه محشور می‌شود اینها همان مثل سیئه آنها است نه چیز زاید بر آن ﴿و الذین کسبوا السیئات جزاء سیئة بمثلها﴾ بعد این تفسیر و تبیین و شرح همین تماثل است ﴿و ترهقهم ذلةٌ ما لهم من الله من عاصم کأنما أغشیت وجوههم قطعا من اللیل مظلما﴾ اینها همه سه قید شرح آن متن است تفصیل آن مجمل است نه اینکه به مقدار گناهشان کیفر می‌بینند این چیزها هم زائد است نخیر این چیزها بیان همان مثل است. در بخشهای دیگر از قرآن کریم فرمود یک عده روسفید هستند و سفید رو یک عده سیه رویند و رو سیاه آن در سورهٴ مبارکهٴ آل عمران این است آیهٴ ١٠٦ سورهٴ آل عمران این است: ﴿یوم تبیض وجوه و تسود وجوه فأما الذین اسودّت وجوههم﴾ به آنها گفته می‌شود ﴿أکفرتم بعد إیمانکم فذوقوا العذاب بما کنتم تکفرون و أما الذین اِبیضت وجوههم ففی رحمت الله هم فیها خالدون تلک ٰایات الله نتلوها علیک بالحق وما الله یرید ظلماً للعالمین﴾ به احدی ظلم نمی‌کند اینها که رو سیاه محشور می‌شوند برای اینکه گناه باطنش سیاهی است چیز دیگری نیست خب پس این سه قید بیان همان مماثلت است و نه شیء زائد. غبار و غم و اندوه اینها را می‌گیرد در سورهٴ مبارکهٴ عبس و همچنین سورهٴ مبارکهٴ قیامت اینها وجوه را به دو قسم تقسیم فرمود آیهٴ 22 تا 24 سورهٴ قیامت، این است ﴿وجوه یومئذ ناضرة﴾ نظارت همان طراوت است ﴿إلی ربّها ناظرة﴾ به طرف ثواب و رحمت الهی نگاه می‌کنند ﴿و وجوه یومئذ باسرة﴾ دژم و درهم غمگین و غبار آگین ﴿تظن أن یفعل بها فاقرة﴾ این الآن دیگر می‌فهمد که حادثه فاقرة الظهری دامنگیر او شد فاقره آن رخداد و حادثهٴ کمر شکن است چون ستون فقرات را وقتی می‌شکند به آن می‌گویند فاقر است فقیر را هم که فقیر می‌گویند نه یعنی بمعنی ندار فقیر یعنی کسی که ستون فقراتش شکسته است. منتها کسی که مشکل مالی دارد چون قدرت قیام ندارد مثل آن است که ستون فقراتش شکسته است برای اینکه قدرت مالی و اقتصادی ستون فقرات یک ملت است وگرنه او را باید می‌گفتند فاقد نه فقیر سر اطلاق فقیر بر تهیدست همین است حادثهٴ کمر شکن را می‌گویند فاقره یعنی کمر شکن، ستون فقرات را می‌شکند ﴿تظن أن یفعل بها فاقرة﴾ بعد ﴿کلا إذا بلغت التراقی﴾ ﴿وقیل من راق﴾ .
در سورهٴ مبارکهٴ ﴿عبس و تولّی﴾ هم شبیه این آمده آیهٴ ٣٦ به بعد سورهٴ مبارکهٴ ﴿عبس و تولی﴾ این است ﴿لکل امرءٍ منهم یومئذ شأن یغنیه ٭ وجوه یومئذ مسفرة﴾ شاداب‌اند سفیداند شفافند ﴿ضاحکة مستبشرة﴾ که بشارتشان و مژدهشان را از فرشتگان الهی دریافت می‌کنند ﴿و وجوه یومئذ علیها غبرة ٭ ترهقها قترة ٭ أولئک هم الکفرة الفجرة﴾ تمام اینها محصول همان سیئه است اینطور نیست که گناه یک امر قراردادی باشد یک چیزی است بالاخره صورت آدم را سیاه می‌کند که همین است پس ﴿و الذین کسبوا السیئات جزاء سیئة بمثلها﴾ شرح ماجرا این است ﴿و ترهقهم ذلة﴾ است ﴿ما لهم من الله من عاصم﴾ است کسی به دادشان نمی‌رسد گویا شب سیاه ظلمانی را تکه تکه کردند و به سرو صورت او پوشاندند ﴿کأنّما أغشیت قطعاً من اللیل﴾ شب تاریک است این شب تاریک را تکه تکه کردند مثل این‌که پارچة بزرگ سیاه را تکه تکه کردند به تمام سر و صورت او پوشاندند ﴿أغشیت﴾ أغطیت پوشانده شده قطعه قطعه‌های از شب تاریک أغشیت قطعاً من اللیل. أعاذنا الله من شرور أنفسنا وسیئات أعمالنا. و الحمد لله رب العالمین

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 38:56

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی