- 1
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 22 و 23 سوره یونس _ بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 22 و 23 سوره یونس"
سیر و حرکت منشأ بسیاری از روشن شدن آیات الهی است
هر کاری که از یک ممکن صادر میشود باید منتهی شود به یک مبدأ بالذات و آن مبدأ بالذات خداست.
بسم الله الرحمن الرحیم
هُوَ الَّذِی یُسَیِّرُکُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ حَتَّی إِذا کُنْتُمْ فِی الْفُلْکِ وَ جَرَیْنَ بِهِمْ بِرِیحٍ طَیِّبَةٍ وَ فَرِحُوا بِها جاءَتْها رِیحٌ عاصِفٌ وَ جاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ کُلِّ مَکانٍ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحِیطَ بِهِمْ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ لَئِنْ أَنْجَیْتَنا مِنْ هذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ ٭ فَلَمَّا أَنْجاهُمْ إِذا هُمْ یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّما بَغْیُکُمْ عَلی أَنْفُسِکُمْ مَتاعَ الْحَیاةِ الدُّنْیا ثُمَّ إِلَیْنا مَرْجِعُکُمْ فَنُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ
جریان سیر را ذات اقدس اله امر کرد فرمود ﴿فسیروا فی الأرض﴾ سیروا فی البرّ و البحر و مانند آن که این سیر و حرکت منشأ بسیاری از روشن شدن آیات الهی است گذشته از اینکه منافع شما را هم در بردارد ﴿فسیروا فی الأرض﴾ و مانند آن، اما این سیر مانند سایر کارها به یک مبدأ بالذّاتی باید تکیه کند هر کاری که از یک ممکن صادر میشود باید منتهی شود به یک مبدأ بالذات و آن مبدأ بالذات خداست یا سیر را به انسان نسبت میدهد تسییر و تحریک را به خودش که ﴿هو الّذی یسیّرکم فی البرّ و البحر﴾ اگر فرمود ﴿سیروا فی الأرض﴾ مسیّر شما خداست گرچه عنوان حرکت در قرآن کریم بکار نرفت ولی سیر و تسییر و امثال ذلک بکار رفت برهان حرکت را و قانون حرکت را از آیات سیر و تسییر میشود استفاده کرد گاهی میفرماید که سیر شما با تسییر و تحریک الهی است گاهی میفرماید ابزار سیر شما را هم خدا خلق کرده است آیهٴ 12 سورهٴ مبارکهٴ زخرف این است ﴿والّذی خلق الأزواج کلّها و جعل لکم من الفلک و الأنعام ما ترکبون﴾ وسائل دریایی را برای شما خلق کرد به نام کشتی، وسائل برّی و خشکی را برای شما خلق کرد بنام انعام، اگر شما از انعام استفاده میکنید که وسیلهٴ حمل و نقل شما و بار شما را بعهده دارد وسیله دریایی هم چنین است در سورهٴ مبارکهٴ نحل فرمود أنعام را آفرید که هم زینت شما باشد و هم حمل و نقل شما را بعهده بگیرد حمل و نقل اثاث و متاع شما را که اینها حمل و نقل شما و اثاث شما را طوری بعهده میگیرند که ﴿لم تکونوا بالغیه إلاّ بشقّ الأنفس﴾ اگر خودتان میخواستید اینها را جابجا کنید خیلی به زحمت میافتادید و گاهی شما میخواهید جابجا بشوید ولی گاهی آدم میتواند روی حمار سوار شود گاهی روی اسب عادی سوار شود گاهی روی اسب سواری سوار شود فرمود همه اقسام را ما برای شما خلق کردیم هم برای حمل و نقل شما هم برای حمل و نقل بار شما و هم زینتاً شما طوری سوار بشوید که احساس تزین بکنید پس هم وسیلهٴ نقلیه را او آفرید و هم نقل شما حقیقتاً بعهده اوست برای اینکه او مسیر است هیچ متحرکی بیمحرک نخواهد بود اگر آن محرک متحرک بود باز نیازمند است به محرک دیگر تا مر منتهی شود به آن محرک غیر متحرک، که همان برهان حرکت است لذا تسییر و حرکت دادن بوسیلهٴ ذات اقدس اله است این یک مسئله پس سیر، مال انسان است خلقت لوازم سیر بعهده خداست تسییر بعهده خداست و مانند آن.
مطلب دیگر اینکه این آیهٴ محل بحث مانند سایر آیات اینها همه نشانهٴ وجود خداست برای اینکه هر موجود ممکنی بالاخره منتهی میشود به واجب مثل آیه الهی و اگر کسی یک مقداری خوب فکر بکند میبیند سراسر آیات و معجزات الهی است معجزه معنایش این است که یک کاری خدا انجام بدهد که دیگرن عاجزند اگر معجزه معنایش این است انسان کدام کار را میتواند خودش انجام بدهد در برابر خدا لذا هیچ کاری در عالم نیست مگر اینکه معجزه است از این جهت قرآن کریم از سراسر موجودات آسمانی و زمینی بعنوان آیه یاد میکند که اینها آیات الهی هستند منتها حالا چون ما با این معجزات مأنوسیم اینها را معجزه و آیه تلقی نمیکنیم اگر مثلاً عصای وجود مبارک موسی سلام الله علیه روزی چندین بار بصورت مار درمیآمد به صورت اژدها در میآمد برای افراد عادی بود نه اینکه معجزه نیست معجزه هست منتها عادی شد کدام کار است که در عالم معجزه نیست چون هر کدام از اینها را خدا بخواهد جلویش را بگیرد دیگران قادر نیستند که مثل آن بیاورند تنها اینچنین نیست که درباره آبهای زیرزمین طبق بحث آیات دیروز فرمودند که ﴿فسلکه ینابیع فی الأرض﴾ بعد فرمود: ﴿قل أرأیتم إن أصبح ماؤکم غوراً فمن یأتیکم بماء معین﴾ اینطور نیست حالا اگر نبارد چه؟ یا اگر ببارد به این ابر ها به این بادها دستور بدهد که در منطقه های دور دست و در کویر ببارید ﴿نسوق الماء إلی الأرض الجزر﴾ آنجا ببارید در مزارع و مراتع مردم نبارید چه کاری از مردم ساخته است بنابراین، همه کارها که در عالم است معجزه است بدلیل اینکه قرآن از هر موجودی بعنوان آیه یاد میکند چه در عالم هست که آیه خدا نیست منتها آیات دو قسمند برخی عادی هستند که ما به این آیتها عادت کردیم و برخی غیر عادی هستند مانند جریان عصای موسی و احیای موتای حضرت مسیح و مانند آن لذا قرآن کریم هر دو کار را به خودش اسناد میدهد هم کارهای عادی را هم کارهای غیر عادی را، این جریان کشتی رانی که با باد حرکت میکند این امر عادی است دیگر سالیان متمادی بشر عادت داشت با کشتی بادی سفر میکرد و مشخص بود که باد کی میوزد از کدام سمت میوزد کشتیها را به حرکت در میآورند جهت مخالفش کذا جهت موافقش کذا الآن هم همینطور است گاهی با باد حرکت نمیکند با بسم الله حرکت میکند مانند کشتی نوح این هم میشود معجزه، اینطور نیست که حالا آن کشتیهای عادی بشود غیر معجزه و کشتی حضرت نوح بشود معجزه، همهاش معجزه است در قرآن به هر دو استدلال میکند میگوید هر دو آیات ماست منتها آن حالا چون رواج پیدا کرده برای شما عادی است شده خیال میکنید که معجزه نیست ما هم علمش را به شما آموختیم که چکار بکنید که به اینجاها برسید ولی در جریان بسم الله اینگونه نیست دربارهٴ سفینهٴ حضرت نوح فرمود به اینکه این جریانش به این صورت بود که ﴿بسم الله مجربٰها و مرسیٰها﴾ آیهٴ 41 سورهٴ مبارکهٴ هود این است ﴿و قال ارکبوا فیها بسم الله مجریٰها و مرسیٰهٰا﴾ بالاخره باید راه بیفتد و لنگر بیندازد اینگونه نیست که همش راه برود یا همش لنگر بیندازد وجود مبارک نوح سلام الله علیه وقتی میخواست این کشتی راه برود میگفت بسم الله الرحمن الرحیم، بسم الله از انسان کامل بمنزلهٴ کن از ذات اقدس اله است اگر کسی خلیفه خدا شد بسم الله من العبد بمنزلة کن من الرب میفرمود بسم الله راه میافتاد اراده میکرد که لنگر بیاندازد میفرمود بسم الله .. ﴿بسم الله مجریٰها و مرسیٰها﴾ مرسی یعنی لنگر انداختن، این اسم مفعول است بلکه مصدر میمی است یعنی ارسای او با بسم الله بود این کوهها را میگویند رواسی یعنی میخ، راسیه یعنی میخ جبال را اوتاد میگویند .. «و وتّد بالصّخور میدان أرضه» این در خطبهٴ نورانی حضرت امیر علیه السلام هست میدان یعنی اضطراب، اضطراب زمین را با این میخها که این ها را میخکوب کرد وتّد خدای سبحان با این صخرههای بزرگ و کوهها چی را میخ کوب کرد؟ «میدان أرضه» یعنی اضطراب أرضه جلوی این اضطراب را با این میخ کوب گرفت گاهی سلسلهٴ جبال، زمین را میخ کوب میکند گاهی بسم الله نوح کار سلسله جبال را میکند آنطور نیست که حالا ایشان بخواهد لنگری بیاندازد و مانند آن تا بوسیلة آن کشتی آرام بگیرد اینطور نیست ﴿بسم الله مجریٰها و مرسیٰها﴾ این میشود معجزه، کارهای دیگر هم معجزه است حالا اگر به نسیم دستور بدهد برگرد کمی تندتر باشد کندی و تندی این باد بدست اوست این است که ﴿و أرسلنا الریاح لواقح﴾ یرسل الریاح همین است.
سؤال جواب: نه ﴿بسم الله مجریٰها و مرسیٰها﴾ نه بالریاح نه، تبرک مال ماست آن برای اعجاز است کشتی با باد حرکت نمیکرد که هر طرف که حضرت میخواست حرکت کند حرکت میکرد ﴿بسم الله مجریٰها و مرسیٰها﴾.
سؤال و جواب: همین آیه دلیل است دیگر ﴿بسم الله مجریٰها و مرسیٰها﴾.
سؤال و جواب: ما بعنوان تبرک میگوییم ما اگر میگوییم بسم الله خیلی از چیزها را در نظر داریم به قدرت خودمان هم وابسته ایم به ما گفتند به اینکه نشانه زهد این است که أن تکون بما فى ید الله سبحانه و تعالی أوثق بما فى یده کدام یک از ماها اینگونه هستیم که آنچه که از مخزن خداست به او اطمینان بیشتری داشته باشیم از آنچیزی که در جیب و کیف ماست یکوقت سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبایی این را برای اولین بار ما از ایشان شنیدیم بعد این روایت را مرحوم کلینی در روضه نقل کرد برخورد کردیم و آن فرمایش وجود مبارک امام صادق سلام الله علیه است حضرت به یکی از شاگردانش فرمود که اگر شما را من مثلاً تعهد بکنم بگویم شما درستان را بخوانید کارتان را برسید من عهده دار شهریه شما هستم شما آرام میشوید عرض کرد بله برای اینکه معصوم، پسر معصوم، حجّت خدا وقتی به من بگوید تو کارت را انجام بده تأمین هزینهات با من، من حتماً مطمئن میشود فرمود خوب ماهرچه داریم از خداست همین وعده را خدا به شما داد چرا مطمئن نیستید مگر او وعده نداد ما یک زندگی شرک آلود داریم به ما فرمودند به آنی که پیش خداست مطمئنتر باش از آنچیزی که در جیب داری فرمود همین وعده است که خدا به شما داد مگر این وعده را نداد فرمود شما کار بکن، تنبل نباش، هرکاری بالاخره از دستت برمیآید به این مردم خدمت بکن خدمت عملی یا خدمت علمی بالاخره انسان یک کاری بلد است دیگر، تو این کار را بکن تأمین روزیت با من ﴿ما من دابّة فی الارض إلاّ علی الله رزقها﴾ فرمود اینها همه عائله من هستند هیچ مار و عقربی را خدا بیروزی نمیگذارد هیچ، اینگونه نیست که حالا مثلاً برای طاووس و .. روزی معین بکند برای مار و عقرب روزی معین نکند اینچنین نیست فرمود اینها عائله من هستند بسم الله ما هم همین اندازه اثر دارد آنکه بینه و بین الله طمأنینهاش بما فی مخزن الله سبحانه بما عند الله بیش از آن باشد که در جیبش است او میشود زاهد، همه جا هم که سفره اوست هیچ جایی نیست که سفره او نباشد زیاده روی نکنید افراط و تفریط هر دو بد است اما حالا به ما گفتند الآن سرّ تأخیر ازدواج جوانها چیست؟ همین است دیگر، بالاخره آن دختر جوان این پسر جوان هر دو، روزی دارند روزیهاشان قبلاً در آن بیت است الآن وقتی جمع شدند در این بیت است این میخواهند همه چیز داشته باشند نه از زندگی لذت میبرند نه از جوانی لذت میبرند نه از سنّت الهی بهره میبرند نه آن دید ملکوتی نصیبشان میشود که «من تزوّج فقد أحرز نصف دینه» بعد هم که سنّ به حدّ سی سال رسید دیگر یک اجتماع مذکر و مؤنث است نه ازدواجی که سنّت الهی باشد «من تزوّج فقد أحرز نصف دینه» این دیگر ازدواج نیست آن دیگر اجتماع مذکر و مؤنث است که دیگر در خیلیها هست فرمود اگر ازدواج است «من تزوّج فقد أحرز نصف دینه» این دید ملکوتی است این دختر خانم بالاخره روزی دارد یانه؟ این آقا پسر روزی دارد یا نه؟ تنها که باشند روزی دارند باهم که باشند روزی دارند حیات طیب در قناعت است انسان بخواهد اوّل زندگی همه چیز داشته باشد با تشکیلات هم زندگی کند لذا از زندگی محروم میشود فرمود این بسم الله او کار هر عامل تحریکی را میکند وقتی میفرماید بسم الله ساکن میشد بسم الله حرکت میکرد تا بسمالله گویندهاش کی باشد به چه منظور گفته باشد در بحثهای اوّلیه تفسیر هم گذشت که الآن 114 سورهٴ نورانی قرآن کریم است 113 سورهٴ از اینها بسم الله دارد این آیهٴ کریمهٴ ﴿بسم الله الرحمن الرحیم﴾ 114 بار نازل شده یکبار در سورهٴ مبارکهٴ نمل است این جزء سوره است آن از بحث بیرون است 113 بار در آغاز این 114 سوره هست چون سورهٴ توبه بسم الله ندارد این 113 باری که نازل شد 113 معنا دارد که تقریباً مشترک لفظی است بسم الله هر سوره مطابق با معارف و مضامین همان سوره است گاهی جری است گاهی ارسا، نظیر کار حضرت نوح سلام الله علیه ﴿بسم الله مجریٰها و مرسیٰها﴾ این دیگر تابع باد نبود که هر طرف که حضرت میخواست حرکت میکرد آن هم معجزه است این هم معجزه است هر دو امر ممکن است چون محال که واقع نمیشود منتها یکی عادی است یکی غیر عادی آن عادی بودنش سرّش این است که هم دوام پیدا کرده و هم مشابه سازی آن را ذات اقدس اله یاد بشر داده که شبیه این بساز، مگرنه انسانی که ﴿والله أخرجکم من بطون أُمّهاتکم لا تعلمون شیئاً﴾ که چیزی از اینها نمیدانست آن ﴿و علّم الإنسان ما لم یعلم﴾ بود و مانند آن.
سؤال جواب: این کار عادی است ولی آنجایی که بدون وسیله است میشود معجزه نظیر حضرت نوح سلام الله علیه اگر وسیلهای بود آنها دیگر استهزا نمیکردند ﴿کلّما مرّ علیه ملأ من قومه سخروا منه﴾ این چه کشتی سازی است آبی نیست که آنی که بخواهد کاری را انجام بدهد میفرماید من میدانم آب از کجا بجوشانم بالاخره از دره و چشمه میشود آب جوشاند ولی در شهر و روستا تنوری که سالیان متمادی جای آتش بود من میخواهم به شما بفهمانم که جای آتش آب در میآید ﴿وففار التنّور﴾ این را خواست که به همه بفهماند وگرنه در همان دامنة کوه میتوانست یا این سیلها میتوانست باشد و لازم نبود که از تنور آب بجوشد حالا برفرض هم نباشد ﴿فسلکه ینابیع فی الأرض﴾ از زمین آب بجوشد این همه چشمه ها و چاه ها و قناتها هست از آنجا بجوشان دیگر فرمود اما نه، من میخواهم طوری باشد که همه ببینند و همه بفهمند اینجا که تا دیروز جای شعله بود از امروز به بعد جای آب است ﴿وفار التنور﴾ تا همه بفهمند وگرنه برای ذات اقدس اله که فرقی نمیکند این میشود غیر عادی.
سؤال جواب: لو کان لبان ولی اینجا استدلال میکند در سورهٴ مبارکهٴ هود، ٤١ که ﴿بسم الله مجریٰها و مرسیٰها﴾ دیگر به ریاح و امثال ذلک نیست دربارهٴ بارش باران فرمود ما دستور دادیم هم از بالا ببارد هم از پایین بجوشاند بعد وقتی که جریان طوفان به مقصد خود رسید دستور دادیم ﴿یا أرض ابلعی ماءک﴾ فرو ببر ﴿و یا سماء أقلعی و غیض الماء و قضی الأمر﴾ آبها کنار رفتند هم باران از بالا نیامد هم زمین آبها را فرو برد و بلعید این دریای پر خروش را در کوتاه ترین مدت بلعید ﴿واستوت علی الجودی﴾ آن هم معجزه است این هم معجزه است منتها این چون عادی است از آن بعنوان آیت یاد نمیشود ﴿هو الّذی یسیّر کم فی البرّ و البحر حتی إذا کنتم فی الفلک و جرین بهم بریح طیّبة﴾ این که فرمود: ﴿یسیرکم فی البرّ والبحر حتی إذا کنتم﴾ نه یعنی غایت سیر شما این است که بروید به کشتی این ادامة سیر شماست البته انسان وقتی میخواهد سفر دریایی کند اوّل وارد کشتی میشود اینگونه نیست که اوّل وارد دریا شود بعد سوار کشتی شود منتها آن نقطه حساس را در وسط ذکر کرده است اینچنین نیست که اوّل سیر در دریا باشد بعد سوار کشتی شود فرمود ﴿هو الّذی یسیّرکم فی البرّ و البحر﴾ این بمنزله متن است خوب منظور شما از نقل این داستان سفر دریایی و صحرایی چیست؟ این است که ﴿حتی إذا کنتم فی الفلک﴾ که ما میخواهیم از اینجا شروع کنیم اگر سوار کشتی شدید آن حادثه برای شما پیش آمد خدا را به اخلاص میخوانید اگر این ﴿حتی إذا کنتم فی الفلک﴾ در جمله بعد قرار گرفت برای این نیست که غایت سیر رکوب إلی الفلک باشد بلکه طلیعه سیر رکوب در فلک است اوّل انسان سوار کشتی میشود بعدحرکت میکند لکن آن عنصر محوری بحث همان دخول در سفینه است مطلب دیگری که در کتابهای اعتقادی و اخلاقی و اینها، این داستان هست ولی جناب فخر رازی در تفسیرش ذیل همین آیه این داستان را از وجود مبارک امام صادق سلام الله علیه نقل میکند در کتابهای دیگر هم از امام صادق سلام الله علیه است که کسی آمده به ایشان عرض کرد مرا بر توحید راهنمایی کنید به توحید هدات کنید حضرت فرمود آیا سفر دریایی رفتی؟ و کشتی سوار شدی آیا شده که کشتی غرق شود همه اینها را سؤال کرد عرض کرد بله همه اینها برای من اتفاق افتاده فرمود اگر سفر دریایی کرده، کشتی سوار شدید، کشتی در آستانهٴ غرق شدن بود و تو در آستانه هلاک شدن چه حالی داشتی؟ گفت آن حال به یک مبدئی متوجه شدم که تمام قدرتهای عالم در اختیار اوست و قدرت او نامتناهی است گفت خدا همان است دیگر، در احتجاجات و امثال اینها از وجود مبارک امام صادق سلام الله علیه نقل شده است که اینها با هر کسی باندازهٴ حال یا مقال او احتجاج میکردند کسی به حضرت عرض کرد که دلیل بر وجود خدای سبحان چیست دید این برهان و امثال ذلک شاید برای او کافی نباشد دستور داد او را در یک شط انداختند و این شخص اوّل فکر میکرد که این مثلاً جدّ نیست و اینها یک مقداری هم شنا کرد یک مقداری هم به این اطرافیان التماس کرد و دید چارهای ندارد و در آستانه غرق شدن بود که حضرت دستور داد او را نجات دادند وقتی که درآوردند و حالش به جا آمد عرض کرد که خدا را شناختم فرمود چه بود؟ گفت در اوائل فکر میکردم که این جدّ نیست و شما یا اطرافیان مرا نجات میدهند یا شنای من عامل نجات من است از همه اینها ناامید شدم به یک جایی تکیه کردم که او قدرت بیکران دارد هیچ چیزی او را عاجز نمیکند گفت خدا همان است این حالتها برای گردگیری و غبار روبی است این حالتهایی که پیش میآید بیماریها و شدائد و مشکلات اینگونه است که اینها مدرسه است که انسان به هوش بیاید و غفلت نکند و قدر آن حالت را بداند و اینطور نیست که ذات اقدس اله مثلاً خوشش بیاید که از اوّل کسی را رنجور بکند اینها برای گرد گیری است در حقیقت عدهای دوبار و سه بار و دهبار و کمتر و بیشتر به این وضع مبتلا میشوند در بحبوحه درد مندی به خدا پناه میبرند تعهد میسپرند که اگر مشکلشان برطرف شد موحّدانه زندگی کنند ولی وقتی به حالت امن و ساحل نجات رسیدند دوباره شروع میکنند به فساد، اینها کسانی هستند که در دنیا به نصاب هلاکت رسیدهاند، آزمون شدند لذا در قیامت، در جهنّم هم که باشند همین نالهها را دارند خدا میفرماید نه اینها دروغ میگویند اینها را به محض اینکه از جهنم بیرون ببرید به دنیا هم که ببرید باز همانند برای اینکه ما چندین بار در دنیا اینها را آزمودیم اینها در دنیا گفتند ﴿لئن أنجیتنا من هذه لنکوننّ من الشاکرین﴾ همین آیهٴ محل بحث سورهٴ مبارکهٴ یونس را ملاحظه فرمودید با سه علامت تأکید این جمله ذکر شده است عرض کرد که ﴿لئن أنجیتنا من هذه لنکوننّ من الشاکرین﴾ لنشکر نگفتند لشکر هم نفرمود این لامی که برای توطئه و قسم است یک, نون تأکید ثقیله دو, من الشاکرین سه, این شاکر، اسم فاعل نیست صفت مشبهه است یعنی این برای ما ملکه است این صفت مشبههای است به وزن اسم فاعل شاکرین هم یک گروه خاصی هستند یکوقت است انسان گاهی شکر میکند یک وقت است اصلاً جزء این گروه است کدام گروه شاکر اسم فاعلی نه، شاکر صفت مشبهای یعنی شکر ملکه است برای من، من جزء گروهی میشوم که شکر برای آنها ملکه است این تأکید سوم، آن نون تأکید دوم و لام توطئه و قسم هم تأکید اوّل، با این سه تأکید با خدا پیمان میبندند ﴿فلمّا أنجاهم إذاهم ینبغون فی الارض﴾ این گروه چندین بار این مشکل را پشت سر گذاشتند و ذات اقدس اله اغباض کرد و اینها بیراهه رفتند حالا که در قیامت به جهنم افتادند یک چنین حالت تضرعی را دارند آیهٴ 27 و 28 سورهٴ مبارکهٴ انعام این است ﴿ولو تری إذ وقفوا علی النّار فقالوا یا لیتنا نردّ و لا نکذّب بایات ربّنا و نکون من المؤمنین﴾ آنگاه خداوند میفرماید که ﴿بل بدا لهم ما کانوا یخفون من قبل و لو ردّوا لعادوا لما نهوا عنه﴾ این لو لو امتناعیه است برای اینکه برگشت اینها از جهنّم به دنیا مستحیل است چون بساط دنیا برچیده شد دنیایی نیست تا اینها بیایند به آن ﴿یوم تبدّل الأرض غیر الأرض و السماوات﴾ حالا اگر ﴿و الأرض جمیعاً قبضته یوم القیامة و السموات مطویّات بیمینه﴾ کل نظام برچیده شد دنیایی نیست که اینها بخواهند از جهنم بیایند به دنیا پس این لو برای امتناع است با فرض محال اینها بیایند دنیا همان تبه کاریهایشان را دارند برای اینکه چندین بار اینها آزمون شدند اینها رفتند به دالان ورودی هلاک تعهد سپردند گفتند ﴿لئن أنجیتنا من هذه لنکوننّ من الشاکرین ٭ فلمّا أنجاهم إذا هم یبغون فی الأرض بغیر الحق﴾ لذا اینها از جهنم هم بیرون بیایند همین مشکل را دارند مطلب دیگر اینکه گاهی ذات اقدس اله میفرماید به اینکه ما اینها را نجات میدهیم گاهی میفرماید اینها را میآوریم در ساحل و آن برّ، اینکه میفرماید ما آنها را میآوریم در خشکی صرف این نیست که ما اینها را نجات میدهیم ممکن است اینها را نجات بدهند همان در کشتی بمانند آن طوفان را تعدیل بکنند باد را هدایت بکنند و آرامش را به اینها در همان دریا بدهند این کافی نیست اینها را اینقدر نجات میدهند تا به ساحل امن برسند لذا فرمود ﴿فلمّا نجّاهم إلی البر﴾ در آیات دیگر اینجا ندارد الی البر یا فی البر اما فرمود ﴿فلمّا أنجاهم إذاهم یبغون فی الأرض﴾ معلوم میشود تا زمین و تا ساحل اینها را به امن رساندند به ساحل امن رساندند مطلب دیگر اینکه گرچه بغی به معنی طلب است و طلب درست است «ان الله سبحانه تعالی یحبّ بغاة العلم» بغی دو قسم است بغی محمود، بغی مذموم. یعنی یعنی طلب اگر انسان حق خود را طلب کند طلب خیر است اگر حق دیگری را طلب کند طلب باطل است لکن قرینه سیاقی در اینگونه از موارد همان بغی یعنی باطل است به معنی ظلم است این کلمه ﴿بغیر الحق﴾ دیگر برای تأکید است پس آنجایی که بغی مطلق است و معلوم نیست که بغی باطل، مراد است یا بغی صحیح، آنجا اگر گفته شود بغی بغیر الحق آن قید احترازی است اما موردی که سیاقش مشخص است بغی باطل است اگر ﴿بغیر الحق﴾ گفته شد برای تأکید است نظیر اینکه فرمود ﴿و یقتلون النبیین بغیر الحق﴾ یا ﴿قتلهم الانبیاء بغیرالحق﴾ دیگر قتل انبیا که نمیشود به حق باشد یقیناً بغیر الحق است این بغیر الحق میشود تأکید، این بغیر الحق در محل بحث هم میشود تأکید، نظیر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ قصص آیهٴ 50 آمده فرمود ﴿فإن لم یستجیبوا لک فاعلم أنّما یتّبعون أهواءهم و من أضلّ ممّن اتّبع هواه بغیر هدیً من الله﴾ خوب هوی یقیناً بغیر هدایت است هوی که هدایت الهی نیست اما اینکه فرمود ﴿من اتّبع هویه بغیر هدیً من الله﴾ این میشود تأکید، فتحصّل که این ﴿بغیر الحق﴾ گاهی قید احترازی است آنجایی که بغی معلوم نباشد بغی حق است یا بغی باطل گاهی تأکید است نظیرمقام برای اینکه ما اینجا بغی حق نخواهیم داشت یقیناً بغی، همان بغی باطل است وقتی بغی باطل شد آن بغیرالحق میشود تأکید، در جریان امن چند قید ذکر کرد فرمود هو ﴿حتی إذا کنتم فی الفلک﴾ وسیلهٴ نقلیه خوبی دارید یک ﴿و جرین بهم﴾ جریان غیر از سیر است شما اوّل سیر میکردید بعد به جری رسیدید اوّل آرام آرام میرفتید الآن وسیلهٴ نقلیه خوبی دارید باد موافق هم وزیده، طیّب و گوارا هم هست لذا حرکتتان سریع شده است دو، (وفرحوا بها﴾ سه, داشتن وسیلهٴ نقلیه خوب و سرعت سیر، فرح سرنشین این سه قسم در قبالش ﴿جائتها ریح عاصف و جاءهم الموج من کل مکانٍ و ظنّوا أنّهم أُحیط بهم﴾ این سه قید تلخ در قبال آن سه قید شیرین فرمود تند باد میآید این ریح مؤنث است مؤنث سماعی و چون کلمه عاصف، وصف خاص ریح است دیگر عاصفه نمیگویند مثل طالق دیگر طالقه نمیگویند آن تا برای فرق مذکر و مؤنث است اگر مذکر این وصف را نداشت مثل حائض دیگر نمیگویند حائض و حائضه که میگویند حائض تا الفرق به تعبیر سیوطی یعنی این تاء برای فرق مذکر و مؤنث است اگر این صفت مخصوص مؤنث بود و مذکر این صفت را نداشت جا برای تاء نیست لذا نمیگویند زن حائضه میگویند حائض، زن طالقه میگویند طالق اینجا هم همینطور است اگر ریح در کار نباشد میگویند عاصفه اما اگر صفت ریح است و معلوم است که وصف ریح است و غیر ریح را هم نمیگویند عاصف بنابراین، دیگر جا برای ذکر آن تاء نیست نگفتند ریح عاصفة امّا آن فعل چون برای همه است آن فعل را مؤنث آوردند ﴿جاءتها ریح﴾ آن جاء که دیگر مختص به ریح که نیست برای غیر میآید اما عاصف چون مخصوص او است از این جهت تاء نیامده ﴿جاءتها ریح عاصف و جاءهم الموج من کلّ مکانٍ و ظنّوا أنهم أُحیط بهم﴾ این ﴿ظنّوا أنهم أُحیط بهم﴾ در قبال ﴿فرحوا بها﴾ است ﴿و جاءهم الموج من کلّ مکانٍ﴾ در قبال ﴿بریح طیّبة﴾ است و آن ﴿ریح عاصف﴾ در قبال آن ﴿إذا کنتم فی الفلکو جرین بهم﴾ جریان ظلم هم در عالم خدای سبحان که سریع الحساب است نسبت به این سریع الانتقام است در روایات ما هست که «لو بغی جبل علی جبل لجعل الله الباغی منهما دکّاء» در تفاسیر اهل سنت هم هست محدثان آنها هم نقل کردند که اگر کوهی بر کوهی ستم بکند متلاشی میشود ظلم اصولاً با نظام سازگار نیست یعنی با نظام هستی سازگار نیست همهٴ موجودات علیه او میشورند چون همه بر عدل هستند بالعدل قامت السّموات والأرض حالا فرض کنید سلسله جبال البرز یا زاگرس خواست ستم بکند خوب بالاخره سلسلهٴ جبال البرز وسیع هست اما نسبت به کل نظام که وسیع نیست همهٴ نظام او را سرکوب میکند بالعدل قامت السموات والأرض لذا «لو بغی جبل علی جبل لجعل الله الباغی منهما دکّاء» این خطر ظلم است که دامنگیر همه خواهد شد مطلب دیگر اینکه، این مشرکان گرچه گذشته از فسق جوارح، مبتلا به فسق جوانح بودند گذشته از مشکلات عملی، مشکلات اخلاقی و حقوقی، فقهی داشتند مشکلات نفسی داشتند بالاتر از همه مشکلات اعتقادی داشتند و مشرک بودند اما یک ذره خیر در اینها هست بر اساس آن وعدهٴ الهی که فرمود ﴿من یعمل مثقال ذرّة خیراً یره﴾ ذات اقدس اله به آن خیر باید عنایت کند حالا چطور عنایت بکند خودش میداند یک وقت یک کسی کمونیست است خوب این از مشرک بدتر است یا منافق است این از مشرک بدتر است چون به هیچ چیز معتقد نیست یک وقت است که نه بت پرست است بت پرست است به این معنی نظیر مشرکان حجاز که خدا را به عنوان واجب الوجود قبول دارد یک, لاشریک له به عنوان خالق السموات والأرض قبول دارد لاشریک له, به عنوان ربّ العالمین که مدیر کل رب الارباب است این را قبول دارد لاشریک له, در صحنهٴ تدبیر هم حاکم او است لاشریک له, این بتها را شفیع او قرار میدهد نه شریک حاکم، شفیع بالاخره دستش به حاکم است ببیند حاکم چه فتوا میدهد چه حکم صادر میکند این خیرات فراوان در مشرکان حجاز بود در هر مشرکی هست ولی این بر اساس ﴿من یعمل مثقال ذرّة خیراً یره﴾ بی پاداش نیست حالا ذات اقدس اله چطور به اینها پاداش میدهد که این خیر نسوزد این را خودش میداند و اما کسی که تمام هستی منحوس او را این جمله پر کرده ﴿إن هی الاّ حیاتنا الدنیا نموت و نحیی﴾ ﴿و مایهلکنا إلاّ الدهر﴾ همین است این دیگر هیچ خیری در مثقال ذره خیر ندارد تا ببیند ولی مشرکان چندین مرحله با خیر همراهند و هرگز بتها را شریک الباری، شریک الحاکم نمیدانند منتهی تقصیر اینها جاهلیت اینها به این است که به غیر اذن ذات اقدس اله کسی را میپرستند به غیر اذن ذات اقدس اله کسی را شفیع میکنند و مانند آن فرمود ﴿لَئِنْ أَنْجَیْتَنا مِنْ هذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ ٭ فَلَمَّا أَنْجاهُمْ إِذا هُمْ یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّما بَغْیُکُمْ عَلی أَنْفُسِکُمْ مَتاعَ الْحَیاةِ الدُّنْیا ثُمَّ إِلَیْنا مَرْجِعُکُمْ فَنُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾.
سیر و حرکت منشأ بسیاری از روشن شدن آیات الهی است
هر کاری که از یک ممکن صادر میشود باید منتهی شود به یک مبدأ بالذات و آن مبدأ بالذات خداست.
بسم الله الرحمن الرحیم
هُوَ الَّذِی یُسَیِّرُکُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ حَتَّی إِذا کُنْتُمْ فِی الْفُلْکِ وَ جَرَیْنَ بِهِمْ بِرِیحٍ طَیِّبَةٍ وَ فَرِحُوا بِها جاءَتْها رِیحٌ عاصِفٌ وَ جاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ کُلِّ مَکانٍ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحِیطَ بِهِمْ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ لَئِنْ أَنْجَیْتَنا مِنْ هذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ ٭ فَلَمَّا أَنْجاهُمْ إِذا هُمْ یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّما بَغْیُکُمْ عَلی أَنْفُسِکُمْ مَتاعَ الْحَیاةِ الدُّنْیا ثُمَّ إِلَیْنا مَرْجِعُکُمْ فَنُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ
جریان سیر را ذات اقدس اله امر کرد فرمود ﴿فسیروا فی الأرض﴾ سیروا فی البرّ و البحر و مانند آن که این سیر و حرکت منشأ بسیاری از روشن شدن آیات الهی است گذشته از اینکه منافع شما را هم در بردارد ﴿فسیروا فی الأرض﴾ و مانند آن، اما این سیر مانند سایر کارها به یک مبدأ بالذّاتی باید تکیه کند هر کاری که از یک ممکن صادر میشود باید منتهی شود به یک مبدأ بالذات و آن مبدأ بالذات خداست یا سیر را به انسان نسبت میدهد تسییر و تحریک را به خودش که ﴿هو الّذی یسیّرکم فی البرّ و البحر﴾ اگر فرمود ﴿سیروا فی الأرض﴾ مسیّر شما خداست گرچه عنوان حرکت در قرآن کریم بکار نرفت ولی سیر و تسییر و امثال ذلک بکار رفت برهان حرکت را و قانون حرکت را از آیات سیر و تسییر میشود استفاده کرد گاهی میفرماید که سیر شما با تسییر و تحریک الهی است گاهی میفرماید ابزار سیر شما را هم خدا خلق کرده است آیهٴ 12 سورهٴ مبارکهٴ زخرف این است ﴿والّذی خلق الأزواج کلّها و جعل لکم من الفلک و الأنعام ما ترکبون﴾ وسائل دریایی را برای شما خلق کرد به نام کشتی، وسائل برّی و خشکی را برای شما خلق کرد بنام انعام، اگر شما از انعام استفاده میکنید که وسیلهٴ حمل و نقل شما و بار شما را بعهده دارد وسیله دریایی هم چنین است در سورهٴ مبارکهٴ نحل فرمود أنعام را آفرید که هم زینت شما باشد و هم حمل و نقل شما را بعهده بگیرد حمل و نقل اثاث و متاع شما را که اینها حمل و نقل شما و اثاث شما را طوری بعهده میگیرند که ﴿لم تکونوا بالغیه إلاّ بشقّ الأنفس﴾ اگر خودتان میخواستید اینها را جابجا کنید خیلی به زحمت میافتادید و گاهی شما میخواهید جابجا بشوید ولی گاهی آدم میتواند روی حمار سوار شود گاهی روی اسب عادی سوار شود گاهی روی اسب سواری سوار شود فرمود همه اقسام را ما برای شما خلق کردیم هم برای حمل و نقل شما هم برای حمل و نقل بار شما و هم زینتاً شما طوری سوار بشوید که احساس تزین بکنید پس هم وسیلهٴ نقلیه را او آفرید و هم نقل شما حقیقتاً بعهده اوست برای اینکه او مسیر است هیچ متحرکی بیمحرک نخواهد بود اگر آن محرک متحرک بود باز نیازمند است به محرک دیگر تا مر منتهی شود به آن محرک غیر متحرک، که همان برهان حرکت است لذا تسییر و حرکت دادن بوسیلهٴ ذات اقدس اله است این یک مسئله پس سیر، مال انسان است خلقت لوازم سیر بعهده خداست تسییر بعهده خداست و مانند آن.
مطلب دیگر اینکه این آیهٴ محل بحث مانند سایر آیات اینها همه نشانهٴ وجود خداست برای اینکه هر موجود ممکنی بالاخره منتهی میشود به واجب مثل آیه الهی و اگر کسی یک مقداری خوب فکر بکند میبیند سراسر آیات و معجزات الهی است معجزه معنایش این است که یک کاری خدا انجام بدهد که دیگرن عاجزند اگر معجزه معنایش این است انسان کدام کار را میتواند خودش انجام بدهد در برابر خدا لذا هیچ کاری در عالم نیست مگر اینکه معجزه است از این جهت قرآن کریم از سراسر موجودات آسمانی و زمینی بعنوان آیه یاد میکند که اینها آیات الهی هستند منتها حالا چون ما با این معجزات مأنوسیم اینها را معجزه و آیه تلقی نمیکنیم اگر مثلاً عصای وجود مبارک موسی سلام الله علیه روزی چندین بار بصورت مار درمیآمد به صورت اژدها در میآمد برای افراد عادی بود نه اینکه معجزه نیست معجزه هست منتها عادی شد کدام کار است که در عالم معجزه نیست چون هر کدام از اینها را خدا بخواهد جلویش را بگیرد دیگران قادر نیستند که مثل آن بیاورند تنها اینچنین نیست که درباره آبهای زیرزمین طبق بحث آیات دیروز فرمودند که ﴿فسلکه ینابیع فی الأرض﴾ بعد فرمود: ﴿قل أرأیتم إن أصبح ماؤکم غوراً فمن یأتیکم بماء معین﴾ اینطور نیست حالا اگر نبارد چه؟ یا اگر ببارد به این ابر ها به این بادها دستور بدهد که در منطقه های دور دست و در کویر ببارید ﴿نسوق الماء إلی الأرض الجزر﴾ آنجا ببارید در مزارع و مراتع مردم نبارید چه کاری از مردم ساخته است بنابراین، همه کارها که در عالم است معجزه است بدلیل اینکه قرآن از هر موجودی بعنوان آیه یاد میکند چه در عالم هست که آیه خدا نیست منتها آیات دو قسمند برخی عادی هستند که ما به این آیتها عادت کردیم و برخی غیر عادی هستند مانند جریان عصای موسی و احیای موتای حضرت مسیح و مانند آن لذا قرآن کریم هر دو کار را به خودش اسناد میدهد هم کارهای عادی را هم کارهای غیر عادی را، این جریان کشتی رانی که با باد حرکت میکند این امر عادی است دیگر سالیان متمادی بشر عادت داشت با کشتی بادی سفر میکرد و مشخص بود که باد کی میوزد از کدام سمت میوزد کشتیها را به حرکت در میآورند جهت مخالفش کذا جهت موافقش کذا الآن هم همینطور است گاهی با باد حرکت نمیکند با بسم الله حرکت میکند مانند کشتی نوح این هم میشود معجزه، اینطور نیست که حالا آن کشتیهای عادی بشود غیر معجزه و کشتی حضرت نوح بشود معجزه، همهاش معجزه است در قرآن به هر دو استدلال میکند میگوید هر دو آیات ماست منتها آن حالا چون رواج پیدا کرده برای شما عادی است شده خیال میکنید که معجزه نیست ما هم علمش را به شما آموختیم که چکار بکنید که به اینجاها برسید ولی در جریان بسم الله اینگونه نیست دربارهٴ سفینهٴ حضرت نوح فرمود به اینکه این جریانش به این صورت بود که ﴿بسم الله مجربٰها و مرسیٰها﴾ آیهٴ 41 سورهٴ مبارکهٴ هود این است ﴿و قال ارکبوا فیها بسم الله مجریٰها و مرسیٰهٰا﴾ بالاخره باید راه بیفتد و لنگر بیندازد اینگونه نیست که همش راه برود یا همش لنگر بیندازد وجود مبارک نوح سلام الله علیه وقتی میخواست این کشتی راه برود میگفت بسم الله الرحمن الرحیم، بسم الله از انسان کامل بمنزلهٴ کن از ذات اقدس اله است اگر کسی خلیفه خدا شد بسم الله من العبد بمنزلة کن من الرب میفرمود بسم الله راه میافتاد اراده میکرد که لنگر بیاندازد میفرمود بسم الله .. ﴿بسم الله مجریٰها و مرسیٰها﴾ مرسی یعنی لنگر انداختن، این اسم مفعول است بلکه مصدر میمی است یعنی ارسای او با بسم الله بود این کوهها را میگویند رواسی یعنی میخ، راسیه یعنی میخ جبال را اوتاد میگویند .. «و وتّد بالصّخور میدان أرضه» این در خطبهٴ نورانی حضرت امیر علیه السلام هست میدان یعنی اضطراب، اضطراب زمین را با این میخها که این ها را میخکوب کرد وتّد خدای سبحان با این صخرههای بزرگ و کوهها چی را میخ کوب کرد؟ «میدان أرضه» یعنی اضطراب أرضه جلوی این اضطراب را با این میخ کوب گرفت گاهی سلسلهٴ جبال، زمین را میخ کوب میکند گاهی بسم الله نوح کار سلسله جبال را میکند آنطور نیست که حالا ایشان بخواهد لنگری بیاندازد و مانند آن تا بوسیلة آن کشتی آرام بگیرد اینطور نیست ﴿بسم الله مجریٰها و مرسیٰها﴾ این میشود معجزه، کارهای دیگر هم معجزه است حالا اگر به نسیم دستور بدهد برگرد کمی تندتر باشد کندی و تندی این باد بدست اوست این است که ﴿و أرسلنا الریاح لواقح﴾ یرسل الریاح همین است.
سؤال جواب: نه ﴿بسم الله مجریٰها و مرسیٰها﴾ نه بالریاح نه، تبرک مال ماست آن برای اعجاز است کشتی با باد حرکت نمیکرد که هر طرف که حضرت میخواست حرکت کند حرکت میکرد ﴿بسم الله مجریٰها و مرسیٰها﴾.
سؤال و جواب: همین آیه دلیل است دیگر ﴿بسم الله مجریٰها و مرسیٰها﴾.
سؤال و جواب: ما بعنوان تبرک میگوییم ما اگر میگوییم بسم الله خیلی از چیزها را در نظر داریم به قدرت خودمان هم وابسته ایم به ما گفتند به اینکه نشانه زهد این است که أن تکون بما فى ید الله سبحانه و تعالی أوثق بما فى یده کدام یک از ماها اینگونه هستیم که آنچه که از مخزن خداست به او اطمینان بیشتری داشته باشیم از آنچیزی که در جیب و کیف ماست یکوقت سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبایی این را برای اولین بار ما از ایشان شنیدیم بعد این روایت را مرحوم کلینی در روضه نقل کرد برخورد کردیم و آن فرمایش وجود مبارک امام صادق سلام الله علیه است حضرت به یکی از شاگردانش فرمود که اگر شما را من مثلاً تعهد بکنم بگویم شما درستان را بخوانید کارتان را برسید من عهده دار شهریه شما هستم شما آرام میشوید عرض کرد بله برای اینکه معصوم، پسر معصوم، حجّت خدا وقتی به من بگوید تو کارت را انجام بده تأمین هزینهات با من، من حتماً مطمئن میشود فرمود خوب ماهرچه داریم از خداست همین وعده را خدا به شما داد چرا مطمئن نیستید مگر او وعده نداد ما یک زندگی شرک آلود داریم به ما فرمودند به آنی که پیش خداست مطمئنتر باش از آنچیزی که در جیب داری فرمود همین وعده است که خدا به شما داد مگر این وعده را نداد فرمود شما کار بکن، تنبل نباش، هرکاری بالاخره از دستت برمیآید به این مردم خدمت بکن خدمت عملی یا خدمت علمی بالاخره انسان یک کاری بلد است دیگر، تو این کار را بکن تأمین روزیت با من ﴿ما من دابّة فی الارض إلاّ علی الله رزقها﴾ فرمود اینها همه عائله من هستند هیچ مار و عقربی را خدا بیروزی نمیگذارد هیچ، اینگونه نیست که حالا مثلاً برای طاووس و .. روزی معین بکند برای مار و عقرب روزی معین نکند اینچنین نیست فرمود اینها عائله من هستند بسم الله ما هم همین اندازه اثر دارد آنکه بینه و بین الله طمأنینهاش بما فی مخزن الله سبحانه بما عند الله بیش از آن باشد که در جیبش است او میشود زاهد، همه جا هم که سفره اوست هیچ جایی نیست که سفره او نباشد زیاده روی نکنید افراط و تفریط هر دو بد است اما حالا به ما گفتند الآن سرّ تأخیر ازدواج جوانها چیست؟ همین است دیگر، بالاخره آن دختر جوان این پسر جوان هر دو، روزی دارند روزیهاشان قبلاً در آن بیت است الآن وقتی جمع شدند در این بیت است این میخواهند همه چیز داشته باشند نه از زندگی لذت میبرند نه از جوانی لذت میبرند نه از سنّت الهی بهره میبرند نه آن دید ملکوتی نصیبشان میشود که «من تزوّج فقد أحرز نصف دینه» بعد هم که سنّ به حدّ سی سال رسید دیگر یک اجتماع مذکر و مؤنث است نه ازدواجی که سنّت الهی باشد «من تزوّج فقد أحرز نصف دینه» این دیگر ازدواج نیست آن دیگر اجتماع مذکر و مؤنث است که دیگر در خیلیها هست فرمود اگر ازدواج است «من تزوّج فقد أحرز نصف دینه» این دید ملکوتی است این دختر خانم بالاخره روزی دارد یانه؟ این آقا پسر روزی دارد یا نه؟ تنها که باشند روزی دارند باهم که باشند روزی دارند حیات طیب در قناعت است انسان بخواهد اوّل زندگی همه چیز داشته باشد با تشکیلات هم زندگی کند لذا از زندگی محروم میشود فرمود این بسم الله او کار هر عامل تحریکی را میکند وقتی میفرماید بسم الله ساکن میشد بسم الله حرکت میکرد تا بسمالله گویندهاش کی باشد به چه منظور گفته باشد در بحثهای اوّلیه تفسیر هم گذشت که الآن 114 سورهٴ نورانی قرآن کریم است 113 سورهٴ از اینها بسم الله دارد این آیهٴ کریمهٴ ﴿بسم الله الرحمن الرحیم﴾ 114 بار نازل شده یکبار در سورهٴ مبارکهٴ نمل است این جزء سوره است آن از بحث بیرون است 113 بار در آغاز این 114 سوره هست چون سورهٴ توبه بسم الله ندارد این 113 باری که نازل شد 113 معنا دارد که تقریباً مشترک لفظی است بسم الله هر سوره مطابق با معارف و مضامین همان سوره است گاهی جری است گاهی ارسا، نظیر کار حضرت نوح سلام الله علیه ﴿بسم الله مجریٰها و مرسیٰها﴾ این دیگر تابع باد نبود که هر طرف که حضرت میخواست حرکت میکرد آن هم معجزه است این هم معجزه است هر دو امر ممکن است چون محال که واقع نمیشود منتها یکی عادی است یکی غیر عادی آن عادی بودنش سرّش این است که هم دوام پیدا کرده و هم مشابه سازی آن را ذات اقدس اله یاد بشر داده که شبیه این بساز، مگرنه انسانی که ﴿والله أخرجکم من بطون أُمّهاتکم لا تعلمون شیئاً﴾ که چیزی از اینها نمیدانست آن ﴿و علّم الإنسان ما لم یعلم﴾ بود و مانند آن.
سؤال جواب: این کار عادی است ولی آنجایی که بدون وسیله است میشود معجزه نظیر حضرت نوح سلام الله علیه اگر وسیلهای بود آنها دیگر استهزا نمیکردند ﴿کلّما مرّ علیه ملأ من قومه سخروا منه﴾ این چه کشتی سازی است آبی نیست که آنی که بخواهد کاری را انجام بدهد میفرماید من میدانم آب از کجا بجوشانم بالاخره از دره و چشمه میشود آب جوشاند ولی در شهر و روستا تنوری که سالیان متمادی جای آتش بود من میخواهم به شما بفهمانم که جای آتش آب در میآید ﴿وففار التنّور﴾ این را خواست که به همه بفهماند وگرنه در همان دامنة کوه میتوانست یا این سیلها میتوانست باشد و لازم نبود که از تنور آب بجوشد حالا برفرض هم نباشد ﴿فسلکه ینابیع فی الأرض﴾ از زمین آب بجوشد این همه چشمه ها و چاه ها و قناتها هست از آنجا بجوشان دیگر فرمود اما نه، من میخواهم طوری باشد که همه ببینند و همه بفهمند اینجا که تا دیروز جای شعله بود از امروز به بعد جای آب است ﴿وفار التنور﴾ تا همه بفهمند وگرنه برای ذات اقدس اله که فرقی نمیکند این میشود غیر عادی.
سؤال جواب: لو کان لبان ولی اینجا استدلال میکند در سورهٴ مبارکهٴ هود، ٤١ که ﴿بسم الله مجریٰها و مرسیٰها﴾ دیگر به ریاح و امثال ذلک نیست دربارهٴ بارش باران فرمود ما دستور دادیم هم از بالا ببارد هم از پایین بجوشاند بعد وقتی که جریان طوفان به مقصد خود رسید دستور دادیم ﴿یا أرض ابلعی ماءک﴾ فرو ببر ﴿و یا سماء أقلعی و غیض الماء و قضی الأمر﴾ آبها کنار رفتند هم باران از بالا نیامد هم زمین آبها را فرو برد و بلعید این دریای پر خروش را در کوتاه ترین مدت بلعید ﴿واستوت علی الجودی﴾ آن هم معجزه است این هم معجزه است منتها این چون عادی است از آن بعنوان آیت یاد نمیشود ﴿هو الّذی یسیّر کم فی البرّ و البحر حتی إذا کنتم فی الفلک و جرین بهم بریح طیّبة﴾ این که فرمود: ﴿یسیرکم فی البرّ والبحر حتی إذا کنتم﴾ نه یعنی غایت سیر شما این است که بروید به کشتی این ادامة سیر شماست البته انسان وقتی میخواهد سفر دریایی کند اوّل وارد کشتی میشود اینگونه نیست که اوّل وارد دریا شود بعد سوار کشتی شود منتها آن نقطه حساس را در وسط ذکر کرده است اینچنین نیست که اوّل سیر در دریا باشد بعد سوار کشتی شود فرمود ﴿هو الّذی یسیّرکم فی البرّ و البحر﴾ این بمنزله متن است خوب منظور شما از نقل این داستان سفر دریایی و صحرایی چیست؟ این است که ﴿حتی إذا کنتم فی الفلک﴾ که ما میخواهیم از اینجا شروع کنیم اگر سوار کشتی شدید آن حادثه برای شما پیش آمد خدا را به اخلاص میخوانید اگر این ﴿حتی إذا کنتم فی الفلک﴾ در جمله بعد قرار گرفت برای این نیست که غایت سیر رکوب إلی الفلک باشد بلکه طلیعه سیر رکوب در فلک است اوّل انسان سوار کشتی میشود بعدحرکت میکند لکن آن عنصر محوری بحث همان دخول در سفینه است مطلب دیگری که در کتابهای اعتقادی و اخلاقی و اینها، این داستان هست ولی جناب فخر رازی در تفسیرش ذیل همین آیه این داستان را از وجود مبارک امام صادق سلام الله علیه نقل میکند در کتابهای دیگر هم از امام صادق سلام الله علیه است که کسی آمده به ایشان عرض کرد مرا بر توحید راهنمایی کنید به توحید هدات کنید حضرت فرمود آیا سفر دریایی رفتی؟ و کشتی سوار شدی آیا شده که کشتی غرق شود همه اینها را سؤال کرد عرض کرد بله همه اینها برای من اتفاق افتاده فرمود اگر سفر دریایی کرده، کشتی سوار شدید، کشتی در آستانهٴ غرق شدن بود و تو در آستانه هلاک شدن چه حالی داشتی؟ گفت آن حال به یک مبدئی متوجه شدم که تمام قدرتهای عالم در اختیار اوست و قدرت او نامتناهی است گفت خدا همان است دیگر، در احتجاجات و امثال اینها از وجود مبارک امام صادق سلام الله علیه نقل شده است که اینها با هر کسی باندازهٴ حال یا مقال او احتجاج میکردند کسی به حضرت عرض کرد که دلیل بر وجود خدای سبحان چیست دید این برهان و امثال ذلک شاید برای او کافی نباشد دستور داد او را در یک شط انداختند و این شخص اوّل فکر میکرد که این مثلاً جدّ نیست و اینها یک مقداری هم شنا کرد یک مقداری هم به این اطرافیان التماس کرد و دید چارهای ندارد و در آستانه غرق شدن بود که حضرت دستور داد او را نجات دادند وقتی که درآوردند و حالش به جا آمد عرض کرد که خدا را شناختم فرمود چه بود؟ گفت در اوائل فکر میکردم که این جدّ نیست و شما یا اطرافیان مرا نجات میدهند یا شنای من عامل نجات من است از همه اینها ناامید شدم به یک جایی تکیه کردم که او قدرت بیکران دارد هیچ چیزی او را عاجز نمیکند گفت خدا همان است این حالتها برای گردگیری و غبار روبی است این حالتهایی که پیش میآید بیماریها و شدائد و مشکلات اینگونه است که اینها مدرسه است که انسان به هوش بیاید و غفلت نکند و قدر آن حالت را بداند و اینطور نیست که ذات اقدس اله مثلاً خوشش بیاید که از اوّل کسی را رنجور بکند اینها برای گرد گیری است در حقیقت عدهای دوبار و سه بار و دهبار و کمتر و بیشتر به این وضع مبتلا میشوند در بحبوحه درد مندی به خدا پناه میبرند تعهد میسپرند که اگر مشکلشان برطرف شد موحّدانه زندگی کنند ولی وقتی به حالت امن و ساحل نجات رسیدند دوباره شروع میکنند به فساد، اینها کسانی هستند که در دنیا به نصاب هلاکت رسیدهاند، آزمون شدند لذا در قیامت، در جهنّم هم که باشند همین نالهها را دارند خدا میفرماید نه اینها دروغ میگویند اینها را به محض اینکه از جهنم بیرون ببرید به دنیا هم که ببرید باز همانند برای اینکه ما چندین بار در دنیا اینها را آزمودیم اینها در دنیا گفتند ﴿لئن أنجیتنا من هذه لنکوننّ من الشاکرین﴾ همین آیهٴ محل بحث سورهٴ مبارکهٴ یونس را ملاحظه فرمودید با سه علامت تأکید این جمله ذکر شده است عرض کرد که ﴿لئن أنجیتنا من هذه لنکوننّ من الشاکرین﴾ لنشکر نگفتند لشکر هم نفرمود این لامی که برای توطئه و قسم است یک, نون تأکید ثقیله دو, من الشاکرین سه, این شاکر، اسم فاعل نیست صفت مشبهه است یعنی این برای ما ملکه است این صفت مشبههای است به وزن اسم فاعل شاکرین هم یک گروه خاصی هستند یکوقت است انسان گاهی شکر میکند یک وقت است اصلاً جزء این گروه است کدام گروه شاکر اسم فاعلی نه، شاکر صفت مشبهای یعنی شکر ملکه است برای من، من جزء گروهی میشوم که شکر برای آنها ملکه است این تأکید سوم، آن نون تأکید دوم و لام توطئه و قسم هم تأکید اوّل، با این سه تأکید با خدا پیمان میبندند ﴿فلمّا أنجاهم إذاهم ینبغون فی الارض﴾ این گروه چندین بار این مشکل را پشت سر گذاشتند و ذات اقدس اله اغباض کرد و اینها بیراهه رفتند حالا که در قیامت به جهنم افتادند یک چنین حالت تضرعی را دارند آیهٴ 27 و 28 سورهٴ مبارکهٴ انعام این است ﴿ولو تری إذ وقفوا علی النّار فقالوا یا لیتنا نردّ و لا نکذّب بایات ربّنا و نکون من المؤمنین﴾ آنگاه خداوند میفرماید که ﴿بل بدا لهم ما کانوا یخفون من قبل و لو ردّوا لعادوا لما نهوا عنه﴾ این لو لو امتناعیه است برای اینکه برگشت اینها از جهنّم به دنیا مستحیل است چون بساط دنیا برچیده شد دنیایی نیست تا اینها بیایند به آن ﴿یوم تبدّل الأرض غیر الأرض و السماوات﴾ حالا اگر ﴿و الأرض جمیعاً قبضته یوم القیامة و السموات مطویّات بیمینه﴾ کل نظام برچیده شد دنیایی نیست که اینها بخواهند از جهنم بیایند به دنیا پس این لو برای امتناع است با فرض محال اینها بیایند دنیا همان تبه کاریهایشان را دارند برای اینکه چندین بار اینها آزمون شدند اینها رفتند به دالان ورودی هلاک تعهد سپردند گفتند ﴿لئن أنجیتنا من هذه لنکوننّ من الشاکرین ٭ فلمّا أنجاهم إذا هم یبغون فی الأرض بغیر الحق﴾ لذا اینها از جهنم هم بیرون بیایند همین مشکل را دارند مطلب دیگر اینکه گاهی ذات اقدس اله میفرماید به اینکه ما اینها را نجات میدهیم گاهی میفرماید اینها را میآوریم در ساحل و آن برّ، اینکه میفرماید ما آنها را میآوریم در خشکی صرف این نیست که ما اینها را نجات میدهیم ممکن است اینها را نجات بدهند همان در کشتی بمانند آن طوفان را تعدیل بکنند باد را هدایت بکنند و آرامش را به اینها در همان دریا بدهند این کافی نیست اینها را اینقدر نجات میدهند تا به ساحل امن برسند لذا فرمود ﴿فلمّا نجّاهم إلی البر﴾ در آیات دیگر اینجا ندارد الی البر یا فی البر اما فرمود ﴿فلمّا أنجاهم إذاهم یبغون فی الأرض﴾ معلوم میشود تا زمین و تا ساحل اینها را به امن رساندند به ساحل امن رساندند مطلب دیگر اینکه گرچه بغی به معنی طلب است و طلب درست است «ان الله سبحانه تعالی یحبّ بغاة العلم» بغی دو قسم است بغی محمود، بغی مذموم. یعنی یعنی طلب اگر انسان حق خود را طلب کند طلب خیر است اگر حق دیگری را طلب کند طلب باطل است لکن قرینه سیاقی در اینگونه از موارد همان بغی یعنی باطل است به معنی ظلم است این کلمه ﴿بغیر الحق﴾ دیگر برای تأکید است پس آنجایی که بغی مطلق است و معلوم نیست که بغی باطل، مراد است یا بغی صحیح، آنجا اگر گفته شود بغی بغیر الحق آن قید احترازی است اما موردی که سیاقش مشخص است بغی باطل است اگر ﴿بغیر الحق﴾ گفته شد برای تأکید است نظیر اینکه فرمود ﴿و یقتلون النبیین بغیر الحق﴾ یا ﴿قتلهم الانبیاء بغیرالحق﴾ دیگر قتل انبیا که نمیشود به حق باشد یقیناً بغیر الحق است این بغیر الحق میشود تأکید، این بغیر الحق در محل بحث هم میشود تأکید، نظیر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ قصص آیهٴ 50 آمده فرمود ﴿فإن لم یستجیبوا لک فاعلم أنّما یتّبعون أهواءهم و من أضلّ ممّن اتّبع هواه بغیر هدیً من الله﴾ خوب هوی یقیناً بغیر هدایت است هوی که هدایت الهی نیست اما اینکه فرمود ﴿من اتّبع هویه بغیر هدیً من الله﴾ این میشود تأکید، فتحصّل که این ﴿بغیر الحق﴾ گاهی قید احترازی است آنجایی که بغی معلوم نباشد بغی حق است یا بغی باطل گاهی تأکید است نظیرمقام برای اینکه ما اینجا بغی حق نخواهیم داشت یقیناً بغی، همان بغی باطل است وقتی بغی باطل شد آن بغیرالحق میشود تأکید، در جریان امن چند قید ذکر کرد فرمود هو ﴿حتی إذا کنتم فی الفلک﴾ وسیلهٴ نقلیه خوبی دارید یک ﴿و جرین بهم﴾ جریان غیر از سیر است شما اوّل سیر میکردید بعد به جری رسیدید اوّل آرام آرام میرفتید الآن وسیلهٴ نقلیه خوبی دارید باد موافق هم وزیده، طیّب و گوارا هم هست لذا حرکتتان سریع شده است دو، (وفرحوا بها﴾ سه, داشتن وسیلهٴ نقلیه خوب و سرعت سیر، فرح سرنشین این سه قسم در قبالش ﴿جائتها ریح عاصف و جاءهم الموج من کل مکانٍ و ظنّوا أنّهم أُحیط بهم﴾ این سه قید تلخ در قبال آن سه قید شیرین فرمود تند باد میآید این ریح مؤنث است مؤنث سماعی و چون کلمه عاصف، وصف خاص ریح است دیگر عاصفه نمیگویند مثل طالق دیگر طالقه نمیگویند آن تا برای فرق مذکر و مؤنث است اگر مذکر این وصف را نداشت مثل حائض دیگر نمیگویند حائض و حائضه که میگویند حائض تا الفرق به تعبیر سیوطی یعنی این تاء برای فرق مذکر و مؤنث است اگر این صفت مخصوص مؤنث بود و مذکر این صفت را نداشت جا برای تاء نیست لذا نمیگویند زن حائضه میگویند حائض، زن طالقه میگویند طالق اینجا هم همینطور است اگر ریح در کار نباشد میگویند عاصفه اما اگر صفت ریح است و معلوم است که وصف ریح است و غیر ریح را هم نمیگویند عاصف بنابراین، دیگر جا برای ذکر آن تاء نیست نگفتند ریح عاصفة امّا آن فعل چون برای همه است آن فعل را مؤنث آوردند ﴿جاءتها ریح﴾ آن جاء که دیگر مختص به ریح که نیست برای غیر میآید اما عاصف چون مخصوص او است از این جهت تاء نیامده ﴿جاءتها ریح عاصف و جاءهم الموج من کلّ مکانٍ و ظنّوا أنهم أُحیط بهم﴾ این ﴿ظنّوا أنهم أُحیط بهم﴾ در قبال ﴿فرحوا بها﴾ است ﴿و جاءهم الموج من کلّ مکانٍ﴾ در قبال ﴿بریح طیّبة﴾ است و آن ﴿ریح عاصف﴾ در قبال آن ﴿إذا کنتم فی الفلکو جرین بهم﴾ جریان ظلم هم در عالم خدای سبحان که سریع الحساب است نسبت به این سریع الانتقام است در روایات ما هست که «لو بغی جبل علی جبل لجعل الله الباغی منهما دکّاء» در تفاسیر اهل سنت هم هست محدثان آنها هم نقل کردند که اگر کوهی بر کوهی ستم بکند متلاشی میشود ظلم اصولاً با نظام سازگار نیست یعنی با نظام هستی سازگار نیست همهٴ موجودات علیه او میشورند چون همه بر عدل هستند بالعدل قامت السّموات والأرض حالا فرض کنید سلسله جبال البرز یا زاگرس خواست ستم بکند خوب بالاخره سلسلهٴ جبال البرز وسیع هست اما نسبت به کل نظام که وسیع نیست همهٴ نظام او را سرکوب میکند بالعدل قامت السموات والأرض لذا «لو بغی جبل علی جبل لجعل الله الباغی منهما دکّاء» این خطر ظلم است که دامنگیر همه خواهد شد مطلب دیگر اینکه، این مشرکان گرچه گذشته از فسق جوارح، مبتلا به فسق جوانح بودند گذشته از مشکلات عملی، مشکلات اخلاقی و حقوقی، فقهی داشتند مشکلات نفسی داشتند بالاتر از همه مشکلات اعتقادی داشتند و مشرک بودند اما یک ذره خیر در اینها هست بر اساس آن وعدهٴ الهی که فرمود ﴿من یعمل مثقال ذرّة خیراً یره﴾ ذات اقدس اله به آن خیر باید عنایت کند حالا چطور عنایت بکند خودش میداند یک وقت یک کسی کمونیست است خوب این از مشرک بدتر است یا منافق است این از مشرک بدتر است چون به هیچ چیز معتقد نیست یک وقت است که نه بت پرست است بت پرست است به این معنی نظیر مشرکان حجاز که خدا را به عنوان واجب الوجود قبول دارد یک, لاشریک له به عنوان خالق السموات والأرض قبول دارد لاشریک له, به عنوان ربّ العالمین که مدیر کل رب الارباب است این را قبول دارد لاشریک له, در صحنهٴ تدبیر هم حاکم او است لاشریک له, این بتها را شفیع او قرار میدهد نه شریک حاکم، شفیع بالاخره دستش به حاکم است ببیند حاکم چه فتوا میدهد چه حکم صادر میکند این خیرات فراوان در مشرکان حجاز بود در هر مشرکی هست ولی این بر اساس ﴿من یعمل مثقال ذرّة خیراً یره﴾ بی پاداش نیست حالا ذات اقدس اله چطور به اینها پاداش میدهد که این خیر نسوزد این را خودش میداند و اما کسی که تمام هستی منحوس او را این جمله پر کرده ﴿إن هی الاّ حیاتنا الدنیا نموت و نحیی﴾ ﴿و مایهلکنا إلاّ الدهر﴾ همین است این دیگر هیچ خیری در مثقال ذره خیر ندارد تا ببیند ولی مشرکان چندین مرحله با خیر همراهند و هرگز بتها را شریک الباری، شریک الحاکم نمیدانند منتهی تقصیر اینها جاهلیت اینها به این است که به غیر اذن ذات اقدس اله کسی را میپرستند به غیر اذن ذات اقدس اله کسی را شفیع میکنند و مانند آن فرمود ﴿لَئِنْ أَنْجَیْتَنا مِنْ هذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ ٭ فَلَمَّا أَنْجاهُمْ إِذا هُمْ یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّما بَغْیُکُمْ عَلی أَنْفُسِکُمْ مَتاعَ الْحَیاةِ الدُّنْیا ثُمَّ إِلَیْنا مَرْجِعُکُمْ فَنُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾.
تاکنون نظری ثبت نشده است